فصل سوم: حاكم از نظر اسلام

حاكم از نظر اسلام

فصل سوم در بيان 2 امر است:

1 - حاكم از نظر اسلام كىست؟ ( يعنى آنكسيكه براى حكومت در اسلام تعيين شده است چه شخص يا چه صنفى است؟ )

 2 - شرایطى را كه بايد حاكم اسلامى واجد شرايط باشد

اما امر اول: از آنچه در مباحث گذشته بيان شد معلوم‏گرديد كه اساسا هدف از بعثت انبياء و وظيفه آنان فقط بيان احكام نيست بلكه به ضميمه بيان احكام و معارف الهى‏هدف اين است كه مردم بر اساس روابط اجتماعى عادلانه نظام اجتماعى صحيح از طريق اجراء قوانين است - و اين‏ معنى از آيه كريمه:

و لقد ارسلنا بالبينات و انزلنامعهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط

 به وضوح استفاده می‏شود - و نيز از آيه كريمه:

و ما ارسلناه من رسول الاليطاع باذن اللَّه

استفاده می شود.

زيرا مفاد آيه اين است كه هر پيغمبری را مامطاع قرار داده و مردم بايد اطاعت از او بنمايند.

و معلوم است كه مراد اين نبوده كه اگر پيغمبری حكمی را بيان كرد عمل كنيم، زيرا عمل بحكم اطاعت خدا است ووجوب اطاعت پيغمبر مطلب ديگری است.

و نيز بيان كرديم كه آيات قرآنی زيادی دلالت ميكنند بر اينكه يكی از وظائف بسيار مهم رسول اللَّه تشكيل حكومت‏ اسلامی و بر پاكردن نظام عادلانه و اجراء احكام و قوانين الهی است. به همان نحويكه سنت خود آن حضرت و پس ازآن بزرگوار روش حضرت علی (ع)چنين بوده است.

به آيات شريفه زير توجه نمائيد:

اطيعواللَّه و اطيعو الرسول و اولی الامرمنكم

در اين آيه قطع نظر از لزوم اطاعت خدا، امر شده است به اطاعت پيغمبر و اولی الامر و البته مراد از اولی الامر ائمه‏طاهرين (ع) ميباشد.

همان نحوي كه اشاره شد اطاعت پيغمبر غير از عمل باحكام الهی است، مانند خواندن نماز، زيرا عمل باحكام‏اطاعت خداست - اطاعت پيغمبر و امام عبارت است از عمل كردن بدستورات آنان در اداره امور مملكتی و نظام‏اجتماعی مانند جنگ رفتن و امثال آن.

بعلاوه اطلاق اولی الامر كه معنايش صاحب اختيار و متصدی امر است بر ائمه (ع) خود دلالت دارد بر اينكه امام ازطرف خدا برای حكومت بر امت اسلامی تعيين شده است.

انما وليكم اللَّه و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكاة و هم راكعون.

در اين آيه كريمه باكلمه - انما - كه افاده حصر ميكند خداوند ميفرمايد ولی بر شمامنم و پيغمبر و حضرت امير وظاهر آيه افاده مينمايد كه ولايت پيغمبر و امام هم از سنخ ولايت خدا است.

بنابر اين ظهور آيه كريمه در اينكه منصب‏حكومت و زعامت از آن پيغمبر و امام است قابل انكار نيست.

النبی اولی بالمومنين من انفسهم

و غير از اين چند آيه، آيات ديگری نيز دلالت بر اين معنی ميكند باضافه روايات زيادی كه يكی از آنها خبر فضل‏بود كه قبلا بيان شد دلالت بر اين امر دارد.

بنابراين در زمان پيغمبر(ص) منصب حكومت از مناصب خود آن بزرگوار و پس از رحلت حضرتش اين منصب‏بضميمه زعامت دينی متعلق بامام آن عصر بوده است.

و اما در زمان غيبت كه مورد بحث ما است، اين مقام بر علماء و فقهاء امت اسلامی كه واجد شرايط باشند قرار داده‏شده است - و بر اين معنی روايات زيادی دلالت دارد و در اينجا ما بچند نمونه از آنها اشاره می‏نمائيم:

جملاتی از نهج البلاغه

1 - حضرت امير(ع) در خطبه شقشقيه كه پس از اندی حكومت ايراد فرمود چنين ميفرمايد:

اما الذی فلق الحبه و برء النسمه لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه علی العلماء ان لايقاروا علی كظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علی غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لا لقيتم دنياكم هذه‏ازهد عندی من عفطه عنز_26_

سوگند بآن كسيكه بذر را بشكافت و جان را آفريد اگر حضور يافتن بيعت كنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من‏بوجود نيروی مدد كار تمام نشده بود و اگر نبود كه خدای تعالی از علماء تعهد و پيمان گرفته كه بر پرخوری و غارتگری‏ستمگران و گرسنگی جانكاه و محروميت ستمديدگان خاموش نمانند زمام حكومت را رها ميساختيم و از پی آن‏نمی‏گشتم و می‏ديديد كه دنيا و مقامات دنيوی و رياست در نظر من از آب عطسه بزی ناچيزتر است.

مورد استشهاد ما جمله دوم است كه امام ميفرمايد علت قبول زعامت پيمانی است كه خدا از علما گرفته كه درمقابل ظلم ستمكاران ساكت ننشينند همان نحويكه خود امام _ع_ بدون تصدی مقام حكومت عمل باين واجب را غيرممكن ميداند و لذا برای عمل بآن قبول زعامت نموده است - در زمان غيبت هم چون اين واجب همجنان در وجوب‏خود باقی است و ما نميتوانيم ساكت بنشينيم و ببينيم عده‏ای ستمكار مزدور و عامل بيگانه بكمك اربابان خود وبازور سرنيزه اموال ملت و دسترنج مليونها مسلمان و ثروت عمومی را به يغما ميبرند و صرف عياشی و هرزگی خود ونزد يكانشان مينمايند و نميگذارند ملت از حداقل نعمتها استفاده كنند - بلكه بر ما فرض است كه باين وضع ظالمانه‏خاتمه دهيم و در راه سعادت انسانها هر نوع حكومت ظالمانه‏ای را سرنگون كنيم - و معلوم است اين عمل بدون‏تشكيل حكومت حق و عدالت امكان ندارد، پس مسلما شخص يا صنفی را خدای تعالی برای تصدی اين كار تعيين‏نموده و از روايات بسياری استفاده ميشود آنها علماء و فقهاء اسلامند.

علماء ورثه انبياء اند

2 - خبر قداح از امام صادق (ع): قال رسول اللَّه (ص) فی حديث ان العلماء ورثه الانبياء ان الانبياء لم يورثواد يناداًاولاد رهماً و لكن ورثوالعلم فمن اخذ منه اخذ بحظٍ وافررجال اين حديث همه از ثقات مورد اعتمادند و لذا دراصطلاح از اين روايت به روايت صحيحه تعبير ميكنند.

اين خبر با كمی اختلاف در تعبير باسندهای نقل شده از جمله آنها خبری است كه ابوالبختری روايت مينمايد عن‏الامام الصادق(ع) ان العلماء ورثه الانبياء و لذلك ان العلماء لم يورثوا درهما و لا دينارا و انما اورثوا احاديث من‏احاديثهم فمن اخذ بشی‏ء منه اخذ احظاً وافراً.

و در روايات ديگری هم به اين مضمون هست.

در اين روايات امام صادق (ع) در خبر اول از پيغمبر اكرم _ص_ و در خبر دوم امام ميفرمايد: كه علماء وراث‏ پيغمبرانند و پيامبران ثروتی از خود بميراث نميگذارند بلكه علم و حديث ميراث آنها است و بنابراين هر كسی بهره‏ ای‏ از علم فراگيرد بهره شايان و فراوان برده است.

البته مراد از علم و احاديث احكام و قوانينی است كه پيامبران از جانب خدا برای مردم آورده‏اند. استدلال باين‏روايات برای اثبات منصب حكومت بر علماء از دو راه ممكن است:

اول آنكه چون پيغمبران دارای منصب و زعامت دنيوی هستند - همان نحويكه بيان شد - پس علماء هم كه ميراث‏بر آنها ميباشد بايد دارای اين منصب باشند - به عبارت ديگر اگر كسی را وارث كس ديگر بقول مطلق قرار دادندبحسب فهم عرفی ظاهرش اين است كه آنچه از نظر گوينده اين كلام از مناصب اعتباری بر ارث گذارنده ثابت است برارث برنده نيز ثابت خواهد شد و چون منصب حكومت منصب جعلی و اعتباری است و آن كسيكه اعتبار اين امر برپيغمبران نموده فرموده است علماء وارث پيامبرانند هيچ يك از افراد بحسب مفاهيم عرفی در اين شك نميكند كه اين‏منصب بر علماء نيز ثابت است.

راه دوم همان گونه كه پيغمبر موظف به نشر احكام و اجراء آنها بوده است و مامور بوده كه نظام اجتماعی‏عادلانه‏ای بر اساس قوانين و احكام الهی برقرار نمايند. علماء هم موظفند بنشر احكام و اجراء آن و قبلا اشاره نموديم‏كه اجراء جميع احكام الهی حتی احكام جزائی و سياسی و اقتصادی و فرهنگی و قضائی بدون قدرت و نيروی‏حكومتی و زعامت دنيوی ممكن نيست بنابراين، اين روايات بدلالت التزامی دارد بر اينكه منصب حكومت و زعامت‏بر علماء قرار داده شده است.

البته اشكالاتی بدلالت اين روايات بر ثبوت زعامت دنيوی در فقهاء شده است يكی آنكه ممكن است مراد ازعلماء ائمه طاهرين _ع_ باشد - آيه اللَّه اصفهانی نيز ميفرمايد بلكه از آن روايت كه امام فرموده نحن العلماء و شيعتناالمتعلمون استفاده ميشود كه مراد از علماء در اين روايات نيز خصوص ائمه ميباشند.

ولی جواب اين اشكال از صد روذيل روايات واضح و آشكار است و اگر در تمام جملات روايت دقت شود معلوم‏ميشود كه مراد فقهاء امت اسلامند - زيرا صدر روايت قداح در مقام ذكر فضيلت طلب علم است و چنين ميفرمايد من‏سلك طريقا يطلب فيه علما سلك اللَّه به طريقا الی الجنه كسيكه در پی دانش راه به پيمايد خدا برای او راهی به بهشت‏ميگشايد معلوم است اين صفت برای غير از ائمه است زيرا علم آنها تعلمی نيست.

و نيز در ذيل خبر ميفرمايد فمن اخذ بشيی منه فقد اخذ حظا وافر كسيكه مقدار كمی از علم فرا گيرد بهره وافر وشايانی برده است - اين تعبير مناسب شان امام (ع) نيست.

و همچنين در ذيل خبر ابی البختری ميفرمايد: فالنظرو علمكم هذا عمن تاخذوه پس بنگريد اين عملتان را از چه‏كسانی ميگيريد - بديهی است اين تعبير درباره امام صحيح نيست.

بنابراين ملاحظه صدرو ذيل خبر موجب ميشود كه انسان اطمينان پيدا كند كه مراد از علماء در اين رويت فقهاءامتند نه ائمه طاهرين(ع) و مويد آن هم روايتی است كه مرحوم علامه مجلسی در بحار نقل ميفرمايد كه حضرت اميربمحمد فرموده است يا بنی تفقه فی الدين فان الفقهاء ورثه الانبياء پسرم درس دين بياموز چون فقهاء ورثه انبياءميباشند _و اگر فقيه شدی وارث پيغمبران ميشوی_.

اشكال دوم آنكه نبی كسی است كه وحی را ازمبدء اعلی ميگيرد - و اين امر بخودی خود موجب ولايت عامه وزعامت دنيائی و حكومت نيست - و اگر مامور به تبليغ شد كه آنچه گرفته بمردم ابلاغ كند آن وقت است كه زعامت وولايت پيدا ميكند و ميشود رسول - و چون در روايت عالم وارث نبی قرار داده شده نه رسول پس مراد جهت زعامت‏و حكومت نيست.

جواب اشكال مزبور اين است كه مراد از انبياء آن اشخاص متحقق در خارج كه اول آنان آدم _ع_ و آخر آنان‏واكملشان شخص پيغمبر گرامی اسلام است - پس عبارت ظاهر است در اينكه علماء امت اسلام ورثه شخص پيامبراسلام ميباشند نه ورثه آن بزرگوار بعنوان اينكه او نبی است نه رسول و چون پيغمبر اكرم هم نبی بود و هم رسول لذاعالميكه وارث آن سرور است بايد بگوئيم مقام زعامت را هم داراست.

بعلاوه در قرآن كريم مقام اولويت را بر آن حضرت بعنوان اينكه نبی است قرار داده است و چنين فرموده است‏النبی اولی بالمومنين من انفسهم_28_نبی اولی بمومنين است از خودشان.

اشكال سوم آنكه حديث مينمايد بر اينكه علماء ارث برنده انبياء ميباشند در علم و بيان احكام، بنابراين چيزيكه‏ارث برده ميشود همان است كه در خبر بيان شده است و آن عبارت از علم و مربوط بزعامت دنيوی و حكومت نيست.

اين اشكال هم مانند در اشكال گذشته قابل جواب است - زيرا مراد از علم احكام شرعی و معارف الهی است ومعلوم است كه احكام را خداوند تعالی بر مردم جعل فرموده و تا روز قيامت باقی است و چيزی نيست كه انبياء بارث‏گذاشته باشند.

بنابراين مراد حفظ احكام و نشر احكام و نشر معارف و اجراء آنها است - و چون احكام اسلام اختصاص به‏عبادات و معاملات ندارد بلكه از جمله آنها احكام جزائی و سياسی و وجوب دفاع از استقلال مملكت اسلامی و سدثغور و امثال آنها است كه بدون نيرو قدرت و حكومت اجراء آنها ممكن نيست، بنابراين ارث باين معنی هم مستلزم‏جعل ولايت و زعامت و حكومت است.

اشكال چهارم اينكه روايت دلالت ميكند بر اينكه علماء ارث ميبرند از انبياء بوده و بعد از آنها باقی است منتقل‏بعلماء ميشود - حكومت و ولايت عامه انبياء بعد از آنها باقی است يا نه، بر ما معلوم نيست تا با طلاق دليل بگوئيم‏بعلماء شده است.

جواب اين اشكال از آنچه در جواب اشكلات قبلی بيان شد روشن ميگردد، بعلاوه حكومت بدون اشكال بعد ازپيغمبر اكرم _ص_ - باقی است زيرا قطع نظر از آيات و روايات داله بر اين معنی و روش حضرت امير (ع) هيچ ملتی وفرقه بدون رئيس و حاكم نميتواند بموجوديت خود ادامه دهد، پس مسلما حكومت بعد از پيامبر اسلام بايد باشد - وحديث دلالت ميكند كه منتقل بعلماء شده است.

فقهاء امناء پيامبرانند

3 - خبر سكونی از امام صادق (ع) قال رسول اللَّه (ص) الفقهاء امنا الرسل ما لم يدخلوا فی الدنيا قيل يا رسول اللَّه وما دخولهم فی الدنيا قال (ص) اتباع السلطان فاذا فعلو اذلك فاحذروهم علی دينكم

سند روايت معتبر است - در اين خبر از پيامبر منقول است كه فرموده فقهاء امين و مورد اعتماد پيامبرانند مادامي كه ‏داخل در دنيا نشوند سئوال شد مراد از دخول در دنيا چيست؟ فرموده است: پيروی كردن از سلطان - و اگر چنين‏كاری كردند بايد از آنها بردينتان بترسيد و پرهيز كنيد.

امانت ازماده من است بمعنی سكون خاطر و عدم خوف - آن عبارت است از چيزيكه نزد كسی گذاشته ميشودبوسطه آنكه امانت نزد او ميباشد امين ناميده ميشود البته دو حكم متوجه امين خواهد بود، يكی لزوم حفظ امانت وديگری وجوب رد امانت به اهلش.

در اين روايت پيامبر گرامی اسلام فرموده است فقيه امين پيغمبر است امانتی كه نزد فقيه است و پيغمبر باوسپرده‏است از علم و احكام و معارف الهی، بنابراين مامورند بحفظ احكام و رساندن آنها بمردم و اجراء آنها.

و چون احكام شرعی اختصاص بعبادات و به معاملات ندارد - بلكه از جمله آنها احكام سياسی مربوط به اداره‏ جامعه اسلامی نو برپاداشتن نظام عادلانه است اگر كسی بخواهد امانت داری كند، بغير آنكه با نيروی حكومت اين كاررا انجام دهد، راه ديگری نيست همان نحوي كه امام هشتم در خبر فضل بن شاذان در مقام بيان علل احتياج را علم‏ فرمود و منها انه لولم يجعل لهم اماما فيما امينا حافظ مستودعا لذريت المله و ذهب الذين و عبرت السنن و الاحكام ولزادفيه المستدحون و نقص منه الملحدون شبها ذلك علی المسلمين يعنی از جمله علل و دلائل اين است كه اگربرای ملت امام بر پا نگهدارنده نظم و قانون خدمتگزار امين و نگاهبان پايدار و امانت داری تعيين نكنند دين به كهنگی‏و فرسودگی دچار خواهد شد و آئين از ميان خواهد رفت و سنن اسلامی دگرگونه و وارونه خواهد گشت و بدعت‏گذاران چيزها در دين خواهند افزود - و بيدينان چيزها از آن خواهند كاست و آنرا برای مسلمانان بگونه‏ای دگر جلوه‏خواهند داد - تا آنكه در آخر خبر می‏ فرمايد: اين تغيير سبب فساد همگی مردمان و بشريت به تمامی است.

بنابراين فقيه كه امين است بايد تشكيل حكومت بدهد تا وظايف امانت داری را انجام دهد لذا حضرت رسول اللَّهپپ(ص) ميفرمايد: اگر عالم تابع سلطان شد از او بردينتان به پرهيزيد - و ظاهرا علتش اين است چنين عالمی كه بايدحاكم باشد اگر باختيار خود تابع حاكم شد خائن است نه امين، پس نميشود از او اخذ علم نمود - بعبارت ديگر چنين‏عالمی كه شانه از زير بار مسئ.ليت خالی ميكند نميتوان به اواعتماد كرد.

اينگونه كه ما استدلال باين روايت نموديم اشكالی كه جمعی از فقهاء نموده‏اند باينكه امانت سپرده شده بقهاءاحكام شرعی ميباشد در اين صورت روايت دلالت ميكند براينكه منصب فتوی بر فقهاء ثابت است و ربطی بمساله‏حكومت ندارد - پاسخ اين اشكال را عنوان نموديم و تكرار آن لازم نيست.

علماء خلفاء پيغمبرانند

4 - خبری است كه صدوق عليه الرحمه بچهار طريق معتبر از حضرت امير (ع) روايت نموده و حضرت از پيغمبراكرم(ص) چنين نقل فرموده:

قال اللهم ارحم خلفائی ثلاث مرات قيل يا رسول اللَّه من خلفائك قال الذين ياتون من بعدی ويروون حديثی وسنتی فيعلمونها الناس من بعدی

حضرت امير(ع) ميفرمايد پيغمبر(ص) فرمود: خدايا جانشينان مرا رحمت كن و اين كلام را سه مرتبه تكرار فرمود پرسيده‏شد يا رسول اللَّه جانشينان شما كيانند فرمود كسانی كه بعد از من ميآيند حديث و سنت مرا نقل ميكنند و آنرا پس از من‏به مردم ميآموزند.

استدلال باين روايت بر حكومت فقيه بر دور كن منتهی است يكی آنكه مراد از الذين ياتون تا آخر فقهاء باشندديگری اينكه اطلاق خليفه رسول اللَّه (ص) بر فقيه مستلزم جعل حكومت باشد. اما امر اول، چنانچه جمله فيعلمونهاالناس در خبر باشد، صراحت خبر در اداره فقهاء قابل انكار نيست زيرا معنای جمله حكومت باشد، صراحت خبر دراراده فقهاء قابل انكار نيست زيرا معنای جمله اين است كه علوم اسلامی را بين مردم بسط ميدهند و احكام اسلام رابمردم ميرسانند و مردم را برای اسلام آماده و تربيت ميسازند تا بديگران تعليم بدهند البته اين كار از علماء و فقهاءساخته است نه راوی حديثی كه مانند ضبط صوت حديث را ياد گرفته و نقل ميكنند بدون آنكه از مفاد آن چيزی‏ بفهمد.

و اگر جمله نباشد باز استفاده ميشود كه مراد علماء هستند، زيرا سنن عبارت از احكام الهی است و به اعتبار اينكه‏بر پيغمبر اكرم(ص) وارد شده است سنن رسول اللَّه ناميده ميشود بنابراين معنای خيراين است كه كسانيكه بعد از من ميايندو احاديث و سنن مرا نشر ميدهند معلوم ميشود نشر احكام الهی غير از نقل حديث است و آن متوقف می‏باشد برفهميدن حكم الهی از روايات، كه بدون شك غير از اجتهاد چيز ديگری نيست، پس بهر دو طريق يعنی جمله‏فيعلمونهاالناس باشد يا نباشد، عبارت، خير دلالت بر آن دارد كه مراد از آن علماء و فقها هستند.

اما امر مردم - خليفه كسی است كه جانشين شود كه او را در مناصبی خليفه خود، نمايد و قابل انتقال بغير باشد.

در اين صورت دلالت روايت بر جعل حكومت برای فقيه روشن است زيرا مهمترين منصب پيغمبر اكرم (ص)غيراز مقامات معنوی و ذاتی كه آن بزرگوار واجد بود و قابل تفويض بغير نبوده_ منصب حكومت و زعامت دنيوی است -پس اگر خود پيامبر (ص) بفرمايد فقيه خليفه من است و هيچ گونه قيدی هم ذكر نفرمايد، بحسب فهم عرفی فهميده‏ميشود كه فقيه در حكومت و رياست دنيوی جانشين پيغمبر است.

به عبارت ديگر حكومت اسلامی باتفاق همه فرق حق مسلم خليفه رسول اللَّه _ص_ ميباشد كه به او تفويض شده‏است - بهمين جهت به ابی بكر بعد از تصدی منصب حكومت عنوان خليفه رسول اللَّه اطلاق شد - و ملوك بنی اميه‏و بنی العباس كه مقام رياست دنيوی را گرفتند، خود را خليفه رسول اللَّه ميناميدند.

بنابراين اگر خود پيغمبر اكرم(ص) فرمود فقهاء خلفاء و جانشينان من هستند، مسلما فهميده ميشود كه در مقام جعل‏ منصب حكومت بر فقهاء است - و ظهور اين كلام در تفويض مقام زعامت بآنها قابل انكار نيست و آيه كريمه ياد اودانا جعلناك خليفه فی الارض فاحكم بين الناس

بهترين تائيد است زيرا در اين آيه خداوند تبارك و تعالی ترتب حكومت بر مردم را به قرار دادن داود خليفه فی‏الارض امر مسلم و مفروغ عنه و واضح فرض نموده و ميفرمايد: حال كه حكم ميكنی خلافت را واينكه در چه امرخليفه ميباشند نپرسيد، بلكه سئال كرد كيانند خلفاء شما؟ حضرت فرمود علماء خلفاء من هستند.

اشكال كرده‏ اند بدلالت روايت فوق به اينكه روايت دارای دو قرينه است بر اينكه مراد جانشينی علماء است درخصوص تبليغ احكام نه در منصب حكومت - يكی آنكه علماء، جانشين پيغمبر و نبی، بعنوان نبوت و پيغمبری‏شده‏اند نو معنای اين تعبير چنين است - مثلا اگر امام جماعتی در موقع سفر شخصی را خليفه خود قرار دهد آيا بيش‏از جانشينی او در نماز جماعت فهميده ميشود؟ يا تاجری در روز مخصوصی كسی را خليفه خود قرار دهد آيا غير ازجانشينی او در امر تجارت فهميده ميشود؟ بنابراين اگر پيغمبر كه از طرف خدا احكامی برای مردم آورده است بفرمايدفقهاء خلفاء من ميباشند، بيش از جانشينی در بيان احكام چيزی فهميده نميشود.

دوم آنكه در بيان تعيين خليفه ميفرمايد: آنها كسانی هستند كه بعد از من ميآيند و احكام را بين ميكنند جواب اين‏اشكال با بيانی كه شد معلوم ميشود زيرا اولا پيغمبر علماء را جانشين شخص خود قرار داده است نه خود پيغمبربعنوان نبوت و پيغمبری، چون فرموده اللهم ارحم خلفائی و ثانيا نشر احكام اداره نظام اجتماع و برقرار كردن نظام‏عادلانه از مهمترين مناصب اعتباری و جعلی پيغمبر اكرم است و اهميت آن از بيان احكام بيشتر ميباشد و اگر نباشدبگوئيم منصب متيقنی مراد است نه همه مناصب، بايد بگوييم منصب زعامت اراده شده است.

و رابع جمله الذين ياتون من بعدی عنوان مشروح بجانشين امت و در مقام بيان چيزيكه در آن جانشين شده‏اندنيست.

در رويدادهای اجتماعی به چه كسانی بايد رجوع كرد؟

5 - در خبر اسحاق بی يعقوب ميگويد سالت محمد بن عثمان العمری ان يوصل لی كتابا قد سئلت فيه عن مسائل‏اشكلت علی فورالتوفيع بخط مولانا صاحب الزمان (ع) اماما سالت عنه ارشدك اللَّه و ثبتك الی ان قال و اما الحوادث‏الوقعه فارجعوا فيها الی رواتحديثنا فانهم حجتی عليكم و انا حجه اللَّه.

اسحاق نامه به حضرت ولی عصر ارواحنافداه مينويسد و از مشكلاتی كه برايش رخ داده سئوال ميكند و بوسيله‏نماينه آن حضرت محمدبن عثمان نامه را بحضور مبارك ميرساند جواب نامه بخط مبارك صادر ميشود يكی ازمشكلات اين بوده در رويدادهای تازه بچه كسی بايد رجوع نمود امام مرقوم ميفرمايد: در حوادث و پيش آمدها بعلماءرجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدايم.

شيخ انصاری در كتاب مكاسب در بحث ولايت فقيه ‏ميفرمايد: كه مظور از حوادث وافقه در اين خبر مسائل و احكام شرهی نيست زيرا اين امر از واضحات مذهب شيعه‏بوده كه در اين امور بايد بفقهاء رجوع شود، بلكه مراد و منظور پيشامدهای اجتماعی و گرفتاريهائی بوده كه برای مردم‏و مسلمين روی ميداده است كه در اين پيش آمدها، عقلاء و مردم با ايمان برئيس خود رجوع ميكنند امام ميفرمايد دراين قبيل امور بفقهاء رجوع نمائيد معنای اين تعبير اين است كه فقهاء را رئس و حاكم بر مسلمين قرار داده‏ام و در جميع‏كارهای مملكت داری و اداره نظام اجتماعی بآنان رجوع كنيد.

بعد شيخ در جواب كسانيكه گفته‏اند شايد مراد اين باشد كه در احكام رويدادها بفقيه رجوع كنيد، ميفرمايد به سه جهت اين احتمال مردود است:

اولا: اينكه امام ميفرمايد در رويدادها رجوع بفقهاء كنيد و نميفرمايد در حكم آنها بفقهاء رجوع كنيد و معنای اين درعبارت متفاوت است.

ثانيا: اگر مراد اين بود كه در حكم حوادث رجوع بفقيه شود بايد در مقام ذكر علت و سبب بفرمايد فقهاء حجت خداهستند بر شما، در حاليكه فرموده است آنها حجت من بر شما و من حجت خدايم و اين تعليل می‏رساند كه امام درمقام بيان اين نيست كه در احكام شرعی به فقهاء رجوع كنيد بلكه منظور اين است كه كارهای اجتماعی را با نظر فقيه وتحت رياست عاليه او انجام دهيد.

ثالثاً: آنكه در پرسش است مسائليكه برايش مشكل بوده و راه حلی بنظرش می‏آمده بوسيله نائب حضرت نامه‏معروض داشته و سئوال كرده است مساله رجوع بفقيه در احكام شرعی از امور واضحه است و معنی ندارد كه از آن‏سئوال كند اين نظريه در نهايت متانت است.

علماء منصوب به فرمانروائيند

6- خبر عمر بن حنظله - سالت ابا عبداللَّه (ع) عن رجلين من اصحابنا بينهما منازعه فی دين او ميراث فتحاكما الی‏السلطان الی القضاة او يحل ذلك قال (ع) من تحاكم اليهم فی حق او باطل فانما تحاكم الی الطاغوت و يحكم له فانماياخذه سحتا و ان كان حقا ثابتا له لانه اخذه بحكم الطاغوت و ما امر اللَّه ان يكفر به قلت فيكف يصنعان قال (ع) ينظر...فليرضوا به حكما فانی قد جعلته عليكم حاكما فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحكم اللَّه و علينا رد والراد علينا الرداد علی اللَّه و هو علی حد الشرك باللَّه

اين روايت از حيث سند معتبر می‏باشد و جهاتی موجب مقبوليت آن بشمار می‏رود:

عمربن حنظله می‏گويد: از امام صادق(ع) درباره دو نفر از شيعيان پرسش نمودم كه بين آنها نزاعی در مورد قرض ياميراث رخ داده برای دادرسی بقضات يا بخود سلطان مراجعه نموده‏اند، آيا اين كار روا است؟

امام فرمود: هر كس در مورد حق يا باطل مراجعه بآنها بنمايد، در حقيقت بطاغوت مراجعه كرده است _دقت شودامام از هيئت حاكمه غاصب بطاغوت تعبير می‏فرمايد_ و هر چه را به حكم آنها بگيرد، و لو مال خودش باشد "بعنوان‏ثانوی" حرام است زيرا خدا فرموده است: بايد طاغوت را به هيچ نحوی برسميت نشناسيد.

راوی می‏پرد پس در مورد نزاع و اختلاف چه بايد كرد؟!

می‏ فرمايد: بايد رجوع بفقيه نمود و داوری و حكم او را بايد پذيرفت زيرا من او را حاكم قرار داده‏ام و اگر چنين‏حاكمی حكم كرد، بر همه افراد حتی مجتهدين ديگر حكمش لازم الاتباع است هر فردی كه حكم او را نپذيرد به حكم‏خدا بی اعتنائی كرده و رد بر ما اهلبيت نموده و رد بر ما رد بر خداست و اينكار همپايه شرك به خداست.

از اين خبر استفاده می‏شود: همان گونه كه معمول بوده و هست اگر شخصی كه زمام امور شهريا مملكتی بدست اواست كسی را حاكم قرار بدهد مردم آن شهر يا مملكت موظفند در تمام كارهائيكه هر فرقه و طائفه در آن كارها رجوع به‏رئيس می‏كنند، چه كارهای كشوری يا لشكری يا قطع نزاع يا غير اينها باشد - بآن حاكم رجوع كنند و حكم او در جميع‏اين امور نافذ است.

امام(ع) كه زعامت و رئاست عامه در امور دين و دنيا را دارد فقيه و مجتهد را حاكم بر امت اسلام قرار داده بنابراين‏معنی اين جمله "قد جعلته حاكما" اين است كه در جميع امور عامه بايد از مجتهد متابعت نمود و حكم او در تمام امورلازم الاتباع می‏باشد و معنی حكومت اسلامی همين است.

اشكال نموده‏ اند بر اين استدلال كه اين خبر در مورد قضاوت و فصل خصومت و قطع نزاع وارد شده است و بيشتراز اين كه "حكم مجتهد در باب مرافعات نافذ است "چيزی از آن استفاده نمی‏شود بعبارت ديگر قوه قضائيه واگذار به‏مجتهدين شده نه قوه اجرائيه در همه امور كشورداری و برقراری نمودن نظام عادلانه مجتمع اسلامی...

اين اشكال مورد قبول نيست زيرا - اولاد - در صدر خبر از امام سئوال می‏شود كه اگر پيش آمدی شد كه در آن قبيل‏پيش آمدها بخود حاكم رجوع می‏شود - يا پيش آمدی رخ داد، كه در آن قبيل پيش آمدها بقاضی رجوع می‏شود، آيابرای شيعه جائز است رجوع بسلطان و قاضی غير شيعه بنمايد يا نه؟ امام در جواب می‏فرمايد رجوع به هيچ كدام جائزنيست.

بعد راوی سئوال می‏كند پس تكليف شيعيان شما در اين قبيل امور چيست؟

امام می‏فرمايد: در همه اين امور بفقيه شيعه رجوع كنند و حكم او لازم الاجراء است چون او را من حاكم بر امت‏اسلام قرار داده‏ام بنابراين، مورد خصوص قضاوت نيست.

ثانيا فرض می‏كنيم مورد خصوص قضاوت است ولی جمله "فانی قد جعلته حاكما" در مقام ذكر علت است برحكم امام به لزوم مراجعه به مجتهد و خصوص مورد، موجب اين نمی شود كه كبرای كليه‏ای كه بعد از بيان حكم ذكرمی‏شود، مختص بهمان مورد بشود. مثلا اگر گفته شود نوشيدن خمر حرام است زيرا سكر آورنده است - از اين جمله‏استفاده می‏شود هر چيزی كه مستی بياورد حرام است خمر باشد يا غير خمر.

ثالثا مردا از اين كبرای كليه و علت اگر خصوص باب قضاوت باشد تكرار لغو و بيهوده‏ای پيش می‏آيد، يعنی اگرحكمی بيان شود و بعد در مقام ذكر علت آن همان حكم تكرار شود - دانشمند لازم است - توجه می‏كنيد كه چقدراين عبارت غير بليغ و بی معنی خواهد بود؟

رابعا: در باب قضاوت و حل و فصل دعاوی حقوقی و جزائی رجوع بقاضی می‏شود برای تعيين حق و برای اجراءآن و الزام طرف بقبول حكم و يا اجراء حكم حقوقی يا كيفری باز يابد بقوه مجريه مراجعه نمود امام(ع) در خبر برای‏ هر دو جهت فرموده رجوع به مجتهد شود.

بالاخره از اين روايت چند امر فهميده می‏شود كه به همه آنها اشاره می‏شود:

اول - مراجعه بحاكم جور و ناروا و مقاماتی كه بناحق متصدی مقام شده‏اند حرام است و حائز نيست و فرقی بين‏كسانی كه متصدی قوه اجرائيه باشند يا تصدی قوه قضائيه نموده باشند، نيست. و مردم مسلمان حق ندارند در كارها ورويدادهای اجتماعی به هيئت حاكمه ناصالح و حكام جور مراجعه كنند و حتی اگر حق ثابتی داشته باشند و برای‏احقاق آن حق بخواهند مراجعه بآنان بنمايند، جائز نيست و اگر رجوع نمايند برخلاف دستور اسلامی عمل كرده‏اند.

دوم آنكه اگر مراجعه نمودند و حاكم بنفع آنان حكم كرد آن مالی كه بحكم حاكم ظالم گرفته می‏شود و لو حق ثابت‏او هم باشد، تصرف در آن مال جايز نيست.

بسيار روشن است كه اين حكم جنبه سياسی دارد زيرا اگر مردم مسلمان بهمين حكم عمل می‏كردند طبعا دكان‏طاغوتها و حكام جور بسته می‏شد و ديگر نمی‏توانستند باين نحو با حيثيت ملتها و ثروتهای زير زمينی مردم بازی كنندو همه را در راه زندگی پر از فساد خود و اربابانشان مصرف نمايند...

سوم آنكه در مورد نزاع و اختلاف و كارهائی كه برای مردم پيش ميآيد بايد رجوع بمجتهد بكنند و مجتهد هم قوه‏مجريه اسلام و هم قوه قضائيه است همان طور كه حضرت صلوات اللَّه عليه هم قضاوت می‏فرمود تعيين حق‏می‏فرمود و مجازات را معين می‏كرد و هم اجراء آن می‏نمود خودش حبس می‏كرد، اجراء حد می‏فرمود، تعزير می‏كردو... همچنين علماء در زمان غيبت همه اين مناصب را دارا می‏باشند.

روايت تحف العقول

7- صاحب تحف العقول كه - از علماء بزرگ و مورد اعتماد می‏باشد و در قرن چهارم هجری زندگی می‏كرده،علماء او را به بزرگی و فضل و تقوی ياد نموده‏اند - از حضرت سيد الشهداء عليه الاف التحيه و الثناء روايت نموده‏است كه آن روايت هم بنظر ما صريح می‏باشد در اينكه حكومت اسلامی مخصوص مجتهدين است و چون اين‏روايت هم بنظر ما صريح می‏باشد در اينكه حكومت اسلامی مخصوص مجتهدين است و چون اين روايت متضمن‏مطالب مهمه اساسی است لذا همه روايت را و لو مفصل می‏باشد نقل می‏نمائيم بعد ترجمه نموده و آنگاه آنچه‏استفاده می‏شود از روايت بيان می‏ نمائيم:

اعتبروا ايها الناس بما وعظ اللَّه به اوليائه من سوء ثنائه علی الاحبار اذ يقول لو لا ينهاهم الربانيون و الاحبار عن‏قولهم الاثم - و قال - لعن الذين كفروا من بنی اسرائيل الی قوله لبئس ما كانوا يفعلون و انما عاب اللَّه ذلك عليهم لانهم‏كانوا يرون من الظلميه الذين بين اظهرههم المنكر و الفساد فلاينهونهم عن ذلك رغبه فيما كانوا ينالون منهم و رهبه ممايحذرون و اللَّه يقول فلا يخشوا الناس واخشون - و قال - المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف‏و ينهون عن المنكر فبداء اللَّه بالامر بالعروف و النهی عن المنكر فريضه منه لعلمه بانها اذا ادين و اقيمت استقامت‏الفرائض كلها هينها و صعبها و ذلك ان الامر بالمعروف و النهی عن المنكر دعاء الی الاسلام مع رد المظالم و مخالفه‏الظالم و قسمه الفيی‏ء دو الغنائم و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فی حقها.

ثم انتم ايتها العصابه بالعلم مشهوره و بالخير مذكوره بالنصيحه معروفه و باللَّه فی انفس الناس مهابه مهيا بكم‏الشريف و يكرمكم الضعيف و يؤثركم من لافضل لكم عليه و لايدلكم عنده تشفعون فی الحوائج اذا امتنعت من طلابهاو تمشون فی الطريق بهيبهة الملوك و كرامه الاكابراليس كل ذلك انما نلتموه بما يرجی عندكم من القيام بحق اللَّه و ان‏كنتم عن اكثر حقه تقصرون فاستخفتم بحق الامه فاما حق الضعفاء فضيعتم اما حقكم بزعمكم فطلبتم فلا مالا بدلتموه ولانفسا خاطرتم بنها للذی خلقها و لاعشيره عادتيموها فی ذات اللَّه انتم تتمنون علی اللَّه جنته و محاوره رسله و امانا من‏عذابه

لقد خشيت عليكم ايها المتمنون علی اللَّه ان تحل بكم نقمة من نقماته لانكم بلغتم من كرامه اللَّه منزله فضلتم بها ومن يعرف باللَّه لاتكرومون و انتم باللَّه فی عباده تكرمون و قد ترون عهود اللَّه منقوضه فلاتفرعون و انتم لبعض ذمم‏ابائكم تفزعون و ذمة رسول اللَّه _ص_ محقروره و العمی و اليكم و الزمن فی المدائن مهمله لاترحمون و لا فی منزلتكم‏تعملون و لا من عمل فيها تعنون و بالادهان و المصانعه عند الظلمة تأمنون كل ذلك مما امركم اللَّه به من النهی و التناهی‏و انتم عنه غافلون و انتم اعظم الناس مصيبة لما غلبتم عليه من منازل العلماء لو كنتم تشعرون.

ذلك بان مجاری الامور و الاحكام علی ايدی العلماء باللَّه الامناء علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلك المنزله‏و ماسلبتم ذلك الا تبقرقكم عن الحق و اختلافكم فی السنه بعد البينه الواضحه و لو صبرتم علی الاذی و تحملتم‏الموونه فی ذات اللَّه كانت امور اللَّه عليكم ترد و عنكم تصدرو اليكم ترجع و لكنكم مكنتم الظلمه من منزلتكم واستسلمتم امور اللَّه فی ايديهم يعملون بالشبهات و يسيرون فی الشهوات سلطهم علی ذلك فراكم من الموت واعجابكم بالحياة التی هی مفارقتكم فاسلمتم الضعفاء فی ايديهم فمن بين مستعبد مقهور و بين مستضعف علی معيشته‏مغلوب ينقلبون فی الملك بارائهم و يستشعرون الخری باهوائهم اقتداء بالاشرار و جراه علی الاجبار فی كل بلدمنهم‏علی منبره خطبب يصقع فالارض لهم شاعره و ايديهم فيها مبسوط و الناس لهم حول لايدفعون يد لامس فمن بين جبارعبيد و ذی سطوه علی الضعفه شديد مطاع لايعرف المبداء و المعيد فيا عجبا و مالی لااعجب و الارض من غاش‏غشوم و متصدق ظلوم و عامل علی المؤمنين بهم غيروحيم فاللَّه الحاكم فيما فيه تنازعنا و القاضی بحكمه فيما شجربيننا.

اللهم انك تعلم انه له يكن ما كان مناتنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لكن لنری المعالم من دينك ونظهر الاصلاح فی بلادك و يا من المظلون من عبادك و يعمل بفرائضك و سنتك و احكامك فانكم تنصرونا و تنصفوناقوی الظلمه عليكم و عملوا فی اطفاء نور نبيكم و حسبنا اللَّه و عليه توكلنا و اليه نبينا و اليه المصير"

يعنی: ای مردم عبرت بگيرد از پندی كه خدا به دوستدارانش داده بصورت بدگوئی از علماء يهود آنجا كه می‏فرمايدچرا علماء يهود از گفتار گناهكارانه آنان، يعنی يهود و حرام خواری آنان جلوگيری نكردند؟ راستی آنچه انجام می‏دادندخيلی بد بوده است - و می‏فرمايد لعنت شدند آن دسته از يهود كه كفر وزيد و تا آنجا كه می‏فرمايد راستی آنچه انجام‏می‏دادند خيلی زشت بوده است و خداوند علماء را نكوهش كرده و كار آنها را عيب شمرده است بواسطه آنكه آنهامی‏ديدند كه ستمكاران به كار زشت و فساد پرداخته‏اند و آنها را منع نكردند بخاطر علاقه كه بدريافتی‏های خود از آنهاداشتند و نيز بخاطر ترسی كه از آزار و تعقيب آنان بدل راه می‏دادند. در حاليكه خدا می‏فرمايد: "از مردم نترسيد از من‏بترسيد" و می‏ فرمايد: "مردان مؤمن و زنان مؤمنه دوستدار و عهده دار يكديگرند، همدگر را امر بمعروف و نهی از منكرمی‏كنند" خداوند از امر به معروف و نهی از منكر شروع فرموده و اول اين دو را واجب شمرده چون می‏دانست كه اگر اين‏ وظيفه انجام شود همه واجبات برقرار خواهد شد، زيرا امر بمعروف و نهی از منكر عبارت است از دعوت باسلام‏باضافه بازگرداندن حقوق ستمديدگان بآنان و مخالفت و مبارزه باستمگران و كوشش برای اينكه ثروتهای عمومی ودرآمد ملی بطرز عادلانه توزيع شود و مالياتها به نحو عادلانه و صحيح اخذ شود و به موارد قانونی برسد.

سپس شما ای گروه نيرومند كه بعلم و عالم بودن شهرت داريد و به خيرخواهی معروفيد و بسبب خدا دردل مردم‏شكوه و مهابت پيدا كرده‏ايد به نحوی كه مردم شريف و مقتدر از شما حساب می‏برند و مردم ناتوان شما را تكريم‏می‏كنند و كسی كه شما هيچ برتری بر او نداريد شما را برخود ترجيح می‏دهند و نعمتهای خود را از خود دريغ نموده‏بشما تقديم می‏دارد. شما وسيله نيازهائی شده‏ايد كه بر خواستاران آنها ممتنع شده در راه پر شكوه و نيرو را از اين‏جهت بدست نياورديد، آيا تمام اين احترامات و قدرت و نيرو را از اين جهت بدست نياورديد كه بشما اميد می‏رود كه‏در راه خدا قيام كنيد گر چه نسبت به بيشتر حق خدا كه بعهده داريد كوتاهی كرده‏ايد ولی آنچه خودتان خيال می‏كنيدحق شما است برای گرفتن آن قيام می‏كنيد.

نه پولی خرج كرده‏ ايد نه جان را در راه خدا بمخاطره انداخته‏ايد و نه با قبيله و جمعيتی بخاطر خدا در افتاده‏ايد،شما آرزو داريد كه خدا بهشت را جايگاه شما قرار دهد و با پيغمبر همنشين باشيد و از عذاب روز قيامت در امان‏باشيد.

ای كسانی كه چنين انتظاراتی از خدا داريد و در عين حال وضعتان چنين است، از اين بيمناكم كه نكبت خشمش برشما فرو افتد، زيرا در سايه عظمت و عزت پروردگار بمقامی بلند رسيديد و بدان مقام برتری آنها را گرامی نمی‏دارد وشماها بخاطر خدا در ميان مردم ارجمند هستيد.

و نيز از آن جهت بر شما بيمناكم كه می‏بينيد پيمانهای خدا را شكسته پاره‏ای از تعهدات پدرانتان پريشان و نگران‏می‏شويد - و نيز می‏بينيد كه تعهداتی كه در برابر پيغمبر خدا انجام شده مورد بی اعتنايی است و خوار و بی مقدار دربرابر پيغمبر خدا انجام شده مورد بی اعتنائی است و خوار و بی مقدار شده و بی نوايان، كورها و لالها و زمين گيرها درهمه شهرهايی سرپرست مانده‏اند و بر آنها ترحم نمی‏شود.

نه بمقدار شان و مقامتان كار می‏كنيد و نه به كسی كه اين كار را می‏كند اعتناء داريد و يا كمك می‏كنيد و بمعامله‏وسازش با ظالمان خود را آسوده می‏داريد.

تمام اينها همان است كه خدا فرمان داده از جلوگيری و بازداشتن متقابل و دستجمعی و شما از آن غافليد، مصيبت‏شما از مصيبت تمام مردم بزرگتر است، زيرا مقام علماء را داشتيد و از شما گرفته‏اند و شما هيچ توجه نداريد.

زيرا در حقيقت جريان امور كشوری و تصويب نامه‏های كشور اسلامی و صدور احكام قضائی را خدا بدست‏دانشمند روحانی و امناء بر حلال و حرام داده است و اينك تمام آنها را از شما گرفته‏اند و سبب از دست دادن آنها هم‏جز انحراف شما از حق و اختلاف شما در حقيقت و كيفيت سنت - با آنكه دلائل روشنی بر آن داشتيد - چيز ديگری‏نيست.

شما اگر مردانی بوديد كه بر شكنجه و ناراحتی شكيبا بوديد و در راه خدا حاضر بتحمل سختی‏ها و ناگواريهامی‏شديد زمام امور بدست شما می‏افتاد و شما مصدر امور و مرجع همه كارها بوديد، ولی شما بستمكاران ميدان‏داديد تا اين مقام را از شما بگيرند و تمام كارها را بآنها واگذار كرديد تا بر اساس پوشيده حدس و گمان بحكومت‏بپردازند و راه شهوترانی و خود كامگی را پيش گيرند.

مايه تسلط آنان بر حكومت و اين قبيل رفتار ظالمانه فرار شما از كشته شدن و دلبستگی تان به زندگی دنياست كه ازشما جدا خواهد شد شما با اين كار ناتوان و مردم مسلمان را در اختيار آنان قرار داديد تا يكی را با دادن پول و مقام بنده‏خود كنند و ديگری را بحدی در فشار معيشت قرار دهند كه فكری جز تهيه لقمه نانی نداشته باشد و آنها هم با خيال‏آسوده هر نوع دلشان بخواهد با ملك و مملكت بازی كنند رسوائی هوسرانی را برخود هموار سازند به پيروی از اشرارو در برابر خدای جبار!

در هر شهری يك منبری و خطيب و سخنوری زبردست گماشته‏اند خاك وطن زير پايشان پراكنده و دستشان درهمه جا باز است، مردم برده ايشانند و هر دستی بر سر آنها زنند دفاع از آن نتوانند - يك حاكم زورگو و بدخواه است،حاكم ديگر بيچارگان را می‏كوبد و با آنها قلدری و سختگيری می‏كند نه از خدا می‏ترسند و نه بروز رستاخير ايمان‏دارند.

شگفتا! و چرا در شگفت نباشم كه مملكت در تصرف مردمی دغلباز و ستمكار است و ماليات بگيران ستم واستاندارانش نسبت بمردم با ايمان غير مهربان، خدا در مورد آنچه درباره‏اش كشمكش داريم، داوری خواهد نمود ودرباره آنچه بين ما رخ داده، با رای خودش حكم خواهد نمود.

خدايا تو می‏دانی كه آنچه از ما اظهار شد و مبارزه‏ای كه ما شروع كرده‏ايم بر ضد حكومت اموی بواسطه علاقه‏بحكومت بر مردم نبوده و نيز اين بوده كه ارزشهای درخشان دين تو را ارائه دهيم و در كشورت اصلاح پديد آوريم وستمديده‏هايی از بندگانت را آسوده خاطر كنيم تا قوانين آسمانی نو عملی گردد.

بنابراين شما علماء دين بايد ما را ياری كنيد و داد ما را از قدرتهای ستمكار و كسانيكه در خاموش كردن نورپيغمبرشان كوشيده‏اند، بگيريد خداوند يگانه ما را پشتيبان است و بر او توكل داريم و بدرگاه او بازگرديم و سرانجام‏همه بسوی اوست.

از اين روايت مطالب بسيار مهمی استفاده می‏شود كه به برخی از آنها اشاره می‏كنيم:

1- منصب حكومت بر علماء اسلام قرار داده شده است آنان موظف به تشكيل حكومت و برقرار نمودن نظام ‏عادله می‏ باشند جمله و ذلك ان مجاری الامور علی ايدی العلماء تا آخر بقرينه جملات قبل و بعد آن تقريبا صراحت‏در اين معنی دارد. راستی مايه تعجب است كه جمعی از فقهاء بدون مراجعه بصدرو ذيل خبر گفته‏اند كه مراد از علماءدر آن روايت ائمه طاهرينند نه فقهاء اسلام، در روايت دقت كنيد...

2- علماء در صورتيكه حاكم جور تشكيل حكومت داد موظفند كه نه تنها با او همكاری نكنند و نه فقط سكوت‏كنند بلكه بايد مفاسد حكومت او را گوشزد نمايند و او را راهنمائی كنند و ساكت نمانند و در اين راه اگر جانشان بخطربيافتد نه هراسند و اگر از مال دنيا بی نصيب بمانند اعتنائی نكنند.

3- اگر حاكم جور بدعتی در دين گذاشت علماء بايد بگويند و فرياد بزنند، اعلاميه بدهند، سخنرانی كنند و بهرنحو كه ميشود ملت را آگاه سازند و حقايق رابيان دارند.

4- اينكه حكومت را كه امام در صدد گرفتن آن بوده است نه به واسطه علاقه بآن يا بزخارف دنيا بده، بلكه برای‏زنده داشتن دين و گرفتن داد مظلومين بوده است.

مطالب مهم ديگری نيز از آن استفاده ميشود كه در رساله امر بمعروف بآن اشاره نموده‏ايم. _36_

غير از اين چند روايت روايات ديگری نيز دلالت دارد بر اينكه منصب حكومت تفويض بفقهاء شده است، بنابراين‏همان نحو كه مرحوم نراقی عالم بزرگوار اسلامی در كتاب " عوائد " بعد از اشاره به روايات می‏فرمايد، از نظر اخبار،هيچ جای ترديد بر كسی باقی نميماند كه حكومت منصبی است الهی كه ويژه انبياء و صلحا بوده و پس از پيامبر اسلام‏وائمه اطهار، حق فقهای پرهيزگار است.

شرائطی كه در حاكم معتبر است:

در اول فصل گفتيم كه اينجا در دو امر بحث می‏كنيم امر اول اينكه حاكم كیست؟

امر دوم اينكه شرائط و خصوصياتی كه حاكم بايد واجد باشد چيست؟

در امر اول بطور كافی بحث كرديم و اما امر دوم: شرائطی كه حاكم و رئيس امت اسلام بايد واجد باشد - كه اگر فاقد يكی از آنها بشود لياقت تشكيل حكومت‏را ندارد- چند چيز است:

1- بالغ بودن - بنابراين بچه غير بالغ نميتواند تشكيل حكومت دهد و لو باين نحو كه او را رئيس قرار دهند و تارسيدن به حد بلوغ برای او نايب الحكومه تعيين كنند.!

2- عاقل بودن - ديوانه لياقت تشكيل حكومت ندارد.

3- سفيه نبودن - كه سفيه صلاح و فساد كشور را نمی‏تواند تشخيص دهد.

دليل اعتبار اين سه امر روشن است، زيرا حكومت از نظر اسلام يك نحو ولايت و امانت داری است و اين سه گروه- غير بالغ - ديوانه - سفيه - در امور شخصی خود احتياج بولی دارند - بنابراين نمی‏توانند ولايت بر غير داشته‏باشند.

4- عالم بودن - اعتبار اين شرائط از روايات گذشته روشن است اساساً حكومت اسلامی بر عالم بعلت "عالم بودن "قرار داده شده است.

5- اعلم بودن - اعتبار اين شرط را می‏توان از چند خبر استفاده كرد:

اول: حضرت امير (ع) در ضمن خطبه‏ ای چنين می‏فرمايد:

ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقومهم عليه و اعلمهم بامرالله فان شغب شاغب استعتب و ان ابی قوتل".

ای مردم سزاوارترين افراد بر اين امر - حكومت - كسی است كه بهتر بتواند آنرا اداره كند و عالم‏تر باحكام الهی‏باشد و اگر فتنه انگيزی - با بيان يا غير بيان - فتنه ايجاد نمايد جواب بدهد و اگر عناد و لجاجت كرد با او به نبردبرخيزد.

پيغمبر اكرم(ص) می‏ فرمايد: " ماولت امه قط امرها رجلا و فيهم من هو اعلم منه لم يزل امرهم سفالا حتی برجعواالی ماتركوا".

هيچ جمعيتی ولايت امرش را يعنی منصب اداره نظام را به كسيكه دانشمند تراز او در بين جمعيت می‏باشد، واگذارنمينايد مگر اينكه آن جمعيت سير قهقرائی می‏نمايد، تا وقتيكه فرد دانشمندتر متصدی امر شود.

و نيز رسول اكرم(ص) فرموده است "من ام قوما و فيهم اعلم منه و افقه لم يزل امرهم فی سفال الی يوم القيامه"

اگر كسی پيشوای قومی شد در حاليكه دانشمندتر از او در بين جمعيت باشد، آن ملت سير قهقرائی می‏نمايد تا روزقيامت.

و نيز از پيامبر گرامی اسلام(ص) نقل است " ان الرئاسه لا تصلح الا لاهلها فمن دعی الناس الی نفسه و فيهم من هو اعلم‏منه لم ينظر الله اليه يوم القيامه"

رئاست بركسی غير اهلش صلاح نيست. يعنی غير اهل اگر متصدی رياست شود موجب فساد می‏گردد، پس‏كسيكه دعوت كند ملت را بخود و بگويد از من تبعيت كنيد، در حاليكه در بين مسلمانان كسی داناتر از او باشد،خداوند نظر رحمت در روز رستاخيز باو نمينمايد.

در خبری از امام صادق (ع) نقل شده است قال رسول الله (ص) من ضرب الناس بسيفه و دعاهم الی نفسه و فی‏المسلمين من هو اعلم منه فهو ضال متكلف"

كسيكه با جنگ و خون ريزی مردم را بخود دعوت كند، در حاليكه دانشمندتر از او در بين مردم باشد، چنين‏شخصی گمراه است. علاوه بر آنچه كه ذكر شده ده‏ها روايت ديگر باين مضمون از ائمه طاهرين (ع) بما رسيده است كه‏نقل همه آنها ضروريست اساسا اسلام بعلم و دانش زياد اهميت می‏دهد و فرد دانشمند را برتر از همه می‏داند و كليدراه سعادت را علم و دانش می‏داند و سفارش تحصيل علم و دانش را نموده و در روايات زيادی فضيلت علم و عالم رابيان می‏نمايد تا جائيكه دانشمندان را به پايه پيامبران گذشته رسانده است.

متاسفانه مسلمانان بحدی در اين راه كوتاهی نموده‏اند تا جائيكه در بعضی كتب تاريخ نوشته شده است كه وزراءخلفاء اسلامی مانع می‏شدند كه خليفه كتاب بخواند و مطالعه كند!! و می‏نويسند يكی از خلفای عباسی مرد، وزير اوتصميم گرفت يك فرد عالم و دانشمند يرا بخلافت منصوب كند ولی عده‏ای از ديوانيان او را از اين كار بر حذر داشتندو گفتند چه اصراری كه مرد دانشمندی خليفه شود؟ بهتر است آن كودك صغيری كه از دانش بهره ندارد خليفه و حاكم‏بر مسلمانان گردد و تو بنام او حكمرانی كنی، او هم چنين كرد و مقتدر را كه كودك بی سوادی بود، بخلافت تعيين‏نمود!

باز می‏ نويسند معاويه ميگفت چقدر زشت است كه خليفه در علم زياده روی كند!

آری يكی از علل و اسباب بدبختی و انحطاط و تنزل مسلمين همين بی اعتنائی بعلم و دانش است.

حاكم اسلامی بايد خلاف فرمان الهی عمل نكند.

6- حاكم اسلامی بايد عادل باشد واجبات را انجام دهد و از محرمات اجتناب نمايد. بعبارت ديگر بدستورات‏الهی عمل كند و اگر چنين نباشد مسلط شدن او برنواميس مسلمين و ثروتهای عمومی و ساير وظائف حكومت‏خيانت بامت اسلام است و موجب می‏شود كه مسلمانان بروز سياه بنشينند، زيرا طبعا چنين كسی در مقابل هواهای‏نفسانی و لذات حيوانی از اينكه مصالح ملت را زير پابگذارد امتناعی ندارد شما ملاحظه می‏نمائيد چه بدبختی‏ها وتنزل و انحطاطی نصيب مسلمانان شده از زمامداری كسانی كه تقوی وعدالت نداشته‏اند.

به هرحال رواياتی از ائمه طاهرين رسيده است كه اين شرط را از اساسی‏ترين اموريكه در حاكم معتبر دانسته‏اندسليمان ابن خالد از امام صادق (ع) روايت می‏نمايد " اتقواالحكومه فان الحكومه انما هی للامام العالم بالقضاء العادل‏فی المسلمين كنبی او وصی نبی"

به پرهيزيد از حكومت زيرا زمامداری و حكومت فقط از آن كسی است كه عالم باحكام الهی باشد و عادل در بين‏مسلمين مانند پيامبر يا وصی پيامبر.

حضرت امير(ع) در ضمن خطبه چنين می‏فرمايد "و قد علمتم انه لا ينبغی ان يكون الوالی علی الفروج و الدماء والمفانم و الاحكام و امامه المسلمين البخيل فتكون فی اموالهم نهمته - و لاالجافی فيقطعهم بجفائه و لاالحائف للدوال‏فيتخذقومادون قوم و لاالمرتشی فی الحكم فيذهب بالحقوق و يقف به دون المقاطع و لاالمعطل للسنه فيهلك‏الامه " يعنی شما مردم خوب می‏دانيد كه سزاوار نيست كسيكه برنواميس و نفوس و ثروتهای ملت و دستورات وقوانين الهی و پيشوائی مسلمانان ولايت پيدا می‏كند، بخيل باشد.

و نيز نبايد جاهل باشد زيرا جاهل ملت را گمراه ميكند.

و همچنين نبايد خشن و جفاكار باشد تا بواسطه جفای او مردم با او قطع مراوده كنند.

و نبايد كسی باشد كه اموال مسلمين را حيف و ميل می‏كند.

و رشوه خوار نبايد باشد تا اينكه حقوق مردم را پايمال ننمايد.

و كسيكه سنت و قانون الهی را تعطيل می‏كند نباشد و گرنه موجب نابودی امت ميشود، البته اين خبر دو موضوع رابيان می‏كند: يكی علم و ديگری عدالت...

امام باقر(ع) می‏فرمايد"قال رسول الله(ص) لاتصلح الامامه الالرجل فيه ثلاث خصال ورع يحجزه عن معاصی الله و حلم‏يملك به غضبه و حس الولايه علی من يلی حتی يكون لهم كالاب الرحيم"

پيغمبر(ص) فرموده است: امامت و پيشوائی و رهبری مسلمين شايسته نيست مگر بر كسيكه سه خصلت را واجد باشد:تقوی و ورع كه او را از نافرمانی خدا باز دارد و حلمی را واجد باشد كه در صورت غضب بتواند خودش را حفظ كند وحس اداره ملت را دارا باشد تا آنكه نسبت بآحاد ملت در حكم يك پدر مهربان باشد.

حضرت سيد الشهداء(ع) در خطاب باهل كوفه می‏فرمايد: فلعمری ماللامام الاالحاكم بالكتاب القائم بالقسط والدائن بدين الله الحابس نفسه علی ذات الله

نيست امام مگر كسيكه حكم بكتاب بنمايد و با مردم بعدالت رفتار كند و متدين باشد.

امام حسن(ع) در خطبه‏ ای می‏فرمايد: "انما الخليفه من سار بكتاب الله و سنه نبيه"

نيست خليفه غير از كسيكه بر طبق كتاب خدا و سنت پيامبر عمل نمايد.

ابوخديجه راوی مورد اعتماد از امام صادق (ع) روايت نموده "قال اياكم اذا وقعت بينكم خصومه او تداری فی‏شی‏ء و من الاخذو العطاء ان تحاكموا الی احد من هولاء الفساق" كه در اين روايت امام(ع) نهی می‏فرمايد كه درموارد دعاوی حقوقی و جزائی بفاسق رجوع شود.

و به همين مضمون چند روايت ديگر نيز وارد شده است.

بعلاوه آيه كريمه "لا تركنوا الی الذين ظلموا" بر اين معنی دلالت دارد، زيرا فرد شاخص و روشن ركون به ظالم،سپردن امور اداری و كشوری به ستمكاران است.

شايستگی ركن اساسی است

7- حاكم و والی مسلمانان بايد لياقت و شايستگی داشته باشد صاحب رای و بصيرت در تدبير امور و برقرار نمودن‏نظام عادلانه و حفظ امن بلاد از شراشرار باشد، شجاعت وقوت قلب داشته باشد تا بتواند در مقابل دشمنان دين اعم‏از داخلی و خارجی استقامت نمايد.

زيرا مقصد اصلی و غرض از جعل منصب حكومت بر شخص يا صنفی همان نحو كه حضرت امير_ع_ در خطبه‏شقشقيه _50_فرموده و حضرت سيدالشهداء هم در خبر تحف العقول _51_بيان نموده، انجام وظيفه اجرای احكام وبرقراری نظام عادلانه اسلام است و گرفتن داد مظلوم از ظالم و صرف ثروتهای عمومی در موارد قانونی و امثال اينهااست.

بنابراين حاكم بايد واجد صفات و خصال ذكر شده باشد تا آنكه اين مهم و مقصد و هدف عالی بخوبی انجام يابد.

بلكه از اخبار و روايات استفاده می‏شود كه هر كس لايق‏تر و شايسته‏ تر و استقامت او در مقابل ناملايمات زيادتراست، مقدم بر ديگران می‏باشد، حضرت امير(ع)فرموده است:

"ان احق الناس بهذا الامر اقومهم عليه":

سزاوارترين افراد باين امر _حكومت اسلامی_ كسی است كه استقامت او زيادتر است.

از پيامبر گرامی اسلام(ص) روايت شده كه فرموده‏ اند: "من استعمل عاملا من المسلمين و هو يعلم ان فيهم من هو اولی‏بذلك منه و اعلم بكتاب الله و سنهة نبيه فقد خان الله و رسوله و جميع المسلمين"

فرموده است اگر كسی عاملی از بين مسلمانان برای تصدی كاری از كارهای مملكتی تعيين كند در حاليكه ميداند كه‏شخص شايسته‏تر و دانشمندتر از او در بين مسلمين وجود دارد اين كسی بخدا و پيامبر و جميع مسلمين خيانت كرده‏است.

گويا نظر در اين روايت و امثال آن باين باشد كه منصب حكومت و ساير مناصب اداره مملكت از امانات است وخدای تبارك و تعالی امر فرموده امانت باهلش واگذار گردد و اگر بغير اهل داده شود، خيانت است و چون اين امانت ازطرفی مربوط به خدا و پيامبر است و از طرفی مربوط بجميع مسلمين - چون بنفع آنان قرار داده شده - اگر غير اهل‏متصدی شود، خيانت به همه است.

البته اين خبر در مورد تعيين عامل می‏باشد ولی حكم مقام به اولويت از آن فهميده می‏شود.

از رسول گرامی اسلام نقل شده است: "من تقدم علی قوم من المسلمين و هويری ان فيهم من هو افضل منه فقدخان الله و رسوله و المسلمين "

كسيكه پيشرو گروهی از مسلمانان بشود در حاليكه ميداند كه شايسته‏ تر از او در بين مردم هست - چنين شخصی‏خيانت بخدا و پيغمبر و جميع مسلمانان نموده است.

از حضرت امير(ع) نقل شده است "و لا تقبلن فی استعمال عمالك و امرائك شفاعه الا شفاعه الكفائه والامانه"

برای تصدی فرماندار و امير غير از لياقت و شايستگی و امانت داری چيز ديگری را ملاك قرار نده و روايات ديگری‏قريب باين مضمون رسيده است كه برای اختصار نقل نميشود.

حاكم نبايد حريص به مقام باشد

8- حاكم ووالی نبايد حريص بر تصدی اين مقام باشد و علاقه بآن داشته باشد مگر برای اجراء احكام الهی و حفظبلاد مسلمين و برقرار نمودن نظام عادلانه، همان گونه حضرت امير(ع) در خطبه شقشقيه فرمود كه ارزش اين مقام‏در من از آبی كه از دماغ بز بيرون می‏آيد كمتر است - و يا حضرت سيدالشهداء فرمود كه خود مقام ارزشی ندارد ولی‏فعاليت من برای گرفتن آن بخاطر حفظ دين و اجراء قوانين اسلام و امنيت مسلمانان است

رسول الله _ص_ می‏فرمايد: "انا والله لانولی هذا العمل احدا ساله اواحدا حرص عليه"

بخدا قسم ماكسی را باين كار منصوب نمی‏كنيم كه خود او داوطلب آن باشد _بواسطه علاقه بآن مقام_ و يا كسيكه‏حريص برآن باشد.

حضرت امير(ع) در جواب عبدالله بن عباس كه وساطت نموده بود تا امام استانداری بصره و كوفه را به طلحه وزبير واگذار كند، فرمود: "و يحك ان العراقين بهما الرجال و الاموال و متی تملكار قاب الناس يستميلا السفيه بالطمع ويضربا الضعيف بالبلاء و يقوبا علی القوی بالسلطان و لو كنت مستمعلاً احداً الضهره و نفعه لاستعملت معاويه علی‏الشام و لو لا ماظهر لی من حرصهما علی الولايه لكان لی فيهما رای"

وای برتو در كوفه و بصره مردم مسلمان و اموالشان موجود است و زمانيكه اين دو نفر متصدی مقام ولايت شدندمردم نادان را با پول می‏خرند و ناتوانان را با شكنجه و آزار ساكت می‏كنند، مردمان قوی را با قدرت و نيرو تسليم‏می‏نمايند، من اگر بنا بود در دادن منصب حساب ضرر و نفع خود را بكنم معاويه را فرماندار شام می‏كردم - و تمام‏نزاعها از بين می‏رفت - بلی اگر حرص اين دو نفر به مقام نبود ممكن بود آنها راولی قرار دهم.

9- يكی از شرايط معتبر حاكم مرد بودن است - دليل آن قطع نظر از آنكه در اخباريكه حكومت را بر علماء قرارداده تعبير به "رجل" نموده پاره‏ای از روايات صريحا بر اين معنی دلالت می‏كند، جمعی از امام باقر(ع) روايت كرده‏اندكه "قال ليس علی النساء اذان و لااقامه الی ان قال و لاتولی المرئه القضاء و لا تلی الاماره و لاتستشار"

امام فرموده بر زنها اذان و اقامه واجب نيست - بعد چند امر ديگر می‏فرمايد تا آنكه می‏گويد - زن نمی‏تواندمتصدی منصب قضاوت شود و نمی‏تواند حاكم و امير گردد - و مورد شور - در امور سياسی - قرار نمی‏گيرد.

روايت شده است از پيامبر گرامی اسلام (ص)"لا يفلح قوم ولتهم امرئه "

رستگار نميشوند جماعتی كه زنانشان بر آنها حكومت كنند - و روايات ديگری قريب باين مضمون رسيده است،شايد راز اعتبار اين شرط اين باشد كه به حسب غالب جنبه عاطفی زن بيشتر است از جنبه عقلانی او و در حكومت‏گاهی ضرورت ايجاب می‏كند كه خشونت بخرج داده شود و زن نمی‏تواند چنين باشد

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید