1. گزينش دولت از طريق بيعت
2. گزينش دولت از طريق شورا
3. تشكيل دولت به وسيله فقيه جامع الشرايط
در كتابهايی كه اخيرا درباره شيوه حكومت اسلامی نوشته شده است، نويسدگان اهل تسنن، بر دو طرح نخست تكيه میكنند، و طرح بيعت با حاكم و يا انتخاب رئيس از طريق شورا را، پيش میكشند.
آنان روی «بيعت» تكيه میكنند به خاطر اينكه در تاريخ میخوانند كه خليفه نخست، و امام امير مؤمنان علی عليه السّلام از طريق بيعت مسلمانان برگزيده شدند.
روی شورا تكيه میكنند، به خاطر اينكه عثمان به وسيله شورای شش نفری انتخاب شد.
از آنجاكه آنان عمل صحابه را حجت میدانند، روی عمل آنان تكيه میكنند و طرح حكومت اسلامی را از طريق عمل آنان توجيه مینمايند.
حكومت اسلامی به صورت طرح ولايت فقيه جامع الشرايط، در كتابهای علمای بزرگ شيعه مطرح میباشد، فقيه اسلام با شرايطی كه در حكومت لازم است، دارای ولايت وسيع و گستردهای است كه میتواند دولت تشكيل دهد و به كليه امور مربوط به نظام اجتماعی مسلمانان سروسامان بخشد.
اكنون شايسته است كه پيرامون، هرسه طرح بحث و گفتگو كنيم.
در اين بررسی خواهيم ديد كه اسلام بنيانگذار مسأله «بيعت با رئيس دولت» نيست بلكه اين مطلب، پيش از اسلام نيز سابقه داشته است و هرگز در آن اعصار به وسيله «بيعت» امير و رئيسی تعيين نمیكردند، بلكه در مواردی با فرد و يا گروهی يا شخصيتی بيعت میكردند كه قبلا رياست و سرپرستی او را پذيرفته بودند. سپس از طريق بيعت، به مقام و موقعيت او تحكيم میبخشيدند و در حقيقت، بيعت وسيله شناسايی رئيس به عنوان رياست نبود، بلكه رياست فرد مورد بيعت، قبلا مسلم بود سپس برای تأكيد و تحكيم موقعيت، اين تسليم و شناسايی، در قالب بيعت اعلام و تأكيد میشد.
اينك توضيح اين سه طرح:
1.گزينش از طريق بيعت
لفظ «بيعت» مصدر فعل «باع» به معنی فروختن است زيرا شخص بيعتكننده جان و مال خود را در اختيار فردی كه با او بيعت میكند، میگذارد، و او نيز در مقابل آن متعهد میگردد كه در راه اصلاح و رفاه حال او بكوشد، تو گويی طرفين با چنين تعهد، به داد و ستد پرداخته و هر كدام متعهد میگردد كه در راه اصلاح و رفاه طرف مقابل بكوشد، و طرفين با چنين تعهدی، به دادوستد پرداخته و هر كدام متعهد میگردد كه نسبت به ديگری كاری را انجام دهد. «1»
بيعت در اعصار پيش از اسلام
بيعت كه يك نوع عهد و پيمان با رئيس است از آداب و رسوم عرب پيش از اسلام بوده و هرگز اسلام مبتكر و پايهگذار آن نبوده است، و چون چنين عهد و پيمانی به نفع اجتماع میباشد، اسلام آن را امضا كرده و آن را از عقود لازم شمرده، كه عمل به آن واجب و نقض و شكستن آن حرام میباشد.
مردم مدينه در سالهای يازدهم و دوازدهم هجرت در «عقبه» و «منی» دو بار با پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم بيعت كردند و پيمان بستند كه برای خدا شريك قائل نشوند، دزدی نكنند، و از فحشاء دوری كنند و .... «2»
در پيمان دوم گام فراتر نهادند، و با پيامبر پيمان بستند كه از وجود او دفاع كنند، همچنان كه از فرزندان خود دفاع مینمايند. «3»
مردم مدينه، به همان مفهوم بيعت كه پيش از اسلام كه با سران قبائل انجام میدادند، با رسول خدا صلی اللّه عليه و اله و سلم نيز بيعت نمودند.
بيعت يك نوع عهد و معاهده بوده است و هدف از آن شناسايی فردی به عنوان رئيس و امير نبوده، بلكه با فردی كه رياست و رهبری او به گونهای ثابت شده بود، بيعت میكردند كه با او همكاری كنند.
مثلا در همان پيمان نخست، مردم مدينه با پيامبر بيعت كردند كه از شرك و دزدی و ناپاكی بپرهيزند و در پيمان دوم متعهد شدند كه از وجود پيامبر حفاظت كنند و در هردو صورت رياست و رهبری پيامبر برای آنان، از قبل ثابت شده بود و به نبوت او ايمان آورده بودند و لازمه ايمان به نبوت فردی اين بود كه به سخنان او گوش فرا دهند (شرك نورزند و ...) و از او صيانت كنند، ولی اين وظيفه دينی را به صورت بيعت و اخذ پيمان مشخصتر نمودند، و به آن استحكام بخشيدند.
قرآن در دو مورد، بيعت مسلمانان را با پيامبر يادآور شده است و در هيچيك از دو مورد، هدف از پيمان، شناسايی رسول خدا به عنوان رئيس دولت نبود، بلكه چون لازمه ايمان به نبوت فردی اين است كه به سخنان او گوش فرا دهند و از وجود او حفاظت كنند آنان لازمه ايمان خود را در قالب بيعت ريختند اينك مشروح اين و پيمان:
يكی از اين دو پيمان صلح «حديبيه» است كه مشركان قريش، از ورود پيامبر اسلام به سرزمين حرم مانع شدند. پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم كه با ياران خود برای انجام عمره مفرده احرام بسته بود، وقتی با مقاومت قريش روبرو شد، از ياران خود برای بذل جان و مال بيعت گرفت و در اين مورد دو آيه فرود آمد. «4»
ديگری مربوط به زنان مسلمان است وقتی پيامبر گرامی مكه را فتح كرد از زنان تازه مسلمان پيمان گرفت كه برای خدا، شريكی قائل نشوند، دزدی نكنند، از فحشاء دوری جويند و .... «5»
تنها اين موارد نيست كه مسلمانان و يا گروه و فردی از آنان، با پيامبر بيعت كردهاند، بلكه موارد بيعت بيش از آن است كه در اين جا ضبط گردد و در همه موارد اين نكته به چشم میخورد كه افراد بيعتكننده پيشاپيش، رياست و رهبری پيامبر، و ايمان به وی را پذيرفته بودند و در قالب بيعت بر انجام وظايف خاصی تأكيد میكردند.
شما اگر در مواد و محتوای بيعتهايی كه گروها و يا افراد با پيامبر كردهاند، دقت كنيد خواهيد ديد كه هدف از بيعت به رسميت شناختن، رياست و رهبری پيامبر نبوده، بلكه هدف، تعهد برای همكاری در موارد خاصی با پيامبر است و لذا میگويد حالا كه رسالت و نبوت مرا به رسميت شناختهايد، بايد قول بدهيد كه به سخنان من گوش فرادهيد، نماز بخوانيد و زكات بدهيد «6» تا پای جان از من دفاع كنيد «7» و از ميدان نبرد فرار نكنيد. «8»
خلاصه با ملاحظه اين مضامين میتوان حدس زد كه هدف از بيعت به رسميت شناختن مقام و موقعيت افراد نيست بلكه تحكيم موقعيت قبلی است، بالأخص كه اگر توجه كنيم كه بيعت از باب وكالت نيست و هرگز، ملت امام مورد بيعت را وكيل نمیگيرد بلكه پيمانی است ميان دو نفر و به حكم آيه أوفوا بالعقود «9» و آيه إنّ العهد كان عنه مسئولا «10» عمل به آن واجب و نقص و شكستن آن حرام است.
امير مؤمنان عليه السّلام میفرمايد:
«و أمّا حقّی عليكم فالوفاء بالبيعة، و النّصيحة فی المشهد و المغيب، و الاجابة حين أدعوكم و الطاعة حين امركم». «11»
«حق من بر شما اين است كه به بيعت خود با من وفادار باشيد و در حضور و غياب از كمك خوداری نكنيد، و هر موقع شما را به كاری دعوت كردم، پاسخ مثبت بدهيد».
و از مراجعه به متون خطههای امام در نهج البلاغه به روشنی ثابت میگردد كه بيعت شكنی، همان پيمان شكنی است و شكستن بيعت جزو گناهان بزرگ است.
اگر از همه اين سخنان صرفنظر كنيم، بايد بگوييم، كه بيعت يكی از طرق گزينش پيشوا و رئيس دولت است نه راه منحصر.
در اين صورت با آنچه كه درباره تأسيس دولت يادآور شديم منافاتی نخواهد داشت چيزی كه هست بيعت علاوه بر اخذ رأی يك عمل فوقالعاده است كه به مقام و موقعيت رئيس، استواری میبخشد. اگر گزينش حاكم اسلامی از طريق بيعت راه منحصر به فرد بود، در سخنان پيامبر و پيشوايان معصوم به آن اشارهای میشد.
از ميان خلفا تنها امير مؤمنان از طريق بيعت، برگزيده شد و هرگز امت با خلفای سهگانه چنين بيعتی انجام ندادند جز با خليفه نخست آن هم به صورت ناقص و نيمبند.
دانشمندان شيعه و سنّی احاديثی درباره، امور مربوط به «بيعت» نقل كردهاند و برخی از آنها با عقايد شيعی كه در يك مقطع از زمان، انتخاب رهبر اسلامی را تنصيصی میداند، سازگار نيست.
علاقمندان میتوانند به مدارك ياد شده در زير مراجعه كنند. «12»
2. سيستم شورا
دومين طرح برای اداره جامعه اسلامی، تشكيل حكومت پس از رحلت پيابر براساس «سيستم شورايی» است، و بسياری از نويسندگان اسلامی در كشورهای عربی، روی اين سيستم تكيه میكنند، و میخواهند بگويند كه سيستم حكومت در اسلام، پس از درگذشت رسول خدا، نيز چنين بوده است.
برای روشن شدن اين طرح، نكاتی را يادآور میشويم.
اوّلا دلايلی عقلی و نقلی به روشنی گواهی میدهند كه سيستم حكومت از نظر وحی الهی، شورايی نيست بلكه اساس آن را حكومت الهی و تنصيص تشكيل میدهد.
اصولا مصالح اسلامی و بارور گرديدن انقلاب الهی پيامبر صلی اللّه عليه و اله و سلم ايجاب میكرد كه تا مدتی، امام معصومی زمام امور را به دست گيرد، و جامعه را هدايت كند.
اين نويسندگان با آيات مشاوره بر مدعای خود استدلال میكنند، درصورتیكه آن آيات بر فرض اينكه مربوط به مشاوره در انتخاب حاكم باشد «13» در زمينهای سخن میگويد كه برای مشاوره موضوعی باشد و آن در صورتی است كه تكليف مردم روشن نگشته و از جانب خداوند، برای جامعه پيشوايی معين نشده باشد.
ثانيا هرگاه مقصود از مشاوره، مراجعه به افكار عمومی باشد، و اينكه بايد جامعه پس از شور و مشورت، انديشه و تدبير، طبق معيارها و ضوابط اسلامی فرد صالحی را برای حكومت انتخاب كند، اين همان طرحی است كه دلايل آن را در گذشته يادآور شديم و بايد نام آن را «همه پرسی» نهاد نه «نظام شورايی» و اين طرح در صورتی كارساز است كه از جانب خدا فردی برای حكومت تعيين نشود.
و اگر مقصود از آن اين است كه انتخاب دولت پس از رحلت پيامبر در صلاحيت گروه خاصی است، به نام «اهل حل و عقد» و آنان بايد در اين زمينه تصميم بگيرند و نظر دهند و انتخاب كنند و بر ديگران است ه از آنان پيروی كنند، يك چنين طرح، با پرسشهايی روبرو است كه پاسخ آن را در قرآن و حديث نمیيابيم. اگر سيستم حكومت در اسلام براساس «شورای خواصّ» بوده بايد ضوابط و معيارهای آن در كتاب و سنت آمده باشد اين پرسشها عبارتند از:
1. شرايط افرادی كه میتوانند عضو شورا باشند چيست؟
2. اعضای اين شورا را چه كسی و يا چه مقامی بايد انتخاب كند؟
3. حداقل تعداد اعضا، برای تشكيل شورا چند نفر است؟
4. در صورت اختلاف، ضابطه برای رفع اختلاف و اخذ تصميم لازم چيست؟
5. اگر سيستم حكومت در اسلام در گرو «شورای خواص» است چرا رد كتاب و سنت، از آن اثری نيست چرا پيامبر گرامی يك بار آن را پياده نكرد؟
اينها يك رشته سؤالاتی است كه سيستم «شورای خواص» با آن روبرو است و اگر سيستم حكومت در اسلام بر اين اساس بود بايد پاسخ تمام اين پرسشها در قرآن و احاديث اسلامی آمده باشد در صورتی كه هيچ نوع پاسخی برای اين پرسشها در منابع اسلامی وجود ندارد.
3.تشكيل حكومت براساس ولايت فقيه
اين طرح كه به وسيله فقيهان بزرگ شيعه مطرح شده است، در طول قرنها، مورد توجه بوده و جز در بخشی از زمانها مانند آغاز حكومت صفويه، به وسيله محقق كركی و مانند وی پياده نشد.
اين عنصر محور مشروعيت بخشيدن بر حكومت مردم بر مردم است چنانكه مراجعه به افكار عمومی ملاك مقبوليت و عينيت بخشيدن به آن است. طرح همان است ه در فصل چهارم به توضيح آن پرداختيم و ثابت كرديم كه حكومت اسلامی، يك حكومت مكتبی و درعينحال مردمی است و بسان سكهای است كه يك روی آن را ولايت فقيه و روی ديگر را، آرای مردم تشكيل میدهد.
خاتمه حقوق اقليتهای دينی و مذهبی در حكومت اسلامی
عظمت انقلاب اسلامی ايران، بر هيچكس پوشيده نيست و به يقين میتوان گفت چنين جنبش و انقلابی در تاريخ دنيا بیسابقه است و اين انقلاب شكوهمند، با چنان سرعت و قاطعيتی انجام گرفت ه تمام مفسران سياسی چه در شرق و چه در غرب، غرق در حيرت و شگفتی شدند.
اگر متفكران سياسی غرب، تعصب نداشته باشند، بايد از انقلاب اصيل مردم ايران كه به هيچ وجه يا اصول ماركسيستی و تحليلهای غربيان قابل توجيه نيست، جامعهشناسی را دوباره بياموزند، و متوجه گردند كه در «ايمان» نيرويی است كه درمكتبهای بشری و مادی وجود ندارد.
اين حقيقت را نبايد ناديده گرفت كه نخستين ويژگی اين قيام و مهمترين انگيزه اين نهضت فراگير، «ايمان» مردم ايران بود. آری قدرت دين، يعنی اسلام بود كه، خيلی از مشكلات و مخصوصا رويايی با قدرت جهنمی رژيم طاغوت و حاميانش را برای مردم غيور ايران حل كرده بود و جوانان ما، خود را در ميدان مبارزه در ميان «احدی الحسنيين» میديدند، يا پيروزی و سربلندی يا شهادت و تضمين حيات برای ملت خود. همين «ايمان» بود كه به مردم ما روحيه داد و آنان را برای هرنوع فداكاری و جانبازی آماده ساخت.
انقلاب مردم ما در ماه محرم «ماه شهادت»، «ماه عاشورا» و «اربعين حسينی» به اوج خود رسيد و بنيان و اساس ظلم را به لرزه درآورد. و سرانجام رژيم خودكامه و مستبد شاهنشاهی را با 2500 سال سابقه نابود ساخت.
بر همين سال، بود كه اكثريت قاطع ملت ايران به پای صندوقهای رأی رفتند و با شور و شوق فراوان آرای خود را در حمايت از نظام «جمهوری اسلامی» به صندوقها ريختند، و پاسخ مثبت ميليونها ايرانی، نخستيين حكومت «اللّه» را در اين كشور به منصه ظهور درآورد.
پس در اينكه انقلاب ايران، يك انقلاب دينی است، جای ترديد نيست و اگر كسی اين حقيقت را انكار كند به قول «برتولت برشت» «آن كه حقيقت را نمیداند بیشعور است و آن كه حقيقت را میداند و آن را انكار میكند تبهكار است». تاريخ ثابت كرده است كه نفی واقعيتها و پشت كردن به حقايق، چيزی جز شكست و ناكامی به دنبال ندارد و اين يك واقعيت است كه انقلاب ايران جنبه مذهبی و معنوی دارد.
آری با پيروزی مسلمانان در نهضت اخير، به قول روزنامه كويتی «صبح صادق تازهای برای مسلمانان آغاز گرديده است.
مسلمانان جهان، پيروزی اسلام را جشن گرفتند و علیرغم طوفانی كه مخالفها در جهان بپا كردند، مسلمانان حركت عظيم خود را آغاز نمودند.»
به تعبير «تايم» هفته نامه چاپ آمريكا به اعتقاد اكثريت قاطع صاحبنظران و اسلامشناسان، اسلام با اراده قاطع، به حيات خود در جهان كمونيسم ادامه میدهد». «14»
ناگفته پيداست اين موقعيتی كه مسلمانان به آن نايل آمدهاند برای استعمارگران شرق و غرب و تهماندههای رژيم گذشته، قابل تحمل نبوده و لذا تا میتوانستند سمپاشی میكردند و برای تضعيف اسلام و روح انقلابی مسلمانان، نقشه میكشيدند و سعی مینمودند مردم را به حكومت جمهوری اسلامی بدبين نمايند.
روزی ميان نژادها و گروهای مختلف، اختلاف میانداختند و روز ديگر هم اقليتهای مذهبی را تحريك مینمودند و میگفتند چانچه جمهوری اسلامی تشكيل شود ديگر اقليتهای مذهبی در اينجامعه حق حيات نخواهند داشت و امثال اينها ....
غافل ازاينكه حكومت اسلامی برای ملت ما يك چيز بیسابقه و ناشناخته نيست بلكه ريشه در عمق وجود مردم ايران دارد و اكنون در متن واقعيت تاريخ، تحقق عينی يافته است. اينك امتيازاتی كه اسلام برای اقليتهای مذهبی قائل شده و در طول تاريخ هم از طرف مسلمانان كاملا مراعات گرديده است بهطور فشرده از نظر خواننده گرامی میگذرد:
1. احترام به حقوق اقليتها
قرآن مجيد با صراحت، سياست كلی اسلام را درباره مراعات حقوق ملل و مذاهب گوناگون اين چنين بيان كرده است:
لا ينهاكم اللّه عن الّذين لم يقاتلوكم فی الّدين و لم يخرجوكم من دياركم أن تبرّوهم و تقسطوا إليهم إنّ اللّه يحبّ المقسطين. «15»
«خدا شما را از نيكی كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانی كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهی نمیكند، زيرا خداوند عدالتپيشگان را دوست دارد».
يعنی اقليتهايا غير مسلمانان اگر با شما جنگ مذهبی اعلام نكردند و به شما فشار نياوردند و شما را از وطنتان خارج نكردند خداوند شما را از اينكه با آنها با عدالت و نيكی رفتار كنيد نهی نمیكند. بدين ترتيب اسلام اجازه میدهد اقليتهای مذهبی در جامعه اسلامی حضور داشته باشند و از حقوق انسانی و آزادی مذهبی برخوردار گردند.
در آيه ديگر میفرمايد:
و إنّما ينهاكم اللّه عن الّذين قاتلوكم فی الدّين و أخرجوكم من دياركم و ظاهروا علی إخراجكم أن تولّوهم و من يتولّهم فأولئك هم الظّالمون. «16»
«شما را از دوستی و رابطه با كسانی نهی میكند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانههايتان بيرون راندند و يا به بيرون راندن شما كمك كردند، هركس با آنان رابطه دوستی داشته باشد، ستمگر است».
سياست كلی اسلام، درباره اقليتهای مذهبی و غير مسلمانان، از اين دو آيه كاملا فهميده میشود، يعنی مادامی كه اقليتها به حقوق اكثريت تجاوز نكنند و بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه ننمايند، در كشور اسلامی كاملا آزاد هستند و مسلمانان وظيفه دارند با آنها به عدالت و نيكی رفتار كنند. ولی اگر بر ضد اسلام و مسلمانان با كشورهای ديگر همدستی داشته باشند، مسلمانان موظف هستند جلو فعاليت آنها را بگيرند و هرگز آنها را دوست خود ندانند.
2.خوشرفتاری مسلمانان با اقليتهای مذهبی
اسلام به مسلمانان تأكيد میكند كه تعهدات خود را در مورد حمايت از «اهل ذمه» محترم شمارند و با آنان مدارا و خوشرفتاری كنند چنانكه در قرآن مجيد آمده است:
و لا تجادلوا أهل الكتاب إلّا بالّتی هی أحسن إلّا الّذين ظلموا منهم و قولوا آمنّا بالّذی أنزل إلينا و اأنزل إليكم و إلهنا و إلهكم واحد و نحن له مسلمون. «17»
«با اهل كتاب جز به طريق نيكو مجادله نكنيد، مگر كسانی از آنان كه ستم كردهاند. به آنان بگوييد به كتاب خويش و كتاب شما ايمان داريم خدای ما و خدای شما يكی است و ما مطيع او هستيم ...».
پيامبر اكرم صلی اللّه عليه و اله و سلم درباره اهل كتاب (يهود، نصاری، مجوس) مسلمانان را به رفق و مدارا توصيه كرده است، در اينباره از پيامبر صلی اللّه عليه و اله و سلم حديثی نقل شده كه فرمود:
«من ظلم معاهدا و كلّفه فوق طاقته فأنا حجيجه يوم القيامة». «18»
«هركس بر هم پيمان مسلمانان ستم كند يا به او بيش از توانش تكليف نمايد من در روز قيامت شخصا او را به محاكمه خواهم كشاند».
در جای ديگر میفرمايد: «هركس اهل ذمه را اذيت كند من دشمن او هستم و روز قيامت از او انتقام خواهم گرفت». «19»
پيامبر اكرم صلی اللّه عليه و اله و سلم نه تنها با زندههای اهل كتاب خوشرفتاری مینمود، بلكه به مردگان آنان نيز احترام میگذاشت.
«جابر بن عبد اللّه» میگويد: «جنازهای از كنار ما گذشت، پيامبر اكرم صلی اللّه عليه و اله و سلم برخاست. ما نيز برخاستيم. عرض كردم يا رسول اللّه اين جنازه يك نفر يهودی بود! فرمود آيا جنازه انسان نيست؟ هرگاه جنازهای ديديد، برای احترام برخيزيد.» «20»
رفتار مسالمتآميز پيامبر اكرم صلی اللّه عليه و اله و سلم با اهل ذمه همواره سرمشق مسلمانان بود. امير مؤمنان علی عليه السّلام به فرماندار خود درباره اهل ذمه
چنين سفارش فرمود:
«دقت كن هنگامی كه بر آنان وارد شدی، مبادا به عنوان جزيه لباسهای آنان را بفروشی گو اينكه تابستان باشد و نيازی به آن لباسها نداشته باشند و همچنين ارزاق و چهارپايان آنان را به معرض فروش نگذار. من حاضر نيستم تو برای خاطر درهمی حتی يك تازيانه بر يكی از آنان بزنی و يا برای مطالبه درهمی آنان را سرپا نگهداری».
نماينده حضرت عرض كرد: «و لو به قيمت اين تمام شود كه به همين حالی كه میروم تهيدست باز گردم؟» فرمود: «وای بر تو ما جمعيتی هستيم كه مأمور به عفو احسانيم». «21»
همچنين علی عليه السّلام در سر راه خود ديد پيرمردی مسيحی گدايی میكند. فرمود ای مردم در جوانی از او كار كشيديد آنگاه كه پير شد او را به خود واگذاشتيد؟ سپس دستور داد نفقه او را از بيت المال بپردازند». «22»
اغلب خلفا و زمامداران اسلامی، طبق همينروح بزرگواری خالص اسلامی، قدم برمیداشتند، چنانكه در تاريخ نقل شده يكی از خلفا پيرمرد پريشانی را ديد كه به گدايی مشغول است درباره او پرسش كرد، معلوم شد كه او يهودی است، به او گفت چه چيز ترا به اين كار واداشته است؟ او گفت:
«جزيه دادن، نيازمندی و پيری» دست او را گرفت و به منزل خود برد و به مقداری كه نيازمندی فوری او را رفع كند، به او بخشيد.
آنگاه او را پيش خازن بيت المال فرستاد و به او دستور داد تا حال اين مرد و امثال او را مراعات كند و افزود قسم به خدا اگر در حال جوانی از آنها سود ببريم و در هنگام پيری آنها را رها كنيم، انصاف روا نداشته ايم.» «23»
بدين جهت در فتوحات اسلامی پيش از آن كه سربازان اسلام به دروازههای شهر برسند اهل كتاب با كمال ميل و اشتياق حاضر میشدند دروازه شهرهای خود را به روی مسلمانان بگشايند و از آنان به گرمی استقبال نمايند.
هنگامی كه سپاهيان مسلمان به فراندهی «ابو عبيده جراح» به سرزمين «اردن» رسيدند، مسيحيان اردن، نامهای به اين مضمون به مسلمانان نوشتند «ای مسلمانان شما پيش ما از روميان محبوبتريد گرچه آنها همكيش ما هستند ولی شما نست به ما با وفاتر، رئوفتر، عادلتر و نيكوكارتريد. آنها علاوه بر اينكه بر ما مسلط شدند منازل و هستی ما را هم غارت كردند». «24»
در اينجا بجاست كه مطالب فوق را از زبان كشيش بزرگ «انطاكيه» كه مظالم دولت دوم، او را به دامن مسلمين كشانده بود، بشنويم. وی صريحا اعتراف میكند «اين دست انتقام الهی بود كه در مقابل ستمكاری و بيدادگری روم كه به اتكای قدرت خود، كليساهای ما را غارت، و سرزمينهای ما را غصب كرده و بیرحمانه بر ما عذاب و شكنجه وارد میساخت، فرزندان اسماعيل (مسلمانان عرب) را از نقاط دور دست جنوب، به سوی ما فرستاد تا ما را آزادی بخشيده و از دست روم نجاتمان دهند.» «25»
«آرنولد» مؤلف كتاب «الدعوة الی الاسلام» مینويسد:
«شهرهايی كه به دست عمال امپراطوری روم اشغال شده بود، در مقابل مسلمانان يكی پس از ديگری داوطلبانه تسليم میشدند و اين به خاطر آن بود كه از يك نوع بزرگواری و گذشت بهرهمند میشدند كه در طول تاريخ قرنهای متمادی بر اثر تعصبات مذهبی، رنگ آن را نديده بودند اسلام به آنها اجازه میداد كه شعاير مذهبی خود را بدون مزاحمت انجام دهند فقط برای جلوگيری از تحريكات مذهبی و تصادمات خونين لازم میديد كه مقرارتی، در اين زمينه مراعات گردد.» «26»
آری اينگونه مدارا با اهل كتاب سبب شده بود كه آنان درقلمرو اسلام، خود را در امنيت و آسايش كامل حس كنند مسيحيانی كه در بيزانس به وسيله كليسای رسمی مورد تعقيب واقع میشدند به كشور اسلامی پناه میجستند، ما در تاريخ، اقليت يهود را میبينيم كه در سال 70 ميلادی از وطنش دور میشود و مجبور میگردد در تمام نقاط دنيا متفرق شود. بيشتر اين اقليت يهودی پس از گسترش اسلام در كشورهای اسلامی ساكن بودند و آنچنان مسلمانان با آنان با مسالمت رفتار میكردند كه هرگز احساس غربت و اقليت نمیكردند.
خوب است اين مطلب را از زبان «گيموله» (يك فرد فرانسوی و عضو حزب سوسياليس) كه چند سال پيش در بحران شمال آفريقا كشته شد، بشنويم. او میگويد:
«مذهب يهود با اينكه اقليت بود و هميشه در كشورهای اسلامی نفوذ داشت و زندگانی میكرد هيچ وقت احساس نكرد كه در اقليت است و احساس نكرد كه بايد يك نهضت نژادی به پا كند و يك جا متمركز شود و برای خود دولتی تشكيل دهد و يك نهضتی براساس نژاد و مذهب برای خود در كشورهای اسلامی بسازد برای چه؟
برای اينكه آزاد و پراكنده در ان كشورها، مثل سرزمين خودش زندگی و تجارت میكرد و از همه مزايا و حقوق انسانی هم برخوردار بود.» «27»
اين است كه میبينيم بهترين و زيباترين كليساها در سرزمين اسلام در اوج قدرت اسلام ساخته شده است. ما اكنون در شهرهای مختلف ايران میبينيم، اقليت يهود، نصاری، مجوس آزادانه زندگی اقتصادی و زندگی دينی خود را ادامه میدهند و هيچ وقت احساس احتياج نمیكنند كه مستقل شوند.
بنابر آنچه گذشت، اين حقيقت آشكار است كه روح اغماض و مدارا نسبت به اهل ذمه، جزء لا ينفك تعلميات عاليه اسلام است، و رفتار پيامبر اكرم صلی اللّه عليه و اله و سلم و ائمه اطهار عليهم السّلام و مسلمانان در طول تاريخ با اقليتها، روشنگر اين حقيقت است.
3.حقوق اقليتها در اسلام
هيچ دينی و هيچ حكومتی در دنيا، مانند دين اسلام ضامن آزادی اقليتها و حافظ احترام و حقوق آنها نيست.
كدام دين و كدام قانون به اندازه اسلام برای اقليتها ارزش و احترام قائل شده است؟
تنها اسلام است كه عدالت اجتماعی كامل را در كشورهای اسلامی نه تنها برای مسلمانان، بلكه برای تمام ساكنان سرزمين خود با وجود اختلاف دين و نژاد و زبان و رنگ فراهم میسازد. و جز اسلام هيچ دينی و قانونی نمیتواند به اين آرمان تحقق بخشد.
اقليتهای مذهبی با انعقاد پيمان «ذمه» و اكتساب تابعيت میتوانند در ميان مسلمانان آزادانه زندگی كنند و از حقوق اجتماعی و امنيت داخلی و خارجی مانند مسلمانان بهرهمند گردند.
و اين وظيفه حكومت اسلامی است كه مال و جان و ناموس و شرف آنان را محترم شمارد و نگذارد حقوق آنان به هيچ وجه مورد تعدی و تجاوز قرار بگيرد.
از نظر اسلام، ناموس اقليتهای مذهبی كه در ذمه اسلام هستند، مانند ناموس مسلمانان محترم است.
بدين جهت، هنگامی كه علی عليه السّلام اطلاع پيدا میكند كه عدهای طغيانگر و ياغی به دستور معاويه به يكی از شهرهای عراق حمله آورده اند و مال و جان و ناموس مردم را مورد تعدی و تجاوز قرار داده اند، بسيار متأثر میشود و زبان به سرزنش میگشايد و میفرمايد: «به من خبر رسيده كه يكی از لشكريان معاويه، به زور خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارههای يك زن مسلمان و يك زن ذمی را درآورده است و آنان نتوانستهاند از خود دفاع كنند يا از خويشان خود كمك بطلبند.»
در نظر علی عليه السّلام ناموس مسلمانان و اهل ذمه به قدری محترم است كه میفرمايد: «اگر مردم مسلمانی از شنيدن اين واقعه از حزن و اندوه بميرد، بر او ملامت نيست، بلكه به نظر من اين مرگ،شرافتمندانه است. «28»
بهطور كلی، قانون اسلام حكم میكند كه حكومت اسلامی بايد حافظ مال و جان، و ناموس و شرف اقليتهای مذهبی باشد.
امنيت معابد و كليساها و عبادتگاههای آنان را تأمين كند به طوری كه بتوانند آزادانه مراسم و شعاير و اعمال مذهبی خود را بجا آورند، بدين ترتيب حكومت اسلامی خود را ملزم به حفظ معابد آنها میداند و مانع از تخريب آنها میگردد. در عين حالی كه اسلام وظيفه مسلمانان را تبليغ مذهب خود میداند هيچ اقليتی را وانمیدارد كه دين خود را ترك كند و هميشه حقوق اقليتها را محترم میشمارد.
«اهل ذمه» از نظر قضايی نيز كاملا آزاد هستند و منازعات و اختلافات خود میتوانند به دادگاههای مخصوص خود مراجعه كنند و اگر خودشان دادگاه نداشته باشند و يا با افراد مسلمان اختلاف و نزاعی پيدا كنند با كمال اطمينان به قاضی مسلمان مراجعه كرده و از حقوق خود دفاع نمايند. در قانون اسلام يك نفر ذمی میتواند در برابر قاضی مسلمين از بزرگترين شخصيت اسلام (خليفه) شكايت كند و يا در مقابل شكايت او از خود دفاع نمايد. «29»
ناگفته نماند اين تعاليم فقط جنبه تئوری و قانون ندارد كه برای گفتن و شنيدن مناسب باشد بلكه در تاريخ طولانی اسلام اين تعاليم عملی شده است.
تاريخ پر افتخار اسلام نشان میدهد كه روابط مسلمانان با ملل و اقليتهای مذهبی از همان آغاز پيدايش حكومت اسلامی و استقلال سياسی مسلمانان همواره براساس مسالمت و همزيستی و پيمانهای دو جانبه بوده و روی همين اصل اقليتهای مذهبی بدون كوچكترين تعدی و ظلم و فشاری، آزادانه در ميان مسلمانان زندگی مینمودند و از حقوق مسلم خود بهره مند بودند.
مسالمت و تسامح مجاهدين اسلام با ملل مغلوب به اندازهای بود كه اقليتهای مذهبی وقتی با آنان روبرو میشدند مسلمانان را از جان و دل میپذيرفتند تا آنجا كه بعضی از گروههای رنجيده، سپاهيان اسلام را آزادیبخش و نجاتدهنده آسمانی لقب میدادند.
«آدم متز» مستشرق معروف در كتاب خود مینويسد:
«آنچه كه ممالك اسلامی را از اروپای مسيحی امتياز بخشيده وجود عده زيادی از اقليتهای مذهبی غير مسلمان است كه در سرزمينهای اسلامی آزادانه بسر میبرند، درصورتیكه در اروپای مسيحی يك چنين چيزی هرگز وجود نداشت و نيز مشاهده میشود كه كنيسه ها و معابد اديان ديگر، همواره در سرزمينهای اسلامی به طوری آزاد بودند كه گويا اصلا زير نظر حكومت اسلامی نيستند و اين آزادی بر اثر يك سلسله پيمانها و حقوقی بود كه يهوديان و مسيحيان در اسلام داشتند.» «30»
همچنين نويسنده فرانسوی «كونت هانری دی كاستری» ضمن تشريح روش مسالمتآميز مسلمانان با مسيحيان مینويسد: «من تاريخ نصاری را در سرزمينهای اسلامی به دقت بررسی نمودم و از آن اين حقيقت تابناك را بدست آوردم كه رفتار مسلمانان با نصاری در كمال مهربانی و مسالمت بوده و از هرگونه خشنونت بر كنار و بر اساس خوش رفتاری بوده است و اين حسن رفتار چيزی است كه از غير مسلمانان ديده نشده است.
حتی همين نويسنده مسيحی، علت بقای نسل يهود را از مسلمانان دانسته است آنجا كه میگويد «اگر از جنس يهودی تا به حال كسی در اين جهان بجای مانده است، بر اثر همان دولتهای اسلامی بود كه در قرون وسطی آنان را از دست مسيحيان خونآشام نجات دادند ....
درصورتیكه اگر نصاری همچنان به حال قدرت باز میماندند و بر جهان حكومت میكردند، نسل يهود را از جهان برمیداشتند.» «31»
بنابراين برای اقليتهای مذهبی هيچ جای نگرانی نيست، به طور مسلم در جمهوری اسلامی همه در رفاه و آسايش خواهند بود و حق كسی پايمال نخواهد شد و تمام اقليتها مانند هموطنان مسلمان خود از تمام حقوق و مزايا استفاده خواهند كرد.
پايان
پی نوشت ها
(1). مقدمه، ابن خلدون، ص 174.
(2). سيره ابن هشام، ج 1، ص 131.
(3). سيره ابن هشام، ج 1، ص 438.
(4). سوره فتح، آيههای 10 و 18، تعداد بيعتكنندگان با پيامبر در اين رويداد هزار و پانصد نفر بودند. به صحيح بخاری باب مغازی مراجعه گردد.
(5). ممتحنه/ 18.
(6). صحيح بخاری، كتاب أيمان.
(7). مسند احمد، ج 4، ص 15.
(8). مدرك سابق، ج 3/ 292، و برای آگاهی از متون بيعتها به كتاب «المعجم المفهرس لألفاظ الحديث النبوی» ج 1، صفحات 248- 251 مراجعه گردد.
(9). انعام/ 1.
(10). اسراء/ 34.
(11). نهج البلاغه، خطبه 34.
(12). بحار الانوار، ج 72 كتاب العلم، باب 33 حديثهای 21 و 22 و 13 و 28؛ بحار الانوار ج 27، كتاب امامت، باب 3، حديثهای 1 و 4 و 9 و ....
(13). در كتاب «پيشوايی از نظر اسلام» به روشنی ثابت شده است كه اين آيات مربوط به مشاوره در انتخاب حاكم نيست، به صفحات 188- 192 مراجعه فرماييد.
(14). به نقل از روزنامه اطلاعات، شماره 5831.
(15). ممتحنه/ 9.
(16). ممتحنه/ 11.
(17). عنكبوت/ 46.
(18). فتوح البلدان، بلاذری، صفحه 167، طبع مصر.
(19). روح الدين الاسلامی، ص 274.
(20). صحيح بخاری، حديث 1311.
(21). نهج البلاغه، نامه 51.
(22). وسائل، كتاب جهاد، باب 19، حديث اوّل.
(23). اسلام و صلح جهانی، صفحه 151.
(24). تاريخ ابن عساكر، ج 1، ص 40.
(25). اسلام و صلح جهانی، ص 158.
(26). اسلام و همزيستی مسالمتآميز، ص 119- 120.
(27). اسلامشناسی، ص 63.
(28). نهج البلاغه، خطبه جهاد.
(29). جريان شكايت حضرت علی عليه السّلام از مرد نصرانی رجوع شود بحار الأنوار، ج 41 ص 56- 57.
(30). روح الدين الاسلامی، صفحه 279.
(31). برای تفصيل بيشتر در اينباره رجوع شود به كتاب چهره جهاد در اسلام.