بيت المال در نهج البلاغه
محمد رحمانى
مقدمه
اين نوشتار، نگاهى اجمالى به موضوع «بيت المال» در نهج البلاغه دارد.
قلمروِ مقاله، تنها، بخشى از سخنان امام على(ع) در نهجالبلاغه است، نه تمامى سخنان آن حضرت.
هرچند، گاهى، فرازهاى نقل شده از نهجالبلاغه، براى چند عنوان مربوط به بحث، مفيداست ولى براى طولانى نشدن نوشته، از تكرار، جز در يك يا دو مورد، خوددارى شده است.
اموال عمومى، به اقسام گوناگونى مانند مشتركات عمومى و مباحات اوّليه و مجهول المالك و درآمدهاى عمومى، تقسيم مىشود، ولى مقصود از بيتالمال، در اين نوشته، اموالى است كه اختيار هزينه كردن آن، به دست امام است، مانند غنائم جنگى و خراج و جزيه و زكات و صدقات عامه و اوقاف عمومى و ...
الف) جايگاه ثروت در اسلام
بى گمان، از نگاه اسلام، ثروت و مال، در حيات مادّى و معنوى انسانها، نقش اساسى دارد. تا آنجا كه در برخى روايات، از «تنگدستى» به «روسياهى در دنيا و آخرت»[1] و «مرگ سرخ»[2] و «مرگ بزرگ»[3] تعبير شده است.
در بعضى از روايات، فقر، موجب نقصان در دين و كاهش عقل و تحريك خشم معرفى شده است.[4] از اينرو، در دين مقدّس اسلام، به مقوله اقتصادى و معيشتى بشر، در ابعاد مختلف آن، توجّه فراوانى شده است. هرچند مطالب مربوط به اقتصاد، به گونهاى پراكنده و جدا از هم مطرح شده، ولكن بررسى و تحقيقى همهجانبه، نشانه اين است كه مكتب اسلام، داراى نظام اقتصادى ويژهاى است كه از وحى الهى نشأت گرفته و در دامن عصمت، رشد و نمو كرده و از ويژگيهاى بىشمارى برخوردار است.
ب) جايگاه بيت المال
آنچه قابل توجّه و دقّت است، اين است كه بيتالمال، در نظام اقتصادى اسلام، بيشترين مباحث را به خود اختصاص داده و از جايگاهى ويژه برخوردار است. هدف از بيتالمال، تأمين اهدافى بلند در حركت تكاملى انسان به سوى سعادت و معنويّت و قرب الهى است. برخى از آن هدفها چنين است:
1. هدايت مردم به سمت اخلاق كريمه و ارزشهاى معنوى.
2. استقرار عدالت اجتماعى و اقتصادى در جامعه.
3. رشد استعدادها و شكوفايى ابتكار و خلاقيّت انسانها.
4. ريشهكن كردن فقر از جامعه.
5. رسيدگى به مصالح و منافع محرومان و مستضعفان و ... .
ج) ماهيّت بيتالمال
امام على عليهالسلام خطاب به عبداللَّه بنزمعه[5] (از پيروان و ياران آن حضرت) آن هنگام كه از او، درخواست كمك مىكند، ماهيّت بيتالمال را براى او روشن مىكند. او، بيتالمال را نه مال شخصى امام مىداند و نه مالِ فردى از مسلمانان، بلكه بيتالمال، از آنِ مسلمانان است كه در اختيار امامِ مسلمانان گذاشته مىشود تا به عدل، به مصرف مسلمانان برسد. حضرت مىگويد:
إنَّ هذا المال ليس لي و لا لك! و انَّما هو فيءٌ لِلمسلمين و جَلْبُ أسيافهم. فإنْ شَرَكْتَهم في حربهم كانَ لكَ مثلُ حظهم و إلّا فَجَناةُ أيديهم لا تكون لغير أفْواهِهمْ[6]؛اين اموال، نه مال من و نه از آنِ توست، بلكه غنيمتى گِردآمده از مسلمانان است كه با شمشيرهاى خود به دست آوردهاند. اگر تو، در جهاد، همراهشان مىبودى، سهمى چونان سهم آنان مىداشتى و گرنه، دسترنج آنان، خوراك ديگران نخواهد بود.
د) آثار بيتالمال
على عليه السلام به بخشى از آثار و نقش بيتالمال در زندگى مسلمانان، اشاره كرده است. اين آثار، چنين است:
1. اصلاح امور
و تَفَقَّدْ أمرَ الخراجِ بما يُصْلِحُ أهلَه! فإنَّ في صلاحه و صلاحهم صلاحاً لِمَنْ سِواهم و لا صَلاحَ لِمَنْ سِواهم إلّا بهم؛ لأنَّ الناسَ كُلُّهم عِيالٌ على الخراج و أهله[7]؛ خراج (بيتالمال) را به گونهاى كه وضع ماليّاتدهندگان را سامان دهد، وارسى كن! زيرا، بهبودى وضع ماليّات و ماليّاتدهندگان، سبب بهبودى امور ديگر اقشار جامعه است و تا امور ماليّات دهندگان اصلاح نشود، كار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت؛ زيرا، همه مردم، نانْخورِ ماليّات و ماليّات دهندگانند.
امام على عليه السلام در اين فراز، براى بيت المال، نقش محورى قائل شده و اصلاح تمامى امور را، بسته به اصلاح وضع ماليات و مالياتدهندگان دانسته است و اين، نشانه جايگاه بلند بيتالمال از نظر اسلام است. اگر دقت شود، حقيقت مطلب، همين است كه امام على عليهالسلام گفته است. بنابراين، هرچند، اقتصاد، از نگاه امام على عليه السلام آن گونه كه مكاتب مادىگرا مىگويند، اصل نيست، اما تأثير محورى و اساسى آن در اصلاح امور و رفع نابسامانيها مورد تأكيد قرار گرفته است.
2. رفع نياز مردم به بيتالمال
كلّهم عَيالٌ على الخراج و أهله[8]؛تمام مردم، نانْخورِ ماليات و ماليات دهندگانند.
روشن است كه هيچ انسانى، به تنهايى، نمىتواند نيازمنديهايش را برآورده كند، از اينرو، نياز به هميارى بيتالمال وجود دارد.
3. دوام حكومت
و لمْ يستقم أمْرُهُ الاَّ قليلاً[9]؛حكومت، با نابودى ماليات (بيتالمال)، جز اندكى، دوام نمى آورد.
اين مطلب نيز، از بديهات است كه اداره و دوام حكومت، نيازمند بودجه است و يكى از راه حلهاى تأمين هزينههاى دولت، گرفتن ماليات است. جاى شگفتى از كسانى است كه در زمان حاضر، بحث از لزوم گرفتن ماليات براى اداره حكومت را مطرح مىكنند، در صورتى كه امام على عليهالسلام حدود هزار و چهارصد سال پيش، بر ضرورت ماليات براى استمرار حكومت تأكيد كرده است.
يادآورى اين نكته لازم است كه همان گونه كه گرفتن همه ماليات از عواملِ بقاى حكومت است، به ناحق گرفتن آن و يا ظالمانه مصرف شدن اش، سبب سقوط حكومت خواهد شد.
4. اصلاح و تقويتِ نيروهاى مسلّح
ثم لا قِوامَ للجنود إلاَّ بما يُخْرِجُ اللَّهُ لهم من الخَراجِ الذي يَقْوَوْنَ به على جَهادِ عدوِّهم و يعتمدون عليه فيما يُصلحهم و يكونُ مِنْ وَراءِ حاجتهِم[10]؛ سپس سپاهيان اسلام، جز به خراج و ماليّات رعيّت (بيتالمال) كه با آن، براى جهادِ با دشمن، تقويت گردند و براى اصلاح امور خويش، به آن تكيه كنند و نيازمنديهاى خود را بر طرف سازند، پا نمىگيرند.
از جمله آثار بسيار مهم بيت المال، افزون بر استقلال اقتصادى، استقلال سياسى است؛ زيرا، تا بودجه و سرمايه، در اختيار دولت نباشد، نمىتواند نيروهاى مسلح را، جذب وتأمين ومجهز به سلاحهاى پيشرفته كند و با نبود نيروى مسلَّحِ مجهز، استقلال سياسى، تأمين نمىشود.
آيتاللَّه حسنزاده، در تفسير اين فراز، مىنويسد:
اگر بيت المال نباشد، نيروهاى مسلَّح براى تأمين زندگى، بايد در پى شغل و كار باشند، در نتيجه، آمادگى براى جهاد با دشمن، از بين مىرود.[11]
ه) راههاى جلب ماليات
يكى از مباحث مهم در دانش اقتصاد، مبحث ماليات است. در اين مبحث، مطالب فراوانى مانند تعريف ماليات، ضرورت وجود ماليات، سير تحول ماليات، و راههاى جلب ماليات، ... مورد بحث و تحقيق قرار مىگيرد.
اين مطالب، از چشم مولا على عليه السلام در مدت كوتاه حكومت، مورد غفلت نبود. و در لابهلاى خطبهها و نامهها و ديگر گفتارها، به آنها اشاره كرده است. از جمله، در نامه پنجاه و سه، راههاى جلب بهتر ماليات را نشان داده و در آن، بر اصول اسلامى انسانى، مانند «اصل عمران و آباد كردن زمينها» و «اصل رسيدگى به مشكلات و شكايات مالياتدهندگان» و «اصل رعايت و تخفيف ماليات»، تأكيد ورزيده است.
هر يك از اين اصول، آثار و ثمرات فراوانى در مسايل اجتماعى و اقتصادى و سياسى در پى دارد و رعايت آنها، نقش بسزايى در تحول و بهبودى سيستم مالياتى دارد.
1. آباد كردن زمين
و ليكُنْ نظرُكَ في عِمارةِ الأرضِ أبْلَغَ من نظرِكَ في استجلابِ الخَراج؛ لأنَّ ذالك لا يُدْرَكُ إلّا بالعِمارة و مَنْ طلب الخَراجَ لغير عمارةٍ أخْرَبَ البلادَ و أهْلكَ العبادَ و لمْ يستَقِمْ أمْرُه إلاّقليلاً.[12] بايد تلاش تو در آباد كردن زمين، بيشتر از جمعآورى خراج (ماليات) باشد؛ زيرا، خراج، جز با آبادانى، فراهم نمىشود و هر كسى، بخواهد خراج را بدون آبادانى زمين به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حكومتش جز اندك مدتى، دوام نخواهد آورد.
آيتاللَّه حسنزاده، در پى شرح اين فراز از نهج البلاغه مىنويسد:
امام على، در اين بخش، اشاره كرده است كه كمدرآمدى صاحبان زمين، ناشى از واليان بدىاست كه تمام همّ و غمّ آنان، جمعآورى ماليات است، بدون رعايت حال رعيّت وكشاورزان.[13]
2. رسيدگى به شكايت مالياتدهندگان
فإنْ شَكَوْا ثِقَلاً أوْ عِلّةً أوْ انقطاعِ شِرْبٍ أوْ بالَّةٍ أوْ إحالَةَ الأرضِ اغْتَمَرها غَرَقٌ أوْ أجحفَ بها عطشٌ خَفَّفْتَ عنهم بما تَرْجوُ أنْ يَصْلُحَ به أمْرُهُم.[14]پس اگر مردم، از سنگينى ماليات يا آفتزدگى يا خشك شدن آب چشمهها يا كمى باران يا خراب شدن زمينى در سيلابها يا خشكسالى، شكايت كردند، در گرفتن ماليات، تا آن اندازهاى كه بفهمى امورشان سامان مىيابد، تخفيف بده.
دهقانان، از همه طبقات، زحمتكشتر و پرتلاشترند و از سويى، زندگى آنان، اسير عوامل طبيعى و پديدههاى جهان طبيعت، همانند خشكسالى، سيل، سرما، گرما است. از اينرو، آنان، نياز بيشترى به توجه و همراهى حكومت دارند.
اين فراز از فرمان امام على عليهالسلام اشاره به اين مطلب دارد.
ابن ابىالحديد، در باره زياد نگرفتن ماليات و آثار منفى آن مىنويسد:
استاندار اهواز، در حكومت انوشيروان، بيشتر از معمول، ماليات جمعآورى كرد و براى انوشيروان فرستاد. انوشيروان، فرمان داد كه آنها را به صاحبانش مسترد كنند. سپس گفت: زياد كردن ثروت شاه از ماليات نابهحق رعيت، همانند بنا كردن سقفى است بر پايههاى لرزانو سست.[15]
3. عفو از ماليات
و لا يَثْقُلَنَّ عليك شيءٌ خَفَّفْتَ عنهم به المؤونة عنهم؛ فإنَّه ذُخْرٌ يَعودُونَ به عليك في عِمارةِ بلادِكَ و تَزيينِ ولايتكَ مع اسْتِجْلابكَ حُسنَ ثَنائهم وَ تَبَجُّحِكَ باستفاضَة العدل فيهم[16]؛ هرگز، تخفيف دادن در ماليات، تو را نگران نسازد؛ زيرا، آن، اندوختهاى است كه در آبادانى شهرهاى تو و آراستن ولايتهاى تو، نقش دارد و رعيت، تو را مىستايند، و تو، از گسترش عدالت ميان مردم، خشنود خواهى شد و به افزايش قوّت آنان، تكيه خواهى كرد.
آيتاللَّه حسنزاده، پس از شرح و تفسير اين بخش از فرمايش امام على عليه السلام مىنويسد:
توجه به عمران و شكايات و تخفيف ماليات، براى حكومت، آثار مثبتى را به همراه دارد و والى، از اين رهگذر، ضرر و زيان نمىكند؛ زيرا:
اولاً، آبادى بلاد، منافع و سودش، به حكومت و والى نيز خواهد رسيد.
ثانياً، آبادى و عمران سرزمين، زينت و افتخار حكومت به شمار مىآيد.
ثالثاً، اين كار، موجب مدح و ثناى مردم را نسبت به حكومت و نيز عدالت و اعتماد آنان را فراهم مىكند.
رابعاً، اگر شرايطى پيش بيايد كه دولت، محتاج قرض گرفتن از مردم شود و نيازمند فداكارى جانى و مالى آنان باشد، آنان، به راحتى، پاسخ مىدهند.[17]
ابن ابى الحديد، در اين بخش، پس از شرح و تفسير مىنويسد:
در نامه شاپور، پسر اردشير، به فرزندش، مطالبى همانند فرمايش امير مؤمنان، يافته مىشود. او، اين نامه را چنين گزارش كرده است:از وضع خراج و درآمد املاك، بازرسى كن، به وجهى كه مايه بهبود خراجدهندگان باشد، زيرا، در بهبودى امر خراج و بهبود حال خراجدهندگان، بهبودى حال ديگران نهفته است و ديگران را، جز بدانها، بهبودى ميسر نيست؛ زيرا همه مردم، نانخورِ خراجدهندگانند. و بايد توجه تو به آبادى زمين، بيشتر باشد از توجه به جلب خراج، زيرا، خراج جز از زمين آباد، به دست نيايد... .[18]
و) منزلت مميّزان ماليات
امام على عليه السلام در نامه پنجاه و يكم، در شأن و جايگاه مميّزان مالياتى، اوصافى را بيان كرده است كه افزون بر شأن، ارزش و شرافت كارگزاران بيتالمال، نشانه جايگاه و منزلت بيت المال نيز هست؛ زيرا، تا بيت المال، اهميت و منزلت نداشته باشد، كارگزارانش، ارزش پيدا نخواهند كرد.
اين اوصاف چنين است:
1. خزينه داران مردم
فإنَّكم خزّانٌ الرعية؛ پس همانا، شما (مأموران ماليات) خزينهداران مردم هستيد.[19]
2. نماينده امت
فإنَّكم ... وكلاءُ الأُمة؛ پس همانا شما، نمايندگان امت مسلمان هستيد.[20]
3. سفيران پيشوايان
فإنَّكم ... سفراءُ الأئَمة؛ پس همانا، شما، ... سفيران پيشوايان هستيد.[21]
ز) صفات و وظايف مميّزان ماليات
يكى از اهداف اساسى دين مقدس اسلام، برقرارى عدالت اجتماعى و قسط قرآنى درجامعه اسلامى است. بىگمان، تحقق چنين هدف و آرمان مقدسى، به عوامل فراوانى،بستگى دارد.
از جمله مهمترين عوامل نقشآفرين، كارگزارانِ شايسته از نظر ايمان و اخلاق و رفتار است. از اينرو، امام على عليهالسلام در موارد بسيارى، به كارگزاران خويش، تأكيد و سفارش مىكند كه بهترين افراد را به عنوان همكار گزينش كنند.
اين مطلب، در برخى از موارد، مانند گرفتن ماليات، از اهميت دوچندانى برخوردار است؛ زيرا مأمور مالياتى، مىخواهد دسترنج و مايه حيات او را بگيرد و اين، كارِ بسيار دشوارى است. از اينرو، چنين شخصى، از جهات عديده، بايد شايستگيهاى لازم را داشته باشد.
على عليهالسلام صفات و وظايف مميّزان مالياتى را، چنين برشمرده است:
1. اصل انصاف
فأنْصِفوا الناسَ من أنفسكم؛[22]در روابط با مردم (گرفتن ماليات) انصاف و مدارا را پيشه كنيد.
تأثير رعايت عدل و انصاف در راحت گرفتن و راضى بودن مالياتدهنده، بر كسى پوشيده نيست.
تاريخ نگارانى كه در باب فلسفه تاريخ، قلمفرسايى كردهاند، يكى از عوامل پيشرفت سريع اسلام را، رفتار صحيح و عادلانه و مشفقانه رسول خدا صلىاللَّه عليه و آله به هنگام ماليات گرفتن، دانستهاند. در اينجا، شايسته است، مطالبى را كه منتسكيو نقل كرده، گزارش كنيم.
وجود اين باجهاى گزاف (كه دولتهاى كشورهاى غير اسلامى، در آن دورانها، به زور مىگرفتند) بود كه سهولت عجيبى را به مسلمين، در فتوحات خود، اعطا نمود؛ زيرا، ملتهاى تسخير شده از طرف اعراب، مىديدند به جاى يك سلسله تعدّياتى كه در اثر لئامت امپراتوران، به آنها مىشد، با يك ماليات ساده كه به سهولت مىدهند و به سهولت گرفته مىشود، مواجه و تابع شدهاند. اين بود كه فتوحات مسلمين، با كمال سهولت، پيش رفت و ملتها، خوشبخت بودند و ترجيح مىدادند به يك ملت صحرانشين، مطيع بشوند تا به يك حكومت فاسد ... در مورد اخذ باجهاى گزاف، افراطِ نزديك به جنون را، در تاريخ مشاهده كنيد: آناستاز، مالياتى براى استنشاق هوا وضع كرده بود![23]
2. نگرفتن لوازم ضرورى
و لا تبيعُنَّ للناس في الخَراجِ كِسوَة شتاءٍ و لا صَيفٍ و لا دابةٍ يَعْتَمِلوُنَ عليها و لا عبداً[24]؛براى گرفتن ماليات، لباسهاى تابستانى و زمستانى و مَركب سوارى و بردههاى كارى كسى را،نفروشيد.
3. پرهيز از خشونت
و لا تضربَنَّ أحداً سوطاً لمكانِ درهمٍ؛[25]براى گرفتن درهمى (ماليات) كسى را با شلاق (از باب مثال) نزنيد.
در اين فراز، هر چند كلمه «درهم» و «سوط» آمده، ولى روشن است كه «شلاق»، خصوصيتى ندارد و فرمان على عليهالسلام پرهيز از هر گونه خشونت براى گرفتن هر گونه مالياتى است.
4. احترام اموال مردم
و لا تَمَسُّنَّ مالَ أحد فى الناس مُصَلٍّ و لا معاهدٍ إلاّ أنْ تجدوا فَرَساً أوْ سِلاحاً يُعْدى به على أهل الإسلام؛ فانَّه لا ينبغى للمسلم أنْ يَدَعَ ذالك في أيدي أعداءِ الإسلام.[26] دست اندازى به مال كسى نكنيد، (آن كس، چه) نمازگزار باشد و يا معاهَد (كافر در پناه اسلام) مگر اسب يا اسلحهاى كه براى تجاوز به مسلمانها به كار گرفته مىشود؛ زيرا، براى مسلمان، جايز نيست آنها را در اختيار دشمنان اسلام قرار دهد تا نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.
5. كمك گرفتن از مردم
و لا تدَّخِروا ... و لا الرعيةُ مَعوُنَةً؛[27]و از كمك گرفتن از مردم (در اخذ ماليات)، هيچ گونه كوتاهى مكنيد.
ممكن است اين فراز، به گونه ديگرى نيز، ترجمه شود كه مفهوم آن، كوتاهى نكردن از كمك به مردم باشد.
6. خداترسى
انطَلِقْ على تقوى اللَّه وحدَهُ لا شريكَ لَهُ؛[28]با ترس از خداى يكتايى كه همتا ندارد (به قصد جمعآورى صدقات) حركت كن!
7. نترساندن مردم
و لا تُرَوِّعَنَّ مسلماً؛[29]هيچ مسلمانى را نبايد بترسانى!
8. اجازه گرفتن به هنگام وارد شدن
و لا تَجْتازنَّ عليه كارهاً؛[30]با زور و بدون رضايت، از ملك شخصى، عبور مكن!
9. به اندازه گرفتن
و لا تَاْخُذَنَّ منه أكثَر من حقِّ اللَّه؛[31]بيشتر از حقوق الهى، از كسى (ماليات) مگير!
10. سوء استفاده نكردن از قدرت
فاذا قَدِمْتَ على الحَىِّ فَانْزِلْ بمائهم من غير أنْ تُخالِطَ أبياتهم ثُمَّ امْضِ إليهم بالسكينة و الوقار حتّى تقومَ بينهم فَتُسَلِّمَ عَلَيهم و لا تُخْدِجْ بالتحيَّةِ لهم؛[32] هرگاه به آبادىاى رسيدى، در كنار آب فرود آى! وارد خانه هاى آنان مشو! سپس با آرامش و وقار، به سوى آنان حركت كن تا در ميان آنان قرارگيرى! آنگاه، به آنان سلام كن! در سلام و تعارف و مهربانى، كوتاهى مكن!
11. معرفى خود
ثم تقول: «عبادَ اللَّه! أرْسَلَني إليكم ولّيُ اللَّه و خليفتُه لآخذ منكم حقَّ اللَّه في أموالكم.»؛[33]سپس مىگويى: «اى بندگان خدا! ولّى و جانشين خدا، مرا به سوى شما فرستاد، تا حقِّ خدا را كه در اموال شما هست، از شما تحويل گيرم.»
12. پذيرفتن اظهارات مالك
ثم تقول: ... «هل للَّه في أموالكم في حقِّ فَتُؤَدّوُهُ إلى واليه؟» فإنْ قالَ قائلٌ! «لا»، فلاتُراجِعْهُ و إنْ أنْعَمَ لكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ من غَيْرِ أنْ تُخيِفَهُ أوْ توعِدهُ أوْ تَعِسفَهُ أوْ تُرْهقَهُ، فَخُذَ ما أعطاكَ مِنْ ذَهَبٍ أوْ فِضَّهٍ.[34] سپس مىپرسى: ... «آيا در اموال شما، حقى كه به نماينده او بپردازيد، هست؟»، اگر كسى گفت: «نه»، ديگر، به او مراجعه مكن و اگر كسى پاسخ داد: «آرى»، همراهش برو، بدون آنكه او را بترسانى يا تهديد كنى و يا به كار مشكلى، وادار سازى. هرچه از طلا و نقره، به تو پرداخت،بردار.
13. وارد نشدن در محدوده اموال
فإنْ كان له ماشيَةٌ أوْ إبلٌ فَلا تَدْخُلْها إلّا بإذْنِهِ؛ فإنَّ أكَثَرَها لَهُ[35]؛پس اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اجازهاش، داخل مشو؛ زيرا، بيشتر اموال، از آنِاوست.
14. رعايت حال حيوانات
فإذا أتَيْتَها، فلا تَدْخُلْ عليها دخولَ مُتَسَلِّطٍ عليه و لا عَنيفٍ به و لا تُنَفِرَنَّ بهيمته و لا تُفْزِعنَّها و لا تَسوُءَنَّ صاحَبها فيها[36]؛هرگاه داخل شدى، مانند اشخاص سلطهگر و سختگير، رفتار مكن! حيوانى را رم مده و هراسان مكن و دامدار را مرنجان!
15. اجازه تقسيم زكات به مالك
وَاصْدَعِ المالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فإذا اختارَ فَلا تَعْرِضَنَّ لِما اخْتارَهُ. فلا تزال كذالك حتّى يَبْقى ما فيه وَفاءً لحَقِّ اللَّهِ في مالِهِ فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ منه. فإنْ استقالَكَ فَأقِلْهُ[37]؛ سپس، مالها را، دو دسته كن و صاحبش را اجازه ده كه خود، انتخاب كند و بر انتخاب او، خُرده مگير. به همين گونه رفتار كن تا باقيمانده، حقِّ خداوند باشد. و اگر دامدار، از اين تقسيم، پشيمان شد و از تو درخواست گزينش دوباره دارد، بپذير.
ح) نظارت و بازخواست
يكى از مطالبى كه مورد اهتمام و تأكيد فراوان على عليه السلام بوده، بازرسى مستقيم و حسابرسى امور بيتالمال است. اين مهم، در مدت كوتاه حكومت علوى، دوچندان بوده است و بارها در نهج البلاغه، بويژه در نامه هاى آن حضرت به واليان مناطق، اين حساسيت، به چشم مىخورد.
على عليه السلام نظارت بر بيت المال را، از وظايف اصلى و اساسى حاكم اسلامى مىداند. از اينرو، دخل و خرج بيتالمال را، مستقيماً، تحت نظارت خويش قرار داد و با متخلِّفان از احكام اسلامى، برخورد شديد كرد و از آنان، در باره نحوه جمعآورى و چگونگى خرج و هزينه بيتالمال، پرسيد و از كوچكترين تخلّفشان چشم نپوشيد و در مواردى متخلَّف را عزل مىكرد.
در اين بخش، به پارهاى از مطالب نهجالبلاغه در اين باره، اشاره مىشود.
1. حسابرسى از كارگزاران
1/1- در نامه چهلم، خطاب به برخى از كارگزاران مىنويسد:
بلغنى أنَّكَ جَرَّدْتَ الأرضَ فَأخَذْتَ ما تحت قَدَمَيْكَ و أكلتَ ما تحت يَدَيْكَ! فَارْفَعْ إلَىَّ حسابكَ! وَ اعْلَمْ أنَّ حِسابَ اللَّهِ أعظمُ من حسابِ الناس؛[38] به من خبر رسيده كه كشت زمينها را، برداشته و آنچه را كه مىتوانستى، گرفته و آنچه در اختيار داشتى، به خيانت خوردهاى! پس هرچه زودتر، حساب اموالت را براى من بفرست! و بدان كه حسابرسى خداوند، از حسابرسى مردم، سختتر است.
1/2- توبيخ پسر اشعث على عليهالسلام در نامه پنجم، خطاب به اشعث پسر قيس، ضمن بيان پارهاى از مباحث حكومتى و اهميت و جايگاه و مسؤوليت در برخورد با بيت المال، مىنويسد:
و في يديكَ مالٌ من مالِ اللَّه، عزّ و جلّ، و أنت في خُزّانِهِ حتّى تَسَلِّمَهُ إليَّ و لعلى ألّا أكونَ شَرَّ وُلاتك لك[39]؛پيش تو، مالهايى از ثروتهاى خداى بزرگ، هست و تو، خزانهدار آنها هستى، تا به من بسپارى. اميدوارم براى تو، بدترين زمامدار نباشم.
ابن ابى الحديد، مىنويسد، پس از اينكه نامه، به دست اشعث مىرسد، ناراحت مىشود و در ميان مردم سخنرانى مىكند و مىگويد: «مرا، عثمان، فرماندار آذربايجان كرده و از على، همان گونه كه از عثمان پيروى مىكردم، پيروى خواهم كرد ...».
دست آخر، اشعث، به كوفه آمد و خود را تسليم مولا على عليه السلام كرد.[40]
لازم به يادآورى است كه اشعث بنقيس، پيش از خلافت امام على عليهالسلام از سوى عثمان، فرماندار آذربايجان شده بود.
آيتاللَّه حسنزاده، در ذيل اين خطبه، از ابوالفرج، چنين گزارش مىكند:
اشعث، چون وارد بر مولا على عليهالسلام مىشود، شروع به سخن مىكند، ولى امام على عليهالسلام با او، برخورد شديد مىكند. اشعث، عكسالعمل نشان مىدهد و با كنايه، حضرت را تهديد مىكند. مولا على عليهالسلام در مقابل، مىگويد: «آيا مرا از مرگ مىترسانى و يا به مرگ تهديد مىكنى؟ به خدا سوگند! باكى ندارم مرگ سراغ من بيايد و يا من به استقبال مرگبروم!».[41]
ابن ابىالحديد، در باره نفاق و فساد اشعث مىنويسد:
اشعث، در عصر حكومت امام على، از منافقان و دشمنان بود، همان گونه كه عبداللَّه بناُبَىّ در عصر رسول خدا، از منافقان و دشمنان بود.
هر گونه فساد و نگرانى كه در حكومت مولا على پديد مى آمد، ريشهاش از سوى اشعث بود.[42]
1/3- توبيخ مصقله على عليهالسلام در نامه چهل و سوم كه بر اساس گزارشى رسيده از مصقلة بنهبيرة شيبانى كارگزار آن حضرت در منطقه اردشير خُرة (فيروزآباد فارس) صادر شده، او را بر رعايت نكردن عدالت، توبيخ مىكند و مىنويسد:
بَلَغَني عنك أمرٌ، إنْ كنتَ فَعَلْتَهُ فقد أسْخَطْتَ إلهك و عَصَيْتَ امامَك: أنَّكَ تَقْسِمُ فَيءْ المسلمينَ الذي حازَتْهُ رِماحُهُم و خُيُولُهم و أُريقَتْ عليه دِماؤُهُم في مَنِ اعْتامَكَ من أعراب قَوْمِك! فو الذى فَلَقَ الحبَّةَ و بَرَأ النسمة! لئن كان ذالك حَقّاً، لتَجِدَنَّ لَك عَلَىَّ هَواناً و لَتَخَفِنَعندي ميزاناً. فلا تَسْتَهِنْ بِحقِّ ربِّكَ و لا تُصْلِحْ دُنياكَ بِمُحْقِ دينكَ، فتكونَ من الأخسرين أعمالاً[43]؛در باره تو، به من، گزارشى دادهاند كه اگر چنان كرده باشى، خداى خود را به خشم آوردهاى و امام خويش را نافرمانى كردهاى. خبر رسيد كه تو، غنيمت (بيت المال) مسلمانان را كه نيزهها و اسبهايشان، گرد آورده و با ريخته شدن خونهايشان، به دست آمده به عربهايى كه خويشاوندان تو هستند و تو را گزيدهاند، پخش مىكنى! به خدايى كه دانه را شكافت و پديدههارا آفريد! اگر اين گزارش، درست باشد، در نزد من، خوار، و منزلت تو، سبك گرديده است. پس حقِّ پروردگارت را، لبيك شمار و دنياى خود را با نابودى دين، آباد مكن كه زيانكارترين انسانى.
آيتاللَّه حسنزاده، در ذيل اين خطبه مىنويسد:
مصقلة بنهبيرة، از بزرگان «نجد» و از قبيله «بنىشيبان» بوده است. علت توبيخ و سرزنش مولا على عليهالسلام عبارت است از اينكه مصقله، بخشى از بيتالمال را، ميان اقوام خويش تقسيم كرده، بىآنكه از امام على عليهالسلام اجازه بگيرد به اين نيّت كه اين تقسيم، از سهميه آنان از بيت المال، به شمار مى آيد.
افزون بر اين، مصقله، عدهاى از جنگجويان عليه مسلمانان را كه در منطقه اهواز، اسير شده بودند با هزار درهم، از بيتالمال، مىخرد و آنان را آزاد مىكند، ولى پول بيتالمال را، نمىپردازد. امام على عليهالسلام به محض خبردار شدن، او را احضار مىكند و ضمن قسطبندى بدهى، او را مجبور مىكند بر پرداخت ...[44]
2. نظارت بر بيتالمال
در خطبه صد و نوزده در باره وظايف و مسؤوليتهاى حاكم اسلاى، مطالبى بيان شده، از جمله اينكه نبايد جمعآورى بيتالمال مسلمانان را، به ديگران واگذار كرد، به گونهاى كه حاكم، اطلاع و نظارتى بر آن نداشته باشد؛
و لا ينبغي لي أنْ أدَعَ الجُنْدَ و المصر و بيتَ المالِ و جبايَةَ الأرضِ و القضا بين المسلمين و النظرِفي حقوق المطالبين، ثم أخْرُج في كتيبَةٍ أتْبَعُ أُخرى أتَقَلَقلُ تَقَلْقُلَ القِدْحِ في الجفيرِالفارغ[45]؛ و براى من، سزاوار نيست كه لشكر و شهر و بيتالمال و جمعآورى خراج و قضاوت ميان مسلمانان و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را، رها سازم، آنگاه با دستهاى، بيرون روم و به دنبال دستهاى، به راه افتم و چونان تير نتراشيده، در جعبهاى خالى، به اين سو و آن سو سرگردان شوم.
3. نظارت بر مخارج امير الحاج
آن حضرت، در نامه شصت و هفتم، ضمن تبيين وظايف امير الحاج در مكه (قثم بن عباس)، مطالبى را بيان مىكند. از جمله مىگويد:
و انظر إلى ما اجتمع عندكَ من مالِ اللَّه فَاصْرِفْهُ إلى مَنْ قِبَلَك من ذوي العيال و المَجاعَةِ مَصيباً به مواضعَ الفاقَةِ و الَخّلاتِ. و ما فَضَلَ عن ذلك فَاحْمِلْهُ إلينا لِنَقْسِمَهُ فِى مَنْ قِبَلنا[46]؛ در مصرف بيتالمال كه در دست توستبنگر! و آن را به عيالمندان و گرسنگان پيرامونت، بخش! و به مستمندان و نيازمندانى كه به كمك مالى تو، سخت نياز دارند، برسان! مازاد را، نزد ما بفرست، تا در ميان مردم نيازمندى كه در اين سامان هست، تقسيم كنيم.
4. نظارت بر ميهمانيهاى كارگزاران
امام على عليهالسلام در امر نظارت بر حركات و رفتار كارگزاران، حتى مسايل معمولى وپيش پا افتاده را، ناديده نمىگرفت و از آنان، بازخواست مىكرد. از اينرو، در نامه به عثمانبنحنيف كه پس از اين، تحت عنوان «الگو بودن حاكم اسلامى»، به تفصيل خواهدآمد- وى را به جهت شركت در ميهمانى بعضى اشراف بصره، مورد توبيخ و سرزنش قرار مىدهد و مىگويد:
گمان نمىكردم، ميهمانى شخصى را بپذيرى كه نيازمندانشان، با ستم، محروم شده، و ثروتمندان آنان، بر سر سفره و دعوت شدهاند! بنگر در كجايى و بر سر كدام سفره مىخورى! پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمىدانى، دور بيفكن و آنچه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى، مصرف كن.[47]
ط) الگو بودن حاكم اسلامى
در اسلام، مسأله حفظ بيت المال و دقت و احتياط در مصرف آن، اهميت ويژهاى دارد. دقت و احتياط رهبرانِ مكتبِ انسانسازِ اسلام در هزينه كردن بيتالمال، از عبرتانگيزترينامور در زندگى آنان به شمار مىآيد و موجبات تعجب و شگفتى هر خوانندهاى را فراهم مىكند.
در ميان ائمه عليهم السلام امام على عليهالسلام به جهت شرايط زمانى و مكانى ويژهاى كه در عصر حكومتش وجود داشته؛ در اين امر، سرآمد و زبانزد است. تاريخ، نمونههاى زيادى از اين سان رويدادهاى شگفتانگيز را در زندگى مولا على عليهالسلام در سينه خود حفظ كرده است. در اين بخش، به چند نمونه از گفتار و كردار آن حضرت در باره اينكه حاكم اسلامى، در مصرف كردن بيتالمال، بايد الگو و اسوه باشد، اشاره مىشود.
1. هماهنگى با زندگى طبقه ضعيف
على عليه السلام دوستى در بصره، به نام علاء بن زياد[48] دارد. او، مريض مىشود و على عليهالسلام به عيادت او مىرود. مولا على عليهالسلام هنگامى كه خانه عريض و طويل او را مىبيند، خطاب به او مىگويد:
ما كنتَ تَصْنَعُ بسعةِ هذه الدار في الدنيا و أنْتَ إليها في الآخرة كُنْتَ أحوج؟[49]با اين خانه وسيع در دنيا، چه مىكنى در حالى كه در آخرت، به آن نيازمندترى؟
علاء، سپس، شكايت برادرش، عاصم، را كه گوشهگيرى را انتخاب كرده و لباسهاى مندرس پوشيده، به على عليهالسلام مىكند. مولا، فرمان مىدهد كه او را احضار كنند. وقتى او را مىآورند، خطاب به او مىگويد:
اى دشمنك جان خويش! شيطان، بر تو راه يافته و تو را صيد كرده، آيا به خانواده ات رحمن مىكنى؟ ...
عاصم بن زياد، عرض كرد: «يا على! من، از تو پيروى مىكنم.» امام على عليهالسلام در جواب گفت:
إنَّ اللَّه تعالى، فَرَضَ على أئمةِ العدل أنْ يُقَدّروا أنفسهم بِضَعَفَةِ الناس كيلا يَتَبَّيَغَ بالفقير فقرُه؛خداوند متعال، بر پيشوايان عدل و حق، واجب كرده است كه بر خود سخت گيرند و شيوه زندگى را، هماهنگ با وضع زندگى طبقه ضعيف مردم قرار دهند تا نادارى و فقر، فقير را از جا به در نبرد.
محقق خوئى، در ذيل اين خطبه، رواياتى را گزارش كرده كه بر لزوم هماهنگى زندگى رهبران دينى با طبقه ضعيف و كمدرآمد، دلالت دارد.
ايشان، به دنبال خطاب مولا على عليهالسلام به عاصم، برادر علاء، بحث مفصلى را در باره رفتار و افكار و عقايد و مطاعن و كرامات صوفيه، تحت هفت مقام، در سيصد و هشتاد صفحه مطرح كرده است.[50]
ابن ابىالحديد، در باره نفوذ و تأثير كلام امام على عليهالسلام مىنويسد:
پس از فرمايش على به عاصم، وى، از مكانى كه در آن نشسته بود، حركت نكرد، مگر اينكه عاصم، لباسهاى كهنه و مندرس را به در كرد و لباس نو پوشيد.[51]
2. احتياط امام على عليهالسلام در بيت المال
عثمان بنحنيف، از دودمان اوس، با برادرش، سهل بنحنيف، در محضر رسول خدا صلىاللَّه عليه و آله اسلام را پذيرفتند و هميشه از ياران على عليهالسلام به شمار مىآمد. على عليه السلام او را به جاى عبداللَّه بن عامر، پسرخاله عثمان بنعفان، به استاندارى بصره منصوب كرد. روزى، او، دعوت فرد پولدارى را پذيرفت و سر سفره رنگين وى نشست. اين كارِ عثمان بنحنيف، به امام على عليهالسلام گزارش شد. آن حضرت، ناراحت شد و ضمن نامه اعتراضآميزى[52]، مطالب بسيار مهمى را گوشزد كرد. در آغاز يادآورى مىكند:
پسر حنيف! به من گزارش دادهاند كه مردى از سرمايهداران بصره، تو را به ميهمانى خويش فراخوانده و تو، به سرعت، به سوى آن شتافتهاى، خوردنيهاى رنگارنگ، براى تو آوردهاند و كاسههاى پر از غذا، پى در پى، جلوى تو مىنهادند! گمان نمىكردم ميهمانى مردمى را بپذيرى كه نيازمندانشان: با ستم، محروم شده و ثروتمندان آنان، بر سر سفره، دعوت شدهاند. بنگر در كجايى و بر سر كدام سفره مىخورى! پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمىدانى، دور بيفكن و آن چه را به پاكيزگى و حلال بودنش، يقين دارى، مصرف كن!ألا و إنَّ لكلِّ مأمومٍ إماماً يَقْتَدِى به و يستِضيءُ بنور علمه! ألا و إنَّ إمامكم قد اكتفى من دنياه بِطِمْرَيهِ و من طُعَمِهِ بِقُرْضَيهِ ... فواللَّه! ما كَنَزْتُ من دُنْياكم تِبْراً و لا ادَّخَرْتُ من غنائمها وَفْراً و لا أعْدَدْتُ لبالي ثوبي طمْراً و لا خُرْتُ من أرضها شِبْراً و لا أخذتُ منه إلّا كقُوتِ أتانٍ دَبِرَةٍ و لهي في عيني أوْهى و أهْوَنُ من عَفْصَةٍ مَقِرَة ... آگاه باش! هر پيروى را، امامى است كه از او پيروى مىكند و از نور دانشش، روشنى مىگيرد.آگاه باش! امام شما، از دنياى خود، به دو جامه فرسوده و دو قرص نان، رضايت داده است ... . پس سوگند به خدا! من از دنياى شما، طلا و نقرهاى، نياندوخته و از غنيمتهاى آن، چيزى، ذخيره نكرده ام! بر دو جامه كهنهام، جامه اى نيفزودم و از زمين دنيا، حتى يك وجب، در اختيار نگرفتم! ... دنياى شما، در چشم من، از دانه تلخ درخت بلوط، ناچيزتر است ...و لو شئتُ لَاهتدَيْتُ الطريقَ إلى مُصفّى هذا العسلِ و لُبابِ هذا القَمْحِ و نسائجِ هذا القَزِّ و لكن هيهات أنْ يَغْلبني هواى و يَقُودَنى جَشعى إلى تخّيرِ الأطعمة لعلّ بالحجازِ أوْ اليمامةِ مَنْ لا طَمَعَ له في القُرْصِ و لا عهد له بالشِبَعِ أو أبيْتَ مِبْطاناً و حولي بطونٌ غَرْثى و أكبادٌ حَرّى؛من، اگر مىخواستم، مىتوانستم از عسل پاك و از مغز گندم و بافتههاى ابريشم، براى خود، غذا و لباس فراهم آورم، اما هيهات كه هواى نفس، بر من چيره گردد و حرص و طمع، مرا وا دارد كه طعامهاى لذيذ برگزينم در حالى كه در حجاز يا يمامه، كسى باشد كه به قرص نانى نرسد و يا هرگز، شكمى، سير نخورد، يا من سير بخوابم و پيرامونم، شكمهايى كه از گرسنگى به پشت چسبيده و جگرهاى سوخته، وجود داشته باشد!
آيتاللَّه حسنزاده، در باره عثمان بنحنيف، مىنويسد:
وى، تربيت شده دست مبارك رسول خدا صلىاللَّه عليه و آله بود و به درجات عاليه از كمال، رسيده بود. و عمر نيز به او عقيده داشت و جمعآورى خراج منطقه وسيعى از حكومترا، به او واگذار كرده بود. پس از او، امام على عليهالسلام وى را، به عنوان والى بصره،منصوب كرد.
... و اينكه امام على عليهالسلام به مجرد خطاى كوچكى (حضور بر سر سفره اشرافى) او را توبيخ كرده، دليل بر مقام و منزلت اوست.
سپس، آيتاللَّه حسنزاده، در باره هدف از تشكيل چنان مجلسى، احتمالاتى را مطرح مىكند. احتمال سوم، عبارت است از اينكه: دعوتكنندگان، از مخالفانِ امام على بودهاند و خواستهاند با غذاهاى آنچنانى، دلِ عثمان را بربايند و او را به طرف معاويه جذب كنند، از اينرو، امام على عليه السلام او را توبيخ كرده است.
امام على عليه السلام پس از توبيخ عثمان، شيعيان خويش را به الگو قرار دادن سيره و رفتار خويش، دعوت كرده و در دو كلمه، سيره عملى خويش را به جهانيان معرفى كرده است:
الف) او، از لباس و زينت دنيا، به طمرين (دو جامه ازار و رداء)، بسنده كرده است.
ب) و از خوراكيها و لذائذ دنيا به دو قرص نانِ جو، بسنده كرده است.[53]
امام على عليه السلام در حالى، اين گونه زندگى مىكرد كه خلفا و رهبران حكومتهاى ديگر آن عصر، زندگيهاى افسانهاى كه قابل پذيرشِ كمتر كسى مىتواند باشد داشتهاند.
ابن ابى الحديد، مىنويسد:
سبب اينكه امام على عليهالسلام دو لباس داشته، اين است كه يكى اِزار، براى پوشاندن بدن، و يكى رداء، براى پوشاندن سر بوده است. سپس مىگويد: روايت شده كه على به جز روزهاى قربان (اعياد) غير از نان، خورشت ديگرى نداشت.[54]
3. سوء استفاده نكردن از مقام
اشعث بن قيس كه از سردمداران منافقان و از دشمنان سرسخت حضرت على عليهالسلام بود-[55] به خيال اينكه با دادن چشمروشنى، تحت عنوان هديه، مىتواند به على عليهالسلام نزديك شود، حلوايى را، شبهنگام، به درب منزل على عليهالسلام مىرساند. حضرت از او مىپرسد: «آيا بخشش است يا زكات و يا صدقه؟ زكات و صدقه، بر ما اهلبيت، حرام است.» او، در پاسخ مىگويد: «هديه است.» على عليهالسلام در پاسخ مىگويد: «زنان بچهمرده، بر تو بگريند! آيا از راه دين، وارد شدى كه مرا بفريبى يا عقلت آشفته شده و يا جنزده شدى آيا هذيان مىگويى؟».
و اللَّه لو أُعْطِيتُ الأقاليمَ السبعة بما تحتَ أفلاكها على أنْ أعصي اللَّهَ في نَمْلةٍ أسْلُبُها جُلْبَ شعيرةٍ ما فَعَلتُهُ! و إنَّ دنياكم عندي لأهون من وَرَقةٍ في فمِ جَرادَةٍ تَقْضَمُها! ما لعليٍّ و لِنَعيمٍ يَفنى و لذةٍ لا تبقى ...[56] سوگند به خدا! اگر هفت اقليم را، با آنچه در زير آسمانهاست، به من دهند، تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جوى را از مورچهاى، ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد! و همانا دنياى آلوده شما، نزد من، از برگ جويده شده دهان ملخ، پستتر است! على را با نعمتهاى فناپذير و لذتهاى ناپايدار چه كار؟
4. نگرانى امام على نسبت به بيتالمال به هنگام مرگ
على(ع) به اهالى مصر، در باره اهتمام و نگرانى نسبت به بيت المال، مىنويسد:
و إنّي إلى لقاءِ اللَّه لَمشتاقٌ و حُسْنِ ثوابِهِ لَمُنْتَظِرٌ راجٍ، و لكنَّني آسَى أنْ يَلِي أمر هذه الأُمة سُفَهاؤُها و فُجّارُها، فيتخذوا مالَ اللَّه دُوَلاً[57]؛همانا، من، براى ملاقات پروردگار، مشتاق و به پاداش او، اميدوارم، لكن از اين اندوهناكم كه بىخردان و تبهكارانِ اين امت، حكومت را به دست آورند، آنگاه، مال خدا را دست به دستبگردانند.
سيره و روش امام على عليهالسلام حساسيت و نگرانى نسبت به بيتالمال است. اين حساسيت و اهتمام، در حدى است كه آن حضرت را رنج مىدهد و هيچ گاه، حتى دم مرگ، وى را رها نمىكند.
در باره دقت و احتياط امام على عليهالسلام در هزينه كردن بيتالمال، مطالب و رويدادهاى فراوانى، در كتابهاى تاريخ و حديث، رسيده است كه سبب تعجب و شگفتى خواننده را فراهم مىكند و جز از مولا على عليهالسلام چنين گفتار و كردارى قابل قبول نيست. جهت رعايت اختصار، از گزارش آنها، خوددارى مىشود.[58]
ى) عدالت در استفاده از بيتالمال
اگر گفته شود: «نهج البلاغه، كتاب عدالت و على عليهالسلام مجرى و شهيد راه عدالت است»، كلامى دور از حقيقت نيست.
بىگمان، اگر نهجالبلاغه، عدالت را تفسير و معنا نمىكرد، آيات قسط و عدل قرآنى، بدون تفسير مىماند و على عليهالسلام در مدت كوتاه حكومتش، عدالت را اجرا نمىكرد، عدالت پس از پيامبر(ص)، اجراكنندهاى را به خود نمىديد.
اجراى عدالت، كار بسيار دشوارى است و جز از افرادى همانند على عليهالسلام امكانپذير نيست؛ زيرا، اجراى عدالت و عدالتخواهى، همراه با مشكلاتِ طاقتفرسايى است كه براى هر كسى، قابل تحمل نيست.
بىگمان، قسط و عدالت، از مهمترين اهداف بعثت انبياى الهى بوده و جامعه اسلامى، بدون عدالت، معنا ندارد. از اينرو، امام على عليهالسلام نهايت تلاش را در اجراى عدالت اسلامى، در تمامى ابعادش، بويژه در استفاده از بيتالمال كرده است تا آنجا كه در بارهاش گفته شده: قُتِلَ عليٌّ لشدَّةِ عدالته.
آنچه ملاحظه مىشود، برخى از فرمايشهاى آن حضرت، در باره رعايت عدالت در هزينه كردن بيت المال است.
1. رعايت عدالت با خويشان
در خطبه دويست و بيست و چهارم، در مقام تبيين قبح ظلم و دورى از آن و اهتمام به رعايت حقوق مردم در بيتالمال، مىگويد:
و اللَّه! لَأنْ أبيتَ على حَسَكِ السَعدانِ مُسَهَّداً أوْ أُجَرَّ في الأغْلالِ مُصَفَّداً، أحبُّ إلىَّ من أنْ ألْقىَ اللَّهَ و رسولَهُ يومَ القيامة ظالِماً لِبَعْضِ العباد و غاصِباً لِشيىءٍ فى الحطام ... و اللَّه! لقد رأيْتُ عقيلاً و قد أملق حتّى استَماحَني من بُرِّكم صاعاً، و رأيتُ صبيانَه شُعْثَ الشعُورِ، غُبْرَ الألوان من فَقْرِهم كأنَّما سُوِّدَتْ وجوهُهْم بالعِظْلِمِ و عاودَني مُؤكَّداً و كَرَّرَ عليّ القولَ مُرَدِّداً فأصْغَيْتُ إليه سمعي، فظَّنَ أنّي أبيعُهُ ديني و أتَّبعُ قيادَهُ مُفارقاً طريقتي، فأحْمَيْتُ له حَديدةً، ثم أدْنَيْتُها من جِسْمِهِ لِيَعْتَبِر بها، فضجَّ ضجيجَ ذي دَنفٍ مَن ألَمِها، و كاد أنْ يَحْتَرِقَ من مِيْسَمِها. فقلتُ له: «ثَكَلَتكَ الثواكل! يا عقيل! أتَئنُّ من حديدةٍ أحماها إنسانُها لِلَعِبِهِ و تَجُّرُني إلى نارٍ سَجَرها جَبّارُها لِغَضبِهِ؟ أتَئنُّ من الأذى و لا أئِنُّ من لَظىً؟»؛[59]سوگند به خدا! اگر بر روى خارهاى سعدان، به سر ببرم و يا با غل و زنجير، به اين سو و آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را، در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان، ستم، و چيزى از اموال را غصب كرده باشم!به خدا سوگند! برادرم، عقيل، را ديدم كه به شدت، تهيدست شده و از من، درخواست داشت تا يك مَنْ از گندمهاى بيتالمال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى، داراى موهاى ژوليده و رنگشان تيره شده بود، گويا با نيل، رنگ شده بودند. پى در پى، مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مىكرد. چون گفتههاى او را گوش فرا دادم، پنداشت كه دين خود را به او واگذار مىكنم و به دلخواه او، رفتار، و از راه و رسم عادلانه خود، دست برمىدارم. روزى، آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم. پس چونانِ بيمار، از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: «اى عقيل! گريهكنندگان بر تو بگريند! از حرارت آهنى، مىنالى كه انسانى، به بازيچه، آن را گرم ساخته، اما مرا، به آتش دوزخى مىخوانى كه خداى جبارش، با خشم خود، آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچيز، مىنالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟».
2. تقسيم عادلانه بيت المال
ابن ابىالحديد، در شرح خطبه نود كه معروف به اشباح شده و پس از مرگ عثمان، ايراد شده است مىنويسد:
على عليه السلام پس از تعريف و تمجيد برخى از ياران، بر منبر رفت. ضمن بيان مطالبى از گذشته، گفت:
«مبادا، گروهى از شما كه دنيا، آنان را در بر گرفته و براى خود، زمين و املاك فراوانى فراهم ساخته، و بر اسبهاى راهوار، سوار، و كنيزكان زيبا و خوشرو را، به خدمت گرفته اند، اگر آنان را، به حقوق خودشان، بازگردانم (كنايه از گرفتن بيتالمال) ناراحت و ناخشنود گردند!».
سپس حضرت خطاب به مردم مىگويد:
چون فردا، فرا رسد، صبح زود، پيش من آييد كه نزد من، اموالى است، بايد ميان شما تقسيم كنم و بايد همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم و چه كسانى كه مقرّرى مىگيرند و چه كسانى كه مقرّرى نمىگيرند، پيش من بيايند. براى شما و خودم، از خدا، آمرزش مىخواهم.
ابن ابى الحديد، به نقل از استادش، ابوجعفر اسكافى، مىنويسد:
اين گفتار، نخستين سخنانى بود كه عدهاى را خوش نيامد و موجب كينهتوزى شد. چون فردا رسيد، على به كاتب خود، عبيداللَّه بنابىرافع، فرمان داد، نخست، از مهاجران شروع كند و به هر يك از آنان، سه دينار، و سپس به هر يك از انصار نيز، سه دينار و سپس به ديگران، چه سفيد و چه سياه، هر يك، سه دينار بدهد. در اين هنگام، سهل بنحنيف، مىگويد: «اى امير مؤمنان! اين مرد، ديروز، غلام من بود و امروز، او را آزاد كردهام، آيا به او، سه درهم و به من نيز سه درهم مىدهى؟». على گفت: «به او، همان مقدار كه به تو مىدهم، بايد داده شود؛ زيرا، هيچ كس را بر ديگرى، جز به تقوا، برترى نيست.»
ابن ابى الحديد، سپس مىگويد:
طلحه و زبير، به هنگام بيعت با على گفتند: «ما، به شرطى با تو بيعت مىكنيم كه ما را در حكومت، شريك گردانى.» على به آن دو گفت: «شما، در بيتالمال، همانند خود من هستيد و من، براى خودم، از يك برده حبشىِ بينى بريده، حتى يك درهم بيشتر از بيتالمال، برنمىدارم و اين دو پسر من نيز، همين گونه اند.»
3. ناديده گرفتن خويشان، در مجازات
و اللَّه! لو أنَّ الحسنَ و الحسينَ فَعَلا مثلَ الذي فَعَلْتَ، ما كانَتْ لهما عندي هوادَةٌ، و لا ظَفِرا منّى بإرادةٍ، حتّى آخذ الحقَّ منهما و أُزيحَ الباطلَ عن مَظْلَمَتَهما؛[60] سوگند به خدا! اگر حسن و حسين، چنان مىكردند كه تو انجام دادى، از من، روى خوش نمىديدند و به آرزو نمىرسيدند، تا آنكه حق را، از آنان بازپس ستانم و باطلى را كه به ستم پديد آمده، نابود سازم.
آيتاللَّه حسنزاده، در شرح اين نامه مىنويسد:
آنچه مايه تأسف شديد است، اينكه نامه، خطاب به يكى از خويشاوندان امام على است. بيشتر، بر اين باورند كه او، عبداللَّه بنعباس است كه پس از كشته شدن محمد بنابىبكر، نوشته شده؛ زيرا، او فكر كرد كه حكومت، از دست آنان خارج مىشود و آنان، از حقوق شرعى، محروم مىشوند. از اينرو، از بيتالمال بصره، براى آيندهاش ذخيره كرده.[61]
ابن ابى الحديد، مىنويسد: «پس از رسيدن نامه به دست عبداللَّه بنعباس، نامهاى را در جواب، خطاب به امام على عليهالسلام به اين مضمون مىنويسد:
پس از عرض سلام؛ نامه شما، به دستم رسيد ... به جان خودم قسم! همانا، حق و سهم من از بيتالمال، بيشتر از چيزى است كه برداشته ام!».[62]
پس از آن، حضرت، نامه ديگرى خطاب به او مىنويسد.
در هر صورت، امام على عليهالسلام، در اين نامه، خطاب به ابنعباس، سوگند ياد مىكند كه اگر امام حسن و امام حسين عليهماالسلام اين كار را مىكردند، حضرت، با آنان، نيز چنينبرخوردى مىكرد و نزديكى آن دو به حضرت، سبب نمىشود كه از مجازات آن دو، چشمپوشى كند.
4. اجراى عدالت هرچند بر ضرر خود باشد
على عليهالسلام در پاسخ اعتراض طلحه و زبير، مبنى بر اينكه «چرا در تقسيم بيتالمال، به گونه يكسان عمل كرده و سهم آنان را، بيشتر نكرده است؟» مىگويد:
و أمّا ما ذَكَرْتُما من أمر الأُسْوَةِ، فإنَّ ذالك أمْرٌ لَمْ أحْكُمْ أنا فيه برأيي و لا وَلِيتُهُ هوىً مني، بل وَجَدْتُ أنا و أنتما ما جاء به رسولُ اللَّه، صلىاللَّه عليه و آله و سلَّم، قد فُرِغَ منه، فلم أحْتَجْ إليكما فيما قد فَرَغَ اللَّهِ من قَسْمِهِ و أمْضى فيه حُكْمَهُ؛و اما اعتراض شما كه «چرا با همه، به تساوى رفتار كردم؟»، اين، روشى نبود كه به رأى خود و يا با خواسته دل خود، انجام داده باشم، بلكه من و شما، اين گونه رفتار را، از دستورالعملهاى پيامبر، صلىاللَّه عليه و آله و سلّم، آموختيم كه چه حكمى آورد و چگونه آن را اجرا كرده است. پى در تقسيمى كه خدا به آن فرمان داد، به شما نيازى نداشتم.
امام على عليه السلام مىداند كه اگر طلحه و زبير را راضى نگه ندارد و با آنان، همان گونه رفتار كند كه با ديگران رفتار مىكند، آنان، تحمل نمىكنند و از درِ خانه على رفته و بيعت، شكسته و در پى آن، توطئه خواهند كرد و در نتيجه، حكومت را در معرض نابودى قرار مىدهند، با اين وصف، امام على عليهالسلام نسبت به بيتالمال و حق مردم، مصلحتسنجى نمىكند و حاضر نمىشود كه بيت المال، عادلانه تقسيم نشود.
5. رعايت عدالت، حتى با حدخوردگان
آن حضرت، در خطبه صد و بيست و هفت، خطاب به خوارج، پارهاى از آنچه را كه رسول خدا صلىاللَّه عليه و آله و سلّم بدان عمل كرده، برمىشمارد، از جمله:
و قد علمتم أنَّ رسولَ اللَّه صلىاللَّه عليه و آله ... قَطَعَ السارقَ و جلد الزاني غيرَ الْمُحْصَنِ ثمَ قَسَمَ عليهما من الفيءِ؛[63]شما مىدانيد همانا، رسول خدا صلىاللَّه عليه و آله دست دزد را بريد و زناكارى را كه همسر نداشت، تازيانه زد و سپس آنان را از غنائم (بيتالمال)، بهره داده است.
على عليهالسلام بر اين باور است كه بايد حقيقت و مُرِّ اسلام، عملى شود. اگر كسى گناه كرده، بايد به همان مقدار، مجازات شود، ولى اين گناه و مجازات، سبب محروم شدن از حقوق شهروندى و سهميه اش از بيت المال نمىشود، همان گونه كه خويشاوندى و يا موقعيت اجتماعى، سبب افزايش سهميه از بيتالمال نمىشود.
6. برابرى حقِ تمام مسلمانان در بيتالمال
آن حضرت، در نامه چهل و سوم، به مصقله پسر هبيره شيبانى، پس از بازخواست و توبيخ وى به جهت رعايت نكردن اصل عدل و انصاف در بيت المال، مىنويسد:
ألْاو إنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ و قِبَلَنا، من المسلمين، في قسمةِ هذا الفيء، سَواءٌ يَرِدون عندي عليه و يَصدُرونَ عنه؛ آگاه باش! حقِ مسلمانانى كه نزد من يا پيش تو هستند، در تقسيم بيتالمال، مساوى است! همه بايد به نزد من آيند و سهم خود را از من بگيرند.[64]
7. اجراى عدالت، از وظايف حاكم است
از جمله مطالبى كه در فرمايشهاى على عليهالسلام در باره بيتالمال به چشم مىخورد و بر آن تأكيد شده، عبارت است از اينكه اجراى عدالت، از وظايف اصلى و اساسى حاكم اسلامى است و در هيچ شرايطى، نبايد از آن چشمپوشى كند.
أيُّها الناس! إنَّ لي عليكم حَقّاً و لَكم علَّي حقٌ فأمّا حقُّكم علَّي فالنصيحةُ لكم و توفيرُ فيئكمعليكم؛[65]اى مردم! مرا بر شما و شما را بر من، حقى واجب شده است: حقِ شما بر من، آن است كه از خيرخواهى شما، دريغ نورزم، و بيتالمال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم.
ك) استرداد بيت المال
از جمله روشهاى امام على عليه السلام نسبت به بيتالمال، برگرداندن چيزهايى است كه از بيت المال، به غارت رفته است. در خطبه پانزدهم، در باره بيتالمال تاراج شده مىگويد:
و اللَّه! لو وجدتُهُ قد تَزَوَّجَ به النساءُ و مُلِكَ به الإماءُ، لرددتُهُ؛ فإنَّ في العدلِ سَعَةٌ و مَنْ ضاقَ عليه العَدْلُ، فالجور عليه أضيق؛ به خدا سوگند! بيتالمال تاراج شده را هر كجا كه بيابم، به صاحبان اصلى آن باز مىگردانم، گرچه با آن، ازدواج كرده و يا كنيزانى خريده باشند؛ زيرا، در عدالت، براى عموم گشايش است و آن كسى كه عدالت، بر او گران آيد، تحمل ستم براى او سختتر است.
ابن ابى الحديد، در شرح اين خطبه مىنويسد:
عمر و عثمان، خليفه دوم و سوم، قطايع[66] فراوانى را از زمينهاى بيتالمال، به اقوام وخويشان بخشيده بودند. على، اين خطبه را بر اساس گزارش كلبى، از ابىصالح، از ابنعباس،در روز دوم خلافتش، ايراد كرد و در آغاز خطبه گفت: «ألا! إنَّ كُلَّ قطيعةٍ أقطعهاعثمانُ و كلُّ مالٍ أعطاه من مالِ اللَّه، فهو مردودٌ في بيتالمال، فإنَّ الحق القديم لا يبطلهشيءٌ».
ابن ابىالحديد، سپس در مقام تفسير فرمايش على عليهالسلام مىنويسد:
هرگاه اداره حكومت بر اساس عدل و انصاف، براى حاكم، موجب تنگى و سختى باشد، اداره آن بر اساس ظلم، تنگنايى بيشتر را ايجاد مىكند؛ زيرا در صورت دوم، افرادى براى جلوگيرى از ظلم در برابر حاكم قد علم مىكنند.
ابن ابىالحديد، سپس مىنويسد:
بر اساس گزارش كلبى، على، فرمان داد تا ابزار جنگى و شترانى كه به عنوان زكات، در خانه عثمان بود، به بيتالمال برگردانند و اما ابزار جنگى كه عليه مسلمانان به كار نرفته بود و اموال شخصى عثمان را مورد تعرض قرار نداند.
وقتى اين خبر به گوش عمروعاص، در شهر ايله، در منطقه فلسطين رسيد، نامهاى براى معاويه فرستاد و در آن نوشت: «هر كارى كه ممكن است انجام بده كه پسر ابىطالب، همه اموالى را كه تو جمعآورى كردهاى خواهد گرفت.»[67]
ل) آثار خيانت در بيت المال
روشن است كه هر گناه، يك اثر وضعى و يك اثر تكليفى دارد. خيانت و غارت بيتالمال نيز، افزون بر حرمت تكليفى و عذاب قيامت، آثار وضعى ويژهاى در همين دنيا دارد.
آنچه در اين بخش، ملاحظه مىشود، برخى از آثار وضعى خيانت به بيتالمال از نگاه امام على عليه السلام است.
1. رسوايى در دنيا
امام على عليهالسلام در نامه بيست و ششم، ضمن بيان برخى از توصيهها و سفارشها براى مأموران مالياتى، در باره خيانت به بيت المال، مطالبى را گوشزد كرده است. آن حضرت، خيانت به بيتالمال را، مساوى با خيانت به امت اسلامى دانسته و گفته است:
إنَّ أعظمَ الخيانة خيانةُ الأُمَّةَ و أفْظَعُ الغَشِّ غِش الأئمة؛[68]همانا، بزرگترين خيانت، خيانت به ملت، و رسواترين دغلكارى، دغلبازى با امامان است.
سپس در ارتباط با آثار و پيامدهاى خيانت به بيتالمال گفته است:
مَنِ استهان بالأمانة و رَتَعَ في الخيانة و لمْ يُنَزَّه نَفْسَهُ و دينَهُ عنها، فقد أحَلَّ بنفسه الذلَّ و الخِزْيَ في الدنيا و هو في الآخرةِ أذلّ و أخزى؛[69]كسى كه امانت (بيتالمال) الهى را خوار شمارد و دست به خيانت آلوده كند و خود و دين خويش را پاك نسازد، درهاى خوارى را در دنيا به روى خود گشوده و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود.
2. ذلت در پيشگاه الهى و پستى در آخرت
على عليه السلام در خطبه صد و بيست و ششم كه در باره عدالت و دادگرى صادر شده-مىگويد:
لو كانَ المالُ لي، لَسَوَّيْتُ بينهم، فكيف و إنَّما المالَ مالُ اللَّه! ألا و إنَّ إعْطاءَ المالِ في غير حقِّهِ تبذيرٌ و إسرافٌ و هو يَرْفَعُ صاحِبَهُ في الدنيا و يَضَعَهُ فى الآخرة و يُكْرِمُهُ في الناس و يهينه عند اللَّه؛ اگر اموال (بيتالمال) از خودم بود، به گونهاى مساوى، در ميان مردم تقسيم مىكردم، تا چه رسد كه جزء اموال خداست! آگاه باشيد! بخشيدن مال به آنان كه استحقاق ندارند، زيادهروى و اسراف است، (هرچند) ممكن است در دنيا، ارزش دهنده آن را بالا برد، اما در آخرت، پست خواهد كرد! و (هرچند) ممكن است كه در ميان مردم، گراميش دارند، اما در پيشگاه خدا، خوار و ذليل است.
همان گونه كه ملاحظه مىشود، امام على عليهالسلام از جمله آثار و پيامدهاى خيانت در بيتالمال را خوارى در محضرِ مقامِ ربوبى و پستى در عالم آخرت، دانسته است.
3. بى اعتمادى
امام على عليهالسلام منذَر، پسر جارود عبدى، را كه از قبيله عبدالقيس بود، به بخشدارى منطقهاى از كشور اسلامى، منصوب كرد و لكن او، به بيتالمال خيانت كرد و با بذل و بخششهاى بىحساب و كتاب به دوستان و خويشان، بيتالمال را غارت كرد. اين خبر به امام على عليهالسلام مىرسد. آن حضرت در نامهاى تند، ضمن توبيخ و عزل، او را احضار مىكند.
و لئنْ كان ما بلغني عنكَ حقاً، لَجَمَلُ أهلِكَ و شِسْعُ نَعْلِكَ، خيرٌ منكَ و مَنْ كان بصفتك فليس بأهلِ أنْ يُسَدَّ به ثَغرٌ أوْ يُنْفَذَ به امر، أوْ يُعلى له قدرٌ، أوْ يشْرَكَ في أمانَةٍ، أوْ يُؤمَنَ على جبايِةٍ!فأقْبِلْ إلىَّ حينَ يصلُ إليك كتابي هذا. إنْ شاءِاللَّه؛اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانهات و بند كفش تو، از تو، باارزشتر است. و كسى كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسدارى از مرزهاى كشور را دارد و نه مىتواند كارى را به انجام رساند، يا ارزش او، بالا رود، يا شريك در امانت باشد و يا از خيانتى دور ماند. پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. انشاءاللَّه.[70]
4. بى بهره شدن در دنيا
در نامه بيستم كه خطاب به زياد بنابيه، جانشين عبداللَّه بنعباس، والى بصره، نوشته شده او را از خيانت بر بيتالمال برحذر مىدارد و مىنويسد:
و إنّي اُقْسِمُ باللَّهِ قَسَماً صادَقاً، لئِن بَلَغَني أنّكَ خُنْتَ مِن فيءِ المسلمين شيئاً صغيراً أوْ كبيراً، لَأَشُدَّنَّ عليكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قليلَ الوفر، ثقيلَ الظَهْرِ ضئيلَ الأمرِ؛ همانا من، براستى به خدا سوگند مىخورم كه اگر به من گزارش كنند كه در بيتالمال، خيانت كردى، كم و يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم كه كمبهره شده و در هزينه عيال، در مانى و خوار و سرگردان شوى.
5. كشته شدن با شمشير
على عليهالسلام در نامه چهل و يكم كه در مقام توبيخ و نكوهش شديد از خيانتكاران به بيتالمال، صادر شده پس از بيزارى و نفرين بر خيانتكاران بيتالمال، ضمن دعوت آنان به خداترسى و برگرداندن اموال به غارت رفته، فرد خيانتكار را تهديد به كشتن با شمشير مىكند:
فاتق اللَّه! و ارْدُدْ إلى هؤلاءِ القوم أموالَهُم؛[71]از خدا بترس و اموال بيتالمال را كه از اين مردم بوده به آنان بازگردان.
سپس آن حضرت در مقام تهديد و مجازات خيانتكار مىفرمايد:
فإنَّكَ إنْ لمْ تفعلْ، ثم أمْكَنني اللَّهُ منكَ، لَأُعْذِرَنَّ إلى اللَّه فيكَ و لأضْرِبنَّكَ بسيفي الذي ما ضربتُ به أحداً، الاّ دَخَل النارَ؛[72]اگر اموال به غارت رفته بيتالمال را برنگردانى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم، تو را كيفرى خواهم كرد كه نزد خدا، عذرخواه من باشد و با شمشيرى تو را مىزنم كه به هر كس زدم، وارد دوزخ گشت.
پی نوشت ها
________________________________________
[1]. قال رسول اللَّه صلىاللَّه عليه و آله: «الفقر سواد الوجه في الدارين.» : (سفينةالبحار، ج2، مادّه فقر).
[2]. قال على عليهالسلام: «الفقرُ الموتُ الأحمر.» و (شرح آقاجمال برغرر، ج1، ص345).
[3]. قال على عليهالسلام: «الفقرُ الموتُ الأكبر.» (نهجالبلاغه، كلمه 163).
[4]. قال على عليهالسلام: «إنّى أخاف عليك الفقرَ، فاستعذ باللَّه منه؛ فإنَّ الفقرَ مَنْقَصةٌ في الدِين، مَدْحَشةٌ للعقل، داعيةً لِلْمَقْتِ.». (نهجالبلاغه، كلمه 319).
[5]. عبداللَّه بنزمعة بناَسود، از شيعيان على عليهالسلام بود. پدر و عموى او، در جنگ بدر، جزء سپاه كفّار بودند و در همان جنگ هم كشته شدند. جدّش، اَسود، از كسانى بود كه رسول خدا صلىاللَّه عليه و آله را مسخره مىكرد.
[6]. نهجالبلاغه، خطبه 232.
[7]. همان، نامه 53.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. منهاج البراعه، ج20، ص200.
[12]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[13]. منهاجالبراعه، ج20، ص25.
[14]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[15]. شرح ابن ابىالحديد، ج17، ص71. البته، در صحت اين گونه مطالب انتسابى به انوشيروان، جاى تأمل است.
[16]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[17]. منهاج البراعه، ج20، ص....
[18]. شرح ابن ابىالحديد، ج17، ص74.
[19]. نامه 51.
[20]. همان.
[21]. همان.
[22]. نهجالبلاغه، نامه 51.
[23]. روحالقوانين، منتسكيو، ترجمه علىاكبر مهتدى، ص384.
[24]. نهجالبلاغه، نامه 51.
[25]. نهجالبلاغه، نامه 51.
[26]. نهجالبلاغه، نامه 51.
[27]. نهجالبلاغه، نامه 51.
[28]. نهجالبلاغه، نامه 25.
[29]. همان.
[30]. همان.
[31]. همان.
[32]. همان.
[33]. همان.
[34]. همان.
[35]. همان.
[36]. همان.
[37]. همان.
[38]. نهجالبلاغه، نامه 40.
[39]. نهجالبلاغه، نامه 5.
[40]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ج17، ص182.
[41]. منهاجالبراعه، ج17، ص185.
[42]. شرح نهجالبلاغه، ابن أبىالحديد، ج17، ص184.
[43]. نهجالبلاغه، نامه 43.
[44]. منهاج البراعه، ج20، ص82.
[45]. نهجالبلاغه، خطبه 119.
[46]. نامه 67.
[47]. نهجالبلاغه، نامه 45.
[48]. ابن ابىالحديد، بر اين باور است كه اين شخص، ربيع بنزياد، برادر عاصم، بوده كه مولا على عليهالسلام به عيادت او رفته است (ج11، ص35)، ولى در بسيارى از نسخههاى نهجالبلاغه، با عنوان «علاء بنزياد» آمده است.
[49]. نهجالبلاغه، خطبه 209.
[50]. منهاج البراعة، ج13، ص130.
[51]. شرح ابن ابىالحديد، ج12 11، ص36.
[52]. نهجالبلاغه، نامه 45.
[53]. منهاجالبراعه، ج20، ص91.
[54]. شرح ابن ابىالحديد، ج16 15، ص207.
[55]. در باره چهره ناپاك اشعث، به شرح ابن ابىالحديد، ج2، ص279، ذيل خطبه 19 مراجعه شود.
[56]. نهجالبلاغه، خطبه 224.
[57]. همان، خطبه 62.
[58]. در اينجا، به دو مورد از دقت و احتياط امام على عليهالسلام در بيتالمال كه در بحارالانوار گزارش شده اشاره مىشود:
الف) احتياط در قلم و كاغذ بيتالمال
- علامه مجلسى، در بحارالانوار، ج41، ص105، گزارش كرده است: ادقّوا أقلامكم و قاربوا بين سطوركم و احذفوا من فضولكم و اقصدوا قصدَ المعاني! و إيّاكم و الإكثار! فإنَّ أموال المسلمين لا تحتمل الإضرار؛
نوك قلمهاى خود را تيز كنيد و بين سطرهاى نوشته، زياد فاصله نيندازيد، حرفهاى زيادى را حذف كنيد و روى كاغذ نياوريد و به بيان اصل معنى بپردازيد و لفّاظى نكنيد و از زيادهروى در مصرف بپرهيزيد! زيرا، بيتالمال مسلمانان، تحمل اين گونه ضررها را ندارد.
ب) جارو كردن بيتالمال
عاصم بنكليب، به نقل از پدرش، مىگويد: در محضر على عليهالسلام بودم كه مقدارى پول و اشياء ديگر از ناحيه ايران، به عنوان بيتالمال، آورده شد. مردم، براى گرفتن سهميه، هجوم آوردند. على عليهالسلام، طنابى دور بيتالمال كشيد و فرمان داد تا رؤساى هفت قبيله كه در آن زمان، در كوفه بودند آمدند و بيتالمال را نسبت به افراد هر قبيله، به نمايندگان آنان داد در آخر، يك قرص نان اضافه آمد على عليهالسلام آن را نيز هفت قسمت كرد و نسبت به افراد هر قبيله، تقسيم كرد. سپس فرمود:
هذا جنايَ و خِيارُهُ فيه إذْ كلُّ جانٍ يَدَهُ إلى فيه
اين، دستچين من است و بهترينش، در ميان زيرا، هر چيننده، دستش، به دهان خودش باز مىگردد.»
طبق برخى از روايات، مولا على عليهالسلام پس از تقسيم بيتالمال، محل را آب و جارو مىزد و خطاب به پولهاى زرد و سفيد، مىگفت: يا صفراء! غُرّي غيري يا بيضاء! غُرّي غيري؛ اى دينارهاى زرد و درهمهاى سفيد! جز مرا فريب دهيد.» «بحارالانوار، ج41، ص136.»
[59]. نهجالبلاغه، خطبه 224.
[60]. نهجالبلاغه، نامه 41.
[61]. منهاجالبراعه، ج20، ص75.
[62]. شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج16 15، ص170.
[63]. نهجالبلاغه، خطبه 127.
[64]. نهجالبلاغه، نامه 43.
[65]. نهجالبلاغه، خطبه 34.
[66]. قطيعه، عبارت است از زمينهايى كه حاكم، از بيتالمال به برخى از افراد مىبخشد و او را، از خراج دادن، معاف مىدارد و در برابر، مقدارى كمى ماليات، تحت عنوان ضريب، مىپردازد. شرح نهجالبلاغه، ج1، ص269.
[67]. شرح ابنابىالحديد، ج1، ص270.
[68]. نهجالبلاغه، نامه 26.
[69]. همان.
[70]. نهجالبلاغه، نامه 71.
[71]. نهجالبلاغه، نامه 41.
[72]. همان.