حيات وانديشه سياسي ملا حسين واعظ كاشفي

  • پنج شنبه, 10 مرداد 1392 13:17
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4477 بار

مؤلف: حسن حضرتى و غلامحسن مقيمى

 

زندگي

حسين بن علي بيهقي، سبزواري الاصل، كاشفي التخلّص، واعظ الشهرة، كمال الدين اللقب*، يكي از مشهورترين دانش مندان قرن نهم هجري، در شهر سبزوار و در ناحيه (بيهق) به دنيا آمده است.1 در مورد تاريخ ولادت وي، مؤلفان و نويسندگان اين دوره حتي فخرالدين علي صفي،2 سكوت اختيار كرده اند. اما با توجه به مطلبي كه در بيش ترِ منابع در خصوص خوابي كه كاشفي براي سعيدالدين كاشغري در مورد حركت وي به سوي مشهد براي ملاقات با سعد الدين در 860هـ.ق ديده است مي توان به طور تقريبي با عنايت به اين كه كاشفي در اين سال ها در عنفوان جواني بوده است; تاريخ ولادت وي را در حدود 835 تا 840هـ.ق در نظر گرفت.

ملاحسين واعظ كاشفي، در علوم مختلف از قبيل، تفسير، حديث، فن خطابه، انشا، رياضيات، علوم غريبه، نجوم و… مهارت به سزايي را كسب كرده بود.3 وي ساليان دراز در شهر سبزوار و نيشابور و مشهد و به خصوص در شهر هرات به كار وعظ و تبليغ معارف دين و مكارم اخلاق اشتغال داشت و با سخنان جذّاب و گفتاري زيبا به ارشاد مردم مي پرداخت و به قول صاحب روضة الصفا: (به آواز خوش و صوت دل كش به امر وعظ و نصيحت مي پرداخت و با عبارات و اشارات لايقه، معاني آيات و بيّنات كلام الهي و غوامض اسرار احاديث حضرت رسالت پناهي را آشكار مي ساخت.4

پس از مدتي، ملاحسين از سبزوار خارج و عازم نيشابور و مشهد مي شود; در همان موقع در سال 860 قمري در خوابي كه مي بيند، براي يافتن سعدالدين كاشغري به جست وجو مي پردازد، به وسيله كارواني كه از هرات به مشهد آمده بود، از فوت سعدالدين آگاه مي شود. با اين همه به طرف هرات عزيمت مي كند و سر آرامگاه مولانا، با نورالدين عبدالرحمن جامي، خوابي را كه ديده بود باز مي گويد. جامي تعبير او را از خوابش مي پرسد. واعظ جواب مي دهد: چنين تعبير نمودم كه در جنب مزار سعدالدين به هري§ به خاك سپرده خواهم شد.5 اما جامي تعبير ديگري از خواب او مي كند و آن اين كه واعظ به زودي با سعدالدين خويشاوندي و نسبتي پيدا مي كند.6 وقتي كه در سال 904قمري فخرالدين علي (پسر كاشفي) دختر خواجه كلان [از مشايخ نقشبندي] را كه نبيره پسري سعدالدين كاشغري بود به زني گرفت، آن گاه كاشفي تعبير آن خواب را يافت.7

ملاحسين توسط جامي، شاعر و نويسنده معروف آن زمان، با اصول و مبادي طريقت نقشبنديه آشنا و به راهنمايي وي در اين فرقه سني مذهب داخل شد.8

بعد از روي كار آمدن سلطان حسين ميرزا در سال 873قمري به مقام و شهرت كاشفي بيش از پيش افزوده شد. امير عليشيرنوائي (وزير دانش مند سلطان حسين ميرزا بايقرا) از كساني بود كه شديداً كاشفي را به نوشتن كتاب هاي متعدد به زبان فارسي تشويق و ترغيب مي كرد، به همين جهت بيش تر تأليفات وي به نام اين دو نفر است. در همين دوره مقام وعظ و خطابه، كه مخصوص محدثان و علماي بزرگ بود، در هرات به كاشفي داده شد و: (هر بامداد آدينه در دارالسياده سلطاني، پس از نماز آدينه در جامع عليشير و هر سه شنبه در مدرسه سلطاني و هر چهارشنبه در سرخاك خواجه ابوالوليد احمد وعظ مي كرده و چندي نيز در خيطره سلطان احمد ميرزا وعظ داشته است.)9

بيش تر مورخان و تذكره نويسان، تاريخ وفات كاشفي را 910قمري در هرات ذكر كرده اند:

در هدايت صرف شد ايام عمرش زان سبب گشـت تاريخ وفـات او (هدايت دستگاه)10

تنها پسر كاشفي، به نام (فخرالدين علي صفي) كه از پيروان طريقه نقشبندي بوده است، در 939قمري درگذشته است.11 غير از تلخيص كتاب (اسرار قاسمي) پدرش، مؤلفاتي دارد كه از آن جمله است: (رشحات عين الحيات) كه در احوال مشايخ نقشبنديه نوشته و در 909قمري به پايان رسانده و (لطايف الطوايف) در حكايات كه در 993قمري تأليف كرده و(حرز الامان من فتن آخر الزمان) در خواص و منابع حروف و اسرار قرآن و نيز (مثنوي محمود و اياز) را سروده است.12

 

 

 

مذهب

در مورد اعتقادات مذهبي كاشفي دو ديدگاه قابل بررسي است:

1) عده اي را عقيده بر اين است كه ملاحسين پيرو اهل سنت بوده است، به دلايل زير:

الف: فخرالدين علي (پسر كاشفي) در معتبرترين و معروف ترين اثر خود به نام (رشحات عين الحيات) آورده است، كه پدرم به اشاره جامي داخل در سلسله نقشبنديه گرديد،13چون نقشبنديه از آن طريقت هاي صوفيانه اي است كه هواداران آن پيرو اهل سنت مي باشند اگر كاشفي به اين فرقه وارد شده باشد، سنّي گري او قابل ترديد نيست.

ب: ارتباط روحاني و باطني (به شكلي كه درطريقت نقشبنديه مرسوم است) با سعدالدين كاشغري ـ به واسطه خوابي كه مي بيند ـ و ملازمت با عبدالرحمن جامي (به عنوان يكي از بزرگان طريقت نقشبنديه) و مصاحبت با امير عليشير نوائي (به عنوان يك سنّي متعصّب حنفي).

ج: واعظ اگر چه متولّد سبزوار است ولي مدّت زيادي از عمر خود را در هرات كه در قرن نهم قمري اكثر ساكنين آن از اهل تسنّن بوده اند، سپري كرده است.

د: بيش تر تأليفات وي به ويژه تفاسيرش به سبك نگارش كتب اهل سنت است.14

هـ: برخي از شاگردان وي همانند، زين الدين محمود واصفي در بدايع الوقايع باخرزي در مقامات جامي، مواضع ضد شيعي از خود نشان مي دهند، تا جايي كه واصفي در قضاياي ورود قزلباشان به هرات و نواحي خراسان، مجبور به گريز شده است، زيرا با وجود سوابق او و دوستانش در برخورد با شيعيان هرات، به طور يقين به دست قزلباشان كشته مي شد. با اين حال در هر دو كتاب از كاشفي ستايش هاي زيادي شده و هيچ گونه ايرادي به وي نگرفته اند.15

2) عدّه اي ديگر بر اين باورند كه واعظ، شيعه خالص دوازده امامي بوده است، به دلايل ذيل:

الف: نامش حسين و متولد سبزوار است. (كه مردم آن مشهور به شيعي گري و تعصب در آن اند).

ب: كاشفي قصيده اي دارد در مدح حضرت علي بن ابي طالب(ع):

ذرّيتي سؤال خليل خدا بخوان

وز لاينال عهد جوابش بكن ادا

گردد تو را عيان كه امامت نه لايق است

آن را كه بوده بيشترِ عمر در خطا16

ج: تأليف كتاب روضة الشهدا در مناقب خانواده رسالت و اهل بيت(ع);

د: تأليف فتوت نامه سلطاني، كه در آن بيش از يك بار اسامي خلفا را نياورده، ولي به تكرار اسامي ائمه(ع) ذكر شده است. نيز در جايي از اين كتاب آمده است كه، (اصل شيعي سه است): اول: متابعت سخن حق تعالي، دوم: مراعات شريعت محمد مصطفي(ص) سوم: اعتقاد داشتن به ولايت مرتضي.17

شايان ذكر است كه كاشفي اكثر آثارش را به نام عليشير نوائي و يا سلطان حسين ميرزا و يا پسرش محسن ميرزا نوشته است، اما فتوّت نامه را به نام امام رضا(ع) (امام هشتم شيعيان) به رشته تحرير درآورده، همان طوري كه خود در وجه تسميه كتاب گويد: (رساله اي است در بيان طريق هدايت اهل فتوّت… چون به نام خدا مزار پر انوار، حضرت عرشي مرتبت قدسي منزلت، امام تمام و همام امام…

علي بن موسي بن ملقب بالرضا

امام الوري نورالهدي كاشف الدجي

امام بحق شاه مطلق كه آمد

حريم درش قبله گاه سلاطين

ـ سلام اللّه عليه و علي آله الطاهرين ـ سمت اتمام پذيرفت اين را فتوت نامه سلطاني نام نهاد).18

نظريه اي نيز در اين زمينه مطرح شده،كه كاشفي گرايش (تسنن دوازده امامي) داشته است و دليل آن هم، اوضاع و شرايط نامساعد زمان و تعاقب آن عدم تمايل به آشكار كردن گرايش هاي مذهبي خود بوده است.19

از آن چه كه بيان شد، استنباط نگارنده اين است كه: در مورد اعتقادهاي مذهبيِ كاشفي، مي توان به يك سير تحول فكري از تسنّن به تشيّع قائل شد، به اين معنا كه ملاحسين از زماني كه با نام سعدالدين كاشغري آشنا مي شود و به دنبال آن با عبدالرحمن جامي و امير عليشير نوائي هم صحبت مي شود، كاملاً در جرگه طريقت نقشبنديه در آمده و يك مسلمان سني مذهب بوده است; چرا كه وارد شدن در طريقت مذكور ـ كه در تاريخ تصوف اسلامي تنها فرقه اي است كه شجرة النسب شان را به حضرت علي(ع) نمي رسانند بلكه به ابوبكر،20 با داشتن يك فكر شيعي ميسّر نيست، آثار كاشفي در اين دوره از نظر محتوا و سبك نگارش هم كاملاً حال و هواي كتاب هاي اهل تسنّن را دارد كه تفاسير او نمونه بارز آن هستند.

اما با گذشت زمان كه مصادف با رشد تشيع در اواخر قرن نهم هـ.ق و روي كارآمدن صفويان در آغاز قرن دهم هجري بود، تحولات و دگرديسي هايي در افكار مذهبي ملاحسين به وجود مي آيد كه نتيجه اش خلق آثاري با رنگ و بوي كتاب هاي شيعي است كه نمونه بارز آن روضة الشهداء(تأليف در 908هـ.ق يعني دو سال قبل از فوت مؤلف) است. بدون ترديد، نويسنده چنين كتابي و يا(فتوت نامه سلطاني) نمي تواند يك سني متعصّب نقشبندي باشد كه هم صحبت با سنيان متعصّب ديگر همانند امير عليشير و جامي بوده است، مگر اين كه صادقانه مذهب و مسلك قبل خود را ترك گفته و خالصانه و بي هيچ شائبه اي معتقد به شيعه اثني عشري باشد.

اين سير تحول فكري، در مورد اعتقادهاي مذهبيِ پسر كاشفي نيز مي تواند صادق باشد، فخرالدين علي كه كتاب (رشحات عين الحيات) را براي خواجه عبيداللّه احرار نقشبندي در شرح حال مشايخ اين طريقت به رشته تحرير درآورده است، بعد از چند سال كه به نگارش (لطايف الطوايف) مي پردازد، مطلقاً از مشايخ نقشبندي نه نامي برده و نه چيزي نوشته و با اين كه از علائم ظهور حضرت قائم(ع) سه روايت از كتاب (فصل الخطاب) تأليف خواجه محمد پارسا (از مشايخ نقشبندي) نقل كرده است; اما ابداً نامي از مؤلف آن نبرده است و نيز در يك موردي كه خواسته است از دوريش محمد سمرقنديِ واعظ، مطلبي نقل كند عمداً اسم راوي را از قلم انداخته و نوشته است: (راقم حروف وقتي كه در ماوراء النهر بود از بعضي اكابر استماع نمود كه درويش احمد سمرقندي دانش مند و به غايت عارف بود).21 در صورتي كه (بعضي اكابر) همان خواجه عبيداللّه احرار پير و مرشد و پيشواي مقتدر سلسله نقشبندي است كه به قول مؤلف رشحات: (علت غايي و مقصود اصلي از تأليف رشحات ذكر شمايل و مناقب حضرت ايشان بوده) و در سراسر كتاب از او با عنوان (حضرت ايشان) نام بوده است.22

 

 

 

آثار

اين نويسنده پركارِ اواخر قرن نهم و آغاز قرن دهم هجري، آثار متعدّد و متنوعي را در زمينه هاي مختلف از جمله: تفسير، فقه، حديث، سحر و جادو، رجال، تصوّف و عرفان و ادبيات و… از خود به جا گذاشته است كه حتي بعضي از آن ها شهرت و اهميت جهاني دارند. چاپ هاي مختلف از آثار وي در آسيا و اروپا دليلي بر ادّعاي فوق است ، براي نمونه مي توان از (انوار سهيلي) نام برد كه سال ها يكي از متون درسي در مدارس هندوستان بود.* آن چه در پي مي آيد، معرفي اجمالي آثار اوست:

اخلاق محسني: اين كتاب، يكي از آثار برجسته ملاحسين واعظ كاشفي، در حوزه حكمت عملي است كه به نام سلطان حسين ميرزا بايقرا و پسرش محسن ميرزا در چهل باب، با عبارت هاي فارسي روان به نگارش در آمده است.

در واقع ملاحسين، در اين كتاب با الگو برداري از اخلاق ناصري (خواجه نصير الدين طوسي) و اخلاق جلالي (جلال الدين دواني) به بيان آرا و نظريات سياسي خويش در قالب موعظه و نصيحت پرداخته است كه نمونه هايي از اين سخنان گفته خواهد شد.

از اخلاق محسني چاپ هاي متعدد سربي، سنگي، نسخ خطي فراوان موجود مي باشد و حتي در هندوستان و اروپا نيز چاپ هاي گوناگون از اين كتاب به عمل آمده و در سال 851/م، آن را به انگليسي ترجمه و چاپ كرده اند.23

تأليف اين اثر در سال 900قمري به پايان رسيده است، چنان كه خود مي نويسد:

با خامه گفتم اي كه ز سر ساختي قدم

در مقدم تو چشم سخن يافت روشني

اخلاق محسني بتمامي نوشته شد

تاريخ هم نويس ز (اخلاق محسني)24

الرسالة العلية (في احاديث النّبويه): رساله مذكور كه مشتمل بر چهل حديث نبوي و به زبان فارسي تأليف شده است، از جمله آثار كاشفي است كه در آن اشاراتي به مسائل سياسي شده و ديدگاه هاي وي را در خصوص سلطنت و حكومت در (اصل) ششم آن با عنوان (در آداب سلطنت و امارت) آمده است. بنا به گفته برخي از صاحب نظران، ملاّحسين اين كتاب را به نام (شيخ عبيداللّه نقشبندي) به رشته تحرير درآورده است، لكن در چندين نسخه خطي اين كتاب، مؤلف آن را به نام نقيب زمان خود (شمس الدين ابوالمعالي علي مختار نسّابه عبيدلي تأليف كرده است، به ويژه نسخه اي كه سيد جلال الدين ارموي (محدث) در تصحيح اين رساله از آن استفاده كرده است.25

مولانا كمال الدين محمد پسر طاشكُپري زاده در قرن يازدهم هجري قمري، اثر مذكور را به تركي استانبولي ترجمه كرده ولي از آن با عنوان (ترجمه رساله حسين واعظ) نام برده است.26

بنا به گفته خود نويسنده، تأليف رساله مذكور در هشتصد و هفتاد و پنج قمري به پايان رسيده است:

ز هشتصد قـرون بود هفتاد و پنج

كه گشتم از اين نقـد گنجينه سنج

ديگر آثار وي عبارت اند از:

ـ روضة الشهداء (تأليف در 908هـ.ق)

ـ مواهب عليه (يا تفسيرحسيني تأليف در 899هـ.ق)

ـ مختصرا لجواهر (به فارسي كه در حدود بيست و دو هزار بيت است).

ـ جامع الستين (تفسير سوره يوسف).

ـ جواهر التفسير لتحفة الامير (يا: عروس كه به اشاره امير عليشير نوائي تأليف در سال 892هـ.ق)

ـ شرح مثنوي.

ـ لباب معنوي في انتخاب مثنوي.

ـ مخزن الانشاء (منشآت).

ـ انوار سهيلي (به نام امير احمد مشهور به سهيلي تأليف شده است).

ـ اسرار قاسمي (در سحر و طلسمات و نيّر نجات و علوم غريبه كه به نام مير سيد قاسم از امراي دولت صفوي تأليف شده است).

ـ لوايح القمر (يا اختيارات نجوم).

ـ رساله در علم اعداد.

ـ كتاب مرصد الاسني في استخراج اسماء الحسني.

ـ بدايع الافكار في صنايع الاشعار.

ـ رسائل در اوراد و ادعيه.

ـ آئينه اسكندري (يا جام جم).

ـ تحفة الصلوات.

ـ التحفة العله في علم الحروف و بيان اسرارها.

ـ جواهر الاسرار (شرح اسرار قاسمي).

ـ فضل الصلوة علي النبي(ص).

ـ ده مجلس ( كه تلخيص روضة الشهدا مذكور است).

ـ سبعه كاشفيه (هفت رساله در علم نجوم).

ـ مطلع الانوار.

ـ صحيفه شاهي (در منشآت فارسي و عربي).

ـ رساله حاتميّه.*

ـ رساله علويّه.

ـ ميامن الاكتساب في قواعد الاحتساب.

ـ فيض النوال في بيان الزوال.

ـ فتوّت نامه سلطاني (در تاريخ فتوّت و عياري و تصوّف).

 

 

 

گزيده انديشه سياسي كاشفي
الف) سياست

مرحوم كاشفي در معناي لغوي سياست و انواع آن مي نويسد:

(سياست ضبط كردن است و بر نسق بداشتن. سياست دو نوع است: يكي سياست نفس خود و ديگري سياست غير خود. امّا سياست نفس به رفع اخلاق ذميمه است و كسب اوصاف حميده و سياست غير، دو قسم است: يكي سياست خواص مقربان درگاه و ضبط و نسق اينان، دوّم بر آن وجه است كه بَدان و بَد فِعلان را بايد كه پيوسته ترسان و هراسان دارد و نيكان و نيك كرداران را اميدوار سازد.)27

با توجه به عبارت فوق و عبارات ديگر، سياست از نظر مرحوم كاشفي همان (تدبير امور) است به نحوي كه قانون شكنان، تأديب و نيكان، عزيز و تشويق گردند تا جامعه بتواند در مسير سعادت و كمال حركت نمايد.

وي خود در اين زمينه مي گويد:

(اگر ضبط سياست نباشد; مهمّات جهان بر نسق نماند و اگر قانون تأديب و تعذيب نباشد كارها روي به تباهي نهد.

از سياست نظام يابد ملك، بي سياست خلل پذير بود

نسق كارهاي عالم را از سياست ناگزير بود)28

مرحوم كاشفي در مقايسه عدالت و سياست به عنوان دو ويژگي اساسي و اصولي براي حاكم اسلامي و ميزان و درجه ضرورتِ هر كدام براي اداره امور حكومتي و رتبه تقدم و تأخر اين دو، مي گويد:

(اگرچه عروسِ (لاملك الاّ بالعدل) دل پذير است، اما او را از پيرايه (لاعدل الاّ بالسّياسة) چاره نيست. هر پادشاه كه از مقتضاي (آفة الرّياسة ضعف السّياسة) بي خبر بود به زودي اركان مملكت اش تزلزل پذيرد و اساس سلطنت اش خلل يابد. چه زينت ملك و ملت، مصلحت دين و دولت، در سياست است.

بي قاعده شريعت، هيچ حق در مركز خود قرار نگيرد ولي ضابطه سياست، كار شرع و دين، نظام نپذيرد. پس سياستِ ملوك مُقوّي شرع باشد و احكام شرع مُروّج ملك.)29

همان گونه كه از عبارت فوق استنباط مي شود سياست و تدبير امور حكومت، يك كنش فرا ديني و فرا حكومتي است. كه بدون آن نه احكام شرع امكان تحقق مي يابند و نه اركان حكومت استوار مي گردد; به عبارت ديگر سياست، كنشي است معطوفِ به عدل كه از حاكمي با صفات و ويژگي خاص منشعب مي شود يعني سياست با چراغ قوانين شريعت، نظام معاش و معادِ مردم را سامان مي دهد بدين منظور سياست وسيله اي براي سعادت انسان ها محسوب مي شود نه هدفي براي كسب قدرت.

 

 

 

ب) آداب و وظايف حاكم (سلطان)

1ـ عدالت

از ديدگاه اسلام، معناي كلي عدالت; قرار دادن هر چيز در جاي خود است، از نظر كاشفي عدل شحنه اي ملك آراي و لمعه اي، نور افزاي و ظلمت زداي است.

اساس بحث هاي كاشفي درباره وظايف سلطان، مسئله عدالت است. وي با تمسك به آيه:

(واذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل)30 و يك روايت از پيامبر(ص) كه: (السلطان العادل ظلّ اللّه يأوي إليه كُل مظلوم) مي گويد:

(پادشاه عادل، سايه لطف حق است در زمين، كه پناه مي گيرد به وي هر ستم رسيده. حقيقت اين سخن آن است كه هر كه را از باب آفتاب رنجي رسد و از حرارتِ آن مضرّتي بيند، سايه جويد تا راحتي به وي واصل گردد.

در دنيا نيز هر فقيري كه از تاب آفتابِ ظلم و حرارتِ شعله ستم سوخته و گداخته شود، پناهِ او جز سايه عدالت و ظل رعايتِ پادشاهِ عادل نيست.)31

نظير عبارت فوق در كتاب (اخلاق محسني) در باب عدالت نيز آمده است.

كاشفي سپس در مقايسه انجام فريضه عبادت با عدالت، اين حديث نبوي را مي آورد كه: (عدلُ ساعة خيرٌ من عبادة ستين سنة; يك ساعت، عدلِ پادشاه را برتر از شصت سال عبادت عابد مي داند.)، و در خصوص علت اين رجحان و فضيلت مي نويسد:

(زيرا كه چون نصاب معدلت كامل گشت، هر آينه عمارت بلاد و رعايت عباد كه أوفَرِ عتادست حاصل شد و مناهج ارباب دين و دولت و مصالح اصحابِ ملك و ملّت به مجامعِ اماني مستوثق گشت، لاجرم به يك ساعت عدل، ثواب شصت ساله عبادت عبادي كامل كه در صومعه مجاهدت بر سجاده رياضت، قائم الليل وصائم الدهر بوده باشد، حاصل كند.)32

همچنين آقاي كاشفي در رساله (اخلاق محسني) در باب عدالت با تمسك به آيه شريفه (إنّ الله يأمُر بالعدل و الاحسان) مي فرمايد:

(عدل آن است كه داد مظلومان دهند و احسان آن كه مرهم راحتي بر جراحتِ مجروحان نهند. در خبر آمده است كه يك ساعت عدل پادشاه در پلّه ميزان طاعت، راجح تر است از عبادت شصت ساله، زيرا كه نتيجه عبادت جز به عامل نرسد و فايده عدل به خواص و عام و خُرد و بزرگ واصل گردد و مناهج ارباب دين و دولت و مصالح ملك و ملت به بركت آن قايم و منتظم شود و ثواب عدل از حد حساب افزون است و از حيّز قياس بيرون آورده اند.)

كاشفي در بحث ديگري با توجه به آيه: (خلق السموات بغير عَمَد ترونها)33، عدل را به ستون غير مرئي تشبيه كرده است كه بدون آن ستون، همه عالَم در هم خواهد ريخت. وي مي افزايد:

(اگر عدل از ميان خلق برخيزد و انصاف روي در نقابِ خفا كشد، جوهرِ هوا كدورت پذيرد و طبايع اركان متغير گردد و صواعق و زلازل بر اقطارِ عالم نازل گردد و قحط و وبا بر تخوم ديار تاختن آرد و فسق و فجور ظاهر شود و زنا و ربا شايع گردد و در درونِ بلاد رنود و اوباش دستِ فساد به اموال و دَستار [حدود] مسلمانان دراز كنند و از بيرون، سباع و وحوش دندان بر مواش و سَوام [چرنده] تيز گردانند. قُوت و قوّت منحدم گردد و دانه سر از پرده خاك بيرون نيارد. پس آن امام [امام حسن عسكري(ع)] كه فرمود: ستون آسمان، عدل است و قائمه آن انصاف، از اين حقيقت گفت.

حكما فرمودند كه: (مَلِك عادل خيرٌ مِن مَطَر وابلٍ) يعني پادشاه دادگر بهتر است از منافع باران هاي سودمند بزرگ قطره.

شه چو عـادل بود ز قحـط منال

عدل سلطان به از فراخر سال)34

وي همچنين با توجه به: (كلكم مسؤولٌ عَن رعيّة)، حاكم و سلطان را در تدبير امورِ مردم، مسؤول دانسته و هرگونه اهمال در احوال رعيت را مستوجب عقاب خداوند مي داند. مرحوم كاشفي در زمينه رابطه عدالت با برابري افراد و طبقات اجتماعي و لزوم عدم تبعيض بين اقشار مختلف جامعه مي نويسد:

(حكما گفته اند عدل، سويّت نگاه داشتن است ميان خلق; يعني گروهي را بر گروهي مسلّط نسازد و هر طايفه را در پايه او نگاه دارد و خدّام سلاطين در اصل، چهار گروه اند: اوّل اهل شمشير (چون امرا و لشكريان) ايشان به مثابه آتش اند. دوم اهل قلم (چون وزرا و كُتّاب) و اين گروه به مثابه هواءاند. سيم اهل معامله و محترفات (چون بازرگانان و محترفات) ايشان به منزله آب اند. چهارم اهل زراعت و ايشان به مثابه خاك اند. پس هم چنان كه از غلبه يكي از اركان چهارگانه بر ديگري مزاج خلق تباه شود، به غلبه يك گروه از اين اصناف چهارگانه مزاج مُلك هم روي به تباهي آرد و صلاح عالم و نظام امور بني آدم منقطع و نامنظم ماند.

هر يكي را ز خلق مرتبه اي است

پيش از اين دور يافته تعيين

هر كسي از حدّ خويش درگذرد

فتنها خيزد از يسار و يمين

هر كسي را به جاي خود بنشان

پس به دولت به جاي خود بنشين)35

همان گونه كه از عبارت فوق استنباط مي شود مرحوم كاشفي ضمن برشمردن گروه ها و اصناف علمي، اقتصادي، اجتماعي و… عدالت اجتماعي را، قرار گرفتن هر صنف و قشر، در جايگاه تخصصي خود، عنوان مي كند. البته اين به معناي سلسله مراتب طبقات اجتماعي نيست كما اين كه افلاطون و ديگران گفته اند بلكه به معناي اَتُميزهِ شدن اجتماع و مهندسي اجتماعي است چون ايشان تسلط و حاكميت يك طايفه و گروه را بر ديگري نفي نموده است.

در هر صورت از نظر وي، برابري از اركان جامعه سياسي است و هرگونه خلل و خدشه در آن، موجب عدم تعادل و بي ثباتي سياسي ـ اجتماعي خواهد شد.

البته مرحوم كاشفي ـ مثل اكثر انديشمندان مسلمان ـ صاحبان قلم را بر اهل شمشير مقدم مي داشته اند. از ديدگاه علماي اسلام جامعه متشكل از دو گروه است: نيروهاي كشوري و لشكري. واعظ كاشفي به اهل قلم اولويت مي دهد، زيرا به نظر او:

(شمشير، دشمنان را به كار آيد نه دوستان را، ولي قلم هم براي نفع دوستان به كار آيد و هم براي دفع دشمنان. هم چنين ممكن است اصحاب شمشير را هوس مُلك داري پديد آمده، باعث خروج برحكومت شود، امّا از اهل قلم هرگز اين عمل صادر نگردد. از سوي ديگر اصحاب شمشير خزانه را خالي و اهل قلم آن را پر مي كنند. امّا ابن خلدون در كتاب مقدمه هر گروه را داراي وظيفه اي مشخص مي داند: يكي براي جنگيدن و خاموش كردن غائله و يكي براي رتق و فتق امور. به نظر وي در زمان صلح به نيروهاي كشوري و در زمان جنگ به نيروهاي لشگري اهميت بيشتري داده مي شود.)

در هر حال انديش مندان مسلمان گفته اند كه نبايد لشكريان را بر سرنوشت مردم حاكم نمود، زيرا با توجه به نوع شغل خود در اعمال سياست از شدت و خشونت استفاده مي كنند و اين امر، موجب زوال دولت مي گردد. علاوه بر واعظ كاشفي، خواجه نظام الملك به اين نكته تأكيدكرده و در (قابوسنامه) عنصر المعالي كيكاوس بن اسكندر نيز بدان اشاره شده است.36

ييكي از مباحث بسيار مهم عدالت از ديدگاه مرحوم كاشفي وعلماي اسلام رابطه عدالت با دولت است. نقش عدالت در بقاي دولت توسط انديش مندان مختلف تأكيد شده و گاهي علت العلل اين بقا دانسته شده است. از ميان متفكران مسلمان دو نفر يعني امام محمد غزالي و خواجه نصير الدين طوسي به گونه اي آشكارتر به بررسي مسئله عدالت پرداخته اند. خواجه نصير الدين در كتاب (اخلاق ناصري) سه شرط را براي عدالت ذكر نموده است: (شرط اوّل آن است كه همان طور كه بدن هر انساني از چهار عنصر ساخته شده، يك جامعه معتدل نيز آن است كه از هر يك از عنصر اهل قلم (ارباب علوم، فقها، قضات، اطبا و شعرا كه قوام دين و دنيا، به وجود ايشان است)، اهل شمشير (نظاميان)، اهل معامله (تجار، ارباب صناعات و حرفه ها) و اهل مزارعه (كشاورزان) به حد كافي داشته و در آن از غلبه يك عنصر به سه عنصر ديگر ممانعت شود. شرط دوم اين است كه بايد به افراد خوب، مقام و منزلت بيش تري داد و افراد شرير را در مراتب پايين نگه داشت. حاكم وقتي دو شرط اوّل يعني تكافي اصناف و تعديل مراتب را اجرا نمود بايد جامعه را به خيرات مشترك برساند كه عبارت اند از: اموال، عزت و كرامت، امنيت مال

يي و غيره.) در هر صورت ملاحسين واعظ كاشفي در كتاب (اخلاق محسني) نيز با اقتباس از خواجه نصير عمدتاً همين معاني را براي عدالت و ارتباط آن با دولت، حاكم اسلامي، سياست و گروه هاي اجتماعي، عنوان مي كنند.37

در انتهاي بحثِ عدالت براي پرهيز از اطاله كلام، جملاتي از مرحوم كاشفي را كه به اركان ديگرِ عدالت اشاره دارد عيناً نقل مي كنيم:

(از جمله اركان عدل، اصغاي كلام دادخواه است; يعني گوش بر سخن مظلومان كردن و روي عاطفت بساختن مهم ايشان آوردن و از آن كه بسيار گويند ملول نبايد شد و به شك نبايد آمد، زيرا پادشاه، حكم طبيب دارد و مظلوم به مثابه بيمار است و مريض مي خواهد تمام احوال خود را پيش طبيب بازگويد. پس طبيب اگر تمام سخن بيمار را گوش نكند بر حقيقت مَرَضِ وي مطّلع نشود، و بي اطلاع از مرض و تشخيص آن مرض، علاج آن چگونه تواند كرد. … ركن ديگر، خلوص نيت است در باب رعيّت و به نيك خواهي ايشان مايل بودن چه نيّت پادشاه را در اين باب اثري تمام است. اگر نيت عدل كند بركت و جمعيت نتيجه دهد…. ركن ديگر، محافظت حكم الهي است; يعني دادي كه دهد بايد موافق و مطابق احكام شرع باشد…. وَلاتزِرُ وازِرَةُ وِزْرَ اُخري§; يعني هيچ كس را به گناه ديگري نگيريد.)

 

 

 

2ـ مشورت و تدبير

مرحوم كاشفي در رساله (اخلاق محسني) در زمينه لزوم مشاركت علما و صاحبان رأي در مسائل و امور حكومتي، اشارات وافري دارند به نحوي كه براي شور و مشورت فوايد زيادي را متذكر مي شود از جمله: مشورت رأي و ديدگاه حاكم و… را قوي مي كند، در ثاني اگر حاكمي بدون مشورت تصميم گرفت و به اجرا درآورد، چنان چه تصميم او اشتباه بوده و فايده اي نداشت، موجب طعن مردم و صاحبان رأي شده كه در نهايت، وفاق و ثبات سياسي جامعه را متزلزل مي نمايد. پاره اي از عبارت وي در اين زمينه چنين است:

(حضرت حق سبحانه و تعالي، حبيب خود را (ص) فرمود: (وشاورهم في الامر) يعني مشاورت كن با اصحاب خود در هر امري كه واقع شود. بزرگان گفته اند كه حضرت پيغمبر(ص) با آن كه از همه خلق داناتر بود و به وحي الهي استظهار كلي داشت، حق تعالي او را به مشاورت امر فرموده تا در ميان امّت سنّتي شود و بعد از وي. چه در مشاورت فوايدي بسيار است: يكي آن كه كارها را به صلاح و سداد نزديك گرداند. ديگر آن كه كسي كه بي مشاورت كاري كند، اگر نيكو نيايد، زبان طعن بر او بگشايند و اگر در مشورت آن كار، هيچ فايده و نتيجه اي نباشد، باري او را معذور دارند. ديگر آن كه ذهنِ شخصِ واحد به اطراف و جوانب مهم احاطه نمي تواند كرد، چون جمعي باشند و ذهن ها برگمارند، هر يك را چيزي به خاطر رسد و رأيي كه به صواب نزديك تر باشد، بر همه ظاهر گردد. پس بر اهل اختيار لازم است كه بر مقتضاي (لاصواب مع ترك المشوره) از هر كاري كه پيش آيد و در هر مهمي كه روي نمايد، بي مشورتِ عقلا شروع ننمايد. مشورت را در حل مشكلات حاكم عادل و مميز، شناسد و يقين داند كه تدبير چندين عقل از يك عقل صائب تر و پرفايده تر خواهد بود…:

به تـدبيـر كـار مـي تـوان ساختن

كه نتوان به تيـغ و سـنان ساختن

مكن تكيه بر گنـج و مُلك و سپـاه

زفرزانگـان، رأي و تدبيـر خواه

پس بر سلاطين لازم است كه هر عقده كه پيش آيد به سر تدبير بگشايند و هر خللي كه از حوادث ايام برآيد به ميمنيّت مشاورت و معاضدت راي صائب، تدارك آن نمايند.)38

از عبارت هاي فوق حساسيّت و تأكيد مرحوم كاشفي را به مشاوره با كارشناسان و نظريه پردازان امور حكومتي و ضرورت تعاطي انديشه و افكار بين صاحبان ديدگاه و رأي، جهت نيل به بهترين رأي و تئوري، براي اداره امور مملكتي را مي توان استنباط نمود. اگرچه وي در زمينه مشاركت تئوري مشخصي را ارائه نمي نمايد، ولي تأكيد ايشان بر شورا و فوايد آن توانست راه گشاي عالمان بعدي شيعه در زمينه كشور داري و اداره امور حكومتي گردد.

 

 

 

3ـ مذمّت ظلم

از نظر انديش مندان مسلمان همان قدر كه عدالت در بقاي دولت مؤثر است، ظلم در زوال آن تأثير دارد; كاشفي پس از طرح ضرورتِ عدالت براي سلطان، از باب (تُعْرفُ الاشياء باضدادها) به بررسي ظلم مي پردازد. وي يكي از وظايف مهم و اصولي پادشاه را نه فقط عدم ظلم و جور بلكه دفع ظلم از مظلومان و ستم ديدگان مي داند. ايشان در مذّمت ظلم و تأثير منفي آهِ مظلوم مي نويسد:

(هان اي نهاده تير جفا در كمان ظلم

انديشـه كن زنـاوكِ دلدوز در كميـن

گر تير تـو ز جـوشن فـولاد بگـذرد

پيكـانِ آن بگـذرد از كـوهِ آهنيـن)39

به تعبير ديگر، كاشفي مي گويد: اگرچه ممكن است قدرت حكومت و پادشاهي تو به ظاهر مستحكم باشد ولي اگر ظلم و بي عدالتي را در حق مردم و زيردستان رواج دهي، به هر حال آهِ ستم ديده و اراده عمومي، ماشين آهني و سلطه نظامي تو را درهم خواهد كوبيد.

كاشفي در زمينه عاقبت ظلم مي گويد:

(اي عزيز، از سوء عاقبت ظلم و وخامتِ خاتمت ستم برانديش كه: (الظلم ادعي سَيءٍ الي تغييّرُ النعمة) و در تيرگي حال ظالم و كدورتِ صفتِ ستم گر تأمّل به سزا كن كه: (الظلم ظلماتٌ يوم القيامة) و از اشارت: (اتقوا دعوة المظلوم) خود را به تغافل موسوم مساز كه تير دعاي مظلوم را هفت پسر آسمان حجاب نشود.

داد كن از همت مردم بترس

نيم شب از تير تظلم بترس

آهِ كسان خرد نبايد شمرد

آتش سوزان چه بزرگ و چه خُرد

تير ضعيفان كه پريد از كمان

بگذرد از نُه سپر آسمان)
40

4ـ مذمّت استبداد

انديش مندان مسلمان تأكيد كرده اند كه استبداد، به مبارزه با انديشه مذهبي مردم مي پردازد، با بردن مردم به سوي شهوات و لذايذ مادي، عقل و خرد آن ها از بين مي رود و از بروز استعدادهاي آنان جلوگيري مي كند و بزرگي، كرامت و عزت انسان ها را زايل مي سازد.

كواكبي در كتاب (طبيعت استبداد) يكي از ويژگي هاي استبداد را عدم تقيّد افعال حكومت به شرع و يا آراي مردم و تبعيت از هواي نفس دانسته است. واعظ كاشفي نيز مثل كواكبي و خواجه نصير و… استبداد را مذمّت نموده و آن را از علل زوال دولت دانسته است.41

مرحوم كاشفي در فرو خوردن خشم و دوري از استبداد و غضب، با تمسك به روايت پيامبر اكرم(ص): (اِنّ الغضب مِنَ الشيطان و اِنَّ الشيطان خُلِق من النّار) مي نويسد:

(پادشاه بايد كه به اندك گماني بي گناهي را در معرض خطر و مضيق ضرر نيندازد و در تمشيتِ امور سياسي بر مقتضاي: (ليس مِن العدلِ سُرْعَةُ العزل) شتاب زدگي ننمايد و هنگام سرعتِ خشم و حدّتِ غضب به حكم: (بئسَ الاستعدادُ الاستبداد) زمام اختيار به دست اضرار ندهد و يقين داند كه غضب از شيطان است….

مكن در امور سياسي شتاب

ز راه تـأنّي عنـان بـر متـاب

كه صد خون به يكدم توان ريختن

ولي كشتـه نتوان بر انگيختـن)42

5ـ عفو و احسان به مردم (خصال نيكو)

منظور از خصال نيكو، رفتار خوب و مطلوب با اطرافيان و مردم است.

ابن خلدون معتقد است كه اگر خصال نيكو نداشته باشد به فرمانروايي نمي رسد به نظر وي اگر خداوندان قدرت و عصبيّت و كساني كه بر نواحي بسيار و ملل گوناگون غلبه يافته اند را مورد دقت قرار دهيم خواهيم ديد كه ايشان در راه انجام كارهاي نيك و كسب خصال پسنديده شيفتگي و دلبستگي بسيار نشان مي دهند، از ميان خصال پسنديده متفكران مسلمان به دو مورد بيش از ديگر موارد تأكيد كرده اند: احسان به مردم و گرامي داشتن علما و رجال.43

مرحوم واعظ كاشفي با توجه به آيه شريفه:(فمن عَفَا واصلاح فاْجُرْهُ علي اللّه)44 و حديثي از علي(ع) كه مي فرمايد:(والعفو عند القدرَةِ) معتقد است كه از آداب بسيار پسنديده و لازم براي حاكم و پادشاه قدرت مند، بخشش و عفو مي باشد.

ايشان در اين باره چنين آورده است:

(يكي ديگر از آداب سلاطين عظام و ملوك گرام، آن است كه بر هفوات اصحاب زلاّت كه:(لَو لَمْ يكنُ ذنبٌ لما عُرِفَ العفُو) دامنِ تجاوز و ذيل اغماض بگسترانند وقواعِد معازير ايشان بفرمان مطاعِ شارع بارع كه:(اذا قَدَرْتَ علي عَدُوّك فاجَعلِ العفو عَنهُ شكراً بالقدرَة عليه) ممهّد و راسخ دارند.)45

 

 

 

ج ـ آداب و وظايف وزرا

كاشفي كلام خويش را درباره آداب وزرا و اهلِ جاه و مقام، با حديثي از پيامبر اكرم(ص): (لَيَوْمٌ مِن ايام امير عادلٍ اَفْضَلُ عند اللّه من عبادة ستين سنةً) آغاز مي كند.

او دو ويژگي عمده را براي وزرا برمي شمارد: يكي تعظيم امرِ خدا و ديگري شفقت بر خلقِ خدا. كه تعظيمِ امر خدا را همان اقامه عدالت بين ملّت و شفقت بر خلق خدا را همان احسان كردن به مردم و زيردستان مي داند.

وي براي صفت شفقت وزرا سه علامت را متذكر مي شود:

(ياري كردن مظلومان و شرِّ ظالمان را از سرِ ايشان دور كردن و اربابِ ستم را ماليده و مزجور داشتن و اهل فساد را منكوب و مقهور ساختن.

قال النبي(ص):(مَنْ نَصَرَ مُؤمِناً ينْصُرهُ اللّه في الدنيا والاخرةِ.)46

كاشفي در زمينه معناي لغوي و ريشه كلمه وزارت مي نويسد: وزير از (موازرت) گرفته شده كه در لغت به معناي معاونت است. وي در ارزش و اهميت وزير نيكو و عادل، با توجه به روايتي از پيامبر(ص) آورده است:

(چون خداي تعالي به فرماندهي نيكويي خواهد، او را وزيري راست كرامت كند كه اگر قواعد عدل فراموش كند، يا يادش دهد و اگر به ياد دارد بر آن اعانتش كند و اگر خداي تعالي به اميري غير نيكويي خواهد، او را وزيري بدهد كه اگر حقّ رعيت پروري فراموش كند يا يادش ندهد و اگر از آن ياد كند، برآن معاونتش ننمايد و بر آن تقدير اوّلي، (وزير) به معناي مُعين باشد از (موازرت) و بر تقدير ثاني، وزير مشتق از (ورز) باشد، به معناي سهيم و شريك سلطان در گناه و وبال; بلكه في الحقيقه، وزر و وبالِ او زيادت باشد، زيرا كه مددِ باطل است و اگر مدد حق باشد مزدش زيادت بدهند.)47

1ـ (از اماراتِ شفقت جفا كشيدن است و ناخوشي قبول كردن و ضعفا و عجزه را خوش دل ساختن.

خُلق مهترِ عالَم(ص) چنين بوده كه تلخ خورده و شيرين به چاكران داده و بدين صفت سران و سروران را تعليم مي دهد كه: نوش نعمت و شيرين مراد و صافِ آرزو به زيردستان و رعايا دهيد و لقمه ناگوارِ محنت و مشقّت در كامِ رعيت منهيد تا بر سنّت و روش من باشيد.)48

2ـ تواضع: كاشفي تواضع را از صفات انبيا و اولياي خدا و تكبر را صفت اشرار و فجّار كه عاقبتش وخيم و عذاب اليم است، دانسته و با تمسك به روايتي از پيامبر(ص) مي گويد:

(تواضع را سرانجام رفعت است و تكبر را عاقبت لعنت و محقّق اين معنا و مصدّق اين دعوا قصّه آدم صفي و واقعه ابليس دني است كه تواضع، آدم خاكي را به اوج اصطفا رسانيد كه:(ثُمَّ اجتَباهُ ربُّهُ) و تكبّر، ابليسِ لعين را بر زمين ادبار فرو برد كه:(واِنَّ عليك لَعْنَتي الي يومِ الدين) ابليس همه خود را مي ديد كه:(انَا خيرٌ منهُ) از (أنَا) نمي توانست گذشت. زيرا كه أنَا را چندان كه مقلوب كني همان أنَا باشد. پس متواضع آن است كه خود را فروتر نمايد، زيرا كه چون فرو رود برآيد.)49

 

 

 

كتاب شناسيِ ملا حسين كاشفي

ـ به زبان فارسي

1ـ ادبيات فارسي بر مبناي استوري، ج2، ترجمه، يو.ا. برگل، ترجمه يحيي آرين پور و…، تحرير احمد منزوي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1362ش.

2ـ ادبيات كلاسيك فارسي، آرتور جان آربري، ترجمه اسداللّه آزاد، مشهد، آستان قدس رضوي، 1371ش.

3ـ احسن التواريخ، حسن بيك روملو، تصحيح: عبدالحسين نوائي، بابك، تهران، 1357ش.

4ـ از سعدي تا جامي: براون، ادوارد، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، چاپخانه بانك ملي ايران، 1327ش.

4ـ انيس الطالبين وعدّة السالكين: صلاح بن مبارك بخاري، مصحّح ابراهيم صاري اوغلي، تهران، دانشگاه تهران، 1372ش.

6ـ بستان السّياحه، شيرواني، زين العابدين، انتشارات كتابخانه سنائي، بي تا.

7ـ بدايع الوقايع، واصفي، زين الدين محمود، تصحيح الكساندر بلدروف، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1349ش، ج1و2.

8ـ تاريخ ادبيات فارسي: هرمان اِته، ترجمه رضازاده شفق، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1356ش.

9ـ تاريخ ادبي ايران، براون ادوارد، ترجمه علي پاشا صالح، تهران، انتشارات اميركبير، 1332.

10ـ تاريخ جهان آرا: غفاري، قاضي احمد، تهران، انتشارات كتابفروشي زوار، 1343.

11ـ تاريخ روضة الصّفا: ميرخواند، سيد برهان الدين، انتشارات وزير خيام، تهران، 1338.

12ـ تاريخ سياسي اجتماعي ايران، از مرگ تيمور تا مرگ شاه عباس،تهران، انتشارات فرانكلين، 1349.

13ـ تاريخ فلسفه اسلامي: هانري كربن، ترجمه جواد طباطبائي، تهران، انتشارات اميركبير، 1373.

14ـ تاريخ نظم و نثر فارسي در ايران و در زبان فارسي تا پايان قرن دهم هجري، چاپ اول: تهران، كتابفروشي فروغي، 1344.

15ـ تذكره نصر آبادي: نصر آبادي، ميرزا محمد طاهر، تصحيح، وحيد دستجردي، تهران، كتابفروشي فروغي، 1361.

16ـ تذكره هفت اقليم، امين احمد رازي.

17ـ تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجري: الشيبي، كامل مصطفي، ترجمه غلامرضا ذكاوتي قراگوزلو، تهران، انتشارات اميركبير، 1359ش.

18ـ تصوّف در يكصد پرسش و پاسخ: گولپينارلي، عبدالباقي، ترجمه: توفيق هـ. سبحاني، تهران، نشر دريا، 1369.

19ـ حبيب السير في اخبار افراد بشر: خواند مير غياث الدين، تهران، انتشارات خيام، 1333ش.

20ـ خزينة الاصفياء: غلام سرور لاهوري، كانپور، 1332ق.

21ـ خلد برين: محمد يوسف واله اصفهاني، به كوشش ميرهاشم محدّث، تهران، بنياد موقوفات افشار، 1372ش.

22ـ دايرة المعارف فارسي: مصاحب، غلامحسين، تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1356ش.

23ـ رشحات عين الحيات: كاشفي، فخرالدين صفي علي بن حسين، تصحيح: علي اصغر معينيان، تهران، بنياد نورياني، 1357.

24ـ مجمع الصفحاء: رضا قليخان هدايت.

25ـ روضات الجنات في احوال العلماء والسادات: ميرزا محمد باقر اصفهاني خوانساري، قم، نشر اسماعيليان، 1391ق، ج3.

26ـ روضات الجنان و حيات الجنان، حافظ حسين كربلائي تبريزي، تصحيح و تعليق: جعفر سلطان القرائي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1349ش.

27ـ رياض السياحه: شيرواني، زين العابدين، مصحح، احمد حامد، تهران، انتشارات كتابفروشي سعدي، 1339ق.

28ـ رياض العلماء وحياض الفضلاء: ميرزا عبداللّه افندي، تصحيح: سيد احمد اشكوري حسيني، قم، كتابخانه آيةاللّه مرعشي نجفي، 1401ق. ج2.

29ـ ريحانة الادب في تراجم المعروفين بالكنية واللقب: ميرزا محمد علي مدرس، تبريز، چاپخانه شفق، ج5.

30ـ سيري در تصوف و عرفان ايران، عبدالصمدي، محمود، تهران، انتشارات شرق، 1361.

31ـ سير عرفان در اسلام: كيائي نژاد، زين الدين، تهران، انتشارات اشراق، 1366.

32ـ طرايق الحقايق: محمد معصوم شيرازي (نايب الصدر)، به كوشش محمد جعفر محجوب، تهران، كتابخانه سنائي، بي تا، ج3.

33ـ فهرست نسخه هاي خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران: علي نقي منزوي، محمد تقي دانش پژوه، انتشارات دانشگاه تهران.

34ـ لبّ التواريخ: قزويني، يحيي بن عبداللطيف، تهران، بنياد گويا، 1362.

35ـ لغت نامه دهخدا: دهخدا، علي اكبر، تهران، انتشارات مجلس شوراي ملي، 1355.

36ـ مجالس المؤمنين: شوشتري، قاضي نور اللّه، تهران، كتابفروشي اسلاميّه، چاپ سوم، 1365ش، ج1.

37ـ مجالس النفائس: ميرعلي شيرنوائي، تصحيح علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات منوچهري، 1363ش.

38. مشاهير دانشمندان اسلام: حاج شيخ عباس قمي، مترجم، حاج شيخ محمد رازي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1351ش، ج4.

39ـ مقامات جامي: باخرزي، عبدالواسع، به تصحيح نجيب مايل هروي، تهران، نشر ني، 1371ش.

40ـ ميراث اسلامي ايران: به كوشش رسول جعفريان، دفتر دوم، قم كتابخانه آية اللّه مرعشي نجفي، 1374ش.

 

 

 

ـ به زبان عربي

41ـ البهجة السنيه في آداب الطريقة النقشبنديه، محمد الخاني، مصر، 1319.

42ـ تنوير القلوب في معاملة علام الغيوب، محمد امين ، مطبعة السعاده، الطبعة الثامنه، قاهره، 1272هـ.ق.

43ـ الذريعه: شيخ آقا بزرگ تهراني، بيروت، دارالاضواء.

44ـ كشف الظنون: حاجي خليفه كاتب چلبي، الطبعة الاولي، 1310هـ.ق.

46ـ هدية العارفين: بغدادي، اسماعيل پاشا، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، بي تا.

47ـ الحديقة النديه في آداب الطريقة النقشبنديه، محمد بن سليمان البغدادي، تهران، كتابخانه مركزي، نسخه خطي.

 

 

 

ـ به زبان تركي استانبولي

48ـ الشقائق النعمانيه في علماء دولة العثمانيه، طاشكپري زاده، احمد مصطفي، ترجمه آيدين محمد مجدي، استانبول، دارالطباعة القاهره، 1269هـ.ق.

49- Islam Ansiklopedsi، Istanbul،1964.

50- Tasavvuf ve Tarikatler selcck Eraydin، Istanbul، 3 Bask، 1990.

 

 

 

ـ به زبان انگليسي

51- Encyclopaedia of Islam، London، 1960.

52- Tarickh - I - Rashidi، The translationby: E. Denison and، N. Ellas. sampsinlow، mar stonand company، London، 1898.

53- The origins of the Nagshbandi order: Hamed Algar.

 

 

 

ـ مجله ها

1ـ آينه پژوهش، شماره33، آذر 74.

2ـ فرهنگ ايران زمين، از سال 1321 تا 1340.

 

 

 

پاورقيها:

* شارل شفر مستشرق فرانسوي اين رساله را در كتاب مشهور و نفيس (منتخبات فارسي) خود درج و به چاپ رسانيده است و به مناسبت آن: شرح حال و آثار كاشفي پرداخته، ليكن دچار اشتباهاتي شده است كه در ذيل به چند نمونه اشاره مي شود: الف ـ شفر لقب كاشفي را معين الدين نوشته در صورتي كه لقب وي بدون هيچ ترديد و اشكالي كمال الدين مي باشد. ب ـ شارل شفر، دو كتاب فخرالدين علي (پسر كاشفي) را جزء آثار كاشفي شمرده است.


* سعيد نفيسي لقب كاشفي را (معين الدين) آورده است كه بدون ترديد اشتباه است; چرا كه اكثر تذكره نويسان لقب او را (كمال الدين) ضبط كرده اند. گمان مي رود مأخذ سعيد نفيسي كتاب منتخبات فارسي (شارل شفر) بوده باشد. چرا كه او هم دچار چنين اشتباهي شده است. (رك: سعيد نفيسي، تاريخ نظم و نثر فارسي در ايران و در زبان فارسي تا پايان قرن دهم هجري، ج1، ص245).


* وقتي انگليسي ها در هندوستان مستقر شدند اين كتاب را براي آموزش فارسي كتاب رسمي مدارس خود شناختند، بعدها همين كتاب، تحت عنوان (همايون نامه) به زبان تركي استانبولي ترجمه شد و نسخه اي از آن را به دربار لوئي چهاردهم پادشاه مقتدر فرانسه فرستادند و در همان جا توسط (گالان) به زبان فرانسه ترجمه شد. مي توان گفت يكي از كتاب


1. ريحانة الادب في تراجم المعروفين بالكنية واللقب، ميرزا محمد علي مدرس، ج5، ص29; لغت نامه دهخدا، ذيل لغت: كاشفي.


17. فتوت نامه سلطاني، ص136، 138و131.


12. رشحات عين الحيات(طبع كانپور) ص93.


13. همان، ص67.


15. ر.ك: بدايع الوقايع، ج2، ص260 و مقامات حاجي، ص148 به بعد; آينه پژوهش، مقاله رسول جعفريان، شماره 33، ص25.


1ـ حرز الامان من فتن آخر الزمان. 2ـ رشحات عين الحيات (احتمالاً اين اشتباه شفر به خاطر مراجعه به كشف الظنون بوده است، چرا كه حاجي خليفه هم چنين اشتباهي را مرتكب شده است).


10. تاريخ روضة الصفا، ج7، ص277.


18. ر.ك: مجموعه خطابه هاي نخستين كنگره تحقيقاتي ايراني: به كوشش غلامرضا ستوده، دانشگاه تهران، آذر54، ص212.


14. عبداللّه افندي، رياض العلماء، ج2، ص186.


19. آينه پژوهش، شماره 23، ص27.


16. مجالس المؤمنين، ج1، ص548; رياض العلماء، ج2، ص189.


11. حاجي خليفه، ذيل كشف الظنون، ج2، ص404.


2. پسر كاشفي ـ صاحب شجاع عين الحيات و زين الدين واصفي ـ صاحب بدايع الوقايع، شاگرد وي.


22. همان، ص87.


24. واعظ كاشفي، رساله العليّه، تصحيح و تعليق: سيد جلال الدين ارموي (محدث)، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1361، مقدمه مصحح، ص5.


26. نقل از: آقا بزرگ تهراني، الذريعه، ج11، ص211.


29 . همان، باب سياست.


21 . لطايف الطوايف، ص64،65 به نقل از مصحح رشحات عين الحيات، ص88 .


23. ادوارد براون، از سعدي تا جامي، ص22.


27 . كمال الدين حسيني كاشفي، اخلاق محسني، نسخه خطي (به خط آقاي مشهدي محمّد حسين خوئي)، 1321، باب سياست. رساله فوق در كتاب خانه سياسي مؤسسه آموزش عالي باقرالعلوم(ع) قم موجود است. اين رساله خطي در واقع مهم ترين كتاب كاشفي درباره مسائل سياسي است.


20. سلجوق ارايدين، تصوفها و طريقتها، ص434; فصل الخطاب، ص520.


28 . همان.


25. همان، ص9.


38 . كمال الدين حسيني كاشفي،اخلاق محسني، باب مشاورت و تدبير.


30 . نساء (4) آيه 58.


37 . همان، ص21.


32 . همان، ص236.


34 . كمال الدين حسيني كاشفي، همان، ص238.


31 . كمال الدين حسيني كاشفي، الرسالة العليه (مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362) ص234.


36 . ملكوتيان، سيري در نظريه هاي انقلاب.


3. ادوارد براون، از سعدي تا جامي، ص735; ريحانة الادب، ج5، ص35.


35 . همان، باب عدالت.


39 . همان.


33 . لقمان(31) آيه10.


43 . ملكوتيان، سيري در نظريه هاي انقلاب، ص23.


47 . همان، ص249.


49 . همان، ص234.


40 . رسالة العلّيه، ص241.


42 . كمال الدين حسيني كاشفي، رسالة العلّيه، ص242.


41 . ملكوتيان، سيري در نظريه هاي انقلاب، ص24.


44 . شوري(42) آيه39.


48 . همان، الرسالة العلّيه، ص245.


45 . كمال الدين حسيني كاشفي، همان، ص243.


46 . همان، ص245.


4. ميرخواند، ج7، ص277.


5. معصوم عليشاه، طرائق الحقايق، ج3، ص115.


6. همان.


7. رضا قليخان هدايت، رياض العارفين، ص154.


8. خوانساري، روضات الجنات، ص255; قاضي شارع شوشتري، مجالس المؤمنين، ص114; روض العارفين، ص154.


9. نقل از: سعيد نقيبي، همان، ج1، ص246.

هايي كه موجب پديد آمدن رشته ايي موسوم به (ادب تطبيقي) در دانشگاه هاي جهان شد، همين (همايون نامه) يعني ترجمه تركي از انوار سهيلي، حسين واعظ بوده است. (رك: مقاله محمد جعفر محجوب با عنوان (اصول فتوت از نظر مولا حسين واعظ كاشفي) در مجموعه خطابه هاي نخستين كنگره تحقيقاتي ايراني، انتشارات دانش گاه تهران، آذر 1354، ص211).
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید