در اين آيه كريمه قطع نظر از اطاعت خدا باطاعت پيامبر واولی الامر هم امر شده است وهمان نحو كه قبلاً اشارهشد، اطاعت پيغمبر واولی الامر، غير از عمل به احكام شرعی است، مانند خواندن نماز، زيرا عمل به احكام، اطاعتخدا است- اطاعت پيغمبر واولی الامر عبارت است از عمل كردن به دستورات آنان دراداره امور مملكتی ونظاماجتماعی.
مراد از اولی الامر اگر چه ائمه طاهرين _ع_ میباشند، ولی معلق نمودن وجوب اطاعت را بر عنوان اولی الامر برایافاده اين معنی است كه اطاعت امام واجب است بواسطه آنكه صاحب اختيار و حاكم امت اسلامی است.
و نيز دليل بر آن روايات زيادی است كه از حضرات معصومين _ع_ رسيده است برای نمونه چند خبر نقل میشود:
- ابو امامه روايت میكند كه "سمعت رسول الله_ص_ يقول ايها الناس اطيعو اولاة امركم تدخلوا جنة ربكم_108_"
شنيدم پيامبر گرامی میفرمايد: ای مردم اطاعت كسانی كه ولی امر شما هستند بنمائيد _كسيكه پيغمبر او را ولی امربداند همان است كه خدا او را حاكم قرار داده است_ و در سايه اين اطاعت داخل بهشت میشويد.
صدوق از امام صادق _ع_ روايت میكند كه فرمود:
"المحمد يه السمحه اقام الصلاه و ايتاء الزكاه و صيام شهر رمضان و حج البيت والطاعه للامام و اداء حقوقالمومن".
امام صادق _ع_ فرموده شريعت سهل و آسان - محمدی عبارت است از: بپاداشتن نماز، دادن زكات و روزه گرفتندر ماه رمضان.
ابو حمزه از امام باقر روايت میكند كه بعد از آنكه از آن حضرت سئوال شد حق امام و پيشوا بر مردم چيست؟فرمود: "حقه عليهم ان يسمعوا له و يطيعوا قلت فما حقهم عليه قال يقسم بينهم بالسويه و يعدل فی الرعيه_109_"
حق امام بر مردم اين است كه بحرف او گوش بدهند و فرمان بردار او باشند میگويد سئوال كردم حق مردم بر امامچيست؟ فرمود ثروتهای عمومی را حيف و ميل نكند و بهر گونه كه ميل او باشد تقسيم نكند بلكه بنحو مساوی تقسيمكند و نسبت بآحاد ملت با عدالت رفتار نمايد.
عبد الاعلی از امام صادق روايت میكند كه فرمود:
"السمع و الطاعه ابواب الخير السامع المطيع لاحجه عليه و السامع العاصی لاحجة له وامام المسلمين تمت حجة واحتجاجه يوم يلقی الله عزوجل_110_"
گوش دادن و فرمانبرداری نمودن موجب روی آوردن خيرات است و بخيرات نمیرسد شخص مگر با اطاعتشخص مطيع، حجت بر عليه او نيست غير فرمانبردار، در روز قيامت حجت ندارد بر ترك اطاعت و امام مسلمين بااصدار فرامين حجت و احتجاج با مردم در وقت ملاقات خدا تمام است_111_
حضرت امير_ع_ در خطبه چنين میفرمايد: "اما بعد فان الله جعلكم فی الحق سواء اسودكم و احمركم و جعلكم:من الوالی و جعل الوالی منكم بمنزله الولد من الوالد و الوالد من الولد فحقكم عليه انصافكم و التعديل بينكم و الكفعن فيئكم فاذا فعل ذلك و جبت عليكم طاعه فيما و افق الحق_112_"
میفرمايد: خدا جميع بشر را در حقوق يكسان قرار داده تا آنكه میفرمايد: حق شما بروالی آنست كه انصاف وبرابری بين شما معمول دارد - تا آنكه میفرمايد در صورتيكه چنين كرد واجب است بر شما اطاعت او در آنچه موافقحق است.
اساسا اگر اطاعت واجب نباشد هرج و مرج لازم میآيد و چنانچه حاكم بمعصيت حكم كرد، اطاعت او واجبنيست - زيرا قطع نظر از آنكه در روايات اطاعت مقيد شده است بحكم موافق حق - روايت متواتره از ائمه معصومينرسيده است كه فرمودهاند _لاطاعه لمخلوق فی معصيه الخالق_ طاعت هيچ مخلوقی در صورتی كه امر بمعصيت خدابكند، واجب نيست.
اطاعت حاكم جور؟
اگر حاكم امت اسلامی غير از آنكسی شد كه از طرف خدا تعيين شده است، چنانكه اگر اطاعت نشود، مستلزمضعف اسلام و مسلمين و از بين رفتن عظمت اسلام و خوار و ذليل شدن مسلمانان گردد البته واجب میشود آناطاعت و اين در حكومت هائی است كه بعنوان حكومت اسلامی تشكيل شده است.
ولی اگر اين تالی فاسد لازم نيايد، چه در اين قبيل حكومتها - يا آنكه حكومت بعنوان حكومت اسلامی نباشد -اطاعت واجب نيست بلكه مراجعه بآنها هم حرام است و شاهد بر آن قطع نظر از دلالت آيات وروايات گذشته - كهوجوب اطاعت را مشروط نموده بود بحكم بما انزل الله واداء الامانه و مفهومش اين است كه در غير - آن صورتاطاعت واجب نيست - چند روايت است كه نمونه از آنها را نقل میكنيم:
سليم بن قيس از امام علی بن ابی طالب _ع_ روايت كرده است فرمود: "احذروا علی دينكم ثلاثه - الی ان قال ورجلا آتاه الله سلطانا فزعم ان طاعته طامته الله و معصيته معصية الله و كذب لانه لا طاعه لمخلوق فی معصيه الخالقلاينبغی ان يكون المخلوق حبه لمعصيه الله فلا طاعه فی معصيته و لاطاعه لمن عصی الله انما الطاعه لله و لرسوله و لولاة الامر_113_"
بپرهيزيد از سه دسته بر دينتان دسته سوم كسی است كه حكومت يافته و خيال میكند كه اطاعت او اطاعت خدااست و معصيت او معصيت پروردگار است در حاليكه اطاعت در چيزيكه معصيت خدا باشد واجب نيست و اطاعتكسيكه معصيت خدا كرده است _بدون حق غصب حكومت نموده_ واجب نيست فقط اطاعت خدا و پيغمبر واطاعت ولات امر واجب است.
در خبر ابن حنظله - كه در اصول كافی ج 1 ص 67 ح 1 و تهذيب جلد 6 ص 301 ح 52 و فقيه ج 3 ص 5
و در فروع كافی ج 7 ص 412 - و احتجاج طبرسی ص 194 - مروی است _ونزد علماء روايت در نهايت درجهاعتبار است_ از امام صادق _ع_ چنين روايت مینمايد میگويد:
سالته عن رجلين من اصحابنا بينهما منازعه فی دين او ميراث فتحاكما الی السلطان والی القضاه ايحل ذلك قال _ع_من تحاكم اليهم فی حق او باطل فانما تحاكم الی الطاغوت و مايحكم له فانما ياخذ سحتا و ان كان حقا ثابتا له لانه اخذهبحكم الطاغوت و قد امرواان يكفروابه -
در جواب سئوال اينكه اگر اختلافی در دين ياميراث بين دو نفر شيعه پيدا شد آيا بقاضی عامه و يا بسلطان جورمیتوانند رجوع كنند؟ - كسی كه برای حكومت نزد آنان برود وبحرف آنها گوش بدهد و لو آنكه حرفشان حق باشد وبرطبق واقع حكم كنند خلاف شرع نموده و آن ماليكه بحكم آنان بگيرد و لو مال خودش باشد حرام است تصرف درآن زيرا بحكم طاغوت گرفته و خدا در قرآن فرموده كه امر كردهايم بكفر طاغوت _بنابراين اين آيه كريمه هم دلالت براين مطلب میكند_
ملاحظه میفرمائيد كه امام میفرمايد بحرف آنان گوش دادن جرم است و لو موافق حق باشد. در خطبه حضرتسيده الشهداء در روز عاشورا امام صريحا میفرمايد خداوند كشته شدن رابر طاعت لئام مقدم داشته
....در مقابل اين روايات - برواياتی استدلال شده است بروجوب طاعه سلطان بطور مطلق و آن روايات دو دستهاست - يك دسته رواياتی است كه از طريق عامه رسيده است آنها در زمان بنی اميه و بنی عباس، توسط گروهیروحانی نمای قلابی برای تحكيم پايههای قدرت آنها جعل شده است و هرگز مورد اعتماد و استناد نمیتواند قراربگيرد.
دسته دوم رواياتی است كه از طريق شيعه رسيده است و آنها سه چهار روايت بيش نيست و همهاش از لحاظ سندضعيف است، يعنی روات آن خبرهامردمی بودند كه در كتب رجال آنها را ضعيف يا مجهول معرفی كردهاند.
بعلاوه آن رواياتيكه مطلق است يعنی فقط نقل شده است كه امام فرموده طاعت حاكم واجب است باين روايات كهنقل شد "مقيد" میشود بسلطان عادل و سلطان جائر را شامل نمیشود.
و روايتی كه تصريح شده است بغير عادل يك روايت بيش نيست آن هم علاوه بر ضعف سند در مقابل روايات زيادو آيه قرآن بايد مردود بشمار آيد.