پيش از اين به گوشههايی از فضايل و مناقبی كه خدای متعال به اميرالمؤمنين علی(عليه السلام) عطا فرموده اشاره شد. بخشی از فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام) بين دوست و دشمن و مؤمن و كافر مورد اتفاق است و كتابهای فراوانی نيز درباره آنها به رشته تحرير در آمده است؛ مثلا «شجاعت» و «عدالت» علی(عليه السلام) زبانزد خاص و عام است. در طول تاريخ، كسانی هم كه مسلمان نبودهاند و حتی هيچ دينی نداشته اند، شجاعت بی نظير آن حضرت را ستوده اند. هم چنين همه كسانی كه از سيره آن حضرت مطلعند، عدالت را يكی از بزرگ ترين فضايل آن حضرت برشمرده اند.1
البته اطلاع داشتن و گفتگو از اين موارد برای ما بسيار مفيد و ارزنده است و هر جا فضايل اميرالمؤمنين و اهل بيت(عليهم السلام) ذكر شود انوار و بركات الهی نازل میگردد؛ اما با توجه به اين كه ما در زمانی هستيم كه انواع شبهات درباره عقايد شيعه مطرح میشود، اولويت با طرح فضايلی است كه با مسايل اعتقادی ما در ارتباط است و زمينه تحكيم اعتقاد ما را به امامت و مقامات تشريعی آن حضرت فراهم میكند.
برخی از مواهبی كه خدای متعال به آن حضرت عطا فرموده مواهب تكوينی است؛ از جمله اين كه، آفرينش آن حضرت از نور پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) بود و به اين سبب، از آغاز طفوليت حقايقی را درك میكرد كه ديگران قادر به درك آنها نبودند. حتی در روايتی از پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) نقل شده است كه ايشان فرمودند: همانطور كه خدای متعال مرا به معراج برد و حقايق عوالم بالا را به من ارائه داد، برای حضرت علی(عليه السلام) نيز درهای آسمان گشوده شد و آنها را مشاهده كرد.2 اينها مواهب تكوينی است كه خدای متعال به آن حضرت عطا فرموده است.
در كنار اين گونه فضايل يك سلسله امتيازات تشريعی نيز به آن حضرت اعطا شده است. اين امتيازات به دو بخش تقسيم میشود:
دسته اول، امتيازاتی در زمينه احكام شرعی است و بر اساس آن، در شريعت احكامی خاص برای حضرت علی(عليه السلام) اثبات شده است. در شريعت اسلام، بعضی از واجبات و محرمات، هم چنين بعضی از امور حلال، به شخص پيامبر(صلی الله عليه وآله) يا به آن حضرت به علاوه ساير معصومان(عليهم السلام) اختصاص دارد؛ برای مثال، مرد يا زنی كه غسل بر او واجب شده باشد، نبايد وارد مسجد شود، اما پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) مجاز بودند در اين حالت وارد مسجد شوند. اين يكی از امتيازاتی بود كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) بر سايرين داشتند. درباره اين حكم داستان مشهوری وجود دارد و آن اين كه:
زمانی كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) به مدينه مهاجرت كردند، قبل از ورود به مدينه، چند روزی در محلی نزديك مدينه اقامت كرده و در آن جا مسجدی ساختند. اين مسجد همان مسجد قبا است. بعد از چندی نيز به مدينه منتقل شدند و در محلی كه اكنون حرم شريف آن حضرت است، زمينی را برای مسجد در نظر گرفتند. خانه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) نيز در كنار مسجد و چسبيده به آن ساخته شد و در آن را به داخل مسجد باز كردند. بعد از ازدواج اميرالمؤمنين(عليه السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) خانهای نيز برای ايشان در كنار آن ساخته شد. هم چنين برخی از صحابه، بعضی از عموها، پدران همسران پيامبر(صلی الله عليه وآله) و كسانی كه بيشتر به آن حضرت ارادت داشتند، خانههای كوچكی در اطراف اين زمين ساختند كه در آنها به داخل مسجد باز میشد. پس از مدتی از جانب خدای متعال دستور داده شد برای حفظ حرمت مسجد تمامی آن درها مسدود گردد تا مبادا مرد جنب و زن حايض از آن خانهها وارد مسجد شوند. پس از آن، تنها در خانه پيغمبر(صلی الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) به مسجد باز میشد و خانههای آن بزرگواران در ديگری هم نداشت. در روايات نقل شده است كه يكی از عموهای پيغمبر(صلی الله عليه وآله) زبان به اعتراض گشود و خطاب به آن حضرت گفت: چرا اجازه ندادی كه در خانههای ما پيرمردها و محترمين و اشراف به داخل مسجد باز شود، اما چنين اجازهای را به اين جوان دادی؟ اين چه تبعيضی است؟! چرا بين مسلمانان تفاوت قايل شدی؟! در حالی كه چون ما پيرمرد و محترم هستيم، بايد اين امتياز را برای ما قايل شوی! حضرت در پاسخ به اين اعتراض فرمودند: من هيچ كاری را بدون اذن و امر الهی انجام ندادهام و كارم بر اساس وحی الهی است: إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحی؛3 خدای متعال به من دستور داده است كه همه درها را به جز در خانه علی(عليه السلام) ببندم. در دعای ندبه نيز میخوانيم: وَ سَدَّ الأَبْوَابَ اِلاّ بَابَهُ؛ همه درها را غير از در خانه اميرالمؤمنين(عليه السلام) بست. اين امتيازی خاص برای اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود.
دسته دوم از امتيازات تشريعی امتيازاتی است كه ملازم با مسأله امامت، خلافت و جانشينی آن حضرت است. در اين زمينه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) از جانب خدای متعال چندين مقام برای اميرالمؤمنين(عليه السلام) معرفی كرده است كه در ادامه بحث اين گفتار به برخی از آنها اشاره میكنيم.
اثبات موهبت تشريعی «خلافت»، از طريق حديث منزلت
پس از هجرت به مدينه، پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) از طرف خدای متعال مأمور شدند كه بين مهاجران و انصار عقد اخوت ببندند؛ به اين صورت كه مهاجران و انصار دو به دو برادر و شريك زندگی يكديگر شوند، با هم كار كنند و مهاجر در خانه انصار زندگی كند، تا از اين طريق مشكلات مهاجران حل شود. بعد از اين كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) بين مهاجر و انصار و ساير مؤمنان برادری ايجاد كردند، اميرالمؤمنين(عليه السلام) بدون برادرباقی ماندند و احساس دل تنگی كردند. در اين هنگام پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) حضرت علی(عليه السلام) را برادر خود قرار داده و به او فرمودند:
اَما تَرْضی اَن تَكُونَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِنْ مُوسی؛4 آيا نمیخواهی نسبت به من همان مقامی را داشته باشی كه هارون نسبت به موسی(عليه السلام) داشت؟
اين يكی از مواردی بود كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) حضرت امير(عليه السلام) را به منزله برادر خود و به منزله هارون(عليه السلام) نسبت به موسی(عليه السلام) معرفی كرد.
علما و محدثان شيعه و سنی نقل كردهاند كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) در موارد مختلفی خطاب به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند: موقعيت تو نسبت به من مانند موقعيت هارون(عليه السلام) نسبت به موسی(عليه السلام) است جز اين كه پس از من پيامبری نخواهد بود؛ يعنی تمام مقام و موقعيتهايی كه هارون(عليه السلام) نسبت به موسی(عليه السلام) داشت، تو نيز نسبت به من داری، فقط اين تفاوت وجود دارد كه هارون(عليه السلام) پيامبر بود، ولی من خاتم النبيين هستم و بعد از من پيغمبری نخواهد آمد. موقعيتهای هارون نسبت به موسی(عليه السلام) در اين آيات شريفه آمده است:
رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي. وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي. يَفْقَهُوا قَوْلِي. وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي. هارُونَ أَخِي. اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي. وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي. كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً. وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً.5
حضرت موسی(عليه السلام) پس از آن كه از جانب خدا برای دعوت فرعون به خداپرستی مأمور شد، خطاب به خدای متعال گفت: برادرم را وزير و شريك من قرار ده، تا در اين دعوت پشتيبان من باشد.
اگر اين آيات و حديث منزلت را با هم در نظر بگيريم به اين نتيجه میرسيم كه بايد آنچه حضرت موسی(عليه السلام) از خداوند برای برادرش هارون درخواست كرد و به او عطا شد، به طور كامل در مورد اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز تحقق پيدا كند؛ يعنی بايد آن حضرت، وزير و شريك پيامبر(صلی الله عليه وآله) در امر ابلاغ رسالت و همانند هارون، پيامبر باشد؛ لكن حضرت رسول(صلی الله عليه وآله) از بين تمام خصوصيات، پيغمبر بودن را استثنا فرمود. پس حضرت علی(عليه السلام) وزير پيغمبر(صلی الله عليه وآله) ، پشتيبان او و باعث دلگرمی آن حضرت بود. بعضی از مشكلاتی را كه برای پيغمبر(صلی الله عليه وآله) پيش میآمد، حضرت علی(عليه السلام) حل میكرد. اگر پيغمبر(صلی الله عليه وآله) در موردی به كمك احتياج داشت، حضرت علی(عليه السلام) ياور و مددكار آن حضرت بود و به هر حال نسبت به پيغمبر(صلی الله عليه وآله) مقام وزارت را داشت. علاوه بر اين، برادر پيغمبر(صلی الله عليه وآله) نيز بود. طبق روايتی كه ذكر شد و حدود بيست روايت ديگر كه از شيعه و سنی نقل شده است، پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) حضرت علی(عليه السلام) را به عنوان برادر خود و كسی كه برای آن حضرت به منزله هارون(عليه السلام) نسبت به موسی(عليه السلام) است، معرفی كرده است.
از اين تعبير پيامبر(صلی الله عليه وآله) كه فرمود «علی(عليه السلام) برای من به منزله هارون است»، خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) ثابت میشود؛ چرا كه يكی از مقاماتی كه حضرت هارون(عليه السلام) نسبت به حضرت موسی(عليه السلام) داشت، خلافت بود. زمانی كه حضرت موسی(عليه السلام) میخواست برای چهل شب به ميقات برود، به هارون گفت: اُخْلُفْنِي فِي قَوْمِي؛6 تو جانشين من باش. از اين رو بر اساس حديث منزلت، مقام خلافت نيز برای حضرت علی(عليه السلام) ثابت میشود. گرچه در موارد متعدد ديگر، پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) اين مسأله را به صراحت بيان فرموده اند.
ذكر اين موارد به اين دليل است كه متوجه باشيم، نصب حضرت علی(عليه السلام) به امامت از روی بصيرت بوده است؛ مبادا تصور كنيم چون حضرت علی(عليه السلام) پسر عموی پيغمبر(صلی الله عليه وآله) و داماد آن حضرت بود، او را جانشين خود كرد! مسأله بسيار فراتر از اينها است.
نكته ديگر اين است كه معرفی حضرت علی(عليه السلام) به عنوان جانشين از طرف پيامبر(صلی الله عليه وآله) تنها معرفی «كانديدا» نبود، تا گفته شود افراد ديگر هم حق داشتند كانديدای خود را برای احراز اين مقام معرفی كنند! متأسفانه اين روزها از كسانی كه گاهی خود را اسلام شناس نيز معرفی میكنند، چنين سخنانی شنيده میشود. آنان میگويند، آنچه پيامبر گفت، تنها در حد معرفی كانديدا بود؛ اما پس از معرفی كانديدا مردم بايد به فرد مورد نظر خود رأی بدهند تا جانشين پيغمبر(صلی الله عليه وآله) انتخاب شود!! با كمال تأسف، امروزه شاهديم كه اين حرفهای سبك، بی مايه و بی ريشه، در جامعه ما، به خصوص در بين جوانان، در حال شايع شدن است. از اين رو ضروری است كه اين مسأله را به صورت ريشهای تر بررسی كنيم و ببينيم آيا واقعاً اين گونه بوده يا مسأله بسيار فراتر از اين سخنان سست و كودكانه است.
حديث يوم الدار، دليلی ديگر بر خلافت علی(عليه السلام) پس از پيامبر(صلی الله عليه وآله)
آنچه تمام محدثان، مفسران و علمای بزرگ شيعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند اين است كه لااقل از سال سوم بعثت پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) ، در ماجرای «يوم الدار» اميرالمؤمنين(عليه السلام) به عنوان جانشين رسول خدا(صلی الله عليه وآله) معرفی شد.
ماجرای «يوم الدار» از اين قرار است كه: پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) پس از مبعوث شدن به رسالت، تا سه سال دعوت خود را آشكار نكردند و فقط در مسجد الحرام نماز میخواندند و عبادت میكردند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) و حضرت خديجه(عليها السلام) نيز به ايشان اقتدا میكردند. هم چنين آن حضرت با كسانی كه در كنار ايشان مینشستند، درباره اين كه من خدای يگانه را میپرستم و به رسالت مبعوث شده ام، به گفتگو میپرداختند. اما دعوت علنی، مبارزه با بت پرستی و بدگويی به بتها در كار نبود. پيامبر(صلی الله عليه وآله) در سه سال اول بعثت خود با ملايمت و نرمی و آرامش، بدون تنش و آرام آرام، مردم را دعوت میكرد و عدهای ـ هر چند اندك ـ نيز به آن حضرت ايمان آوردند. از سال سوم دستور داده شد كه: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ.7 از طرف خداوند به پيامبر(صلی الله عليه وآله) فرمان داده شد كه بايد دعوت خود را به طور علنی مطرح كنی و به صورت رسمی در ميان مردم حاضر شوی، آنها را به توحيد دعوت كرده، با بت پرستی مبارزه كنی، و اين كار را بايد از خانواده و خويشان خود شروع كنی: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ.8
روايات متعددی از شيعه و سنی نقل شده است كه پس از نزول اين آيات، پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند: «غذايی فراهم كن و فاميلهای نزديك را به ميهمانی دعوت كن». چهار نفر از عموهای پيغمبر(صلی الله عليه وآله) همراه با عموزادهها و اقوام نزديك آن حضرت دعوت شدند. پيامبر(صلی الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «غذايی از يك ران گوسفند و قدحی شربت فراهم و تمام آنها را دعوت كن». در آن زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام) نوجوانی سيزده ساله بودند و پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) از همان زمان كارهای خود را به كمك اميرالمؤمنين(عليه السلام) انجام میدادند. حضرت علی(عليه السلام) میفرمايد، من به امر پيغمبر(صلی الله عليه وآله) از يك ران گوسفند آبگوشتی تهيه و قدحی شربت نيز آماده نمودم و همه فاميل را كه حدود چهل نفر بودند، دعوت كردم. در آن زمان معمولا اين مقدار غذا، خوراك يك نفر بود و هر يك از آن ميهمانان میتوانست يك ران گوسفند را همراه با قدحی شربت تناول كند. با اين همه، پيغمبر(صلی الله عليه وآله) فرمودند اين چهل نفر را دعوت كن تا بيايند و از اين غذا تناول كنند. در هر صورت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن غذا را تهيه كرد و عموها، عموزادهها و اقوام را برای ميهمانی به خانه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) دعوت نمود. آنها نيز آمدند و زمانی كه موقع غذا خوردن شد، مشاهده كردند كه تنها يك ظرف غذا و يك قدح شربت در سفره است. با تعجب به يكديگر نگاه كردند. اما هنگامی كه شروع به خوردن كردند، هر مقدار كه خوردند غذا تمام نشد. سرانجام همه آنها تا جايی كه میتوانستند از آن غذا خورده و سير شدند، اما غذا كم نيامد! بعد از خوردن غذا از آن شربت نيز آشاميدند، ولی شربت نيز تمام نشد! ابولهب با ديدن اين جريان گفت: برادرزاده من عجب سحری كرد. پيامبر(صلی الله عليه وآله) از اين حرف ناراحت شدند، اما سخنی به زبان نياوردند و ميهمانان رفتند.
پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) مجدداً به حضرت علی(عليه السلام) دستور دادند كه همان غذا را آماده كن و آنها را دعوت كن. روز بعد نيز حضرت علی(عليه السلام) همان غذا را تهيه و آنها را دعوت كردند و ماجرا به همان صورت تكرار شد. اين بار بعد از تمام شدن غذا، پيامبر(صلی الله عليه وآله) مطلب خود را با آنان در ميان گذاشتند. در روايات اين گونه نقل شده است كه آن حضرت فرمودند: «آيا تاكنون كسی از من دروغی شنيده و يا خيانتی ديده است؟» و پس از بيان برخی مقدمات فرمودند: «خدا مرا به رسالت مبعوث كرده است تا شما را به پرستش خدای يگانه دعوت كنم. اولين كسی كه مرا تصديق كند، وزير، برادر، وصی و خليفه من خواهد بود.» افراد حاضر در آن مجلس با تعجب به يكديگر نگاه كردند؛ اما هيچ يك از آنها به پيامبر(صلی الله عليه وآله) ايمان نياورد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه در آن زمان سيزده ساله بودند، برخاسته و گفتند: يا رسول الله(صلی الله عليه وآله) ! من شهادت میدهم كه شما رسول خدا هستی و آنچه فرموديد حق است. طبق برخی نقلها پيامبر(صلی الله عليه وآله) تا سه بار دعوت خود را تكرار كردند و در هر بار تنها اميرالمؤمنين(عليه السلام) حاضر به پذيرش دعوت آن حضرت شد. از اين رو پيامبر(صلی الله عليه وآله) خطاب به حاضران فرمودند:
اِنّ هذا أَخی و وصيّی و وزيری و خَليفَتی فيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ و أَطيعُوا؛9 اين برادر من، وصی من، وزير من و خليفه من در ميان شما است؛ پس سخن او را پذيرفته و از او اطاعت كنيد. فَقامَ الْقَومُ يَضْحَكُونَ؛ آنها برخاستند و در حالی كه میخنديدند و پيامبر(صلی الله عليه وآله) را مسخره میكردند.
به ابوطالب گفتند: كار به جايی رسيده است كه تو بايد مطيع فرزند سيزده ساله خودت باشی، او امير و تو هم فرمان بردار و تابع او باشی! سپس مجلس را با خنده و تمسخر ترك كردند.
اين روايت را علمای اهل تسنن با سند متواتر نقل كرده اند. در روايت ديگری به همين مضمون، پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) در ادامه سخن خود، در مورد حضرت علی(عليه السلام) میفرمايد: يَكُونُ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی(عليه السلام) .10
مؤلف كتاب «شواهد التنزيل» كه يكی از علمای اهل تسنن است،11می گويد: من حديث منزلت را با پنج هزار سند نقل كرده ام. هم چنين عده زيادی از علمای اهل تسنن شهادت دادهاند كه اين حديث، از جمله اخبار متواتر است. يكی از علمای اهل تسنن كتابی درباره اخبار متواتر به نام «الدرر المتنافرة فی الاخبار المتواترة» نوشته و در آن اخباری را كه به تواتر از پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) نقل شده است، جمع آوری كرده است. يكی از روايات متواتری كه در اين كتاب نقل شده، حديث منزلت است. در هر حال بنا بر نقل شيعه و سنی، شكی نيست كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) خطاب به حضرت امير(عليه السلام) فرموده است: أنْتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی(عليه السلام) اِلاّ أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی.12
بنابراين در آغاز دعوت علنی پيغمبر(صلی الله عليه وآله) ، همراه با اعلان رسالت، خلافت حضرت علی(عليه السلام) نيز اعلام شد و اين گونه نبود كه اين امر در سال آخر زندگی پيامبر(عليه السلام) و در روز غدير تعيين شود. از همان روزی كه دعوت علنی پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) شروع شد، خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز اعلام گرديد. به علاوه، خلافت آن حضرت در روايات متعدد و متواتر بيان شده، كه فقط يكی از آنها «حديث منزلت» است كه به گفته حاكم حسكانی ـ صاحب كتاب «شواهد التنزيل» ـ با پنج هزار سند نقل شده است؛ از اين رو مطلبی نيست كه به سادگی قابل انكار باشد.
روش دموكراتيك در تعيين علی(عليه السلام) برای خلافت؟!
متأسفانه امروزه برخی از كسانی كه مدعی تحقيق، نوانديشی و روشن فكری هستند، تحقيق در مسايل مختلف را با شيوه مناسب آن دنبال نمیكنند. از جمله، آنان زمانی كه با اين مسأله مواجه میشوند كه آيا پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) حضرت علی(عليه السلام) را به عنوان جانشين تعيين كرد يا نه، میگويند، اسلام با دموكراسی مخالف نبوده و نمیتواند باشد؛ چون دموكراسی اصلی است كه بر همه مسايل حاكم است! پس به طور قطع پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) بر خلاف دموكراسی عمل نكرده است. از اين رو نمیتوان گفت آن حضرت، علی(عليه السلام) را به خلافت تعيين كرده است، زيرا چنين كاری خلاف دموكراسی است! رواياتی هم كه در اين زمينه وارد شده، در نهايت به معنای «كانديداتوری» حضرت علی(عليه السلام) برای خلافت از جانب پيامبر(صلی الله عليه وآله) است! در غير اين صورت عمل پيامبر(صلی الله عليه وآله) ديكتاتوری خواهد بود! آنان چنين وانمود میكنند كه در باب حكومت يا بايد روش ديكتاتوری پيشه كرد و اراده و خواست يك نفر را محور و ملاك عمل قرار داد، و يا بايد با مراجعه به آرای مردم، خواست و اراده عمومی را ملاك دانست و حاكم كرد. اين افراد راه سومی غير از اين دو راه را متصور نمیدانند. از اين رو اين گونه نتيجه میگيرند كه هيچ گاه نمیتوان پذيرفت پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) ديكتاتور بوده است و به طور قطع اين سخن قابل قبول نيست؛ پس بايد بپذيريم كه پيامبر(صلی الله عليه وآله) مطابق قواعد دموكراسی عمل كرده است!
به تعبير ديگر، اينان میگويند حكومت اسلامی اگر حكومت ديكتاتوری نباشد، ناچار بايد دموكراتيك باشد؛ چون راه سومی وجود ندارد. از اين رو بايد مردم جانشين پيغمبر(صلی الله عليه وآله) را تعيين كنند! حتی حكومت شخص پيغمبر(صلی الله عليه وآله) را نيز مردم بايد تعيين كنند! البته رسالت منصبی دينی است كه با امور عبادی و فردی اشخاص در ارتباط است و چندان مشكل نيست كه بپذيريم رأی مردم در آن دخالت ندارد. اما امر حكومت مسأله مهمی است و نمیتوان پذيرفت كه خدا كسی را برای حكومت بر مردم تعيين كند! حاكم را بايد مردم تعيين كنند و تا زمانی كه مردم رأی ندهند، كسی حق حكومت ندارد!
متأسفانه گاهی حتی بعضی از كسانی كه در لباس شريف روحانيت هستند، اين سخنان سخيف را مطرح میكنند. اينان برای برهانی كردن سخن خود میگويند: خدا انسان را آزاد آفريده است، از اين رو اراده انسانها را محدود نمیكند. چون خدا انسان را آزاد آفريده است پس نبايد برای مردم حاكم تعيين كند و مردم در اين زمينه بايد با اختيار خود تصميم بگيرند!
اما بايد بگوييم اين سخنان مغالطهای بيش نيست و نكته اين جا است كه بين «آزادی تكوينی» و «آزادی حقوقی و تشريعی» خلط شده است. اين تعبير كه «خدا انسان را آزاد آفريده است» به اين معنی است كه انسان از نظر تكوينی مجبور نيست و میتواند امری را بپذيرد و يا آن را رد كند. اساساً انسانيت انسان به مختار بودن او است و آنچه موجب فضيلت انسان بر ملايكه میشود اين است كه انسان میتواند در سير اختياری به مقامی برسد كه ملايكه نمیتوانند به آن دست پيدا كنند. اين مطلب حق است و ما نيز قبول داريم كه خدا انسان را آزاد آفريده است؛ اما آزاد بودن انسان به اين معنا نيست كه تمام امور، اعم از وضع قانون و تعيين حاكم و ساير مسايل در اختيار او است. اگر اين گونه باشد، پس نقش خدا كه انسان را آفريده، چيست؟ آيا خدا پس از آفرينش انسان، او را رها كرده و از دايره قدرت و تسلط خود خارج كرده است؟! اين امر با خدايیِ ذات باری تعالی منافات دارد. اگر موجودی مخلوق خدا باشد، تا زمانی كه موجود است، مخلوق خدا و در محدوده قدرت او است و خداوند نمیتواند بندهای را از «بندگی» خود خارج كند. اين امر محال است و قدرت خدا به محالات تعلق نمیگيرد. البته بحث مبسوط اين مسأله مربوط به علم كلام است و اين مطلب در آن جا ثابت میشود.
خدا انسان را آزاد آفريده است تا پس از آن كه راه خوب و بد به او نشان داده شد، با اختيار و مسؤوليت خود، هر يك را كه خواست انتخاب كند. اگر راه خوب را انتخاب كرد، در مقابل اين حسن انتخاب پاداش میگيرد و سعادت مند شده و به بهشت میرود، و اگر راه بد را انتخاب كرد كيفر او جهنم خواهد بود و يا حتی در مواردی در همين دنيا عذاب میشود. از اين رو اين كه خدا انسان را آزاد آفريده است، بدين معنی نيست كه هيچ قانونی برای او قرار ندهد، يا حاكمی برای او تعيين نكند. بلی، انسان آزاد است تا حكمی را كه از جانب خدا وضع شده است قبول كند يا بر خلاف آن عمل نمايد؛ به تعبير ديگر خدا را اطاعت و يا او را معصيت كند. آزادی انسان به اين معنا نيست كه او به دلخواه خود هر چه را خواست، اطاعت و هر چه را خواست معصيت به شمار آورد! حلال و حرام در اختيار خدا است:
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللّهِ الْكَذِبَ؛13
شما حق نداريد از پيش خود بگوييد اين حلال است و آن حرام، اين كار افترا بستن بر خدا است. حلال و حرام را بايد خدا تعيين كند. قانون را يا بايد او رأساً و شخصاً تعيين كند و يا كسی كه از طرف او مأذون است؛ مانند پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) ، ائمه اطهار(عليه السلام) و يا ولیّ فقيه كه در زمان غيبت اختياراتی در اين زمينه دارد.
پس آزادی تكوينی انسان به اين معنا نيست كه او حق وضع قانون و تعيين امام دارد. مقام امامت و خلافت از روز اول برای حضرت علی(عليه السلام) ثابت بود. اولين دليل اثباتی آن هم ماجرای يوم الدار بود كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) آن حضرت را برای خلافت معرفی كرد. بعد از آن نيز بارها با بيانات و قراين مختلف، و در نهايت در روز غدير، در حجة الوداع، هفتاد روز قبل از وفات، اين مسأله را به صراحت مطرح فرمود.
بنابراين مسأله خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) تابع رأی مردم نيست، بلكه منصبی است كه خداوند برای آن حضرت تعيين كرده است و كسی به جز حضرت علی(عليه السلام) لياقت چنين مقامی را ندارد. كسی كه از روز اولِ تولدش در دامان پيغمبر(صلی الله عليه وآله) پرورش يافته، خوراكش از آب دهان مبارك پيغمبر(صلی الله عليه وآله) بوده و پيامبر(صلی الله عليه وآله) غذا را در دهان خود میجويد و در دهان او میگذاشت. كسی كه پيامبر(صلی الله عليه وآله) به او فرمود، میبينی آنچه را من میبينم و میشنوی آنچه را من میشنوم. كسی كه با همان تربيتی كه خدای متعال نسبت به پيغمبر اكرم داشت، پرورش يافته بود. شخصيتی كه از روز اول، خدا پرست و موحد بود و در دامان پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) هر روز علمی از آن حضرت میآموخت و آنچه را پيغمبر(صلی الله عليه وآله) قبل از بعثت، از آن فرشته بزرگ خدا دريافت كرده بود، به او منتقل میكرد. كسی كه هنگام نزول وحی نيز شاهد دريافت وحی بود و اولين نفری بود كه به پيغمبر(صلی الله عليه وآله) ايمان آورد. چه كسی میتواند از شخصيتی با اين همه فضايل، برای مقام خلافت و جانشينی پيامبر(صلی الله عليه وآله) شايسته تر باشد؟
روش تحقيق در انتصابی يا انتخابی بودن خلافت علی(عليه السلام)
متأسفانه در طول تاريخ هميشه كسانی سعی كردهاند اين حقيقت را كه، پيامبر(صلی الله عليه وآله) علی(عليه السلام) را به جانشينی و خلافت بعد از خود نصب كرد، كتمان كنند. البته از دشمن، در كتمان اين حقايق تعجبی نيست. هم چنين گفتههای كسانی كه جاهل و به دور از معارف اسلام و اهل بيت(عليهم السلام) هستند چندان جای تعجب ندارد. تعجب از كسانی است كه خود را شيعه میدانند و چند صباحی نيز در حوزه درس خواندهاند و با وجود دلايل متعدد و بسيار روشن بر فضايل حضرت علی(عليه السلام) اين حقايق را ناديده میگيرند! اگر اين افراد به راستی در صدد تحقيق در اين باره هستند، چرا ابتدايی ترين مسايل تحقيق را ناديده میگيرند؟ هر محققی میداند و همه كسانی كه درباره روش تحقيق در علوم بحث كرده اند، متفقاند كه هر رشته از معارف، روش تحقيق خاصی دارد و با يك روش نمیتوان در تمام علوم به تحقيق پرداخت.
در علومی مانند حساب، هندسه، منطق و علومی از اين قبيل، تنها با كمك عقل میتوان تحقيق كرد. اصطلاحاً میگويند «متد تحقيق» در اين مسايل، متد تحليلی است و استفاده از ابزارهای تجربی در اين علوم، تنها برای توضيح صورت مسأله يا تأييد مطلبی است كه به كمك عقل اثبات شده است. روش تحقيق در دسته ديگری از علوم مانند طب، روش تجربی است. برای كشف داروی يك بيماری، هر اندازه كه يك فيلسوف از قوای تحليل خود كمك بگيرد، به نتيجه نخواهد رسيد. در فيزيك، شيمی و ساير علوم تجربی نيز از روش تجربی استفاده میشود. در دسته ديگری از علوم، هيچ يك از دو روش تحليلی و تجربی كاربرد ندارد؛ مثلا برای اين كه بدانيم شهری به نام «مسكو» در دنيا وجود دارد يا نه، و اگر وجود دارد، در كجا است، آيا هيچ يك از اين دو روش مفيد خواهد بود؟ برای اثبات وجود پادشاهی به نام «كورش» در ايران، از كدام يك از اين دو روش میتوان استفاده كرد؟ آيا عقل يا تجربه میتوانند ثابت كنند كه كسی به نام «اسكندر» به ايران حمله كرده يا نه؟ اگر اين دو متد قادر به ارائه پاسخ اين سؤالات نيستند، چگونه میتوان برای آنها پاسخی يافت؟ برای اين قبيل علوم، روش سومی به نام «روش نقلی» به كار میرود كه در آن، تنها مراجعه به اسناد، مدارك، نقل قولها و شواهد معتبر مفيد خواهد بود.
اكنون با در نظر گرفتن سه روش مذكور، زمانی كه میخواهيم بررسی كنيم كه آيا پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) حضرت علی(عليه السلام) را برای جانشينی خود معيّن كرده است يا نه، آيا میتوانيم از روش عقلی استفاده كنيم و با كمك تحليل عقلی به نتيجه برسيم؟! آيا میتوانيم از طريق تجربه و حس پاسخی برای اين سؤال بيابيم؟! روشن است كه هيچ يك از عقل و تجربه نمیتوانند برای يافتن پاسخ اين سؤال ما را ياری كنند. اثبات اين مسأله جز با روش نقلی ممكن نيست و تمام علمای عالم، اعم از مسلمان و غير مسلمان، روش تحقيق در اين قبيل مسايل را روش نقلی ـ تاريخی میدانند. حال اگر كسی بگويد من میخواهم درباره جانشينی حضرت علی(عليه السلام) پس از پيامبر(صلی الله عليه وآله) با استفاده از روش عقلی تحقيق كنم، آيا اين سخن نزد عقلای عالم قابل قبول است؟! روشن است كه اثبات اين قضيه تاريخی، راهی جز مراجعه به اسناد و مدارك تاريخی ندارد.
نظير اين قبيل مسايل تاريخی در عالم به وفور يافت میشود؛ برای نمونه میتوان به مسايل انتخابات اخير آمريكا اشاره كرد. در اين انتخابات اختلافی بين حزب دموكرات و حزب جمهوری خواه به وجود آمد و رسوايی بزرگی در مهد دموكراسی عالم به پا شد و خودشان گفتند در آرای مردم خيانت شده است؛ شبيه آنچه كه چندی پيش در كشور ما نيز در انتخابات مجلس ششم اتفاق افتاد ـ چون كسانی كه در اين جا مسبِّب اين مسأله بودند، از آمريكا نسخه برداری میكنند. به هر حال مقصودم اين است كه ما از تمام اين مسايل اطلاع يافته ايم؛ اما آيا خودمان شاهد عينی اين مسايل بوده ايم؟ آيا با كمك عقل و تحليل ذهنی به چنين نتيجهای رسيده ايم؟ روشن است كه راه معلوم شدن اين قضايا بر ما «نقل» بوده است.
زمانی كه تمام رسانههای خبری دنيا، اختلافات موجود در انتخابات آمريكا را نقل میكنند، به استناد اخبار رسانه ها، صحت اين خبر برای همه ثابت میشود و كسی نسبت به آن ترديد نخواهد كرد؛ چون نمیتوان پذيرفت كه تمام كسانی كه اين اخبار را نقل میكنند، با يكديگر توطئه كردهاند تا چنين دروغی را بسازند. چنين خبری را «خبر متواتر» میگويند. گاهی، يقينی كه از اين اخبار حاصل میشود، از يقينی كه به واسطه حس حاصل میشود، بالاتر است. در بعضی موارد ممكن است حس خطا كرده و چشم يا گوش اشتباه كند؛ ولی در اخبار متواتر هيچ خطايی راه ندارد.
به هر حال راه تحقيق در مورد اين قبيل مسايل، بررسی اخبار، اسناد و مدارك است و با استفاده از همين روش، چنين يقينی حاصل شده است. اين «اخبار» قطع آور است و جای هيچ شك و شبههای را برای هيچ عاقلی باقی نمیگذارد.
زمانی كه يك دانشمند سنّی حديث منزلت را با پنج هزار سند نقل میكند، كدام عاقلی است كه در صحت اين حديث شك كند و بگويد دروغ است؟! علاوه بر اين كه صدها نفر از علما، محدثان و بزرگان آنها نيز سخنانی نظير اين را گفته اند.
اگر در اين زمينه بخواهيم تحقيق كنيم، آيا جز مراجعه به اسناد و مدارك راه ديگری داريم؟ اسناد و مدارك نيز حاكی از اين است كه خود علمای اهل تسنن در كتابی كه پيرامون اخبار متواتر نوشتهاند تصريح كردهاند كه يكی از اخباری كه به طور قطع متواتر است، حديث منزلت (اَنْتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی) است. اين از متواترترين رواياتی است كه از پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) نقل شده است. با اين وجود اگر كسی در مورد آن شك كند، چه قضاوتی در مورد او خواهيد كرد؟ آيا ترديد در صحت حديث منزلت شبيه ترديد در صحت ماجرای اختلاف در انتخابات آمريكا نيست؟ اگر كسی ادعا كرد تمام اخباری كه درباره تخلف در انتخابات آمريكا گفته میشود دروغ است، شما به او چه خواهيد گفت؟
اين احاديث با چنين اسناد و تأييداتی كه از خود علمای اهل تسنن دارد، قابل انكار نيست. تمام اين احاديث نيز شاهد بر اين است كه از آغاز رسالت، اميرالمؤمنين(عليه السلام) به عنوان خليفه و جانشين پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) معرفی شد. تنها شبههای كه ممكن است مطرح شود اين است كه كسی بگويد: شايد پيغمبر(صلی الله عليه وآله) از پيش خود اين كار را انجام داده و انتخاب علی(عليه السلام) سليقه شخصی خودش بوده است. در پاسخ اين شبهه نيز بايد بگوييم دلايل متعددی در دست داريم كه در چنين مواردی پيامبر جز به دستور وحی حركت نمیكند. در داستان «سدّ الابواب» خود پيغمبر(صلی الله عليه وآله) فرمود: من از پيش خودم كاری را انجام نمیدهم؛ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحی؛14 اين كار، دستور خدا است و من از پيش خودم نمیتوانم سخنی بگويم.
در نهايت نيز برای آن كه در اين مسأله (جانشينی و خلافت علی(عليه السلام) پس از پيامبر(صلی الله عليه وآله) ) كوچك ترين شبههای باقی نماند، داستان غدير اتفاق افتاد. همانگونه كه همه میدانيم، در آن روز اين آيه نازل شد كه:
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ؛15ای پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ كن؛ و اگر نكنی پيامش را نرسانده ای، و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه میدارد.
درباره ماجرای غدير نيز كتابهای فراوانی نوشته شده است. خداوند درجات علامه امينی را عالی تر بفرمايد كه عمری را برای بحث درباره اين حديث شريف ـ كه يكی از بزرگ ترين سندهای حقانيت شيعه است ـ صرف كرد و دايرة المعارف عظيم «الغدير» را فراهم كرد. از خداوند مسألت داريم كه به ما هم توفيق استفاده از دست آوردهای اين بزرگان را عنايت فرمايد.
1. برای نمونه، «جرج جرداق» مسيحی در كتاب صوت العدالة الانسانية حضرت امير(عليه السلام) را به عنوان مظهر عدالت انسانی معرفی كرده است.
2. ر.ك: بحارالانوار، ج 16، باب 11، روايت 7.
3. نجم (53)، 4.
4. بحارالانوار، ج 35، باب 2، روايت 12.
5. طه (20)، 25 ـ 34.
6. اعراف (7)، 142.
7. حجر (15)، 94.
8. شعراء (26)، 214.
9. بحارالانوار، ج 18، باب 1، روايت 27.
10. همان، ج 18، باب 1، روايت 41.
11. عبيدالله بن عبدالله بن احمد، معروف به حاكم حسكانی.
12. بحارالانوار، ج 21، باب 27، روايت 5.
13. نحل (16)، 116.
14. نجم (53)، 4.
15. مائده (5)، 67.