بخش اوّل:حقوق شهروندان

بخش اوّل:حقوق شهروندان

برای آشنايی با «حقوق و وظايف شهروندان» در جامعه، آگاهی اجمالی از «جايگاه انسان در نظام هستی» و «جايگاه فرد و ارتباط آن باجامعه» و «جايگاه دنيا و آخرت در زندگی انسان» ضروری است؛ زيرا، چنان كه در مقدمه گذشت نگرش مكاتب مختلف به انسان و جايگاه او در نظام آفرينش و نسبت او با جامعه، در حقوق و وظايفی كه برای اوبه رسميّت می شناسند، تأثير مستقيم دارد.

حقوق انسان، در مكتبی كه او به عنوان موجودی مستقل و دارای حياتی صرفاً مادّی مطرح باشد و مكتبی كه او را موجودی نيازمند به خالق هستی و دارای دو بُعد مادّی و ماورای مادّی و برخوردار از زندگی جاويدان اخروی بداند، متفاوت است؛ چرا كه حقوق و مسؤوليت های انسان را بر اصول و مبانی متفاوت پايه ريزی می كنند. اميرالمؤمنين علی(ع) در خصوص اصول و مبانی حقوق مسلمانان می فرمايد:

و شدّ بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين في معاقدها؛[1]
خداوند سبحان، حقوق مسلمانان را بر اساس اخلاص و يكتاپرستی، در جايگاه های خود محكم و استوار ساخته است.

از اين سخن استفاده می شود كه حقوق مسلمانان با اخلاص و توحيد كه اصل اعتقادی در مكتب پيامبران الهی شمرده می شود گره خورده است.

و نيز معلوم می شود كه مبانی و اصول اعتقادی در حقوق انسان ها تأثير مستقيم دارد، چنان كه اخلاص و يكتاپرستی، موجب رعايت هر چه بيش تر حقوق مسلمانان و پرهيز از تضييع حقوق آنان می شود.
علّامه مجلسی در شرح اين جمله می گويد: «حقوق را به اخلاص و توحيد پيوند زده و لذا مراقبت از حقوق مسلمانان را بر مخلصان موحّد واجب گردانيده است».[2]

چنان كه حقوق و وظايف شهروندان، در مكتبی كه اصالت را از آن فرد می داند و هدف از جامعه و حكومت را تنها تأمين مصالح فرد می شناسد، با مكتبی كه در آن، اصالت از آنِ جامعه است و برای تأمين مصالح جمع، حقوق و مصالح فرد قربانی می شود، تفاوت آشكار وجود دارد.

از آنجا كه بحث ما بر محور مكتب حيات بخش اسلام مبتنی است، برای ورود به بحث و تبيين حقوق و وظايف مردم در حكومت اسلامی، اشاره ای گذرا، به «جايگاه انسان در نظام هستی»، «جايگاه شهروندان در جامعه و ارتباط آن دو» و «جايگاه دنيا و آخرت در اين مكتب» می نماييم.

الف) جايگاه انسان در نظام هستی

در مكتب اسلام، انسان، به عنوان جانشين خدا در زمين [3] و برخوردار از كرامت و گل سرسبد آفرينش [4] مطرح است و در ميان ساير موجودات، از امتياز و خصوصيّت ويژه ای برخوردار است. او، بر خلاف موجودات ديگر، مركَّب از بدن و روح مجرد ملكوتی است و از نعمت اختيار در انتخاب راه زندگی برخوردار است و دارای نيازهای مادّی و معنوی است. هر يك از دو بُعد وجودی او نيازهايی دارد كه با برآورده شدن مجموعه آن ها، رشد و تعالی او تأمين می شود و به كمال غايی خود دست پيدا می كند.

اين مطلب، در معارف دينی ما از مسلّمات شمرده می شود، هر چند ممكن است از بُعد مجردِ انسان، تفاسير گوناگونی ارائه شود، امّا در اصلِ دو بُعدی بودن شخصيّت انسان، ترديدی وجود ندارد. قرآن كريم در آيات متعددی، اين مطلب را تشريح كرده، می فرمايد: (و إذ قال ربّك للملائكة إنّی خالق بشراً من صلصال من حماءٍ مسنون فإذا سوّيتُهُ و نفختُ من روحی فقعوا له ساجدين) و هنگامی كه پروردگار تو به فرشتگان فرمود: من بشری از ماده گل و لای كهنه متغير خلق خواهم كرد، پس چون آن عنصر را معتدل سازيم درآن از روح خود می دمم، همگی بر او سجده كنيد.[5]

متكلمان مسلمان، به تناسب مباحث مربوط به تكليف، اين نكته را مطرح كرده اند.
محقِّق لاهيجی، در استدلال برای «حسن تكليف»، در توصيف نفس انسانی می گويد:
نفس ناطقه، مجرد است و صاحب قوّت های مختلفه متضادّه كه اعظم آن ها عقل است و شهوت. كه به يكی، مستعدِّ كمال تحصيلِ معرفتِ الهی و استحقاق قُرْبِ جوارِ ربّ العالمين (می گردد)، و به ديگری، مهيّای محافظت بر امور نظام بدن كه غرض اصلی از آن ها حفظ وجودِ شخصی و نوعی انسان است.[6]

از آن جا كه هيچ موجودی در نظام آفرينش، بيهوده آفريده نشده، انسان نيز كه اشرف مخلوقات شمرده می شود، بدون ترديد، دارای هدف و غايتی است. نيل او به غايت آفرينش، در گروِ پيمودن راه صحيح و استفاده از ابزارهای مناسبی است كه در اختيارش نهاده شده است.

همه مواهب طبيعی و نعمت های زمينی و آسمانی، در خدمت او قرار داده شده تا هدف از خلقت او كه رسيدن به مقام قُربِ الهی است، تأمين شود. او، مخلوق خدا و دارای «زندگی جاويدان اخرویِ» مترتّب بر «زندگی فانی دنيا» است.

كيفيّت زندگی او در دنيا، سرنوشت هميشگی او را در زندگی ابدی اش رقم خواهد زد. سلوك انسان در اين جهان گذرا، از او شخصيّتی می سازد تا در جهان ابدی كه تداوم زندگی دنيا است ظهور پيدا می كند و سعادت يا شقاوت ابدی او را تضمين می كند.

اين حقيقت، از تعابير گوناگونی كه از «دنيا در برابر آخرت» در متون دينی آمده، استفاده می شود. تعابيری مانند «دار امتحان و بليّه»، «يوم العمل»، «قنطره و پل» در برابر «دارقرار»، «يوم الحساب» و «يوم الجزاء» نمونه هايی از اين قبيل است.[7]

روشن تر از همه، بيان اميرالمؤمنين علی(ع) در نامه ای است كه به معاوية بن ابی سفيان ارسال كرده است. در آن جا فرموده:

امّا بعد. فإنَّ الله سبحانه قد جعل الدّنيا لِما بعدَها و ابتلی فيها أهلَها ليعلم أيّهم أحسن عملاً و لَسْنا للّدنيا خُلقنا و لا بالسعي فيها أُمِرْنا و إنّما وُضِعْنا فيها لِنُبتلی بها...[8]؛

پس از حمد خدا و درود بر پيامبر اكرم(می گويم): خداوند سبحان، دنيا را برای آخرت قرار داد و اهل دنيا را در آن بيازمود تا بداند كدام يك كردار نيكوتری دارند، ما، برای دنيا آفريده نشده و برای تلاش در آن مأمور نشده ايم، بلكه در دنيا قرار گرفته ايم تا مورد امتحان قرار بگيريم...

و در بخش ديگری از سخنرانی خود ضمن سفارش به تقوا می فرمايد:
فإنَّ الغاية القيامة و كفی بذلك واعظاً لمَنْ عقل و معتبراً لمَنْ جهل...[9]؛ زيرا قيامت، پايان راه است و برای خردمند، همين امر به عنوان پند دهنده و برای جاهل، به عنوان عبرت كافی است.

بنابراين، غايت آفرينش انسان، رسيدن او به كمال انسانی است كه همان عبوديّت است. تلاش و كوشش برای رسيدن به آن، تنها، پيش از مرگ و خروج از زندگی موقَّت دنيا امكان پذير است. امام حسين(ع) خطاب به اصحاب و يارانش فرمود:

ای مردم! خداوند، بندگان را جز برای شناخت خويش نيافريد تا پس از شناخت او، عبادتش كنند و در پرتوِ عبادت او، از عبادت غير او بی نياز گردند.[10]

ناگفته نماند كه اين، به معنای بی ارزش بودن زندگی دنيا نيست، چرا كه به تعبير امام خمينی(ره):

(دنيا) گر چه خود بذاته ناقص و اخيره مراتب وجود است، ولی چون مهد تربيت نفوس قدسيّه و دار التحصيل مقامات عاليّه و مزرعه آخرت است، از احسنِ مشاهدِ وجوديّه و اعزّ نشئات و مغتنم ترين عوالم است پيش اوليا و اهل سلوك آخرت...و آن چه در لسان قرآن و احاديث وارد شده از مذمّت اين عالم، در حقيقت، به خود او رجوع نمی كند، به حسب نوع و اكثريت، بلكه به توجّه به آن و به علاقه قلبيّه و محبّت به آن رجوع می كند.[11]

پس حقيقتِ انسان، ماهيّتی الهی و به سوی اويی دارد و برای رسيدن به كمال انسانی كه همان مقامِ قُرب الهی است آفريده شده است.

تشريع دين و بعثت پيامبران نيز برای تأمين همين هدف و نشان دادن راه و شناخت و عبادت خدا و در نتيجه سعادت مند شدن بشر است.

در دعاهايی كه از معصومان(ع) نقل شده، به روشنی تبيين شده است كه اگر خداوند، به وسيله پيامبرانش، خود را نشناسانده بود و كيفيّت عبادت خود را به بندگانش نياموخته بود، بشر، از شناخت و عبادت خدا عاجز و ناتوان بود. پيامبران، حاملِ پيامی بودند كه بر اساسِ «شناخت دقيق انسان و جايگاه او در نظام هستی» تنظيم شده و ابلاغ گرديده است. آنان كه با خالق جهان و انسان در ارتباط بودند، پيام آورِ هدايت و سعادت بشرند، پيامی كه عمل به محتوای آن، نيازهای فكری، روحی، اخلاقی و اجتماعی انسان را تأمين می كند؛ زيرا، متناسب با اَبعاد گوناگون وجود او است.

قوانين بشری به لحاظ عدم آشنايی با ابعاد وجود انسان، تنها عهده دار تأمين پاره ای از نيازهای او هستند، چنان كه به خاطر تمايلات و هواها و هوس ها در وضع و اجرای قانون، از درك حقيقت و عملی ساختن آن عاجز و ناتوان اند.

اسلام و همه اديان الهی، چون از منبع لايزال خداوندی سرچشمه می گيرند، بر اساس شناخت دقيق انسان و جهان هستی استوار بوده و در وضع قوانين، تحت تأثير هيچ عامل درونی يا بيرونی نمی باشند، نه احتمال طمع ورزی در تشريع قوانين وجود دارد، و نه احتمال ترس و واهمه از زورمداران و قدرتمندان؛ از اين رو تأمين كننده نيازهای واقعی بشرند. هدف از بعثت پيامبران و تشريع دين نيز در همين نكته نهفته است.

البته پيامبران، در راه رساندن بشر به هدف نهايی، اهداف متوسطی را نيز تعقيب می كردند كه همگی به منزله پله هايی برای رسيدن به اوج كمال انسانی اند. در چنين نگرشی به جايگاه انسان در نظام هستی تأثير فراوانی در حقوق و وظايف شهروندان و حاكمان جامعه قرار دارد، در اين بينش همه حقوق و وظايف برای اين است كه انسان به مقام قرب الهی برسد و هر چيزی كه عاملی بازدارنده در اين مسير باشد، برطرف گردد.

متقابلاً مكتبی كه غايت زندگی انسان را «رفاه و آسايش دنيوی» می داند، همه حقوق و وظايف را در اين مسير سوق می دهد، مهم ترين وظيفه دولت، تلاش در جهت تأمين رفاه و آسايش شهروندان می گردد، گرچه بعضی از مكاتب بشری، آزادیِ بی قيد و شرط شهروندان را تأمين كننده اين هدف می شمارند و بعضی از مكاتب ديگر، قدرت فراوان دولت و محدود بودن آزادی شهروندان را، شرط وصول به هدف می دانند، اما در اين مسأله اتفاق نظر دارند كه هدف «تأمين رفاه و آسايش انسان در دنيا» است.

ب) جايگاه فرد در اجتماع و ارتباط آن دو

از نكات مهم ديگری كه پيش از ورود به بحثِ «حقوق و وظايف شهروندان» قابل توجّه و بررسی است و در حقيقت، از اصول موضوعه و مبانی مباحث آينده شمرده می شود، «شناخت جايگاه فرد در جامعه و ارتباط آن دو با هم» است.

چنان كه مشهور است، برخی از مكاتب فلسفی، اصالت را از آنِ فرد، و برخی از مكاتب ديگر، اصالت را از آنِ جامعه می دانند. مراد از «اصالت» در اين بحث، معنای فلسفی آن نيست كه كدام يك از فرد و جامعه حقيقی است و ديگری اعتباری، بلكه معنایِ حقوقی آن مورد نظر است، گرچه ديدگاه هر مكتبی در بُعد فلسفی، پايه و اساس ديدگاه آن مكتب در اَبعاد ديگر می شود.

«اصالت» در اصطلاح حقوقی آن، بدين معنا است كه «هدف قوانين، تأمين سعادت فرد است يا قدرت اجتماع؟».

طرفداران اَصالت فرد، معتقدند، خوش بختی فرد، ميزان و ملاك و غايت زندگی اجتماعی است و نبايد به بهانه مصالح جامعه، خوشی و سعادت افراد را سلب و يا محدود كرد، مگردرصورتی كه اساس و بنيان جامعه در معرض خطر قرار گيرد، چرا كه با اضمحلال جامعه، فرد هم از بين خواهد رفت.

طرفداران اصالت جامعه نيز معتقدند، ميزان، سربلندی و قدرت جامعه و تقدّم منافع عمومی بر منافع فرد است و قانون بايد در درجه نخست، اين هدف را تأمين كند، هر چند افراد فدای آن شوند؛ زيرا، رنج و بدبختی افراد در مقايسه با عزّت و سرافرازی جامعه، ارزشی ندارد.

ورود به اين بحث و بررسی مبانی و آثار و پيامدهای اين دو ديدگاه، ما را از هدف بحث دور می كند.[12]

ديدگاه اسلام در اين زمينه، با عنايت به قرآن كريم و احاديث و سيره پيشوايان دينی،روشن می شود. اسلام، هم برای مصلحت و سعادت افراد و هم برای مصالح جامعه، اهمّيّت و احترام قائل است و هم حقوق اكثريّت جامعه را محترم می شمارد و هم حقوق اقليّت را و به بهانه «حقوق و آزادی های فردی»، اختيار را از جامعه و دولت سلب نمی كند، چنان كه به بهانه «مصالح عمومی و دولت»، حقوق و آزادی های آحاد مردم را ناديده نمی گيرد. البته، برای جامعه و منافع عمومی كه مصالح اكثريّت جامعه است اهمّيّتی فوق العاده قائل است؛ زيرا، تأمين سعادت بشر و حقوق و آزادی های فردی را در پرتو اجتماع سالم و متعادل می داند.

از آن جا كه انسان، به حكم طبيعت و برای برآورده ساختن نيازهايش يا به لحاظ ضرورت وبرخورداری از روح استخدام ديگران،[13] به زندگی اجتماعی رو آورده، به طوری كه افراد نادری می توان يافت كه از جامعه بريده و زندگی انفرادی اختيار كنند. باتوجّه به نيازهای روحی و جسمی انسان، بسياری از استعدادهای او، در ارتباط با ديگران شكوفامی شود.

به عبارت ديگر، كمال مطلوب آدمی، در پرتو زندگی اجتماعی به دست می آيد و اساساً، حقِّ آدميان نسبت به هم، در زندگی اجتماعی معنا و مفهوم پيدا می كند. در زندگی انفرادی و بريده از جامعه، حقّی در برابر ديگران، برای شخص، متصوّر نيست؛ چون، حق برای شخص، همواره، با مسؤوليّت در برابر ديگران همراه است. بر همين اساس، اسلام به «اجتماع بشری» عنايت ويژه ای دارد و دستْ يابی به بسياری از اهداف انسان را از اين رهگذر عملی می داند.

اسلام، برای تأمين سعادت افراد انسانی و سوق دادن آنان به كمال مطلوب كه همان مقام عبوديّت و قرب الهی است اهتمام جدّی دارد و به اجتماع، به عنوان ظرف تحقّق اين هدف، می نگرد.

اهميّت اجتماع، از آن جهت است كه رشد نوع انسان ها در پرتوِ آن ميسّر است. اجتماع، به خودی خود، موضوعيّت ندارد. ارزش و اهميّت آن، به خاطر قابليّت های فراوان و تأثيرات شگرفی است كه در نيل انسان ها به رشد و تعالی انسانی دارد. در مكتب اسلام، مهم ترين احكام و قوانين و عبادات، مانند حج، نماز، جهاد، انفاق، امر به معروف و نهی از منكر، بر اساس اجتماع پايه ريزی شده است. و به وسيله حكومت كه در واقع، نگاهبان شعائر و حدود دينی است و نيز با اهرم هايی مانند «دعوت به خير» و «نظارت عمومی»، هدف اجتماع را كه همان سعادت حقيقی افراد است تأمين كرده است.[14]

در اسلام، هدف نهايی، كمال انسان است كه رسيدن به مقام عبوديت پروردگار است [15] و البته از هر زمينه ای كه بتوان برای رسيدن به آن هدف، بهره جست، استفاده شده است. عنايت به جامعه نيز كه مهم ترين عرصه رشد و كمال انسانی است، از همين رهگذر قابل ارزيابی است.

چنان كه تأكيد بر وجود حكومت كه وظيفه فراهم ساختن امكانات و شرايط مناسب را بر عهده دارد برای تأمين همين هدف است. تأسيس حكومت به دست پيامبران الهی، برای رفع موانع رشد و تعالی انسان ها و ايجاد زمينه مناسب برای اين منظور بوده است. اگر غايت حكومت، «تأمين عدالت اجتماعی» شمرده شده، اين، به عنوان هدف متوسط و برای فراهم شدن زمينه رشد و تعالی روحی و معنوی انسان است.

اين نكته، از آيات متعدّد كه عهده دارد تبيين اهداف بعثت پيامبران است به روشنی، استفاده می شود. خداوند، خطاب به رسول گرامی اسلام می فرمايد:

(ادعُ إلی سبيل ربِّك بالحكمة و الموعظة الحسنة)[16]؛ مردم را با حكمت و موعظه نيكو، به راه پروردگارت فرا بخوان!

غايت دعوت در اين آيه مبارك «راه پروردگار عالم» و رسيدن به او معرفی شده كه از سوی پيامبر و با حكمت و پند نيكو انجام می گيرد. همه پيامبران، برای ابلاغ يك سخن، برانگيخته شدند و آن، «عبادت خدا» و «اجتناب از طاغوت»[17] است اين سخن، جوهره اديان الهی و چكيده پيامِ پيام آوران الهی است. همين پيام، به بيان ديگری، به رسول مكرّم اسلام(ص) ابلاغ گرديده است:

(يا أيّها النّبی إنّا أرسناك شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً إلی الله بإذنه و سراجاً منيراً)[18]؛ ای پيامبر! ما تو را گواه (بر اَعمال نيك و بد مردم) و بشارت دهنده (به رحمت الهی) و ترساننده (از عذاب خداوند) و به اذن خداوند، فرا خواننده به او، و چراغ فروزان عالم، فرو فرستاديم.

از اين رو، بر خلاف ساير مصلحان كه در برابر زحماتی كه برای ايجاد تحوّل اجتماعی و تشكيل حكومت متحمل می شوند، خود را مستحق پاداش دانسته و امتيازات ويژه ای برای خود قائل می شوند پيامبران الهی، هيچ گونه اجر و پاداشی در برابر هدايت مردم، طلب نمی كردند.[19]

در كلمات پيشوايان دينی هم، هدف اساسی بعثت پيامبران، رساندن انسان به مقام قرب الهی دانسته شده است. در اين جا، تنها، به دو نمونه از سخنان اميرالمؤمنين علی(ع)اكتفامی كنيم:

خداوند، از فرزندان آدم، پيامبرانی را برگزيد و از آنان، بر وحی و تبليغ رسالت عهد و پيمان گرفت؛ چرا كه بيش تر مردم، عهد و پيمان خود را با خداوند فراموش كرده و دگرگون ساختند و به حق او نادان شدند و برای او شريك ها قرار دادند، و شياطين، آنان را از معرفت خدا منصرف كردند و از پرستش او باز داشتند، تا آن كه خداوند متعال، پيامبران خود را در ميان آنان بر انگيخت و اشاره را پيوسته می فرستاد تا عهد و پيمان خداوند را كه فطری مردم بود بطلبند و به نعمت فراموش شده، يادآوری شان كنند...[20]

خداوند، محمد(ص) را بحق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بت ها برهاند و به پرستش او رهنمون گردد و از پيروی شيطان نجات دهد و به پيروی او فرا خواند...[21]

ج) جايگاه دنيا و آخرت

مطلب ديگری كه قبل از ورود به بحث اصلی، مختصراً، مورد اشاره قرار می گيرد، جايگاه دنيا و آخرت و زندگی انسان در اين دو مرحله از حيات است. زندگی انسان در دنيا، مقدمه رسيدن به كمالات انسانی و سعادت جاويدان اخروی است. امتياز اديان الهی، به ويژه اسلام، نسبت به ساير مكاتب بشری، آن است كه علاوه بر تأمين مصالح دنيوی مردم، به فكر تأمين سعادت ابدی و اخروی آنان نيز هست.

از اين رو، به تعبير بعضی از اساتيد: «نظام حقوقی اسلام در خدمت نظام اخلاقی آن است.»[22] و به تعبير ديگر، تأمين مصالح اجتماعی و دنيوی مردم، مقدمه ای است برای نيل آنان به كمالات روحی و معنوی، و در نتيجه، سعادت هميشگی و ابدی در قيامت.

در بحث از «جايگاه انسان در نظام هستی» به بعضی از آيات و سخنان پيشوايان دينی در اين زمينه اشاره كرديم و در اين بخش، تنها، نمونه هايی از سخنان امام خمينی، احياگر اسلام در قرن حاضر را نقل كرده، می گذريم:

ايشان، در باره بعثت پيامبر اسلام(ص) می گويند:

آن هايی كه گمان می كنند نبی ختمی و رسول هاشمی(ص) دعوتش دارای دو جنبه است، دنيايی و آخرتی، و اين را مايه سرافرازی صاحب شريعت و كمال نبوت فرض كرده اند، از ديانت، بی خبر و از دعوت و مقصد نبوی، عاری و بری هستند. دعوت به دنيا، از مقصد انبيای عظام، به كلّی، خارج(است؛ زيرا،) حسّ شهوت وغضب و شيطان باطن و ظاهر، برای دعوت به دنيا كفايت می كند، محتاج به بعث رسل نيست.

اداره شهوت وغضب، قرآن و نبی لازم ندارد، بلكه انبياء، مردم را از دنيا باز دارند و تقييدِ اطلاق شهوت وغضب كنند و تحديدِ منافع نمايند، غافل، گمان كند دعوت به دنيا كنند![23]

در اين سخن، «ثنويت» در هدف بعثت پيامبران، نفی شده و هدف اصلی و نهايی پيامبران، «قرب الهی و كمال روحی و معنوی انسان» شمرده شده است. اهداف ديگری مانند «عدالت اجتماعی»، زمينه ساز نيل به آن هدف نهايی است. پيامبران، مردم را به دنيا دعوت نمی كنند، بلكه حدود و ضوابط زندگی دنيوی آنان را مشخَّص می كنند تا در جهت سعادت اخروی انسان قرار گيرد.

انسان، می تواند زندگی دنيای خود را كم و بيش سامان بخشد، امّا اگر زندگی دنيوی بخواهد سعادت ابدی انسان را در آخرت تأمين كند، نيازمند وحی است. مكاتب بشری، اوج هنرشان، در آباد كردن دنيای بشر است، امّا آبادی دنيا چنان كه سعادت ابدی انسان را تأمين نكند، سودی ندارد.

در سخنی ديگر، اساساً، تفسير ديگری از «اقامه عدل» ارائه داده و آن را «متحول كردن ظالم به عادل و متحوّل كردن مشرك به مؤمن» معنا كرده اند.[24]

اين سخنان، از سوی شخصيّتی صادر شده كه اسلام را آميخته به سياست می دانست و حتّی سياستش را از عبادتش بيش تر و بلكه عبادتش را نيز سياست می شمرد.[25]

ايشان، در مقام ديگری، با تشريح ماهيّت قوانين اسلام، برای اثباتِ لزومِ تشكيل حكومت، ضمن بر شمردن مواردی از نظام حقوقی اسلام، می فرمايد:

برای همه اين مراحل (از قبل از تولد تا پس از مرگ) دستور و قانون دارد، تا انسان تربيت كند، انسان كامل و فاضل، انسانی كه قانونِ متحرك و مجسَّم است و مجری داوطلب و خودكار قانون است. معلوم است كه اسلام، تا چه حد به حكومت و روابط سياسی و اقتصادی جامعه اهتمام می ورزد تا همه شرايط، به خدمت تربيت انسان مهذّب و با فضيلت درآيد. قرآن مجيد و سنّت، شامل همه دستورات و احكام اسلامی است كه بشر برای سعادت و كمال خود احتياج دارد.[26]

اين نكته را نه تنها در دوران مبارزه با ظلم و بی عدالتی رژيم شاهنشاهی متذكّر شدند، بلكه پس از پيروزی و استقرار نظام جمهوری اسلامی و در رأس قدرت و رهبری جامعه نيز بيان كردند:
تمام مسائلی كه هست، می خواهيم دست ظلم را كوتاه كنيم، إن شاءاللّه، می خواهيم كه قدرت ها را سركوب كنيم و پايشان را از اين بلاد مسلمين كوتاه كنيم، إن شاءاللّه.

همه اين ها، مقدمه است كه يك آرامش در اين بلاد پيدا شود و دنبال اين آرامش، يك سير روحی پيدا شود، يك هدايت به سوی خدا پيدا شود. آن چيزی كه اساسی است، سير إلی الله است، توجّه به خدا است!. همه عبادات، برای او است! همه زحمات انبيا، از آدم تا خاتم، بر اين معنا هست كه سير إلی الله باشد![27]

بر اساس چنين شناختی از اسلام، مفسِّر نامدار شيعه، علامه طباطبايی، بر آن دسته از جامعه شناسان كه حقيقت دين و غرض از آن را «برپايی عدالت اجتماعی» دانسته و عبادات را از فروع آن شمرده و نتيجه گرفته اند كه «كسانی كه عدالت اجتماعی را بر پا كنند، متديّن اند، هر چند نه اهل اعتقاد باشند و نه اهل عبادت»، خرده گرفته و بطلان اين توهّم را بی نياز از استدلال شمرده و نفی توحيد و مكارم اخلاقی و بازگشت به تمتّعات مادّی و دنياطلبی را از لوازم آن دانسته اند.[28]

اين تحليل از بعثت پيامبران، غير از ديدگاه كسانی است كه هدف پيامبران را به آخرت منحصر ساخته و معتقد شده اند كه اساساً، دنيا را به مردم واگذار كرده اند تا با عقل و انديشه بشری اداره شود، به طوری كه اگر زندگی انسان منحصر به دنيا بود و آخرتی در كار نبود، اصلاً، نيازی به بعثت پيامبران و دين نبود.[29]

در اين ديدگاه، وحی و دين، رابطه ای فردی بين انسان و خدا است و برای تأمين آخرت انسان، نازل شده است. بنابراين، دين، ارتباطی به اجتماع و سياست و اقتصاد و جامعه شناختی و امثال آن ندارد، در حالی كه اجتماع و سياست و اقتصاد و جامعه شناختی كه بر پايه تعاليم پيامبران نباشد، نمی تواند سعادت ابدی بشر را در قيامت تأمين كند.

پس از روشن شدن «جايگاه انسان در نظام هستی» و «جايگاه فرد و جامعه» و «جايگاه دنيا و آخرت» در مكتب انبيای الهی و هدف بعثت آنان كه همان رشد و تعالی معنوی و كمال فرد در پرتو جامعه است ورود به بحث و شناخت حقوق و وظايف مردم در جامعه، در اين مكتب، سهل تر، و درك و پذيرش آن، آسان تر خواهد بود.

پی نوشت ها:

[1]. نهج البلاغه ، خطبه 167.

[2]. بحارالأنوار، ج 32، ص 41.
[3]. بقره: 28 (و إذْ قال ربّك للملائكة إنّی جاعل في الأرض خليفة...).
[4]. اسراء: 70 (و لقد كرّمنا بنی ءادم و حملناهم في البرّ و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علی كثير ممّن خلقناتفضيلاً).
[5]. حجر: 28-29.
[6]. مولا عبدالرزاق لاهيجی، سرمايه ايمان، ص 770.
[7]. ر.ك: نهج البلاغه، خطبه های 61، 81، 42، 100، 194. اكثر اين تعبيرها از قرآن كريم گرفته شده است. مثلاً، در سوره انسان، آيه دوم، آمده است: (إنّا خلقنا الإنسان من نطفة أمشاج نبتليه...) و در سوره نحل، آيه صدويازدهم آمده است: (و توفّی كلُّ نفس ما عملتْ و هم لا يظلمون.) و در سوره غافر، آيه هفدهم آمده است: (اليوم تجزی كلُّ نفس بما كسبت...) و در سوره ص، آيه شانزدهم آمده است: (و قالوا ربّنا عجّل لنا قِطَّنا قبل يوم الحساب).
[8]. نهج البلاغه ، نامه 55.
[9]. نهج البلاغه، خطبه 190.
[10]. موسوعة كلمات الإمام الحسين (ع)، ص 540.
[11]. امام خمينی، اربعين، ص 103 102.
[12]. برای آگاهی در اين زمينه، ر.ك: محمد تقی مصباح يزدی، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن.
[13]. در باره زندگی اجتماعی انسان، مبانی مختلفی وجود دارد كه در اين جا به دو مبنا اشاره شده است. بعضی از متفكران، انسان را مدنی الطبع می دانند و بعضی ديگر، زندگی اجتماعی او را برخاسته از ضرورت و روح استخدام در آدمی می شمارند.
[14]. الميزان، ج 4، ص 97.
[15]. ذاريات: 56 (و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا ليعبدون).
[16]. نحل: 125.
[17]. نحل: 36. (و لقد بعثنا في كلّ أُمّة رسولاً أنِ اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت...).
[18]. احزاب: 46 45.
[19]. هود: 51 و انعام:90.
[20]. نهج البلاغه، خطبه 1.
[21]. نهج البلاغه، خطبه 147.
[22]. معارف قرآن، ج 1، ص 1698.
[23]. آداب الصلوة، ص 45.
[24]. تفسير سوره حمد، ص 129.
[25]. كوثر، ج 1، ص 105 104.
[26]. ولايت فقيه، ص 21.
[27]. صحيفه نور، ج 19، ص 55.
[28]. الميزان، ج 4، ص 115.
[29]. ر.ك: مهدی بازرگان، جزوه خدا و آخرت.
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید