تولد و تحصيل
اساتيد و مشايخ محقق
شاگردان محقق
نقش سازنده محقق و شاگردانش در حوزه حلّه
آثار و تأليفات
الف) فقه
ب) كلام
ج) اصول
د) منطق
ه) رجال
و) شعر و نثر
محقق از نگاه ديگران
وفات وی
تولد و تحصيل
ابوالقاسم جعفربن الحسن ملقب به نجمالدين در سال 602 هجری در شهر حلّه ديده به جهان گشود. عشق پدر و مادر به ائمهاطهار سبب شد كه نام نوزاد را جعفر نهادند. پدر، خود در خانوادهای روحانی بزرگ شده بود و فاضلی اديب و فقيهی پارسا و از بزرگان شهر به شمار میرفت. بنابر نقل برخی از مورخان(1) اوعلاوه بر علوم اسلامی، در ادبيات و شعر نيز مهارت ويژهای داشت، گرچهفرزند خود، جعفر، را از سرايندگی بازداشته و به آموختن فقه و علوم اسلامی تشويق میكرد، خود شاعر و سخنسرايی بزرگ بوده و پرهيز دادن فرزند از سرايندگی دليل بر شاعر نبودن وی -آن هم در دوران جوانی و بعد از آن- نيست.وی از شاگردان بنامِ فقيه محقق، محمدبنادريس حلّی مؤلف كتاب ارزشمند سرائر بوده است. پدر بزرگش، يحيیبن سعيد، معروف به يحيی الاكبر نيز از فقهای صاحب نظر و فاضلِ قرن ششم هجری است كه علامه سيدمحسن امين درباره وی میگويد:
وی عالِمی فاضل و محدثی معتبر و راستگو و از بزرگان فقهای عصر خود بوده و هموست كه شهيد در شرح ارشادِ خود در مبحث قضاء نمازهای فوت شده، او را از قائلين به توسعه ذكر میكند(2).
شيخ آقابزرگ نيز از وی به بزرگی ياد كرده و از مشايخ او، بزرگانی همچون محمدبن شهرآشوب و عربیبن مسافر را ذكر مینمايد(3). يحيیبن سعيد دو پسر به نامهای شيخحسن و شيخ احمد داشته كه هر يك از عالمان و فقيهان بزرگ حلّه بودهاند. خاندان يحيیبن سعيد از خاندانهای دانشمند و مورد احترام حلّه در قرن هفتم به شمار میروند.
محقق پس از آنكه ادبيات عرب را كه زبان مادریاش بود، فرا گرفت در عنفوان جوانی به آموختن منطق، حكمت، رياضيات، هيئت، كلام و سپس فقه و اصول پرداخت. وی از محضر اساتيد بزرگ حوزه حلّه بهرهها جست و پس از اندك زمانی در رشتههای گوناگون علمی به مقام استادی رسيد و در فقه و اصول به دريافت اجازه اجتهاد از اساتيد خود نائل آمد. نبوغ و استعداد سرشار و ژرفنگری محققانه و روانیِ گفتارِ وی، شاگردان علوم اسلامی را گِردش جمع كرده و وی را از برجستهترين اساتيد حوزه حلّه به شمار آورد، به گونهای كه بعد از رحلت استادش، در سال 645 هجری مرجعيت عامه شيعه را به عهده گرفت و لقب محقق را برازنده خويش ساخت. ناگفته نماند كه برخی از مورخان مرجعيت ايشان را از زمان رحلت استادش، سيدفخاربن معد، در سال 630 هجری دانستهاند؛ بنابراين، ايشان بيش از سی سال، مرجعيت بلامنازع شيعيان و بالاترين مقام استادی حوزه حلّه را داشته است. مرجعيت جهانی ايشان را بدين دليل معتقديم كه اولاً: حوزه علميه حلّه در قرن هفتم و هشتم و بخشی از قرن نهم معروفترين حوزه علميه عالم تشيع به شمار میرفت، چنانكه عالمان بزرگی از نقاط مختلف در آن به تحصيل اشتغال داشتند و ثانياً: معروفترين كتابهای فقهی - اصولیِ قرن هفتم و هشتم را شاگردان اين حوزه تأليف نمودهاند و محقق و سپس خواهرزاده او، علامه حلّی، از علمای برجسته اين حوزه بودهاند.
اساتيد و مشايخ محقق
اساتيد و دانشمندانی كه محقق از دريای علم آنان كسب فيض كرده است، عمدتاً از فقها و دانشمندان مبرّز قرن هفتم و خود شاگردان فقهايی بزرگ، همچون ابنادريس و ابنزهره بودهاند؛ اساتيدی كه از پايهگذاران مدرسه علميه حلّه و از خاندانهای بنام و مشهور حلّه بوده و نقش بسزايی در ابعاد اخلاقی و علمی محقق داشتهاند. برخی از اساتيدی كه وی از محضر آنان استفاده كرده عبارتاند از:
1- پدر محقق، حسنبن يحيی حلّی: وی از افاضل و دانشمندان حلّه در قرن هفتم به شمار میرود. از ايشان آثار و تأليفاتی به جا نمانده، ولی عالمانی كه احوالات دانشمندان شيعه را به نگارش درآوردهاند از ايشان به نيكی و فضل ياد میكنند. در كتاب املالآمل از او به «فاضلاً عظيم الشأن» ياد شده است(4). وی در ادبيات تبحر خاصی داشته و برخی از شارحان وی را شاعر و اديبی توانا دانستهاند(5)، البته شعری از ايشان ذكر نشده است. با اين حال از نثری كه از ايشان خطاب به فرزندشان (محقق) برجای مانده، روشن است كه وی فاضلی اديب و نويسندهای ماهر بوده است، اما اينكه شاعر نيز بود يا خير، مشخص نيست.
محقق حلّی از پدرشان و ايشان نيز از فقيه بزرگ عربیبن مسافر و وی نيز به چند سند از شيخ طوسی اجازه نقل روايت داشتهاند. جد محقق، يحيیبن سعيد، از شاگردان ابنادريس و از فقها و مجتهدين شهر حلّه در قرن ششم بوده است و خاندان وی همه از فقها و دانشمندان حلّه به شمار میآيند. برخی از دانشمندان مشهور اين خاندان عبارتاند از: يحيیبن سعيد (جد محقق)، حسنبن يحيی (پدر محقق)، جعفربن الحسن (محقق)، يوسفبن المطهر (داماد حسنبن يحيی و پدر علامه حلّی)، حسنبن يوسف (علامه حلّی، خواهر زاده محقق)، يحيیبن سعيد (پسر عموی محقق)، محمدبن يحيیبن سعيد (نوه عموی محقق)، محمدبن حسن (فخرالمحققين، پسر علامه) و برخی ديگر. فقها و دانشمندان اين خاندان، بهخصوص محقق حلّی و علامه حلّی از نوادر فقهای اماميهاند كه آثار و تأليفاتشان به علوم فقه، اصول و كلام غنای خاصی بخشيده است.
2- علامه سيد فخاربن معد موسوی: شمسالدين ابوعلی فخاربن معد موسوی از فقها و ادبای بزرگ معاصر پدر محقق بوده است. وی از شاگردان بنام ابنادريس حلّی به شمار میآيد. پدرِ وی، معدبن فخار و برادرش، محمدبن معد و فرزند وی، عبدالحميدبن فخار همه از فقهای بزرگ حلّه بودهاند. وی در نسبشناسی تبحری خاص داشته است(6). ظاهراً محقق در علم فقه و اصول شاگرد اين فقيه فرزانه بودهاست.
3- نجيبالدين محمدبن نما: نجيبالدين محمدبن جعفربن هبةاللهبن نما استاد محقق حلّی، فقيهی فاضل و محدثی متبحّر بوده است. وی شاگرد ابنادريس حلّی بوده و برخی معتقدند كه مرجعيت شيعيان را بعد از وفات فخاربن معد در سال 630 هجری تا پايان عمر (645ه.ق) به عهده داشته است. محقق در فقه شاگرد اين فقيه فرزانه بوده و بهعلاوه شاگردان ديگری، از جمله سديدالدينيوسف، سيداحمد و سيدعلیبن طاووس و جعفربن محمد را تربيت كرده است. خاندان نما از خاندانهای دانشمند شهر حلّه بودهاند كه برخی از دانشمندان مشهور آن عبارتاند از: محمدبن جعفربن نما (مشهور به ابننما، استاد محقق حلّی)، جعفربن محمدبن نما (پدر ابننما)، محمدبن هبةاللهبن نما (جد ايشان)، هبةاللهبن نما (جد پدرشان)، جعفربن محمد (فرزند ابننما)، احمدبن جعفر (نوه ابننما) و جلالالدين احمد (نواده ايشان) كه همگی از فقها و دانشمندان مشهور حلّه بودهاند.(7)
4- شيخ سديدالدين سالم بن محفوظ: شيخ سديدالدين سالمبن محفوظبن عزيزةبن وشاحسواری حلّی از فقها و دانشمندان قرن هفتم هجری است. ايشان علاوه بر علم فقه در علوم كلام، ادبيات و فلسفه نيز از اساتيد حوزه حلّه بوده و در شعر نيز مهارتی خاص داشتهاند و در عصر خويش مرجع و مفتی شيعيان بوده است. در اعيان الشيعه آمده است كه تعدادی از اعاظم فقها و دانشمندان زير نظر ايشان تحصيل نمودهاند(8). شيخ سديدالدين در برخی ديگر از علوم نيز تا مقام استادی رسيده است، محقق حلّی -به گفته برخی از شرح حالنگاران- در علم كلام و حكمت نيز شاگرد ايشان بوده است(9).
برخی از مؤلفان تأليف كتابهای المنهاج فی علم الكلام، المحصّل (برخی اين كتاب را به شخصی ديگر نسبت دادهاند) و التبصرة را به ايشان نسبت دادهاند(10). همچنين از وی ابياتی به يادگار مانده است. ناگفته نماند كه جدّ محقق، يحيیبن سعيد اكبر از اساتيد و مشايخ اجازات ايشان بوده است.
5- محمدبن ابیالقاسمبن زهره حلبی: محمدبن ابیالقاسم عبداللهبن زهره حلبی برادرزاده سيدابوالمكارم حمزةبن علیبن زهره از فقهای بنام شيعه میباشد، وی نيز همچون عموی خود، سيدابوالمكارم، از فقهای بزرگ شهر حلب در قرن هفتم هجری بوده است و ظاهراً زمانی كه در شهر حلّه بوده از اساتيد محقق بوده است، زيرا هيچكدام از شرح حالنويسان - تا حدی كه نگارنده احصاء نموده - اين مطلب را كه محقق برای تحصيل به حلب رفته باشد، متذكر نشدهاند و چون حوزه حلّه رونق بيشتری از حوزه حلب داشته ايشان در حوزه حلّه تدريس میكرده است. وی صاحب كتاب «الاربعين فی حقوق الاخوان» میباشد. خاندان ابنزهره در شهر حلب از خاندانهای دانشمند و فقيه به شمار میرفتهاند، علامه ميرزا حسين نوری در كتاب «مستدرك الوسائل»، اين دانشمند و پدر، جد، جد پدر و عموی فرزانهاش، ابوالمكارمبن زهره، را از علما و فقهای مشهور شهر حلب میداند(11).
6- شيخ حسنبن دربی: شيخ تاجالدين حسنبن علی دربی از علما و فقهای بزرگ حلّه در قرن هفتم به شمار میرود. در كتاب امل الآمل او را عالمی جليلالقدر ياد كردهاند(12). وی از مشايخ اجازات محقق و سيدبن طاووس بوده و برخی او را از مشايخ اجازات فخاربن معد، استاد محقق نيز شمردهاند.
7- سيدمجدالدين عريضی: سيدمجدالدين علیبن حسنبن ابراهيم عريضی از دانشمندان قرن هفتم هجری و به گفته رياض العلما معاصر سيدبن طاووس بوده است(13). برخی از شرح حالنگاران وی را فاضلی جليلالقدر دانستهاند(14)، ايشان از مشايخ اجازات محقق بوده و خود از ابنشهرآشوب اجازه نقل روايت دارد.
شاگردان محقق
محقق حلّی از اساتيد بنام و مبرّز حوزه حلّه در قرن هفتم هجری است. ايشان در علوم مختلف؛ از جمله فقه، اصول، كلام، ادبيات، منطق، حديث، حكمت و... استادی مسلّم و مؤلفی گرانقدر بوده است. وی در طول عمر كوتاه خود با تربيتِ شاگردانی، همچون «علامه» و تأليف كتابهايی، مانند «شرايعالاسلام» بر غنای علوم اسلامی افزود و بنای فقه استدلالی و اجتهاد جواهری را پیريزی كرد. برخی از شرح حالنويسان معتقدند كه شاگردان وی بيش از چهارصد نفر بودهاند؛ چنانكه در كتاب تأسيس الشيعه در اينباره آمدهاست:
از مجلس تدريس محقق بيش از چهارصد مجتهد دانا و نكتهسنج بهپاخاستهاند، در حالیكه اين امر برای هيچ كس قبل از او اتفاق نيفتاده است(15).
تعداد معدودی از اين شاگردان كه از مجتهدان مسلّم زمان خود و از مؤلفان كتابهای بزرگ فقهی - اصولی و غيره بودهاند عبارتاند از:
1- علاّمه حلّی: حسنبن يوسفبن مطهّر حلّی معروف به علامه حلّی از مشاهير فقها و دانشمندان شيعه به شمار میآيد. وی در سال 648 هجری در خانوادهای دانشمند و روحانی (خاندان محقق) ديده به جهان گشود. استعداد و نبوغ وی بدان حد بود كه قبل از سن بلوغ به مرحله اجتهاد نائل آمد و بعد از مدتی در علوم مختلف اسلامی به مقام استادی رسيد. نويسندگی را از سن جوانی آغاز كرد و مهمترين آثار خود را در دهههای سوم، چهارم و پنجم عمر خويش نوشته است، چنانكه خود در انتهای كتاب منتهیالمطلب میگويد:
از تصنيف اين كتاب فارغ گشتم در حالیكه هنوز بيست و شش سال كامل ندارم(16).
فلسفه را نزد استادالحكما خواجه نصيرالدين طوسی و فقه مذاهب اهل سنت را نزد فقهای بزرگ آن مذاهب آموخت، بهگونهای كه از بعضی فقهای آن مذاهب پيشی گرفت، و اگر مسئلهای از او سئوال میشد، جواب آن را از نظر فقهای مذاهب گوناگون بيان میكرد. مؤلف روضات الجنات او را اينگونه توصيف كرده است: «علامه مايه افتخارِ نكتهسنجان و دانايان بزرگ، مركز دايره اسلام، نشانه خدا در جهانها، نور خدا در تاريكیهای زمينها و استاد مسلّم مخلوقات در همه فضايل میباشد»(17). گفته میشود كه اين فقيه و فيلسوف بزرگ بيش از يكصد عنوان كتاب تأليف كرده كه برخی از آنها از كتابهای درسی حوزههای علميه است.
علامه حلّی از محضر اساتيدی، چون محقق حلّی (دايیاش) سديدالدين يوسف حلّی (پدرش) و يحيیبن سعيد (پسر عموی مادرش) و خواجه نصيرالدين طوسی بهره جسته است. وی علاوه بر فقه و اصول در بسياری از علوم عقلی و نقلی؛ مانند كلام، فلسفه، نجوم، رياضی، ادبيات، اخلاق، عرفان، هندسه، منطق، تفسير، درايه، رجال و شعر استادی مسلم بوده است. ايشان در فقه و اصول شاگرد محقق حلّی و در ادبيات، منطق و قسمتی از فقه شاگرد پدر خود و در فلسفه، عرفان، نجوم و رياضی شاگرد خواجه نصيرالدين طوسی بوده است. علامه مدتی در بغداد در زمان وزارت خواجه نصيرالدين طوسی در محضر وی تلمذ میكرد تا اينكه در اندك زمانی نبوغ و علم سرشارِ وی زبانزد خاص و عام گرديد، به گونهای كه سلطان محمد خدابنده، حاكم بغداد او را ملازم خود در سفر و حضر قرار میداد و جلسههای مناظره با حضور علمای ديگر مذاهب اسلامی و غيراسلامی ترتيب میداد و دانشمندان را به مناظره با علامه وادار میكرد، موفقيت وی در اين مناظرهها مقامش را نزد سلطان و شيعيان به حدی بالا برد كه به او لقب «علامه» دادند. تقیالدينبن داود او را اينگونه توصيف میكند: «شيخ الطائفة و علامة وقته وصاحب التحقيق والتدقيق، كثير التصنيف، انتهت رياسة الامامية اليه فی المعقول والمنقول...»(18). علامه حلّی سرانجام در سال 726 هجری ديده از جهان فروبست.
2- يحيی بنسعيد حلّی: يحيی بن احمدبن يحيیبن حسنبن سعيد حلّی معروف به يحيیبن سعيد، پسر عموی محقق حلّی و از فقها و ادبای بزرگ قرن هفتم هجری است. به گفته ابنداود -يكی از معاصران وی- ايشان در علوم مختلف تبحر خاصی داشت و از زاهدترين و با تقواترين فضلای عصر خود بود. يحيیبن سعيد در سال 601 هجری متولد شد و سرانجام با عمری تلاش و كوشش، در سال 689 يا 690 هجری دار فانی را وداع گفت. از تأليفات وی در فقه كتاب «الجامع للشرايع» و در اصول كتاب «المدخل» میباشد(19).
3- سديدالدين يوسف حلّی: شيخ سديدالدين يوسفبن شرفالدين علیبن مطهر حلّی، پدر علامه حلّی و داماد محقق حلّی است. وی از فقها و اصوليين بزرگ قرن هفتم و به گفته محقق، اعلم اصوليين حلّه در آن عصر بوده است، چنانكه وقتی خواجه نصيرالدين طوسی در حلّه حضور میيابد و از محقق سئوال میكند كه اعلم اصوليين حلّه كيست، محقق در جواب وی سديدالدين يوسف را يكی از دو نفری كه اعلم اصوليين هستند، میخواند(20). ايشان از دانشمندانی بود كه قبل از فتح بغداد، هنگامی كه مردم حلّه از ترس مغولها شهر را ترك كرده و به بيابانها پناه برده بودند، به اتفاق دو تن ديگر از دانشمندان حلّه برای چارهانديشی در دفع تجاوز به حلّه جلساتی تشكيل دادند و سرانجام تصميم گرفتند تا به هولاكو نامه بنويسند، هولاكو نيز در جواب، مأموری میفرستد تا به اين چندنفر بگويد كه به حضور من آمده و خواسته خويش را بيان كنند. آنها با شنيدن جواب هولاكو، به علت رعب و وحشتی كه از وی به دل داشتند هيچكدام جز سديدالدين يوسف حاضر به رفتن همراه مأمور نمیشوند. (بنابر آنچه علامه حلّی در كتاب كشف اليقين نقل میكند)(21) سديدالدين از هولاكو برای شهر حلّه و چند شهر ديگر امان میخواهد، هولاكو میپرسد كه چگونه جرأت كرديد و از خليفه بغداد در امان خواستنِ از من نترسيديد، اگر من مغلوب شوم و برگردم شما چه میكنيد؟ سديدالدين در جواب میگويد: امام ما اميرالمؤمنين علی(ع) در جملاتی اوصاف سپاهيانی پيروزمند را ذكر میكنند، آن اوصاف با اوصاف شما همآهنگی دارد. سپس سديدالدين همه خطبه حضرت را میخواند و در نهايت، هولاكو اماننامهای به نام ايشان مینويسد؛ بنابراين، اين عالِم مسلمان با وجود خطر كشته شدن به دست هولاكو، به خاطر مصلحتی بزرگ (جلوگيری از يورش دشمنان) خطر را بر خود هموار كرده و برای امان نزد هولاكو میشتابد.
4- ابنداود حلّی: تقیالدين حسنبن داود حلّی، رجالیِ مشهور قرن هفتم و ازشاگردان بنام محقق در فقه و اصول بوده است. در اجازات، وی را سلطان اديبان و تاج محدثين و فقها خواندهاند. وی علاوه بر اينكه در علم رجال از مشهورترين و آگاهترين عالمان عصر خويش بوده در ادبيات، منطق، حديث، فقه و اصول نيز استادی ماهر به شمار میرفته است. در شعر به حدی مهارت داشته كه كتاب تبصره علامه را به صورت شعر درآورده و نام اين اثر را «الجوهرة» گذاشته است. از معروفترين اثر ايشان كتاب رجال است كه به «رجالابنداود» شهرت دارد. ايشان در سال 647 هجری متولد شد و سرانجام در سال 740 هجری دار فانی را وداع گفت.
5- فاضل آبی: عزالدين حسنبن ابیطالب يوسفیِ آبی معروف به فاضل آبی از شاگردان مشهور محقق و علامه حلّی بود(22). علامه بحرالعلوم در كتاب رجالیِ خود وی را محققی با فقاهت بسيار قوی معرفی میكند. وی كه اهل روستايی نزديك شهر ساوه به نام «آوه» بوده، بعد از اينكه از حوزه حلّه و عظمت آن مطلع گشت رنج سفر و غربت را بر خود هموار كرده و برای تحصيل علوم اسلامی به حلّه میرود. ايشان در حلّه بعد از تحصيل علوم مقدماتی، توفيق شركت در درس فقه و اصول محقق را میيابد. روحيه نقّاد وی سبب میشود كه به مطالب استاد در موارد متعدد اشكالاتی وارد كند وبدين صورت خود را از نزديكان محقق سازد. وی در كتاب «كشف الرموز» خود كه شرح كتاب مختصرالنافعِ استادش محقق حلّی است، مطالب و نظرهای مختلف را با استدلالهای مربوط به آن آورده و با رد ايرادهای گوناگون، در نهايت نظر صائب را میپذيرد. ناگفته نماند كه اين روش را از استاد خود، محقق حلّی آموخته است. وی از فقهايی است كه اقامه نماز جمعه را در عصر غيبت حرام میدانند(23).
6- محفوظبن وشاح: شيخ شمسالدين محفوظبن وشاحبن محمد از ادبا و فقهای قرن هفتم و از شاگردان محقق حلّی بوده است. وی بعد از مدتی تحصيل در حلّه به موطن خود باز میگردد و بعد از آن تنها مراسلاتی بين او و استادش، محقق حلّی وجود داشته كه گاهی در اين مراسلات شعرهايی برای محقق میسروده و محقق نيز در جواب، اشعاری مینوشته است. محمدبن محفوظ، فرزند وی نيز از فقهای شيعه در قرن هفتم به شمار میرود(24) و در ادبيات و شعر مهارت ويژهای داشته است.
7- جمالالدين يوسف شامی: جمالالدين يوسفبن حاتم شامی از محدثين و فقهای مشهور قرن هفتم و از شاگردان محقق حلّی و يحيیبن سعيد است. شيخ حرّ عاملی او را فاضل، فقيه و زاهدی بزرگ میخواند. محقق در جواب سئوالهايی كه جمالالدين يوسف از ايشان داشته وی را عالمی فقيه و آشنا به مسائل دينی دانسته و خود را مكلف به پاسخگويی به سئوالهای او میداند اين رساله پرسش و پاسخ به نام المسائل البغدادية میباشد كه مشتمل بر چهل و دو مسئله فقهی است. از اين محدث و فقيه بزرگ آثار و تأليفاتی؛ از جمله كتاب «الدر النّظيم فی مناقب ائمة اللّهاميم» و «الاربعين فی فضائل اميرالمؤمنين» برجای مانده است. برخی از شرح حالنگاران، كتاب «الاربعين من الاربعين» را نيز به وی نسبت دادهاند.
8- سيد غياثالدين عبدالكريمبن طاووس: سيدغياثالدين عبدالكريمبن احمدبن موسیبن طاووس از رجاليون، فقها، ادبا و اجلّه سادات حلّه در قرن هفتم است. وی در علم انساب تبحری خاص داشته و مدتی رئيس سادات علوی و در اصطلاح «نقيب النقبا»ی سادات بوده است. در احوالات او آمده كه قرآن را در سن يازده سالگی حفظ كرده است. مرحوم خوانساری وی را چنين میستايد:
آقای ما، امام بزرگوار، فريادرس دين، فقيه، نَسَبشناس، نحوی، آشنا به عروض، زاهد، عابد، كسی كه رياست سادات به او منتهی میشود و يگانه دوران...(25).
از تأليفات ايشان میتوان كتابهای «الشمل المنظوم فی مصنّفیِ العلوم» و «فرحة الغری بصرحة الغری» را نام برد.
خاندان ابنطاووس از خاندانهای دانشمند شهر حلّه، در قرن هفتم به شمار میروند. سيدعبدالكريمبن طاووس در فضل و اخلاقِ پسنديده زبانزد خاص و عام بود و با وجود دانشمندان و فقيهان بسياری در اين خاندان، لقب «سيدبنطاووس» به ايشان اطلاق میشود و اين، نشان از معروفيت و اعلميت ايشان دارد.
9- محمدبن علیبن طاووس: جلالالدين محمدبن رضیالدين علیبن طاووس از فضلا و فقهای قرن هفتم و از شاگردان مشهور محقق حلّی است. وی بعد از پدر رياست سادات را بر عهده داشت. پدرش، رضیالدين علی نيز از فقها و معاصران محقق حلّی و مؤلف كتاب «كشف المحجّة» میباشد. ايشان اين كتاب را به عنوان وصيت خود به فرزندش، محمد، مینگارد(26). رضیالدين علی بعد از كسب دانش به بغداد مهاجرت میكند. بارها خليفه عباسی وی را به دارالخلافة دعوت میكند، ولی وی نمیپذيرد. ايشان قبل از آنكه هولاكو بغداد را فتح كند، بارها با فرمانده سپاه و برخی از نزديكان خليفه بر تحذير از جنگ با مغولها گفتوگو كرد، اما سودی نبخشيد و همه هولاكو را برای جنگ دعوت كردند، در نتيجه جنگ به نفع هولاكو تمام شد. وی بعد از فتح بغداد به پيشنهاد هولاكو و ترغيب خواجه سِمَت نقيب النقبايی و منصب نظارت بر امور علويين، علما و زهاد را پذيرفت و تا پايان عمر در اين سِمَت باقی ماند(27).
10- عبدالعزيزبن سرايا حلّی 11- رضیالدين علیبن يوسف 12- طمّانبن احمد 13- ابوالقاسم علیبن وزير: شرفالدين ابوالقاسم علیبن وزير مؤيدالدين محمدبن علقمی عالِمی جليلالقدر، شاعر و اديبی توانا و شاگرد محقق حلّی است. شيخ عباس قمی وی را عالِمی فقيه و اديب و شاعری توانا خوانده است(28). پدرش، محمدبن علقمی وزيرِ خليفه عباسی و مدتی هم وزير هولاكو بوده است. محمدبن علقمی با وجود اينكه شيعه بود خود را به خليفه عباسی نزديك كرده و وزير او شد و بدين وسيله از دربار به نفع شيعيان استفاده كرده و از آزار و اذيتهايی كه حكومت عباسی به شيعيان میكرد تا حد قابل توجهی كاست. وی كه خود نيز عالِمی بزرگ به شمار میرفت فرزند خود، علی، را برای تحصيل علوم دينی به حوزه علميه حلّه كه محققْ بزرگترين استاد آن حوزه بود، روانه كرد.
14- محمدبن يحيی حلّی 15- محمدبن مطرف حسينی 16- جلالالدين محمدبن محمد كوفی 17- شمسالدين محمدبن احمدبن صالح قسينی 18- جمالالدين ابوجعفر محمدبن علی القاشی 19- رضیالدين علیبن احمد 20- علیبن طراد مطار آبادی 21- محمدبن محفوظبن وشاح 22- فخر المحققين (فرزند علامه): بنابر قولی ايشان نيز از شاگردان محقق بودهاند، با وجود اينكه برخی از شرح حالنگاران معتقدند كه وی چند سال بعد از وفات محقق به دنيا آمده است (از اجازه شاگرد وی، علیبن عبدالحميد به ابنفهد حلّی چنين بر میآيد كه محقق از مشايخ و اساتيد ايشان بودهاند).
نقش سازنده محقق و شاگردانش در حوزه حلّه
شيخ طوسی يكی از چند چهره معروفی است كه نظر وی در تمامی ابواب فقه مهم تلقی میشود. ايشان از جمله اولين فقيهانی است كه فقه شيعه را در مجموعههايی مدوّن كرده است. حدود صدسال پس از شيخ، عظمت و بزرگی شيخ طوسی از سويی و آرای مشتمل بر استدلالهای متقن و مبتنی بر روايات صحيحه از وی در كتابهايش از سوی ديگر به هيچ فقيهی جرأت نمیداد كه بر خلاف شيخ نظر دهد. اين ايستايی و ركود بر اجتهادِ يك فقيه، تا قبل از جلوس ابنادريس حلّی بر كرسی تدريس ادامه داشت، تا اينكه ابنادريس اولين فقيهی بود كه در اواخر قرن ششم با جرأت تمام، آرا و نظريههای شيخ طوسی را در بوته نقد و تحليل قرار داد. پس از وی شاگردانش تا حد كمی و سپس محقق و شاگردان وی در حد عالی، اجتهاد را به كلی از ايستايی خارج ساختند(29). ناگفته نماند كه ابنادريس با اين حركت از زخم زبانهای معاصرانش بینصيب نبود؛ برخی حركت وی را دور از نزاكت علمی خوانده و برخی ديگر او را «شابٌ مفرط»، يعنی جوانی سبكسر ناميدند. بايد گفت كه بعضی از اشكالات بر ابنادريس وارد است و به گفته برخی فقها، او به بعضی از فقها اهانت كرده و شأن علمی آنها را از نظر دور داشته است، با وجود اين بهترين ثمرهای كه بر حركتِ ابنادريس مترتب است اينكه، وی جرأت اظهارنظر را طبق اجتهادِ فقهی به فقها بازگرداند و آنها را از تبعيت نظر بدون دليل كافی برحذر داشت.
ضربات شكننده ابنادريس بر فقه استدلالی شيخ طوسی بايد در برخی موارد جواب داده میشد و فقيهی توانا استدلالهای متقن ايشان را كه در برخی موارد با استدلالهای بیپايه ابنادريس سست شده بود، بازسازی میكرد. البته ناگفته نماند كه اصل حركت ابنادريس قابل تقدير است، ولی در مواردی بايد نظرهای ايشان و شيخ طوسی بهسازی میشد، زيرا نه میتوان از نقد و اشكال گذشت و نه نظر مستدل را بدون دليل رد كرد. علامه حلّی در تمجيد از فقه شيخ طوسی میگويد:
فقهای شيعه قبل از ما راهها را روشن نمودند و راه هر فايدهای را پيمودند (با گفتههايشان همه مطالب را روشن نموده و گفتهاند)، خصوصاً بزرگِ متقدمِ ما و پيشوایِ بزرگی كه مستوجب كرامت و مستحق همه مراتب پيشوايی است؛ يعنی ابوجعفر محمدبن حسن طوسی(ره) او با تيزبينی در نظريات به بزرگترين مطالب رسيد. ولی هنگامی كه از دنيا رفت اين علم (فقه) بعد از او مندرس و كهنه گرديد و يادگارها و آثار او محو گرديد، با وجود اين فقهای بعد از او فقط از بحر بیكران آثار او استفاده میكردند. البته برخی از فقها در بعضی از مسائل نسبتهايی به او میدادند كه اين نسبتها و نظرات انتسابی به او در هيچ يك از آثارش ديده نمیشود (يعنی علامه حلّی فقه قرن هفتم و قرون قبلی (بعد از شيخ طوسی) را باقیمانده فقه شيخطوسی میداند)(30).
پس از ابنادريس، محقق حلّی نخستين فقيه برجستهای است كه از مكتباستدلالی شيخ طوسی دفاع كرده و برخی از ايرادهای ابنادريس و ديگرانرا به شيخ پاسخ گفت. ايشان با دقت و تعمق زياد نظرهای شيخ طوسی ونقدهای ابنادريس را درهم آميخت و با تدوين مجموعههای فقهی - استدلالغنی، همچون شرايع الاسلام و معتبر، فقه شيعه را از غنای بيشتریبرخوردار ساخت. محقق در كتابهای خود مسائل فقهی شيعه را همراه با استدلالهای متقن و نظرهای دانشمندان و فقيهانِ مشهور، در عباراتیرسا و شيوا از ابتدا (كتاب طهارت) تا انتها (كتاب ديات) در چهار بخش گردآورد و نظمی خاص به پيكره فقه بخشيد، چنانكه علامه شوشتری درباره محقق میگويد:
محقق اولين فقيهی است كه كتب فقهی را به ترتيبی كه محققين تدوين كردهاند، بهنگارش درآورده. ايشان در «شرايعِ» خود نتيجه و اصل مطالب نهايه شيخ را (كه همه، مضامين روايات ائمه میباشد) و آنچه در مبسوط و خلاف شيخ (كه مثل كتب عامه به جمع فروعات پرداخته) و كتابهای قبل از اينها و كتابهايی كه بر سبك نهايه نوشته شده، مثل سرائر ابنادريس و آنچه بر سبك مبسوط و خلاف نوشته شده، مثل مهذب قاضی، همه را به گونهای زيبا جمع نموده. وی دارای تأليفات گرانبهايی است(31).
محقق در مقدمه كتاب «المعتبر فی شرح المختصر» سبك علمی خود را در تأليفات، محصول بهرهگيری از دو منبع عمده از آثار دانشمندان شيعه دانستهاست: 1-كتابهای دانشمندانی كه متن روايات را فتوای خود قراردادهاند: اين كتابها شامل رواياتی در ابواب مختلف فقه میشود. تأليفات افرادی كه در نقل روايت تقدّم داشته و اخبارشان مورد قبول فقها و محدثين بزرگ بوده، در اين گروه قرار میگيرند؛ اشخاصی، همچون حسنبن محبوب، محمدبن ابینصر بزنطی، فضلبن شاذان، محمدبن بابويه و محمدبن يعقوب كلينی كه تا قبل از آغاز غيبت كبری حيات داشتهاند؛ يعنی يا ائمه را درك كرده و يا به حضور نائبان امام عصر -ارواحنافداه- رسيدهاند. از اين گروه تنها روايات ائمهاطهار گرفته شده است.
2- كتابهای فقهايی كه به اصحاب فتوا مشهورند: اينان در كتابهايشان مانند فقيهان گروه اوّل تنها به نقل روايت اكتفا نكرده، بلكه نظر فقهی خويش را همراه با استدلال به روايت ذكر نمودهاند. محقق از اين گروه نظرهای فقيهانِ بزرگ شيعه را كه مستدلاند، انتخاب كرده و فتاوای اشخاصی، مانند علیبن بابويه، ابوعلی ابنجُنيد، ابیعقيل عمانی، مفيد، سيدمرتضی و شيخ طوسی را از منابع سبك جديد خود قرار داده است. محقق در اين سبك از گروه اوّل تنها روايات معتبر و از گروه دوم فتاوای آنان را اخذ كرده است.
از آنچه گذشت میتوان نتيجه گرفت كه تا قبل از قرن هفتم كتابهای فقهی در دو سبك به نگارش درآمده است: يكی، سبك روايی و ديگری، سبك فتوايی. سبكِ جديدی كه محقق در قرن هفتم ابداع كرد و تا به حال - پس از گذشت هشت قرن- از آن به بهترين سبك نام میبرند و كتابهای فقهی بر آن سبك تأليف میشود، همان سبك تلفيقی ايشان است. محقق با سبك خود به تأليف كتابهايی مبتنی بر دو منبع فوق (روايات معتبر و نظرهای مشهور و مستدل فقها) همراه با نظمی جديد پرداخت و فقهای پس از او روش وی را انتخاب كرده و با نوشتن شرحهای گرانسنگی بر كتابهای ايشان بر عمق نظريههای اين فقيه فرزانه افزودند.
آثار و تأليفات
نگارش و تأليف، قدمت چند هزار ساله دارد؛ پيامبران و ائمهاطهار(ع) به اصحاب و ياران خود مبنی بر كتابت علومی كه آموختهاند، سفارشهای مكرری فرمودهاند. محقق در مقدمه كتاب «المعتبر فی شرح المختصر» پس از توصيه به نگارش به احاديثی از امام صادق(ع) استناد میكند كه فرمودهاند:
اُكتبوا فانّكم لاتحفظون حتی تكتبوا؛
بنويسيد چون بهخاطر نمیسپاريد تا اينكه بنويسيد.
ايشان همچنين به مفضّل فرمودهاند:
اُكتب و بَثِّ كتبك فی اخوانك فانّه يأتی علی الناس زمان لايأنسون الابالكتب؛
بنويس و نوشتهات را بين برادران مسلمانت پخش كن، هر آينه زمانی بر مردم فرارسد كه فقط با كتب اُنس دارند.
محقق میگويد:
دوست داشتم مجموعهای به نگارش درآورم كه مشتمل باشد بر مسائل اصلی، مبادی ادله، نظرات مختلف از فقيهان بزرگ در آن زمينه و نظری كه (فقيهان مذكور) بر آن پافشاری نمودهاند و همچنين ذكر فروعات هر مسئله تا اندازهای كه بتوان با دليل منطقی حكم آن را ثابت كرد. ولی حوادث روزگار و مشكلات مرا از اين آرزو و هدف دور داشت تا اينكه توفيق حاصل شد و كتاب شرايع را به صورت مختصری به نام مختصرالنافع نگاشتم. ولی اختصار آن باعث مشتبه شدن بسياری از معانی و مقاصد آن شد، اين مشكل مرا به فكر فرو برد تا شرحی مشتمل بر مسائل و ادله آنها و نظرات ديگر در آن زمينه، به نگارش درآورم...(32).
محقق حلّی آثار و تأليفات عديدهای در علوم مختلف؛ مانند فقه، اصول، كلام، منطق و رجال نوشته است، علاوه بر اين اشعاری نيز از ايشان به يادگار مانده است. در اينجا تأليفات اين دانشمند بزرگ را با توجه به موضوع آنها به تفصيل بيان میكنيم:
الف) فقه
در علم فقه پنج كتاب و نه رساله از ايشان به يادگار مانده كه عبارتاند از:
1- شرايع الاسلام: اين كتاب از مهمترين كتابهای فقهی شيعه به شمار میرود كه از آغاز تا به حال از كتابهای درسی حوزههای علميه شيعه بوده است. اين كتاب كه در چهار مجلد چاپ شده، نزد فقها مقام والايی دارد تا جايی كه در اصطلاح فقها قرآن فقه ناميده شده است. عبارات شرايع چنان رسا و روان است كه در آن مهمترين و مشكلترين مسائل فقهی با بيانی آسان و روان ذكر شده است. مزيتها و ويژگیهای اين كتاب نسبت به كتابهای فقهی ديگر علاوه بر سليس بودن عبارات و روانی مطلب، بدين قرار است:
1 - 1 - دارا بودن سبكی نو در باببندی كتابهای فقهی: محقق در اين كتاب همه ابواب فقه را به چهار بخش تقسيم كرده كه هر بخشی به تناسب موضوعِ خود، مشتمل بر يكی از ابواب فقهی میباشد. علت اين تقسيمبندی اين است كه مسائل فقهی يا به امور اخروی مربوط است كه عبادات نام دارد؛ مثل طهارت و نماز، و يا به امور دنيوی، و اين قسم يا محتاج عبارت نيست كه احكام نام دارد؛ مثل ميراث و قصاص و يا اينكه محتاج عبارت است كه اين قسم اگر دوطرفه باشد عقود نام دارد؛ مثل نكاح و بيع، و اگر يك طرفه باشد ايقاعات ناميده میشود؛ مثل طلاق و عتق. پس همه ابواب فقه در چهار بخش عبادات، احكام، عقود و ايقاعات جمع میشود و هر يك از ابواب فقهی در اين بخشها خود مشتمل بر اركان، اطراف، مقدمات، نظرات، فصول، خاتمه و غيره میباشد.
1 - 2 - ترتيب احكام: محقق در كتاب المعتبر فی شرح المختصر ابتدا حكم واجب، سپس مستحب و به دنبال آن مكروه و در نهايت، حرام را به ترتيب آورده است.
1 - 3 - دارا بودن استدلالهای متقن و احاطه بر مطالب.
1 - 4 - سبك بحثهای علمی محقق: محقق در تأليفاتش، بهخصوص در اين كتاب سبك خاصی را در پيش میگيرد؛ بدين صورتكه روايات صحيحه را با فتاوای فقهای مشهور، همراه با استدلالهای آنها جمع كرده و در نهايت نظر اجتهادی خود را با استدلالی منطقی كه مشتمل بر رد استدلالهای مخالفان است بيان میكند، علاوه بر اينكه گاهی نظر فقهای اهل تسنن را نيز آورده است.
1 - 5 - دربرداشتن فروعات فقهی: برخی از دانشمندان، كتاب شرايع الاسلام را مشتمل بر حدود بيست هزار فرع فقهی میدانند. اين رويّه را شيخ طوسی آغاز كرد، ولی بعد از شيخ طوسی محقق در جمع فروعات فقهی موفقيت بيشتری از ديگران يافت.
1 - 6 - امتياز ديگر اين كتاب اينكه بسياری از كتابهای فقهی - استدلالی كه از كتابهای معتبر فقهی شيعه به شمار میروند شرح اين كتاب میباشند؛ به حدی كه برخی از نويسندگان بيش از يكصد عنوان كتاب در شرح كتاب شرايعالاسلام ذكر میكنند كه بعضی مانند جواهرالكلام در 43 مجلد چاپ شده است. تاكنون ترجمه شرايع الاسلام به زبانهای فارسی، فرانسه، اردو و هندی چاپ شده است كه برخی از معروفترين آنها عبارتاند از: اساس الاحكام، تقرير المرام، جامع الجوامع، جواهرالكلام، حاوی مدارك الاحكام، دلائل الاحكام، شوارع الاعلام، غاية المرام، كشف الأيهام، كشف الاسرار، كنز الاحكام، مبانی الجعفرية، مدارك الاحكام، مسالكالافهام، مصباح الفقيه، مطالع الانوار، معارج الاحكام، موارد الانام، مواهبالافهام و مناهج الاحكام. صاحب جواهر از بزرگترين فقها و مؤلفان كتابهای فقهی شيعه در توصيف كتاب شرايع الاسلام میگويد:
اين كتاب چون قرآنی در احكام شرعی و فرقانی در علوم فقهی است، و از جهت احاطه بر مطالب و اتقان، بر كتب فقهی ديگر برتری دارد(33).
كتابشناس معروفِ شيعه، علامه شيخ آقابزرگ تهرانی در توصيف كتاب شرايعالاسلام میفرمايند:
اين كتاب از بهترين متون فقهی در ترتيب و جمع فروعات فقهی است و فقيهان شيعه از عصر مؤلف تا به حال با ولع و حرص زياد به آن رو آوردهاند. اين كتاب از كتب درسی حوزههای علمی شيعه به شمار میرود و فقها طی قرون متمادی بعد از تأليف به اين كتاب اعتماد كرده و بحثها، تدريسها، شروح و حواشی خويش را براساس اين كتاب قرار دادهاند(34).
2- مختصر النافع يا النافع فی مختصر الشرايع(35): اين كتاب را مؤلف به عنوان مختصری از كتاب شرايع الاسلامِ خود به نگارش درآورده، و از زمان تأليف مورد توجه فقها و انديشمندان مسلمان قرار گرفته است؛ به گونهای كه شاگرد فقيهِ محقق، حسنبن ابیطالب آبی معروف به فاضل آبی كتاب كشف الرموز را در شرح مختصر النافع نوشته است.
انديشمندان شيعه يكی پس از ديگری شرحهای گرانسنگی بر اين كتاب نوشتهاند. مختصر النافع در عين اختصار از روانی الفاظ و رسايی خاصی برخوردار است و مؤلف سعی داشته فروعات فقهی زيادی را با عباراتی موجز و مختصر در اين كتاب بگنجاند. برخی فروعات ذكر شده در اين كتاب را تا نههزار فرع فقهی ذكر كردهاند. محقق در مقدمه اين كتاب میگويد:
من در اين مختصر خلاصه مذهب معتبر را با الفاظی آراسته و عباراتی زيبا آوردهام كه تو (خطاب به خواننده است) را با گزيدههايش ياری داده و به رشتههای آن برساند و در آن به آوردن مطالبی كه برايم مسلّم بوده و دليلش نيز روشن بوده است، اكتفاكردهام(36).
شرحهايی را كه تا كنون بر اين كتاب نوشته شده برخی تا 37 شرح و هشت حاشيه ذكر كردهاند. خودِ محقق نيز شرحی بر آن نگاشته كه در آن به نقل گفتار مخالف و موافق از فقها پرداخته و آن را «المعتبر فی شرح المختصر» ناميده است، اين شرح ناتمام است و عمر مصنف به بيش از نگاشتن دو جلد (تا اواخر باب حج) كفايت نكرده است.
برخی از شرحهايی كه فقهای مشهور شيعه بر اين كتاب نوشتهاند عبارتاند از: 1-كشف الرموز از فاضل آبی؛ 2- تحصيل المنافع از ابنداود حلّی؛ 3-التنقيح الرايع از فاضل مقداد؛ 4- المهذب البارع از ابنفهد؛ 5- غاية المرام از صاحب مدارك؛ 6-رياضالمسائل (شرح كبير) از سيدعلی طباطبايی؛ 7-شرح صغير از سيدعلی طباطبايی؛ 8- جامع المدارك از خوانساری و شرحهايی ديگر از فقهايی؛ مانند محقق كركی، وحيد بهبهانی و غيره.
3- المعتبر فی شرح المختصر: اين كتاب شرحی بر كتاب مختصر النافع است و تا اواخر باب حج در دو جلد به نگارش درآمده و عمر محقق برای ادامه آن كفايت نكرده است. در اين كتاب محقق ابتدا درباره كتابت علوم و علت نگارش اين كتاب و برخی مسائل اصولی نكاتی را متذكر شده و سپس مباحث فقهی را بيان میكند. وی در مباحث فقهی نظرهای فقهای شيعه و سنّی را به اختصار مورد بحث قرار داده و در نهايت، با استدلال به آيات و روايات، نظر صائب را ذكر میكند. شايد بتوان گفت اين كتاب از اولين كتابهای نگارش يافته در فقه مقارن است. علامه حلّی، شاگرد محقق اين روش را در كتابهای خود به اوج رسانده و مجموعههايی فقهی در اين موضوع نوشته است. برخی ديگر از شاگردان ايشان و همچنين فقهای بعد از آنان نيز اين روش را انتخاب كرده و كتابهای ارزشمندی در اينباره نگاشتهاند. ناگفته نماند كه استدلال در مورد مسئلهای همراه با نقل گفتار فقها را ابتدا شيخ طوسی در مجموعههايی بهصورت مجزا، نه به صورت تقارن، گردآوری كرده است؛ بدين معنا كه وی در دو كتاب «نهايه» و «مبسوط» فتاوای خود را، در يكی بااستناد به نص روايات و در ديگری با اجتهاد در موارد غيرمنصوص، بيان كرده و در كتاب «خلاف» موارد اختلافنظر بين اهل تسنن و تشيع را بازگو میكند. ابتكاری كه محقق و در پی او علامه در كتابهای فقهی خويش، بهخصوص محقق در «معتبر» و علامه در «تذكرةالفقهاء» داشتهاند اين است كه به صورت تقارن، نظر عالمان هر دو فرقه را در بيشتر مسائل بيان كرده و استدلالهای آن را آوردهاند و در نهايت، راه صحيح به نظر مؤلف همراه با استدلال منطقی انتخاب و بيان شده است.
محقق كتاب معتبر خود را همچنانكه در مقدمه آن میگويد، به دستور اميرمحمدبن محمد جوينی نگاشته است. ايشان ابتدا با ابراز اين مطلب كه میخواسته مجموعهای به نگارش درآورد كه همه مسائل فقه و مبادی ادله آن را بههمراه نظرهای مختلف در برداشته باشد، كتاب شرايع الاسلام را به صورت مختصر با نام مختصرالنافع تأليف میكند، ولی در میيابد كه اختصار و ايجاز در مسائل، برخی از آنها را مشتبه كرده است، با وجود اين اميد داشت كه به نگارش كتابی كه حاوی همه آن مطالب باشد، توفيق يابد. در همين اوان بود كه فرمان محمدبن محمد جوينی(37)، حاكم بغداد، مبنی بر نگارش كتابی كه مسائل مختصر النافع را شرح و مشكلات آن را حل و استدلال هر يك را به وضوح بيان كند، به محقق میرسد. اين فرمان عزم محقق را در تأليف كتاب المعتبر دو چندان میكند.
4- نكت النهاية: محقق حلّی اين كتاب را به صورت تعليقهای بر نهايه شيخ طوسی نگاشته و در ضمنِ مجموعه «الجوامع الفقهيّة» چاپ شده است. وی در اين كتاب برخی از آرای شيخ را با استدلال منطقی رد و برخی را پذيرفته و همچنين بعضی از عبارات و نكات مشكل آن كتاب را توضيح داده است. اين كتاب به درخواست برخی از شاگردانِ دانشمندِ محقق با هدف شرح مشكلات نهايه نوشته شده است.
5- مختصر المراسم: اين كتاب، مختصر كتاب فقهی «مراسم العلوية» اثر حمزةبن عبدالعزيز ديلمی معروف به سلار است. نسخهای از اين كتاب به خط شاگرد محقق، سيدمحمدبن مطرف، در نجف موجود است كه در سال 672 هجری، يعنی در حيات مؤلف نگاشته شده است(38).
6- رساله تياسر القبلة لأهل العراق: محقق حلّی اين رساله را برای خواجه نصيرالدين طوسی به نگارش درآورد؛ با اين توضيح كه روزی خواجه به شهر حلّه وارد شده و در درس محقق حلّی شركت میكند، محقق برای احترام درس را تعطيل كرده و از خواجه تقاضای تدريس و يا ايراد صحبتی مینمايد، ولی خواجه با اصرار، محقق را به ادامه تدريس وامیدارد. محقق درس را كه در موضوع فقهیِ قبله بوده، ادامه میدهد و نظر استدلالی خويش را مبنی بر اينكه برای اهل عراق مستحب است كمی به سمت چپ قبله متمايل گردند، بيان میكند. خواجه اشكال میگيرد كه اين استحباب وجه و دليلی ندارد، زيرا تمايل به چپ (تياسر) دو صورت دارد: اگر از قبله به طرف غيرقبله باشد حرام است و اگر از غيرقبله به قبله باشد واجب است. محقق در جواب میگويد كه تياسر از قبله بهسوی قبله است؛ بنابراين، خواجه سكوت میكند. پس از مدتی محقق در صدد برآمد كه رسالهای در اينباره بنويسد، ايشان پس از نگارش رساله مذكور آن را برای خواجه نصيرالدين طوسی میفرستد و خواجه پس از مطالعه آن، محقق را تحسين مینمايد. اين رساله در كتاب مهذب البارعِ ابن فهد حلّی، روض الجنانِ شهيد ثانی و اعيان الشيعه آمده است.
7- رساله المسائل العزّية (الاولی): اين رساله به دستور امير عزالدين عبدالعزيز كه مدتی حاكم حلّه بوده، نوشته شده است. وی از محقق سئوالهايی درباره وجوه محتمل در مسئله كرده كه اين خود نشان از دقت نظر و تبحر او است. محقق نيز سئوالات را بهطور مشروح با ذكر استدلالهای آن و بيان مبانی و قواعد مخصوص و آرای مطرح شده جواب داده و رساله را به نام امير، «عزّيه» ناميده است.
8- رساله المسائل العزّيه (الثانية): اين رساله مشتمل بر هفت سئوال است كه سيدعزّالدين (شاگرد محقق) از محقق كرده است. برخی از اين سئوالها فقهی و برخی كلامی است كه محقق به اختصار به هر يك جواب داده است.
9- رساله المسائل المصريّه: اين رساله مشتمل بر پنج سئوال است كه سيدشريف(39) از محقق كرده است. اين سئوالها فقهی است و محقق بهطور مشروح با بيان مسائل و نظرهای مختلف و جواب مخالفين، مسائل مطرح شده را جواب میدهد.
10- رساله المسائل البغداديّة: اين رساله مشتمل بر 42 سئوال فقهی است كه شاگرد محقق، شيخ جمالالدين يوسفبن حاتم شامی، از ايشان كرده است. محقق ابتدا شاگرد خود را ستوده و او را سزاوار پاسخگويی به پرسشهای خود میداند.
11- رساله المسائل الخمسة عشر: اين رساله فقهی شامل پانزده سئوال و جواب بوده و از سئوالها چنين استنباط میشود كه سئوال كننده فردی فاضل و عالم بوده است. اين رساله نام بهخصوصی نداشته و گردآورنده و به طبع رساننده آن (رضا استادی) چون تعداد سئوال و جوابها را پانزده سئوال و جواب يافته، آن را به نام مسائل پانزدهگانه ناميده است. ناگفته نماند نسخهای كه استادی در دست داشته فاقد چهار مسئله ابتدای رساله بوده است و شروع نسخه از جواب سئوال پنجم میباشد كه در مجموع شامل يازده سئوال و جواب میشود. البته شماره سئوالها طبق نسخه تا پانزده شمارهگذاری شده است.
12- رساله المسائل الكماليّة: اين رساله مشتمل بر ده مسئله است كه پنجتای آن فلسفی و پنجتای ديگر فقهی میباشد. اين مسائل را چنانكه مصنف در مقدمه رساله متذكر میشود، شاگرد فقيه ايشان، محمدبن محمدبن سهل آبی معروف به فاضل آبی، از ايشان پرسيده است كه با توجه به فضل سئوال كننده، جوابها دقيق و محققانه است، محقق جوابها را شرح داده و وجوه و آرای مختلف را در آنها بيان كرده است.
13- رساله المسائل الطبريّة: اين رساله مشتمل بر 22 مسئله فقهی است كه دانشمند فقيه، سديدالدين محمودبن زينالدين علیبن خواری از محقق سئوال كرده است. ايشان از فضلا و فقيهان معاصر محقق بوده و خواسته تا نظر و فتوای محقق را در زمينههای فقهی بفهمد. محقق نيز به جهت فضل و دانش سئوال كننده، جوابها را به اختصار و در حد فتوای خود ذكر كرده است.
14- رساله المقصود من الجمل والعقود: اين رساله مختصری از كتاب «الجمل والعقودِ» شيخ طوسی است كه محقق علت تأليف آن را تسهيل دانشپژوهان در دستيابی به مطالب بيان میكند. وی در اين رساله خلاصه هر يك از ابواب فقه (از طهارت تا امربهمعروف و نهیازمنكر) را در كمتر از سی صفحه بهطور مختصر بيان كرده است. گردآورنده اين رساله معتقد است كه محقق در اين رساله نظر خويش را بيان داشته نه نظر شيخ طوسی را، بلكه از نظر ايشان بهصورت گذرا عبورمیكند(40).
قابل ذكر است كه برخی از مؤلفان كتاب «المصطلحات الفقهيه» را نيز به محقق نسبت دادهاند(41).
ب) كلام
در علم كلام يك كتاب و دو رساله از محقق حلّی به جا مانده كه عبارتانداز:
1- كتاب المسلك فی اصولالدين: محقق در اين كتاب ابتدا لزوم تحصيل علم در اصول عقايد را متذكر شده و از آنجا كه راههای تحصيل علم و مشكلات آن بسيار بوده معتقد است كه بايد راه روشنتر و كاملتر را پيمود و در آن زمان به نظر ايشان، راهی كه متأخرين از معتزله طی كردهاند دارای اين خصوصيات بوده است(42).
اين كتاب شامل چهار بخش كلی است كه عبارتاند از: 1- توحيد؛ 2- افعال خداوند؛ 3- نبوت و 4- امامت. اين كتاب را رضا استادی احيا كرده و به همراه رساله الماتعيه كه خلاصه همين كتاب میباشد، نوشته است.
2- رساله الماتعيّه: اين رساله خلاصه كتاب المسلك فی اصولالدين است كه در برخی نسخهها بدين نام بوده و در برخی ديگر به نام رسالهای در اصول دين است. در اين رساله محقق به اختصار با استدلالهای عقلی و نقلی راه تحصيل علم به اصول عقايد را برای انسان هموار میكند.
3- رساله اعتقاديه عدم كفر كسی كه معتقد به اثبات معدوم است: اين رساله تا كنونچاپ نشده و نسخه آن نيز كمياب میباشد. ظاهراً نسخهای از آن در كتابخانه يكی از عالمان در اصفهان موجود است(43).
ج) اصول
تأليفات اصولی محقق عبارتاند از:
1- معارج الاصول: كتاب معارج الاصول يكی از كتابهای معتبر اصولی است كه از آغاز تأليف عالمان و فقيهان، بسيار از آن استفاده كردهاند. اين كتاب به گفته مؤلف نه آنقدر مشروح است كه ملالآور باشد و نه به قدری مختصر است كه باعث مشتبه شدن مباحث گردد. اين كتاب در ده باب تنظيم شده كه در هر يك مبحثی خاص مطرح شده است.
2- نهج الوصول الی علم الاصول: اين كتاب را چنانكه از اجازه شيخ حسن (صاحبمعالم) به واسطه پدرش معلوم میشود شيخ محمدبن احمدبن صالح قسينی، شاگرد محقق حلّی در حضور شاگردان ديگر محقق، نظير محمدبن علیبن طاووس، جمالالدين يوسف شامی و علیبن وزير محمدبن العلقمی قرائت كرده و محقق آن را برايشان شرح داده است؛ بنابراين، روشن میشود كه اين كتاب از اولين كتابهايی است كه محقق نوشته است. مصحح كتاب «معارج الاصول» در مقدمه آن آورده كه شرحی بر اين كتاب به نام «نظام الفصول فی شرح نهجالوصول فی علم الاصول» از شيخ فتحاللهبن علوان كلبی موجود است(44).
د) منطق
تنها كتابی كه از محقق حلّی در اين زمينه به چشم میخورد النكهة يا الكهنة فی المنطق است. اين كتاب را شاگرد رجالی محقق، ابنداود از تأليفات استادش دانسته است. برخی آن را الكهانة فی المنطق و برخی كنز المنطق نيز گفتهاند.
ه) رجال
تنها كتابی كه از محقق در اينباره برجا مانده تلخيص الفهرست است. ايشان در اين كتاب چنانكه از نامش پيدا است، كتاب «الفهرست» شيخ طوسی را خلاصه كرده است؛ بدين صورت كه به نام مؤلفان اكتفا نموده و تأليفات آنان و سندهای انتساب كتاب به مؤلف را حذف كرده است. البته اسامی مؤلفان را علاوهبر ترتيب الفبايیِ حرف اوّل كه در الفهرست شيخ موجود است، منظمتر كرده؛ بدين معنا كه اسامی را در حرف دوم به بعد نيز مرتب كرده و به دنبال اسامی، القاب و كنيهها را آورده است(45).
و) شعر و نثر
چنانكه از آثار محقق حلّی مشخص میشود ايشان اديبی توانا و نويسندهای كمنظير بودهاند. كتاب شرايع را با جملاتی شيوا و رسا به گونهای كه هيچ خللی در مطالب آن وارد نشود، تأليف كرده است، همچنين كتاب مختصر النافع را كه در عين اختصار، عباراتی سليس وروان دارد، نگاشته است.ابن داود رجالی معروف در توصيف سخنوری و نثر محقق میگويد:
كان السن اهل زمانه؛
محقق حلّی در فصاحت و بلاغت سرآمد اهل زمانش بود.
علاوه بر نثری كه در كتابهای ايشان وجود دارد در برخی از مراسلاتی كه با پدر و يا شاگردشان، شيخ محفوظبن وشاح و ديگران داشتهاند از عباراتی زيبا و مسجع استفاده كردهاند. بهعلاوه اشعاری نيز در اين مراسلات وجود دارد كه نشان از مهارت و استادی محقق در شعر است. ايشان در تعريف و توصيف شعر میفرمايند:
شعر از بالاترين و با فضيلتترين مدركات ادبی و زيباترين افتخارات عرب است. به وسيله شعر صفات خوب جذب، و طبع افراد ستمكار جلب میشود، شعر ذهنها را به كار انداخته، كينهها را يكی پس از ديگری به وجود میآورد، رأی فاسد را اصلاح میكند و همتهای خشك شده را برمیانگيزاند. ولی مطلبی مشكل (تنظيم و درست كردن شعر) و امری خطير است، چون محتاج دو امر غريزی (طبع شاعرانه) و اكتسابی (تسلط برادبيات، لغت و...) است و اين دو امر از يكديگر به شدت امتناع دارند و جمع اين دو كاری بس مشكل است(46).
از آنچه گذشت معلوم میشود كه محقق حلّی به سرودن شعر و بيان جملات شيوا به صورت نثر مهارت داشته است. ايشان خود متذكر میشوند كه در ايام جوانی چند بيت شعر در تمجيد و توصيف خود سروده(47) و برای پدرشان میفرستد تا شايد مايه خوشوقتی پدر گردد، آن اشعار عبارتاند از:
ليهنك انّی كلّ يوم الی العلی
اقدم رجلاً لاتزال بها النعل
وغير بعيد ان ترانی مقدما
علی الناس طراً ليس فی الناس لی مثل
تطاوعنی بكر المعانی وعونها
وتنقاد لی حتی كأنّی بها النعل
ويشهد لی بالفضل كل مبرز
ولا فاضل الاّ ولی فوقه فضل
يعنی، خوشا به حال من كه هر روز قدمی بهسوی مراتب عالی برمیدارم آنچنان كه لغزشی در آن نباشد، و دور نيست كه بعد از مدت كمی مرا در موقعيتی ببينی كه همه مردم بگويند مثل او وجود ندارد. معانی دست نخورده و مراتب منحصره آنچنان از من پيروی میكنند مثل اينكه من شوهر آنهايم (كنايه از تسلط در استفاده از الفاظ در معانی مختلف)، و هر انسان با فضيلتی به مقام فضل من گواهی میدهد و هيچ فاضلی نيست مگر اينكه من از او فضيلتی بالاتر دارم.
محقق اين اشعار را برای پدرش میفرستد، ولی پدر جوابی خردمندانه به او داده و میگويد:
فرزندم، گرچه به خوبی از سرايندگی برآمدی، اما در حق خود ظلم كردی (به خود توهين نمودی)، چرا كه مگر نمیدانی سرايندگی شيوه اشخاصی است كه خرقه و لباس عفت را به در آورده و لباس كهنهای به خود میگيرند، شاعر گرچه سخن حق بگويد، لعنت شده است و گرچه سخنان شگفتآور بگويد، باز از اعتبار افتاده است و چنان فكر میكنم كه شعرْ تو را در فضيلت خود غوطهور ساخته و تو را به گونهای پرورده كه به انفاق از بخششهای آن میپردازی، بهطوری كه در اجتماع فضيلت ديگری غير از شعر برای تو ذكر نكنند و تو را صرفاً يكی از شعرا بخوانند، و اين برچسب و لكه ننگی برای تو است (اشاره به اينكه شعر بهترين فضيلتهای تو را تحت پوشش خود قرار میدهد). مگر نشنيدهای كه شاعری گفته: ''و لست ارضی ان يقال شاعر - تباً لها من عدد الفضائل؛ يعنی به اينكه به من بگويند شاعر، خوشنود نيستم و اُفّ بر اين فضيلت كه از بين ديگر فضائل خود را نشان میدهد00000110000012(48).
محقق پس از مطالعه نامه عتابآميز پدرش، درِ سرايندگی را به روی خود بست، ايشان در جملهای میگويد: «آنچنان خاطرم بعد از آن (نامه پدر) از سرايندگی متنفر گرديد كه گويا اصلاً دری از شعر را نزدهام (دری از شعر به روی من گشوده نشده بود) و پرده حجاب هيچ شعری را بالا نزده بودم»(49). البته ايشان بعد از اين گاهگاهی چند بيت معدود سرودهاند، ولی آنچنانكه هنر شعر و سرايندگی را دنبال كنند نبوده است. اين دوری از شعر و سرايندگی را نيز خود در چند بيت متذكر شده و میگويد: مدت زمانی از پرداختن به شعر دور ماندم. شعر از من راضی نيست، چون او را مدت زمانی ناراحت كردم. به خود بيداری افكار شاعرانهام را وعده دادم در حالیكه هنگام جوانی در خواب بود (كنايه از اينكه در جوانی شعر نگفتم، ولی حال كه سنينی از من گذشته میخواهم شعر بگويم)، پس مثل بادی كه از غرب میوزد آن (شعر) را با شدت دگرگون ساختم (شعر را در سنين بعد از جوانی به باد غربی تشبيه كرده است). ذهنها چون چشمههايی هستند كه اگر از آنها آب برداشته شود پاك و طاهر میشود، ولی اگر آب در آنها باقی بماند متعفن میشوند.ای شعر، مرا عفو كن. از هرگونه كمكی كه ايادی تو در گذشته به من كردهاند، تشكر میكنم و عيب مكتوم و پوشيده را ظاهر نمیكنم.
محقق با اين ابيات، ناراحتی خود را از اينكه میتوانسته در سنين جوانی از چشمهسار سرايندگیِ خود استفاده كند ولی به دليل نهی پدر استفاده ننموده، ابراز میدارد و معتقد است كه اگر به سرايندگی خود ادامه میداد چون چشمهای كه هر قدر از آب آن بيشتر بردارند آبش تازهتر و پاكتر میشود، میتوانست شعرهای زيباتری بسرايد، ولی دستور پدر را بر خواسته درونی خويش مقدم داشت و محققی دانشمند و فقيه گرديد، نه شاعری معروف.
با اين حال سرودههايی از ايشان به يادگار مانده و اين خود دليل بر اين است كه چون يكی از فوايد شعر بر غيرشعر، عدم فراموشی و تأثير عميق آن است و چه بسا نكات اخلاقی اگر به صورت شعر بيان شود اثر بيشتری دارد تا غيرشعر، محقق خواسته است با اشعار اخلاقی و دينی افكار اسلامی را در جامعه رواج دهد و از طرف ديگر، به خواسته پدر (عدم شهرت به سرايندگی) جامه عمل بپوشاند و همچنين اين سُرايش ناچيز او را از درس و تحقيق باز نمیداشت.
محقق از نگاه ديگران
از مشخصههايی كه فرد را میتوان با آن شناخت، توصيفهايی است كه ديگران، اعم از اساتيد، شاگردان، معاصران و اشخاص ديگر درباره او داشتهاند. چنانكه در فصلهای پيشين گذشت، محقق به قولی بعد از رحلت استادش، سيدفخاربن معدموسوی در سال 630هجری و به قول ديگر بعد از رحلت استاد ديگرش، ابن نماء حلّی در سال 645هجری، مرجعيت شيعه را به عهده گرفت؛ بنابراين، ايشان بيش از سی سال مقام مرجعيت و استادی حوزه علميه حلّه را داشته، به گونهای كه بعد از فتح بغداد وقتی خواجه نصيرالدين طوسی به حلّه آمد، ايشان را بالاتر از همه و در مقام استادی يافت و از ايشان در مورد اعلم دانشمندان حاضر در آن جلسه سئوال كرد، يا وقتی كه در درس فقه محقق اشكالی به گفته ايشان میكند، محقق جوابی قانع كننده داده، بهعلاوه رسالهای در آن زمينه مینويسد و برای خواجه ارسال میدارد؛ از اينرو، محقق را میتوان مركز دايره علمی حوزه حلّه دانست، چنانكه شاگرد ايشان، فاضل آبی در مقدمه كتابش درباره حوزه حلّه میگويد:
اقبالی نيكو و رأيی پسنديده بر من روی آورد كه به رفتن به شهر حلّه رو كردم -كه خداوند آن شهر را از شدائد و مشكلات نگه دارد و از پريشانیها دور دارد- هنگام ورود اين آيه را خواندم: ''بلدةٌ طيبةٌ وربٌّ غفور00000130000014. چه بسيار از بزرگان علما در آنجا وجود داشتند كه با آنها روبهرو شدم و چه بسيار فقهای مشهوری بودند كه به هركدام اقتدا میكردم (هر كدام را مربی خود قرار میدادم) هدايت میشدم. در حالیكه بزرگترين و مهمترين عالم شهر و جمال كمالها و كمال جمالها شيخ فاضلِ كامل، چشم عالمان بزرگ شهر و بزرگِ بزرگان از فضلا، نجمالدين حجةالاسلام اباالقاسم جعفری الحسنبن سعيد بود كه خداوند منزلت او را بزرگ داشته و عمر او را طولانی گرداند(50).
علامه حلّی در جملهای كوتاه او را اينگونه ستوده است:
كان افضل اهل زمانه فی الفقه؛
محقق بزرگترين فقيه زمان خود بود.
بيان اين جمله از فقيهی كه خود كتابهای فقهی بسياری تأليف نموده آن هم در حوزهای كه بسياری از فقها و دانشمندان بزرگ وجود داشتهاند، نشان از عظمت علمی محقق است. مدتی بعد از علامه، شيخ حسن، صاحب معالم جمله علامه را تكميل كرده و میفرمايد:
اگر علامه قيد «فی زمانه» را نمیآورد بهتر بود، چون در زمينه فقه كسی از محقق -نهتنها در زمان خودش، بلكه تا به حال (قرن دهم)- برتری نجستهاست.
اين گفته شيخ حسن را شيخ ابوعلی حائری كاملتر كرده و میگويد:
اگر علامه برتری محقق بر ديگران را به علم فقه اختصاص نداده بود بهتر بود؛ بدين معنا كه محقق علاوه بر فقه در علوم ديگر نيز يگانه دوران بوده است(51).
ابنداود حلّی، رجالی و فقيه قرن هفتم كه خود از شاگردان محقق به شمار میرود در توصيف وی میگويد:
استاد ما، نجمالدين ابوالقاسم، محققی اهل دقت، پيشوای علامه، يگانه دوران، فصيحترين سخنور زمان و داناترين آنان در اقامه دليل بر مطلب خويش و مقدم بر همه در حضور ذهن نسبت به مطالب بود.
در ادامه، ابنداود متذكر میشود كه محقق، او را تربيت كرده و به او لطف و عنايتی خاص داشته است، چنانكه خودِ وی و بسياری از فقهای ديگر درباره محقق گفتهاند كه ايشان حافظه قوی و حضور ذهن زيادی داشته و به سئوالها، بیدرنگ و يا با درنگی كوتاه جوابی مناسب میداده است.
سيدعلی موسوی عاملی از فقهای قرن دهم هجری، محقق را اينگونه توصيفمیكند:
الامام المحقق والنحرير المدقق، افضل المتقدمين والمتأخرين...(52)؛
عالمترين فقيه بين متأخرين از فقها و متقدمان از آنان بود.
علامه شيخ حر عاملی از دانشمندان قرن يازدهم هجری درباره محققمیگويد:
محقق در فضيلت و علم و توثيق و جلالت و تحقيق و دقت نظر و فصاحت و شعر و ادبيات و انشاء و خلاصه همه علوم و فضيلتها و نيكويیها مشهورتر از آن چيزی است كه ذكر شود و ايشان دارای شأن و منزلتی بزرگ بوده و در زمان خود مانندی نداشته است(53).
ايشان محقق را شاعری نيكو خوانده و اشعاری از وی نقل میكند.
قاضی نورالله شوشتری از علما و رجاليون قرن دهم و يازدهم درباره محقق چنين میگويد:
اهل دين را نجم و حزب شياطين را رجم بود، مجلس رفيعش ميقات افاضل و بازار عرض بضاعات فضائل، نفس قدسش در استنباط شرايع الاسلام توأم وحی و الهام مینمود و فهم دقايق پرسیاش عقل كل را الزام و افحام میفرمود...(54).
شيخ يوسف بحرانی محقق را اينگونه میستايد:
وی فقيهی محقق و عالمی با دقتنظر بوده و احوالات او در فضيلت و نجابت و علم و فقه و جلالت و فصاحت و شعر و ادبيات و انشا، مشهورتر از آن است كه گفته شود يا نوشته شود، و پدرش، حسنبن يحيی و همچنين جدش، يحيیبن سعيد نيز از عالمان بزرگ و مشهور بودهاند(55).
مؤلف كتاب الاعلام (قاموس تراجم) در توصيف محقق چنين میگويد:
فقيهی شيعیِ مقدم، از اهل حلّه (در عراق) و مرجع شيعه اماميه در عصر خود بوده است. وی با ادبيات آشنا بوده و شعر خوبی از او به جا مانده است(56).
شهيد اوّل در جملهای كوتاه درباره محقق میگويد:
... الامام السعيد فخر المذهب، محقق الحقائق»(57).
ابنفهد حلّی، محقق را چنين میستايد:
المولی الاكرم والفقيه الاعظم، عين الاعيان ونادرة الزمان، قدوة المحققين واعظم الفقهاء المتبحرين...(58).
فاضل مقداد در مقدمه كتاب التنقيح الرائع درباره محقق چنين میگويد:
شيخنا الاعظم ورئيسنا الاكرم، العلامة المحقق والافضل المدقّق(59).
محقق ثانی ايشان را چنين میستايد:
الشيخ الامام، شيخ الاسلام، فقيه اهل البيت فی زمانه، ناهج سبل التحقيق والتدقيق فی العلوم الشرعية...(60).
اگر بخواهيم گفته اكثر فقهای شيعه را درباره محقق متذكر شويم خود، كتابی جداگانه میطلبد. در اينجا برای حسن ختام گفتهای از شهيد مطهری را میآوريم. ايشان در بخش فقه و اصول فقه كتاب خود درباره محقق حلّی چنين میگويد:
شيخ ابوالقاسم جعفربن حسنبن يحيیبن سعيد حلّی، معروف به محقق، صاحب كتابهای زيادی در فقه و از آن جمله شرايع، معارج، معتبر، مختصر النافع و غيره است. محقق حلّی با يك واسطه شاگرد ابنزهره و ابنادريس حلّی سابق الذكر است. در الكنی والالقاب ذيل احوال ابننما مینويسد: ''محقق كركی در وصف محققحلّی گفته است (كه) اعلم اساتيد محقق در فقه اهلبيت، محمدبن نما حلّی و اجلّ اساتيد او ابنادريس حلّی است00000150000016. ظاهراً مقصود محقق كركی اين است كه اجل اساتيد ابننما، ابنادريس است، زيرا ابنادريس در سال 598 هجری و محقق در 676 هجری درگذشته است. قطعاً محقق حوزه درس ابنادريس را درك نكرده است. در ريحانة الادب مینويسد: محقق حلّی شاگرد جد و پدر خودش و سيدفخاربن معد موسوی و ابنزهره بوده است. اين نيز اشتباه است، زيرا محقق ابنزهره را كه در سال 585 هجری درگذشته است درك نكرده است. بعيد نيست كه پدر محقق شاگرد ابنزهره بوده است، او استاد علامه حلّی است كه بعداً خواهد آمد. در فقه كسی را بر او مقدم نمیشمارند، در اصطلاح فقها، هرگاه محقق بهطور مطلق گفته شود، مقصود همين شخص بزرگوار است. فيلسوف و رياضیدان بزرگ، خواجه نصيرالدين طوسی با او در حلّه ملاقات كرده و در جلسه درس فقهش حضور يافته است. كتابهای محقق مخصوصاً كتاب شرايع، در ميان طلاب يك كتاب درسی بوده و هست و فقهای زيادی كتب محقق را شرح كرده يا حاشيه بر آنها نوشتهاند(61).
مقام علمی محقق انكارناپذير است و میتوان بهطور خلاصه گفت آنچه او را در آسمان فقاهت سرافراز داشته تحقيقات و تأليفات علمی ايشان و تربيت شاگردان ممتاز و مبرز است.
وفات وی
محقق بيش از سی سال عهدهدار مقام والای مرجعيت شيعه بود و در اين مدت به گفته علامه حلّی با فضيلتترين فقيه زمان خود به شمار میرفت. وی بيشترِ عمر پربركت خويش را به تدريس و تأليف صرف كرد و به تربيت شاگردانی همت گماشت كه در شمار فقها و دانشمندان بزرگ شيعه قرار گرفتند؛ آنها كه از غنای فقهی استادشان بهرههای وافری برده بودند، به تأليف كتابهای استدلالی در زمينه فقه، اصول، كلام و علوم اسلامی ديگر همت گماشته و آثار خويش را در شمار بهترين كتابهای فقهی - استدلالی شيعه قرار دادند. از محقق تأليفات عديدهای، از قبيل شرايع الاسلام، معتبر، مختصر النافع و... به جا مانده است. آخرين كتابی كه ايشان در اواسط تأليف آن، دار فانی را وداع گفت، كتاب «المعتبر فی شرح المختصر» است. ايشان هنوز باب حج آن را به اتمام نرسانده بود كه ديدار حق را لبيك گفت.
علامه شيخ يوسف بحرانی درباره واقعه فوت محقق از قول برخی از اعلام میگويد:
به خط بعضی از افاضل علما ديدم كه چنين نوشته بود: ''در صبح روز پنجشنبه سوم ربيعالآخر سال 676ه. استاد فقيه، ابوالقاسم جعفربن حسنبن سعيد حلّی(ره) از بالاترين جای خانهاش (پشت بام خانه) بر زمين افتاد و همان دم، بدون حركت و صحبتی جان سپرد. مردم از اين واقعه ناراحت شده و به گريه و زاری پرداختند و برای تشييع جنازه ايشان مردمان بسياری جمع شدند00000170000018(62).
ناگفته نماند كه برخی از مؤلفان، سال وفات ايشان را سال726 هجری ذكر كردهاند(63) كه طبق اين قول، سال وفات ايشان با سال وفات علامه حلّی خلط شده است، و اين در حالی است كه شاگرد رجالیِ ايشان، ابنداود حلّی كه خود ناظر بر وفات آن دانشمند بزرگ بوده است، سال وفات وی را سال 676 هجری میداند(64) و اكثر شرححالنويسان نيز اين قول را پذيرفتهاند.
درباره مدفن ايشان مؤلف لؤلؤة البحرين از قول بعضی از افاضل چنين میگويد:
وحمل الی مشهد اميرالمؤمنين(ع)(65).
ظاهر عبارت اين است كه جنازه محقق برای تدفين به نجف اشرف منتقل شده است، ولی نويسنده منتهی المقال میگويد:
آنچه اين نويسنده نقل كرده، جنازه محقق به مشهد اميرالمؤمنين (نجف اشرف) حمل شده، گفته عجيبی است، چون شايع بين خاصوعام اين است كه قبر ايشان در حلّه است(66).
مامقانی رجالی معروف قرن چهاردهم بر آن است كه جسد محقق را به نجف بردهاند و دلايلی بر مطلب خود ذكر كرده و میگويد:
من معتقدم كه بله، قبر محقق در حلّه همانگونه است كه ابوعلی حائری در منتهیالمقال گفته است به جز اينكه كسی كه از سيره قدما اطلاع داشته باشد، میداند كه آنان به سبب تقيه از اهل تسنن، جنازه مرده خود را در شهری كه فوتنموده بود، دفن میكردند و سپس مخفيانه آن جنازه را به يكی از مشاهدائمه(ع) منتقل مینمودند؛ (برای مثال) شيخ مفيد را در بغداد، در خانه خوددفن كرده سپس بعد از چند سال جنازه او را به كاظمين حمل كردند (چند مورد ديگر مثال میزند)، همچنانكه علامه طباطبايی(ره) در كتاب رجالی خود به اين مطلب تصريح نموده و نسبت به محقق نيز بنابر آنچه در خاطرم هست اينگونه تصريح كرده است؛ يعنی گفته، جنازه ايشان را بعد از يكسال به نجف اشرف منتقل نمودند و قبر محقق در نجف گرچه معروف نيست، اما گفته میشود كه علامه بحرالعلوم بين درِ رواق و دو درِ حرم در وسط رواق میايستاد. از علت اين كار سئوال كردند، گفت: من برای محقق فاتحه میخوانم، او در اينجا، يعنی در وسط رواق بين درِ اوّل و بين ستونی كه بين دو درِ حرم مقدس است، دفن شده است و خدا بهتر میداند(67).
از ميان دو نظر ياد شده درباره مدفن محقق نظريه اوّل به حق نزديكتر است، چون اعتقاد به اينكه جنازه را به سبب تقيه از حلّه كه شهری شيعهنشين بوده به نجف كه در نزديكی آن واقع است، منتقل كردهاند امری بعيد است. علاوه بر اين، حكومت مغول بر خلاف عصر خلافت عباسی كه تقيه از حكومت امری رايج بوده، با فقها و علمای شيعه مراودههايی داشته است. مرحوم سيدمحمدصادق بحرالعلوم نظر اوّل را تأييد كرده و میگويد:
عبارت بعضی از افاضل كه گفته است: حمل الی مشهد اميرالمؤمنين(ع) را میتوان بهگونهای معنا كرد كه با نظر اوّل درست درآيد، چون در حلّه نيز به مزاری كه محقق در آن مدفون است، مشهد اميرالمؤمنين گفته میشود كه معروف به «مشهد الشمسين» است؛ يعنی ايشان معتقد است كه گفته بعضی از افاضل درست است و مقصود، همان مشهد الشمسين در حلّه است.
وی در ادامه مینويسد:
از ابتدا تا به امروز قبر محقق در محله جباوين از حلّه بوده است و كاملاً مشهود است و بر روی آنگنبدی گچكاری شده وجود دارد، و مردم پشت در پشت از آن مزار تبرّك میجويند. اين اواخر، در اين محله در نزديكی قبر محقق خيابان جديدی كشيده شده كه تا به حال به نام خيابان محقق شناخته میشود(68).
مرحوم شيخ عباس قمی نيز معتقد است كه انتقال جسد محقق به نجف اشرف حرفی عجيب است، چون نزد خاصوعام شايع است كه قبر محقق در حلّه میباشد(69).
1. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج5، ص392.
2. همان، ج10، ص388.
3. شيخ آقابزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشيعه، ص338.
4. محمدبنحسن حر عاملی، امل الآمل، ج2، ص81.
5. سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج5، ص392.
6. محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج5، ص347 و عبدالله مامقانی، تنقيح المقال، ج2، ص3 (به نقل از شهيد ثانی).
7. عبدالله مامقانی، تنقيح المقال، ج1، ص81.
8. سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج7، ص180.
9. ميرزاحسين نوری، مستدرك الوسائل، ج3، ص473.
10. سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج7، ص180.
11. ميرزاحسين نوری، مستدرك الوسائل، ج3، ص275.
12. حر عاملی، امل الآمل، ج2، ص65.
13. عبدالله افندی اصفهانی، رياض العلماء، ج3، ص393.
14. محمدبن حسن حر عاملی، امل الآمل، ج2، ص178.
15. سيدحسن صدر، تأسيس الشيعه، ص305.
16. حسنبن يوسف علامه حلّی، منتهی المطلب.
17. محمد خوانساری، روضات الجنات، ج2، ص269.
18. تقیالدينبن داود حلّی، كتاب رجال، ص119.
19. سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج10، ص287.
20. شيخ يوسف بحرانی، لؤلؤة البحرين، ص230.
21. حسنبن يوسف حلّی (علامه)، كشف اليقين، ص81.
22. سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج4، ص631، و شيخ آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشيعه، ج7، ص38.
23. حسنبن ابیطالب آبی، كشف الرموز، ج1، ص177.
24. شيخ آقابزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشيعه، ص146.
25. محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج4، ص221.
26. شيخ آقابزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشيعه، ج4، ص164.
27. علی دوانی، مفاخر اسلام، ج4، ص67؛ به نقل از الحوادث الجامعه، ص356، و كشف المحجه، فصلهای 100 به بعد.
28. شيخ عباس قمی، الكنی و الالقاب، ج3، ص155.
29. علی دوانی، مفاخر اسلام، ج4، ص178، و محمدابراهيم جناتی، ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص49.
30. علامه حلّی، منتهی المطلب، ج1، ص11.
31. محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج2، ص616.
32. جعفربن حسن، محقق حلّی، المعتبر فی شرح المختصر، ج1، ص19.
33. شيخ محمدحسن نجفی، جواهرالكلام، ج1، ص2.
34. شيخ آقابزرگ تهرانی، الذريعة الی تصانيف الشيعة، ج13، ص47.
35. اين كتاب به زودی پس از چاپ در مصر كمياب گشته و عالمان اهل تسنن از امتيازات اين كتاب شگفتزده شدند، چندان كه زمينه فتوای تاريخی شيخ محمود شلتوت مفتی بزرگ مصر و رئيس وقت دانشگاه الازهر - را فراهم كرد و اين عالم سنی مذهب با وجود تعصبات سنیگری شديد در بين اهل تسنن، بر جواز تقليد از مذهب شيعه فتوا داد. در فتوای وی آمده است: «مذهب جعفری، مشهور به مذهب شيعه امامی اثناعشری از جمله مذاهبی است كه مانند ساير مذاهب اهل تسنن شرعاً میتوان از آن تقليد كرد». (مجله رسالة الاسلام، چاپ مصر، شماره سوم، سال يازدهم مطابق با 1379 هجری).
36. وزارت اوقاف مصر قسمتی از اين كتاب را در سال 1376 هجری و بخش ديگری را در سال 1378هجری برای تدريس در دانشگاه الازهر مصر در رشته فقه شيعه به چاپ رساند و تا به حال چاپهای مجددی نيز در مصر داشته است.
37. محقق در مقدمه اين كتاب پس از ذكر اين مطلب، از آن امير با اوصاف و تعبيرات زيبايی به نيكی ياد كرده و وی را میستايد.
38. شيخ آقابزرگ تهرانی، الذريعة، ج20، ص207.
39. آنگونه كه از گفته محقق در ابتدای رساله استنباط میشود، وی شاگرد محقق بوده است.
40. رضا استادی، الرسائل التسع، ص367. ناگفته نماند كه نُه رساله ياد شده را آقای رضا استادی با تصحيح و تحقيق، در مجموعهای به نام «الرّسائل التسع» گردآورده و همراه با رسالهای درباره زندگی محقق حلّی به طبع رسانده است.
41. حسين مدرسی طباطبايی، مقدمهای بر فقه شيعه، كليات و كتابشناسی، ترجمه محمدآصف فكرت، ص105.
42. بنابر نقلی كه رضا استادی از كتاب طبقات معتزله میكنند، ابوالحسن قاضی القضاة عبدالجباربن احمدبن عبدالجبار همدانی متوفی 415 - 416 هجری و معاصران ايشان را متأخرين از معتزله نامند.
43. رضا استادی، مقدمه كتاب المسلك فی اصولالدين، ص18.
44. محمدحسين رضوی، مقدمه كتاب معارج الاصول، ص21.
45. شيخ آقابزرگ تهرانی، الذريعة، ج4، ص425.
46. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج4، ص92 (به نقل از مجموعة الشهيد).
47. سيدمحسن امين، همان؛ محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج2، ص189.
48. همان.
49. همان.
50. حسنبن ابیطالب آبی، كشف الرموز، ج1، ص37.
51. ابوعلی حائری، منتهی المقال، ج2، ص239.
52. سيدعلی موسوی عاملی، مدارك الاحكام، ج1، ص4 (مقدمه كتاب).
53. شيخ حر عاملی، امل الآمل، ج2، ص48.
54. قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنين، ص570.
55. شيخ يوسف بحرانی، لولؤة البحرين، ص227.
56. خيرالدين زركلی، الاعلام، ج2، ص123.
57. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج104، ص194.
58. احمدبن محمدبن فهد حلّی (ابن فهد)، المهذب البارع، ج1، ص63.
59. مقدادبن عبدالله سيوری حلّی (فاضل مقداد)، التنقيح الرائع، ج1، ص3.
60. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج105، ص44.
61. مرتضی مطهری، آشنايی با علوم اسلامی، ص68.
62. يوسف بحرانی، لؤلؤة البحرين، ص231.
63. ميرزا عبدالله افندی، رياض العلما، ج1، ص136.
64. حسنبن داود حلّی، كتاب الرجال، ص84.
65. يوسف بحرانی، لؤلؤة البحرين، ص231.
66. محمد بن اسماعيل حائری، منتهی المقال، ج2، ص240.
67. عبدالله مامقانی، تنقيح المقال، ج1، ص215.
68. سيدمحمدصادق بحرالعلوم، تعليقه بر لؤلؤة البحرين، ص231.
69. شيخ عباس قمی، الكنی والالقاب، ج3، ص156.