بخش اول: کلیات و مفاهیم - فصل اول؛ ادبیات و مفاهیم

بخش اول: کلیات و مفاهیم

فصل اول ادبيات و مفاهيم

ادبيات و مفاهيم، به كليدى ترين اصطلاحات در تبيين يك موضوع مى پردازد كه نقش سازه ها را در يك بنا ايفا مى كنند. زيرساخت هاى مفهومى نظام سياسى عبارتند از:

 

1. مفهوم سياست

مفهوم لغوی

«سياست»، واژه ای است عربی كه از ريشه ی «ساس- يسوس» گرفته شده است. معانی آن در فرهنگ نامه های فارسی عبارتند از: «حكم راندن بر رعيت، اداره كردن امور مملكت، حكومت كردن، رياست كردن، حكومت، رياست، پرداختن به امور مردم بر طبق مصالح شان، پاس داشتن ملك، عدالت و داوری، حكم داری، سزا و جزا، محافظت حدود ملك، نگهداری و حراست، امرونهی، پرورش و پروراندن و اداره امور داخلی و خارجی كشور».

معادل «سياست» در زبان انگليسی) policY (است كه برگرفته از واژه ی يونانی) polis (می باشد. اين واژه و مشتقات آن، در فارسی به معانی زير ترجمه شده است:
الف:) policy (؛ يعنی: خط مشی، رويه، سياست، سياستمداری، مصلحت، كاردانی، تدبير و زيركی.
ب:) politic (؛ يعنی: كاردان، مصلحت دان، باتدبير،زيرك، مصلحت آميز، مقرون به صلاح، مقتضی، مقرون به صواب، عاقلانه و سياستمدارانه.
ج: polity؛ به معنای طرز حكومت، جامعه، ملت، و دولت آمده است.

فرهنگ نامه های عربی نيز سياست را به معانی مختلفی به كار برده اند؛ همانند «القيام علی الشی ء بما يصلحه»؛ برپای داشتن هرچيز بر مدار مصالح آن، و «فعل السائس»؛ تربيت حيوانات ، و «استصلاح الخلق بارشادهم الی الطريق المنجی فی العاجل او الآجل»؛ خيرخواهی برای مردمان با راهنمايی و هدايت آنان به راه نجات و سعادت در حال يا آينده و «فن الحكم و ادارة اعمال الدولة الداخلية و الخارجية»؛ حرفه حكومت و مديريت كاركردهای داخلی و خارجی يك دولت.

مفهوم اصطلاحی

در ابتدا بايد به اين نكته مهم توجه كرد كه تعاريف، برآمده از نوع نگرش انسان ها به امور و پديده ها و نيز تابع احساس و ادراك معرف است، گاه در مورد يك امر، بنابه تفاوت ديدگاه ها و گرايش ها، تعاريف متفاوتی مطرح می شود. اين اختلاف و تفاوت ها در عرصه ی امور و پديده های اجتماعی گسترده تر و فراوانتر است.

به عبارت ديگر، نظام معرفتی انسان، فارغ و بريده از نظام حساسيت ها و نظام اعمال او نيست؛ بلكه اين سه با ارتباطی پيوسته و نظامی هماهنگ، سير تغيير و تكامل را طی می كنند؛ بنابراين ارتباط علمی و نظری انسان با جهان خارج، بدون واسطه، بی ارتباط و مجزا از حساسيت ها و اعمال او شكل نمی گيرد و نتيجه ی اين ارتباط، پيدايش مفاهيم و ادراكات جديد، متأثر از دلبستگی، خوشبينی يا بدبينی، و در مرحله ی ضعيف تر، متأثر از عملكرد او خواهد بود.

در بعد اجتماعی نيز تأثيرپذيری نظام مفاهيم و تعاريف از عقايد و باورها، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت می توان دانشمند و محققی را يافت كه به دور از شرايط اجتماعی و در فضايی بسته، وقت خود را صرف پژوهش و نوآوری علمی نمايد.

جريان نيازمندی ها و نظام انگيزه های اجتماعی، تعيين كننده ی افق های آينده ی علوم و پژوهش هستند و اين تصور كه اين كه انگيزه و موتور تحقيقات، حتی در مراكز پژوهشی و تحقيقی، صرفا روحيه ی دانش پژوهی و علم دوستی، يا به عبارت ديگر، «علم برای علم»، باشد، تصوری ساده انگارانه است.

در عصر جديد، مؤسسات تحقيقاتی به دنبال احساس نيازی كه به وجود آنها شد و برای تحقق بخشيدن به آرمان ها و اهداف فرهنگی، سياسی و اقتصادی در يك نظام اجتماعی پديد آمده و وظيفه ی حل معضلات جامعه و توليد قوانين حركت اجتماعی را بر عهده دارند.

به همين جهت، رشد دانش و تحقيق از تأسيس اصول و پيش فرض های اوليه گرفته تا انتخاب روش مناسب و توليد محصول و حتی حجم توليد و كشف روابط جديد، متأثر از گرايش های عمومی و تابع اهداف پيش بينی شده و مشخص است.

معيار اساسی در ارزيابی گرايش های اجتماعی، پرستش خداوند و يا پرستش دنيا و لذات مادی آن است؛ البته در بعضی جوامع نيز گرايش های اجتماعی نه به صورت مطلق، بلكه به صورت تركيبی با نسبت های مختلف از اين دو مورد، شكل می گيرد.

در نتيجه، اصطلاحات، مفاهيم و تعاريف در بستر انگيزه ها و اهداف متولد شده و به تبع همين انگيزه ها و اهداف مختلف، اشكال متفاوت پيدا می كنند. بدين ترتيب، معمولا دستيابی به تعاريف واحد، خاصّه در علوم انسانی و به ويژه در عناوين و اصطلاحات كلی و شامل، ممكن نيست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و گرايش خاصی به تبيين و تعريف موضوع می پردازد.

بنابراين مفاهيم و تعاريف رايج با وجود تفاوت ها و تعارض هايی كه بين آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنايی ارائه شده و تعريف منتخب، متناسب با نظام فكری حاكم بر كتاب، عرضه می شود.

ارايه ی مفهومی جامع از سياست نيز از مسأله مذكور مستثنی نيست. پس، در اينجا تلاش می شود تا با تكيه بر وجوه كلی و مشترك تعاريف، دو مفهوم «عام» و «خاص» از سياست مطرح شود.

تعريف عام سياست

سياست به مفهوم عام، عبارت است از: «اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعه ی امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی در جهت وصول به اهدافی كه رشد اجتماعی را محقق می سازد».

با اين تعريف عناصر و لوازم زير در تعريف سياست، قابل ذكر است:

1. توجه اصلی سياست به موضوع اداره و سرپرستی است كه مستلزم تنظيم و اعمال اراده و قدرت در ساماندهی امور می باشد. البته با اين توضيح كه سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام می پذيرد؛ در مرحله ی تعيين، اصول تخلف ناپذير و لازم الاجرای نظام، معين می شود، در مرحله ی تنظيم، طراحی براساس اصول مذكور صورت می گيرد و در مرحله ی سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است.

گذشته از مرحله ی اول كه چارچوبه های حركت نظام به وسيله مكتب و به زبان نمايندگان و شارحين آن بيان می شود و ارتباط روحی و تعلقی ما را معين می كند، مرحله ی دوم و سوم سرپرستی نظری و عملی نظام را می سازد و سياست با اين نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل می شود.

2. امور جامعه در سه دسته بزرگ ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی طبقه بندی می شوند و سياست در معنای عام، متكفل اداره ی تمامی اين امور است.

3. جامعه ای كه به صورت نظام در نظر گرفته می شود، دارای هدفی شامل و نهايی بوده كه برآيند و نتيجه ی تركيب هدف های مختلف، زيرمجموعه های جامعه و واحدهای اجتماعی كوچك و بزرگ آن جامعه است.

4. هرجامعه به گمان خود در پی رشد و تعالی است و نتيجه ی سياست نيز، توسعه ی بستر رشد و ايجاد زمينه های تعالی جامعه می باشد؛ البته رشد در جوامع گوناگون با تفاوت فرهنگ ها، معانی مختلفی پيدا می كند.

امام خمينی رحمه اللّه كه خود الگوی عملی سياست اسلامی بود، در تعريف سياست با به كار بردن، همين مضامين، به روشنی، ولی با عبارت ديگری، فرموده اند: «سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزی كه صلاحشان است، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبيا است، ديگران اين سياست را نمی توانند اداره كنند. اين مختص به انبيا و اوليا است». «1»

ويژگی تعريف امام خمينی رحمه اللّه از سياست اين است كه همه ی ابعاد شخصيتی فرد؛ اعم از روحی، ذهنی و عملی و نيز همه ی ابعاد جامعه كه شامل فرهنگ، سياست و اقتصاد می شود را مورد نظر قرار داده و هدايت به سمت مصالح فردی و اجتماعی را برآيند غايی سياست شمرده اند.

در اين مبنا، انبيا، اوليای الهی و عالمان دينی كه همه آنها از منبع علوم الهی بهره مند می باشند با علم به مصالح فرد و جامعه، آنان را به سوی خير و سعادت دنيوی و اخروی هدايت می كنند.

البته با توجه به اينكه، امام خمينی رحمه اللّه سه نوع سياست را نام می برند و سياست شيطانی و حيوانی را در مقابل سياست اسلامی قرار می دهند، می توان تعريف مذكور از سياست را ناظر به سياست اسلامی دانست كه ايشان اين نوع سياست را عين ديانت می دانند. «2»

تعريف خاص سياست

سياست در مفهوم خاص، عبارت است از: «اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعه ی امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی كه رشد اجتماعی را محقق می سازد».

اين مفهوم از سياست، بيشتر زمانی به كار گرفته می شود كه سياست به عنوان يك زيرمجموعه ی اصلی، از معنای عام سياست، در كنار دو زيرمجموعه ی بزرگ ديگر، يعنی فرهنگ و اقتصاد قرار گيرد.

بدين ترتيب سياست در مفهوم خاص، اموری را كه بيشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت ميان امور ديگر و پيوند و همبستگی را تداعی می كنند، شامل می شود و در قالب اموری، چون «نظريه های سياسی»، «قوانين و مقررات»، «تشكيلات»،  «سازماندهی» و «روش ها» تبلور می يابد.

با اين تعريف از سياست، در هرجامعه ای امكاناتی وجود دارد كه روند اصلاح، رشد و توسعه آنها به «فعاليتهای اقتصادی» تعريف می شود. ادراكات، مفاهيم، تمايلات و تعلقاتی وجود دارد كه جريان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، «فرهنگ» ناميده می شود و سرانجام ارتباطات و نسبت هايی وجود دارد كه عامل تركيب امكانات با مفاهيم و تمايلات و برقراری هماهنگی بين آنها در جهتی واحد می باشد، و جريان اصلاح و توسعه آنها «سياست» خوانده می شود.

براساس تعريف سياست؛ چه تعريف عام و چه تعريف خاص، هرجامعه و نظام سياسی دارای توان و قدرت هماهنگی، توان انسانی (فرهنگی و ذهنی) و توان فيزيكی (امكانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برايند و نتيجه ی تركيب اين سه با هم می باشد؛ بنابراين وقتی از سياست به صورت مطلق صحبت می شود، به عنوان مثال، اگر از ارتباط آن با ديانت سخن به ميان می آيد، بيشتر مفهوم عام و گسترده ی آن مورد نظر است؛ چنانچه حضرت امام خمينی رحمه اللّه در تبيين رابطه ديانت و سياست فرموده اند: «انبيا شغلشان سياست است و ديانت همان سياست است كه مردم را از اينجا حركت می دهد و به تمام چيزهايی كه به صلاح ملت و مردم است [هدايت می كند].

پيامبر صلّی اللّه عليه و اله و سلم و امامان عليهم السّلام در زمان حضورشان، مظهر ديانت و سياست بودند و ضمن راهنمايی و تبيين شريعت و احكام آن، به مسأله سياست و امور اجتماعی مردم توجه داشته و آن را جزء وظايف دينی خويش می شمردند».

تعريف سياست از ديدگاه انديشمندان سياسی

علاوه بر دو تعريف فوق، تعاريف متعدد ديگری از سياست، توسط صاحب نظران اين رشته ارائه شده است كه می توان آنها را در چند محور عمده ی زير خلاصه و دسته بندی نمود:

1. دسته ای از تعاريف، سياست را رهبری و مديريت در تمام يا بخشی از امور جامعه دانسته اند؛ از جمله: «افلاطون» كه، آن را اداره ی جامعه بزرگ، كشور، ملت، دولت و جهت  تأمين بيشترين خوشبختی برای همه ی شهروندان می داند.

چنانچه می گويد: وظيفه ی فرمانروا، پرورش مردم بافضيلت است و كار ويژه ی مهم حكومت آموزش است . ريمون آرون، فرانسوی، اخذ تصميم درباره ی مسائل ناهمگون را سياست می داند. ابو نصر فارابی، رابطه فرماندهی و فرمانبری و خدمات حكومت خوب را سياست می داند.

از نظر وی، حكومت خوب حكومتی است كه بتواند افعال و سنن و ملكات ارادی را كه در پرتو آنها می توان به سعادت حقيقی رسيد، در مردم جايگزين كند «4». او اين حكومت را در مقابل حكومتی قرار می دهد كه آن را رياست جاهلی يا حكومت جاهليت می نامند و سعادت پنداری ايجاد می كند.

امام محمد غزالی، سياست را به استصلاح مردمان و راه راست را بديشان نمودن، كه در دنيا و آخرت نجات دهنده است تعريف می كند. كواكبی در تعريف سياست آن را روش اداره ی عقلانی و حكيمانه جامعه می داند.

جوهره ی سياست در اين تعاريف، مديريت و تنظيم امور است. در نگاه افلاطون، محيط اصلی سياست جامعه است و برای افراد، اجتماع اهميت دارد، ارزشمندی افراد در رابطه با دولت سنجيده می شود، آزادی فردی به نفع اقتدار و امنيت جامعه، ناديده گرفته می شود، خوشبختی و فضيلت هدف جامعه سياسی و به صورت تعليمی توسط دولت آموزش داده می شود و از راه آموزش، عدالت در جامعه برقرار می شود.

از نظر افلاطون، عدالت، ايجاد اجتماعی است كه در آن، هركس در منزلتی كه به آن تعلق دارد، قرار گيرد و همان كاری را انجام می دهد كه برحسب گرايش و آموزش، برای آن مناسب است.

در تعريف ريمون آرون، تصميم گيری عنصر اساسی سياست، ناظر بر حل وفصل امور جامعه و سياستگذاری در مسائل كلان است كه توسط دولت انجام می گيرد. ناهمگونی مسائل سياسی حكايت از گستردگی دامنه ی آن دارد و در حيطه ی اختيار و قدرت برتری، همانند دولت قرار می گيرد. فرايند تصميم گيری، سطح عمل گسترده ای را از اخذ تصميم و اعمال اراده در تعيين موضوع تا هدف گذاری و تنظيم ساختار و خط مشی و نيز اجرای برنامه ها شامل می شود؛ ولی در مجموع، براساس اين ديدگاه، سياست عمدتا انفعالی و اجرايی خواهد شد و اگر سطوح فعاليت را، تصميم سازی، تصميم گيری و اجرا در نظر بگيريم، تصميم سازی از حيطه ی سياست خارج می شود.

در تعريف دانشمندان اسلامی، نظير فارابی و غزالی، عنصر هدف و نقش رهبری به شكل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه ی تعريف را محدود ساخته و تنها مواردی را پوشش می دهد كه به اعتقاد ايشان راه نجات و رستگاری است.

در تعريف كواكبی از سياست به دو عنصر تكيه شده است. او در تعريف اول، آن را از مقوله ی روش می داند كه دراين صورت، سياست را در مرحله ی طراحی و نحوه ی تنظيمات محدود كرده و در مرحله ی اجرا وارد نكرده است. در تعريف دوم، بر عقلانی بودن آن تأكيد می شود.

هرچند كه عقلانيت و شريعت هيچ گونه تضادی با هم ندارند و در حقيقت بايد عقل و خرد را در پيروی از انبياء الهی و شريعت آنان جستجو كرد؛ اما تأكيد كواكبی بر اداره عقلانی و از روی حكمت جامعه بوده و تلاش او برای جداسازی حكومت و سياست از حيطه اداره ی دين و احكام الهی است.

2. برخی ديگر، سياست را به قدرت تعريف می كنند. برتراند راسل، فيلسوف فرانسوی در كتاب خود به نام «قدرت»، سياست را تا حدودی با قدرت يكی می داند كه البته از نظر او اين قدرت، به عنوان پديد آوردن آثار مطلوب؛ يعنی مورد نظر و خواسته شده، تعريف می شود.

برتران دوژوونل، استاد جامعه شناسی دانشگاه پاريس، در تعريف روشن تری معتقد است كه سياست، بررسی و شناخت ريشه هرگونه اعمال قدرت و نفوذ است. در اين تعريف، قدرت به معنی عام كلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشريح قدرت می نويسد: «هركس كه ديگری را وادار به انجام عملی كند و يا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت كرده است».

ماكس وبر، سياست را كوشش برای شركت در قدرت يا كوشش برای نفوذ در تخصيص قدرت، چه در ميان دولت ها و چه در ميان گروه ها در يك دولت می داند.هرچند، همه ی تعاريف فوق، سياست را به معنای قدرت گرفته اند، ولی هركدام ناظر به سطحی از قدرت است كه با ديگری متفاوت است.

چنانچه راسل، هرگونه اعمال قدرت از طرف انسان را برای تحقق خواسته هايش، سياست قلمداد می كند؛ خواه در ارتباط با انسان ها يا موجودات ديگر و حتی طبيعت باشد.

دوژوونل، دايره ی اعمال قدرت را محدود به روابط انسانی می كند و ماكس وبر، با تخصيص قدرت به روابط درونی و بيرونی دولت ها، تنها قدرتی را كه در رابطه با دولت ها؛ چه ارتباط دولت ها با يكديگر و چه ارتباط گروه ها در داخل يك دولت، اعمال شود، سياست می داند.

در هر صورت تعابيری كه از سياست ذكر شد، تنها می تواند بخشی از آنچه را كه در اين مفهوم اتفاق می افتد، توجيه و تفسير نمايد؛ اما بخش عمده ای را كه ناظر به هدايت و جهت است ناديده می گيرد.

3. سومين دسته از تعاريف، سياست را از مقوله ی علم و آگاهی می داند. مك آيور، در كتاب جامعه و حكومت، در بيان رمزآلودی، می نويسد: «سياست علمی است كه به ما می آموزد، چه كسی می برد، چه می برد، كجا می برد، چگونه و چرا می برد؟».

عبد الحميد ابو الحمد، استاد علوم سياسی دانشگاه تهران می نويسد: «سياست علمی است كه همه ی شكل های رابطه های قدرت را در زمان ها و مكان های گوناگون برمی رسد و جهت و چگونگی اعمال اين قدرت را می نماياند». «3» علی شريعتی، در تعبير متفاوتی سياست را «عبارت از: خودآگاهی انسان نسبت به محيط و جامعه و سرنوشت مشترك و زندگی مشترك خود و جامعه ای كه در آن زندگی می كند و به آن وابسته است» می داند.

ابو علی سينا، فيلسوف مسلمان و شهير ايرانی می گويد: «سياست، يكی از اقسام حكمت عملی است و آن، علم به مصالح جماعتی است كه در شهری و كشوری اجتماع كرده اند بر مبنای تعاون و بقای نوع و رفاه زندگی افراد و آن بر دو قسم است، يكی آن كه متعلق به ملك و سلطنت است كه آن را علم سياست نامند و ديگر آنچه متعلق به شرايع آسمانی و احكام الهی و دستورهای انبيا و اوليا است كه علم نواميس ناميده می شود».

علاوه بر آنكه همه ی اين تعاريف، تنها ناظر به جنبه ی علمی سياست اند مك آيور منافع را محور سياست می داند؛ درحالی كه خدمت رسانی، ايثار و هدايت، جنبه های انكارناپذير سياست می باشند. تعريف ابو الحمد نيز درعين حال كه بسياری از امتيازات تعريف صحيح سياست را داراست از نوعی تعميم به روابط انسانی و غير انسانی برخوردار می باشد؛ همچنين در تعريفی كه دكتر علی شريعتی ارائه می دهد، سياست را به تمامی حوزه های علوم اجتماعی سرايت داده و تفاوت ميان سياست و ديگر علوم اجتماعی را كم رنگ می كند كه علاوه بر آن، تعبير خودآگاهی، حكايت از نگاه درون گرايانه و فردمحور به انسان است.

سرانجام بو علی سينا نيز هرچند در نگاه كلی سياست را علم به مصالح معرفی می كند؛ ولی در مقام بيان انواع، آن را علم اداره ی حكومت و سلطنت می داند.

4. دسته ای ديگر از تعاريف، سياست را مفهومی فراگير و دربرگيرنده ی نيازهای زندگی اجتماعی می دانند. چنانچه رابرت دال می گويد: «سياست، يكی از حقايق غير قابل اجتناب زندگی بشر است.انسان ها در هرلحظه از زمان به نوعی با مسائل سياسی درگير می باشند». عنصر المعالی كيكاووس بن وشمگير، در «قابوس نامه» سياست را همه ی وظيفه هايی می داند كه بر عهده ی پادشاه است و در اين ميان، مهمترين وظيفه ی پادشاه را فرمان دادن معرفی می كند و فرمان دادن را به كار بردن زور و قدرت نمايی را، هسته ی اصلی سياست می داند.»

بنابراين، ملاحظه می كنيد كه دانشمندان علوم سياسی بر تعريف واحد و جامعی از سياست، اتفاق نظر ندارند و برخی تعاريف ارائه شده، فاصله ی مفهومی زيادی با هم دارند.

ازاين رو، در مقام تبيين و تحليل نظام های سياسی اسلام، دستيابی به تعريف مناسبی از سياست، نه تنها مشكلی ندارد؛ بلكه ضرورت آشكار آن محسوس می باشد.

2. مفهوم علم سياست

تعريف علم سياست، پيوستگی مستقيم به تعريف سياست دارد، همانطور كه سياست به دو معنای عام و خاص تعريف شد، علم سياست نيز به دو گونه تعريف می شود. بر مبنای تعريف عام سياست، علم سياست، دانشی است كه به كارگيری آن اداره و سرپرستی مجموعه ی امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی جامعه در جهت تحقق هدف خاص و توسعه ی بشر رشد امكان پذير می سازد.

با اين تعريف، علم سياست كليه ی علومی را كه به شكلی با اداره ی امور مختلف جامعه مرتبط هستند شامل می شود. ولی مبتنی بر تعريف خاص از سياست، تعريف علم سياست، عبارت است از: دانشی كه به كارگيری آن، امكان اداره و تنظيم مجموعه ی اموری از جامعه را فراهم می كند و سبب رشد ارتباطات و تصحيح نسبت ميان امور جامعه می شود. در اين تعريف دايره ی علم سياست به مراتب محدودتر و از حيث موضوع مشخص تر از تعريف عام آن است.

همانطور كه اختلاف مكاتب، ديدگاه ها و هدف ها سبب شده بود كه سياست به گونه های متفاوتی تعريف و تفسير شود، در بحث از علم سياست نيز كه تابعی از سياست است، تعدد و پراكندگی آرا و نظريات راه يافته كه از آن ميان به چند برداشت مختلف از علم سياست اشاره نمود:

علم مطالعه دولت و نهادهای سياسی

كتاب «آشنايی با علم سياست»، می نويسد: «علم سياست را می توان به عنوان علم دولت يا به عنوان رشته ای از علوم اجتماعی كه مربوط به تئوری، سازمان ها و اعمال دولت است، تعريف نمود. با ديد وسيعتری می توان اعمال گروه ها، سازمان ها و نهادهايی را كه كمابيش از دولت جدا بوده اند؛ ولی درصدد به دست آوردن قدرت سياسی و گسترش نفوذ خود بر سياست ملی و رهبری تغييرات اجتماعی می باشند، [می توان ] به تعريف فوق اضافه نمود».

علم شناخت قدرت

محققانی، مانند هارولد لاسول، چارلز مريام، ماكس وبر، برتراند راسل،واتكينس  و هانس مورگنتا  كه بر سرشت پويای سياست تأكيد كرده اند، معتقدند كه قدرت، مفهوم اساسی سياست است و همه ی شاخه های علم سياست را به هم پيوند می زند.

بر اين اساس سياست و علم سياست در زمينه ی مبادی، مبانی و آثار با قدرت موجود در اجتماع سروكار دارد و از آنجا كه در نظر و عمل سياسی، مهمترين عامل، قدرت است، شناخت قدرت به عنوان اصلی ترين وظيفه ی علم سياست قلمداد می شود؛ چنانچه لاسول در تعريف علم سياست گفته است: «علم سياست به صورت يك نظام تجربی عبارت از مطالعه چگونگی شكل گرفتن قدرت و سهيم شدن در آن است و عمل سياسی، عملی است كه بر اساس قدرت انجام می گيرد».

علم مطالعه پديده های سياسی

برخی بر اين باورند كه ارسطو، علم سياست را پايه گذاری نموده و به تدارك روش خاص و تقسيم بندی مناسب و زبان مخصوص برای اين علم، پرداخته است؛ چون او اولين كسی است كه برای نخستين بار تعداد زيادی از وقايع و قضايای سياسی را جمع آوری نموده است.

بنابراين كتاب «سياست» ارسطو، اختصاص به همين امر دارد؛ يعنی او اكثر رژيم های هم عصر خود را در اين كتاب مورد بررسی قرار می دهد. به نظر وی سياست عملا رأس سلسله مراتب علوم را اشغال می كند؛ زيرا موضوع آن «سيته» است و علم سياست، علم تشكيل و رهبری كشور، شهر (سيته) است.

ابو الحمد، در صفحه سی و يك مبانی سياست می نويسد: «علم سياست، علمی است كه مطالعه و تحقيق پيرامون پديده های سياسی و اشكال مختلف دولت، حكومت، روابط قدرت، مبانی مادی، اخلاقی و اعتقادی هريك از آنها در زمان ها و مكان های مختلف و كشف روابط پديده های سياسی و علل پيدايش آنها و نيز مطالعه و تحقيق درباره ی اداره ی جامعه كشور و روابط بين الملل را انجام می دهد».

3. ارتباط علم سياست با ساير علوم

مسلما نمی توان حوزه و گستره ی هر علم را به طور دقيق مشخص نمود و مرز ميان علوم را به صورت قطعی تعيين و ترسيم نمود؛ زيرا درهم تنيدگی موضوعات و امكان ملاحظه ی يك موضوع از ابعاد گوناگون، موجب پيدايش حوزه های مشترك علوم و گاه هم پوشی آنها می شود.

به ويژه، اين امر در زمينه ی علوم اجتماعی نمود عينی فراوان تری دارد. چون عرصه فعاليت های بشری را نمی توان به حيطه های كاملا منفصل از يكديگر تقسيم نمود، همچنين نمی توان گرايش ها، انديشه ها و فعاليت های سياسی انسان را از جهان بينی، اعتقادات، اخلاق و حيثيت مادی زندگی او جدا ديد.

در اين ميان، ارتباط علم سياست و با علوم انسانی از پيوستگی و اشتراك فزونتری برخوردار است، چرا كه سياست قلمرو وسيعی را شامل می شود و نتيجه ی سياست در بخش های مختلف زندگی بشر ظهور و بروز پيدا می كند.

در مقابل، سياست نيز از دستاوردهای ساير علوم در تحقق اهداف خود بهره می جويد و همين امر موجب می شود كه برخی، علم سياست را علمی ميان رشته ای بدانند؛ به شكلی كه می تواند تنها در چارچوب گسترده تر رشته های هم پيوند، به بررسی پديده های سياسی بپردازد.

حوزه های علمی همجوار كه از تأثير و تأثر بيشتری نسبت به علم سياست برخوردار می باشند؛ عبارتند از: «3» فلسفه، فقه، اخلاق، حقوق، تاريخ، جغرافی، جامعه شناسی، مردم شناسی، روان شناسی اجتماعی، اقتصاد و آمار، كه در ادامه به طور اجمال به چگونگی اين ارتباط اشاره می شود.

فلسفه و علم سياست

در گذشته فلاسفه و حكما، فلسفه را به دو بخش نظری و عملی تقسيم كرده، سياست را زيرمجموعه ی حكمت يا فلسفه ی عملی می دانستند. هرچند در اوايل قرن بيستم اصالت تجربه بر جريان علم و دانش حاكم گرديد و به تدريج علوم، بسياری، مانند: سياست از فلسفه جدا شدند، اما در قالب ديگری، پيوند فلسفه و سياست را می توان به عنوان فلسفه سياسی بررسی نمود كه در غرب و در اسلام هر دو از پيشينه ی تاريخی طولانی برخوردار است.

مؤلف كتاب «فلسفه سياست»، می نويسد: «فلسفه ی سياسی در حقيقت شاخه ای از فلسفه و كوششی است برای كسب معرفت به ماهيت امور سياسی و سازماندهی مجموعه ی باورهای فلسفی در جهت اداره ی امور جامعه». امور سياسی هميشه موضوع تأييد يا ردّ، انتخاب يا طرد، و ستايش يا خدمت واقع می شوند.

امور سياسی به لحاظ طبيعت شان خنثی نيستند؛ بلكه از آدمی اطاعت، وفاداری، تصميم يا قضاوت طلب می كنند. اگر انسان دعوت صريح يا ضمنی امور سياسی را، مبنی بر اينكه آنها را در چارچوب خوبی و بدی يا عدالت و بی عدالتی مورد قضاوت قرار دهد، جدی تلقی نكند، يعنی آنها را با معياری از خوبی و بدی محك نزند، نمی تواند آنها را همانطور كه هستند، به منزله ی امور سياسی درك كند.

برای قضاوت صحيح بايد معيارهای حقيقی را دانست. اگر فلسفه سياسی بخواهد، حق مطلب را نسبت به موضوع خود ادا كند، بايد برای دست يافتن به معرفت اصيل نسبت به اين معيارها بكوشد. فلسفه سياسی صادقانه می كوشد تا ماهيت امور سياسی و نظم سياسی خوب و درست را بداند.

هر نظام حكومتی، فلسفه سياسی مخصوص به خود دارد. حقيقت يك انقلاب در جامعه به مفهوم زوال و فروپاشی فلسفه ی سياسی آن و غلبه و جايگزينی فلسفه ی سياسی ديگری است؛ مثلا قواعد و اصول فكری كه در نظام جمهوری اسلامی ايران، پس از انقلاب، مبنای عمل قرار گرفت، مبيّن فلسفه سياسی ای مبتنی بر مبانی اسلام است و با فلسفه سياسی نظام های مستقر در جهان معاصر كه بر پايه انديشه ی بشری و ليبراليسم استوار است، تفاوتی بنيادين دارد؛ همانگونه كه با فلسفه سياسی نظام پيشين ايران نيز متفاوت است.

فقه و علم سياست

علم فقه، بيانگر استنباط احكام و تكاليفی است كه مسلمين مكلّف به رعايت آن می باشند. اين احكام در اصطلاح فقهی به احكام خمسه يا احكام پنجگانه مشهور است؛ يعنی تكليف واجب كه ترك آن مستوجب عقاب می شود، فعل حرام كه انجام دادن آن عذاب الهی را به دنبال دارد، امور مستحب كه انجام آنها پسنديده تر و افعال مكروه كه ترك آن بهتر و انجام آن ناپسند شمرده شده است و نيز امور مباح كه فعل و ترك آن مساوی و به اختيار مكلّف نهاده شده است.

در نگاهی ديگر، «فقه، همان حقوق اسلامی در ابعاد وسيع آن است، همانطور كه در حقوق، انشعابات مختلفی وجود دارد، فقه نيز دارای اين انشعابات بوده و لذا فقه عبادی، فقه قضايی و فقه سياسی را می توان از شعبه های فقه قلمداد كرد».

از طرفی با در نظر گرفتن تعريفی كه از علم سياست در صفحات پيشين بيان شد، در جامعه و فرهنگ اسلامی عنصر هدايت و سرپرستی و اداره ی شئون فرهنگی، ارتباطی و اقتصادی جامعه اسلامی و تأمين مصالح دنيوی و اخروی مستلزم آگاهی و اشراف بر احكام هدايت و شناسايی مصالح و مفاسد مبتلا به فرد و جامعه است كه بی شك جز با كمك گرفتن از منبع وحی قابل تأمين نيست.

علم فقه با تأمين بخش وسيعی از احكام سياسی و اجتماعی كه به فقه سياسی مشهور است با علم سياست پيوند عميق و الهام بخشی برقرار می سازد. امام خمينی رحمه اللّه می فرمايد: «حكومت در منظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمام زوايای زندگی بشريت است. حكومت نشان دهنده جنبه ی عملی فقه در برخورد با همه ی معضلات اجتماعی، سياسی، نظامی و فرهنگی است. فقه تئوری واقعی و كامل اداره ی انسان و اجتماع از گهواره تا گور است».

چنين تعبيری، فقه را فراتر از برداشت های موجود، به عنوان فقه حكومتی معرفی می نمايد؛ چون برداشت های متعارف بر فقه فردی و در نهايت فقه جمعی كه وظيفه ی پاسخگويی به حوادث و مسايل مستحدثه را دارد، متمركز است، درحالی كه فقه حكومتی، به ايجاد و سرپرستی حوادث می پردازد و نيز قادر به هدف گذاری، تعيين استراتژی حركت و برنامه ريزی است و همچنين می تواند عينيت را تا حصول نتيجه ی مطلوب، سرپرستی كند.

حقوق و علم سياست

حقوق، مقررات لازم الاجرايی است كه بر روابط افراد و سازمان در يك اجتماع معين، سايه انداخته و به آنها انتظام می بخشد. حقوق در اصطلاح مجموعه ی قواعدی است كه به لحاظ مصلحت اجتماع و به منظور تنظيم روابط بين افراد وضع گرديده و برای آن ضمانت اجرايی در نظر گرفته شده است.

امروزه حكومت ها، قوانين وضع می كنند (مانند قانون اساسی، قوانين عادی، آيين نامه ها، رويه های قضايی و ...) كه اغلب به صورت ابزاری در دست سياست است و موجب كاهش يا افزايش دامنه ی قدرت و حكومت می شود.

امروزه پذيرفتنی نيست كه رژيمی اعلان موجوديت كند؛ ولی معيارها و موازين حقوقی را پوشش ندهد و در بخش های كلی آن سياستگذاری نكند؛ بنابراين يك دولت با فراهم ساختن نظام حقوقی جامع و كارآمد می تواند از اقتدار كافی برخوردار بوده و توانايی انسجام و همراه ساختن جمعيت خويش را داشته باشد.

از سوی ديگر، حقوق وسيله ی مناسبی برای كسب آزادی و احقاق حق برخی از ملت ها در مقابل حكومت های مستبد و خودكامه است. علاوه بر اين، حقوق اساسی نيز در عين حالی كه يكی از شاخه های حقوق است از مباحث علم سياست به شمار می آيد.

اين مبحث، قواعد حقوقی را در حيات سياسی بررسی می كند؛ چنانكه از حقوق افراد ملت، شكل حكومت، سازمان قوای عالی كشور و روابط آنها به شكل دستوری سخن می گويد؛ اما سياست از همين مسائل يا به صورت توصيفی و يا تئوريك بحث می كند.

يكی ديگر از نقاط تلاقی و درهم تنيدگی حقوق و سياست، صحنه ی روابط بين الملل و سياست خارجی كشورها است. در اين صحنه، حقوق بين الملل عمومی و خصوصی به تنظيم ارتباط ميان سازمان های بين المللی، دولت ها و اتباع آنها می پردازد.

حقوق ديپلماتيك و آداب كنسولی، قواعد رفتاری و ارتباط گيری كشورها و نمايندگان آنها را بيان می كند.

بنابراين، علم سياست و حقوق در موضوع كاملا به هم مرتبط هستند. در عصر حاضر، واقعا حقوق و حكومت مفاهيمی جدايی ناپذير بوده و همه ی نهادها يك جنبه ی حقوقی و نيز يك جنبه ی سياسی دارند؛ البته بايد در گسترش عرصه و دامنه ی مطالعات حقوقی به حوزه ی سياست، محتاط بود و تا جايی پيش رفت كه دقيقا به مسايل علم سياست مربوط باشد.

تاريخ و علم سياست

اگر تاريخ را رخساره ی رخدادهای گذشته و نمايی از تغييرات و تحولات حيات انسانی بدانيم، بررسی پديده های اجتماعی و سياسی به صورت وسيع و اجتناب ناپذيری تحت تأثير همين تعريف، رنگ تاريخی به خود می گيرند.

بايد توجه داشت كه بخش عمده ای از مطالعات سياسی را رويدادها و حوادث تاريخی تشكيل می دهند؛ چرا كه جهان در حال شدن است و علل بسياری از حوادث و رخدادهای آينده را بايد در حوادث گذشته جستجو كرد؛ چنانچه در پی جويی علل و عوامل پيدايش انقلاب اسلامی ايران در سال 1357، مطالعه تاريخ حوادث يكصد ساله اخير، يعنی از آغاز نهضت تنباكو (نقطه ی عطف ورود فعال علما به ميدان سياست و حكومت) ضروری است،

هرچند به لحاظ ماهيت اسلامی انقلاب، بايد دامنه مطالعه را به پيدايش اسلام، تعاليم اسلامی، مبارزه ی تشيع و نهضت جاويدان كربلا كشاند و ناگزير به دليل نقش آفرينی استعمار كهنه و نو در جامعه ی ايران، لازم است روند استعمار و نفوذ آن به ساير سرزمين ها و مقاومت ايرانيان مسلمان در مقابل موج استعمار و نقش عوامل داخلی و خارجی در نفوذ دولت های سلطه گر غربی بر شئونات اين ملت، در قرن بيستم، مورد دقت قرار گيرد.

از سوی ديگر پديده های سياسی نيز به مرور زمان جنبه تاريخی پيدا می كنند؛ بنابراين بسياری از سياستمداران بزرگ جهان، همان تاريخ سازان آينده به شمار می روند.

جغرافيا و علم سياست

برخی از متفكران بر اين عقيده اند كه شرايط جغرافيايی و طبيعی بر خصوصيت و شخصيت مردم و زندگی ملی و نهادهای سياسی آنها تأثير دارد. ژان بدن به رابطه علم سياست و جغرافيا اشاره می كند و روسو می كوشد تا ميان اوضاع اقليمی و شكل های حكومت، رابطه برقرار نمايد. بدين ترتيب كه اقليم های گرم، مستعدّ استبداد، اقليم های سرد، مستعدّ حكومت های وحشی و اقليم های معتدل، مستعدّ حكومت جامعه ی خوب است.

منتسكيو هم به تأثير محيط های طبيعی بر شكل های حكومت و آزادی مردم تأكيد می نمايد.
تأثيرگذاری شرايط جغرافيايی بر سياست غير قابل انكار بوده و می توان آن را بازتاب جبری اقليم بر زندگی اجتماعی ناميد؛ اما گذشته از اينكه نمی توان چنين ارتباطی را به سادگی قانونمند كرد، با اصل اختيار انسان نيز سازگار است.

خداوند انسان را با دادن اختيار، شرافت بخشيده است و او می تواند شرايط پيرامون خود را شكافته و از سلطه ی آنها خارج شود و آنگاه به بازسازی شرايط، هماهنگ با خواست و اراده ی خود بپردازد.

بنابراين، صرفا می توان از اهميت نقش جغرافيايی كه اثر عوامل جغرافيايی را بر خط مشی های سياسی كشورها، اعم از سياست خارجی و داخلی، موقعيت بين المللی و مسايل استراتژيك، مورد بررسی قرار می دهد، در همين مسير قرار دارد؛ همچنين «در اسلام و متون دينی، آيات مربوط به هجرت و دفاع از دار الاسلام از اهميت جغرافيا در مسايل سياسی حكايت دارد».

اخلاق و علم سياست

قواعد اخلاقی، طرز رفتار انسان را مورد نظر دارد و مشخص می كند كه چه كاری پسنديده است و بايد آن را انجام داد و چه كاری ناپسند است و بايد از انجام آن پرهيز نمود. تأثير اخلاق در سياست را می توان در اتخاذ سياست ها جستجو كرد. برخی از مكتب های سياسی، مبتنی بر قواعد اخلاقی هستند و در مقابل، مكتب های سياسی وجود دارند كه رعايت اخلاق در سياست را لازم نمی دانند.

بايد رابطه اخلاق و علم سياست را براساس تعريف سياست و علم سياست مورد بررسی قرار داد. مطابق هركدام از تعاريف عام يا خاص سياست و علم سياست، اخلاق می تواند، موضوع جدی علم سياست قرار گيرد؛ زيرا در تعريف عام، سرپرستی مجموعه ی امور جامعه در جهت تحقق هدف و توسعه بستر رشد، مستلزم اخلاق و ملكات خاص و متناسب با هدف از طرف سرپرست يا نهادی است كه مسؤوليت تحقق بخشيدن به هدف مجموعه را بر عهده دارد؛ اما در تعريف خاص، اداره ی مجموعه ی امور به شكلی صورت می گيرد كه موجب رشد ارتباطات و تصحيح نسبت ميان امور جامعه می شود تا بتواند اخلاقی كه در اثر پای بندی به تحقق رشد، ايجاد می شود و نتيجه ی به كارگيری آن در جامعه، تصحيح نسبت ميان امور جامعه است، بر تصميم گيرندگان آن جامعه حاكم باشد.

جدايی اخلاق از سياست به ماكياولی نسبت داده می شود. «وی عقيده داشت كه جوهره ی سياست و فعاليت های سياسی، كسب و حفظ قدرت است و دولت لازم نيست با قيود اخلاقی، نقش خود را در اعمال قدرت محدود سازد. وی می گويد: شهريار برای پاسداری از دولت خود، چه بسا ناگزير است، درست پيمانی و نيكوكاری و مردم دوستی و دينداری را زير پا نهد؛ بنابراين بايد چنان خويی داشته باشد كه با دگرگون شدن روزگار و ضرورت های آن دگرگون شود و جانب نيكی را فرو نگذارد، اگر بشود؛ اما هرگاه ضرور باشد بتواند به شرارت نيز دست يازد».

در اسلام، سياست با اخلاق عجين است و اصولا هدف سياست در كلی ترين نگاه، مكارم اخلاق، تهذيب و انسان سازی است. پيامبر اكرم صلّی اللّه عليه و اله و سلم، هدف بعثت خود را به نهايت تعالی رساندن مكارم اخلاق عنوان می فرمايد و در قرآن كريم، ولايت و سرپرستی الهی در خروج انسان ها از تاريكی، جهل، ستم، شرك و رذايل اخلاقی و نيز سوق دادن به سمت نور، علم، عدل، توحيد و فضايل ارزشمند اخلاقی، معرفی می شود.

نمونه ای از رعايت اخلاق در سياست را در آيين جهاد و نبرد اسلامی می توان ملاحظه كرد. مجاهدان اسلام قبل از شروع نبرد، بدون در نظر گرفتن خصومت و دشمنی، بايد خصم را به اسلام و مصالحه دعوت كنند و در صورت عدم پذيرش آنان، اقدام به نبرد نمايند.

جامعه شناسی و علم سياست

از منظر علمای جامعه شناسی، بايد علم سياست را يكی از رشته های جامعه شناسی به حساب آورد. زيرا:

اولا: روش های مطالعه و تحقيق پيرامون مسايل جامعه شناسی در علم سياست نيز به كار گرفته می شود.

ثانيا: جامعه شناسی، رفتار سياسی افراد و گروه ها را به عنوان بخشی از رفتار گروهی مطالعه می كند.

ثالثا: سياست يكی از انواع روابط اجتماعی است كه به دليل وسعت موضوعی به صورت يك رشته جداگانه درآمده است.

وابستگی علم سياست به جامعه شناسی تا آنجاست كه اگر سياست شناس از روش پژوهش و دستاوردهای جامعه شناسی بی اطلاع باشد، نمی تواند موفقيت چشمگيری در صحنه ی مطالعات سياسی داشته باشد؛ اما به شكل كامل به عنوان يكی از زيرمجموعه های جامعه شناسی تعريف نمی شود؛ چون در عين حالی كه اين دو به هم وابسته و جدايی ناپذيرند، دارای تفاوت هايی نيز هستند كه آنها را از يكديگر متمايز می سازد.

جامعه شناسی به جامعه با نظر فراگير نگاه می كند و دولت را از آن جهت كه جزئی از جامعه است، مورد مطالعه قرار می دهد و نيز با آن برخوردی عام دارد؛ اما در علم سياست، جامعه از نقطه نظر تنظيم، اداره و سرپرستی آن مورد توجه قرار می گيرد و دولت مهمترين نهادی است كه در جامعه ظهور پيدا می كند. به عبارت ديگر، جامعه شناسی واقعيت های مربوط به سازمان و فعاليت های دولت را از علم سياست به امانت می گيرد.

بنابراين می توان جامعه شناسی و سياست را دو علم مكمل يكديگر دانست؛ يعنی نظريه رسمی جامعه شناسی به ناچار در جايی پايان می پذيرد كه نظريه رسمی نظام سياسی آغاز می شود. بااين حال اگر اين علوم با دامنه های تعريف شده، به صورت مستقل در نظر گرفته شوند، بسياری از مفاهيم به شكل خام و نيمه تمام بررسی خواهند شد؛ بنابراين مطالعات و پل های ميان رشته ای ضرورت پيدا می كند.

در اين مقوله جامعه شناسی سياسی رشته ی علمی ميان بری است كه می خواهد ره يافت های جامعه شناختی و سياسی را با هم پيوند دهد.

مردم شناسی و علم سياست

مردم شناسی از تقسيمات نژادی، ويژگی جسمی، توزيع جغرافيايی، محيط، روابط اجتماعی و توسعه فرهنگی انسان، سخن می گويد؛ به عبارت ديگر دانشی است كه در مورد رشد طبيعی اجتماعی و فرهنگی انسان مطالعه نموده و رفتار انسان را در ارتباط با محيط بيرونی، اعم از محيط طبيعی و انسانی مورد دقت قرار می دهد.

سهم مردم شناسی در علم سياست قابل توجه است و برخی معتقدند كه پژوهش های جديد در تقسيمات نژادی، آداب، رسوم و سازمان انسان های اوليه كمك كرده اند تا ما بتوانيم خاستگاه دولت، تكامل و توسعه نهادهای سياسی را بشناسيم.

دانسته های علمی پيرامون انسان، نيازها، باورها و ارتباط جهان بينی و باورها در رفتار سياسی او و اختلاف نگرش در اين مقوله ها، می تواند سبب پيدايش مكاتب گوناگون سياسی گردد، كه طبيعتا اگر در اسلام سخن از عدم انفكاك و مهمتر از آن، آميختگی دين و سياست به ميان می آيد، ريشه در نگرش به انسان و مردم شناسی دينی دارد كه رفتار انسان دينی، تابعی از باورها، و گرايشات و ايمان اوست.

دين قواعد رفتاری انسان را معين می كند و انسان متدين، هركجا و در هرجايگاهی كه باشد، احكام دين را قانونمندی هدايت و بستر حركت خويش می داند.

روان شناسی اجتماعی و علم سياست

روان شناسی اجتماعی، شاخه ای از علوم اجتماعی است، كه رفتارهای اشخاص و گروه های اجتماعی را بررسی می نمايد. از آنجا كه رفتار سياسی افراد و گروه ها در جامعه نيز بخشی از رفتار گروهی آنان است؛ ازاين رو به ياری روش های روان شناسی اجتماعی، می توان كنش ها و واكنش های سياسی افراد و گروه ها را بررسی نمود.

آگاهی از روان شناسی اجتماعی به سياستمدار و قانونگذار، اين فرصت را می دهد كه با دقت بيشتری نيازها و عكس العمل ها را پيش بينی نموده و بهترين تصميمات و قوانين سودمند را در سرپرستی و اداره جامعه به كار گيرد.

از سوی ديگر مردم قوی ترين و اصيل ترين عنصر قوام و دوام سياست در جامعه هستند؛ بنابراين سياستمداری كه از شناسايی روحيات، تمايلات، افكار، عقايد و رفتار مردم خود بيگانه باشد، نمی تواند در خدمت به مردم و جامعه مفيد باشد؛ حتی يك تصميم يا سخنرانی سياسی، چنانچه با شناسايی دقيق روحيات جامعه و روان شناسی اجتماعی همراه نباشد؛ چه بسا عواقب ناگواری را برای قدرت حاكم به دنبال آورد.

گذشته از آن، استفاده سياستمدار از توانمندی های موجود جامعه و نيروی انسانی يك كشور، مستلزم اين موضوع است كه توانايی های افراد جامعه و نيز راه های به خدمت گرفتن آن توانايی ها، به خوبی شناخته شود.

اقتصاد و علم سياست

اقتصاد، رشته ای از علوم اجتماعی است كه فعاليت های انسان در مورد ثروت يا رفاه مادی را مطالعه می كند. هرچند رابطه ميان اقتصاد و سياست تازگی ندارد؛ ولی در دوره ی جديد اين پيوند نمود بسيار روشن تری يافته است؛ چنانچه، برحسب اين موضوع كه مالكيت وسايل توليد، خصوصی يا عمومی باشد، نظام سياسی كشورها، متفاوت می شود.

ماركسيست ها، جامعه را همانند ساختمانی در نظر می گيرند كه زيربنای آن را روابط توليدی تشكيل می دهد و ساير پديده های اجتماعی؛ از قبيل: اخلاق، حقوق، سياست و هنر، رو بنای جامعه را می سازند. در جامعه ای كه مالكيت بر ابزار توليد، همگانی باشد، نظام سياسی آن جامعه سوسياليستی است؛ اما در جوامعی كه مالكيت اقتصادی، در اختيار بخش خصوصی قرار می گيرد، حداقل به ظاهر، نقش دولت و نظام سياسی در مسائل اقتصادی تعريف ديگری پيدا می كند.

امروزه جهان غير دينی، در آرزوی رفاه اقتصادی به شكل فزاينده ای تحت تأثير مسايل اقتصادی و حادثه آفرينی های آن است؛ بنابراين مفاهيم جديدی به صورت جدّی در ادبيات سياسی وارد شده است؛ از قبيل: عدالت اقتصادی، حداقل رفاه اقتصادی، برابری فرصت ها، دموكراسی صنعتی، ملی كردن ابزار و وسايل توليد و مبادله، برنامه ريزی دموكراتيك برای وفور و كاميابی اقتصادی، شركت كارگران در مديريت، و حتی پيدايش «دولت رفاه»» كه نشان دهنده توقعاتی است كه مردم از حكومت ها دارند.

از سوی ديگر، گاه مشكلات اقتصادی كشورها، موجب پيدايش بحران های سياسی وسيعی می شود كه خروج از آن بحران ها به سادگی امكان پذير؛ نيست؛ مانند: بحران ارزی سال های پايانی دهه نود در آسيای جنوب شرقی كه پی آمدهای سياسی متنوعی را در برخی از اين كشورها؛ چون اندونزی و مالزی به دنبال داشت.

از سوی ديگر، برخی معتقدند، با وجود اينكه ماركس پيش بينی كرده بود كه كشورهای صنعتی اروپايی زودتر از بقيه كشورها دچار تحول اجتماعی شده و در آن جوامع نظام های سوسياليستی و كمونيستی حاكم خواهد شد؛ ولی نظام سرمايه داری حاكم بر اين كشورها با فراهم ساختن رفاه نسبی برای قشر كارگر، فرصت مبارزه و سربازگيری را از ماركسيست ها سلب نمود و در حقيقت كارگران را در مزايای نظام سرمايه داری، به صورت محدودی شريك و سهيم نمود و انگيزه ی مبارزه برای زندگی بهتر را از آنان سلب كرد.

آمار و علم سياست

بسياری از محققين، عقيده دارند كه بين آمار و سياست ارتباط تاريخی وجود دارد؛ در هر صورت امروزه بسياری از موضوعات مرتبط با تجزيه و تحليل سياسی، با استفاده از ابزار آماری و حساب احتمالات انجام می گيرد.

هرچند انسان موجود صاحب اختياری است و كمتر می توان انتخاب و تصميمات او را تحت قانونمندی مشخصی درآورد؛ اما تا حدود قابل توجهی، برخی پديده های سياسی را می توان در قالب علت و معلول قرار داد كه در اين ارتباط می توان با دقت بر روند و تكرار فرايندها، و با استفاده از علم آمار، ميزان همبستگی بين عوامل ثابت و متغير را شناسايی نمود.

«امروزه اصطلاح سياست سنجی، به تدريج رواج می يابد و آن چيزی نيست، مگر استفاده از ابزار كمّی، رياضيات، آمار و احتمالات برای درك روابط علت و معلولی رخدادها و پديده های محتمل الوقوع سياسی، چنانچه نتايج آمارگيری ها كه حاصل نظرخواهی از گروه ها و قشرهای مختلف جامعه در مورد مسايل سياسی خاص؛ مانند: انتخابات، ميزان محبوبيت كانديداها يا احزاب سياسی است، گاه بسيار سرنوشت ساز می شود.

برخی از مواقع نتايج حاصله از آمارگيری و پيش بينی هايی كه بر آن اساس به عمل می آيد، بسيار دقيق می شود. ارزش علمی آمارگيری و پيش بينی وقايع، بستگی به كيفيت و وسعت اطلاعات جمع آوری شده و ظرافت سؤالاتی دارد كه آمارگيران با جمعيت های آماری در ميان می گذارند».

4. مفهوم نظام سياسی

تعريف و ويژگی ها

نظام سياسی عبارتست از: «كيفيت تنظيم، سازماندهی و اداره ی امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی هر اجتماع انسانی برای دستيابی به رشد مطلوب».
تعريف مذكور از نظام سياسی، دارای ويژگی های زير است:

الف. نظام سياسی، جنبه ی نرم افزاری و برنامه ای دارد و بيشتر به تئوری نزديك است؛ البته يك تئوری جامع كه به سازماندهی امور مختلف جامعه توجه دارد؛ بنابراين كلی و غير متعين است.

ب. مقيد به زمان و مكان نيست؛ يعنی مخصوص زمان خاصی نيست و ممكن است كه در زمان های مختلف تحقق پيدا كند؛ همچنانكه قابليت پياده شدن در مناطق مختلف و اجتماعات گوناگون را نيز دارد.

بنابراين، نظام سياسی اسلام می تواند در اجتماعات مختلف اسلامی تحقق پيدا كند؛ البته نظام سياسی، متكی به اين موضوع نيست كه همه ی شرايط و امكانات تحقق عينی را داشته باشد؛ بلكه اولين و كمترين مرحله ی تحقق آن، «وجود برنامه ای» يا تئوريكی آن است؛ چنانچه در سال های نخستين ظهور اسلام در مكه، هرچند حكومت و دولت اسلامی وجود نداشت. ولی نظام سياسی اسلام، شكل اوليه خود را پيدا كرده بود.

ج. نظام سياسی كه رويكرد آن برقراری نظم و سامان دهی سياسی است، موضوعا متناسب با مفهوم عام سياست است؛ بدين معنا كه نه تنها امور سياسی و ارتباطی به عنوان يكی از زيرمجموعه های امور اجتماعی محسوب می شود؛ بلكه تنظيم و اداره ی امور جامعه را؛ اعم از امور ارتباطی، اقتصادی و فرهنگی دربر می گيرد؛ همچنين برقراری رابطه ی منطقی و شامل بين اين سه عرصه، ماهيت مديريتی كلان و سياسی دارد كه در قالب نظام سياسی مطرح می شود.

د. توجه به امر مهم «رشد»، به عنوان هدف تغييرات اجتماعی در تعريف مذكور، ويژگی ديگر آن است؛ البته بايد توجه داشت كه رشد، كمال و سعادت در ديدگاه اعتقادی و مكتبی هر نظام سياسی خاص چگونه تعريف می شود، گاه رشد و تعالی به ارزش های الهی و خصال والای انسانی، و گاه در نگاهی ديگر، تنها به تلذذ و بهره وری فزونتر از دنيا و امكانات مادی، تعريف می شود.

بنابراين در ديدگاه های مختلف، رشد و تعالی می تواند با مفاهيم و معانی گوناگونی مطلوبيت پيدا نموده و هدف نظام سياسی قرار گيرد.

البته تعاريف گوناگون، متعدد و متفاوت ديگری از نظام سياسی، توسط انديشمندان بيان شده است كه برای آشنايی بيشتر به برخی از اين تعاريف اشاره می كنيم:

اغلب انديشمندان، مفهوم نظام سياسی را با اصطلاح «رژيم سياسی» كه معادل غربی آن است، به كار برده و می گويند: «نظام سياسی، اداری، اقتصادی، قضايی، نظامی، مذهبی و چگونگی كاركرد اين نهادها و قوانين و مقررات حاكم بر آنهاست»

 «به نظر ماركس، نظام سياسی از دو عنصر تشكيل يافته است؛ يكی رهبران سياسی و مقامات منسوب به آنان و ديگری، تشكيلات و سازمان دولت».

به عقيده ماكس وبر، نظام سياسی عبارت است از: كشور و رييس كشور، دستگاه دولتی مركز اين نهاد، بخش انحصار قانونی استفاده از نيروی نظامی در كشور می باشد، بر اين اساس، چنين نهادی زمينه مناسبی را برای گروههايی كه در جستجوی قدرت می باشند، فراهم می سازد.

پارسونز، معتقد است كه: نظام سياسی، بخشی از نظام اجتماعی است كه منحصرا كاركرد دستيابی به هدف را مورد توجه قرار می دهد. به عقيده او، در يك جامعه تكامل يافته، فرآيندها يا پروسه های نظام سياسی اهميّت جدی پيدا می كنند.

قدرت، نماينده ی مهمترين اين فرآيندها است و همانند پول، يك وسيله عام، سمبوليك و در حال گردش است كه به جوامع پيشرفته، امكان می دهد تا كاركردهای خود را به شكل بسيار مؤثرتر از جوامع اوليه انجام دهند؛ به معنای ديگر، قدرت، قابليت يك جامعه برای تحرك بخشيدن به منابع در جهت اهداف است؛ اهدافی كه تحت تأثير علائق عمومی انتخاب می شوند؛ همچنين قدرت، ظرفيت تصميم گيری و اتخاذ تصميماتی است كه الزام آورند.

همان طور كه می توان در تعاريف فوق ملاحظه كرد، گاهی مواقع نظام سياسی به معنای كشور، زمانی به مفهوم دولت و حتی به معنای حكومت؛ يعنی دستگاه اجرايی كه انحصارا حق و توانايی استفاده از قدرت و اجبار را در اختيار دارد و همچنين به مفهوم قدرت و توانايی دستيابی به هدف، تعريف شده است و سرانجام آن را مترادف با رژيم سياسی نيز به كار برده اند.

اصطلاحات هم گروه با نظام سياسی

از آنجا كه نظام سياسی، در ادبيات سياسی رايج با الفاظ و مفاهيم متشابه معنا می شود، چند اصطلاحی كه معمولا در گفته ها و نوشته ها به جای نظام سياسی استعمال می شود، مورد بررسی قرار می گيرد تا ضمن آنكه تداخل بعضی از اين اصطلاحات را در برخی ديگر مشاهده می كنيم، زمينه ای باشد تا سرانجام با روشنی بيشتر تمايز آنها را از يكديگر و نظام سياسی آشكار نماييم و در نهايت به طبقه بندی منطقی از اين مفاهيم دست يابيم.

اصطلاحات مورد نظر كه ذيلا به آنها می پردازيم، عبارتند از: دولت، حكومت و كشور.

1. دولت

دولت، در يك معنا، نظام سياسی متعين و مشخص است؛ يعنی وقتی كه يك نظام سياسی در قالب سرزمين و كشور وجود خارجی پيدا كند و متناسب با فرهنگ و توانايی ها و اراده ی سياسی يك اجتماع، قوام و شكل يابد و آنگاه كه جمعيتی انسانی در محدوده ی مرزی سياسی، مشخص و قراردادی به تعريف مشتركی از رشد و سعادت دست يابند، دارای منافع و سرنوشت مشترك شده، دوستان و دشمنان مشتركی پيدا نمايند و برای حراست و حفاظت از منافع خود، به همدلی، همفكری و همكاری برسند، تبديل به يد واحده و قدرت متمركزی می شوند و سازمانی واحد را برای اداره ی امور و سامان بخشيدن به مسايل مورد ابتلا، تشكيل می دهند و حق حاكميت انحصاری و مستقل بر سرنوشت خود را برای خويش محفوظ می دارند؛ همچنانكه برای دولت های ديگر نيز اين حق را به رسميت می شناسند و در نتيجه برای خود نيز در مداخله بر سرنوشت سياسی ساير دولت ها، محدوديت قايل می شوند.

بنابراين با توجه به اين تعريف، عناصر و عوامل اصلی دولت عبارتند از:
1. جمعيت؛ در دولت های جديد، به خصوص از اواخر قرن نوزده به اين طرف، در قالب ملت تعريف می شود و لذا واحدهای اجتماع سياسی با عنصر مليت از هم تفكيك شده و تميز داده می شوند. در اسلام نگاه به جامعه بشری بيشتر اعتقادی و مكتبی است و ويژگی های فيزيكی، نژادی، قومی و زبانی كمتر مورد توجه هستند. بنابراين، امت اسلام، حتی فراتر از دولت ها و واحدهای سياسی، جايگاه ويژه ای در تعريف اجتماع مسلمين دارد.

2. سرزمين؛ در تعريف فوق، از آن جهت در كنار كشور قرار می گيرد كه عمده ترين ويژگی كشور در عنصر جغرافيايی آن نهفته است و ازاين رو آن را ظرف تحقق نظام سياسی قرار می دهد؛ بنابراين مرزهای جغرافيايی قراردادی، جدا كننده ی نظام های سياسی متعين يا دولت ها هستند.

3. حكومت؛ مراد از آن، سازمان اجرايی درون دولت است و به مجموعه ی افراد، مناصب و ارگان هايی اطلاق می شود كه دست اندركار تنظيم و اداره ی امور جامعه هستند.

4. حاكميت؛ يعنی حق اعمال اراده جمعی كه در محدوده ی سرزمين، مطلق و غير قابل تقييد است و از آن به استقلال نيز ياد می شود. در نظام جهانی شكل گرفته در سده ی اخير، دولت ها بخشی از اين حقوق سازمان را از خود سلب نموده و در اختيار سازمان های فرادولتی، و به اصطلاح بين المللی. قرار داده اند؛ نظير: سازمان ملل متحد، شورای امنيت و ديگر سازمان های بين المللی و منطقه ای.

در تعريف ديگر، تنها قوه ی مجريه را می توان دولت ناميد كه طبق اين تعريف، حكومت در مقايسه با دولت در موضع شامل تری قرار می گيرد و دولت بخشی از وظايف حكومت را عهده دار است؛

چنانچه اگر حكومت عامل تنظيم و اداره ی امور كشور باشد، دولت تنظيم كننده ی مستقيم بوده و همراه حكومت، نقش اجرايی اين تنظيم را بر عهده می گيرد؛ به عنوان مثال، می توان از قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران، چنين برداشت كرد كه حكومت را در موضع شامل تری نسبت به دولت خوانده است و در اولين اصل، تصريح دارد: «حكومت ايران، جمهوری اسلامی است كه ملت ايران براساس اعتقاد ديرينه اش به حكومت حق، عدل و قرآن، در پی انقلاب اسلامی ...، به آن رأی مثبت داد».

اگر اين مطلب با مفاد اصل دوم كه می گويد: «جمهوری اسلامی نظامی است بر پايه ايمان ..»، مقايسه شود اين نتيجه حاصل می شود كه حكومت ايران، همان نظام شكل يافته اسلامی است و اين مطلب متضمن تعريف اول از دولت می باشد.

در اصل سوم با وظايفی كه برای دولت جمهوری اسلام ايران برمی شمارد، می توان دولت را در اين بيان، شامل منصب ها و نهادهای رسمی كشور دانست كه به تعريف حكومت منطبق است.

در ادبيات سياسی رايج، تعاريف پراكنده و متفاوتی از دولت عرضه می شود كه می توان به نمونه هايی از آن اشاره نمود:

«فرهنگ علوم اجتماعی» كه آلن بيرو، چهار معنا برای آن ذكر می كند:

1. صورتی از حكومت و نظام سياسی؛ نظير: دولت سلطنتی و جمهوری.
2. حكومت و سازمان اداری يك ملت.
3. مجموع شهروندانی كه به عنوان هيأت سياسی شناخته می شوند.
4. فراخنای يك كشور كه تابع حاكميت سياسی واحدی است.

آلن بيرو، برای شفاف تر ساختن، چهره ی مبهمی كه از دولت به ذهن می آيد، اضافه می كند كه دولت در واقع فقط آن جزء از هيأت سياسی است كه حراست از قانون، حكومت در چارچوب قانون اساسی، ارتقای پيشرفت و سعادت همگان، تأمين نظام عمومی و اداره ی امور همگانی، وظيفه خاص آن می باشد. دولت جزيی است، دارای تخصص ويژه در تأمين منافع عموم كه يك فرد يا يك گروه نيست؛ بلكه مجموعه ای از نهادهاست كه در جهت پيدايی و تشكل يك دستگاه تنظيم كننده كه در رأس جامعه جای گرفته و قوام می پذيرد.

«فرهنگ علوم اجتماعی» ديگری كه كار مشترك دو نويسنده ی انگليسی و آمريكايی است با كالبدشكافی مفهوم دولت، معانی متعددی را ارئه می دهد، از جمله می نويسد:

اصطلاح دولت به دسته ای از مردم اشاره می كند كه در يك منطقه معين زندگی می كنند و به گونه ای سازماندهی شده اند كه تعداد كمی از افراد انتخاب شده از بين آنان می توانند توقع داشته باشند كه فعاليت های كمابيش محدود همان دسته از مردم را از طريق توسل به منافع واقعی يا واهی گروهی و يا اعمال زور كنترل نمايند و نيز دولت عبارتست از حاكميت يك گروه سرزمينی.

در اين تعريف، چهار عامل مردم، سرزمين، حكومت و استقلال به منزله ی تميز و تفكيك دولت از ديگر موجوديت های سياسی انتخاب شده است. اين عوامل برای اينكه دولت را از مستعمرات وابسته، كليسای كاتوليك، سازمان ملل متحد و جوامع زنبورها متمايز سازند، كفايت می كند. در بيان جامعه شناسی، دولت سازمانی است كه اراده ی ملت را كه دارای تركيب سياسی است برحسب منافع جمعی آن سازمان می دهد. اين تعريف، اين انديشه را برمی انگيزد كه اولا: قدرت اعمال زور دولت به گونه ای با اراده ی ملت مربوط است و ثانيا: ملت اصولا منافع و هدف های مشترك دارد.

در تفكيك ميان دولت و اجتماع نظر كولب و ويلسون را می توان آورد كه می گويند: «دولت بخشی از اجتماع است نه تمام آن».

برخی دولت را از حكومت تفكيك می كنند؛ نظير: بالارد كه معتقد است: «حكومت وسيله ای است كه دولت از طريق آن عمل می كند و ويليامز حكومت را گروهی می داند كه قانونا قدرت را در دست دارد؛ ولی دولت تركيبی است كه فعاليت آن گروه را تعيين و بين المللی بود، ولی معمولا به دليل تداعی مفاهيم مختلف فوق توسط دولت از واژه ی «كشور» استفاده می شود؛ اما برخی اين كلمه را نيز در رساندن مفاهيم مورد نظر نارسا دانسته و بنابراين از عبارت «دولت- كشور» استفاده می كنند.

برای تحقق عينی مفهوم كشور، عناصری لازم است كه تنها در صورت اجتماع آن عناصر و عوامل، كشور قابل شناسايی و تشخيص می شود؛ اين عوامل عبارتند از: جمعيت، سرزمين و حكومت.

اولين عامل اصلی تشكيل يك كشور، جمعيت دائمی است؛ زيرا هيچ مكانی را نمی توان بدون جمعيت، كشور ناميد؛ البته نمی توان گفت، همه ی افرادی كه زمان خاصی در يك كشور زندگی می كنند، جمعيت آن كشور محسوب می شوند؛ بلكه تنها كسانی را می توان در شمار جمعيت يك كشور قرار داد كه تبعه آن كشور باشند؛ بنابراين كسانی كه به عناوين مختلف؛ مانند: تحصيل، تجارت، صنعت، معالجه، زيارت، سياحت، پناهندگی و امثال آن در يك كشور حضور دارند، هرچند ممكن است سكونت طولانی يا دائم داشته باشند؛ اما تا زمانی كه تابعيت آن كشور را كسب نكنند، بيگانه به حساب می آيند.
گاه به جمعيت كشور، عنوان «ملت» نيز اطلاق می شود و آن در صورتی است كه بين اكثريت و جمعی كه كشور را به وجود آورده اند، هماهنگی ايجاد شده، خواسته ها و آرزوهايشان درهم آميزد و آداب، رسوم، سنن و زبان مشترك، آنها را به هم پيوند داده و در سراسر آن سرزمين، پخش شوند؛ البته گاه، يك ملت در محدوده ی سرزمينی يك كشور خلاصه نمی شود، بلكه چند كشور می توانند ملت واحدی را تشكيل دهند؛ مانند: اعراب كه ملت واحدی هستند؛ اما در كشورهای متعددی پراكنده اند.

در اسلام، عنصر پيوند دهنده ی ملت، دين است كه مجموعه ی به دست آمده را «امّت» می گويند.

دومين عامل قوام يك كشور، وجود قلمرو يا سرزمين است و شامل بخشی از زمين، دريا و هوا می شود كه در آن محدوده حاكميت كشور، اعمال می شود. هيچ كشوری را بدون سرزمين نمی توان تصور كرد؛ چنانچه اگر همه جمعيت يك كشور به هر دليل، كشور خود را ترك كنند و به آوارگی تن داده، در يك نقطه زندگی نمايند، به علت فقدان عنصر سرزمين، نمی توانند كشوری، تشكيل دهند.

سومين عنصر پديد آورنده ی كشور، قدرت عالی يا حاكميت است. قدرت عالی، بالاترين قدرت ممكن در محدوده ی سرزمينی يك كشور محسوب می شود كه توان خود را از هيچ مقام و اجتماع ديگری كسب نكرده و تحت نظارت، مراقبت و دستور هيچ قدرت ديگری قرار نگرفته است. كشور برای اعمال حاكميت از ابزار و وسايل مختلفی، نظير: قدرت اقتصادی، امكانات حقوقی، امور مالی، نيروی نظامی و تجهيزات جنگی استفاده می كند.

خلاصه و نتيجه

مهمترين مفاهيمی كه در مدخل بحث نظام سياسی لازم است از آنها تعريف مناسبی ارايه شود؛ عبارتند از: سياست، علم سياست، ارتباط علم سياست با ساير علوم، نظام سياسی و ارتباط آن با اصطلاحاتی كه گاه به جای نظام سياسی به كار می روند؛ مانند: دولت، حكومت و كشور.

اگرچه اصطلاحات، غالبا با واژگان يكسانی استعمال می شوند؛ ولی مفهوما از تلقی های متفاوتی برخوردارند كه علت آن را بايد در تفاوت نگرش ها و نظام فكری جستجو نمود.

اسلام با يك نظام فكری منسجم، برای معتقدين خود تحليلی متفاوت با ساير مكاتب، از نظام سياسی و مفاهيم زيرساختی آن ارائه می دهد.

بنابراين، وقتی می خواهيم از سياست هماهنگ با ديدگاه اسلامی، تعريفی ارائه نماييم، بهتر است كه جهات متعددی را در نظر داشته باشيم؛ از جمله: غايت مندی و آخرت گرايی، ولايت و سرپرستی، توسعه و حركت تكاملی انسان و جامعه، اراده و اختيار، توجه به واقعيات و نقش تربيتی تشويق و تنبيه. با اين وصف، به دو نوع تعريف عام و خاص، متناسب با وسعت دامنه ی موضوع، دست می يابيم.

تبيين مفهوم سياست كاملا مبتنی بر تعريفی است كه از سياست عنوان شده است و علم سياست از آنجا كه در منظومه ی معارف انسانی و در ربط با دانش های انسان شكل می گيرد، به ناچار بايد نوع ارتباط و ميزان بهره دهی يا بهره مندی آن از ساير علوم، معين و مشخص گردد.

ما در اينجا، به دنبال ارتباط منحصر سياست با علوم مذكور نيستيم و نيز ساير علوم را مطلقا بی ربط با سياست معرفی نمی كنيم؛ بلكه اذعان داريم كه ارتباط علوم مذكور، بيشتر و آشكارتر است و درعين حال نيز رابطه سياست با علومی؛ همچون: رياضی، زيست شناسی، ادبيات، هنر و غيره را به راحتی نمی توان انكار نمود.

به همين ترتيب، در تعريف نظام سياسی با بهره گرفتن از تعريف سياست، كيفيت تنظيم و شيوه ی اداره ی امور و مقولات سه گانه ی موضوع سياست؛ ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی، مورد توجه خاص است و عنصر رشد و تكامل و وجود اراده ای شامل بر آن، نمودی آشكار دارد.

در پايان مبحث، به لحاظ مقايسه و تميز تعريف ارائه شده با تعاريفی كه ديگران از نظام سياسی دارند و آن را با مقولاتی؛ چون دولت، حكومت و كشور يكسان می پندارند، تبيين اين سه اصطلاح مد نظر قرار گرفته و از خلال اين بررسی، جايگاه مفهومی هركدام در منظومه ی مفاهيم نظام سياسی معين می شود.

پرسش ها

1. سير پيدايش مفاهيم اجتماعی را بيان كنيد.
2. تعريف و لوازم سياست را در معنای عام بيان نماييد.
3. با ذكر معنای خاص سياست، چهار معنای كلی ديگر از سياست را بيان كنيد.
4. با توجه به تعاريف عام و خاص از سياست، مفهوم علم سياست چيست؟
5. حوزه های علمی كه ارتباط بيشتری با سياست دارند را ذكر نماييد.
6. چه رابطه ای ميان فقه و سياست وجود دارد؟
7. اهميت نقش اقتصاد در سياست، در دنيای كنونی، را بيان كنيد.
8. نظام سياسی را تعريف نموده ويژگی های اين تعريف را ذكر فرماييد.
9. دو تعريف كلی از دولت را بيان كنيد.
10. حكومت از ديدگاه اين كتاب به چه معناست؟ چگونه اين تعريف را با جمهوری اسلامی ايران می توان تطبيق نمود؟


تحقییق کنید
1. علوم در زمان معاصر، چگونه پديد می آيد؛ آيا باورها، اهداف و برنامه های مؤسسات تحقيقاتی در پيدايش علوم و كميت و كيفيت آن مؤثرند؟ و آيا دستاوردهای علمی جهان را می توان به عنوان اموری بی سمت وسوء عمومی و بدون شرط در تنظيم امور فردی و اجتماعی هر نوع جامعه ای به كار گرفت؟

2. نمونه هايی از «نقش اخلاق در سياست» را در سيره ی پيامبر مكرّم اسلام و ائمه معصومين عليهم السّلام، گردآوری نماييد.

3. رواج تفكر فلاسفه سياسی يا متفكرانی، همچون ماكياول، كه رعايت قواعد اخلاقی را در سياست لازم نمی دانند، چه آثار و لوازمی برای جوامع در پی دارد؟

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید