بخش اول‏ تبيين مفهومى «ولايت مطلقه فقيه»

فصل اول‏ مفهوم ولايت در لغت، اصطلاح و عرف‏

 

در اين بخش ابتدا با معناى واژگانى الفاظ تحقيق- براساس معتبرترين كتب لغت- آشنا مى‏شويم و در ادامه به معناى اصطلاحى آنها مى‏پردازيم؛ چه آنكه تلقى صحيح و شفاف هر مسئله در گرو فهم درست مفاهيم است.

 

ولايت از نظر واژگانی‏

 «ولايت» واژه‏ای عربی است كه به اعتراف لغت‏شناسان بزرگ عرب از ريشه «ولی» بر وزن فلس به معنای قرب نزديكی است. «ولاء» و «توالی» در اصل به معنای قرار گرفتن يك شی‏ء در كنار شيی‏ء ديگر است، بی‏آنكه فاصله‏ای بين آن دو باشد كه البته لازمه چنين حالت و ترتبی نزديكی آن دو شی‏ء به يكديگر است. طريحی در مجمع البحرين می‏گويد: ولايت با فتحه به معنای محبت، و با كسره به معنای توليت و سلطنت است و والی كسی را گويند كه زمام امور ديگری را به دست خود گيرد و عهده‏دار آن گردد.

اين قرب افزون بر قرب مادی، قرب معنوی را نيز شامل می‏شود. اين لفظ به معنای دوستی، نصرت، ياوری، دوستدار، و امارت نيز آمده است كه وجه مشترك همه اين معانی همان قرب معنوی است. باتوجه به معنای اصلی، واژه «ولیّ» در ساير موارد نيز به همين معنا استعمال می‏شود.

در مورد ولايت به معنای قرب آمده: «ولايت كه همان قرب و نزديكی است، در لغت از مفاهيم اضافی به شمار می‏رود؛ ... چون اگر چيزی به شخص يا شی‏ء نزديك بود، آن شيی‏ء و شخص نيز به او نزديك خواهند بود؛ [يعنی‏] ... يك اضافه متوافقه الاطراف ... بر اين اساس، اگر انسان ولیّ خدا باشد، خداوند نيز ولیّ اوست؛ چنانكه اگر خدا ولیّ كسی بود- يعنی به او نزديك بود- او هم ولیّ خدا خواهد بود و اين مقتضای اضافه متوافقه الاطراف است». در فرهنگ فارسی نيز واژه «ولیّ» به معنای دوست، يار و صاحب، و واژه «ولايت» به معنای حكومت آمده است.

علامه طباطبايی در اين مورد آورده است: «لكن الاصل فی معناها (ای الولايه) ارتفاع الواسطه الحائله بين الشيئين بحيث لا يكون بينهما ما ليس منهما: اصل در معنای ولايت برداشته شدن واسطه است كه بين دو چيز حايل شده، به گونه‏ای كه بين آن دو چيز غير آنها باقی نماند». علامه امينی نيز در كتاب شريف الغدير بيست‏وهفت معنا برای «مولی» برمی‏شمارد و آن‏گاه اين معانی را از باب اشتراك در معنا، و معنای جامع را «اولی بالشی‏ء» می‏داند.

يكی از برجسته‏ترين معانی «ولیّ» ولايت تدبير و سرپرستی امور ديگران است. ولیّ، فعيل به‏ معنای فاعل است. جوهری در صحاح می‏گويد: «هركس كار ديگری را بر عهده گيرد، ولیّ اوست». شرتونی در اقرب الموارد «3» نيز «ولايت» را به معنای خطّه و امارت و حكومت داشتن معنا كرده است. بنابراين هرگاه «ولیّ» در ارتباط با تدبير امور اجتماعی مطرح شود، مراد همان ولايت، زعامت و رهبری است.

ولايت در عرف و اصطلاح‏

در اصطلاح واژه «ولايت» هم‏رديف واژه‏هايی مانند «سرپرستی»، «زعامت» و «رياست» ذكر شده و مراد از آن سرپرستی و اداره امر ديگری را بر عهده داشتن است. در اقرب الموارد آمده است: «ولیّ الشئ و عليه ولاية و ولاية، ملك‏الامر و قام به: صاحب و سرپرست كار و امر شد و به آن قيام كرد و سرپرستی آن را بر عهده گرفت». در اين باب آمده است كه «ولايت در اصطلاح به معنای سلطه بر شخص يا مال و يا هر دو است، اعم از اينكه چنين سلطه‏ای عقلی باشد يا شرعی، اصلی باشد يا عرضی»؛ مانند ولايت قيم از سوی پدر بر فرزمند.

در عرف هنگامی كه می‏گويند فلانی ولايت دارد، مراد آنها امارت كسی است كه بر خطّه‏ای حكمرانی دارد و منطقه‏ای زير پوشش ااوست. ازاين‏رو به امير، «والی» اطلاق می‏شود: «ولّاه‏الامر، ای جعله واليا عليه: او را امير ساخت»و از اين باب است «السطان ولیّ امر الرّعيه».

چند نكته‏

1. ولايت‏پذيری در ساختار وجودی انسانها ريشه دارد و افراد بشر به حكم فطرت خود نياز بدان را درك می‏كنند. علّامه طباطبايی دراين‏باره می‏نويسد: «مسئله ولايت و اينكه جهات اجتماعی زندگی‏ انسانی اداره‏كننده و سرپرستی می‏خواهد، از بديهيات فطرت است».

2. چه در ولايت شرعی و چه در ولايت سياسی شخص «ولیّ» بايد رعايت مصلحت «مولّی عليه» را بنمايد و اصولا رعايت اين مصلحت لازمه امر ولايت است.

3. ولايت از جنبه‏ های مختلف اقسامی دارد؛ مانند ولايت تكوينی حقيقی، ولايت بر تشريع، شامل ولايت تشريعی، ولايت انشايی اعتباری، ولايت عامه، ولايت خاصه، ولايت مطلقه و ولايت مقيده. از جهت دارنده نيز ولايت را اقسامی است؛ مانند ولايت خداوند، ملائكه، پيامبر صلّی اللّه عليه و اله، ائمه عليهم السّلام، فقيه، پدر، جد و ....

پاره ‏ای از فقهای معاصر برای ولايت اقسام ديگری را نيز ذكر كرده‏ اند؛ مانند ولايت بر افتا و قضا، حكومت و زعامت، اموال و نفوس، اجرای حدود، اطاعت در اوامر عرفی و ....

4. از آنجا كه فقيه می‏تواند ولايتهای متعددی داشته باشد، فقط ولايت بر زعامت و حكومت مورد بحث اين نوشتار است تا سرانجام حدود اختيارات ولیّ فقيه جامع شرايط در اين قسم از ولايت آشكار گردد.

به منظور روشن شدن محدوده ولايت فقيه در حوزه اداره امور عمومی، ابتدا به اختصار به بررسی محدوده ولايت خداوند و پيامبر و ائمه عليهم السّلام در قرآن و روايات می‏پردازيم.

ولايت در قرآن‏

ولايت و هم خانواده‏های آن از مهم‏ترين و پراستعمال‏ترين اركان مفاهيم قرآن است؛ آن‏سان كه می‏توان گفت 233 بار واژه «ولیّ» و مشتقات آن در قرآن آمده است.»

 براساس موارد استعمال قرآنی، مراد از ولايت نحوه‏ای نزديكی بدون فاصله بين دو شی‏ء است كه موجب نوعی حق تصرف و مالكيت در تدبير غير می‏شود. حيثيت قرب و اولويت می‏تواند از حيث مودت و محبت و جاذبه روحی‏ باشد كه «ولايت محبت» شكل می‏گيرد، يا از حيث نصرت و ياری كه «ولايت نصرت» ايجاد می‏شود و يا از حيث تدبير و تصرف در غير كه «ولايت تدبيری» شكل يابد. «1» در بسياری از موارد، «ولیّ» در باب تفعّل به معنای اعراض كردن، دور شدن و سرباز زدن، و در باب تفعيل به معنای برگردانيدن و منصرف كردن است.

در كلی‏ترين تقسيم، ولايت در قرآن به دو قسم ولايت ايجابی و مثبت، و سلبی و منفی تقسيم می‏شود.

مراد از ولايت ايجابی، ولايتی است كه قرآن كريم آن به رسميت شناخته و تجويز كرده است.

ولايت ايجابی در قرآن از حيث اقسام ولايت بر دو بخش است: 1. ولايت الهی؛ 2. ولايت بشری.

گاه ولايت را به ولايت تكوينی، ولايت تشريع و تشريعی تقسيم می‏كنند. ولايت تشريعی، نوعی سرپرستی است كه نه ولايت تكوينی می‏باشد و نه ولايت بر تشريع و قانون، بلكه ولايتی است در محدوده تشريع كه بر دو بخش می‏باشد: ولايت بر محجوران، و ديگری ولايت بر جامعه خردمندان.

ولايت الهی در قرآن‏

قرآن تمام اقسام ولايت را به معنای واقعی تنها منحصر به خداوند دانسته، او را «ولیّ» واقعی و حقيقی می‏خواند: «ام اتخذوا من دونه أولياء فاللّه هو الولی» يا «ان الحكم الا اللّه». ولايت خداوند- به معنای واقعی كلمه- ولايت مطلقه است زيرا خداوند مالك و خالق انسانهاست، و اصالتا ولايت تشريعی مطلقه بر خلق دارد، اگرچه به صورت مستقل اعمال ولايت نمی‏كند.

قرآن كريم در راستای ولايت مطلقه الهی، سه نوع ولايت متمايز بشری را مطرح كرده است:

1. ولايت خاص رسول اكرم صلّی اللّه عليه و اله و مؤمنی كه در حال ركوع در راه خدا انفاق می‏كند؛

2. ولايت عامه مردان و زنان مؤمن؛

3. ولايت اصناف خاص فقهی.

ولايت مطلقه رسول خدا صلّی اللّه عليه و اله در قرآن‏

قرآن كريم به كرّات ولايت رسول اكرم صلّی اللّه عليه و اله را بر مؤمنان به رسميت شناخته كه يكی از اقسام آن ولايت تشريعی تبعی است؛ مانند ولايت در ابلاغ وحی، تبيين تعاليم الهی و تربيت امت، ولايت قضاوت و زعامت سياسی، ولايت بر جان و مال مسلمانان و ولايت مودت و محبت.

اولين و مهم‏ترين مستند قرآنی ولايت نبوی آيه: «النبی اولی بالمومنين من انفسهم:» پيامبر از مومنان به خودشان سزاوارتر است» می‏باشد. مراد از اين اولويت و سزاواری همان «ولايت» است؛ چرا كه مقوم ولايت همين تقدم و اولويت و شايستگی است. اين ولايت و اولويت مطلق است و همه امور شخصی، اجتماعی، تكوينی و اعتباری را شامل می‏شود. به عبارت ديگر، اين آيه بيانگر ولايت مطلقه رسول خدا صلّی اللّه عليه و اله است. قرآن افزون بر ولايت مطلقه نبوی، يك ولايت مطلقه خاص بشری ديگر را با صفت و اشاره ذكر كرده، هرچند به نامش تصريح نكرده است.

در اين باب قرآن می‏فرمايد: «إنّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون* و من يتولّ اللّه و رسوله و الّذين آمنوا فإنّ حزب اللّه هم الغالبون» همه مفسران شيعه و بسياری از مفسران اهل سنت تصريح دارند كه اين آيه در شأن امام علی عليه السّلام نازل شده‏ است. اين آيه، ولايت خدا، ولايت رسول خدا صلّی اللّه عليه و اله و ولايت وصی را ولايت واحد دانسته؛ به اين بيان كه يك ولايت را آن هم با لفظ مفرد به هر سه نفر نسبت داده است كه البته ولايت بالاصاله از آن خداوند، و ولايت بالتبع از آن رسول خدا صلّی اللّه عليه و اله و علی عليه السّلام است. از آنجا كه ولايتها به هم عطف شده‏اند و ولايت «وصیّ»، مقيد نشده، بنابراين از اين آيه، ولايت مطلقه امير المومنين عليه السّلام نيز برمی‏آيد.

ولايت مطلقه اهل بيت در قرآن و روايات‏

هرچند در قرآن به ولايت ساير اهل بيت عليهم السّلام لفظا تصريح نشده مستند و آن روايات معتبر از پيامبر صلّی اللّه عليه و اله است،امّا مفهوم آيه «يا أيّها الّذين آمنوا أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم»، به دلالت التزامی به ولايت آنان اشاره دارد. در اين آيه مؤمنان به اطاعت از خداوند و رسول خدا صلّی اللّه عليه و اله و اولی‏الأمر فراخوانده شده‏اند و اطاعت از اولی ‏الأمر نيز هم‏عرض اطاعت از رسول خدا صلّی اللّه عليه و اله خداست، آن هم به گونه‏ای مطلق و بی‏هيچ قيد و شرطی. لازمه اطاعت مطلق، عصمت اولوالأمر است؛ چه اطاعت مطلق از جايزالخطا قبيح است. همه مفسران شيعه بر آن‏اند. كه لازمه اطاعت مطلق مورد بحث در آيه، عصمت اولوالأمر است. براساس اين استدلال، مفسران شيعه «اولی‏الأمر» را منحصر به ائمه معصومين عليهم السّلام می‏دانند.

اثبات ولايت برای ائمه عليهم السّلام در روايات نيز آمده است. برای نمونه در نهج البلاغه می‏خوانيم:                 

 «لا يقاس بآل محمّد احد ... هم اساس الدين و عماد اليقين ... و لهم خصائص حقّ الولاية و فيهم الوصيّة و الوراثة، الآن إذ رجع الحقّ الی أهله و نقل الی منتقله: كسی را با خاندان رسالت نمی‏شود مقايسه كرد- آنان اساس دين و ستونهای استوار يقين می‏باشند؛ ... زيار ويژگی‏های حق ولايت به آنها اختصاص دارد و وصيت پيامبر نسبت به خلافت و ميراث رسالت به آنها تعلق دارد. هم اكنون [كه خلافت را به من سپرديد]، حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جايگاهی كه از آن دور مانده بود، بازگردانده شد».

در حديثی از امام باقر عليه السّلام آمده است: «بنی الاسلام علی خمس: علی الصلوة و الزكاة و الصّوم و الحج و الولاية و لم ينادی بشی‏ء كما نودی بالولاية فاخذ الناس باربع و تركوا هذه». در اينجا «هذه» به ولايت باز می‏گردد. در ادامه روايت نيز در اهميت ولايت آمده است: «قال زراره و ایّ شی‏ء من ذلك افضل؟ فقال «الولاية افضل لانّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدليل عليهنّ».در مورد اينكه مراد از ولايت در اين روايت، ولايت سياسی است، چنين آمده: «ان المراد بها «الولاية» الامامة و ولاية التصرف و لذا قال عليه السّلام في بيان افضليتها «لانّها مفتاحهن» اذ لا شبهة فی أنّ لفظ الوالی يستعمل في الحاكم و الامام: مراد از ولايت، امامت و ولايت تصرف است. به همين دليل در بيان برتر بودن آن فرمود ولايت كليد ساير امور است؛ زيرا شكی نيست در اينكه لفظ «ولیّ» در خصوص حاكم [سياسی‏] و امام [به‏ عنوان حاكم سياسی‏] استعمال شده است.

ولايت اهل بيت دقيقا به همان معنای ولايت رسول خدا صلّی اللّه عليه و اله است و از آنجا كه ولايت رسول خدا صلّی اللّه عليه و اله در محبت و ارادت خلاصه نمی‏شود، بلكه به معنای اولويت در تصرف و تدبير نيز می‏باشد، ولايت اهل بيت عليهم السّلام نيز به همين‏گونه است. مهمترين شأن اهل بيت عليهم السّلام مرجعيت ايشان در تفسير آيات قرآن و تفصيل تعاليم نبوی است. بدون پذيرش ولايت اهل بيت عليهم السّلام دين ناقص است، و با پذيرفتن ولايت ايشان دين نيز كامل می‏شود. ديگر نكته آنكه، نياز به ولايت اهل بيت عليهم السّلام نيازی دائمی است كه به زمان خاصی محدود نمی‏شود. پرواضح است كه در عصر حضور نيز ايشان اولی به تدبير و زعامت سياسی جامعه هستند، اما ولايت اهل بيت عليهم السّلام بسی فراتر از مسئله حكومت‏ و زمامداری سياسی است. «حكومت يكی از فروع بسيار كوچك امامت و ولايت است و اين دو را نبايد با هم خلط كرد».

بنابر آنچه گفتيم، قرآن و روايات، ولايت را برای خدا، پيامبر و امامان در يكی از شاخه‏های مهم ولايت كه به معنای زعامت سياسی و سرپرستی امر اجتماع می‏باشد، به گونه‏ای مطلق ثابت كرده است.

ولايت در نهج البلاغه‏

در نهج البلاغه واژه «ولیّ» هجده‏بار واژه «ولاة» (جمع ولیّ) پانزده‏بار و واژگان «ولايت و ولايات» هر يك نه بار به كار رفته است. اينك نكاتی دراين‏باره:

1. واژه «ولايت» در معنا و مفهوم امارت و حكومت سياسی در نهج البلاغه به كار رفته است و والی، يعنی سلطان و امير: «و اللّه ما كانت لی فی الخلافه رغبه و لا فی الولايه إربه».

2. امام عليه السّلام صفات مهم و اساسی حاكم اسلامی را بيان فرموده؛ صفاتی چون شايستگی ولیّ مسلمين، در پی اميال نفسانی نبودن و ...

3. حكومت ولايی كه نهج البلاغه- در حوزه امور عمومی- معرفی می‏كند مردم محجور نبوده، بلكه صاحبان حق و خردمندن‏اند كه دارای حقوقی متقابل در قبال حكومت‏اند.

امير المؤمنين عليه السّلام در خطبه‏ای كه منشور جاودان حقوق اساسی در انديشه اسلامی است، می‏فرمايد: «فقد جعل اللّه سبحانه لی عليكم حقّا بولاية امركم، و لكم علیّ من الحقّ مثل الّذي لی عليكم» همانا خدا بر شما برای من حقی قرار داده؛ زيرا حكمرانی شما را به عهده‏ام گذاشت، و شما را نيز حقی است بر من همانند حق من كه بر گردن شماست».

4. ولايت در نهج البلاغه، محدود به اموری مانند رسيدگی به اموال غيّب و قصّر و مجانين و از اين قبيل نشده، بلكه به معنای حكومت و زعامت سياسی به گونه‏ای گسترده با تمام اختياراتی است كه برای اداره يك كشور لازم می‏باشد.

ساير اقسام ولايت در قرآن مانند ولايت عامه مردان و زنان مؤمن، ولايت اصناف خاص فقهی و ولايت سلبی، از آن‏رو كه از حوصله اين بحث خارج است، به آنها نمی‏پردازيم.

                       

فصل دوم‏فقه و فقيه در لغت و اصطلاح‏

فقه و فقيه از نظر واژگانی‏

دومين واژه‏ای كه بايسته است از مادی تصوری ولايت مطلقه فقيه مورد دقت و بررسی قرار گيرد، كلمه «فقيه» است كه از ريشه «فقه» می‏باشد. كلمه «الفقه» كه از شكافتن و پيروزی اشتقاق يافته، در لغت به معنای فهم و علم و ادراك است، ازاين‏رو مرد فقيه، يعنی عالم. فيومی در مصباح المنير می‏گويد: «الفقه، فهم الشئ». در قرآن نيز آمده است: «طبع علی قلوبهم فهم لا يفقهون». «4» در اين آيه، فقه به همان معنای واژگانی آن به كار رفته است.

به لحاظ معنايی، «فقه» اخص از علم و معرفت است. ادراك اشيای خفيه را فقه گويند. راغب در مفردات گويد: «الفقه هو التوصل الی علم غائب بعلم شاهد فهو أخصّ من العلم قال: فما لهولاء القوم لا يكادون يفقهون حديثا»

 فقه آن است كه انسان با استفاده از آگاهی و معرفت موجود خود، به آگاهی و ادراكی نو دست يابد.

فقه و فقيه در اصطلاح‏

كلمه «فقه» اصطلاحا در دو معنا به كار رفته است: يكی به معنای علم و آگاهی به مجموعه دين، و ديگری به معنای دانش تحصيل احكام و مقررات شرعی.

در اصطلاح نخست، «فقه» عبارت است از بصيرت كامل نسبت به كل دين و مجموعه آنچه خداوند برای بشر فرستاده است؛ مجموعه‏ای شامل عقايد و اخلاق و احكام (اعم از فردی و اجتماعی و سياسی) كه قرآن مسلمانان را به تفقه در آن فرا می‏خواند: «فلولا نفر من كلّ فرقة طائفة ليتفقّهوا في الدّين و لينذروا قومهم إذا رجعوا اليهم لعلّهم يحذرون».

در اين آيه، «فقه» در همان معنای خود، يعنی فهم عميق و ژرف‏نگری به كار رفته و دين به عنوان متعلق «تفقه» ذكر شده است و منظور تفقه و فقاهت، به مجموعه دانشهای دينی اعم از اصول و فروع و اخلاق است.

ملا صدرا قدّس سرّه در شرح اصول كافی به پيروی از شيخ بهايی معتقد است در بسياری از احاديثی كه از «فقه» سخن رفته است، منظور بصيرت در امر دين به طور كلی است و به علم احكام شرعی اختصاص ندارد.مثلا از پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و اله‏قل شده: «من حفظ علی أمّتی أربعين حديثا محتاجون اليه فی امر دينهم بعثه اللّه يوم القيامة فقيها عالما: كسی كه بر امت من چهل حديث مورد نياز مربوط به امور دينی مردم را حفظ نمايد، خداوند روز قيامت وی را فقيه مبعوث می‏كند».

شيخ بهايی در توضيح و بررسی اين‏روايت می‏گويد: «ليس المراد بالفقه بمعنی الفهم، فانه لا يناسب المقام و لا العلم بالاحكام الشرعيه عن أدلتها التفصليه فانه معنی مستحدث، بل المراد البصيره فی امر الدين و «الفقه» اكثر ما يأتی فی الحديث بهذا المعنی: منظور از فقه در اين‏روايت فقه به معنای فهم نيست؛ زيرا معنای لغوی آن با اين‏روايت بی‏مناسبت است و همين‏طور منظور فقه مصطلح، به معنای علم به احكام شرعی فقهی كه از طريق ادله تفصيلی استنباط شده است هم نيست؛ چه آنكه اين معنا بعدها رايج شده است، بلكه منظور بصيرت در امر دين [و صاحب‏نظر شدن‏] است و بيشتر مواردی كه واژه فقه در حديث به كار رفته، به همين معناست».

باتوجه به اصطلاح نخست (فقه به معنای علم و آگاهی به مجموعه دين)، فقيه به كسی می‏گويند كه بصيرتی ژرف به معنای اعم آن دارد. دومين معنای اصطلاحی «فقه» علم به احكام و مقررات فرعی شرعی از روی ادله است.  به اين معنا، فقه دانشی است كه ميان مسلمانان رواج يافته و رسالتش تعيين تكليف مكلفان و استنباط احكام شرعی است.

تاريخ اين اصطلاح كه اخص از معنای لغوی و اصطلاحی نخست است، به نيمه اول قرن دوم هجری- يعنی زمان امام باقر و امام صادق عليهما السّلام- باز می‏گردد. در آن دوران به كسانی كه در علم به احكام شرعی تخصص بيشتری داشتند، فقيه اطلاق می‏شد.

مراد ما از فقيه در بحث «ولايت فقيه» معنای اصطلاحی اول است؛ يعنی كسی كه علم و آگاهی ژرفی نسبت به مجموعه دين دارد. البته شايان ذكر است باتوجه به اينكه رهبر جامعه اسلامی می‏خواهد براساس قوانين اسلامی جامعه را اداره كند و از سويی قوانين اجتماعی، سياسی و اقتصادی اسلام در علم فقه به معنای گسترده آن تبيين می‏گردد، ازاين‏رو رهبر جامعه اسلامی در زمينه فقه به معنای دوم نيز بايد دارای تخصص ويژه‏ای باشد تابتواند باتوجه به ساير علوم اسلامی، قوانين لازم برای اداره امور جامعه را با مشورت با كارشناسان تنظيم نمايد. از همين‏روی، رهبر جامعه اسلامی كسی است كه علاوه بر آگاهی كافی به علم فقه و قدرت استنباط احكام شرعی، نسبت به مجموعه علوم دينی نيز از آگاهی بسيار بالايی برخوردار باشد.

                       

فصل سوم‏وصف مطلقه در لغت و اصطلاح‏

وصف مطلقه از نظر واژگانی‏

سومين واژه‏ای كه بايد از مبادی تصوری ولايت مطلقه فقيه مورد بررسی دقيق قرار گيرد، واژه «مطلقه» است.

وصف «مطلقه»، صفت «ولايت» (در ولايت مطلقه فقيه)، و اسم مفعول از ماده «اطلاق» است.

ريشه اين كلمه، «الطلق» و «الطلق» به معنای آزاد، رها و بدون قيد است.

ابن فارس در معجم مقاييس اللغه می‏گويد: «طلق» دلالت بر تخليه و رهايی می‏كند.نيز در كتاب المعجم الوسيط آمده است: «الطلق» يعنی بدون قيد، و «المطلق» به قيد و شرطی محدود نبودن را گويند. ابن منظور نيز در لسان العرب می‏گويد: «اطلقه فهو مطلق» و طليق، يعنی آزاد و رهايش كرد و جمع آن طلقاست؛ برای نمونه، «أطلقت الناقة»، يعنی رها كردم افسار شتر را. طريحی در مجمع البحرين آورده: «الطلق» به معنای مطلق، فعل به معنی مفعول است؛ يعنی آنچه صاحبش می‏تواند در آن به تمامه تصرف كند. در دعای آمده است: «أطلق لسانی بذكرك: نگه‏مدار و باز ندار زبان را از ذكر خود»؛ يعنی رها و آزادش گذار.»

وصف مطلقه در اصطلاح‏

قائلان به اين نظريه بر چنين باورهايی هستند:

1. محدوده اختيارات ولی فقيه و اختيارات معصوم عليه السّلام از جهت حاكم بودن- نه از جهت عصمت- يكسان است. مگر اينكه دليلی خاص موردی را به معصوم عليه السّلام اختصاص دهد. «فقيه همه اختيارات حكومتی امام را دارا می‏باشد، مگر آنكه دليلی قائم شود كه اختياری كه برای امام ثابت است، به خاطر جهات شخصی معصوم است، نه به جهت ولايت و حكومت ...».

2. اختيارات حكومتی ولی فقيه محدود و در چارچوب احكام فرعی نيست، ازاين‏رو، فقيه حاكم و در صورت وجود مصلحت عمومی جامعه اسلامی می‏تواند از باب ولايتی كه دارد، در محدوده مباحات قوانينی را وضع و اوامری را صادر نمايد. او می‏تواند دستور به اجرای قوانين اوّلی و ثانوی دهد و بر همگان نيز لازم است كه از او اطاعت نمايند.

3. ولی فقيه در صورت وجود مصلحت اهم و همچنين به منظور رعايت مصلحت مسلمانان و حفظ اصل اسلام می‏تواند موقتا از اجرای بعضی از احكام فرعی جلوگيری كند.

وجود چنين اختيارات وسيع حكومتی برای ولیّ فقيه جامع الشرايط- در اداره امور جامعه اسلامی- را «ولايت مطلقه فقيه» می‏گويند و در كلام تعدادی از فقها از آن به «ولايت عامه» فقيه تعبير شده است.

چند نكته مهم‏

1. ولايت مطلقه در مقابل ولايت مقيده‏

از ديدگاه قائلان به ولايت مطلقه، فقيه، معنای لغوی «اطلاق» به معنای گسترده آن مراد نيست، بلكه مقصود از «اطلاق» در عبارت «ولايت مطلقه فقيه» شمول و مطلق بودن نسبی آن است؛ يعنی اگر گفته می‏شود ولايت فقيه مطلق است، در مقابل ساير ولايت‏های است كه جهت خاصی در آنها در نظر گرفته شده؛ مانند ولايت پدر در ازدواج دختر، ولايت پدر و جد پدری در تصرفات مالی فرزندان نابالغ، ولايت عدول مومنان در حفظ و حراست از اموال غايبان و قاصرين، و وصی و قيم شرعی بر صغار يا ساير نظريه‏هايی كه ولايت فقيه را محدود به قيدهايی- مانند قيد ضرورت، اضطرار و امور حسبيه، اجرای حدود و تعزيرات- و يا در محدوده احكام شرعی فرعی می‏دانند.

2. شمول ولايت فقيه‏

قائلان به ولايت فقيه در اداره جامعه اسلامی معتقدند كه بستر ولايت مطلقه فقيه حوزه مسائل اجتماعی، سياسی و حكومتی است و فلسفه مهم آن نيز اداره و مديريت جامعه اسلامی، برقراری عدالت و امنيت، احقاق حقوق مردم و حفظ حدود می‏باشد.

3. وحدت لفظ و تعدد معنا

عده‏ای به دليل كاربرد لفظ مطلقه در دو اصطلاح «ولايت مطلقه فقيه» و «حكومت مطلقه» پنداشته‏اند كه معنای آن دو يكی است، ازاين‏رو حكومت مبتنی بر ولايت فقيه را حكومتی استبدادی انگاشته دراين‏باره گفته‏اند: «قائلين به ولايت مطلقه فقيه شعاع فرمانروايی فقيه را به سوی بی‏نهايت كشانيده و فقيه را همچون خداوندگاری روی زمين می‏دانند».

در واقع بايد دانست كه اين سنجش، سنجشی نادرست است؛ زيرا حكومت مطلقه در بين رژيمهای سياسی، حكومتی استبدادی است كه براساس حاكميت فرد و يا گروهی ويژه بنا شده است؛ حكومتی زورمدار، سركوب‏گر و بدون معيار و قانون كه با سليقه‏های شخصی بر مردم حكم می‏راند. در اين نظامها اراده مردم هيچ نفشی ندارد و مصالح آنان نيز در نظر گرفته نمی‏شود. گفتنی است از اين رژيمها به نظامهای توتاليتر نيز تعبير می‏كنند؛ درحالی‏كه در نظام سياسی مبتنی بر انديشه ولايت مطلقه فقيه، اعمال ولايت خودسرانه نيست، بلكه در چارچوب قوانين اسلام و مصلحت عمومی مردم صورت می‏گيرد. حاكم اسلامی بايد دارای شرايطی مانند تقوا و عدالت باشد، ازاين‏رو به مجرد ظلم و زورمداری، مشروعيت او سلب می‏شود.

نكته ديگر آنكه، مراكز كنترلی بسياری وجود دارد كه بر فعاليتهای سياسی فقيه حاكم نظارت دارند. يكی از انديشمندان معاصر دراين‏باره گفته است: «ولايت فقيه يك قدرت مطلقه و رهاشده‏ نيست بلكه دقيقا نوعی اقتدار مهار شده و قانونی كه از دو جهت كنترل و محدود شده است: از يك سو تعهد درونی ولی فقيه كه دارای صفات برجسته انسانی و تقوا عدالت است و خود را هماره در برابر خدا و نسبت به حقوق الهی و حقوق مردم مسئول می‏داند؛ از سوی ديگر با ضوابط قانونی راههای قانونی اعمال ولايت فقيه كاملا مشخص گشته و نهادهايی كه اختيارات ولی فقيه را اعمال می‏كنند، معين شده است».

بنابراين در نظام مبتنی بر ولايت فقيه دو راه مهم برای كنترل قدرت ولی فقيه وجود دارد:

يك، تعهد درونی با دارا بودن صفاتی مانند عدالت، تقوا و ...؛

دو، ضوابط قانونی موجود در قانون اساسی.

ناگفته نماند كه در عمل نيز گذشت دو دهه از حاكميت ولی فقيه در ايران اسلامی نشان می‏دهد كه هيچ‏گونه شباهتی بين حكومت فقيه عادل با حكومتهای مطلقه توتاليتر وجود ندارد.

امام خمينی قدّس سرّه كه بنيان‏گذار نظام مردم‏سالاری دينی در عصر جديد است، در اين خصوص می‏فرمايد: «حكومت اسلامی مانند هيچ‏يك از انواع حكومتهای موجود نيست؛ مثلا استبدادی نيست كه رئيس دولت مستبد و خودرأی باشد؛ مال و جان مردم را به بازی بگيرد و در آن به دلخواه خود تصرف كند؛ هركس را اراده‏اش تعلق گرفت، بكشد و هركس را خواست، انعام كند. رسول اكرم صلّی اللّه عليه و اله و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و ساير خلفا هم‏چنين اختياراتی نداشتند».

سيره عملی امام خمينی قدّس سرّه نيز گواهی است بر مدعای ايشان: امام در طول اين دو دهه- كه از پيروزی انقلاب اسلامی می‏گذرد- نه چيزی برای خود اندوخت و نه استبداد رأی داشت. در اين دو دهه بعد از پيروزی انقلاب با تمام بحرانهايی كه كشور اسلامی ايران با آن همراه بود، 22 انتخابات مردمی برگزار شد كه حاكی از نقش بالای مردم در اداره امور كشور است؛ امری كه در هيچ‏يك از كشورهای مدعی دموكراسی و آزادی- چه از نظر كيفی و چه كمّی- پيشينه‏ای نداشته است. ازاين رو، ايران اسلامی را به حق می‏توان نمونه‏ای از مردم‏سالاری دينی ناميد.

فصل چهارم ‏ويژگی‏های مهم رهبر جامعه اسلامی‏

در اينجا به اختصار به بررسی سه ويژگی مهم و اساسی رهبر جامعه مردم‏سالار دينی می‏پردازيم. اين در حالی است كه رهبران بسياری از نظامهای سياسی از اين صفات تهی هستند.

صلاحيت علمی‏

در يك نظام مردم‏سالار دينی لازم است رهبری آن با مبانی دين و اصول علم سياست و شيوه‏های مديريتی جامعه اسلامی آشنا باشد. در جامعه‏ای كه بيشتر آن مسلمانان‏اند و در نهضتی اسلامی به رهبری عالمی وارسته و الهی- به منظور اقامه احكام دين شهيدان بسياری را تقديم داشته و از سويی مردم حاكميت اسلام را به عنوان اصل و مبنا پذيرفته‏اند- «1» بايد «مكتب» الگو و محور حركت قرار گيرد و متخصصی دين‏شناس رهبری آن را بر عهده داشته باشد. در مورد صلاحيت علمی تذكر چند نكته لازم است.

چند نكته باره در مورد صلاحيت علمی رهبری‏

1. از آنجا كه اسلام مجموعه‏ای منسجم و به هم پيوسته است و سياست آن نيز عين ديانت آن می‏باشد، كسی شايستگی رهبری را دارد كه علاوه بر دارا بودن شرايط عمومی رهبری، در تمام‏ زمينه‏های اجتماعی و سياسی دارای قدرت اجتهاد و استنباط باشد.

2. مراد از اجتهاد- همان‏گونه كه در تعريف آن گفته شده- داشتن ملكه و قدرت استنباط احكام از اصول و فروع شرعی است، نه مجتهد بالفعل بودن در تمام موارد.

3. از آنجا كه در مسئله رهبری جامعه اسلامی آشنايی با ديدگاههای سياسی و اجتماعی اسلام، زمان‏شناسی و مكان‏شناسی، آگاهی نسبت به مسائل سياسی جامعه و جهان و نيز قدرت تشخيص موضوعات و نيازهای جامعه و از سويی تطبيق احكام شريعت با آنها نقش اساسی را داراست، ازاين رو داشتن قدرت اجتهاد در اين امر از عناصر اصلی در شايستگی رهبری است.

حضرت علی عليه السّلام برخورداری از صلاحيت علمی لازم برای رهبری را بيان نموده: «أيّها النّاس انّ أحقّ النّاس بهذا الامر أقواهم عليه و أعلمهم بامر اللّه فيه: ای مردم! سزاوارترين اشخاص برای خلافت آن كسی است كه در تحقق حكومت نيرومندتر و در آگاهی از فرمان خداوند داناتر باشد».

همچنين حضرت پس از وفات پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و اله فرمود: من برای جانشينی رسول خدا از همه به آن سزاوارترم؛ زيرا در دين از شما افقه، و در شناخت سرانجام كارها از شما آگاه‏تر، زبانم از شما گوياتر و در عمل از شما مقاوم‏تر و پايدارترم.

اعلميت و رهبری‏

نظر به اينكه قدرت مديريت و اداره امور امری فطری است كه به ذوق و هنر فردی بستگی دارد، از اين‏رو اگر اعلميت را يكی از شروط رهبری برشمرده‏اند، به يقين تنها اعلميت در مسائل فقهی به معنای خاص آن منظور نيست. ممكن است نسبت به مسئله فتوا و مرجعيت، آشنايی بيشتر با قواعد و مدارك مسائل فقهی، روايات و آيات و استباط احكام ملاك اعلميت باشد، «4» اما در مسئله ولايت و رهبری كه مرحله اجرای شريعت و احكام آن است، «افقه بودن» به تنهايی نمی‏تواند ملاك اعلميت‏ باشد. بلكه در اينجا عينيت بخشيدن به قانون، بهتر اجرا كردن شريعت و همچنين درست تطبيق دادن شرع با حوادث خارجی می‏تواند ملاك اعلميت باشد.

امام خمينی خطاب به هيئت بازنگری قانون اساسی، در اين مورد فرمودند: آشنايی با روش برخورد با حيله‏ها و تزويرهای فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت اقتصادی، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتی سياسيون و فرمولهای ديكته ‏شده آنان و نيز درك موقعيت و نقاط ضعف و قدرت دو قطب سرمايه‏داری و كمونيسم، ... از ويژگی‏های يك مجتهد جامع است.

در جلسات شورای بازنگری قانون اساسی، مسئله اجتهاد مورد بحث قرار گرفت كه بيشتر اعضا مسئله اعلميت را اعم از اعلميت در مسائل فقهی دانستند؛ دراين‏باره يكی از اعضای شورا گفته است:

 «از نظر شرعی روايات متعددی داريم، درصورتی‏كه اعلمی در جامعه وجود داشته باشد. غير اعلم نمی‏تواند رهبری داشته باشد. البته اعلميت را صرف اعلميت در مسائل فقهی و استنباط احكام نمی‏دانيم، بلكه هم در استنباط احكام و هم در شناخت موضوعات بايد قوی‏تر از ديگران باشد».

شايان يادآوری است آشنايی با اصول سياسی و مديريتی در رهبری جامعه اسلامی امری ضروری است، اما لازمه آن گذرندن دوره‏های خاص در اين خصوص نيست، كما اينكه اين امر در مورد بيشتر رهبران سياسی جهان صادق است.

عدالت‏

برخلاف ديدگاه بيشتر مكاتب مادی كه ملاك مهم رهبری را تنها رأی مردم و بعضا قدرت مديريت می‏دانند، حاكم سياسی جامعه اسلامی علاوه بر داشتن اين شرايط، بايد از صلاحيت اخلاقی نيز

برخوردار باشد. به سخن ديگر، وی بايد دارای ايمان قوی به تعاليم مكتب و تعهد عملی نسبت به آنها باشد و از سويی مطيع هواهای نفسانی نباشد، و هوايش را معبود و اله خود قرار ندهد. در تعبيرات رايج فقهی و كلامی، از اين ويژگی به «عدالت» تعبير شده است كه به عنوان يكی از شرايط ضروری حاكم اسلامی، بيشتر فرق اسلامی آن را پذيرفته‏اند. عدالت عبارت است از ملكه‏ای نفسانی كه سبب انجام واجبات و ترك محرمات می‏شود. مجتهد و رهبر عادل كسی است كه به دنيا رو نكرده و برای به دست آوردنش نيز جد و جهد نكند؛چنان كه در روايت است: «من كان من الفقهاء صائنا لنفسه. حافظا لدينه، مخالفا لهواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلّدوه ...».

دانشمندان مذاهب اسلامی مانند فارابی، ماوردی، مفيد، و ابن خلدون از عدالت در شرايط حاكم اسلامی نام برده‏اند. قرآن كريم نيز هدف از فرستادن پيامبران را اقامه عدل معرفی می‏كند و از سويی مردمان را نيز از پيروی افراد غير عادل برحذر می‏دارد؛ كسانی چون اسراف‏كاران:

 «لا تطيعوا أمر المسرفين». ظالمان «و لا تركنوا الی الذّين ظلموا ...» و پيروی‏ كنندگان از خواهشهای نفسانی و غافلان: «و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتّبع هواه و كان أمره فرطا».

در سخنان معصومين، عدالت‏ورزی «اساس حكومت»، «ملاك سياست» و «زيبايی واليان» بيان شده است. امام علی عليه السّلام دراين‏باره می‏فرمايد: «العدل نظام الأمرة: عدالت اساس حكومت است».

 

يا اينكه: «ملاك السياسة العدل: ملاك سياست عدالت است». يا اين سخن مولا: «العدل جمال الولاة».

در فقه نيز در بسياری از موارد عدالت شرط است؛ از جمله برای امام جماعت، شهادت و گواهی در دادگاه، قضاوت و داوری و مرجعيت تقليد، اما برای رهبری و زعامت امت- كه نظام دين و دنيای مردم بر عهده فقيه قرار می‏گيرد- عدالت ه معنای معهود و مصطلح كه در اين ابواب فقهی مطرح است، كفايت نمی‏كند؛ زيرا در اموری مانند جماعت و شهادت بنای شريعت بر سخت‏گيری نيست، ازاين‏رو فقها حسن ظاهر را برای تشخيص عدالت كافی می‏دانند. حال انكه برای حاكم اسلامی مراتب عالی عدالت را قائل شده‏ اند.

امام‏خمينی قدّس سرّه در اين صورت می‏فرمايد: آن آدمی كه می خواهد ولیّ امر مسلمين ونايب اميرالمؤمنين باشد و در عراض و اموال و نفوس مردم، منابع و حدود و امثال آن دخالت كند بايد منزه بوده، دنيا طلب نباشد كه برای دنيا دست و پا بزند، هر چند مباح باشد؛ زيرا در اين صورت امين الله نيست و به او نمی‏شود اطمينان كرد. در اصل 109 قانون اساسی جمهوری اسلامی نيز از جمله شرايط رهبری «عدالت و تقوای لازم برای رهبری است».

هر چند جلوگيری از مخاطرات قدرت، دلمشغولی دانشمندان علوم اجتماعی و متفكران علوم سياسی است و از سويی به گفته لرداكتن، «قدرت موجب فساد می‏شود و قدرت مطلق نيز باعث فساد مطلق»، اما در نظام سياسی اسلام زمام امورجامعه به دست متعهدترين و باتقواترين فرد سپرده ميشود كه افزون برنظارت وكنترل بيرونی، به سبب داشتن ملكه تقوا و عدالت نيز ضمانت بسيار مطمئن و موثری در جلوگيری از فساد قدرت دارد. بنابراين درصورتی كه رهبری بخواهد از قدرت‏ سوءاستفاده كند، از عدالت و در نتيجه از ولايت و رهبری ساقط می‏شود. امام خمينی دراين‏باره می‏گويد: «اگر فقيهی يك مورد ديكتاتوری بكند، از ولايت می‏افتد ... اسلام هر فقيهی را ولیّ نمی‏كند؛ آن كه علم دارد، مشی‏اش مشی اسلام است؛ سياستش سياست اسلام است؛ آدمی كه تمام عمرش را در اسلام گذرانده و آدم معوجی نيست».

امام قدّس سرّه در سخنرانی ديگر می‏فرمايد: «اگر ولايت فقيه نباشد ديكتاتوری می‏شود ... ولايت فقيه ضدديكتاتوری است». ايشان در جايی ديگر نيز می‏گويد: «اين حرفها كه می‏زنند كه اگر چنانچه ولايت فقيه درست شود ديكتاتوری می‏شود، از باب اين است كه اينها ولايت فقيه را نمی‏فهمند».

امام قدّس سرّه همچنين می‏فرمايد: «آن اوصافی كه در ولی فقيه است، با آن اوصاف نمی‏شود پايش را ديگر ندارد ... فقيهی كه اين اوصاف را دارد، عادل است؛ ... عدالتی كه يكی كلمه دروغ او را از عدالت می‏اندازد؛ يك نگاه به نامحرم او را از عدالت می‏اندازد».

امام خمينی قدّس سرّه در جايی ديگر می‏فرمايد: «می‏گويند اگر چنانچه ولايت فقيه شد، ديگر همه قدرتها دست فقيه می‏آيد؛ پس بنابراين بايد عزا بگيرند. اينها اگر قدرتها دست رئيس جمهور كذايی بيايد، هيچ حرفی نمی‏زنند؛ اگر همه قدرتها دست يك نخست‏وزير منحرفی بيايد، حرف ندارند». آيت اللّه خامنه ‏ای در ديدار چهارمين اجلاس سالانه اعضای مجلس خبرگان (دهم شهريور 1379) فرمود:

 «عده‏ای حكومت فاسدترين افراد را قبول دارند، اما ولايت فقيه عادل را نمی‏پذيرند».

باتوجه به ضرورت وجود شرط عدالت در رهبری جامعه اسلامی، اينكه ولايت فقيه عادل جامع شرايط همان سلطنت مطلقه دانسته شود، پنداری دور از انصاف است.

مدير و مدبر (كفايت)

از جمله صفات لازم برای رهبری، مديريت و مدبر بودن است. در اصل 109 قانون اساسی (بند 3) آمده است: رهبر بايد دارای بينش صحيح سياسی و اجتماعی، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافی‏

برای رهبری باشد. در فرهنگ و فقه اسلامی از اين شرط به «كفايت» و حسن تدبير ياد می‏شود و آن را از جمله اساسی‏ترين شروط لازم برای حاكم اسلامی می‏دانند. امام قدّس سرّه درباره اين شرط می‏فرمايد:

... و مسأله الكفايه داخله فی العلم بنطاقه الاوسع و لا شبهه فی لزومها فی الحاكم ايضا و إن شئت قلت: هذه شرط ثالث من اسس الشروط:

 مسئله كفايت داخل در علم، به معنی و دايره وسيع آن است و شكی در مورد لازم بودن آن در رهبر و حاكم جامعه اسلامی نيست و اگر می‏خواهی، بگو كه اين شرط سوم از اساسی‏ترين شروط در رهبری است.

ايشان در جای ديگر می‏فرمايد:

يك مجتهد بايد زيركی و هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامی وحتی غير اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهد- كه درخور شأن مجتهد است- واقعا مدير و مدبر باشد.

اينك به توضيحاتی درباره دو صفت تدبير و مديريت می‏پردازيم: در خصوص «تدبير» گفتنی است قانون اساسی تعيين سياستهای كلان و خط مشی‏آن جاهای اساسی نظام را بر عهده رهبری قرار داده است. مراد از تدبير اين است كه رهبر با رعايت شرايط زمان و مكان و اوضاع و احوال سياسی- اجتماعی جهان و كشور، با آينده‏نگری لازم و سپس برنامه‏ريزی درست، جامعه را اداره كند، نه اينكه پيوسته دنبال‏رو حوادث باشد. رهبر جامعه بايد فردی كلان‏نگر باشد و از سويی در تزاحم مصالح، قدرت تشخيص مصلحت جامعه اسلامی را دارا باشد.

اما در خصوص «مديريت» بايد گفت براساس قانون اساسی قوای سه‏گانه تحت‏ نظر رهبری است.

او فرماندهی كل قوا را بر عهده دارد و مملكت زير نظر او اداره می‏شود.چنين رهبری بايد قادر به‏ اداره مملكت باشد و با سعه صدر بين قوای مختلف هماهنگی ايجاد كند و از ديگر سو توان چاره‏جويی در رفع مشكلات و بن‏بستهای سياسی را داشته باشد كه البته انجام اين امر نياز به مديريتی كاملا سنجيده دارد.

بايد توجه داشت كه شرط كفايت و حسن‏تدبير مستلزم دارا بودن اين صفات است:

1. فراست بالا و شناخت زيروبم كارها؛

2. اراده قوی و مستقل كه ناشی از شجاعت اقدام در مواقع خطير و حساس است؛

3. علم به زمان و حوادث آن؛

4. اتصاف به مكارم اخلاقی كه برای اداره امور مردم مورد نياز است، مانند بردباری، حكمت و سعه صدر.

اشكالاتی چند در مورد معنای واژگانی و اصطلاحی ولايت مطلقه فقيه‏

در مورد معنای واژگانی و اصطلاحی ولايت مطلقه فقيه اشكالاتی مطرح كرده‏اند كه به برخی از آنها پاسخ می‏دهيم:

اشكال اول: برخی از نويسندگان بر اين گمان‏اند كه ولايت در معنای حكومت و زمامداری به كار نرفته است. اينان به انكار ريشه لغوی و تاريخی ولايت پرداخته  و آن را به معنای «قيوميت»- كه لازمه آن تداعی «محجوريت» در مولی عليه است- پنداشته ‏اند و از سويی ولايت فقيه را باعث تحقير مردم و تنزل آنان تا حد صغار و ديوانگان بيان كرده ‏اند.

پاسخ: 1. در پاسخ به اين اشكال می‏توان به اين نكات اشاره كرد: پيش‏تر گفته آمد كه واژه «ولايت» در كتب لغت، قرآن و روايات به معنای امارت و سرپرستی و حكومت نيز به كار رفته است؛ آن‏سان كه اين معنا كاملا آشكار است.

2. ولايت دارای اقسامی است كه تنها برخی از آنها مانند ولايت بر صغار و مجانين به معنای‏ قيوميت است كه لازمه آن محجوريت مولی عليهم می‏باشد. از ديگر سوی، ولايت سياسی تفاوتی اساسی با ولايت بر محجور دارد؛ زيرا يكی مربوط به اداره افراد ناتوان، و ديگری مربوط به اداره جامعه اسلامی است، آن هم به منظور اجرای احكام، محقق ساختن ارزشهای دينی و شكوفا كردن استعدادهای افراد جامعه و رساندن آنان به كمال و تعالی است. جای بسی تعجب است كه اينان بين ولايت بر فرزانگان و ولايت بر ديوانگان تفاوتی قائل نيستند. آيا لازمه ولايت مطلقه سياسی را كه پيامبر اسلام و ائمه معصومين عليهم السّلام داشته‏اند، محجوريت مردم بوده و مردم در حكم صغار و مجانين بوده ‏اند؟

اشكال دوم: پاره‏ای از نويسندگان معاصر به غلط پنداشته‏اند قائلان به ولايت مطلقه مدعی‏اند كه لفظ ولايت مطلقه فقيه در آيات و روايات آمده است. آنان بعد از بررسی تعدادی از آيات و رواياتی كه در مورد ولايت است، بيان داشته‏اند كه ما لفظ «ولايت فقيه» را در آيات و روايات نيافته‏ايم، تا چه رسد به ولايت مطلقه فقيه. آنها بر اين اساس نتيجه گرفته‏اند كه ولايت فقيه اصطلاح متشرعه است و نه اصطلاحی شرعی.

پاسخ: در پاسخ بايد گفت قائلان به ولايت مطلقه فقيه مدعی نيستند كه چنين لفظی در آيات و روايات آمده است، بلكه منشأ مشروعيت چنين ولايتی را در آيات و روايات می‏جويند، نه لفظ آن را و بر اين باورند كه از روايات و برخی آيات اين معنا بر می‏آيد.

اشكال سوم: برخی گمان برده‏اند اينكه گفته می‏شود ولايت فقيه، يعنی ولايت فقه به معنای اخص آن. سپس گفته‏ اند: «فقه يك علم سرتاپا دنيوی است و درخور دنياست ... اسلام فقهی، اسلام واقعی نيست ... حكومت دينی، حكومتی نيست كه احكام فقهی را اجرا كند».

و در جای ديگر گفته‏ اند: «حكومت فقهی بر جامعه‏ای مقلد، چندان از روح دمكراسی دور است كه عشق از صبور و ديو از قرآن. ديگر نمی‏گوييم حكومت دينی می‏تواند دموكراتيك باشد؛ می‏گوييم نمی‏تواند دموكراتيك نباشد، اما اين را در باب حكومت دينی می‏گوييم كه در مرتبه اول حكومت بر دلها است، نه حكومت فقهی كه بن و بنيان آن فرمان راندن بر تنهاست.»

در پاسخ به اشكال سوم اين نكات درخور توجه است:

1. فقه در معنای وسيع آن عهده‏دار بيان تمام برنامه‏های دينی لازم برای اداره جامعه اسلامی است.

همان‏گونه كه امام قدّس سرّه فرمود: «حكومت ... فلسفه عملی تمامی فقه در تمام زوايای زندگی بشری است،» حكومت نشان‏دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معظلات اجتماعی، سياسی و فرهنگی است. فقه تئوری واقعی و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است. «2» با اين بيان، ديگر موضوع فقه در شمار احكام فردی نيست، بلكه شامل موضوعات اجتماعی و سياسی نيز می‏شود.

2. اصولا اسلام مجموعه‏ای به هم‏پيوسته‏ای است كه در اجرای قوانين آن هدف واحدی دنبال می‏شود. بنابراين كسی كه تنها به گوشه‏ای از اين مجموع آگاه باشد، بی‏شك نمی‏تواند امر هدايت و رهبری جامعه اسلامی را به گونه‏ای بايسته بر عهده گيرد. البته نقش مهم «فقه» به‏خصوص فقه سياسی اسلام در تطبيق امور جامعه با موازين دينی، انكارناپذير است. بنابراين مراد از فقه در ولايت فقيه، فقهی است كه در آن «مسائل اجتماعی، سياسی، نظامی و فرهنگی» نيز مطرح است.

3. فقيه يعنی اسلام‏شناس، نه فردی كه تنها علم فقه موجود در رساله‏های عمليه را می‏داند چنين فقيهی در واقع حقوق‏دان و سياست‏مداری اسلامی است كه با دارا بودن درجه بالايی از عدالت و تقوا، بر جانها و دلهای مردم حكومت می‏كند كه نمونه آن را می‏توان در حكومت پيامبر و ائمه عليهم السّلام و در عصر ما در رهبری امام خمينی قدّس سرّه سراغ گرفت.

4. همان‏گونه كه در ساير كشورها قوانين دست‏نوشته بشر سرنوشت آنها را تعيين می‏كند، در جمهوری اسلامی نيز احكام نورانی قرآن و سخنان گوهربار معصومين عليهم السّلام- كه دين و دنيا، عشق و وظيفه، و حق و تكليف را در خود گرد آورده- در اداره جامعه اجراء می‏شود. اصولا در دنيای امروزين، قوانين‏اند كه بر جامعه حكم می‏رانند؛ آن هم قوانينی كاملا مادی.

بنابر آنچه اشارت رفت، به نظر می‏رسد كه اين اشكال به مغالطه بيشتر شبيه باشد تا اشكال علمی.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید