مرحله یکم: ولایت فقیه در عصر حضور

مرحله يكم ؛ ولايت فقيه در عصر حضور

مقدمه

نخستين آتش كينه و عداوتی كه در اسلام، بلافاصله پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) زبانه كشيد، اختلاف در مسأله امامت و ولايت سياسی و چالش انتصاب و انتخاب بود. قاطبه مسلمانان، بردو نكته اتّفاق نظر داشتند و بريك نكته، اختلاف می ورزيدند. در تعريف امامت و در وجوب تعيين امام، همه، يك صدا بودند و امامت را چنين تعريف می كردند:

«رياسة عامّة في أُمور الدين و الدنيا».(1)

تلقی همگانی، اين بود كه تمامی امور و شؤون دينی و دنيوی مردم، مانند زمان رسول اكرم(ص) بايد تحت ولايت و تدبير يك نفر باشد، امّا در اين نكته اختلاف داشتند كه: «آيا وجوب تعيين امام، وظيفه و تكليف جامعه است يا كاری است كه از سوی شارع بايد انجام شود؟».

اهل سنّت، به نظريه نخست و انتخابی بودن امامت گرويدند و شيعيان، معتقد به نظريه نصب شدند و در نتيجه، دو مسير پرفراز و نشيب تاريخی در مسأله مشروعيّت گشوده شد.

پس از حادثه سقيفه، نظريه نخست غالب شد و نظريه دوم، مغلوب ميدان گشت. و از آن روز، پيروان اهل بيت(ع) به عنوان گروهی كه برای آن ها مشروعيّت نظام سياسی، مورد سؤال است، در جامعه اسلامی مطرح شدند.

اين گروه، در زمان خلافت خلفای راشدين، با توجه به شرايط جامعه و برای حفظ اساس اسلام و پای بندی نهاد قدرت به رعايت ظاهر شريعت، آرام بودند،پس از پايان حكومت علوی و عصر خلفای راشدين با توجه به انحرافات دستگاه خلافت، فعاليت های آنان چهره ای ديگر به خود گرفت.

عترت طاهره(ع) حجيت علمی و مشروعيّت سياسی دستگاه خلافت و روحانيت وابسته به آن را نمی پذيرفتند و متقابلاً دستگاه خلافت هم، بيش ترين تهديد و بزرگ ترين رقيب خود را از اين ناحيه می ديد و لذا برای سركوبی اين حركت از هيچ اقدامی فروگذار نبود.

نهاد حاكم، نه تنها از فعاليت سياسی اهل بيت(ع) بيمناك بود، بلكه اجازه نمی داد بيت عصمت، حتی به عنوان يك مرجع علمی، مورد توجه عامّه مردم قرار گيرند.

اين، در حالی بود كه تازه مسلمانانِ بيشماری كه در اثر فتوحات اسلامی، به اين مكتب گرويده بودند، بی خبر از همه جا، حقيقت اسلام ناب را در چهره حاكمان اموی و عباسی جويا می شدند و در هجمه تبليغاتی دستگاه و عالمان وابسته به آن، هيچ گونه آشنايی با عترت طاهره، به عنوان عِدْل قرآن نداشتند.

پس از واقعه كربلا - كه به نقل مورخان، معتقدان برامامت امام سجاد(ع) از سه يا پنج نفر، تجاوز نمی كردند(2) - عترت طاهره(ع) به فعاليت های زيربنايی فرهنگی و سياسی دست زدند.

تلاش در ايجاد رابطه با مردم، با تربيت موالی و ازدواج با زنان غير عرب و پرورش شاگردان لايق، مراعات تقيّه برای حفظ اساس تشيّع، وارد كردن چهره های بزرگ شيعه در مراكز حسّاس حكومتی، تقيّه كردن در مسأله امامت و تبيين زوايای نهفته آن، مانند عدم مشروعيّت انتخاب، زمينه سازی برای غيبت امام زمان(عج)، تأسيس تشكّل بزرگ برای پيوند با پيروان خود در سراسر جهان اسلام، از طريق ايجاد شبكه وكلا، محورهایِ اصلیِ اين جهاد طولانیِ بيش از دو قرن بود.

تأثير عميق و ژرف اين حركت مستمر، در دو چيز عمده بود: يكی ايجاد زمينه های لازم ذهنی برای غيبت كبرا و حفظ و توسعه پيروی از مكتب اهل بيت(ع) در اين دوره حسّاس پرخطر، و ديگر، تعيينِ تكليف برای شيعيان و اين كه به چه فرد يا گروهی در عصر غيبت مراجعه كنند و چه افرادی را به عنوان محور زندگی خود قرار دهند.

حال برای آشنايی بيش تر با اين تلاش بزرگ و تأثير آن در بحث ولايت فقيه و پردازش شالوده ولايت فقيه در اين برهه خاص، به برخی از زوايای آن می پردازيم.

تبيين جايگاه علمی - سياسی فقيه در عصر حضور

اهل بيت(ع) كه از بعد سلبی، خلافت و مراكز علمی و مذاهب فقهی وابسته به آن را فاقد هر نوع مشروعيّت ارزيابی می كردند، از بعد ايجابی، برای اثبات حقانيت خود، در هر دو مسأله (مرجعيت علمی و رهبری سياسی) بايد تمهيداتی را ايجاد می كردند.

ايشان - كه حجيت سيره شان و مشروعيّت امامتشان، مستند به تعاليم رسول اكرم(ص) بود - با اين پشتوانه، نخست، به تربيت افرادی زبده در فنون مختلف فقهی و كلامی و تفسيری دست زده و با اين شيوه، شالوده تشكيل حوزه های علمی و فقهی را در مناطقی مانند مدينه و كوفه برپا كردند.

اين حوزه ها، براساس يك سياستگذاری عالمانه با هدفی معين و برنامه ای روشن شكل گرفتند و آن گاه به تدريج، با گسترش و تعميق آن، حوزه های علمی بزرگ در طول تاريخ، مانند قم و حلب و حلّه و بغداد و ری و جبل عامل و نجف شكل گرفت كه همه همچون حلقه های زنجير، به خاندان عصمت(ع) متصل می شد.(3)

امامان معصوم(ع) - كه در مراكزی مانند مدينه حضور داشتند - برای پاسخگويی به نياز علمی و سياسی پيروان خود - كه با توجه به شرايط سخت تقيّه و بعد مسافت و آسان نبودن ارتباط، خود، مستقيماً نمی توانستند به امام خويش مراجعه كنند - پس از آماده سازی انسان هايی فهيم و پاك، آنان را به طور خاص و با نام و يا بدون نام و تحت عناوينی كلّی، مانند «راويان حديث اهل بيت» و «آشنايان با حلال و حرام اين مكتب»، به مردم معرفی می كردند تا مشتاقان حقايق وحی، هم معالم دين خود را از ايشان اخذ كنند و هم در مشكلات اجتماعی، ايشان را پناهگاه خود قرار دهند.

همان فقيهان بزرگی كه شاگردان بی واسطه اهل بيت(ع) شمرده می شوند و سلسله فقيهان عصر غيبت به واسطه آنها با فقه اهل بيت(ع) آشنا شدند. زرارة بن اَعين و ابابصير و محمدبن مسلم و بريدبن معاويه و يونس بن عبدالرحمان و ديگراصحاب شاخص اهل بيت(ع) از اين گروهند. در شأن ايشان، از امام صادق(ع) چنين روايت است:

ما أجد أحداً أحيی ذكرنا و أحاديث أبي إلّا زرارة و أبو بصير المرادي و محمدبن مسلم و بريدبن معاويه. و لولا هؤلاء، ما كان أحد يستنبط هدیً. هؤلاء حفّاظ الدين و أُمناء أبي علی حلال اللَّه و حرامه و هم السابقون إلينا في الدنيا و في الآخرة.(4)

اين بزرگان، تنها، راوی حديث نبودند، بلكه فقيهان بزرگی بودند كه به عنوان حافظ مكتب و امينِ امامان معصوم(ع) شناخته می شدند و مردم نيز وظيفه داشتند كه به ايشان به همين عنوان مراجعه كنند.

پس از اين آماده سازی و گسترش تدريجی تفكّر اهل بيت(ع) در مناطق مختلف - كه تا عصر امام هشتم ادامه يافت - از زمان امام هفتم به بعد، ائمه(ع) همگام با اين اقدام شان، به ايجاد تشكّلی عظيم از ارتباط با شيعيان كه در سراسر جهان اسلام پراكنده بودند، دست زدند.

پرداختن به موضوع وكلای ائمه(ع) بحثی حسّاس و مهم است كه نيازمند نوشتاری مستقل است.(5) آن چه به طور اجمال می توان گفت، آن است كه به نظر مورخّان و سيره نويسان، با توجه به گستردگی شيعيان در ايران و عراق و يمن و مصر و نواحی ديگر، به ويژه گسترش تشيّع در ايران، پس از سفر امام رضا(ع) به اين سرزمين، سيستمی كه ارتباط ميان شيعيان و امامان معصوم(ع) را به صورتی محكم و پيوسته پديد می آورد، سيستم وكالت بود. اينان، كسانی بودند كه از ناحيه امام رضا(ع) و امامان بعدی تا حضرت حجّت(عج)، كارِ تنظيمِ ارتباطِ ميان مردمِ پيرو اهل بيت و امامانشان را انجام می دادند.

آن ها، علاوه برجمع آوری خمس، درباره پاسخگويی به مسايل كلامی و فقهی نيز مسؤوليت داشته و در تثبيتِ امامتِ امام بعدی، در منطقه خود، نقش به سزايی داشتند.

از اخبار تاريخی به دست می آيد كه مناطقِ تحت نفوذِ سيستمِ وكالت، در چهار قسمت متمركز بوده است: 1.شامل بغداد و مدائن و سواد و كوفه؛ 2.شامل بصره و اهواز؛ 3.شامل قم و همدان؛ 4.شامل حجاز و يمن و مصر.(6)

اين افراد، بيش تر به وسيله نامه و پيك های مخصوصِ خود ائمه(ع) و يا افراد مطمئن كه برای حج يا زيارتِ كربلا، به حجاز و عراق سفر می كردند، با ائمه(ع) در ارتباط بودند. اين است كه بخش عمده ای از معارف فقهی و كلامیِ آن بزرگواران، به وسيله نامه و به عنوان «مكاتبه» در مصادر حديثی آمده است.

از دقت در سيستم وكالت و نقش و اختياراتی كه وكلای ائمه(ع) دارا بودند، به ويژه وكلای امام عصر(عج)، در دوره غيبت صغرا، دو نكته قابل استنباط است:

نخست آن كه ايشان، افرادی عادی نبوده اند، بلكه از نظر علمی، برجسته و در رتبه ای بالا بودند و توان پاسخگويی به مشكلات علمی و حلّ معضلات فقهی و كلامی شيعيان را داشتند. اصولاً، يكی از مسؤوليت های سيستم وكالت، پاسخگويی به مسايل علمی شيعيان بود. اين امر، نشان می دهد كه ايشان، معمولاً، با توجه به اختلاف مراتب و منطقه و محدوده مأموريت خود، از فقيهان زمان خويش بوده اند.

نكته دوم، آن است كه اختيارات واگذار شده به ايشان، در حدّ يك وكالت معمولی نيست. انسان، وقتی در برخی از اين مكاتبات و منابع تاريخی تأمل می كند، می يابد كه در واقع، امامان(ع)ولايت سياسی خود را تا آن جا كه مقدور بود، به واسطه همين نايبان خود اِعمال می كردند و اين ها، فقيهانی بودند كه با نصب و تعيين خاص، مسؤوليت هايی را به دوش می كشيدند كه بيش تر به«ولايت» شبيه بود.

در واقع، سيستم وكالت، نوعی سيستم ولايت فقيه با نصب خاص و تحت اشراف امامان معصوم(ع) در عصر حضور بوده است.

اكنون، به برخی از اين شواهد تاريخی اشاره می كنيم.
1.در مكاتبه علی بن بلال، از امام هادی(ع) پس از حمد و ستايش خداوند، چنين منقول است:
«ثم إنّی أقمت أباعلی مقامَ الحسين بن عبدربّه و ائتمنته علی ذالك»؛(7)

من، ابوعلی را به عنوان جانشين حسين بن عبد ربّه تعيين كردم و او را در اين كار، امين خود قرار دادم.

در اين فراز، سخن از تعيين كردن يك امين در منطقه ای از سرزمين پهناور اسلامی است.
پس از اين نصب و تعيين، حضرت، نسبت به او چنين سفارش می كنند:

و قد أعلم أنّكَ شيخ ناحيتك فأحببتُ إفرادك و إكرامك بالكتاب ذالك. فعليك بالطاعة له و التسليم إليه جميع الحق قبلك و أنْ تحضَّ مواليّ علی ذالك و تعرفهم من ذالك ما يصير سبباً إلی عونه و كفايته فذالك توفيرٌ علينا؛

با توجه به آن كه تو بزرگ ناحيه خود هستی، خواستم، تنها، به تو نامه بنگارم تا موجب اكرام تو باشد. برتو باد كه از او (ابوعلی) اطاعت كنی و تمامی حقوق مالی كه نزد توست، به او تسليم كنی و ديگر دوستان ما را هم به اين امر تشويق كنی و آن چه را كه موجب ياری او می شود، به آنان گوشزد كنی؛ چون اين كار، برای ما سودمند است.

دقت در متن اين نامه، وظايف و حدود اختيارات وكلا را و چگونگی ارتباط كسانی كه جزء چهره های متشخّص يك منطقه به حساب می آيند با نمايندگان امامان معصوم را نشان می دهد، به خصوص اين كه حضرت، به اطاعت از او فرمان می دهد.

2.در نامه ديگری، خطاب به شيعيان بغداد و مدائن و سواد و اطراف آن، ضمن اعلام وكالت اباعلی بن راشد و جايگزينی او به جای وكيلی ديگر، اطاعت از وی را اطاعت از خود و عصيان او را، عصيان از خود اعلام می كند:

«فقد أوجبت في طاعته، طاعتي و الخروجُ إلی عصيانه، الخروج إلی عصياني؛ فالزموا الطريقَ»(8)

اين كه اطاعت و عصيان فردی، اطاعت و عصيان امام تلقی شود، به خوبی، نشانه دهنده موقعيت حسّاس اجتماعی آن فرد و مسؤوليت های مهم ناشی از آن است كه هرگز با وكالت رايج امروزه تناسبی ندارد. در حقيقت، در اين جا، «ولايت بالنيابة» كاملاً ملموس است.

3.يكی ديگر از وكلای امام جواد و امام هادی(ع) «ابراهيم بن محمد همدانی» است. امام، در نامه ای به او، ضمن اعلام وصول حسابهای خمسی می فرمايد:

«و كتبت إلی مواليّ بهمدان كتاباً أمرتهم بطاعتك و المصير إلی أمرك و أن لا وكيل لي سواك»؛(9) به دوستان خود در همدان، نامه ای نوشته و به آنان پيروی از تو را فرمان دادم (و گفتم) كه فرمان، فرمان توست و جز تو، ازطرف من، در آن ناحيه، وكيلی نيست.

اين موارد، گويای آن است كه شيعيان در نقاط مختلف جهان، به وسيله سيستم وكالت، به هم مرتبط بودند تا مكتب اهل بيت(ع) حفظ شود و گسترش پيدا كند.

4.يكی از نواحی مهم و مراكز شيعه، نيشابور بود. وكيل امام عسكری(ع) در اين شهر، «ابراهيم بن عبده» است. شأن و اختيارات اين وكيل را از نامه امام(ع) به«عبداللَّه بن حَمْدُوَيه» می توان دريافت. در بخشی از اين نامه می خوانيم:

«و بعد، فقد بعثتُ لكم إبراهيم بن عبده، ليدفَعَ النواحي و أهل ناحيتك حقوقي الواجبةَ عليكم إليه. و جعلتُه ثقتی و أمِيني عند مواليّ هناك»؛(10) من، ابراهيم بن عبده را برای شما نصب كردم تا مردم آن ناحيه، حقوق واجب شرعی خود (خمس) را به او بپردازند و او را در آن جا، ثقه و امين خود قرار دادم.

5.مفصل ترين نامه امام عسكری(ع) توقيعی است كه به«اسحاق بن اسماعيل نيشابوری» نگاشته اند و در آن، اسحاق را به عنوان فرستاده خود نزد «ابراهيم بن عبده» كه در بالا از او ياد شد، معرفی می كنند و می فرمايند: دوستان ما، در آن نواحی، حقوق واجب خود را به ابراهيم بدهند تا او نيز به رازی بدهد. اين نامه را برای دوستان ما بخوان و از هيچ كس جز شيطانی كه مخالف شماست، پنهان مدار.(11)

از اين نامه ها به دست می آيد كه وكلای هر منطقه، وظيفه داشتند كه پول را به دست وكلای ديگری كه در تماس بيش تری با امام بوده اند، برسانند. وجود اين پيوند، باعث احيای شيعه و مانع از هضم شدن آن ها در اكثريت جامعه می شد.

همين شيوه ارتباط با شيعيان و برقراری نظام وكالت برای اداره امورِ پيروان اهل بيت(ع) در سراسر جهان اسلام - كه از زمان امامان پيشين وجود داشت - در دوران غيبت صغرا نيز تداوم يافت. محور ارتباط وكيلان با امام(ع) همان نايبی بود كه ازطرف امام زمان(عج)، تعيين می شد.

با اين شيوه نيابت، شاهد حركتی جديد ازطرف امام(عج) برای آماده سازی غيبت كبراهستيم.

نقل است كه ابوجعفر محمدبن عثمان عمری (نايب دوم امام زمان(ع)) ده وكيل در بغداد داشته كه نزديك ترين آن ها به وی «حسين بن روح» بوده است كه بعداً نايب سوم شد.
يكی از تفاوت های عمده اين نايبان با وكلای ديگر، اين بود كه در برابروجوه دريافتی، قبض رسيد از آن ها دريافت نمی شد.(12)

نام وكيلان مختلف اين زمان را - كه در نواحی اهواز و سامرا و مصر و حجاز و يمن و خراسان و ری و قم می زيسته اند - می توان از كتاب الغيبة شيخ طوسی سراغ گرفت.(13)

نخستين نايب خاص امام عصر(ع) عثمان بن سعيد، معروف به سمّان، از وكلای امام يازدهم(ع) و مورد اعتماد امام هادی(ع) بوده است. وقتی احمدبن اسحاق بن سعد قمی(ع)، از امام هادی(ع) می خواهد كه كسی را معرفی كند تا مسايل و مشكلات دينی خود را با او مطرح كند و به عنوان واسطه ميان امام(ع) با او باشد، در پاسخ می شنود:

«العمري ثقتي فما أدّی إليك عنّي، فعنّي يؤدّي، و ما قال لك عنّي، فعنّي يقول. فاسمعْ له و أطِعْ؛ فإنَّه الثقة المأمون.»(14)

اين سخن كه نسبت به فرزند عثمان بن سعيد (نايب دوم خاص امام زمان(ع))، ابوجعفر محمدبن عثمان عمری نيز از امام عسكری(ع) نقل شده است (15) - رابطه نزديك و شأن و منزلت علمی و اجتماعیِ وكيلان را با امام و با شيعيان به خوبی ترسيم می كند. عنوان «ثقه» و «امين» - كه برای ابراهيم بن عبده به كار رفته بود و عنوانی مهم و قابل تأمل است - در اين مورد هم تكرار شده است.

در مكاتبه ای از توقيعات شريف حضرت حجّت(ع) می بينيم كه از «وكيل» به عنوان «قائم مقام» ياد شده است. حسن بن عبدالحميد كه درباره يكی از وكيلان امام(ع) به ترديد افتاده بود، دريافت كننده اين توقيع است. در آن آمده: «ليس فينا شكٌ و لا فی من يقومُ مقامَنا بأمرنا».(16)

در اين عبارت، سخن از قائم مقامی و جانشينی است، نه وكالتِ تنها.
حسين بن روح، سومين نايب خاص است. وی، از معتمدان عَمْری (نايب دوم) بوده است و در حضور برخی از بزرگان شيعه در بغداد، مانند ابوعلی بن همام، ابوعبداللَّه بن محمدالكاتب،اسماعيل بن علی نوبختی، به دستور امام(ع) به عنوان جانشين ابوجعفر عمری تعيين شده است:

«هذا أبوالقاسم حسين بن روح القائم مقامي، و السفير بينكم و بينَ صاحب الأمر.... الوكيل له، الثقة الأمين، فارجعوا إليه في أُموركم، و عَوِّلوا إليه في مهمّاتكم فبذالك أُمِرْتُ و قد بلّغتُ.»(17)

در اين جا هم، سخن از قائم مقامی و وثاقت و امانت است.
آخرين نايب خاص، ابوالحسن علی بن محمّد سَمَری است كه تا سال 329 ه.ق نيابت داشته است و با وفات او و رسيدن توقيع و نوشته ای از ناحيه مقدسه مبنی براعلام غيبت كبرا، دوران نيابتِ خاصه به انجام می رسد. در فرازی از اين توقيع مبارك، چنين آمده:

«فاجمع أمرك و لاتوص إلی أحدٍ فيقوم مقامَكَ بعد وفاتِك، فقد وقعتِ الغيبةُ التامّة»؛(18) كارهايت را سامان بده و به كسی به عنوان جانشين خود، وصيت نكن، اكنون زمان غيبت تامّه فرا رسيده است.

تا اين زمان، عصر حضور است و امكان رابطه با امامان معصوم(ع) فراهم بود. عصر حضور، برای شيعه، عصر تشريع است و با آن كه در دوره طولانی حضور، فقيهان و عالمان فرهيخته فراوانی در مكتب اهل بيت(ع) تربيت شدند و احياناً به كار تفريع هم پرداختند، ولی از آن جا كه شمس ولايت، پنهان نبود، اين دوره را به عنوان «عصر تفريع» به معنای مصطلح فقهی - كه نيازمند اجتهاد و استنباط از ادلّه باشد - نمی نامند.

اكنون، با مرگ سمری، غيبت تامّه فرا رسيده است. غيبتی كه زمينه های تمهيدی آن و آماده سازی ذهنيت پيروان اهل بيت(ع)برای رويارويی با آن، از زمان پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع)، به تدريج تحقق يافته بود. از مهم ترين ابزارهای لازم برای مواجهه با آن، تأسيس حوزه های دينی و فقهی شيعه و تربيت چهره های كارآمد بود. در پی اين تأسيس، اهل بيت(ع) هم تشكّل وكلا را سامان دادند و هم شيعيان را برای رجوع به آنان هدايت و تشويق كردند.

وقتی يك محقّق، عناوين و مضامين مربوط به وكالت و نيابت خاصّه مانند «الثقة المأمون» و «أقمتُ» و «القائم مقامي» و «فارجعوا إليه في أُموركم» و «يقوم مقامَنا» و «فعليك بالطاعة له» و «طاعتُه طاعتي» و «عصيانه عصياني» را يك جا مرور می كند، اين حقيقت را كاملاً درك می كند كه با يك وكالت عادی مواجه نيست، بلكه اين افراد آشنايان با علوم اهل بيت(ع) و فقيهانی بوده اند كه وكالت آن ها در معنا ولايت بوده است.(19)

براين همه، بايد ادلّه نصب عامّ را افزود كه از دلالت آن، در بحثی مستقل بايد سخن گفت، ولی علی المبنا، نشان می دهد كه ولايت فقيه، از زمان خود اهل بيت مطرح بوده و شيعيان، به خوبی، در طول چند دهه، با آن انس گرفته بودند تا در رويداد شگفت غيبت، به بيراهه نروند و سرگردان، به وادی ضلالت نيفتند.

نبايد با «غيبت كبرا» به عنوان يك ابتلای عظيم و يك امر بازدارنده و پسگرا در حركت اهل بيت(ع) برخورد كرد. غيبت، يك رخداد بالنده برای رشد و تعالی بشريت، و به ويژه، شيعيان بوده است. غيبت، نشان از بلوغ و رشد شيعه دارد كه می تواند در غياب شمس عصمت، پس از يك دوره نيابت خاصه، اكنون با نيابت عامّه، به راه خود ادامه دهد.

اگر در عصر نيابت خاصّه، با فرمان «فارجعوا إليه»، شيعيان به سوی نايب خاص می شتافتند، اكنون هم با همان آهنگ و مضمون مانند «فارجعوا فيه إلی رواة أحاديثنا» - كه در ادلّه نيابت عامّه آمده - می تواند وظيفه و راه روشن خود را در حادثه عظيم غيبت كبرا درك كنند، بدون آن كه مسأله امامت و ولايت، دچار بلاتكليفی و تعطيلی شود.

پی نوشت ها:


 

1. كشف المراد، ص 472.

2. كتاب حيات فكری و سياسی امامان شيعه، ج 1، ص 25، مقدمه.
3. برای آشنايی با حوزه های فقهی و فقيهان نام آور شيعه، ر.ك: موسوعة طبقات الفقهاء، القسم الثانی، ص 110 - 460؛ تاريخ الفقه الشيعي (مقدمه بركتاب الروضة البهية فی شرح اللمعة الدمشقيه)، ج 1، ص 23 - 76.
4.الاختصاص، كنگره جهانی هزاره شيخ مفيد، مجموعه مصنفات شيخ مفيد، ج 12، ص 66.
5. برای آشنايی با شخصيت وكلا و وظايف آن ها، ر.ك: كتاب الغيبة، ص 201؛ و حيات فكری و سياسی امامان شيعه، ج 2، ص 132 - 135 و 153 - 160 و 190 - 199.
6. كتاب الغيبة، ص 154 (به نقل از تاريخ سياسی غيبت امام دوازدهم، ص 137).
7. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 282 و ج 4، ص 324 - 325؛ بحارالانوار، ج 50، ص 222 - 223.
8. معجم رجال الحديث، ج 4، ص 324؛ بحارالانوار، ج 50، ص 220.
9. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 295.
10. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 255.
11. معجم رجال الحديث، ج 1، ص 250 - 254.
12. كتاب الغيبة، ص 225.
13. كتاب الغيبة، ص 209 - 257.
14. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 112.
15. كتاب الغيبة، ص 219.
16. اصول كافی، ج 1، ص 437، ح 14.
17. كتاب الغيبة، ص 227.
18. كتاب الغيبة، ص 243.
19. مرحوم شيخ در كتاب الغيبة، وقتی شرح احوال وكلا را می دهد، در همان آغاز می گويد: «نذكر طرفاً من أخبار مَنْ كان يختص بكل إمام و يتولّی له الأمر علی وجه من الايجاز.» اين عبارت، به خوبی نشان می دهد كه شيخ، از وكالت، تلقِّی ولايت داشته است.»

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید