وظايف ومسؤوليت هاى حاكم در نگاه على(ع)

وظايف ومسؤوليت هاى حاكم در نگاه على(ع)

محمدعلى رستميان

مقدمه

موضوع بحث در اين نوشته، وظايف و مسؤوليتهاى حاكم از ديدگاه حضرت على عليه السلام مى باشد. در اين موضوع دو عنوان «وظيفه» و «مسؤوليت» به كار رفته است كه هرچند ارتباط وثيقى دارند، ولى از جهت معنا و مصداق متفاوتند.

 

از لحاظ معنا «وظيفه» كاری است كه شخص متعهد به انجام يا ترك آن است. حضرت علی عليه السلام احكام شرعی را از وظايف بندگان می شمارد:

«و اَخرجوا اِلی اللَّه بما افْترض عليكم من حقّه و بيّن لكم من وظائفه؛و با انجام واجبات الهی و وظايفی كه در حق خويش برای شما بيان كرد، به سوی خداوند حركت كنيد.»

اما مسؤوليت برخاسته از تعهدی است كه در وظيفه نهفته است و به معنای پاسخگويی در برابر كار يا عملی است كه انجام يا ترك شده است.

از لحاظ مصداق مسؤوليت، حوزه عام تری نسبت به وظيفه دارد. وظيفه تنها در محدوده عمل شخص می گنجد و هر كس وظيفه دارد عملی را كه بر عهده اوست، به خوبی انجام دهد، اما گاه افرادی در قبال عمل شخص ديگر مسؤول هستند، بدون اينكه از آن آگاه باشند. مثلاً سرپرست خانواده در مقابل كار افرادی كه تحت سرپرستی او هستند، مسؤول است و بايد پاسخگو باشد.

بدين ترتيب هر جا وظيفه ای در كار است، مسؤوليت نيز وجود دارد، ولی ممكن است گاه در برابر كاری كه هيچ وظيفه ای نداشته ايم، مسؤول باشيم. مسؤوليتها اغلب به خاطر مقام و رتبه ای است كه افراد در جامعه دارا هستند و با توجه به مقام و رتبه خويش در مقابل كارهای ديگران مسؤول هستند.

در مورد رابطه وظيفه و مسؤوليت، سؤال ديگری نيز مطرح است: آيا شخص تنها در برابرفرد يا نهادی مسؤول است كه وظيفه او را معيّن می كند يا ممكن است اين دو از هم تفكيك شوند؟

اين سؤال در مورد حاكم، نيازمند اين است كه بررسی نماييم چه كسی وظايف او را معيّن می كند و وی در برابر چه كسی مسؤول است. با بررسی اين دو مسأله و مقايسه آنها مشخص می شود حاكم در برابر كسی مسؤول است كه وظيفه او را معيّن می نمايد يا اينكه در برابر ديگران نيز مسؤوليت دارد.

مباحث اين مقاله به طور كلی در دو محور عرضه می گردد: محور اول در باره وظيفه حاكم است و در آن ابتدا به اين سؤال پاسخ می گوييم كه از نظر حضرت علی عليه السلام چه نهاد يا شخصی برای حاكم وظيفه مشخص می كند و بايدها و نبايدهايی را كه او بايد انجام دهد، تعيين می نمايد. آنگاه با تقسيم وظايف حاكم به فردی و اجتماعی، محدوده عمل او را در مورد هر يك از آنها بررسی می كنيم.

در محور دوم از مسؤوليت های حاكم بحث خواهيم كرد؛ يعنی از مواردی كه حاكم بدون اينكه وظيفه داشته باشد عملی انجام دهد، در برابر كارهای ديگران مسؤول است. در اين بحث نيز ابتدا به اين سؤال پاسخ می گوييم كه حاكم در برابر چه شخص يا نهادی مسؤول است و به چه كسی بايد پاسخگو باشد و بعد از آن در باره مواردی كه حاكم بايد پاسخگو باشد، بدون اينكه وظيفه ای بر عهده داشته باشد، بحث خواهيم كرد.

حاكم، وظيفه، وظيفه ساز

رابطه متقابل حاكم و مردم، يكی از روابط متعدد اجتماعی و مهمترين آنهاست و همچون تمام آنها نيازمند حدود و ثغورِ مشخص است، تا با مراعات آنها كه در قالب قوانين و ضوابط مشخص می شود عدالت فراگير در جامعه تحقق يابد. حضرت علی عليه السلام اصلاح اين رابطه را سبب نيرومندی حق در جامعه و استحكام دين و گسترش عدالت در جامعه می داند:

«فاِذا اَدّت الرعية اِلی الوالی حقَّه و اَدّی الوالی اليها حقَّها عزّ الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل؛[1]هنگامی كه رعيت، حق والی را ادا كند و والی حق رعيت را ايفا نمايد، ميانشان حق والا می گردد و شيوه های دينداری پديدار می شود و نشانه های عدالت پابرجا می گردد.»

يكی از دو طرف اين رابطه، يعنی حقوق مردم بر حاكم يا وظايف حاكم در مقابل جامعه و مردم، موضوع اين بحث است و همان طور كه قبلاً گفتيم، دو سؤال در باره وظايف حاكم مطرح است: چه كسی وظايف حاكم را معين می كند؟ حاكم در مقابل مردم چه وظيفه ای دارد؟ اين دو سؤال را با استفاده از سخنان گهربار اميرالمؤمنين علی عليه السلام پاسخ می دهيم.

دين، وظيفه ساز برای حاكم

در حديث پيشين، حضرت علی عليه السلام ابتدا به طور اجمال به روابط متعدد اجتماعی بين مردم اشاره كرده است و قوانين و ضوابطی را كه حدود و ثغور اين روابط را مشخص می كند، حق خداوند می داند كه در قالب احكام و تكليفهای شرعی برای اصلاح روابط اجتماعی مطرح گرديده است:

«ثم جعل سبحانه مِن حقوقه حقوقاً افْترضها لبعض الناس علی بعض فجعلها تتكافأ فی وجوهها و يوجب بعضها بعضاً و لا يستوجب بعضها اِلاّ ببعض؛ خداوند پاك و منزه از حقوق خويش، حقی برای بعضی مردم بر بعضی ديگر واجب كرد كه از هر نظر همپايه هستند و با ادای حقی توسط ادا كننده، وظيفه ای ثابت می شود و بدون آن حقی ندارد».

حضرت حقوق اجتماعی مردم بر يكديگر را برخاسته از حق خداوند می داند؛ يعنی اين حقوق حق الهی هستند كه همچون ساير حقوق خداوند، مثل عبادت كه حق مستقيم هستند به او بازگشت می كنند و اين حقوق، تكاليف و واجب شرعی اند كه همچون ساير تكاليف به واسطه فرمان خداوند الزام آورند.

آنگاه به رابطه حاكم و مردم می پردازد و آن را از مهمترين واجبات در مورد حقوق مردم برمی شمارد:

«و اَعظم ما افْترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالی علی الرعية و حق الرعية علی الوالی فريضة فرضها اللَّه سبحانه لكل علی كل، فجعلها نظاماً لِاُلفتهم و عزاً لدينهم؛ در ميان حقوقی كه خداوند برای بعضی بر برخی ديگر واجب گرداند، حق حاكم بر مردم و حق مردم بر حاكم از مهمترين حقوق و واجبی است كه خداوند برای هر يك بر ديگری واجب كرد و آن را موجب نظم، پيوستگی و عزت و نيرومندی دينشان قرار داد».

حضرت ابتدا در دو موضع بر اين امر تأكيد می كند كه حق ميان حاكم و مردم، از واجبات الهی است؛ يعنی اگر حاكم در مقابل مردم وظيفه ای بر عهده دارد، وظيفه را خداوند بر دوش او نهاده است. امام در مرتبه اول رابطه حق و حقوق هر يك از حاكم و مردم را بر يكديگر از مهمترين حقوق اجتماعی برمی شمرد كه خداوند واجب كرده است، آنگاه بر اينكه اين حقوق، واجب الهی است، تأكيد كرده است.

اين كلام دلالت دارد اگر مردم بر حاكم حقی دارند و اگر حاكم در مقابل مردم موظف به كارهايی می باشد، از طرف خداوند است؛ يعنی خداوند از حاكم خواسته است در مقابل اطاعت مردم از او، به امور آنها رسيدگی كند و حقوق آنان را به ايشان برساند، نه اينكه وظايف حاكم، امری قراردادی بين مردم و اوست و مردم زمامداری را به حاكم داده و با او شرط نموده اند چگونه عمل نمايد.

حضرت در قسمت ديگری از سخن، مسأله را به گونه ديگری مطرح كرده است. اگر بپذيريم مردم حكومت را به حاكم تحويل می دهند و برای او وظيفه مشخص می كنند، غلبه با آنان است و مردم بر حاكم تسلط دارند و هرچه را بخواهند، با او شرط می كنند و وی موظف است بر مبنای خواست مردم، به اداره امور جامعه بپردازد.

اين مطلبی است كه به صراحت از طرف حضرت علی عليه السلام نفی گرديده و آثار و فساد حاصل از آن توضيح داده شده است:

«و اذا غلبت الرعية واليها اَو اَجحف الوالي برعيته اخْتلف هنا لك الكلمة و ظهرت معالم الجور و كثر الادغال فی الدين و تركت محاج السنن فعمل بالهوی؛ آنگاه كه مردم بر حاكم چيره گردند يا حاكم به مردم ظلم كند، نظام جامعه به هم می خورد و نشانه های ستم آشكار می شود و بدعتها در دين وارد می شود و سنتهای خوب و پسنديده ترك و به هوای نفس عمل می شود».

غلبه مردم بر حاكم يا ظلم حاكم در حق مردم، موجب نابودی نظام صالح جامعه و ظهور ظلم و ستم است. غلبه مردم بر حاكم و تسلط آنها بر او، به صورتی كه تحت فرمان آنان باشد و آنها وظيفه و تكليف او را مشخص كنند، آثار رفتار ظالمانه حاكم در جامعه را، در پی دارد،واين مطلب در راستای جوابی است كه حضرت به «ابن عباس» هنگامی كه مطلبی را پيشنهاد كرد، داد:

«لك ان تشير علیّ و اَری فاِنْ عصيتُك فاَطِعْنی؛[2]تو به من پيشنهاد می دهی و من می نگرم. پس اگر مخالفت كردم، بايد از من اطاعت كنی.»

حضرت مغلوب بودن حاكم در برابر نظريات مردم را نمی پسندد، هر چند از پيشنهادهای مشورتی آنها استقبال می كند.

اين نگرش در مورد وظيفه حاكم، در سخنان امام تجلی يافته است. وقتی مردم را از عمل به رأی خويش برحذر می دارد و از آنها می خواهد تابع هواهای نفسانی نباشند، وظيفه خويش و رهبر جامعه را عمل به دستورهای خداوند برمی شمرد و می گويد:

«اِنّه ليس علی الاِمام اِلاّ ما حمّل من اَمْر ربّه؛[3]امام و پيشوا غير از آنچه از طرف خداوند مأمور است، وظيفه ديگری ندارد».

و آنگاه كه مالك اشتر را برای به عهده گرفتن وظيفه خطير حكومت، توجيه می كند و وظايف او را برمی شمرد، از او می خواهد قرآن و سنت پيامبر صلی اللَّه عليه و آله را رهنمود خويش قرار دهد و در اين محدوده به انجام وظايف خويش مشغول باشد و هر مشكلی پيش می آيد، به اين دو مراجعه كند:

«و ارْدُدْ اِلی اللَّه و رسوله ما يضلعك من الخطوب و يشتبه عليك مِن الاُمور فقد قال اللَّه تعالی لقومٍ اَحبَّ اِرشادهم: يا ايّها الذين آمنوا اَطيعوا اللَّه و اَطيعوا الرسول و اُولی الاَمر منكم فاِنْ تنازعتم فی شی ء فردّوه اِلی اللَّه و الرسول. فالردّ اِلی اللَّه، الاَخذ بمحكم كتابه و الردّ اِلی الرسول، الاَخذ بسنته الجامعة غير المفرّقة؛[4]در امور سخت و مشتبه به خدا و پيامبرش صلی اللَّه عليه و آله رجوع كن. خداوند متعال به گروهی كه دوست داشت آنها را راهنمايی كند، فرمود: «ای كسانی كه ايمان آورده ايد! از خداوند و رسول و اولی الامر اطاعت كنيد و اگر در چيزی نزاع كرديد، آن را به خدا و رسولش بازگردانيد». بازگشت و رجوع به خداوند، تمسك به آيات محكم كتاب و رجوع به پيامبر، صلی اللَّه عليه و آله تمسك به سنت جامع و قطعی اوست».

حضرت مرجع بودن قرآن در امور حكومت و شؤون حاكم را مورد توجه قرار داده است. بعد از جريان حكميت، عده ای به ايشان اعتراض كردند چرا افراد را مرجع تشخيص حاكم قرار دادی؟ امام گفت كه فقط قرآن را مرجع قرار داده است:

«اِنّا لم نحكّم الرجال و اِنّما حكّمنا القرآن ... فاِذا حكم بالصدق فی كتاب اللَّه فنحن اَحقّ الناس به و اِنْ حُكم بسنّة رسول اللَّه صلی اللَّه عليه و آله فنحن اَحق الناس و اولاهُم به؛[5] ما افراد را حاكم قرار نداديم، بلكه قرآن را حاكم قرار داديم ... آنگاه كه صادقانه قرآن مورد داوری قرار گيرد، ما سزاوارترين مردم به خلافت هستيم و اگر از طريق سنت پيامبر صلی اللَّه عليه و آله حكم شود، باز سزاوارترين و برترين مردم به آن هستيم».

سيره عملی امام حاكی از همين نگرش به امر حكومت است، كه حاكم تنها موظف است به احكام الهی و سنت پيامبر صلی اللَّه عليه و آله عمل نمايد.

هنگامی كه حضرت با اقبال مردم خلافت را در دست گرفت، با اعتراض طلحه و زبير روبه رو شد كه چرا با ما مشورت نمی كنی! امام به ترسيم شيوه عمل خويش در مورد حكومت پرداخت و دو ركن دين اسلام، يعنی كتاب الهی و سنت رسول خدا صلی اللَّه عليه و آله را مرجع خويش در همه امور معرفی نمود:

«فلمّا اَفضتْ اِلیّ نظرتُ اِلی كتاب اللَّه و ما وضع لنا و اَمرنا بالحكم به فاتَّبعتُه و ما استسنَّ النبی صلی اللَّه عليه و آله فاقْتديتُه فلم اَحْتج في ذلك اِلی رأيكما و لا رأی غيركما؛[6] چون حكومت و زمامداری جامعه به من رسيد، به كتاب خداوند و احكام آن نگريستم و از فرامين آن تبعيت كردم و نيز راه و روش پيامبر صلی اللَّه عليه و آله را ملاحظه كرده و آن را مقتدای خود قرار دادم و در اين مورد به نظر شما و غير شما احتياجی پيدا نكردم».

ايشان نه تنها اجرای احكام الهی را محور فعاليت حاكم می داند، بلكه معتقد است حاكم بايد مواردی را كه خداوند حكم نكرده، ولی می توانسته است حكم كند، مد نظر خويش قرار دهد و مطابق آن عمل نمايد. گروهی به عمر پيشنهاد كردند از زينتهای خانه خدا برای مخارج جنگ استفاده كند، با اين استدلال كه زينتها بسيار است و كعبه نيازی به آنها ندارد و مصرف آن در امور جنگی ثواب دارد.

عمر به اين كار راضی شد، ولی حضرت علی عليه السلام با استناد به قرآن كريم و تقسيم اموال به شخصی كه به او ارث می رسد و بودجه دولتی كه عبارت از فی و خمس و صدقات است و هر يك مصرف خاصی دارد، حكم كرد: در آن هنگام زينتهای خانه خدا وجود داشت و خداوند در باره آن حكمی بيان نكرد و اين كار را به سبب فراموشی يا جهل ترك نكرد، پس بايد زينتهای آن را در جای خويش قرار داد.[7]

محور قرار دادن قرآن كريم و سنت پيامبر اكرم صلی اللَّه عليه و آله نيازمند تحقيق و تفحص بيشتر است، تا حدود و ثغور آن مشخص و معلوم شود.

بدين ترتيب مشخص گرديد وظايف حاكم در دايره احكام الهی و تبعيت از احكام دينی است و حقوق مردم كه حاكم موظف به رعايت آنهاست، در همين محدوده قرار دارد و نيز مهمترين حق حاكم بر مردم، در همين محدوده رعايت می شود؛ يعنی اگر حاكم طبق اصول و احكام الهی با مردم رفتار كرد و در پی اجرای احكام دينی بود، حق الهیِ اطاعتِ مردم از او، پابرجاست و اگر از اين مسير خارج گرديد، ديگر نبايد از او اطاعت كرد.

حضرت علی عليه السلام در نامه ای كه به مردم مصر نوشت و از آنها خواست از مالك اشتر اطاعت كنند، اطاعت را به مواردی مقيد كرد كه عمل او طبق حق باشد.[8] وظيفه حاكم برپايی احكام الهی است كه اجرای آنها سعادت جامعه اسلامی و اصلاح روابط ميان مسلمانان و عزت دين و دنيای آنها را در پی دارد.

وظايف حاكم، به تفصيل در كلام حضرت علی عليه السلام مطرح گرديده است كه در بحث بعد به بررسی آنها می پردازيم.

وظايف حاكم

وظايف حاكم را می توان به دو دسته فردی و اجتماعی تقسيم كرد. وظايف فردی، كارهايی است كه او بايد در مورد خويش انجام دهد و وظايف اجتماعی، در مورد جامعه و مردم است. ما در اين مباحث وظايف حاكم را تحت اين دو عنوان بررسی می كنيم.

وظايف فردی حاكم

مقام خطير حكومت ايجاب می كند حاكم از خصوصيات و ويژگيهايی برخوردار باشد كه برای افراد ديگر در رده های پايين تر اجتماعی، اين ويژگيها از ضرورت كمتری برخوردار است.

در بحث حاضر نمی خواهيم در مورد ويژگيها و صفات حاكم بحث كنيم، بلكه می خواهيم اموری را بررسی نماييم كه بر حاكم لازم است در تمام دوران حكومت خويش لحاظ كند. در اين باره از سه وظيفه خودسازی، اخلاق و علم آموزی بحث می كنيم.

1. خودسازی

سعادت انسان به خودسازی و تهذيب نفس بستگی دارد و قرآن كريم و پيامبر اكرم صلی اللَّه عليه و آله و ائمه عليهم السلام انسانها را به آن دعوت كرده اند و اين مسأله در مورد حاكم ضرورتی دوچندان می يابد.

حضرت علی عليه السلام به كارگزاران و اميران همواره سفارش به رعايت تقوای الهی و تهذيب نفس می كرد و پيوسته به آنها متذكر می شد مالك نفس خويش باشند تا هوای نفسانی بر آنها غلبه نكند. چند امری را كه حضرت در زمينه خودسازی، به كارگزاران خويش سفارش می كرد، بلكه فرمان می داد، بررسی می كنيم:

الف) مقاومت در برابر وسوسه های نفسانی و ياد مرگ برای خودسازی
اميرالمؤمنين علی عليه السلام در ابتدای عهدنامه مالك اشتر چندين بار به او فرمان می دهد مواظب هوای نفسانی خود باشد و آن را در هم شكند و مالك خواسته های خويش باشد:

«هذا ما اَمر به عبداللَّه علیّ اميرالمؤمنين مالك بن الحارث الاَشتر ... اَمره بتقوی اللَّه ... و امَره ان يكسر نفسه من الشهوات و يزعها عند الجمحات فاِنَّ النفس اَمّارة بالسوء اِلاّ ما رَحِم اللَّه ...فامْلك هواك و شحَّ بنفسك عمّا لا يحلّ لك فاِنّ الشحّ بالنفس الاِنصاف منها فيما احبّتْ اوكرهت؛[9]

اين فرمانی است كه بنده خدا، علی اميرالمؤمنين به مالك اشتر می دهد ... او را به تقوا فرمان می دهد ... از او می خواهد خواسته های نفسانی خويش را در هم شكند و به هنگام وسوسه ها خويشتندار باشد، زيرا نفس همواره انسان را به بدی وا می دارد، مگر آنكه رحمت الهی شامل حال او شود ... زمام هوای نفسانی خود را در دست گير و از آنچه برايت حلال نيست، بخل بورز، زيرا اين بخل، در آنچه نفس دوست يا ناخوش می دارد، راه انصاف است».

سفارش حضرت در مورد مواظبت و مقاومت در برابر وسوسه های نفسانی، به سركردگان لشگری نيز به طور اكيد بيان شده است. امام به «شريح بن هانی» فرمانده مقدمه لشگر در جنگ با معاويه می گويد:

«اتق اللَّه فی كل صباح و مساء و خَفْ علی نفسك الدنيا الغرور و لاتأمَنْها علی حال ... فكن لنفسك مانعاً رادعاً و لنزوتك عند الحفيظة واقماً قامعاً؛[10] هر صبح و شام خداترس باش و از دنيای فريبنده بر نفس خويش بترس و در هيچ حال از آن ايمن مباش ... محافظ و مانع نفس خويش از هوای نفسانی باش و به هنگام خشم و غضب، شكننده نفس خويش و غالب باش».

و در نامه ديگر پيروی از هوای نفسانی را سبب عدول حاكم از وظيفه خويش، يعنی بسط عدالت برمی شمرد:

«اما بعد فاِنّ الوالی اذا اخْتلف هواه، منعه ذلك كثيراً من العدل؛[11]اگر والی در پی هوای نفسانی خويش باشد، از عمل به عدل در بسياری موارد باز می ماند».

حضرت علی عليه السلام ياد مرگ را بهترين طريق برای خودسازی و به دست گرفتن زمام نفس می داند و به مالك اشتر سفارش می كند بسيار به ياد مرگ باشد، تا بتواند كف نفس كند:

«و لن تحكم ذلك من نفسك حتّی تكثر همومك بذكر المعاد الی ربك؛[12]هرگز نخواهی توانست زمامدار نفس خويش باشی، مگر اينكه بسيار به ياد قيامت و بازگشت به سوی پروردگارت باشی».

ب) پرهيز از رياست طلبی

رياست طلبی از هواهای نفسانی است و چون حاكم از اين جهت، بسيار در معرض خطر است، مورد سفارش حضرت علی عليه السلام می باشد. از اين رو مالك اشتر را از اينكه با رسيدن به حكومت و به دست آوردن حق فرماندهی، رياست طلبی كند و خيال نمايد كار و شأن او فرمان دادن است، برحذر می دارد و به او از اينكه طبق اين روحيه، فرمانهايی، با عجله و بدون فكر صادر كند و روحيه عفو و گذشت را فراموش نمايد، هشدار می دهد:

«فاعْطهم مِن عفوك و صفحك مثل الذی تحبّ و ترضی ان يعطيك اللَّه من عفوه و صفحه ... و لا تسرعنّ اِلی بادرة وجدت منها مندوحة و لا تقولنّ اِنّی مؤمّرٌ آمر فاطاع فاِنّ ذلك ادغال فی القلب و منهكة للدين و تقرب من الغير؛[13](در موارد خطا و لغزش) آن قدر عفو و گذشت پيشه گير كه دوست داری به همان مقدار از عفو و گذشت خداوند برخوردار شوی و به سرعت به كاری كه راه چاره دارد، مشغول نشو و به آن فرمان مده و مگو: من حاكم هستم و فرمان می دهم و بايد اطاعت شوم، زيرا اين روحيه، باعث فساد قلب و نابودی دين و زوال حكومت می شود».

حضرت متذكر می شود عظمت و جبروت تنها مختص ذات الهی است و هر كس خويشتن را اين گونه تصور كند، جبار و متكبر است و خداوند او را ذليل و خوار خواهد كرد:

«اياك و مساماة اللَّه في عظمته و التشبّه به في جبروته فاِنّ اللَّه يذل كلّ جبار و يهين كل مختال؛[14]از مساوات انگاری با خداوند، در بزرگی فروختن و شبيه انگاری با او، در جبروتش، دوری كن، زيرا خداوند، سركشان را خوار و خودبينان را ذليل می كند».

حضرت علی عليه السلام دو راه را برای معالجه رياست طلبی كه هر حاكمی در معرض خطر آن است، ارائه می دهد: راه اول يادآوری مقام و عظمت خداوند است كه هر قدرتی در برابر عظمت او ناچيز و بی مقدار است:

«و اذا اَحْدث لك ما انت فيه من سلطانك اُبّهة اَو مخيلة فانظر اِلی عظم مُلك اللَّه فوقك و قدرته منك علی ما لا تقدر عليه من نفسك فاِنّ ذلك يُطامِنُ اليك من طماحك و يكف عنك مِن غربك و يفی ء اليك بما عزب عنك من عقلك؛[15]هرگاه حاكم بودن، موجب بزرگی و خودپسندی تو گردد، به بزرگی حكومت خداوند بر خويش و قدرت او بر خود توجه كن. تو حتی به خويش تسلط نداری. اين توجه، تو را از سركشی وا می دارد و شدت و تندی را از تو باز می دارد و عقل و انديشه از دست رفته در اثر خودپسندی را به تو باز می گرداند».

راه دوم، نگرش صحيح به مقام و حكومت است. حضرت بارها به كارگزاران تذكر می دهد مقام و حكومت، لقمه چربی نيست، بلكه امانتی است كه بايد جوابگوی آن بود:

«و انّ عملك ليس لك بطعمة ولكنّه فی عنقك امانه.»[16]

مقام، آزمايشی برای حاكم است و خداوند به واسطه تسلط او بر مردم، وی را در معرض آزمايش قرار داده است:
«و قد اسْتكفاك اَمرهم و ابتلاك بهم؛[17]خدا، راه انداختن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيله آزمايش تو ساخت».

ج) ارتباط عبادی دايم با خداوند

يكی از وظايف فردی حاكم، ارتباط عبادی دايم با خداوند است. هر چند حاكم بايد به امور مردم رسيدگی كند و اگر در اين راه نيت خويش را برای خداوند خالص گرداند، تمام كارهايش عبادت محسوب می شود، ولی بهترين اوقات حاكم بايد در ارتباط عبادی با خداوند باشد:

«ثم اُمور من امورك لابد لك من مباشرتها ... و اجعل لنفسك فيما بينك و بين اللَّه اَفضل تلك المواقيت و اجزل تلك الاَقسام و ان كانت كلّها للَّه اِذا صلحتْ فيها النيه و سلمت منهاالرعية؛[18] نيز بر عهده تو كارهاست كه خود بايد انجام دهيد ... برای آنچه ميان تو و خداست، نيكوترين اوقات و بهترين ساعات را بگذار، هر چند همه كارها در همه وقت برای خداست، اگر نيت درست باشد و رعيت را از آن آسايش بود».

آنچه بر هر كس، مخصوصاً حاكم، در انجام اعمال عبادی واجب است، اخلاص می باشد. حال حاكم در مورد عبادات نبايد در ظاهر و باطن تفاوت كند، تا اخلاص را به دست آورد. حضرت علی عليه السلام به كارگزاران خويش در امور صدقات چنين فرمان می دهد:

«آمره اَنْ لا يعمل بشی ء من طاعة اللَّه فيما ظهر فيخالف اِلی غيره فيما اَسرّ و من لم يختلف سرّه و علانيته و فعله و مقالته فقد اَدّی الاَمانة و اَخلص العبادة؛[19] موظف است در موارد اطاعت خداوند، عملی را در ظاهر انجام ندهد كه در پنهانی با آن مخالفت كند و هر كس ظاهر و باطن و عمل و سخنش يكسان باشد، امانت الهی را ادا كرده و عبادت را خالصانه انجام داده است».

از سخن حضرت مشخص می شود عبوديت امانتی الهی بر عهده انسان است و انجام عبادت مخلصانه، به ادای اين امانت می انجامد و حاكم بايد با ارتباط دايم عبادی خويش با خداوند و انجام خالصانه آن امانت الهی را ادا كند تا صالح و لايق گردد و بتواند امانت ديگری را ادا كند كه رهبری اجتماع و هدايت بندگان خداوند است. اگر او در ادای امانت اول نكوشد، نمی تواند در مورد دوم موفق باشد.

د) اكتفا به حداقل بهره های دنيا

حضرت علی عليه السلام در اين مورد آنچنان حساس است كه كوچكترين لغزشی را نمی پسندد. عثمان بن حنيف، والی بصره در مهمانی مجللی شركت كرده بود. حضرت طی نامه ای عتاب آميز، او را به تقوای الهی ترغيب كرد و از آتش جهنم برحذر داشت و دنيا را آن گونه كه هست، برای او تصوير نمود و از او خواست به حداقل ضروری بهره های دنيا اكتفا كند:

«فاتق اللَّه يابْن حنيف و لتكفف اقراصك ليكون من النار خلاصك؛[20]ای پسر حنيف! از خدا بترس و به قرص نانی اكتفا كن، تا از آتش جهنم بِرَهی».

اين مطلب در مورد ساير حاكمان نيز گفته شده است. به حضرت خبر دادند شريح قاضی، خانه ای به هشتاد دينار خريده و برای آن قولنامه نوشته است. حضرت برای او نامه ای نوشت و در آن تصوير حقيقی عمل او را ارائه داد و فنای دنيا و بقای آخرت را بازگو نمود.[21]

اين برخورد با حاكمان جامعه اسلامی نشانگر آن است كه حاكم بايد حال ضعفای جامعه را رعايت كند و زندگی او هر چند از راه حلال تهيه شود تجملی و پر زرق و برق نباشد، همان طور كه نبايد با ثروتمندان نشست و برخاست كند كه موجب دوری از مردم شود. حضرت در باره خويش همين مطلب را می فرمايد:

«اَاَقنع من نفسی باَنْ يقال هذا اَميرالمؤمنين و لا اُشاركهم في مكاره الدهر او اَكون اُسوةً لهم فی جشوبة العيش؛[22]آيا به اين قناعت كنم كه گفته شود من امير مؤمنانم، اما در سختيهای روزگارِ آنان شركت نكنم و در تلخيهای زندگی برای آنها اسوه و نمونه نباشم؟!».

و در جای ديگر می فرمايد:

«اِنّ اللَّه فرض علی اَئمة العدل اَن يقدّروا اَنفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيّع بالفقير فقره؛[23]خداوند بر پيشوايان عدل واجب گرداند بر خود سخت گيرند و همچون طبقه ضعيف مردم باشند، تا ناملايمات فقر، به فقير فشار نياورد و او را هلاك نكند».

2. اخلاق اسلامی

يكی ديگر از وظايف فردی حاكم، از منظر امام علی عليه السلام مراعات اخلاق اسلامی، هنگام ارتباط با مردم است. اين مطلب در نامه ها و عهدنامه های مختلف به حاكمان و كارگزاران توصيه شده و مراعات آن خواسته شده است. اينك آنچه را حضرت از كارگزاران خويش خواسته است، در محورهای ذيل بررسی می كنيم:

الف) رحمت و شفقت

يكی از جلوه های اخلاق اسلامی كه حاكم بايد در حد اعلی آن را مراعات كند، رحمت و شفقت به مردم است. او بايد مردم را دوست داشته باشد و با لطف و مهربانی با آنها رفتار كند وقلبش مملو از محبت آنها باشد. اين فرمانی است كه امير موحدان به حاكم مصر می كند و ازاو می خواهد:

«و اشعر قلبك الرحمة للرعية و المحبّة لهم و اللطف بهم؛[24]قلب خويش را نسبت به مردم از رحمت و محبت و لطف سرشار ساز».

و به محمد بن ابی بكر می گويد:
«فاخْفض لهم جناحك و اَلِنْ لهم جانبك؛[25]بالهای محبتت را برای آنها بگستر و پهلوی نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار».

در همين راستا از كارگزاران می خواهد عفو و گذشت را سرلوحه كار خود قرار دهند، زيرا به طور عمد يا خطا از مردم لغزشهايی سر خواهد زد. ميزان عفوی كه حضرت از كارگزاران می خواهد، به حدی است كه جای هيچ عقوبتی باقی نمی ماند:

«يفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و يؤتی علی ايديهم فی العمد و الخطاء فأعْطهم من عفوك و صفحك مثل الذی تحب ان يعطيك اللَّه من عفوه و صفحه؛[26] گاه از آنها خطا و لغزشی سر می زند و دچار ناراحتيهايی می شوند و عمداً يا سهواً كارهايی انجام می دهند. به اندازه ای در باره آنها عفو و گذشت كن كه دوست داری خداوند در باره تو عفو و گذشت كند».

البته چون در امور حكومتی، مجازات جای خود را دارد و نمی توان آن را به طور كلی نفی كرد، حضرت برای آن جايی قرار می دهد، ليكن هشدار می دهد حاكم نبايد از كيفری كه به مردم داده، خوشحال باشد و از عفوی كه كرده است، پشيمان شود:

«و لا تندمنّ علی عفو و لا تبجحنّ بعقوبة[27]؛از عفو پشيمان مشو و از كيفر و مجازاتی كه كرده ای، بر خود مبال».

ب) گشاده رويی و نزديكی با مردم

حاكم در برخورد با مردم بايد با گشاده رويی روبه رو شود و اين يكی ديگر از ابعاد اخلاق اسلامی است كه حضرت مراعات آن را وظيفه حاكم می داند و انجام آن را از محمد بن ابی بكر خواسته است [28] و به كارگزاران خويش در امور صدقه فرمان می دهد با چهره عبوس با مردم روبه رو نشوند.[29]

گشاده رويی يكی از عواملی است كه می تواند از دگرگونی حال حاكم بعد از به قدرت رسيدن جلوگيری كند و او را از حالت قبلی كه با مردم نشست و برخاست می كرد و با آنها نزديك بود، خارج نكند. حاكم بايد مراقب باشد برخورد او با مردم، با قبل از رسيدن به حكومت تفاوت نكند، بلكه به گونه ای رفتار كند كه به مردم نزديكتر شود:

«فاِنّ حقاً علی الوالی اَلا يغيّر علی رعيته فضلٌ ناله و لا طول خُصّ به و اَنْ يزيده ما قَسمَ اللَّه له من نعمه دُنوّاً مِن عباده و عطفاً علی اخوانه [30]؛يكی از وظايف والی اين است كه مقام و نعمتی كه به او رسيده، حال وی را نسبت به مردم تغيير ندهد، بلكه نعمت الهی، او را به بندگان خداوند نزديكتر و مهربانتر كند».

ج) عيب پوشی از مردم

موقعيت اجتماعی حاكم او را در موقعيتی قرار می دهد كه از اوضاع و احوال مردم آگاه است و قدرت دارد بر كارهای مخفی آنها مطلع شود و بر اعمال خوب و بد آنها آگاهی يابد. دراين ميان وظيفه ای سنگين بر دوش حاكم وجود دارد، نبايد در پی يافتن اسرار مخفی مردم باشد و در اين مورد وظيفه ای ندارد و اگر عيوبی از مردم برايش آشكار شد، بايد تا حدامكان پرده پوشی كند و از پخش آن جلوگيری كند.

حضرت علی عليه السلام وظيفه حاكم را تنها اصلاح اموری می داند كه بر او آشكار می شود و بايد حكم امور مخفی را به خداوند واگذاركند:

«فاِنَّ في الناس عيوباً، الوالي اَحق مَن سَتَرَها فلا تكشفنّ عمّا غاب عنك منها فاِنما عليك تطهير ما ظهر لك و اللَّه يحكم علی ما غاب عنك فاسْتُر العورة مااستطعتَ يستر اللَّه منك ما تحب ستره من رعيتك [31]؛ در مردم عيوبی وجود دارد كه حاكم سزاوارترين فردی است كه بايد در پوشاندن آنها بكوشد. درصدد مباش كارهای پنهانی آنها را بفهمی، زيرا تنها وظيفه داری در اصلاح آنچه برايت آشكار می شود، بكوشی و در موارد مخفی خداوند حكم می كند. تا می توانی عيوب را بپوشان، تا خداوند عيوبی را كه دوست داری از مردم مخفی بماند، بپوشاند».

بدين ترتيب وظيفه حاكم در برابر سخن چينان و عيب جويان كه به دنبال عيوب مردم هستند، آشكار می شود. او نبايد با زودباوری، به تصديق آنان مبادرت ورزد و بر اساس گفته های آنها به مجازات مردم اقدام كند، بلكه بايد آنها را از اطراف خويش دور سازد.

اداره جامعه نيازمند آگاهی از امور بسياری است كه حاكم با دانستن آنها می تواند جامعه را به طور مطلوب اداره كند. از اين رو حضرت يكی از وظايف حاكم را استمرار علم آموزی، جهت اصلاح امور مملكت می داند و از كارگزاران خويش پيگيری اين امر را می طلبد:

«و اَكثر مدارسة العلماء و منافثة الحكماء فی تثبيت ما صلح عليه امر بلادك و اقامة ما استقام به الناس قبلك [32]؛با علما زياد به گفتگو بنشين و با حكما و دانشمندان بسيار بحث و از آنها استفاده كن، تا آنچه امور مملكتت را اصلاح می كند، تثبيت كنی و آنچه را مردم، قبل از تو بر پا داشته اند، برپاداری».

بدين خاطر، حضرت سفارش می كند حاكم شيوه حكومت حاكمان صالح پيشين را مطالعه و از آن استفاده كند:

«و الواجب عليك ان تتذكر ما مضی لمن تقدمك من حكومة عادلة او سنة فاضلة[33]؛بر تو لازم است همواره به ياد حكومتهای عادلانه پيش از خود يا روشهای پسنديده باشی».

وظايف اجتماعی حاكم

اصلی ترين وظيفه حاكم اداره امور حكومتی است. وظايف او را در سه حوزه می توان خلاصه كرد. قسمتی از كارهايی كه حاكم بايد انجام دهد، مربوط به مردم است و افراد جامعه را شامل می شود. قسمت ديگر، امور كارگزاران است كه برای اداره جامعه نصب می شوند. آخرين قسمت مربوط به كل جامعه است؛ يعنی كارهايی كه بايد در مورد جامعه، به عنوان يك كل انجام شود.

1. حاكم و مردم

مردم به عنوان مهمترين اركان جامعه و حكومت، حقوقی بر حاكم دارند كه او موظف به ادای آنهاست. اين حقوق را می توان در عناوين ذيل دسته بندی نمود:

الف) عدل

حضرت برپايی عدالت در جامعه را يكی از اموری می داند كه با آن چشم حاكم روشن می شود:
«و اِنَّ اَفضل قرة عين الولاة اسْتقامة العدل فی البلاد[34]».
امام علی، مراعات عدالت در ميان مردم را در سه محور مورد توجه قرار می دهد: امور شخصی، اقتصادی و اجتماعی.

امور شخصی

اولين امر مورد توجه حضرت در زمينه عدالت، مراعات مساوات ميان مردم در امور شخصی و برخوردهای فردی حاكم است. حضرت به كارگزاران توصيه می كند در نگاه كردن وتحيت و سلام و حتی در اشارات، به صورت يكسان با مردم رفتار كنند. امام اين عدالت رازمينه برطرف شدن ظلم در ابعاد ديگر می داند و متذكر می شود اگر در اين زمينه يكسان برخورد نكنند، زورمداران، به تبعيض طمع می كنند و ضعيفان از عدالت مأيوس می شوند:

«و آسِ بينهم فی اللحظة و النظرة و الاشارة و التحية حتی لا يطمع العظماء فی حيفك و لا ييأس الضعفاء من عدلك [35]؛با همگان يكسان رفتار كن، گاهی كه گوشه چشم به آنان افكنی يا خيره نگاهشان كنی، يا يكی را به اشارت خوانی يا به يكی تحيتی رسانی، تا بزرگان در تو طمع ستم (بر ناتوان) نبندند و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند».

امور اجتماعی

در جامعه اسلامی، مسلمانان از حقوق يكسان برخوردارند و نزديكی و دوری به حاكم و سابقه در اسلام را امتيازات ديگر نمی تواند حقی خاص برای گروهی ايجاد كند، تا آنها از امتيازات ويژه اجتماعی برخوردار شوند.

با اين امر حضرت از ابتدای حكومت مواجه بود و زمينه های تبعيض در حكومتهای قبل فراهم شده بود و بسياری از مردم حتی بزرگان صحابه انتظار حقوقی ويژه داشتند و چون اين امتيازات توسط امام برای آنها در نظر گرفته نمی شد، ناراضی بودند و عده ای او را ترك كرده و به معاويه ملحق شدند، ولی حضرت همواره بر عدالت در حقوق اجتماعی تأكيد داشت.[36]

يكسان بودن مردم در حقوق اجتماعی به اين معنا نيست كه هر كس با هر گونه رفتاری كه در جامعه داشته باشد چه نيك و چه بد با او يكسان برخورد شود، بلكه مقصود اين است كه مردم در وضع مساوی، از حقوق يكسانی برخوردار هستند. حضرت به كارگزاران توصيه می كند با نيكوكار و بدكار يكسان برخورد نكنند:

«و لا يكوننَّ المحسن و المسی ء عندك بمنزلة سواءٍ فاِنَّ فی ذلك تزهيداً لاَهل الأحسان في الاِحسان و تدريباً لاِهل الاِساءة و اَلزم كلاً منهم ما اَلزم نفسه [37]؛ مباد نكوكار و بدكردار در ديده ات برابر آيد، كه آن رغبت نكوكار را در نيكی كم كند، و بدكردار را به بدی وا دارد، و در باره هر يك، آن را عهده دار باش كه او بر عهده گرفت».

برخورد يكسان با اين دو دسته، نيكوكاران را به نيكی بی رغبت و بدكاران را به زشتكاری تشويق می كند. بايد به هر دسته همان طور كه رفتار كرده است، پاداش داد. بايد بين افرادی كه در نيكوكاری، تلاش و كوشش بيشتر می كنند و كسانی كه كمتر تلاش می كنند، تفاوت باشد و زحمت هر كس به هر اندازه كه باشد، مورد توجه قرار گيرد.

بايد به كار و تلاش هر كس توجه شود، نه به عنوان و مقام او و اگر شخص غير معروفی كار بزرگی انجام داد، همان قدر مورد تشويق قرار گيرد كه شخص بزرگ تحسين می شد:

«ثم اعْرف لكل امْری ءٍ منهم ما اَبلی و لا تَضُمِّنَّ بلاء امْری ءٍ اِلی غيره و لا تقصّرنّ به دون غاية بلائه و لا يدعونك شرف امری ءٍ اِلی اَن تعظم من بلائه ما كان صغيراً و لا ضعةُ امْری ءٍ اِلی اَن تستصغر مِنْ بلائه ما كان عظيماً[38]؛

مقدار رنج هر يك را در نظر دار و رنج يكی را به حساب ديگری مگذار و در پاداش او به اندازه رنجی كه ديده و زحمتی كه كشيده، تقصير ميار، و مبادا بزرگی كسی موجب شود رنج اندك او را بزرگ شماری و فرودی رتبه مردی سبب شود كوشش سترگ وی را خوار به حساب آری».

امور اقتصادی

يكی از محورهای مهم عدالت ورزی حاكم، امور اقتصادی است. تبعيض و ظلم در اين زمينه، تبعيض در ساير حقوق اجتماعی را فراهم می آورد. حضرت عدالت در اين زمينه را بيشتر مورد تأكيد قرار داده و راهكارهای مهمی برای اجرای عدالت به حاكمان و كارگزاران توصيه كرده است، از جمله:

نظارت بر تجار و صاحبان صنايع

يكی از اموری كه حضرت به مالك اشتر توصيه می كند، اين است كه حاكم وظيفه دارد به كسانی كه اسباب رفاه و آسايش اقتصادی افراد جامعه را فراهم می كنند (تاجران و صاحبان صنايع) توجه ويژه داشته باشد و به امور آنها رسيدگی و مشكلات آنها را برطرف كند،ليكن بداند با وجود اين كه اين طبقه صلح‏دوست و مسالمت جويند و اهل شورش وجنگ‏نيستند، بايد تحت نظر باشند و حاكم از كار اين طبقه كه در گوشه و كنار مملكت زندگی‏می‏كنند، باخبر باشد، زيرا عده‏ای از آنها دارای خصلتهايی ناپسند، مثل بخل وتنگ‏نظری هستند. اين امر تهديدی برای سلامت جامعه محسوب می‏شود و عدالت اقتصادی را به خطر می‏اندازد و سبب احتكار و انحصار امور اقتصادی در دست گروهی خاص ‏می‏شود:
«ثمّ اسْتوص بالتجار و ذوی الصناعات و اَوصِ بهم خيراً ... و تفقد امورهم بحضرتك و في حواشی بلادك و اعْلم مع ذلك اَنَّ في كثيرٍ منهم ضيقاً فاحشاً و شُحّاً قبيحاً و احْتكاراً للمنافع و تحكماً في البياعات و ذلك باب مضرّةٍ للعامة[39]؛نيكی به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذير و سفارش كردن به نيكويی در باره آنان را به عهده گير، ... به كار آنان بنگر، چه در آنجا باشند كه به سر می‏بری و يا در شهرهای ديگر. با اين همه بدان كه ميان بازرگانان بسيار كسانند كه معاملتی بردارند، بخيلند و در پی احتكارند. سود خود را می‏كوشند و كالا را به هر بها كه خواهند می‏فروشند و اين سودجويی و گرانفروشی زيانی است برای همگان».

ترجيح دادن منافع عمومی

از سخن قبلی روشن می‏شود حضرت در امور اقتصادی، وظيفه حكومت را مراعات حال توده می‏داند، نه گروههای خاصی و هر جا ضرری متوجه عموم مردم گردد، بر حاكم لازم است با برقراری مقررات و حتی مجازات، حقوق عامه رعايت شود. به مالك اشتر می‏فرمايد همواره كاری را در پيش گيرد كه رضايت توده مردم را فراهم كند، هر چند موجب ناخشنودی خواص گردد. امام با ضميمه كردن رضايت توده به عدالت، اين نكته را بيان نموده است كه اگر كاری به سود توده باشد، به عدالت نزديكتر است، تا كاری كه تنها منافع عده خاصی را در بر داشته باشد:
«وليكن اَحبُّ الامور اليك اَوسطها فی الحق و اَعمّها في العدل و اَجمعها لرضي الرعية فاِنّ سُخْط العامّة يُجْحف بِرَضي الخاصة و اِنَّ سخط الخاصة يغتفر مع رضي العامّة[40]؛ بايد از كارها، آن را بيشتر دوست بداری كه نه از حق بگذرد و نه فرو ماند و عدالت را فراگيرتر بُود و رعيت را دلپذيرتر، كه ناخشنودی همگان، خشنودی نزديكان را بی‏اثر گرداند و خشم نزديكان، خشنودی همگان را زيانی نرساند».
و در جای ديگر از حاكم می‏خواهد خاصان خويش را كه با مردم در امور مختلف، از جمله امور اقتصادی، به انصاف عمل نمی‏كنند و خودخواه و دست‏درازند و در امور اقتصادی جامعه نفوذ و آن را به نفع خويش تملك می‏كنند، از دخالت در امور اقتصادی منع كند و ريشه ستم آنها را با از بين بردن اسباب آن قطع نمايد:
«ثم ان للوالی خاصّةً و بِطانةً فيهم استئثار و تطاول و قلّة انصاف في معاملة فاحسم مادّة اولئك بقطع اسباب تلك الاَحوال‏[41]؛والی را نزديكان و خويشاوندانی است كه خوی برتری جستن دارند و گردن‏فرازی كردن و در معاملت، انصاف را كمتر به كار بستن، ريشه ستم اينان را با بريدن اسباب آن برآر».

رسيدگی به فقرا

در راستای تحقق عدالت اجتماعی در بُعد اقتصادی، حضرت علی عليه‏السلام حاكم را موظف به عنايت و توجه ويژه به فقرا و مساكين می‏داند. اين امر به حدی ضرورت دارد كه بی‏توجهی به آن اگر چه در مورد و مصداق كوچكی تحقق يابد به تباه شدن ساير كارهای بزرگ می‏انجامد. حضرت به حاكمان سفارش می‏كند مأمورانی برای اين كار اختصاص دهند تا گزارش حال فقيران و از كارافتادگان را به او بدهند و او نيز برای رفع نياز، به آنها كمك كند. اين طبقه بايد مورد عنايت ويژه قرار گيرند زيرا به جايی دسترسی ندارند و نمی‏توانند حقوق خويش را مطالبه نمايند. بر حاكم است حق آنها را به دستشان برساند و از هر گونه اهمال در اين زمينه دوری كند:
«ثم اللَّه اللَّه في الطبقة السفلی من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اَهل البُؤسی و الزَّمنی ... واحْفظ للَّه ما استحفظك من حقّه فيهم واجْعل لهم قسماً من بيت مالك ... فلا يشغلنك عنهم بطر فاِنّك لا تعذر بتضييعك التافِه لإحكامك الكثير المهم؛[42]خدا را! خدا را! در طبقه فرودين از مردم؛ آنان كه راه چاره ندانند و از درويشان و نيازمندان وبينوايان و از بيماری بر جای‏ماندگانند ... برای خدا حقی از خود را كه به آنان اختصاص داده ونگهبانی آن را به عهده ‏ات نهاده پاس دار ... پس مبادا فرو رفتن در نعمت، از پرداختن به آنان‏بازت دارد كه ضايع گذاشتن كاری خُرد به خاطر استوار كردن كاری بزرگ و مهم، عذری برايت نيارد».

ب) آسان‏گيری

يكی از محورهای وظيفه حاكم در برخورد با مردم آسان‏گيری بر آنهاست. حاكم بايد بار سنگينی بر دوش مردم نگذارد و بيشتر از طاقت و توانشان انتظار نداشته باشد. نتيجه چنين برخوردی جلب اعتماد مردم است كه سرمايه عظيمی برای حكومت است و حاكم در زمان احتياج می تواند به پشتيبانی مردم مطمئن باشد:

«و اعْلم اَنّه ليس شی ءٌ بادعی اِلی حُسن ظنّ راعٍ برعيته من اِحسانه اليهم و تخفيفه المؤونات عليهم و ترك اسْتكراهه اياهم علی ما ليس له قبلهم [43]؛ بدان هيچ چيز مثل احسان و آسان گيری بر مردم و مجبور نكردن آنها بر كاری كه وظيفه ندارند، موجب اطمينان حاكم به مردم و جلب اعتماد آنها نمی شود.»

و در باره تخفيف در مورد ماليات می فرمايد:
«فاِن شكوا ثقلاً اَو علةً اَو انْقطاع شرب ... خفَّفْتَ عنهم بما ترجو اَن يصلح به اَمرهم و لا يثقلنَّ عليك شی ء خفَّفتَ به المؤنة عنهم فاِنّه ذخرٌ يعودون به عليك فی عمارة بلادك ... فربما حدث من الامور ما اِذا عوَّلْتَ فيه عليهم من بعد احْتملوه طيبة اَنفسهم به [44]؛

پس اگر از سنگينی ماليات يا رسيدن آفات يا خشكسالی و يا ... شكايت كردند، به آنها به مقداری كه امورشان اصلاح شود، تخفيف بده و اين امر تو مشكل نباشد، زيرا اين ذخيره ای است كه در آبادانی مملكتت به تو باز خواهد گشت ... چه بسا گرفتاريهايی پيش می آيد كه بايد بر آنها تكيه كنی و دراين حال آنها با طيب خاطر پذيرا می شوند.»

آسان گيری مخصوص امور مادی نيست، بلكه حضرت از حاكمان می خواهد حتی در امور عبادی مراعات حال مردم را بنمايند:

«و اذا قمت فی صلاتك للناس فلا تكوننّ منفِّراً و لا مضيّعاً فاِنَّ في الناس من به العلة و له الحاجة و قد سالتُ رسول اللَّه صلی اللَّه عليه و آله حين وجَّهنی اِلی اليمن كيف اصلّی بهم فقال: صلِّ بهم كصلاة اَضعفهم و كن بالمؤمنين رحيما[45]؛

آن گاه كه برای مردم به نماز می ايستی، نه مردم را بيزار كن و نه نماز را ضايع گردان، زيرا در ميان مردم، بيمار و افرادی كه كارهای فوری دارند، يافت می شود. هنگامی كه رسول خدا صلی اللَّه عليه و آله مرا به يمن فرستاد، از او پرسيدم چگونه با مردم نماز بخوانم، ايشان فرمود: مثل نماز ضعيف ترين آنها و با مؤمنان مهربان باش.»

ج) رسيدگی مستقيم به امور مردم

حضرت علی عليه السلام يكی از وظايف حاكم را اين می داند كه بدون هيچ واسطه ای به سخنان و شكايات مردم گوش فرا دهد و به آنها رسيدگی كند:

«واجعل لذوی الحاجات منك قسماً تفرِّغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلساً عاماً فتتواضع فيه للَّه الذی خلقك و تُقعد عنهم جندك و اعوانك مِن اَحراسك و شرطك حتی يكلمك متكلمهم غيرُ متَتَعْتِعٍ [46]؛ و برای مراجعه كنندگان، زمانی را قرار بده كه شخصاً به امور آنها رسيدگی كنی. برای آنها مجلسی قرار بده كه عمومی باشد و در آن برای خداوند تواضع كنی و لشكريان و يارانت را از آن مجلس دور ساز، تا هر كس بدون ترس و لكنت صحبت كند.»

د) تعليم و روشنگری

يكی از وظايف حاكم، آگاه ساختن مردم در زمينه های مختلف است. آگاه كردن به دو طريق صورت می پذيرد: اول تعليم و تعلم. حضرت علی(ع) در اين زمينه به حاكم مكه می فرمايد:

«امّا بعد فاَقم للناس الحجّ و ذكّرهم باَيام اللَّه واجْلس لهم العصرين فانت المستفتی و علّم الجاهل [47]؛حج را برای مردم به پا دار و روزهای خدا را به ياد آنها بياور و صبح و عصر برای رسيدگی به امور آنها، مجلس تشكيل بده و به سؤال كنندگان (سائل دينی) پاسخ بگو و جاهلان را تعليم ده».

شيوه دوم: آگاه كردن مردم، با روشنگری ممكن است در جامعه سوءظنهايی نسبت به حاكم شايع شود و مردم در اين باره دچار ترديد شوند. در اين صورت حاكم موظف است امور را برای مردم به خوبی روشن و آنها را از ابهام و سردرگمی خارج سازد. حضرت علی عليه السلام در اين باره به مالك اشتر می گويد:

«و اِنْ ظنَّت الرعية بك حيفاً فَاَصْحِر لهم بعذرك و اعْدل عنك ظنونهم باِصحارك فاِنَّ في ذلك رياضة منك لنفسك و رفقاً برعيتك [48]؛هر گاه مردم نسبت به تو بدبين شوند، افشاگری كن و عذر خويش را بازگو و گمانها را از آنها دور كن. صراحت باعث خودسازی تو و لطف در حق مردم است.»

اين شيوه در سيره آن حضرت فراوان يافت می شود، به صورتی كه هر جا شبهه ای حتی برای بعضی افراد بود، حضرت با سخنرانی يا نامه به تبيين و توضيح آن می پرداخت و مشكل را حل می كرد.

2. حاكم و كارگزاران

حضرت علی عليه السلام در مورد وظيفه حاكم نسبت به كارگزاران، سه وظيفه مهم را متذكر می شود: گزينش، رسيدگی به امور آنها و نظارت.

در گزينش افرادی كه به نحوی در نظام حكومتی حضور دارند، حاكم بايد كمال دقت را به خرج دهد. حضرت علی عليه السلام در اين مورد ملاكهايی را برای انتخاب كارگزاران حكومتی لازم می داند. اين شرايط عبارتند از: شركت نداشتن در حكومتهای جور و ظلم، صادق و راستگو و صريح بودن، متملّق و چاپلوس نبودن، برخاسته از خانواده های صالح، سخاوتمند بودن و ... برای بعضی از امور، مثل قضاوت، ويژگيهای ديگری نيز نياز است كه حاكم بايد متوجه باشد و افراد صالح دارای شرايط را برای اين امر برگزيند.[49]

از سوی ديگر حاكم بايد به شكلی به كارگزاران خويش رسيدگی كند كه آنها از لحاظ مادی بی نياز باشند و از لحاظ معنوی احساس عزت و سربلندی نمايند تا به اموال ديگران دست درازی نكنند:

«ثمَّ اَسبغْ عليهم الاَرزاق فاِنَّ ذلك قوةٌ لهم علی اسْتصلاح اَنفسهم و غنیً لهم عن تناول ما تحت اَيديهم و حجةٌ عليهم اِنْ خالفوا امرك اَو ثلموا اَمانتك [50]؛ روزيشان را فراخ دار كه نيروشان دهد، تا در پی اصلاح خود برآيند و بی نيازشان بود، تا دست به مالی كه در اختيار دارند، نگشايند و حجتی بُوَد بر آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند يا در امانت خيانت ورزيدند.»

سومين و مهمترين وظيفه حاكم در مورد كارگزاران، نظارت دايم است، كه لازم می باشد از افراد مخفی برای كنترل استفاده كند و آن گاه كه خيانت يا ظلم كارگزاران ثابت شود، به مجازات آنها به اندازه گناهشان اقدام گردد:

«ثم تفقد اَعمالهم و ابْعث العيون مِن اَهل الصدق و الوفاء عليهم؛اعمال كارگزاران را زير نظر بگير و بازرسانی صادق و وفادار، بگمار

امام، وظيفه نظارت بر كارگزاران را انجام می داد. نامه های بسيار در توبيخ كارگزارانی كه ازحدود خويش پا فراتر می گذاشتند و به اموال عمومی خيانت می كردند يا اموری را انجام می دادند كه انتظار نمی رفت، در نهج البلاغه و كتابهای ديگر جمع آوری شده است [51]، كه به بعضی اشاره كرديم.

3. حاكم و جامعه

يكی ديگر از ابعاد وظايف اجتماعی حاكم، مربوط به كل جامعه اسلامی است. اين امور را می توان به دو دسته كلی تقسيم نمود:

1. احكام شرعی كه خداوند برای اصلاح جامعه مقرر كرده است، مثل جهاد و اقامه حدود و جمع آوری اموالی كه خداوند واجب گردانده است، مانند زكات و خمس و فی؛

2. اموری كه مربوط به وضعيت جامعه اسلامی است.
حضرت علی عليه السلام در يكی از نامه های خويش به اين دو دسته اشاره كرده است:
«اَلا و اِنَّ لكم عندی ... و لا اَطوی دونكم امراً اِلا في حكم [52]؛حق اميران لشكر بر من اين است كه جز در احكام شرعی، كاری را بدون مشورت آنان انجام ندهم

در مورد احكام شرعی كه حاكم موظف است در جامعه پياده كند، بحث نمی كنيم و تنها به چند مورد از وظايف ديگر حاكم اشاره می كنيم.

آگاهی از امور جامعه

حاكم بايد از امور جامعه آگاه باشد. حضرت علی عليه السلام، يكی از آثار بد دوری حاكم از مردم را اين می داند كه اين كار موجب می شود اطلاع درستی از وضعيت جامعه نداشته باشند و در اين صورت امور كوچك برای او بزرگ جلوه داده می شود و امور بزرگ، كوچك می گردد و حق و باطل مخلوط می شود:

«فلا تُطَوِّلَنَّ احْتجابك عن رعيتك فاِنَّ احْتجاب الولاة عن الرعية شعبةٌ مِن الضيق و قِلةُ علمٍ بالاُمور و الاِحْتجاب منهم يقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فيصغر عندهم الكبير و يعظم الصغير و يقبح الحسن و يحسن القبيح و يشاب الحق بالباطل [53]؛

خود را از رعيت خويش، فراوان پنهان مكن كه پنهان شدن واليان از رعيت، نمونه ای از تنگ خويی و كم اطلاعی در كارهاست، و نهان شدن از رعيت، واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است، باز می دارد. پس كار بزرگ نزد آنان خُرد به شمار می آيد و كار خُرد بزرگ می نمايد و زيبا زشت شود و زشت، زيبا و باطل به لباس حق در می آيد.»

آبادانی كشور

رسيدگی به آبادانی و رونق شهرها و روستاها، از شمار وظايف حاكم می باشد. امام علی در ابتدای عهدنامه خويش به مالك اشتر، اين وظيفه را بيان می كند و در آن جا كه خراج و ماليات را مطرح می كند، متذكر می شود اولين همت حاكم بايد به آبادانی زمين و كشور معطوف باشد و در مرحله بعد، به خراج و ماليات بينديشد، زيرا بدون آبادانی كشور مالياتی در كار نخواهد بود.

امام، حاكم را متوجه می سازد جمع كردن ماليات بدون ايجاد عمران و آبادی، به خراب كردن شهرها و نابودی بندگان خداوند و زوال حكومت می انجامد:

«وليكن نظرك فی عمارة الاَرض اَبلغ من نظرك فی اسْتجلاب الخراج لاِنَّ ذلك لا يدرك اِلا بالعِمارة و مَن طلب الخراج بغير عِمارة اَخرب البلاد و اَهلك العباد و لم يستقم أمره اِلا قليلاً[54]؛ بايد نگريستن تو به آبادانی زمين، بيشتر از ستاندن خراج باشد، كه ستاندن خراج جز با آبادانی ميسر نشود.

و آن كه خراج می خواهد، ولی به آبادانی نمی پردازد، شهرها را ويران و بندگان را هلاك می كند و كارش جز اندكی راست نخواهد آمد.»

نظم

يكی ديگر از وظايف اجتماعی حاكم، رعايت نظم در كارهای خويش است. حضرت، نظم در كارهای حاكم را در دو جنبه لازم می داند:

1. كار هر روز را، همان روز انجام دهد و به روز ديگر نيفكند، زيرا برای هر روز كاری است:

«وامْض لكل يوم عمله فاِنَّ لكل يوم ما فيه [55].»

2. عجله نكردن در كاری كه وقت آن نرسيده و به تأخير نيانداختن كاری كه موعد آن رسيده است:

«اياك و العجلة بالاُمور قبل اَوانها اَو التسقط فيها عند امكانها».

مسؤوليتهای حاكم

همان طور كه در ابتدای بحث توضيح داديم، هر چند بين مسؤوليت و وظيفه، رابطه نزديكی است، ولی مسؤوليت از جهت معنا و مصداق، با وظيفه تفاوت دارد و حوزه وسيع تری را شامل می شود.
در بحث وظيفه حاكم بررسی نموديم كه وظيفه وی تنها از طريق دين مشخص می شود.

در بحث حاضر می خواهيم اين مسأله را بررسی كنيم كه آيا حاكم در برابر كسی غير از خدا، مسؤول است؟ بحث به حاكم كل جامعه اسلامی اختصاص دارد و گرنه شكی نيست كارگزاران حكومت كه بخشی از اختيارات رهبران جامعه اسلامی را در اختيار دارند در برابر حاكم كل جامعه مسؤول هستند. به دنبال اين بحث، مواردی از مسؤوليت حاكم را كه وظيفه ای در آن مورد نداشته است، بيان می كنيم.

حاكم، مسؤول در برابر خداوند و مردم

بر خلاف وظيفه كه تنها از ناحيه دين بر عهده حاكم گذاشته می شود، در مسؤوليت، او بايدجوابگوی مردم باشد. مردم حق دارند در مورد كارهای حاكم سؤال نمايند و توضيح بخواهند. حضرت علی(ع) در ابتدای عهدنامه مالك اشتر به او گوشزد می كند كه مردم به حكومت او می نگرند و در باره آن بحث و انتقاد می كنند، همان طور كه او به حكومتهای قبل نگاه و نظر خويش را بيان می كند و احتمالاً از آنها انتقاد می نمايد.

آن گاه امام علی(ع) گفته هايی را كه بر زبان بندگان صالح خداوند جاری می شود، معيار ارزشيابی حكومت معرفی می كند:

«اِنّما يستدل علی الصالحين بما يجری اللَّه علی اَلسن عباده».[56]
سخن حضرت بر اين امر دلالت دارد كه مردم حق اظهار نظر در مورد حكومت را دارند و اظهارنظرها معياری برای شناخت خوب و بد بودن حكومت است.

در نامه ای كه حضرت به اهالی كوفه می نويسد و از آنها می خواهد همراه او برای جنگ جمل به بصره حركت كنند، اين فرض را در مورد خويش مطرح می كند كه ظالم يا مظلوم است و از كوفيان می خواهد به هر حال به او بپيوندند، تا اگر مظلوم و نيكوكار است، او را ياری دهند و اگر ظالم است، مانع كار او شوند:

«و اِنّی اُذَكِّر اللَّه مَن بلغه كتابی هذا الّا نفر اِلیّ فان كنتُ محسناً اَعاننی و ان كنتُ مسيئاًاسْتعتبنی [57]؛من خدا را به ياد كسی می آورم كه اين نامه بدو برسد، تا وقتی نزد من می آيد، اگر نيكوكار بودم، ياری ام كند و اگر گناهكار بودم، از من بخواهد به حق بازگردم.»

از طرف ديگر در خطبه ای كه حق هر يك از حاكم و مردم را بيان می كند[58] و همچنين در نامه ای كه به اميران لشگرش می نويسد[59]، حق اطاعت از حاكم را به اين مقيد می داند كه حق مردم را مراعات كند و اگر حقوق مردم را كه خداوند واجب كرده است، رعايت نكند، حق اطاعت را از دست می دهد.

در بحث سابق گفتيم حضرت، روشنگری در امور مشتبه و سؤالها و سوءظنهايی را كه برای مردم پيش می آيد، يكی از وظايف حاكم می داند.

امام در پايان عهدنامه از خداوند مدد می خواهد تا خود و مالك، نزد خداوند و مردم عذر واضحی برای عملكرد خود داشته باشند:

«و اَنا اسال اللَّه بسعة رحمته و عظيم قدرته علی اِعطاء كل رغبة اَنْ يوفّقنی و اياك لما فيه رضاه من الاِقامة علی العذر الواضح اليه و اِلی خلقه [60]؛ از خدا، با رحمت فراگير و قدرت بزرگش كه بر انجام هر درخواست، قدرت دارد، می خواهم من و تو را، در آنچه خشنودی او در آن است، توفيق دهد و عذری آشكار در پيشگاه او و آفريدگانش داشته باشيم.»

حال كه مردم بر حاكم حق دارند و می توانند حق خويش را پيگيری كنند و اگر حقوقشان ادا نشد، از حاكم اطاعت نكنند و نيز می توانند در باره خوبی و بدی حكومت اظهارنظر كنند و اظهارنظرشان مورد استناد خداوند قرار می گيرد و اگر حاكم بايد علاوه بر اين كه عذر واضح و مقبولی در برابر خداوند دارد، در برابر خلق نيز در مورد كارهايش عذر و حجت داشته باشد، علاوه بر خداوند، در مقابل مردم نيز مسؤول است و آنها می توانند در مورد كارهای او بازخواست كنند.

مسؤوليت حاكم در برابر كارهای كارگزاران

يكی از مسؤوليتهای حاكم كه تنها به طور غير مستقيم با وظيفه او در ارتباط است، مسؤوليت در برابر كارهای زيردستان است، حتی اگر از عمل آنها آگاه نباشد. در اين مورد هرچند نصب زيردستان توسط حاكم انجام می پذيرد، ولی عمل و كاری كه آنها بايد انجام دهند، وظيفه خودشان است و به حاكم مربوط نمی شود.

با اين حال او در برابر كارهايی كه ازآنها سر می زند، مسؤول است و بازخواست می شود. حضرت علی عليه السلام ضمن هشدار به مالك اشتر در مورد انتخاب منشيان و كارمندانش و توصيه به وسواس در اين مورد، تذكر می دهد بايد برای كارهای خويش افراد قوی و كاردان انتخاب كند و اگر در آنهاعيبی پيدا شود و مرتكب خطايی شوند، حاكم مسؤول كار آنها خواهد بود، هر چند از كارآنها بی خبر باشد: «و مهما كان فی كُتّابك من عيب فَتَغابَيْتَ عنه اُلزِمْتَه [61]».

مسؤوليت حاكم به هنگام عجز كارگزاران

از موارد ديگری كه حاكم مسؤول است، گرچه كاری كه بايد انجام شود، وظيفه او نيست، جايی است كه كارگزاران حكومت از انجام كاری عاجز شوند. در اين صورت او مستقيماً بايد به اجرای آن بپردازد و در مقابل آن مسؤوليت دارد. حضرت علی عليه السلام به مالك اشترمی گويد كه در اين موارد وظيفه دارد شخصاً به پيگيری عمل بپردازد و آن را انجام دهد:

«ثُمَّ اُمور مِن اُمورك لابد لك من مباشرتها: منها اِجابة عُمّالك بما يعيی عنه كُتّابك [62]؛بر عهده تو كارهايی كه خود بايد انجام دهی، از جمله: پاسخ گفتن به عاملان توست، آن جا كه كاتبان درمانند.»

پی نوشت ها:


 

[1]. نهج البلاغه، خ 216، ترجمه سيدجعفر شهيدی.
[2]. همان، حكمت 321.
[3]. همان، خ 105.
[4]. همان، نامه 53.
[5]. همان، خ 125.
[6]. همان، خ 205.
[7]. همان، حكمت 270.
[8]. همان، نامه 38.
[9]. همان، نامه 53.
[10]. همان، نامه 56.
[11]. همان، نامه 59.
[12]. همان، نامه 53.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. همان.
[16]. همان، نامه 5.
[17]. همان، نامه 53.
[18]. همان.
[19]. همان، نامه 26.
[20]. همان، نامه 45.
[21]. همان، نامه 3.
[22]. همان، نامه 45.
[23]. همان، خ 209.
[24]. همان، نامه 53.
[25]. همان، نامه 27.
[26]. همان، نامه 53.
[27]. همان.
[28]. همان، نامه 27.
[29]. همان، نامه 26.
[30]. همان، نامه 50.
[31]. همان، نامه 53.
[32]. همان، نامه 53 و نامه 67.
[33]. همان.
[34]. همان.
[35]. همان، نامه 27 و 46.
[36]. همان، نامه 70.
[37]. همان، نامه 53.
[38]. همان.
[39]. همان.
[40]. همان
[41]. همان.
[42]. همان.
[43]. همان.
[44]. همان.
[45]. همان.
[46]. همان، نامه 67.
[47]. همان، نامه 67.
[48]. همان، نامه 53.
[49]. همان.
[50]. همان، نامه 50.
[51]. همان، نامه های 20 و 21 و 22 و 41 و 43 و 45.
[52]. همان، نامه 50.
[53]. همان، نامه 53.
[54]. همان.
[55]. همان.
[56]. همان.
[57]. همان، نامه 57.
[58]. همان، خ 216.
[59]. همان، نامه 53.
[60]. همان.
[61]. همان.
[62]. همان.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید