چاپ کردن این صفحه

آيا خشونت جايگاهى در اسلام دارد؟ و آيا جهاد، اجراى حدود و مراتب بالاى امر به معروف و نهى از منكر از مصاديق خشونت مذموم هستند؟

آيا خشونت جايگاهی در اسلام دارد؟ و آيا جهاد، اجرای حدود و مراتب بالای امر به معروف و نهی از منكر از مصاديق خشونت مذموم هستند؟

برای پاسخگويی به اين پرسش، نخست بايد مقدّمه ای ذكر كنيم، تا ضمن آن مشخّص شود كه آيا اساساً هرگونه خشونتی مذموم است و بايد خشونت را در هر شكل آن محكوم كرد؟ و يا برخی از گونه های خشونت لازمه زندگی اجتماعی است و در صورت عدم اعمال آن بنيان نظم و امنيّت جوامع از هم خواهد گسست؟ 

بشر موجودی بالطبع اجتماعی است و انسانها به منظور برآوردن نيازهای مادّی و معنوی خود رو به زندگی جمعی میآورند و با تشكيل جوامع در صدد بهره گيری بهتر از دستاوردهای زندگی اجتماعی و تعاملهای انسانی و همين طور استفاده از محصول دسترنج ديگران، در ازای پرداخت بهای آن و يا ارائه خدمتی متقابل، بر میآيند; تا از اين رهگذر سريع تر، آسانتر و به شكل مطلوب تری خواسته های خود را تأمين كنند. امّا همواره افرادی وجود دارند كه میخواهند بدون تحمّل زحمت از دسترنج ديگران بهره گيرند و با ناديده گرفتن و تضييع حقوق و منافع ديگران، اغراض و منافع خود را تأمين كنند; همچنان كه طبع چنين زندگی جمعی وجود تزاحمات و برخوردهايی بين منافع افراد است. از اين رو، كشمكش هايی در صحنه اجتماع رخ میدهد كه برای جلوگيری از آن بايد «مرزهايی» را تعيين كرد و قوانينی را مدوّن ساخت.
بنابراين، هدف از زندگی اجتماعی كه همان برخورداری هر چه بهتر از مواهب طبيعی، درجهت تكامل مادّی و معنوی انسان ـ آن هم برای همه افراد جامعه ـ است، تنها با وجود «قانون» ـ كه حقوق و تكاليف هر يك از اعضای جامعه را معين میكند ـ تأمين میشود.
قانون كه خود مجموعه بايدها و نبايدهايی است كه شيوه رفتار آدمی را در زندگی اجتماعی تعيين میكند، نخست به افراد جامعه ابلاغ میگردد تا با گردن نهادن به آن موجبات بهره وری صحيح و كامل از زيست اجتماعی را فراهم سازند. امّا نيك میدانيم كه در همه جوامع و در طول تاريخ همواره كسانی بوده و هستند كه قانون را ناديده میگيرند و ضمن پايمال ساختن حقوق ديگران، نظم و امنيّت و آرامش جامعه را به مخاطره میافكنند.
از اين رو، انسانها به حكم عقل خويش، وجود نيروی تضمين كننده اجرای قوانين و مقابله با افراد خاطی را ضروری میدانند، به همين جهت به تشكيل قوّه ای قاهره كه ضامن اجرای قانون باشد و همچنين تعيين مجازات ها و محروميّت هايی برای تخطّی كنندگان از قانون اقدام میكنند: وجود نيروهای انتظامی و پليس، تشيكل قوّه قضائيه و دادگاه ها، در نظر گرفتن زندان، تبعيد و... همگی در اين راستا و به منظور تأمين اين دو هدف شكل میگيرند. از سوی ديگر، دست اندازیها و تهديدهای خارجی كه از فراسوی مرزها امنيّت و موجوديّت يك كشور و نظام اجتماعی آن را تهديد میكند و يا وجود برخی بحرانهای بزرگ ملّی وجود ارتشی قدرتمند را در هر جامعه ای ضروری میسازد، تا به موقع به كار افتد و نظم و امنيّت را تأمين و حفظ كند.
بنابراين، در تمام كشورهای جهان اهرمها و نيروهايی وجود دارند كه با قانون شكنیها، تجاوز به حقوق ديگران و يا تهديدهای داخلی و خارجی به مقابله برخاسته، قدرتمندانه و به تناسب ميزان جرم و كيفيّت آن به سخت گيری و برخورد میپردازند; در مواردی نيز به اعمال برخی مجازات ها و يا حتّی سركوب و جنگ متوسّل میشوند و بدين وسيله از حقوق افراد و امنيّت جامعه پاسداری میكنند. از اين رو، اِعمال خشونت مادام كه چاره ای جز آن نباشد و از طرف مراجع ذی صلاح و به صورت قانونمند صورت گيرد، در همه نظامهای جهان پذيرفته شده است.
اسلام نيز بر اين رويّه عقلايی صحّه میگذارد و در مقابل كسانی كه امنيّت جانی و مالی مسلمانان و يا شهروندان غير مسلمان جامعه اسلامی را تهديد میكنند، مجازات هايی را تعيين میكند. البتّه اسلام زندگی انسان را به دنيا، و مصالح او را به مصالح دنيوی محدود نمیداند و معقتد است: خداوند متعال انسان و زندگی اين جهانی انسان را مقدّمه ای برای هدفی والاتر; يعنی، زندگی خالد و دائم آخرت میخواهد و حقّ تكامل و رسيدن به سعادت ابدی را برای همه انسانها محفوظ میداند. بنابراين، قوانينی كه برای زيست انسان در هر دو بُعد فردی و اجتماعی آن وضع میكند با در نظر گرفتن مصالح دنيوی و اخروی انسان، هر دو، میباشد.
از اين رو، اسلام تخلّف از قوانين فردی و اجتماعی خود را بر نمیتابد و اگر چه سرپيچی از اجرای فرامين فردی را ـ مادام كه تخلّف بر اثر تظاهر به آن در منظر ديگران جنبه اجتماعی نيابد ـ تخلّفی اخلاقی و رسيدگی به آن را به قيامت وامیگذارد; ولی هر گونه تخلّف از قوانين اجتماعی خود را جرمی حقوقی دانسته، برای متخلّفين مجازات ها و «حد»هايی را در نظر میگيرد و در مواردی به هيچ وجه اعمال رأفت را در مورد مجرمين مجاز نمیداند:
«الزَّانِيةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا كَلَّ وَاحِد مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَة وَ لاَ تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِينِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ...»([1])هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد; و نبايد رأفت (و محبّت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حكم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد!
البتّه ارتكاب خشونت و يا هر عمل ديگری كه خارج از چارچوب قانون باشد، خود نوعی جرم و مذموم میباشد و در نظام اسلامی ما نيز كه قانون عبارت است از موازين اسلامی و قوانين موضوعه در چارچوبه اسلام، هر گونه تخلّفی از اين قانون جرم تلقّی میشود.
بنابراين، چه در نظامهای غير دينی و چه در نظام اسلامی، اِعمال خشونت در مواردی پذيرفته است و نمیتوان آن را به طور مطلق و بكلّی كنار گذارد، چرا كه در غير اين صورت امنيّت مالی، جانی و معنوی انسانها به خطر خواهد افتاد و مصالح كشور و حقوق شهروندان از بين خواهد رفت. به همين دليل خشونت خود به خود نه دارای ارزش مثبت است و نه دارای ارزش منفی، بلكه ارزشگذاری آن تابع شرايط و دلايل اِعمال آن میباشد.
اينك جای آن دارد كه ديدگاه قرآن را نيز در اين باره جويا شويم، تا دقيق تر و بهتر با ديدگاه اسلامی آشنا شويم:
در قرآن كريم واژه «خشونت» وجود ندارد، امّا به جای آن دو كلمه ديگر; يعنی: «غلظت» و «شدّت» كه هر دو مترادف با خشونت هستند به كار رفته اند.
واژه غلظت آن گونه كه اهل لغت گفته اند، به معنای: خشونت، شدّت، درشت شدن، درشتی و تندخويی است و در مقابل رقّت به كار میرود.([2])
واژه شدّت نيز به معنای: غلظت، صلابت و سختی است، و در مقابل رقّت استعمال میگردد.([3])
و بالاخره واژه خشونت به معنای شدّت، درشتی و درشتخويی است و در مقابل نرمی به كار میرود.([4])
در كاربردهای قرآنی نيز دو واژه غلظت و شدّت ـ همان گونه كه مفسّرين گفته اند ـ به معنای لغوی خود به كار رفته اند. به عنوان نمونه، در آيه 73 از سوره توبه و آيه 9 از سوره تحريم آمده است:
«يَا أَيُّهَا النَّبِیُّ جهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ...» ای پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن، و بر آنها سخت بگير! (و در مورد آنها خشونت به كار ببر!)
و يا در آيه 123 از سوره توبه آمده است:
«... وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً...» آنها (كافران) بايد در شما شدّت و خشونت (و قدرت) احساس كنند.
همچنين در آيه 29 از سوره فتح آمده است: «مَحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْكُفَّارِ، رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ...» محمدّ(صلی الله عليه وآله) فرستاده خداست و كسانی كه با او هستند در برابر كفّار سخت و شديد و در ميان خود مهربان اند.
اين آيات و آيات مشابه آنها همگی گويای جنبه قهرآميز احكام اسلامیاند، كه در جای خود و با شرايط تعيين شده از سوی شرع مقدّس به اجراء در میآيند.
بنابراين، گرچه اسلام دين رحمت و عطوفت و خداوند متعال ارحم الرّاحمين است و اصل اوّلی در اسلام بر رأفت و مهربانی است، امّا اين هيچ گاه به معنای نفی هر گونه برخورد قاطع و اعمال خشونت و شدّت در موضع خود نيست. به همين دليل سخن كسانی كه اسلام را نافی هر گونه غلظت و اعمال خشونت ـ اگر چه به جا و به دستور خود خدای متعال باشد ـ معرّفی میكنند، فاقد پشتوانه قرآنی و اسلامی است.
قرآن كريم میفرمايد: پيامبر(صلی الله عليه وآله) و مؤمنان در برابر كفّار شدّت و صلابت به خرج میدهند و هرگز در مقابل كسانی كه به مرزهای عقيدتی مسلمانان تعرّض میكنند نرمی نشان نمیدهند. هر چند در ميان خودیها يعنی كسانی كه اصول و ارزش های اسلامی را به رسميّت میشناسند، با عطوفت و مهربانی رفتار میكنند.
بنابراين، شدّت به خرج دادن در برابر كسانی كه حريم اسلام و احكام تابناك آن را میشكنند، يا جان و مال و آبروی مسلمانان را به مخاطره میافكنند، نه تنها از مصاديق خشونت منفی نيست; بلكه از ويژگیهای پيامبر(صلی الله عليه وآله) و مؤمنان راستين است. در حقيقت اين برخورد محكم و با صلابت كه به انگيزه اجرای اوامر خدای متعال در قالب امر به معروف و نهی از منكر صورت میگيرد، برخاسته از هواها يا ضعفهای نفسانی نمیتواند باشد، بلكه تنها در جهت تحفّظ بر احكام و ارزش های دينی است و از آنجا كه سعادت دنيوی و اخروی انسانها در گرو عمل به دين و احكام نورانی آن است و سود و ضرر عمل كردن و يا عمل نكردن به اسلام تنها متوجّه خود بندگان است، كسانی كه به هر نحو در مقابل پياده شدن و تحقق عملی اسلام و احكام آن میايستند، به واقع راه رسيدن به كمال را بر روی سايرين میبندند. از اين روست كه بايد با چنين افرادی مقابله كرد و اگر گفتار زبانی در آنها مؤثّر نيفتاد، بايد با اذن حاكم اسلامی با آنها شديداً برخورد كرد و حتّی در برخی حالات مجازات اعدام را در مورد آنها اعمال كرد.
بنابراين، بايد بين خشونت منفی و شدّت اسلامی فرق گذارد و در دام خنّاسان زمانه كه سعی دارند با يكی دانستن اين دو، غيرت دينی و خشم و صلابت مقدّس اسلامی را از ميان بردارند گرفتار نيامد و الاّ اينان كار را به جايی خواهند رساند كه ـ العياذ باللّه ـ پيامبر(صلی الله عليه وآله) و ائمه طاهرين(عليهم السلام) را نيز خشن دانسته، احكامی چون «قصاص» را غير انسانی معرّفی كنند و به شهادت رساندن سالار شهيدان در كربلا را واكنش مردم نسبت به خشونت پيامبر(صلی الله عليه وآله)در جنگهای بدر و حنين بدانند!!
آيا ولیّ فقيه در اِعمال حكومت دينی میتواند به زور متوسّل شود؟
در فرهنگ دينی تشيّع، مشروعيّت حكومت برآمده از اذن الهی است، با اين حال برای عينيّت يافتن حكومت و پياده شدن احكام الهی داشتن مشروعيّت به تنهايی كافی نيست، زيرا حكومت با هر پشتوانه سترگ نظری مادام كه مقبوليّت مردمی نيابد هرگز قابل اِعمال نخواهد بود.
كسانی كه كمترين آگاهی از تاريخ اسلام داشته باشند به واهی بودن اين سخن كه اسلام با زور شمشير پيروز شد و تشكيل حكومت داد واقف اند. اساس دين بر پايه تبليغ و راهنمايی انسانها به سوی زندگی بر مبنای عقل و منطق است و آيات قرآنی روشن ترين گواه بر اين مدّعی است:
«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»([5]) و «مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ»([6]) و آيه: «فَمَنْ شَآءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَآءَ فَلْيَكْفُرْ»([7])
پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) و ائمّه معصومين(عليهم السلام) با آن كه از قدرت معجزه برخوردار بودند و میتوانستند از راه های غير عادی و بكارگيری نيروی قهريّه غيبی اِعمال حكومت كنند، امّا هرگز چنين نكردند; زيرا خواست اسلام اين است كه مردم از روی بصيرت و آگاهی اسلام و حكومت دينی را پذيرا شوند. چرا كه حكومتی پايدار و بالنده خواهد بود كه دلها را مسخّر خويش كند: «وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيَزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»([8]) خدا دين و شريعت را برای بشر فرو فرستاد تا بشر خود با بصيرت و منطق به برپايی حكومت عدل و داد قيام كند.
اسلام معتقد است كه بايد حقّ برای انسانها تبيين شود و كسی حق ندارد مانع تبيين آن گردد، اگرچه همه كسانی كه حقّ را بازشناختند در برابرش سر تسليم فرود نياورند.
در هر حال، اگر مردمی با بينش و آگاهی اسلام را به عنوان دين حقّ، و پيامبر(صلی الله عليه وآله) يا امامان معصوم(عليه السلام) و يا ولیّ فقيه را به عنوان حاكم الهی پذيرفتند. آنها موظّف اند تشكيل حكومت دهند و جامعه را بر اساس حكومت اسلامی اداره كنند و در برابر كسانی كه علاوه بر عدم پذيرش حكومت دينی به توطئه عليه حكومت دينی و احكام الهی دست میزنند، به مقابله برخيزند و از كيان دين و حكومت دينی پاسداری كنند و متخلّفان را ملزم به تبعيّت و اطاعت سازند.
اين نگاهبانی از حدود الهی از وظايف مسلّم حكومت اسلامی است و تخطّی از آن كه مستلزم وهن احكام اسلامی و مسدود يا كمرنگ كردن راه كمال بر روی افراد جامعه است، گناهی بس بزرگ و نابخشودنی است كه دامنگير كارگزاران حكومت دينی خواهد بود.
البتّه چنان كه پيش تر نيز گفتيم، قدرت حاكم الهی و ولیّ فقيه از ناحيه مردم است و پذيرش (= مقبوليّت) مردمی است كه به حاكم توان اِعمال حكومت میدهد. به همين دليل، با آن كه پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) در غدير خم حضرت علی(عليه السلام) را به جانشينی خود و امامت مسلمانان برگزيدند، چون پشتيبانی و همياری مردمی قرين اين انتخاب نشد، امير مؤمنان(عليه السلام) از قيام به تشكيل حكومت و عمل به وظيفه معذور گرديدند. امّا همگی میدانيم به محض آن كه مردم با حضرتش بيعت كردند و جهت پياده كردن احكام الهی دست همكاری با ايشان دادند، اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز با بكارگيری قوّه قهريّه در برابر دشمنان حكومت اسلامی ايستادند و صحنه هايی چون حنگ جمل، جنگ صفّين و جنگ نهروان رقم خورد و نمونه های عملی و عينی برخورد حاكم دينی با معاندان به منصّه ظهور رسيد.
بنابر اين، مشروعيّت حاكم ـ به معنای حقّ حاكميّت داشتن ـ از ناحيه اذن الهی است و قدرت اِعمال آن از پذيرش و مقبوليّت مردمی ناشی میگردد و حاكم اسلامی با تكيه بر همين قدرت برآمده از مردم، موظّف به مقابله با قانون شكنان و متخلّفان، و الزام آنان به پذيرش و اطاعت از قوانين و ارزش های اسلامی است.
ناگفته نماند كه حاكم و دولت اسلامی هرگز حق دخالت در مسائل فردی و خصوصی اشخاص را ندارد; افراد در حوزه مسائل شخصی خويش آزادند و حكومت حقّ تعرض به آنها را ندارد. البتّه اين تا آنجاست كه افراد تجاهر به فسق نكنند و در ملا عام مرتكب حريم شكنی احكام و ارزشهای دينی ـ حتّی احكام فردی دين ـ نشوند. چرا كه ارتكاب معاصی در حضور ديگران از زشتی گناه میكاهد و موجب بروز مفسده و به خطر افتادن مصلحت افراد و جامعه خواهد شد و در واقع حقّ رسيدن به كمالات و مصالح دنيوی و اخروی انسان های ديگر را ضايع خواهد كرد.
پس ولیّ فقيه و دولت اسلامی میتواند و بايد جلوی مفاسد و قانون شكنیها را بگيرد; نخست با تذكّر و گفتن و اگر مفيد واقع نشد، با اِعمال قوّه قهريّه قانون را حاكم كند.
________________________________________
[1]ـ نور / 2.
[2]ـ ر. ك: لسان العرب، تفسير كشّاف، مجمع البيان، تفسير نمونه، فرهنگ معين، فرهنگ عميد.
[3]ـ ر. ك: همان.
[4]ـ ر. ك: لسان العرب، فرهنگ معين، فرهنگ عميد.
[5]ـ انسان / 3.
[6]ـ مائده / 99.
[7]ـ كهف / 29.
[8]ـ حديد / 25.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)