مراحل شكل گيرى حكومت اسلامى در بيان امام خمينى(ره) 1

  • چهارشنبه, 20 شهریور 1392 13:30
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 7263 بار

مؤلف: راسخون

مقدمه:

پـيـش از امـام خـمـيـني درباره حكومت اسلامي بحثهاي نظري صورت گرفته و برخي از مراحل شكل گيري حكومت اسلامي جـنـبـشـهـاي شيعي براي تحقق آن انجام يافته بود، ولي در عمل از آن خبري نبود.

امـام خـمـيـنـي با تلاش بي مانند خود، ضمن روشنگري مشروعيت حكومت اسلامي و ثابت كـردن ايـن كـه حـقيقت دين، جز با اجراي حكومت ديني غير قابل نمود و ظهور است، حـكـومت ديني را از جهان آرماني به عينيت جامعه آورد و بار ديگر، مدينه آرماني اسـلام، در بـرگـيرنده شهر عقل و شهر عدل و شهر عشق، امكان ظهور و نمود يافت. و تـوجـه مـسلمانان از الگوهاي مهلك غرب و شرق و زندگيهاي ماشيني و مصرفي به سمت اسلام و نظام اسلامي مصروف شد.

ما در واقع، در حكومت اسلامي، خود را به تـمـاشـا نـشسته ايم. ديگران هم اين طور بهتر مي توانند ما را ببينند. كاستي و كـمـال مـا بـراي هـمـه ملتها درخور فهم شده است و همگان متوجه كنش اجتماعي ما هـسـتند و اين از آثار حيات و حضور ما در صحنه هاي سياسي است. خيلي از متفكران در سـراسـر جهان، چشم به اين نظام دوخته اند و آن را به عنوان يك تجربه بزرگ و بـي مـانـنـد انـسـان شـيـعـي و ايراني تلقي مي كنند. حركتي هوشمندانه و همراه حـسابگريهاي خيره كننده و حيرت آور در آميختگي ديانت و سياست و مليت و اسلاميت.

آنـهـا بـه خوبي متوجه اين نكته هستند كه حكومت اسلامي، در شمار حكومتهايي نيست كـه رنـگ و بـوي ايـدئـولـوژي اسـلامي را به خود گرفته اند. اين حكومت دراساس و بـنـياد، اسلامي است و مي خواهد همه رابطه هاي موجود در آن، برآيند تعاليم ديني باشد و دركل، جامعه مورد نظر اسلام را به نمايش بگذارد.

پيشينه هاي تاريخي حكومت اسلامي حـكـومت اسلامي، امر نوظهوري نيست و در زمان پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله) و علي(علیه السلام) تجربه شده اسـت. شـيـعـه كه خاطره نظام عدل را هرگز از ياد نبرده بود، با اعتقاد راسخ به غـيـبـت ولي الله الاعظم، در طول بيش از ده قرن، اين خاطره را دنبال كرد و براي تـبـيـيـن مـباني آن در عصر غيبت، سختيها كشيد و در قالب گزاره ها و مقوله هاي كـلامـي چـون: مـسـاله ولايت، خلافت و غيبت امام ومقوله هاي فقهي، چون: دولت ستم، پـذيرش ولايت از سوي ستمكار، دولت عدل و ولايت فقيه، به بحث و مداقه در آن زمينه نـشست، فقيهان برجسته اي از جمله مقدس اردبيلي و شيخ جعفركاشف الغطاء و ملااحمد نـراقـي در سـده هاي اخير آن را در آثار خود مطرح كردند و امام خميني آن را به كمال رساند.

اهـمـيـت بحث حكومت اسلامي براي اهل سنت، نيز كم تر از شيعه نبود. در طليعه قرن حـاضر، هر چند انديشه ورزاني چون: رفاعه رافع الطهطاوي، يعقوب صنوع، شبلي شميل و طـه حـسـيـن، لـب بـه ستايش تمدن غرب و دموكراسي حاكم بر آن گشودند، ولي سخت تـاثـير انديشه هاو آموزه هاي سيد جمال الدين اسدآبادي، فكر ديني درجهان عرب و ميان روشنفكران اهل سنت، احيا شد و شيخ محمد عبده، شاگرد نامدار سيد، فكر ديني را در چـارچـوب گـرايـش بـه اصلاح اجتماعي، مجسم ساخت و به دنبال او، عبدالرحمن كـواكـبـي، دو كـتـاب: طـبـايع الاستبداد و ام القري را نوشت. او با كتاب اولي، اسـتبداد عثماني را رسوا كرد، مساله اي كه براي روشنفكران و نويسندگان قرن 19، فـوري تـريـن مـسـالـه سياسي بود و با نوشتن ام القري، به ريشه يابي ناتواني و درماندگي مسلمانان و راههاي از بين بردن آن پرداخت.

بر آيند اين حركتهاي فكري، شخصيتي چون محمد رشيد رضا بود كه در جهان اسلام سني، آراي خـود را دربـاره حـكـومـت اسلامي، با نظم، روشن و با شجاعت بيان كرد، محمد رشـيـد رضـا، بـا نـوشـتـن كـتاب: الخلافه والامه العظمي، تفسير بي طرفانه اي از فـروپـاشـي خـلافت عثماني و تاسيس آراي نوين حكومت اسلامي ارائه داد و بعد از او نـهـضـت اخوان المسلمين كه در سال 1928 ميلادي در مصر به دست حسن البناء، تاسيس شـد، جـهـان اسـلام را بـه صورت گسترده اي به حكومت اسلامي دعوت كرد، ولي سركوبي آنـهـا بـه دسـت رژيـمـهاي عرب و خط مشي محافظه كارانه رهبران آن در قبال قدرت سياسي حاكم، از كشش و جاذبه آن كاست.

پـيـدايـش انـقلاب مشروطيت در ايران، بار ديگر توجه انديشه ورزان ايراني، بويژه عـلـمـاي بـرجسته را به مساله حكومت و نظام حكومتي اسلام، جلب كرد. از آن ميان، مـيـرزا مـحـمد حسين نائيني، شاگرد ميرزاي شيرازي، كتاب ارزشمند: تنبيه الامه و تنزيه المله را به منظور توجيه شرعي حكومت مشروطه، به رشته تحرير درآورد.

حكومت اسلامي از ديدگاه ميرزاي نائيني نـائـيـني كتاب تنبيه الامه و تنزيه المله را نه براي بيان چگونگي حكومت اسلامي، بـلكه به منظور توجيه شرعي حكومت مشروطه، نوشت. وي، اين رساله را در ربيع الاول سال 1327ه.ق. به پايان رساند و همان سال در بغداد منتشر كرد.

نـوشـتـه نائيني، هر چند به طور مستقيم، به حكومت اسلامي مربوط نمي شود، ولي در تـوجـيـه مشروطه، وجوهي از حكومت اسلامي كه خود از آن به (سلطنت اسلاميه)1 تعبير مـي كـنـد، بـيان شده است. از فحواي كلام نائيني به خوبي روشن مي شود كه نائيني شـرايط را براي طرح تمام نماي حكومت اسلامي، مناسب نمي ديده است. او، تنها برخي از اصول و قواعد حكومت اسلامي را مطرح كرده است.

بـراسـاس نوشته نائيني، حكومت دراسلام، عبادت است: از امانت داري نوع و ولايت بر نـظـم و حـفـظ و اقـامـه ساير وظيفه ها و سياستها و به منزله شباني گله است.2 بـنابراين، حكومت اسلامي (شورايي) و (عمومي) است، نه استبدادي و نيزماهيت حكومت اسـلامـي، نه تنها (ولايت بر سياست امور امت) است، بلكه بنياد آن به مشاركت تمام مـلـت در نوعيات مملكت و بر مشورت با عقلايي است3 كه عبارت از شوراي عمومي4 ملي است و آزادي5 و مساوات همه آحاد امت6 از اصول ديگر آن شمرده مي شوند.

مـيـرزاي نائيني، حكومت مشروطه را صددرصد اسلامي نمي داند; اما آن را در مقايسه بـا حـكومت استبدادي، به حكومت اسلامي نزديك تر مي داند و به همين دليل، انتقال از حكومت استبدادي به مشروطه را مورد حمايت قرار مي دهد.7 بـه نـظـر او، حكومت استبدادي، هم به معني غصب (رداي كبريايي) خداوند و هم غصب (مـقـام ولايت)، همراه با (ظلم به عباد) است، ولي مشروطه فقط ظلم به مقام امامت و ولايـت اسـت و بـس كـه بـا اجازه كسي كه داراي (ولايت اذن) است، مي تواند لباس مشروعيت به تن كند.8 نائيني در تاييد اين نكته آورده است:

(پـس البته لازم است نحوه سلطنت اسلاميه را اگر چه متصدي مغتصب باشد، به قدر قوه تـحـفـظ كنيم و اگر محض تعليم امت و از براي سرمشق ولات و قضات و عمال و به غرض الـتـزام آنان به رفتار بر اين نهج و عدم تخلف از اين دستورالعمل بوده، پس لازم است تعليم كنيم.)9 عـلامـه نـائـيـني، تاسف مي خورد از اين كه با توجه به نيازهاي زمان، از سياسات اسـلامـي بـهـره نـجـستيم و به اسيري و بندگي طاغوتها در آمديم و گرفتار شديم و گـرفـتاريها و دشواريها را به كلي بي علاج پنداشتيم و در اين وادي داخل نشديم و ديـگـران بـراي پـي بـردن به نيازها، خود را از اين اسارت پليد، رهاندند و گوي پيشتازي از ما ربودند.10 كـژي كـه در انـدك زمـانـي بـه مـشـروطـه راه يافت و گامهاي غير مس ، ولانه اي كه روشـنـفـكـران غـرب زده براي از هم گسستن و فروپاشاندن اين انقلاب بزرگ مردمي و آثـار دسـتـاوردهاي آن برداشتند، نسل نائيني و بلكه نسل بعداز او را از اعتماد بـه ايـن قـبـيـل حركتها نا اميد كرد و در نهاد جامعه شيعي ايران، انتظار فرصت ديگري را بارور ساخت.

ايـن انـتـظـار ، پـس از سقوط رضاخان ، طي چندين مرحله ارزيابي و توانا شد. ظهور فـدائـيـان اسلام، به رهبري شهيد هميشه جاويد ، نواب صفوي ، از اين مراحل شمرده مي شود، تا اين بزرگ ترين گام را امام خميني پس از نهضت 15 خرداد 1342 برداشت.

امام خميني و حكومت اسلامي پـس از مـيـرزاي نائيني، امام خميني، بحث از حكومت اسلامي را دنبال كرد، با اين تـفـاوت كـه امـام ولايـت فقيه را از مباحث فقيهي بيرون آورد و آن را در جايگاه اصـلـي خـود; يعني علم كلام قرار داد. امام روشن كرد كه ولايت فقيه در تفكر كلامي شـيـعـه، دنباله امامت است و بحث امامت و ولايت، از اصول عقايد اماميه شمرده مي شـود; از ايـن روي نـمـي تواند داخل مباحث فرعي فقهي باشد، هر چند تكليفي بودن پـذيرش ولايت فقيه، براي همه مومنان ، آن را از احكام تكليفي و داخل مباحث فقهي نـيـز قـرار مـي دهـد و مي تواند در فقه نيز، به اين اعتبار مورد گفت وگو قرار گيرد.

بـه ديـگـر سـخن، ولايت فقيه به لحاظ جنبه فعل الهي بودن، يك بحث كلامي است و به لحاظ جنبه فعل تكليفي بودن، يك بحث فقهي شمرده مي شود.

امام، مستقيم، به سراغ ديدگاه كلامي و فقهي شيعه در زمينه حكومت رفت و از توجيه شـرعي نظامهاي موجود پرهيز كرد. امام خميني در تاريخ پرفراز و نشيب اسلام، تنها كـسـي اسـت كه با واقع گرايي حيرت انگيزو حلم و حكمت بي مانندش، توانست هزاران بـازدارنـده را بـا استمداد از امدادهاي غيبي، از جلوي راه حركت بردارد و پايه هـاي حـركت و حكومت و حكم اسلامي را براساس آنچه در كتاب و سنت تبيين شده است و نـيازهاي تاريخي و اجتماعي، ايجاب مي كند، بريزد. امام، تنها عالم ديني بود كه تـوانست حق بودن اصول پايه نظام را اثبات كرده و در عرصه ظهور مدينه ها، آرمان شـهـر اسـلام را با بنيانگذاردن دولت اسلامي، عينيت بخشد و حكمت عملي اسلام را در عمل مجسم كند.

امـام خـميني، در سه مرحله آرمان حاكميت دين را از ذهنيت به عينيت دگر كرد. او در مـرحـلـه نـخـسـت، بـا نوشتن كتاب ولايت فقيه و بخشهايي از كتابهاي: البيع و الـمـكـاسـب الـمحرمه، مباني استدلالي يكي از اساسي ترين مباحث كلام و فقه سياسي شـيـعـه; يعني ولايت فقيه در عصر غيبت و چگونگي ستيز و در افتادن با ولايت ستم و قـلـمـرو اخـتـيـار ولي فقيه در نظام سياسي اسلام را پيش كشيد و با اين عمل خود مشروعيت حكومت اسلامي را ثابت كرد.

در مـرحـله دوم كه از سال 1357 تا آخر حيات ايشان ادامه يافت، معماري اين بناي سـتـرگ و بـي مانند را در عينيت جامعه به عهده گرفت و امكان عيني و عملي آن را در گـسـتـره حيات اجتماعي به نمايش گذاشت و به پاسخ شبهه ها و نكته هاي پيچيده اهـتـمـام ورزيد كه در طول مسير پر پيچ و خم انقلاب، تك تك مردم جامعه با آن رو در رو مي شوند.

در مـرحله سوم، با نوشتن وصيت نامه سياسي ـ الهي، به عنوان آخرين پيام ماندگار چگونگي ادامه راه و به پيش بردن حكومت اسلامي و چگونگي نگهباني و پاسداري از آن را روشن كرد.

الـف. دور نـمـاي حكومت اسلامي در انديشه امام:

ما پس از نهضت 15 خرداد 1342 با مـفـهـوم حكومت اسلامي به گونه روشن (كه البته امام پيش از آن در كتابها و آثار ديـگرشان به طور فشرده به اين مساله پرداخته بوده) و چگونگي آن در بنان و بيان امام آشنا مي شويم.

امـام پـس از آزدي از زندان در 25 ارديبهشت 1343، در سخناني، از قدرت شگفت آور اسـلام، سخن به ميان آورد و حكومتهاي اسلامي روي كارآمده در تاريخ، به جز، يكي ـ دو تـاي آنـهـا را غير عامل به احكام اسلام دانست11 و يادآور شد: اسلام مي خواهد مسلمانان بر همه مقدرات عالم حكومت كنند.12 امـام، اسـلام را بـراي هـدايـت جامعه هاي بشري و به دست گرفتن زمام امور توانا خواند و در 18 شهريور همان سال، گفت:

(اگر بنا شد حكومت، اسلامي باشد، اگر بناشد ديانت اسلام حكومت كند،تمام ثغور حفظ مي شود.)13 از ايـن اشـارات كـه بگذريم، گسترده ترين بحث امام درباره حكومت اسلامي، به سال 1348 بـر مـي گردد كه در سيزده جلسه، از تاريخ 1/11/1348 تا 20/11همان سال، در ايـام اقـامـت در نـجف اشرف، درباره مباني كلامي و فقهي حكومت اسلامي، سخن گفت و مـجـمـوعه و يرايش يافته اين گفتارها، در پائيز 1349، با عنوان: ولايت فقيه، در بيروت چاپ و به كشورهاي گوناگون، از جمله ايران فرستاده شد.

امام در اين كتاب، توجه همه مبارزان مسلمان را به كج انديشي و تبليغات خائنانه اسـتـعـمـارگـران كـه مـي گـفتند: (اسلام حكومتي ندارد، تشكيلات حكومتي ندارد)14 فراخواند و گفت:

(از بـزرگ ترين تاسيسهاي سياسي و حقوقي اسلام، حكومت است و بايد ضرورت تشكيل آن را بـاور داشـته باشيم و كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود.)15 امـام مـبـارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي را لازمه اعتقاد به ولايت دانست، بويژه ولايـت در امر حكومت و جنبه هاي سياسي آن را مورد بررسي قرار داد و به علماي آن عصر يادآور شد:

(شما وظيفه داريد حكومت اسلامي تاسيس كنيد. اعتماد به نفس داشته باشيد و بدانيد كه از عهده اين كار بر مي آييد.)16 بـه يـاران خـود سفارش كرد: تا از صفر شروع كنند و از جنجال چند نفر غرب زده و سرسپرده نوكرهاي استعمار، هراس به خود راه ندهند.17 امام جدايي ديانت از سياست را ساخته و پرداخته استعمارگران شمرد و هشيارانه مي گفت:

(آنـهـا ايـن تـفـكر را ترويج مي كنند تا دين را از تصرف امور دنيا و از تنظيم جـامـعه مسلمانان بركنار سازند و در ضمن، علماي اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادي و استقلال جدا كنند.)18 بـه نـظـر امـام، اين القاء ها تلقينها و به ذهن خواندنها، در ايجاد زمينه لازم بـراي جـدايـي دين از سياست، حتي در حوزه هاي علميه نيز اثر كرده بود، به گونه اي كـه اگـر كـسـي مـي خواست درباره حكومت اسلامي سخن بگويد، بايد تقيه مي كرد.

مـنـظـور اصلي استعمارگران از جدايي دين و سياست، چيرگي بر منابع اقتصادي و به دست گرفتن امور مالي آنها بود.

مـشـروعـيت حكومت اسلامي:

امام خميني در كتاب ولايت فقيه، دليلهايي را براي ثابت كـردن مـشـروعـيـت و بايستگي عقلاني حكومت اسلامي آورده و به اين منظور از شواهد تـاريـخي و نشانه هاي عقلي زيادي كمك گرفته كه مهم ترين آنها عبارتنداز اين سه دليل:

1. عمل پيامبر در تشكيل حكومت.

2. بايستگي استمرار اجراي احكام الهي و ويژه نبودن آن به عصر پيامبر اكرم.

3. بـررسـي مـاهـيت و كيفيت قانونهاي اسلام به خوبي نشان مي دهد كه اين قانونها بـراي تـكـوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع شده اند.19

امـام از احـكـام مالي، احكام دفاع ملي و احكام احقاق حقوق و احكام جزايي اسلام سـخن به ميان مي آورد و نمونه هايي ارائه مي دهد كه همگي از جامع بودن و حكومت گـرايـي اسـلام حـكـايت مي كنند و خاطر نشان مي سازد: وجود مجموعه قانونها براي اصلاح جامعه كافي نيست و به قوه اجرائي احتياج دارد. به همين دليل.

(خـداونـد متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون، يعني احكام شرع، يك حكومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است.)20 غـيـر از دليلهاي ياد شده در كتاب البيع، به دو دليل ديگر بر مي خوريم كه براي بيان ضروت و مشروعيت حكومت اسلامي عرضه شده اند:

4. هـيچ يك از مجموعه احكام اسلامي: سياسي، مالي و حقوقي نسخ نشده اند و تا روز قـيـامـت پـايـدار و پابرجا خواهند بود. همين ماندگاري احكام، ناگزير خواهان و خـواسـتـار حكومت و ولايتي است كه اجرا و نگهداري و پاسداري از آنها را به عهده بـگـيـرد. اجـراي احكام، بدون حكومت امكان ندارد; چرا كه سبب هرج ومرج مي شود.

جـداي از ايـن دلـيـل، حفظ نظام اسلامي و حفظ مرزها از تهاجم و تجاوز تجاوزگران نيز، از امور لازمي است كه بدون تشكيل حكومت امكان ندارد.21

5. امام از رواياتي كه پاره اي از آنها را دليل بر نفوذ فتوا يا قضاوت فقها مي دانـد، مـشروعيت حكومت اسلامي را استنباط مي كند و بر اين باور است: مفاهيم بيش تر اين روايات، بيانگر نيابت ولايي، در قلمرو گسترده اند.

امـام، بـا بـهره گيري از تعبيراتي چون: (الفقهاء امناء الرسل)22، (اللهم ارحم خـلـفـائـي)23، (الـفـقـهـاء حصون الاسلام)24 (اني قد جعلته عليكم حكما)25 و (ان الـعـلـمـاء ورثـه الانبيا)26 كه در روايات آمده اند، بايستگي ولايت فقيه در سطح اداره جـامـعـه و سرپرستي حكومت را روا مي شمارد و اين درحالي است كه از فقهاي پيشين كم تر كسي به چنين استنباطهايي دست يافته است.

امام در كتاب البيع مي نويسد:

(اسلام، همان حكومت است در همه شئون آن و احكام شرعي قوانين اسلام هستند و احكام جـلوه اي از جلوه هاي حكومت و حتي مطلوبهاي بالفرض هستند و از وسائلي هستند كه در جـهـت اجـراي حـكـومت و بسط عدالت به كار گرفته مي شوند. پس اين كه فقيه دژ اسـلام اسـت، مـعـنـايي ندارد جز اين كه او سرپرست اسلام است، همچنان كه پيامر و ائمه(علیهم السلام) سرپرست اسلام بوده اند در همه امور حكومتي.)27 امـام در ولايـت فقيه، پس از بيان مستدل درباره بايستگي حكومت اسلامي، به پيشينه تـاريـخـي انـحـراف از اين اصل كه به عصر بني اميه باز مي گردد و در دوران بني عـبـاس ادامه مي يابد، اشاره مي كند و يادآور مي شود: روش آنها در حكومت، روشي ضـد اسـلامي و به صورت نظامهاي حاكم بر ايران، روم و مصر بود و در دورانهاي بعد نـيز، همان اشكال غير اسلامي ادامه يافت. امام تاكيد مي كند: عقل و شرع بر قيام بـراي دگرگون كردن چنين حكومتي حكم مي كنند. در انقلاب سياسي مي بايد ، تا افزون بر پيش گيري از حكومت طاغوت، زمينه را براي حكومت اسلامي پديد آورد.

امـام در بـخـشـي از كـتـاب ولايت فقيه فرق بين حكومت اسلامي با ديگر حكومتها را بـرشـمـرده اسـت و حكومت اسلامي را مشروط به قانونهاي اسلام مي داند و وظيفه قوه مـقـنـنه و مجالس قانونگذاري برنامه ريزي براي وزارتخانه هاي گوناگون و تشكيلات حـكـومـت در چـهارچوب احكام اسلامي است و در ويژگيهاي زمامدار و رهبري ، افزون بر ويـژگيهاي عامه: عدل و تدبير، علم به قانون و عدالت را نيز از ويژگيهاي بايسته مي شمارد.

قـلـمرو كاري و حوزه اختيار ولي فقيه: مهم ترين بخش ديدگاه امام خميني درموضوع حـكـومـت، آن بـخشي است كه به روشنگري حوزه اختيار ولي فقيه مي پردازد و احكام حـكـومـتـي بـر اسـاس مـصلحت را بر احكام اوليه و ثانويه، در هنگام برخوردها و ناسازگاريها پيش مي دارد.

امـام، حوزه اختيار ولي فقيه را بسان حوزه اختيار پيامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه، گسترده مي داند و مي نويسند:

(براي فقيه همه آنچه براي معصوم ثابت بوده، ثابت است، مگر آن كه دليل قائم شود كـه اخـتـيـارات آنها از جهت ولايت و سلطنت آنها نيست، بلكه مربوط به جهات شخصي آنـان و بـه جـهـت شرافت آنان بوده است و يا آن كه اگر چه دليل دلالت مي كند كه فـلان اخـتـيار از جهت شئون حكومتي براي معصوم ثابت است، اما با اين حال اختصاص بـه امـام مـعصوم دارد و از آن، نقدي نمي شود همان طور كه اين مطلب درجهاد غير دفـاعـي مـشـهور است، گرچه در آن نيز، بحث و تامل راه دارد و امكان تسري آن به غير معصوم هست.)28 بـاري امـام فـرق نـهـادن بين حكومتي رسول الله و ولي فقيه را، ناخردمندانه مي داند;29 زيرا ولايت فقيه، بي گمان شعبه اي از ولايت رسول خداست.

الگويابي از مـسـائل مهمي كه در اين مرحله وجود داشت، يافتن و ارائه نمونه تاريخي حكومت اسـلامـي بـود. مـطالعه آثار نوشتاري و گفتارهاي امام خميني، نشان مي دهد كه از نـظـر ايشان حكومت اسلامي در طول تاريخ تمدن اسلامي از عمر كوتاهي برخوردار بوده اسـت.30 بـه جـز چـنـد سـالـي در زمـان پيغمبر اسلام(صلی الله علیه واله) و در حكومت بسيار كوتاه امـيـرالمومنين(علیه السلام)، جريان نداشته است.31 اين بود كه استناد حكومت اسلامي را مشي حكومتي رسول اكرم(صلی الله علیه واله) و حكومت امام علي معرفي مي كرد.32 امام خميني، عامل بيگانگي مسلمانان را از حكومت اسلامي و مهجوري اين نظام مقدس، نـاآگـاهـي مسلمانان از مصالح خود و در سده هاي واپسين، دسيسه هاي استعمارگران مـي دانـسـت. ايـشان در پژوهشهاي ژرف و طولاني خود به اين نتيجه رسيده بود: اين پـديـده شـوم از آن روزهايي در جهان اسلام آغاز شد كه به گوناگوني زواياي اسلام، توجه نشد.33 ايـن بـود كـه در 22 مـهـرمـاه 1357، همزمان با اوج گيري انقلاب الهي ايران، در سخنراني خود به اين نكته اشاره كرد:

(در قـرنهاي سابق يك دسته متكلمين بوده اند كه اينها روي فهم تكلم خودشان، روي فـهم ادراك خودشان، اسلام را آن طور توجيه مي كردند كه خودشان فهميده بودند. يك دسـتـه فـلاسـفه بودند كه روي فلسفه اي كه آنها مي دانستند، اسلام را به صورت يك فـلـسفه ادراك مي كردند، خيال مي كردند كه مكتب فلسفي است. يك دسته عرفا و اين طـايفه بودند كه اسلام را به فهم عرفاني توجيه مي كردند و اسلام را كانه يك مكتب عـرفـانـي مـي دانـسـتـد ، تـا ايـن زمانهاي آخرو كه اسلام را يك مكتب مادي تصور كردند.)34 زنده كردن همه زواياي اسلام، وقتي ممكن مي شود كه در عرصه جامعه حضور يابد و در هـمـه زوايـاي زنـدگـي فردي و اجتماعي به كار بيفتد و احكام آن، يك به يك اجرا شود.

امام با توجه به اين حقيقت بود كه در طول چندين دهه مبارزه به كم تر از پويايي حـكـومت اسلامي بسنده نكرد. با تلاش بسيار و شبان و روزان حقايق را روشن ساخت كه دور نـمـاي حـكـومـت الهي اسلام، در عروق ملت ريشه دواند و زنگار دلها پاك شد و خـردهـا تـوانايي درنگ يافتند و اين نظام مقدس براي مبارزين و خرد ورزان درخور فهم و عامل فخر شد.

حـكـومـت اسـلامـي بـراي امـام حكومت قانون35، مظهر عدالت حقيقي و برخورداري از نـعـمـتـهـاي الـهي36، مانعي براي خيانت، غارتگري و هرج و مرج37 بود و دولتهاي استبدادي در باور امام، در ناسازگاري آشكار، با حكومت اسلامي بودند.38.

ب. حـكـومت اسلامي در عينيت جامعه: پس از پيروزي انقلاب اسلامي در پرتو آموزه هاي اسـلام، تـوجهات حضرت حق و پشتيباني بي دريغ مردم و رهبري خردمندانه امام خميني در 22 بـهـمن 1357، زمان آن رسيده بود كه انديشه حكومت اسلامي جامه عمل بپوشد و بـاورهـا و انـديـشـه هـاي مربوط به حكومت اسلامي و ولايت فقيه كه در طول قرنهاي گذشته، مورد گفت وگو قرار گرفته بود، در قالب يك نظام سياسي تبلور يابد.

امـام خـمـيـني، بر اساس خواست عمومي ملت ايران و برابر اصول قانون اساسي نظام اسـلامي، در نقش رهبر انقلاب، ولايت و هدايت جامعه را بر عهده گرفت. او مشي سياسي را دنـبـال كـرد، تا چشم از جهان فرو بست. در طول اين مدت، زواياي ناپيدايي از سيستم حكومت اسلامي روشن شد كه خود به پژوهش مستقلي نياز دارد.

بـي گـمان يكي از مواردي كه در طول انقلاب، امام به گونه روشن نظرخود را درباره مـشـروعـيـت و حوزه اختيار حكومت اسلامي اظهار داشت، مربوط مي شود به پاسخ نامه رئيس جمهور، در 16 دي ماه سال 1364.

امام در اين نامه، درباره حوزه اختيار و قلمرو كاري حكومت اسلامي اظهار داشت:

(حـكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله، صلي الله و عليه وآله وسلم، است، يـكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمامي احكام فرعيه، حتي نماز و روزه و حـج اسـت. حـاكم مي تواند مسجد يا منزلي را كه در مسير خيابان است، خراب كند و پـول منزل را به صاحبش رد كند. حاكم مي تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل كند و مـسـجدي كه ضرار باشد، در صورتي كه رفع بدون تخريب نشود، خراب كند. حكومت مي تـواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است، هر موقع آن قرارداد مخالف مـصـالح كشور و اسلام باشد، يك جانبه لغو كند و مي تواند هر امري را چه عبادي و يـاغـيـر عـبـادي است كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامي كه چنين اسـت، جـلـوگـيـري كـنـد. حكومت مي تواند از حج، كه از فرايض مهم الهي است، در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست، موقتا جلوگيري كند.)39 بـيان و بنان امام و سيره عملي ايشان در برخورد با قدرتهاي شرق و غرب و اهتمام به استقلال و آزادي و احياي ارزشهاي اسلامي، مسير حكومت را نشان مي داد و راههاي نارفته آينده را پرتو افشاني مي كرد.

امام در عمل نشان داد كه جهت گيري اقتصاد اسلامي در راستاي حفظ منابع محرومان و گـسـتـرش مشاركت عمومي آنان است و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگ ترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهيدستي به شمار مي رود: (صـاحـبـان مال و منال در حكومت اسلام، هيچ امتياز و برتريي از اين جهت بر فقرا ندارند و ابدا اولويتي به آنان تعلق نمي گيرد.)40 يادآور شد:

(ثـروتـمـنـدان هرگز به خاطر تمكن مالي خود نبايد در حكومت و حكمرانان و اداره كـنـندگان كشور اسلامي، نفوذ كنند و مال و ثروت خود را بهانه فخرفروشي و مباهات قـرار دهند و به فقرا و مستمندان و زحمتكشان، افكار و خواسته هاي خود را تحميل كنند.)41 امـام بـهاي بيش تر را در حكومت اسلامي از آن كساني دانست كه از تقواي فزون تري بـرخـوردار بـاشند.42 اجرا و برنامه ريزي اين مهم را از وظيفه ها و كارهاي مهم همه مديران و كارگزاران و رهبران و روحانيان به شماري آورد:

(با فقرا و مستمندان و پابرهنه ها بيش تر حشر و نشر و جلسه و مراوده، و معارفه و رفاقت داشته باشند، تا متمكنين و مرفهين.) در كـنـار مستمندان و پابرهنه ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن را، افتخار بزرگي مي دانست كه بهره دوستان خدا شده است.43 امـام در آميختگي، رفت و آمد و حشر و نشر با اغنيا و ثروتمندان را ناسازگار با سـيره و روش انبيا و اميرالمومنين و معصومان(علیهم السلام) مي دانست44 و ساده زيستي را به همگان، بخصوص روحانيت ، سفارش مي كرد.45 امام، كم كم همه انگيزه هاي وحشت جامعه اسلامي را از ميان برد و نشستهاي طاغوتي را سـركـوب كرد و حكومتها را خدمتگزاران ملت خواند46 و سلامت يك كشور را در اين ديـد كه ميان دستگاه حاكمه با ملت تفاهم وجوده داشته باشد.47 سرانجام فلاكت بار حكام جور و غير مردمي را درس عبرت خواند.48 او، به همه هشدار دارد:

(در حـكـومـت اسـلامـي، همه مردم از اين به بعد، از خودشان بترسند، نه ازحكومت، ازخـودشـان بـتـرسند كه مبادا خلاف بكنند . حكومت عدل از خلافها جلوگيري مي كند، جـزا مـي دهـد. مـا از خـودمـان بايد بترسيم كه خلاف بكنيم و الا حكومت اسلام خلاف نخواهد كرد.)49 امام احكام قضايي، حكومتي و سياسي اسلام را احيا كرد. شناخت درست حكومت و جامعه را مـهـم دانـست، تا نظام بتواند براساس آن به سود مسلمانان برنامه ريزي كند و اجتهاد مصطلح در حوزه ها را كافي ندانست و اظهار داشت:

(يـك فـرد اگـر اعـلـم در علوم معهود حوزه ها باشد، ولي نتواند مصلحت جامعه را تـشـخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلي در زمينه اجتماعي و سياسي فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيري باشد، اين فـرد در مـسائل اجتماعي و حكومتي مجتهد نيست و نمي تواند زمام جامعه را به دست گيرد.)50 و يادآور شد:

(در حكومت اسلامي، هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقـتـضـا مـي كـنـد كـه نظرات اجتماعي ـ فقهي در زمينه هاي مختلف ولو مخالف با يكديگر، آزادانه عرضه شود و كسي توان و حق جلوگيري از آن را ندارد.)51 ج. حكومت اسلامي در وصيت سياسي الهي امام: وصيت در مفهوم حقوقي، از حق دست يازي حـكايت مي كند كه شخص به طور مستقيم يا با واسطه، پس از مرگ در ميراث مادي خود مـي تـوانـد داشـته باشد و موصي از اين راه دست يازيها و حق استفاده زمان حيات خـود را بـه حـق اسـتـفـاده و دسـت يازي بعد از مرگ مي پيونداند و دامنه آن به دارايـيـهايي كه فرد از خود به جاي گذارده، محدود مي شود. ولي در مفهوم الهي و سـيـاسـي آن، مـوضـوع وصـيـت فراتر از پيوندهاي اشخاص است و از قلمرو گسترده و اجـتـمـاعـي تـري برخوردار است و سرمايه هاي معنوي موصي را در بر مي گيرد و از درنـگ و درايت بيش تري حكايت مي كند. به همين دليل بيش تر اين گونه وصيتها، از سوي چهره هاي برجسته معنوي و زمامداران برجسته صورت گرفته است.

در اسـلام، وصـيـت الهي ـ سياسي، از زمان پيامبر رواج داشته است و منابع خبري و روايـي، سـرشـار ازاين گونه وصيتهايند. بخش مهم عهدنامه ها نيز در رديف وصاياي سـيـاسـي قراردارند. عهدنامه هاي حضرت علي(علیه السلام) به مالك اشتر نخعي و محمد بن ابي بكر، از بخشهاي عمده وصاياي سياسي امام(علیه السلام) شمرده مي شوند.

اين سنت، بعدها در ميان متفكران و زمامداران مسلمان، ادامه يافت و تا عصر حاضر دوام آورد. وصـيـت نـامه عطار نيشابوري52، وصيت نامه ملاعلي بن ملامحمد طالقاني، وصيت نامه علاء الدوله سمناني و علامه مجلسي53، همه از اين مقوله اند.

وصيت در هر دو معني خود، از صبغه ديني برخوردار است و در هزاره هاي گذشته، جزو احكام شناخته شده اديان ابراهيمي شمرده مي شده است.

جـايـگـاه ويـژه وصيت در نظام ارزشي اسلام، سبب شد، در فقه و كلام و عرفان، مورد تـوجـه و تـامـل قرار گيرد و امام خميني، بدون ترديد، در ميان فقها، متكلمان و عـرفـا از انـگـشـت شـمارترين افرادي است كه وصيت نامه سياسي از خود به يادگار گـذاشت و با اين عمل خود، چنين سنت ديرين و سازنده را ميان متفكران و چهره هاي سياسي، زنده ساخت.

امـام خـمـيـني با وصيت نامه سياسي الهي خود، به حضور ميان امت ادامه مي دهد و اجـراي آن در هـمه حوزه هاي انقلاب، به دوران امام خميني، دوام مي بخشد، دوراني كه دشمنان، با ارتحال امام، آن را خاتمه يافته مي پنداشتند.

امـام، دروصيت الهي خود، چنانكه رسم رهبران سياسي است، به آرزوهاي انجام نشدني نـپـرداخـتـه است. او به عنوان يك رهبر فرهيخته و فرزانه، روي نكته هايي انگشت گـذاشـته و از مقوله هايي سخن رانده كه امكان پياده شدن آنها مي رود. آن عزيز، سـخـنـي فراتر از حدومرز توانائيهاي يك ملت به ميان نياورده است. براي او، وضع خـوشـايـند، رفع ناهنجاريهاي معنوي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي جامعه، به اندازه تـوانـائيها و كششهاي مردم است و همين، رمز مهر و علاقه باطني مردم به اوست. او از بـاطـن مردم و از تواناييهاي آنان سخن مي راند. وصيت امام در يك كلمه، زبان معنوي و فرهنگ برومند توده هاست و با منظومه فكري مردم همنوايي دارد.

وصـيـت سـيـاسـي الـهـي امام، آخرين نگارش و يكي از پرتيراژترين كتابهاي تاريخ مـطـبـوعـات ايران است كه نزديك به دو ميليون نسخه از آن چاپ و به زبانهاي بين الـمـلـي تـرجـمه و نشر يافته است. اگر حجم اين وصيت و وصيت نامه شرعي امام را بـاهـم مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه امام چقدر به وصيت شرعي خود، در برابر وصيت سـيـاسـي، كه به مصالح امت اسلامي مربوط مي شود، كم اهميت داده است. وصيت سياسي الـهـي امام، در واقع بخش پاياني كتاب (ولايت فقيه) و كامل كننده نظريه با ارزش حكومت اسلامي است كه قرنها مورد توجه ارباب نظر بوده است.

وصـيت نامه سياسي الهي امام، در حقيقت، آخرين سفارشهاي ايشان براي كامل كردن و پاسداري از حكومت اسلامي، به عنوان يك امانت الهي است كه آثار حيات بخش و معنوي آن بـه مرزهاي ايران محدود نمي شود. انديشه جهاني امام خميني همه ملتهاي محروم جـهـان را در بـر مي گيرد. او اسطوره مبارزاني چون: گاندي، نهرو، لنين، مائو و هـوشـي مين را شكست و الگوي مبارزي را به تصوير كشيد كه در جهان مقاومت ملتها، هرگز سابقه نداشته است.

امام خميني در وصيت سياسي ـ الهي خود، در دو مقام بحث مي كند:

الـف. انقلاب اسلامي ايران يك رويداد الهي و غيرقابل قياس با انقلابهاي ديگر است.

ايـن انـقـلاب بـزرگ و شـكـوهـمند، در (پيدايش)، (چگونگي مبارزه) و (انگيزه) از نـهـضتهاي برجسته ديگر جهان، متمايز است و به اين ديد براي مطالعه آن نبايد از هـمان عينكي استفاده كرد كه در مطالعه انقلابهاي ديگر به كار گرفته مي شود. خود بـه خـود، انـقلاب اسلامي ايران، درجست وجوي تاسيس نظامي است كه از نظر ماهوي با نظامهاي ديگر، به طور كامل و بنيادي فرق دارد.

ب. آسيب شناسي حكومت اسلامي و فرقهاي ماهوي انقلاب اسلامي با انقلابهاي ديگر:

حكومت اسـلامـي بسان هيچ يك از حكومتهاي موجود نيست، در مثل (استبدادي) نيست، تا رئيس دولت مستبد و خودراي باشد، مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن به دلخواه دخـل و تـصـرف كند و هر كس را اراده اش تعلق گرفت بكشد و هر كس را خواست انعام كـنـد.54 فـرقـش بـا حكومتهاي مشروطه سلطنتي و جمهوري در اين است كه: در حكومت اسـلامـي، اخـتيار قانونگذاري از آن خداوند متعال است.55 خدا مقام حكومت و ولايت بـر مردم را به امام معصوم اعطا كرده و امام هم فقيه واجد شرايط را گمارده است و پـيـروي از او در واقـع پـيـروي از امام معصوم است و مخالفت با او مخالفت با امام و به منزله انكار ولايت تشريعي الهي است.

پـس حـكـومـت اسـلام، چيزي جز حكومت قانون نيست56 و زمامدار بايد علم به قوانين داشته باشد.57 در انـديـشـه امام خميني، ماهيت انقلاب اسلامي ايران با همه انقلابها، در پيدايش، چـگـونگي مبارزه و انگيزه فرق دارد.58 پيدايش انقلاب اسلامي را بايد (در تاييدات غيبي الهي)59 جست. اگر دست تواناي خداوند نبود، امكان نداشت بر خلاف كمي جمعيت، تـفرقه افكنيهاي قلم و زبان بمزدان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس ضد اسلامي و ضـد مـلـي، مـراكـز عـياشي، فحشا، قمار و مسكرات و مواد مخدر، وضع دانشگاهها و مراكز آموزشي، انزواي روحانيت، ملت به صورت يكپارچه قيام كنند.60 (و رمز بقاي انقلاب اسلامي، همان رمز پيروزي آن است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نـسـلـهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن عبارتند از: داشتن انـگـيـزه الـهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور، با وحدت كلمه61 و با همان انگيزه و مقصد.) بـه ايـن گـونـه است كه امام پيدايش انقلاب را با دو عنصر; يعني كيفيت مبارزه و انگيزه آن، مرتبط مي داند:

كيفيت مبارزه را ملت از مكتب اسلام آموخته اند و به همين دليل، دشمنان، اسلام را هـدف قـرار داده انـد و مـي كـوشـنـد ملتها، بخصوص ملت ايران را از اسلام مايوس كـنند.62 چون دشمنان به خوبي مي دانند كه توحيد كلمه امت اسلامي، از كلمه توحيد سـربـرمـي آورد، بنابراين، كسي نمي تواند مقربه شعار لا اله الا الله; يعني كلمه تـوحـيـد باشد و نسبت به مسلمانان ديگر، بي تفاوت و با آنان توحيد كلمه نداشته بـاشـد. اساس تشكل امت و حدت است و اساس وحدت يك انگيزه الهي; يعني بدون داشتن انگيزه الهي نمي توان به وحدت دست يافت و زير سايه درخت تناور توحيد نشست و از ثـمـرات حـيـات بخش آن برخوردار شد. با ياد خدا به سوي خودشناسي و خودكفايي در همه ابعادش بايد پيش رفت.63 عناصر مهم حكومت اسلامي: عناصر مهمي كه استخوان بندي حكومت اسلامي را به وجود مي آورنـد و مـورد تـوجـه امـام بويژه در وصيت سياسي ـ الهي ايشان قرارگرفته اند، عـبـارتـنـد از: مـلـت، رهـبر و شوراي رهبري، و قواي سه گانه. با اين حال امام سـفـارشـهـاي مهم و سازنده اي به همه مسلمانان و مستضعفان جهان و حتي گروهها و اشـخاص مخالف نظام، دارد و اين خود از سعه صدر و چشم انداز گسترده ايشان حكايت مي كند.

1. مـلـت: امـام سـعادت واقعي جامعه را در تكامل روحي و تواناساز معنوي ملت مي بـيـند و در اين راستا اراده مردم را بيش تر از هر عامل ديگر دخيل مي داند.

او نـفي نمي كند كه با رهبري درست مي توان مردم را هوشيار و خردمند كرد، ولي تنها اراده رهبري را كافي نمي داند، امام با اين كه همه تلاش خود را براي رشد و ترقي مـادي و مـعـنوي ملت ايران به كار بست، ولي هرگز اثرگذاري تلاش و اراده مردم را در پـيدايش و تكامل انقلاب، ناديده نانگاشت. او پيروزي انقلاب اسلامي و استواري و پـابرجايي حكومت الهي اسلام را نتيجه جهاد عظيم مردم مي داند.64 بها و ارزشي كه امـام بـه ملت مي داد، سبب شد، مردم در سايه رهبري ايشان، استعدادهاي نهان خود را بـروز دهـنـد، اعـتماد به نفس پيدا كنند و با ديدن خلوص عمل و شجاعت و حكمت رهـبـر خـود، بـه كـنـش اجتماعي روي آورند، ارزش مكتب اسلام را در جريان عمل پي بـبرند و با آن پيوندي ناگسستني داشته باشند و در پرتو تعاليم الهي اين مكتب و رهـبـري امـام امـت، در هـمـه عـرصه هاي داد وستد اجتماعي، به ايثار و فداكاري بـپـردازنـد، تا جايي كه امام به شاگردان مكتب خود و تربيت شدگان مدرسه انقلاب، فخر مي فروخت و به وجود آنان مباهات مي و رزيد. اين است كه در بخشي از وصيت خود مي نويسد:

(اسـلام بـايد افتخار كند كه چنين فرزنداني تربيت نموده و ما همه مفتخريم كه در چنين عصري و در پيشگاه چنين ملتي مي باشيم.)65 امـام خـمـيـني، معتقد بود اسلام در ميان ضعيفان پيدا شده است: (از ميان گدايان مـديـنه و مكه) انبيا هم اشراف نبودند، آنان نيز از ميان ضعفا و طرفدار همانها نـيـز بـودنـد.66 ايـن اسـت كـه امام در ميان اقشار مختلف ملت، بيش از همه، به مـحـرومان و توده هاي زحمت كش ارزش قايل بود و آنان را (نور چشم) و (ولي نعمت) هـمـه مي خواند67 و جمهوري اسلامي را ره آورد فداكاريهاي آنان مي دانست.68 دوست داشـت هـمـه افـراد ملت را در رفاه و آسايش ببيند.69 سفارش مي كرد:هيچ گاه سلاح مـبـارزه بـا ظلم و استكبار و استضعاف را بر زمين نگذاريد.70 به مجلس و دولت و دست اندركاران سفارش مي كند:

(قـدر مـلـت را بـدانـنـد و در خدمتگزاري به آنان، بويژه مستضعفان و محرومان و سـتمديدگان، فروگذاري نكنندو ما براي احقاق حقوق فقرا در جوامع بشري، تا آخرين قطره خون دفاع خواهيم كرد.)71 او، بـه خـوبي دريافته بود: مرفهين بي درد، نه تنها به دنبال دگرگوني در جامعه نـيـسـتـنـد، بـلـكه با تمام وجود با هر حركت حق گرايانه و عدالت طلبانه اي كه بـخـواهـد بـنيانهاي تفكر طاغوتي را سست و پايه هاي حكومت عدل اسلامي را استوار سازد، مخالفت مي كنند.

امـام واژه مـستكبرين را بر حكومتها، پادشاهان و قدرتهايي اطلاق مي كند كه براي اعـمـال سـلطه بر مردم ضعيف و محروم تلاش مي كنند و از نظر ايشان، مستكبران قطب مـخـالـف مـستضعفان هستند و مكتبهاي الهي در طول تاريخ به حمايت از مستضعفان و بـراي سـركـوبـي مـستكبران برخاسته اند. مستكبران برخلاف دارا بودن قدرت و ابهت ظـاهـري، از درون به شدت پوسيده و پوشالي اند و مستضعفان بايد با ادامه جهاد و مبارزه، زمين را از لوث وجود اين دشمان خدا و انسان پاك كنند.

نـقـش اثـرگـذار و انسان ساز اسلام، در تعالي ملت، براي امام بيش از هر كس ديگر شـنـاخـتـه شـده بود. از اين روي، از مردم مي خواهد نعمت حكومت اسلامي را همچون عـزيـزتـرين امور، قدر بدانند و از آن پاسداري كنند و در راه آن كه امانت بزرگ خـداونـدي اسـت كـوشـش كـنـنـد و از مشكلاتي كه در اين صراط مستقيم پيش مي آيد، نهراسند.72 به آنان توصيه مي كند نسبت به مس،وليتهاي خود حساس باشند و كارهايي كه بر عهده دارند، برابر قاعده ها و ترازهاي اسلامي و قانون اساسي انجام دهند:

(در تعيين رئيس جمهوري اسلامي مشورت كرده و با علما و روحانيون با تقوا و متعهد جـمـهـوري اسلامي نيز، مشورت نموده و توجه داشته باشند، رئيس جمهور و وكلاي مجلس از طـبـقـه اي بـاشـنـد كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نـمـوده و در فـكـر آنان باشند، نه از سرمايه داران و زمين خواران و صدرنشينان مـرفـه و غـرق در لـذات و شهوات كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمي توانند بفهمند.)73 و از هـمـه مـلت مي خواهد كه هر كس به مقدار توان و حيطه نفوذش در خدمت اسلام و ميهن باشد.74 او در همان حال كه در طول وصيت خود، روزگار سياه و پرادبار پيش از انقلاب را در اذهـان مجسم مي كند، دورنمايي از آينده مطمئن و نويد بخش را در پيش روي ملت مي نماياند.

2. رهـبـر و شـوراي رهبري: ولايت فقيه، به عنوان تنها وجه مشروعيت حكومت در عصر غـيـبت، از اصول بنيادين حكومت اسلامي است. در سيستم حكومت اسلامي، رهبر نسبت به ديگران، هيچ امتياز شخصي ندارد.

رهـبـر و شـوراي رهـبـري، بـايـد خود را وقف خدمت به اسلام و جمهوري اسلامي و مـحـرومان و مستضعفان بنمايند و گمان ننمايند كه رهبري في نفسه براي آنان تحفه اسـت و مـقـام والائـي، بلكه وظيفه سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگر خداي نـخـواسـته با هواي نفس باشد، ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار را در جهان ديگر در پي دارد.)75

3. قـواي سـه گـانه: در حكومت اسلامي تقسيم كار نهادها و جدا بودن قوا در حكومت اسـلامي: به مقننه، قضائيه و اجرائيه، يك اصل پذيرفته شده است و امام درباره هر يك از اين قوا، سفارشهايي دارد:

الـف. قـوه مقننه: در انديشه امام، قوه مقننه كه قانونهايي كلي و بايسته اجراي نـظـام اسـلامـي را وضع مي كند، از جايگاه ويژه اي برخوردار است و با ر اصلي بر دوش نـمايندگاني است كه با توجه به ميزان تعهدشان بايد برگزيده شوند، امام ضمن اشـاره بـه آسـيـبهاي غم انگيزي كه اسلام و ايران، از مجلس شوراي غيرصالح پس از مـشـروطـه تـا عـصررژيم ننگين پهلوي و نيز نمايندگان ناشايسته و نوكرماب، ديده اسـت، يـكـي از برجستگيها و امتيازهاي اين قوه را در نظام اسلامي، انتخابي بودن نـمـايـندگان مجلس شوراي اسلامي مي داند كه بدون دخالت دولت، و خانهاي ولايات به مـجلس شوراي اسلامي راه مي يابند. امام از همه مردم مي خواهد تا با اراده قوي و خـلـل نـاپذير، در هر دوره انتخابات شركت كنند و به كانديدهاي متعهد به اسلام و جـمـهـوري اسلامي راي دهند.76 از نمايندگان مي خواهد با كمال حسن نيت و برادري، بـا هـم مـجلسان خود رفتار كنند و همه كوشا باشند كه قانونها: اسلامي و از مسير اسـلام مـنحرف نباشد و از (قوانين مخالف با شرع مطهر) و (قانون اساسي) بدون هيچ ملاحظه اي جلوگيري كنند.77 (بـه ضـروريات كشور كه گاهي با احكام ثانوي و گاهي به ولايت فقيه بايد اجرا شود توجه نمايند.)78 و از نـفـوذ (عـنـاصـر منحرف) كه با (دسيسه و بازي سياسي وكالت خود را به مردم تحميل)79 مي كنند، جلو بگيرند.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید