مقدمه:
هدف اصلی این پژوهش پاسخگویی به سؤالهایی در موضوع «سیر تاریخی نظریه ولایت فقیه» است. نویسنده در تلاش است تا نشان دهد از آغاز اجتهاد تاکنون چه تحولاتی در نظریه ولایت فقیه ایجاد شده؟ و چه عواملی در این تحولات مؤثر بودهاند؟
به این ترتیب، پژوهش به منظور آزمودن فرضیههای مطروحه شکل گرفت. فرضیههایی که درصدد آزمودن آنها برآمدهایم عبارتند از:
1- از آغاز عصر اجتهاد تاکنون شاهد تحول و تکامل نظریه ولایت فقیه بودهایم.
2- عوامل متعدد سیاسی، اجتماعی و... در تحول و تکامل این نظریه دخیل بوده است.
این پژوهش بر اساس تقسیمبندی تحولات سیاسی مناطقی که تعداد قابل توجهی از شیعیان در آنجا زندگی میکردند و فقیهان شیعه در آن مناطق حضور فعال داشتهاند؛ به پنج مرحله زیر تقسیم شده است.
مرحله اول: دوره آغاز اجتهاد (از قدیمین تا محققکرکی)
مرحله دوم: دوره صفویه ( از محققکرکی تا محقق نراقی)
مرحله سوم: دوره قاعدهمندی نظریه (از محقق نراقی تا محقق نائینی)
مرحله چهارم: دوره مشروطه (از محقق نائینی تا امام خمینی)
مرحله پنجم: دوره درخشش ولایت فقیه در میدان عمل
در هر مرحله برای درک بهتر از دیدگاه فقیهان و موضعگیریهای سیاسی آنان، ابتدا نمایی از شرایط سیاسیـ اجتماعی آن دوره و وضعیت سیاسی شیعیان بیان شده و سپس دیدگاه فقیهان هر دوره دربارة حکومتهای جور و درباره ولایت فقیه مورد بررسی قرار گرفته است و در پایان مباحث هر دوره، به بررسی رفتار سیاسی فقیهان آن دوره و مبانی آن پرداختهایم.
مرحله اول: دورة آغاز اجتهاد ( از قدیمین تا محققکرکی)
این مرحله از قرن چهارم تا دهم (ه.ق) را مورد بررسی قرار میدهد. این دوره به دو برهه زمانی تقسیم میشود، برههای که امپراتور اسلام (خلافت عباسی) دچار ضعف و سستی شد و دولتهای کوچکی در هر سو سربرداشتند، و در همین برهه است که شاهد شکلگیری چند سلسله از حکومتهای شیعی مانند آلبویه، حمدانیون، فاطمیان در مصر، علویان در طبرست
به عقیدة شیخ مفید اگر چه حلال و حرام مخلوط باشد و اگر آنچه از اموال اهل معرفت در دست حکومت های جور است معین و محصور باشد، برای احدی حلال نیست از روی اختیار از آن استفاده کند. (شیخ مفید، 1414 ق، ص120، صص121، 376). فقیهان پس از شیخ مفید نیز همان مطالب وی را تأیید کردهاند. (طوسی، بی تا (الف)، ص301). در پاسخ به سؤالات دستهدوم باید گفت که فقیهان عصر آغاز اجتهاد، اختیاراتی بسیار گستردهتر از امور حسبیه را برای فقیهان در عصر غیبت قائلند. مانند اقامه نمازهای عبادی، سیاسی، جمعه و اعیاد، مدیریت جمعآوری و مصرف خمس و زکات و انفال، اجرای حدود و تعزیرات و قصاص، اجرای احکام حجر، وصیت و... شیخ مفید مینویسد:
«در صورت نبودن سلطان عادل (امام معصوم) فقیه متولی میشود تمام آنچه را که سلطان متولی آنها بوده» (شیخ مفید، 1410 ق، ص180). فقیهان متأخر از اینگونه عبارتهای فقیهان عصر آغاز اجتهاد استنباط کردهاند که ولایت عامه فقیه، پیش فقیهان صدراول مفروغعنه و مسلم بوده است. (نجفی، صاحب جواهر، 1981 م، ج 21، ص395). درباره اینکه آیا این وظایف و اختیارات را فقیهان از باب حسبه دارند یا از باب نصب از جانب معصوم؟ هیچ تصریحی در عبارات فقیهان وجود ندارد اگر چه شواهد و قراین موجود نصب را تأیید میکند. (شیخ طوسی،بی تا (الف)، ص301)
اما دربارة ولایت فقیه در عرصه عمل، فقیهان شیعه از زمان حضور ائمه(ع) با اذن و اجازه معصوم(ع) مسؤولیتهایی را از جانب سلطان جور پذیرا میشدند، حذیفه یمانی، عمار یاسر و سلمان فارسی با اذن امام علی(ع) از جانب عمر منصب ولایت مداین را پذیرا شدند. (محمدبن سعد، ج3، ص255). در عصر امام صادق و امام کاظم(ع) عدهای از فقیهان به عنوان وکیل امام انجام وظیفه میکردند. (طوسی، بیتا (ب)، ص46). و این رویه تا آغاز عصر غیبت ادامه داشت و در عصر غیبت کبرای امام زمان(ع) فقیهان به مقتضای شرایط سیاسیـ اجتماعی هر دوره، اجرای هر اندازه از احکام را که در امکانشان بود به عهده گرفته و به ولایت فقیه در عرصة عمل عینیت میبخشیدند. حتی عدهای از آنان برای اجرای احکام شرع و استیفای حق خود، از جانب حکومتهای جور، امارت و حکومت پذیرفتند. طاهر اوحد ذوالمناقب پدر سید رضی مدتها منصب نقابت، مناصب نظارت دیوان مظالم و سرپرستی حجاج را به عهده داشت. (ابن ابی الحدید، 1380، ج 1، ص 31). و در سال 380 (ه.ق) تمامی این مناصب را به فرزندش سید رضی محول کرد. (امینی، 1397، ج 4، ص 205). و سید مرتضی بعد از مرگ برادرش سید رضی، منصبهای امارت حج، دیوان مظالم و نقابت طالبیان و دیگر مسؤولیتهای برادرش سید رضی را به عهده گرفت. (ابن اثیر، 1386 ق، ج 9، ص 263).
در عهد ایلخان مغول خواجه نصیرالدین طوسی نزد ایلخانان نفوذ بسیار یافت و در منصب وزیر هلاکوخان توانست خدمات ارزندهای به اسلام، شیعه و ایران زمین بکند. (شیرین بیانی، 1371 ش، ج 2، ص 404). علاوه بر خواجه نصیرالدین طوسی عدة زیادی از فقیهان با پذیرش مسؤولیتهای گوناگون مانند نقابت، قضا و... از جانب حاکمان جور به انجام وظایفی که از سوی معصومان (ع) به آنان واگذار شده بود پرداختند. (اقبال آشتیانی، 1365 ش، ص 317).
در میان این فقها تعدادی از نامداران شیعه نیز دیده میشوند مانند سید بنطاووس که نقابت علویان بغداد را به عهده داشت (ابن فوطی، بی تا، ص 19)، علامة حلی و پسرش فخرالمحققین که مصاحب سلطان محمد خدابنده بودند و در اسلام آوردن و تشیّع او نقش زیادی داشتند، (اقبال آشتیانی، 1365 ش، ص 317) و ابنمیثم، شارح نهج البلاغه که در حله و واسط امر قضا را به عهده داشت (مدرس، بی تا، ج 8، ص 242) و.….
دقت در سخنان و آثار فقهی فقیهان این دوره روشن میسازد که مبنای اصلی همکاری و پذیرش ولایت از حاکمان جور در این دوره را اصل ولایت فقیه تشکیل میدهد. بر پایة اصل ولایت فقیه، پذیرش ولایت از حاکمان جور در حقیقت استیفای بخشی از حقوقی است که معصومان (ع) به فقیهان تفویض کردهاند. لذا بعضی از فقیهان این دوره به صراحت اعلام کردند گرچه در ظاهر، فقیه از جانب حاکم جائر منصوب میشود لیکن درواقع از جانب امام معصوم نصب شده است و فقیه باید نیت کند که این ولایت حقی است که از سوی معصومان (ع) به او تفویض شده است. (شیخ مفید، 1410، ص 812).
در ادامة این مرحله مناسب است به نقش علامة حلی، محقق حلی و شهید اول در تکامل نظریة ولایت فقیه اشاره شود. یکی از ویژگیهای مکتب فقهی این سه فرزانة سخت کوش، روح ولایت مداری در سرتاسر فقه آنان است که نقش مهمی در روند تحول نظریة ولایت فقیه ایفا کرده است. علامة حلی به صراحت، نصب فقیه از جانب امام (ع) را پذیرفته و ولایت بر امامت نمازهای عبادی- سیاسی، ولایت بر مصرف واجبات مالی، ولایت بر قضا و حدود را، از آن فقیه عادل میداند. (علامة حلی، بیتا (الف)، ج 4، ص 478)
دومین فقیهی که به نظراتش دربارة ولایت فقیه، باید توجه شود محقق نامدار محقق حلی است. محقق حلی از سویی هرگونه ولایت را از سلاطین جور سلب کرده و از سوی دیگر ولایت بر اجرای احکام شرع و سرپرستی جامعة اسلامی را برای فقیه جامع شرایط به عنوان نایب امام معصوم (ع) ثابت کرده است. و در حوزة مسائل مالی، قضا، حدود، اقامة نماز جمعه و... برای فقیه، ولایت قائل است. (محقق حلی، 1403، صص260-138، 124، 816، 116) سومین فقیه پرآوازه در پایان این دوره شهید اول است. ایشان در موارد بسیار بر نیابت فقیه از معصوم(ع) تصریح کرده است.(شهید اول، 1415 ق، ج 1، ص 164)
مرحلة دوم: دورة صفویه (از محقق کرکی تا محقق نراقی)
مرحلة دوم از سیر تاریخی نظریة ولایت فقیه اختصاص به عصر صفویه دارد. در این دوره به دلیل قدرت یافتن حکام شیعی صفوی و تغییر وضعیت شیعیان از اقلیت تحت فشار به اکثریت حاکم، سؤال اصلی و مطرح این عصر علاوه بر سؤالهای دورة قبل چگونگی مشروعیت بخشیدن به سلطنت افراد غیر معصوم (شاه صفوی) بود.
سلسلة صفویه مبارزات خود را از خانقاه و با تکیه بر مرادی و مریدی آغاز کردند و به پیروزی چشمگیری دست یافتند؛ لیکن پس از رسیدن به سلطنت به زودی فهمیدند که دیگر نمیتوان صرفاً با مرادی و مریدی حکومت را اداره کرد، نظم و امنیت را در جامعه حاکم ساخت و مسائل و مشکلات مردم را حل و فصل نمود، آنان این حقیقت را دریافتند که در ادارة حکومت و حل و فصل امور مردم، نیازمند قانون شرع و عالمان آشنا به قوانین شرع هستند. از آنجا که مذهب شیعة امامی به عنوان مذهب رسمی کشور اعلام شده بود، صفویه به همکاری و همگامی عالمان شیعه سخت نیازمند بودند و عالمان شیعه نیز بیشتر در جبل عامل، عراق و لبنان سکونت داشتند؛ لذا صفویه برای رفع این کمبود علمای شیعه را از جبل عامل برای مهاجرت به ایران دعوت کرد که تعدادی از آنها این دعوت را اجابت کرده و به ایران آمدندودارای منصبهای مهمی دردولت صفویه شدند.(مهاجر،1989 م،ص 97)
علیرغم مساعد شدن اوضاع سیاسی جهان برای فعالیت و طرح نظرات شیعه در عصر صفویه، در این دوران نیز شاهد بحث مستقل چندانی در باب ولایت فقیه در کتابها و رساله ها نیستیم و همچون گذشته مباحث ولایت فقیه را باید در بین ابواب مختلف فقهی جستوجو کرد.
محقق کرکی یکی از برجستهترین فقیهان این دوره است که در تحول و تکامل نظریة ولایت فقیه سهم بسزایی دارد. محقق کرکی بارها بر نیابت عامة فقیه در عصر غیبت تأکید کرده است. به عقیدة محقق کرکی فقیهان شیعه اتفاق نظر دارند که فقیه از سوی ائمة هدی (ع) در همة اموری که نیابت در آن دخل دارد نایب است. (محقق کرکی، بیتا (الف)، ج 1، ص 142) و بر مبنای عموم نیابت، معمولاً احکامی را که در فقه از اختیارات امام معصوم(ع) شمرده شده برای نایب او نیز مطرح میسازد مگر اینکه دلیلی برخلاف آن وجود داشته باشد. محقق کرکی برای اثبات نیابت عامة فقیه به اجماع و مقبولة عمربن حنظله استدلال کرده است. (محقق کرکی، بیتا (الف)، ج 1، ص 142)
یکی دیگر از نظریه پردازان ولایت انتصابی عامة فقیه در دورة صفویه، محقق اردبیلی است. این فقیه نواندیش به منظور اثبات ولایت فقیه برای نخستین بار به دلیل عقلی تمسک کرده و از اینکه بدون چنین ولایتی نظم جامعه مختل میشود و زندگی انسان در سختی و تنگنا قرار میگیرد و عقل و شرع نیز چنین پیامدهایی را نمیپذیرد، حکومت علیالاطلاق فقیه را اثبات میکند. (محقق اردبیلی، 1414 ق، ج 12، ص 18، 28، ج 9، ص231، 10، ج 8، ص 161، 160، ج 7، ص 545)
محقق اردبیلی مهمترین دلیل نقلی ولایت فقیه را مقبولة عمربن حنظله میداند، به عقیدة ایشان عمل به این روایت مورد قبول علمای شیعه بوده و بااینکه سندش را ضعیف میداند، ولی در عین حال این روایت را قابل اعتماد و استناد میداند. (محقق اردبیلی، 1414 ق، ج 9، ص 10) مطلب دیگری که ایشان دربارة مقبوله دارد آن است که مقبوله به نظر ایشان اختصاص به منصب قضا ندارد بلکه اختیارات وسیع ولی فقیه را بدان مستند میکند.