فصل دوم: سكولاريسم

فصل دوم: سكولاريسم

سكولاريسم در غرب «1»

سكولاريسم كه به مفهوم عرفى شدن و مستلزم جداانگارى دين از سياست و دنياست از آن‏جا شروع شد كه انديشوران غربى دريافتند كه مسيحيت توانايى آن را ندارد در همه عرصه‏هاى زندگى انسان ايفاى نقش نمايد و بر اين اساس، حوزه دين صرفا بايد محدود به زندگى فردى انسان و رابطه او با خدا باشد.

اين تفكر از دو جهت قابل توجيه بود:

 

از نظر نارسايی مفاهيم و معارف عرضه‏شده توسط مسيحيت كه بعضا غير معقول و احيانا موهن «2» به مقام خداوند و نيز در تعارض با كرامت انسانی است، و از جهت رفتار غير انسانی كليسا در دوره حاكميت خود بر مردم.

سكولاريسم با استفاده از شرايط پيش‏آمده ابتدا مسيحيت‏زدايی نمود و به تدريج با هرگونه حضور دين در صحنه اجتماع به مقابله برخاست؛ دينی كه به زعم آنان دورانش به سر آمده و اينك بايد از مسند خويش به زير كشيده شود و نظاره‏گر اداره عقلانی جامعه كه برخاسته از خرد جمعی است باشد.

در حقيقت اين رهبران دينی بودند كه با ايجاد اختناق و استبداد كليسايی در ذهنيت جامعه غربی (دانسته يا نادانسته) چنين القا نمودند كه گويا ميان دين و ايمان به خدا از يك‏سو و استبداد و سلب حقوق سياسی مردم از سوی ديگر رابطه وجود دارد. بزرگ‏ترين ضربه‏ها بر پيكر دين در غرب از همين ناحيه وارد شد كه با اوج‏گيری استبداد متكی به حكومت كليسا، حاكمان چنين پنداشتند كه مردم در قبال حكومت فقط تكليف دارند و نه حق. در اين هنگام بود كه سكولاريسم متولد گرديد.

البته دين آن‏گاه كه توانايی پاسخ‏گويی به امور اجتماعی و سياسی را در هر دو بعد نظری و عملی نداشته باشد فرجامی جز اين نخواهد داشت.

سكولارها در مواجهه با كليسا كه هرگونه معرفت را در چارچوب كتب مقدس محدود می‏نمود، ابتدا به سوی جدايی دين و دانش گام برداشتند و سپس علاوه بر علم و فلسفه، در حوزه سياست نيز بر جدايی آموزه‏های دينی از امور سياسی تأكيد ورزيدند و عقل آدميان را در همه اين عرصه ‏ها ملاك عمل قرار دادند.

سكولاريسم در كشورهای اسلامی‏

نظريه‏پردازان سكولار از ديدگاه ما در نحوه حل مشكل خويش تخطئه نمی‏شوند، اما اين اقدامد ر غرب پايان كار نبود؛ از آن پس سياستمداران استعمارگر رژيم‏های كاپيتاليستی از يك‏سو و سردمداران نظام‏های سوسياليستی از سوی ديگر، با وجود همه تضادهايی كه ميان آنان حاكم بود در يك جبهه كه همان جبهه «دين‏ستيزی» به ويژه نسبت به اسلام بود، متحد گشتند. استعمارگران غربی تز جدايی دين از سياست را با هدف از بين بردن اقتدار و عظمت دين و نفوذ در كشورهای اسلامی، تحت پوشش‏های مختلفی از قبيل قداست و نزاهت دين و عدم سنخيت آن با سياست كه چيزی جز شيطنت و حقه نيست، ترويج نمودند. ماركسيست‏ها هم‏ اساسا دين را افيون جامعه معرفی كردند كه ساخته و پرداخته حاكمان و جبّاران و توجيه‏كننده عملكرد آنان بوده است. القای چنين ذهنيتی در جوامع اسلامی تا آن‏جا پيش رفت كه رفته رفته نوعی مرزبندی ميان دين‏داران و سياستمداران ايجاد گرديد و اين باور به وجود آمد كه دين‏دار، سياستمدار و سياستمدار، دين‏ار نخواهد بود.

وضعيت رفتار و عمل سياستمداران نيز به اين ذهنيت دامن زد و حتی امر بر عالمان دين نيز مشتبه گشت.

 «وقتی شعار جدايی دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردی و عبادی شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضيلت شد ... و الّا عالم سيّاس و روحانی كاردان و زيرك كاسه‏ای زير نيم‏كاسه داشت.» «3»

انقلاب اسلامی ايران خط بطلانی بود كه بر اين تز استعماری كشيده شد و برای اولين‏بار يك نظام سياسی بر مبنای دين پا به عرصه وجود گذاشت و به خانواده نظام‏های سياسی پيوست. يك دهه از پيروزی انقلاب نگذشته بود كه مكتب الحادی ماركسيسم كه دين را افيون توده‏ها می‏دانست برای هميشه به حافظه تاريخ سپرده شد. جهان غرب بار ديگر به سوی باورهای دينی روی آورد و در اين ميان آهنگ گرايش به اسلام شتاب گرفت.

غرب زيرك و مغرور كه ضربه سهمگينی از انقلاب اسلامی خورده بود به خوبی می‏دانست كه تنها راه مهار قدرت انقلاب از صحنه خارج نمودن دين است و اين مهم نيز تنها از راه تلقين تقابل ميان دين و سياست ميسّر است.                

در داخل نيز برخی دانسته يا ندانسته دقيقا به همان سمتی حركت كردند كه خواسته و مطلوب دشمنان شكست‏خورده ديروز بود. امروزه نيز در پايگاه‏های فرهنگی كشور (حوزه و دانشگاه) كسانی هستند كه از آن تفكر تأثير پذيرفته، به ترويج آن می‏پردازند.

 «البته هنوز حوزه‏ها به هر دو تفكر آميخته ‏اند و بايد مراقب بود كه تفكر جدايی دين از سياست، از لايه ‏های تفكر اهل جمود به طلاب جوان سرايت نكند ... طلاب جوان بايد بدانند كه پرونده تفكّر اين گروه‏ها هم چنان باز است و شيوه تقدس ‏مآبی و دين‏فروشی عوض شده است.» «4»

امروزه گرچه نمی‏توان سكولاريسم را پديده‏ای استعماری در جهان اسلام به حساب آورد، اما اين انديشه ارتجاعی برگردانی از همان تز استعماری است كه با چهره و سيمايی ديگر بازگشته و درصدد تغيير مسير انديشه ناب و پويای اسلامی به سوی دوران مظلوميت و محجوريت دين می‏باشد.

در قرن بيستم از ميان نويسندگان اهل سنت دكتر علی عبد الرّزاق اولين كسی بود كه به تفصيل به موضوع جدايی دين از سياست پرداخت و در كتاب خود به نام الاسلام و اصول الحكم كه در سال 1925 ميلادی منتشر شد مدعی شد كه در قرآن دليل يا شبه‏دليلی بر حكومت و سياست اقامه نشده است «5». همين ديدگاه اخيرا از سوی برخی از حوزويان و دانشگاهيان شيعی نيز مورد تأييد قرار گرفته است. «6»

سكولاريسم مدعی است كه جامعه دينی به معنای داشتن انسان‏های دين‏دار
         

- نه جامعه ‏ای با نهادها و وظايف و كاركردهای دينی معين- می‏تواند وجود داشته باشد، اما سير تاريخی آن نشان از نوعی برخورد كينه‏توزانه با دين دارد كه از دين گريزی شروع و به دين‏زدايی انجاميده است. وجه افراطی سكولاريسم را امروزه می‏توان به صورت دين‏ستيزی در گفتار و رفتار طرفداران آن سراغ گرفت.

گزيده مطالب‏

1. عوامل مهم پيدايش سكولاريزم در غرب عبارت بودند از: الف) مفاهيم نارسا؛ ب) عملكرد ناروا.

2. ترويج تز جدايی دين از سياست در كشورهای اسلامی، از سوی غرب به عنوان يك سياست استعماری و با هدف تضعيف اقتدار دين و در نتيجه نفوذ در اين كشورها صورت گرفت و تا حد زيادی توفيق يافت.

3. پيروزی انقلاب اسلامی ايران و برپايی يك نظام سياسی مبتنی بر دين، خط بطلانی بود بر انديشه سكولاريزم.

4. در حال حاضر برای احيای دوباره سكولاريزم تلاش زيادی می‏شود و القای اين تفكر از بيرون و اقدام به آن از درون جوامع اسلامی، در دستور كار قرار گرفته است.

 

 

پی نوشت ها
__________________________________________________
(1). جهت مطالعه در اين زمينهر. ك: فصلنامه كتاب نقد، شماره 1 (ويژه سكولاريزم» و شماره 2 و 3، سرمقاله.
(2). جهت اطلاع از نمونه‏های آن، ر. ك: سيد ابو القاسم خوئی، البيان، ص 50- 55.
(3). صحيفه نور، ج 21، ص 91، پيام امام به روحانيت (3/ 12/ 1367).
(4). همان، ص 92.
(5). علی عبد الرزاق، الاسلام و اصول الحكم، ص 86.
(6). از چهره‏های شاخص اين گروه می‏توان از آية اللّه دكتر مهدی حائری، مهندس مهدی بازرگان و دكتر عبد الكريم سروش نام برد.

                    

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید