سياست و حكومت در رويكرد امام به سيره پيامبر (ص)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:58
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4347 بار

مؤلف: سید علیرضا واسعی

 

تحليل و تفسير حركت امام خميني به عنوان روحاني برجسته مذهبي در عرصه سياست بي درك بنيانهاي فكري او ميسور نيست.او كه هم چون ديگر علماي حوزه عمر خويش را در كاوشهاي نظري علوم ديني و فقه پشت سر نهاده بود با چه نگرشي از خيل كاروان انديشه گران سنتي برون خزيده و به ترسيم خطي ديگر در عرصه دينداري روي آورده است؟ آن هم در عصري كه به سبب زشت كاريهاي سياست گران و قدرت طلبان ورود در ميدانها و عرصه هاي سياست دور شدن از اسلام و ارزشهاي معنوي به شمار مي آمد و سياست چيزي جز حيله و فريب تلقي نمي شد و به گفته خود او فردي به ملاقاتش آمد و به نصيحت گفت:

(آقا سياست عبارت است از دروغ گفتن خدعه نيرنگ و خلاصه پدرسوختگي است و آن را شما براي ما بگذاريد.)1

چگونه توانست از منظري ديگر به نظاره بنشيند و با تعريفي ديگرگون از سياست آن را با ديانت سازگار كند و در جواب همو بگويد:

(…از اول ما وارد اين سياست كه شما مي گوييد نبوده ايم.)2

نگاه امام به سياست و درنگ جدي در آن به عنوان يكي از بابهاي فلسفه كه با حيثيت وجودي و معرفتي بشر پيوندي ناگسستني دارد سبب شد تا به ارائه تفسيري جديد از دين نيز دست زند و واقعيت آن را به درستي عرضه داردو آنچه را كه تا پيش از او وارونه در منظر توده مردم نهاده بودند به شكل بايسته اي دگرگون سازد و هماني را كه از سياست بيگانه اش مي پنداشتند و پردازنده به آن را (عده اي مقدس نماي واپس گرا و متحجّر) مطرود مي شمردند و روحانيت را تنها به سست عنصري و حماقت مي شناختند و ارج مي نهادند و ناگزير فقيه هم مجاز نبود از دايره و حصار آن بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت كند 3فرياد برآورد:

(والله اسلام تمامش سياست است اسلام را بد معرفي كردند سياست مدن از اسلام سرچشمه مي گيرد.)4

و در تعريف سياست نيز بگويد:

(مگر سياست چيست؟ روابط بين حاكم و ملت روابط بين حاكم و ساير حكومتها جلوگيري از مفاسدي كه هست همه اينها سياست است.)5

با اين تعريف از سياست كه امام ارائه كرد در هم تنيدگي آن را با ديگر جنبه هاي زندگي جمعي بشر نموده است:

(هر كس اجمالاً به احكام اسلام و بسط آن در جميع شؤون جامعه نظر كند و به عبادات كه وظيفه بندگان و خالق آنهاست مانند نماز و حج (گرچه اين دو نيز داراي جهات اجتماعي و سياسي مربوط به حيات و معيشت دنيوي است) و به قوانين اقتصادي و حقوقي و اجتماعي و سياسي نظر كند خواهد ديد كه اسلام عبارت از احكام عبادي و اخلاقي صرف نيست كما اين كه بعضي بلكه كثيري از جوانان و كهن سالان مسلمين گمان برده اند.)6

و در ادامه پا از اين فراتر نهاده و اسلام را تنها براي تأسيس حكومت عادله مي داند كه:

(در آن قوانين مربوط به ماليات بيت المال …جزائيات قضا حقوق جهاد دفاع و پيمانهاي بين دولت اسلامي و دولت هاي ديگر وجود دارد.)7

همسازي دين و سياست:

در نگاه امام همسازي سياست و ديانت نه به صورت تصنعي و مكانيكي بلكه حقيقي و واقعي است و آن احساس تنافي كه بر آن تبليغ مي شد و مي گفتند:

(اسلام دين جامعي نيست دين زندگي نيست براي جامعه نظامات و قوانين ندارد طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده اسلام فقط احكام حيض و نفاس دارد اخلاقياتي هم دارد امّا راجع به زندگي و اداره جامعه چيزي ندارد.)8

در باور امام برخاسته از نگاه كسي است كه هم از سياست بيگانه است و هم از ديانت و چنين فردي نه دين را شناخته است و نه سياست را.9 از همين رو حضرتش در پاسخ خبرنگاري كه مي پرسد:

( عده اي تبليغ مي كنند كه فعاليت سياسي از فعاليت ديني جداست)

مي گويد:

(شعار سياست از دين جداست از تبليغات استعماري است كه مي خواهند ملتهاي مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش بازدارند در احكام مقدس اسلام بيش از امور عبادي در امور سياسي و اجتماعي بحث شده است.)10

تفكيك ميان اين دو براي كسي كه از فراز به دين و حيات بشري مي نگرد ناممكن است گرچه براي آن كه دايره انديشه اش محدود است و به تعبير امام: از مسجد تجاوز نمي كند فهم اين نكته آسان نيست ولي:

(بايد به اين نادانان (كه جدايي دين از سياست را تفوّه مي كنند) گفت كه

قرآن كريم و سنت رسول الله آن قدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند.)11

و:

(ديانت اسلام يك ديانت عبادي تنها نيست و همين طور يك مذهب و ديانت سياسي تنها نيست. عبادي است و سياسي. سياستش در عبادتش مدغم است و عبادتش در سياستش مدغم است; يعني همان جنبه عبادي يك جنبه سياسي دارد.)12

آغاز طرح انديشه جدا نبودن دين از سياست پيش از امام بود:

(و سيد جمال نخستين كسي بود كه احساس كرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حركت ايجاد كند بايد به آنها بفهماند كه سياست از دين جدا نيست. اين بود كه او اين مسأله را به شدت در ميان مسلمين مطرح كرد.)13

او طرح همبستگي دين و سياست را براي دو جبهه لازم مي دانست يكي جبهه استبداد داخلي و ديگر استعمار خارجي:

(و كوشش فراوان داشت كه شعور مذهبي مسلمانان را براي مبارزه با استبداد و استعمار بيدار سازد و براي اين برنامه نسبت به هر برنامه اصلاحي ديگر حق تقدم قايل بود.)14

اما با توجه به جايگاه سيدجمال در ميان توده مردم و قضايايي كه بر او گذشت در گستراندن اين انديشه توفيق چنداني نيافت ولي طرح آن از زبان فقيهي برجسته كه به مرجعيت از طرف مردم پذيرفته شده و مردم با وسواس مي كوشند تا كوچك ترين آداب مذهبي خود را با دستورهاي وي برابر سازند ارجي دو چندان مي يابد بويژه آن كه برابر سنت پذيرفته شده مذهبي اجتهاد عنصر سازوار كننده شريعت و ديانت با زمان و زمانه مادي در مرجع در حد اعلاي متصور وجود دارد و بيان جدا نبودن سياست از ديانت از زبان چنين انساني خود اين هماني دين و سياست را مي نمايد حتي

اگر به صورت احكام ثانوي باشد; گو اين كه امام بي هيچ ترديدي آن را از احكام اوليه مي شمارد چنانكه از جاي جاي سخنان او برمي آيد.15

منشأ نگاه امام

فلسفه نگرش امام به سياست از دريچه ديانت و ضرورت بنيانگذاري حكومت را چگونه مي توان تبيين كرد؟ گذشته از آنچه كه در دايره معرفتي امام درخور جست وجوست كه تشكيل حكومت در حد وجوب ديني بالا مي رود آن جا كه مي گويد:

(ما كه به ولايت معتقديم بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم و بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي لازمه اعتقاد به ولايت است بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود.)16

از دو زاويه ديگر مي توان بدان نگريست:

1. جامعيت اسلام و فراگيري آن از يك سوي و توجه همه سويه امام (نه فقط از منظر فقه) به آن از سوي ديگر پاسخي درخور و ارجمند است. اسلام خود نيز مدعي اين فراگيري است و خود را در پاسخ گويي به همه نيازمنديهاي بشري توانا مي داند:

(اسلام آييني است جامع و شامل همه شؤون زندگي بشر ظاهري و معنوي…اسلام نظامي نوين و طرز تفكري جديد و تشكيلاتي تازه عملاً به وجود آورد در عين اين كه مكتبي است اخلاقي و تهذيبي سيستمي است اجتماعي و سياسي اسلام معني را در ماده باطن را در ظاهر آخرت را در دنيا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداري مي كند.)17

شماري اين فرض را به نقد گرفته و برآنند فراگيري دين با واشكافي مفهوم دين و انتظاري كه بشر از آن دارد معني مي يابد. اينان دين را تنها در عرصه زندگي فردي و معنويت تعريف مي كنند كه به روشني پاي آن از گليم سياست برچيده مي شود; چرا كه سياست امري دنيوي است و از دين چنين انتظاري نيست كه به امور دنيايي بشري پرداخته و آن را به سامان آورد اين عقل و تجربه بشري است كه به ارائه راه حّل و به گره گشايي از دشواريها پرداخته است. عمل شماري از كارشناسان دين و فقيهان پيشين نيز در پرهيز از تلاشها و تكاپوهاي سياسي و سفارش به دخالت نكردن دينداران در عرصه سياست كه البته بي مبناي ديني نبود 18 بر اين ديدگاه گواه آورده مي شود و به نقد نظريه مي پردازد.

امام در پاسخ به اين دسته از چشم اندازي ديگر به سه مقوله از دين نظر مي كند و بايسته هاي آن را بيان مي دارد:

الف. بايستگي اجراي احكام. چگونه مي شود يك جامعه را به مرحله خوش آيند ديني رساند بي آن كه احكام آن دين به اجرا درآيد؟ با طرح اين ناسازگاري آشكار امام مي گويد:

(طبق آيه شريفه احكام اسلام محدود به زمان و مكاني نيست و تا ابد باقي و لازم الاجراست…. بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره كه همه جريانات و فعاليتهاي افراد را از طريق اجراي احكام تحت نظام عادلانه در آورد هرج ومرج به وجود مي آيد و فساد اجتماعي و اعتقادي و اخلاقي پديد مي آيد. پس براي اين كه هرج ومرج و عنان گسيختگي پيش نيايد و جامعه دچار فساد نشود چاره اي نيست جز تشكيل حكومت و انتظام بخشيدن به همه اموري كه جريان مي يابد.)19

و به روشني و آشكار به سياست ورزي اسلام 20 مي پردازد و ديانت اسلام را يك

ديانت سياسي دانسته 21 كه بسياري از احكام آن عبادي سياسي است.22

ديانت بي اجراي احكام و عملي شدن دستورهاو آيينهاي آن معني نمي يابد و عملي شدن آنها همان ورود به عرصه سياست و اقدام عملي براي تشكيل حكومت است. از اين روي در پاسخ به نامه دانشجويان مقيم آمريكا و كانادا هم آنان را به شناخت و شناسايي اسلام دعوت مي كند و هم به تبع آن به كوشش براي پياده كردن حكومت اسلامي.23 بين اين دو امام جدايي نمي بيند.او تمام وجود قانون را به تنهايي براي اصلاح جامعه كافي نمي داند:

(براي اين كه قانون مايه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجرائيه و مجري احتياج دارد. به همين جهت خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون بين احكام شرع يك قانون و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است.)24

ب. ماهيت و چگونگي قانونها و آيينهاي اسلام. دليل ديگر بر لزوم ورود به عرصه سياست و تشكيل حكومت چگونگي و ماهيت احكام شرع است. ماهيت قانونها و آيينهاي اسلام مي رساند كه:

(براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع گشته است.)25

روشني اين مطلب در نگاه امام به گونه اي است كه با سيري اجمالي در داده هاي ديني به دست مي آيد.26 (دستورات اسلام در باب جهاد حدود قضا خمس و زكات و حتي بعضي از عبادات چون: نماز و حج و …) بويژه امربه معروف و نهي ازمنكر بدون وجود يك جامعه اسلامي با حاكميت ديني تحقق نايافتني است و حدود و احكام تعزيراتي اسلام نيز بدون يك تشكيلات حكومتي ناكارآمد خواهد بود.27 و هدف بعثتها كه نظم و ترتيب بر اساس روابط اجتماعي عادلانه است (جز با تشكيل حكومت و اجراي احكام آن امكان پذير نيست.)28

امام در تأييد نظر خويش به احكام مالي دفاعي ملي و احكام حقوقي و جزايي اسلام اشاره مي كند.29

ج. دفاع از اراضي. ديگر جهتي كه امام برآن پا مي فشارد بايستگي حفظ سرزمينهاي اسلامي است; چرا كه در پرتو وجود يك پايگاه مادي (زمين) ارزشها و هدفهاي بلند ديني شايستگي اجرا مي يابند. به همين جهت مي گويد:

(از طرف ديگر احكامي كه راجع به حفظ اسلام و دفاع از تماميت ارضي و استقلال امت اسلام است برلزوم تشكيل حكومت دلالت دارد مثلاً اين حكم:(واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل(انفال/ 8) كه امر به تهيه و تدارك هرچه بيش تر نيروي مسلح و دفاعي به طور كلي است.)30

با حفظ سرزمينهاي اسلامي امنيت ملي تامين مي شود و اين مسأله با وجود حكومت مقتدر اسلامي ميسر است. چگونه مي شود اسلام درصدد راهنمايي انسانها به سمت وسوي تعالي و خدايي شدن باشد ولي زمينه هاي اصلي رشدونموّ آن را فراهم نياورد؟فراهم كردن اين زمينه به زمين امن و آرام متكي است كه اين هرگز آن را از نظر دور نمي دارد. ارجمندي جانباز در راه وطن در تفكر اسلامي در چنين بستري معني مي يابد.

بدين گونه امام جامعيت و فراگيري اسلام را به عرضه ديد گذارده و انتظار از آن را از حيطه محدود معنوي و فردي به عرصه گسترده جامعه و حكومت مي كشاند و انگاشتي غير از اين را نادرست شمرده و مي گويد:

(گمان نشود اسلام مثل مسيحيت(كنوني) است فقط يك رابطه معنوي مابين افراد و خداي تبارك و تعالي است و بس.اسلام برنامه زندگي دارد اسلام برنامه حكومت دارد…. نماز و دعا و زيارت احكام اسلام نيست يك باب از احكام است. دعا و زيارت يك باب

از ابواب اسلام است لكن سياست دارد اسلام اداره مملكتي دارد اسلام ممالك بزرگ را اداره مي كند اسلام.)31

و اين معني كه كسي بگويد:

(اسلام به زندگي چه كار دارد اين جنگ با اسلام است اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد اين جنگ با اسلام است….)32

بنابر آنچه آمد شناخت صحيح اسلام به عنوان دين خاتم و همه زماني با حضور در عرصه هاي سياسي و اجتماعي پيوندي وثيق دارد.

2. دومين پاسخ رويكرد خاص امام به سيره پيامبر اكرم(ص) است كه امكان ارائه بهتري دارد. بدين معني كه زندگي پيامبر(ص) به عنوان تجسم عيني ديانت و الگوي پذيرفته شده دينداران در همه ادوار مستند نگرش امام قرار مي گيرد. او با استناد به عملكرد پيامبران و پيامبر اسلام (ص) به ترسيم سياست خويش دست مي زند و به روشني اعلام مي دارد:

در زندگي تمام پيامبران انجام كارهاي سياسي به عنوان يك اصل جدي و پايا وجود داشته است:

(حتي حضرت عيسي كه تابعين امروز او خيال مي كنند حضرت عيسي يك معنوياتي گفته است. ايشان هم همينطور بوده كه از اول بنا بوده به اين كه معارضه كند.آن وقتي كه تازه متولد شد مي گويد:من كتاب آوردم…يك همچو عيسي نمي نشيند توي خانه و مسأله بگويد تا چه شود؟اگر مي خواست بگويد و مسأله گو بود…ديگر چرا اذيتش مي كردند؟)33

اين توجه امام بويژه به زندگي پيامبر(ص) انگيزه جدي براي ورودش به عرصه سياست بود و حكومت مورد نظر وي نيز چيزي جز آنچه در حيات پيامبر تجلي يافته نبوده است.34

بسط اين سخن به مقدمه اي نيازمند است:

رويكرد مسلمانان به زندگي پيامبر(ص)

تاكيد قرآن بر الگوپذيري مسلمانان از پيامبر(ص):(و لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة)(احزاب /21)و بايستگي پيروي بي چون و چرا از آن حضرت:(ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا)(حشر / 7) و سزاوارتر بودن حضرتش بر همگان:(النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (احزاب/ 33 آيه 6) ويا واجب بودن پيروي از رسول الله (نساء / 64 احزاب/ 36 او…) از همان ابتدا مسلمانان را به توجه به زندگي پيامبر(ص) كشاند از اين روي سنت نبوي به دقت مورد ثبت و ضبط قرار گرفت تا بر اساس آن شيوه زندگي مسلماني ترسيم گردد. وجود رموز و پيچيدگيها در قرآن نيز كه با سنت پيامبر تفسير مي يافت بر جايگاه مهم آن تاكيد بيش تري مي كرد. كتابهاي بسيار نگاشته شده از صدر اسلام تا كنون در تصوير دقيق حيات پيامبر(ص) كوششي براي رسم الگوي زندگي بود كه به راستي در تاريخ اديان نمونه و بي مانند است. البته در اين جا از يك نكته نمي توان چشم پوشيد و آن نقش باورهاي سيره نگاران و ديدگاههاي آنان در شكل دهي به آن واقعيت است. بهره وران از آن نيز بي ذهنيّت پيشين بدان ننگريسته اند. در نتيجه رويكردهاي چندي به سيره پيامبر اكرم ظهور يافته است:

1. رويكرد تربيت نفوس: تاريخ اسلام به عنوان منبع جدي فهم ديني و عمل اجتماعي در نظر شماري از دين باوران به عنوان الگويي در تربيت افراد انساني به شمار آمده است. اين پيرو همان باور پيشيني است كه دين تنها براي ساختن افراد انساني است. با نگهداشت دستورها و آيينها و آموزه هاي آن انسان از زميني بودن خود خارج شده و بُعدي ملكوتي و الهي مي يابد. دين به بيش از اين نمي پردازد. آموزه ها و احكام ديني در مرحله نخست و به خودي خود درصدد اصلاح نفوس و تربيت آنان است و اين پرورش چه بسا با كناره گيري از جمع و گريز از هياهوي اجتماع تحقق بيابد بلكه جز از اين راه دست يافتني نيست.35

نگرشهاي عرفاني به دين با شكلهاي گوناگون خود در اين راستا معني مي يابد.36 هواداران اخلاق خردگرايانه نيز به مانند اينان از وحي و داده هاي آسماني جز اين نمي خواهند كه بتوانند انساني متعالي بسازند و وي را از آلوده شدن به پليديها و زشتيها باز دارد و در مسير راستي و كمال افكند.37عارف در جامعه هاي اسلامي كه خود را برتر از هر انساني مي دانست.پا جاي پاي پيامبر مي گذارد و هرگز خود را نافرمان دستورها و آيينهاي ديني نمي پنداشت زندگي منزويانه انفرادي يا رفتاري نه چندان خوش آيند زمانه با آرايه هايي ويژه داشت و اين رفتار جز از نگرش وي به سيره فردسازانه رسول خدا و يا دست كم ادعاي چنين دنباله روي و پيروي شكل نمي گرفت. خلوت گزيني و دوري از جمع و جامعه زيباترين وجهه دين در زندگي آنان بود كه گاه قرنها آنان را از زمانه خويش به دورشان مي داشت. آنان اين فخر را هرگز انكار نمي كردند! از اين باب ورود در سياست را خلاف شأن ديني مي انگاشتند. قاضي سعيد قمي از عرفاي عهد صفويه در باب ورود به عرصه سياست و جامعه چنين مي گويد:

(اين يك حكايت تثبيت شده توسط سنت است كه وقتي به رسول خدا پيشنهاد شد كه ميان منزلت بندگي و مقام پادشاهي يكي را انتخاب

كند حضرتش اولي را برگزيد و خواست عبد نبي باشد نه ملك نبي از اين روي سلطنت ظاهري در خور جانشيني او نيست تا چه رسد به نوعي از سلطنت كه در دست جباران باشد.)38

در اين نگاه عمل به احكام فردي دين (كه تمام احكام از اين زاويه اين چنين است) و دقت و وسواس بيش از اندازه در انجام صحيح آن وي را به قلّه كمال انساني مي كشاند بي آن كه نيازي به تلاش و تكاپو در جامعه باشد. البته نه بدان معني كه او را از تلاشهاي اجتماعي به طور كامل بازدارد بلكه از آن روي كه تلاش اجتماعي از ارزش ديني و تلاش اصلي و ذاتي او به شمار نمي آيد و حتي تلاش گران و تكاپو گران در عرصه اجتماع چه بسا دنيا گراياني اند كه از پاداش ديني چندان بهره ندارند.39 انسان براي معنوي شدن و روحاني شدن بايد در خارج از زمان خويش زندگي كند و آميزش با انسانها و درآميختن با زمانه دوري از كمال است. امام در تصوير فضاي ذهني چنين افرادي مي گويد:

(در شروع مبارزات اسلامي اگر مي خواستي بگويي: شاه خائن است بلافاصله جواب مي شنيدي شاه شيعه است عده اي مقدّس نماي واپسگرا همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنان قدعلم كند. خون دلي كه اين پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است. وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاده و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در مسايل فردي و عبادي شد و قهراً فقيه هم مجاز نبود كه از دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد. حماقت روحانيت در معاشرت با مردم فضيلت شد. به زعم بعضي افراد روحاني زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاي وجودش ببارد والاّ عالم سياسي و روحاني كاردان و زيرك كاسه اي زير نيم كاسه داشت.)40

ناسازگاري بين والايي انسان ديندار و كسي كه در سياست دستي دارد آنچنان ريشه در اذهان دوانده بود كه حتي مبلغ دين (كارشناس اسلامي) با گريز از كارها و تلاشهاي اجتماعي و غرق شدن در كارها و تلاشهاي عبادي و فردي ارج و منزلت مي يافت.پرحجمي و افزوني بخشهاي احكام فردي كتابهاي فقهي دليلي روشن بر اين نگرش به حيات و سيره پيامبر(ص) است.41اين كه از چه زماني چنين نگرشي استواري يافت شايد بشود به سخن هانري كربن اعتماد كرد:

(تشيع صفوي پديدآور گونه اي روحانيت رسمي گشت كه به گونه اي انحصاري با فقه و رعايت قانون (شريعت) سروكار يافت تا به درجه اي كه تشيع اصلي در جوهر عرفاني و باطني خودگويي خود را پنهان كرد.)42

امام در نقد تعريض گونه به اين دسته مي گويد:

(اگر ما مسلمانان كاري جز نمازخواندن و دعا و ذكرگفتن نداشته باشيم استعمارگران و دولتهاي جائر متحد آنها هيچ كاري به ما ندارند. شما برو هر قدر مي خواهي اذان بگو نمار بخوان بيايند هرچه داريم ببرند حواله شان با خدا!… اگر منطق اين باشد آنها كاري به ما ندارند….شما هرچه مي خواهيد نماز بخوانيد. آنها به نماز شما چه كار دارند.)43

2. رويكرد ايجاد جامعه ديني. شماري نگاه دسته نخست را به دين چندان استوار و نزديك به واقع ندانسته اند. چگونه مي شود دين براي به سامان آوري اوضاع فردي انسان آمده باشد بي آنكه به جامعه او كه بستر شكل گيري شخصيت انساني است نظر افكنده باشد؟ اينان با تفسيري ديگر از دين و قراءتي جديد به تصوير الگوي اجتماعي از دين دست زده و در تأئيد دريافت خويش هم به دستورهاي اجتماعي از صله رحم نگهداشت حال يك ديگر تا پرداخت خمس و زكات و حضور در

عرصه هاي اجتماعي چون جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و… تكيه كردند و هم آن را بي هيچ ابهامي در زندگي پيامبر(ص) به نظاره نشستند.

نگاهي گذرا به زندگي پيامبر(ص) در دوره سيزده سال مكه و ده سال مدينه از حضور دائمي آن عزيز در عرصه اجتماعي و فراخواني ديگران به اين ميدان حكايت دارد. از دعوت همه گاه و پياپي پيمانهاي گوناگون از حضور در صحنه اجتماعي تا كوشش در ميدانهاي جنگي همه و همه براي ساختن يك جامعه ديني فراتر و جامع تر از تربيت نفوس فردي است.

تربيت ديني در يك جامعه ديني به بار نشسته معني مي يابد. نمي توان انساني را كه در جامعه نيرنگ باز و فريبكار زندگي مي كند به صدق و راستي فرا خواند. چگونه مي توان از انسان متعالي در جامعه اي پست سخن گفت؟

بنابراين انديشه گري در باب جامعه ضرورتي ديني است. تمام انسانها مسؤول جامعه خويشند:

(كلّكُم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته.)

و:

(من اصبح ولم يهتم باُمور المسلمين فليس بمسلم.)

داده هاي بسياري از دين رنگ اجتماعي دارد و از همين منظر نقد و خدشه هاي بسياري را براي نگرش اول مي توان وارد ساخت.

در اين رويكرد پرداختن به جمع و امور اجتماعي مقوله ارزشي است. در اين تصوير پيامبر(ص) نه يك راهب منزوي و معنويت گراي كناره جوي بلكه تلاش گري غم خوار و انساني پرتكاپو در دل جامعه است. معنويت در نگاه اين دسته به معناي دوري گزيدن از انسانها و درخود فرو رفتن نيست. كوشش و پويايي و بر دوش كشيدن مسؤوليت اجتماعي عين حقيقت انساني و معنويت متعالي است. چنانكه پيامبر(ص) خود رهبانيت امت خويش را جهاد در راه خدا دانسته كه در معناي گسترده خود تمامي تلاشها و تكاپوهاي ايثارگرانه انسان در پهنه اجتماع را شامل است.44

از آغازين روزهايي كه پيامبر به دعوت خويشاوندانش پرداخت تا آن زمان كه با تن دادن به تمامي سختيها دين الهي را رسماً اعلام كرد و تا آن روزي كه به ناچار به جدال و مقاتله با خويشان دوستان و آشنايان خود برخاست و تا آن روزي كه تمام همت و حميّت او به ابلاغ پيامي گره مي خورد در همه حال در پي پي ريزي و استوارسازي جامعه اي ديني بود كه در آن انسانها بتوانند آن گونه كه بايد به گذران زندگي بپردازند.

بي گمان پيروي از چنين پيامبري با رويكرد ايجاد جامعه ديني هميشه زمينه آماده اي پيش رو ندارد. در نتيجه در اين هنگام يا بايستي به سكوت و انزوا تن داد يا به تقيه و توريه روي آورد اما خطر هرگز! نبايد به ستيزه و مبارزه برخاست گرچه حكومت در دست نابكاران باشد و ستم در جامعه بيداد كند وظيفه آن نيست كه انسان در عرصه سياسي وارد شود. اين نگرش به چند پايه قوام يافته بود:

الف. عنصر غيبت و آرمان ظهور امام زمان كه پيوسته ذهن برخي از فيلسوفان و انديشه وران اجتماعي را به خود مشغول داشته و به طور جدي به دخالت نكردن آنان در امور حاد سياسي انجاميده است.

(پس از غيبت امام دوازدهم نظريات تشيّع نسبت به قدرت دنيوي حتي بيش تر متمايل به عدم دخالت در امور سياسي شد هر چند اين مقاومت منفي در برابر قدرت دنيوي با انكار حقانيت آن قدرت همراه بود و از مشاجره هاي مكرر با رژيم و سلسله ها خالي نبود.)45

و تصور ظهور امام زمان با انگاره فراگير شدن ظلم و فساد هرگونه تلاش سياسي را در پيشگاه انتظار منفي قرباني مي كرد و نازيبا مي شمرد.

ب. عنصر واجب بودن حفظ جان. تكليف بشري تا پاي جان معني مي يابد كه نه پيامبر(ص) و نه خداوند بشر را به فوق توان او تكليف نمي كنند. آن جا كه خطر از جان گذشتن است ديگر هرگونه تكليفي برداشته شده است و گاه عرض و ناموس نيز پاي بند تلاشهاي سياسي مي شده كه در قالب تقيه و توريه بروز مي يافته است. حافظه تاريخي اسلام از چنين توجيه ها داستانها دارد و امام حسين(ع) در برابر همه اينان است

كه مي فرمايد: دين در دست آنان بازيچه اي بيش نيست:

(الناس عبيد الدنيا والدين لعق علي السنتهم يحوطونه حيث مادرّت به معايشهم.)

تا آن جا كه بتوان به نام و نان رسيد با دين همراهند و آن گاه كه دينداري در معناي حقيقي خود ايثارگري و جان فشاني طلب كند ديگر جز به نام و نان نمي انديشند.

امام خميني در پاسخ به اين دسته از افراد كه تا چند منزلي اسلام پيش مي آيند اعلام مي كند:

(فرياد برائت از مشركان در مراسم حج و اين يك فرياد سياسي عبادي است كه رسول الله به آن امر فرمود: حال بايد به آن آخوند مزدور كه فرياد مرگ بر آمريكا و اسرائيل و شوروي را خلاف اسلام مي داند گفت: تأسّي به رسول الله و امر خداوند را تخطئه مي كنيد و تأسّي به

آن بزرگوار و اطاعت فرمان حق تعالي را برخلاف مي دانيد و مراسم حج را از براءت از كفار تنزيه مي كنيد و اوامر خدا و رسول را براي منافع دنيايي خود به طاق نسيان مي سپاريد و براءت و نفرين را نسبت به دشمنان اسلام و محاربان با مسلمانان و ستمگران بر مسلمين كفر مي دانيد.)46

اين گونه نگاه محدود به دين نگاهي سودجويانه و به طور طبيعي غير ارزشي است.

3. رويكرد تأسيس حكومت ديني:

(اگر جوهر سياست هنر زندگي و كار با ديگران است پس چهار تا از پنج ستون اسلام (نماز روزه زكات حج و ستون پنجمي كه در اين جا استثنا شده شهادت به وحدانيت خدا و نبوت محمد است.) براي اعتلاي روح همكاري و انسجام گروهي در ميان پيروان اين دين كاملاً مناسبند (جهاد يا جنگ مقدس كه به زعم بعضي از مسلمين ششمين ستون است. براي ايجاد همين تأثير داراي قدرت بازهم بيش تري است.) اگر طبق نظرگاه ديگري بزرگ ترين مشخصه سياست تلاش براي قدرت است به زحمت مي توان جهان بيني سياسي بزرگ تر از آن اسلام يافت زيرا كه اسلام طبيعت انساني را همواره از هر دو جهت نيازهاي جسمي و روحي ملاحظه مي كند و هرگز به ارايه محض آرمانهاي آن قانع نيست بل همواره در جست وجوي وسايل اجراي آنهاست. و قدرت يك وسيله اساسي براي نيل به اين مقصود است. قرآن مؤمنان را به پيروي از الگوي محمد(ص) كه او را اسوه حسنه مي نامد دعوت مي كند چون بزرگ ترين موفقيت محمد(ص) بنيانگذاري دولتي براساس تعاليم اسلام بوده مسلمين از اين جهت نيز موظفند كه از سرمشق وي پيروي كنند.)47

امام خميني از اين زاويه به سيره پيامبر نظر مي كند و آن را چيزي بالاتر و والاتر از ديدگاه دو دسته پيشين و فراتر و كامل تر از آنها مي بيند كه در يك جهان بيني خاص معني پذيراست. نگاه امام به خدا نبوت هستي انسان دين و قيامت وي را به تفسيري متفاوت از سيره كشانده است. او در زندگي پيامبر(ص) جز تلاش براي تشكيل حكومت ديني كه در زمين آن هم جامعه ديني مي رويد و هم انسان تربيت شده ربوبي چيزي نمي بيند:

(سنت و رويّه پيامبر اكرم دليل بر لزوم تشكيل حكومت است; زيرا اولاً خود تشكيل حكومت داد و تاريخ گواهي مي دهد كه تشكيل حكومت داد و به اجراي قوانين و برقراري نظارت اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است والي به اطراف مي فرستاده به قضاوت مي نشسته و قاضي نصب مي فرموده و سفرايي به خارج و نزد رؤساي قبايل و پادشاهان روانه مي كرده معاهده و پيمان مي بسته جنگ را فرماندهي مي كرده و خلاصه احكام حكومتي را به جريان مي انداخته است.

ثانياً: براي پس از خود به فرمان خدا تعيين حاكم كرده است. وقتي خداوند متعال براي جامعه پس از پيامبر اكرم چنين تعيين حاكم مي كند به اين معناست كه حكومت پس از رحلت رسول اكرم(ص) نيز لازم است و چون رسول اكرم با وصيت خويش فرمان الهي را ابلاغ مي نمايد ضرورت تشكيل حكومت را نيز مي رساند.)48

امام در جاي جاي سخنان خويش از همان ابتدا بر اين فهم از سيرت پيامبر(ص) پاي فشرده و حركت خويش را در سايه آن توجيه كرده است تصويري كه امام از زندگي پيامبر(ص) ارائه مي كند الگويي براي تشكيل يك حكومت ديني و فعاليت مذهبي است. بنابراين تفسير حركت امام جز در پناه فهم صحيح سيره رسول با نگرش حكومتگري ممكن نيست و با شناخت اين وجهه از حيات

پيامبر(ص) روشن كردن زواياي تاريك و مبهم حيات سياسي امام نيز آسان مي گردد. از اين رو مناسب است در عملي مقايسه گون نگرش امام به سيره پيامبر در تشكيل حكومت اسلامي بازگشوده شود.

الف. ضرورت تشكيل حكومت به عنوان هدف بعثت پيامبر(ص): امام در ضرورت تشكيل حكومت علاوه بر استناد به عقل به سيره پيامبران بويژه پيامبر اكرم(ص) تكيه مي كند و بر آن است كه تمام پيامبران در صدد ايجاد حكومت بوده اند:

(اهداف آنان اين بوده است كه حكومت الله را استقرار بخشند.)49

(اراده خداوند تعالي بر آن است كه با رهبري حكيمانه انبياء عظام و وارثان آنان مستضعفين را از قيد حكومت طاغوتي آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان بسپارد.)50

و آنان با تكيه به مردم در برابر سلاطين جور51 براي شكل دهي به حكومت مبارزه مي كردند.52 گرچه ممكن است شماري از پيامبران در دستيابي به اين هدف والا توفيق چنداني نيافتند;53 اما هرگز از آن غافل نبوده اند.

پيامبر اكرم نيز بيش از هر پيامبر ديگري در جهت تشكيل حكومت كوشيده:

(تا آخرين لحظات پر بركت زندگي خود در راه آن با همه توان فداكاري و ايثار فرمود.)54

(پيغمبر اسلام دستش را دراز كرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت مي كرد به اسلام و دعوت مي كرد به سياست اسلامي و حكومت تشكيل داد و خلفاي بعد حكومت تشكيل دادند در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود سياست و ديانت توأم بودند.)55

قيام و حركت پيامبر در تشكيل حكومت براي آن بود كه بتواند اسلام را به مردم ابلاغ كند و آنان را به سوي توحيد دعوت كند.56

بدين طريق امام به سيره پيامبر(ص) با رويكرد تأسيس حكومت ديني نگريسته و در

گام به گام رسالت آن حضرت و لحظه لحظه آن چيزي جز كوشش براي ايجاد حكومت نمي بيند57 و بين رسالت آن حضرت به پاي داري و حكومت پيوندي وثيق مي يابد58 و بي هريك ديگري را ناكافي مي داند. بر همين اساس هرگاه از سوي درباريان و متحجران مورد انتقاد واقع مي شد بي هيج ترديدي آنان را به زندگي پيامبر و حركت پيامبران ارجاع مي داد:

(… ما هم به تبع از نبي اكرم قيام كرديم براي اين كه اين ملت محروم را به كمال لايق خودشان برسانيم.)59

(و مي خواهيم اسلام را لااقل حكومتش را به يك نحوي كه به حكومت اسلام در صدر اسلام شباهت داشته باشد اجرا بكنيم.)60

(درصدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود سياست و ديانت توأم بودند. اين آخوندهاي درباري و اين به اصطلاح سلاطين آمريكايي يا شوروي يا بايد پيغمبر و پيغمبران را و خلفاي پيغمبر و پيغمبران را تخطئه كنند يا بايد خود و حكومتهاي خود را تخطئه كنند.)61

امام بدين گونه بر حركت خويش صحه گذارده و تحمل و سختيها و دشواريهايي را كه در اين راه دوش مي كشد به تأسي و پيروي از پيامبر(ص) مي شمارد.62

امام با اين رويكرد تمامي مراحل تشكيل حكومت را با الگوگيري از سيره رسول اكرم(ص) پشت سر مي گذارد و صرف ضرورت ايجاد حكومت ديني او را به افتخار سياسي نمي كشاند بلكه بر مبناي سيره و به مقتضاي عقل به تدريج سدها و بازدارنده ها را از سر راه برداشته و وارد عمل مي شود.

مراحل تشكيل حكومت

1. آماده سازي نيروها: پيش از هر چيز در ايجاد حكومت داشتن نيروهاي كاردان و خبره لازم است. پيامبر(ص) در سيزده سال حضور در مكه بدين كار

پرداخت و با تحمل سختيهاي بسياري به ساختن انسانهايي دست زد كه بتوانند عهده دار مسؤوليت اجتماعي و سياسي شوند نيروهايي كه با كم ترين خواسته و مزايا63 جان خويش را در كف اخلاص نهاده و ايثار كنند.

(مدتي كه در مكه بود حضرت نمي توانست يك حكومتي تشكيل بدهد لكن مشغول جمع آوري افراد بود مشغول يك سياست زيرزميني بود.)64

دعوتهاي اصولي و تدريجي پيامبر(ص) از پنهاني و انفرادي تا عمومي و آشكارا از درون شهري و قومي تا برون مرزي كوششي توان فرسا در جمع و ساختن نيروهاي كارآمد براي تأسيس حكومت بود.

(قبلاً كه در مكه بودند نقشه كشي بود مسأله مسأله درست كردن كار و سازنده كردن بود كه افراد را بسازند.)65

به همين جهت پيامبر(ص) در مكه بيش تر به پند و اندرز و تواناسازي قواي فكري و عقيدتي دست مي زند.

(روزهايي كه در مكه به سر مي بردند فقط تبليغ الي الله ومعرفي ذات مقدس حق تعالي و معرفي اسلام بود. ياوراني نداشتند تا بتوانند با كمك آنان با مشركين بجنگند و اسلام را گسترش دهند و همان طور كه در قرآن ملاحظه مي فرماييد سوره هايي كه در مكه نازل شده فقط جنبه پند و موعظه و معرفي را دارد و از جنگ و جدال صحبتي نيست و متن احكام در آن كم تر شده.)66

امام نيز بر همين اساس حركت خويش را پايه گذاشت و از آن روزي كه تلاشهاي سياسي را پيشه خود كرد تا زمان پيدايي انقلاب و به دنبال آن نظام ديني نيروهايي را پرورده و ساخته بود.

2. فضاسازي براي پذيرش حكومت: پيامبر(ص) براي به كار بستن هدفهاي

سياسي خويش بي گمان جامعه زمان خويش را به درستي شناخته و به ديگر سخن توجيه خردمندانه اي از وضع و حال موجود داشته است كه در پي آن در صدد روشنگري راه عمل و اقدام معقول برآمده. آماده كردن فضاي عمومي افزون بر آماده سازي نيرو در دستور كوشش سيزده ساله پيامبر قرار داشته است. آن حضرت در آغازين روزهاي دعوت خويش تا آن روز كه به تلاشها و تكاپوهاي آشكار و رسمي دست زد كارها و فضاسازيهايي براي سامان دهي به يك نظام سياسي انجام داده است. در اين عرصه بيش از هر چيز اخلاق صلابت سابقه نيكو نسب و همانندي با عرب و…67 كارايي داشتند و مردم را اين خصال زيبا متوجه او كردند و به سوي او كشاندند.

البته سختيهاي فراواني كه در اين راه كشيد در جاي خود روشن است.

(آقايان مي دانند كه پيغمبر اسلام تنها قيام فرمود و در يك محيطي كه همه با او مخالف بودند قيام فرمود و زحمتهاي زياد مذمتهاي زياد رنجهاي فراوان برده تا اين اسلام را به مردم ابلاغ فرمود دعوت كرد مردم را به هدايت دعوت كرد به توحيد آن قدر مشقت ايشان تحمل فرمود كه گمان ندارم كسي طاقت آن را داشته باشد.)68

نرمي و مهرورزي خوشرويي و يكدلي و به تعبير قرآن نرمي قلب و آرامي آن69 سبب توجه انسانهاي بسياري به سوي آن حضرت شد تا بدانجا كه حتي مشركان مكه در جريان شعب ابيطالب و شكستن پيمان صحيفه به مخالفت با سران و حمايت از آن حضرت برخاستند و حس همدردي و دلسوزي بر آنان سرانجام سران شرك را به تسليم وا داشت.70

سير منطقي دعوت پيامبر(ص) و حركت حساب شده و دقيق او كه گاه به خشم شماري مي انجاميد و فرود آمدن تدريجي قرآن كه همچون قطره هاي آب آهسته آهسته در دل سنگ عرب جاهلي اثر مي گذارد و نيز زيبايي شيوايي و بي نظيري كلمات قرآن كه گاه دشمن ترين افراد (چون ابوجهل ابوسفيان و اخنس بن شريق) را بر مي انگيزد

كه به نواي دل انگيز او گوش فرا دهند 71 همگي در آماده كردن فضاي مناسب براي گامهاي بعدي در شكل دهي حكومت در مدينه سخت كارگر بود.

امام نيز با الگوپذيري از اين روش وارد عرصه گرديد و با حركت گام به گام و حساب شده خويش كه گاه به خشم غيرقابل كنترل حكمرانان مي انجاميد فضاي مناسبي را فراهم ساخت تا بتواند حكومت اسلامي را پايه گذارد.

3. دگرگوني پايه هاي نگرش و باورهاي عمومي: در نگاه سياست بازان دستيابي به قدرت به هرگونه ناپسند نيست. ماكياولي در كتاب شهريار خود بر آن است كه هدف اساسي فرمانروا بايد حفظ وضع موجود باشد و مقصودش اين است كه فرمانرواي جديد بايد وضع موجود را نگاه دارد و بويژه در حفظ سلطله خويش بر نظام حكومتي بكوشد. به نظر وي عالي ترين پاداشي كه مردمان بر سر آن به رقابت بر مي خيزند (جاه و مكنت) است. يعني بهترين موهبتي كه بخت قادر به بخشش آن است.72

او بر اين باور است:

(هركسي كه بخواهد به اصلاح حكومت كشوري همت گمارد و آن را به صورت مقبول در آورد و كاري كند كه بقايش مبتني بر همگان باشد بايد لااقل تظاهر به حفظ اصول كهن كند به نحوي كه در نظر مردم چنان آيد كه تغييري در نهاد روي نداده است.)73

اين نگاه توجيه گرانه وسيله براي هدف نامقدس هرگز در راسته كار پيامبران نيست. پيامبر هم به هدف خود ايمان دارد و هم به وسيله اي كه براي رسيدن به آن به كار گرفته مي شود. وسيله در نگاه پيامبر به هدف توجيه نمي شود.74 پيامبر نه در پي دست يابي به مال و مقام دنيا كه درصدد فراهم كردن زمينه هاي حكومت ديني است و اين زمينه زماني پديد مي آيد كه پايه هاي فكري و اركان باوري مردم دگرگوني يابد. عرب كه در زندگي قبيله اي خويش بي تشخص فردي گاه به عنوان موجودي مملوك

در مالكيت اشراف در مي آمد و پذيراي هرگونه ستمي بود وهرگز براي خويشتن حقي بالاتر از اين نمي فهميد با انگيزشهاي پيامبر و مبارزه هاي پي گير آن حضرت به خود آگاهي انساني رسيد كه ديگر حاضر به تسليم در قبال اشراف نمي شد. پايداري تاپاي جان و تحمل شكنجه بسيار ياسر سميه بلال خباب بن ارتّ و صهيب و ديگران نتيجه چنين خودآگاهي است. تبليغ و روشنگري پيامبر با تكيه بر وحي و پشتكاري فردي و همراهاني دلداده (گرچه اندك) آنچنان باورهاي سنتي را درهم شكست كه عرب بدوي خود را انساني هم طراز با هماناني مي دانست كه روزي تصور همساني برايش محال مي نمود. دي

گر نه حاضر به پذيرش ستم بود و نه در خدمت ثروتمندان و نه آلودگي به گناه را شأن انساني خود مي دانست. اين دگرگوني در باور و عقيده و تحول جهان بيني فرصت مناسبي فراهم كرد تا پيامبر بتواند به ساماندهي حكومت بينديشد. پيامبر هرگز از فرصتهاي موجود كهن ولي منفي بهره نگرفت و حاضر به استفاده از قدرت مندان و ثروتمندان آن ديار نشد.75

امام با در نظر داشت چنين سياستي به دگرگوني باورها دست مي زند و به جوان ايراني كه خود را در مقابل بيگانه كوچك مي پنداشت نيرو بخشيد تا احساس وجود كند و نيز زنان ايراني كه يا عزيز و فاسد بودند و يا ديندار محقّر به عرصه اي كشاند كه هم با ايمان باشد و هم احساس عزت كند و روحاني كه در طي ساليان دراز به باور ارزش بودن كناره گيري ظاهرسازي و با زمانه خويش نبودن خوي كرده بود دگرگون ساخت.

ب. دستيابي به فضاي مادي و تشكيل حكومت: تمامي تلاش پيامبر بزرگ زمينه هاي مساعدي فراهم كرد; اما هم چنان تشكيل حكومت ناممكن است; چرا كه گرچه سرزمين مكّه تحول يافته است. و مردم با شرك و مشركان بي ميانه شده اند ولي قدرت مادي مكه هنوز در دست سران شرك است و پيامبر بايستي در پي تأمين آن بكوشد. در اين راستا او به سال يازدهم هجري با گروهي از مردم يثرب از قبيله خزرج آشنا مي گردد كساني كه از (زمين) به عنوان عنصري مهم در اركان حكومت بهره دارند. دعوت از پيامبر و آهنگ آن حضرت و مسلمانان به هجرت هرگونه بازدارنده تشكيل حكومت را از سر راه برداشته و پيامبر وارد تلاش رسمي تر براي پياده كردن هدف متعالي خود مي شود.

مدتي كه در مكه بود حضرت نمي توانست:

(يك حكومتي تشكيل بدهد… و آمدند به مدينه آن جا ديگر حكومتي بود تشكيل دادند.)76

(آن روز كه حضرت با آن وضع شكست خورده و ناگوار از مكه خارج گرديد افراد عادي كه سطحي فكر مي كنند نمي توانستند پيش بيني كنند كه اين مهاجرت چه مصالحي به دنبال خواهد داشت لكن وقتي به مدينه تشريف بردند معلوم شد چه نتايجي بر هجرت ايشان مترتب بود.)77

امام به استناد زندگي پيامبر در مدينه به روشنگري حركت خويش مي پردازد و

احكام حكومتي و سياسي كه از اين پس براي پيامبر مشخص مي شود فرا راه امام قرار مي گيرد. امام بر آن است كه اگر بخواهيم حكومتي تشكيل بدهيم بايد با الگو پذيري از پيامبر(ص) به تبليغات و تعليمات دست بزنيم78 بي عرضه داشت واقعيتهاي زندگي آن حضرت و سيره او تحليل صحيح و حقيقي از اسلام ناممكن است. امام خود به وجود بازدارنده هايي بر سر اين راه آگاه است. مهم ترين آن گروه مقتدر و متحجر مقدس نماهاست كه ساليان دراز در باوري ناسره در غلتيده و جز خويش را به راه نمي دانند. اصلاح اين مقدس نماها روي ديگر تبليغات و تعليمات است. مبارزه با اينان بخشي از تلاشها و تكاپوهاي امام را به خود اختصاص مي دهد:

(امروز جامعه مسلمين طوري شده كه مقدسين ساختگي جلو نفوذ اسلام و مسلمين را مي گيرند و به اسم اسلام صدمه مي زنند. ريشه اين جماعت كه درجامعه ما وجود دارد در حوزه هاي روحانيت است. در حوزه هاي نجف و قم و مشهد… اينها هستند كه اگر يك نفر بگويد بياييد زنده باشيد بياييد نگذاريد ما زير پرچم ديگران زندگي كنيم… با او مخالفت مي كنند.)79

امام بي هيچ مصلحت انديشي ماكياوليستي در جست وجوي حقيقت زندگي گام بر مي دارد اگرچه اين نوع نگرش وي را از پشتيباني ما دي شماري محروم كند; اما به روشني به علماء سفارش مي كند:

(شما قبل از هر كار تكليف اين مقدس نماها را روشن كنيد. با وجود آنها مثل اين است كه دشمن به شما حمله كرده و يك نفر هم محكم دستهاي شما را گرفته باشد. اينهايي كه اسمشان مقدسين است نه مقدسين واقعي و متوجه مفاسد و مصالح نيستند دستهاي شما را بسته اند. و اگر بخواهيد كاري انجام بدهيد حكومتي را بگيريد مجلسي را قبضه كنيد كه نگذاريد اين مفاسد واقع شود آنها شما را در جامعه ضايع مي كنند.)80

پيامبر(ص) در مدينه به طور جدي به كارهاي سياسي روي مي كند. سرزمين مدينه با ديگر عناصر ياد شده چنين امكاني را براي آن حضرت فراهم آورده است. از بنيانگذاري مسجد قبا بستن پيمان برادري ميان مهاجران و انصار تدوين نخستين قانون اساسي تا جنگهاي بسياري كه پيامبر با آن دست به گريبان شد همه در راستاي شكل دهي به يك نظام ديني بود. اما او در اين ديار نيز از بازدارنده هاي جدي به دور نيست. وجود منافقان و دوچهرگان به ظاهر هم كيش مسلمانان و نيز يهوديان كساني كه به هر روي تاب پيروزيهاي پيامبر را ندارند و همچنين مشركان كه دشمنان خارجي مسلمانانند باز دارنده هاي جدي راه پيامبرند. پيامبر(ص) با به كار بستن روشهاي خوش آيند و خردمندانه در رويارويي با اين سه دسته كارها را سامان داد. اين حركت بزرگ الگويي بس كارآمد براي امام است.81

كه چگونه در جبهه هاي گوناگون داخلي و خارجي به پاك سازي محيط براي تشكيل حكومت بپردازد.

ج. ويژگي حكومت پيامبر(ص): مشروع بودن حكومتها يا بر اساس قراردادهاي اجتماعي و يا براساس اصالت وظيفه انساني است كه هر يك در جاي خود بحثي پردامنه مي طلبد. فرق اساسي اين دو كه در اين نوشتار به كار مي آيد اين است كه: در حكومتهايي كه مشروع بودن خود را از مردم و قرار داد يافته اند بي گمان هم وضع قانونها و آيينهاي جامعه و هم كارآمدي حكومت را در آن راستا تعريف و تفسير مي كنند و قلمرو مشروع بودن اين حكومتها نيز برابر پيماني است كه بدان تن داده اند و بيرون از آن از حيطه اختيار حكومت خارج است گرچه مصالحي واقعي اقتضاي ديگري كند.

اما در نظام اصالت وظيفه آنچه مشروع كننده حكومت است شايستگي و وظيفه مندي است گرچه كارآمدي آن به همراهي مردم تكيه دارد.82 در چنين حكومتي همه آنچه كه پسند مردمي است مشروع نيست بلكه آنچه مصلحت

انساني (در معناي خاص ارزشي) مشروع است. اين جدايي و فرق اساسي ما را در فهم مشروع بودن حكومت اسلامي ياري مي رساند.

امام مي گويد:

(حكومت اسلام حكومت قانون است. در اين طرز حكومت حاكميت منحصر خداست و قانون فرمان و حكم خداست. قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستند…. باري حكومت در اسلام به مفهوم تبعيت از قانون است و فقط قانون بر جامعه حكم فرمايي دارد.آن جا هم كه اختيارات محدودي به رسول اكرم و ولايت داده شده از طرف خداوند است.)83

بنابراين حكومت پيامبر با ديگر حكومتها در نگاه امام فرق اساسي و جدي دارد نه استبدادي است كه حاكم اختيار تام داشته و بر جان و مال مردم چيره باشد بلكه قدرت او محدود به قانونهاي الهي است و هرگز پيامبر از آن بر نمي تابد.84 بنابراين مي توان گفت:

(اسلام بنيانگذار حكومتي است كه در آن نه شيوه استبداد حاكم است كه در آراء و تمايلات نفساني يك نفر را بر سراسر جامعه تحميل كند و نه شيوه مشروطه و جمهوري [به سبك شرقي و غربي] كه متكي بر قوانيني باشد كه گروهي از افراد جامعه براي تمامي آن وضع مي كنند بلكه حكومت اسلامي نظامي است ملهم و منبعث از وحي كه در تمام زمينه ها از قانون الهي مدد مي گيرد و هيچ يك از زمامداران امور جامعه را حق استبداد رأي نيست. تمام برنامه هايي كه در زمينه زمامداري جامعه و شؤون و لوازم آن جهت دفع نيازهاي مردم به اجرا در مي آيد بايد بر اساس قوانين الهي باشد. اين اصل كلي حتي در مورد

اطاعت از زمامداران و متصديان امر حكومت نيز جاري و ساري است.)85

زمامدار در اين گونه از حكومت داراي ويژگيهايي است به گونه اي كه بي وجود آنها هرگز فردي شايستگي (مشروعيت) حكمراني نمي يابد گرچه از طرف مردم پذيرفته و برگزيده شده باشد.

(شرايطي كه براي زمامدار ضروري است مستقيماً ناشي از طبيعت طرز حكومت اسلامي است. پس از شرايط عامه مثل: عقل و تدبير دو شرط اساسي وجود دارد كه عبارتند از: 1. علم به قانون 2. عدالت.)86

امام با اين تصوير جدايي بين حكومت اسلامي يافته در زندگي پيامبر اكرم را همراه با شرايط زمامداري با ديگر حكومتها و زمامداران آن نشان مي دهد و با اين نگاه الگوي حكومت اسلامي خويش را عرضه مي دارد.

د. هدف حكومت اسلامي: حكومت اسلامي به دنبال چه اهدافي است؟ و براي چه هدفهايي شكل مي گيرد؟ فيلسوفان سياسي حكومت را براي هدفهايي دانسته اند. منتسكيو آزادي و امنيت را هدف حكومتها دانسته و معتقد است كه انسانها با شكل دهي به حكومت و وضع قوانين به دنبال امنيت و حداكثر آزادي هستند و:

(آزادي حق انجام آن چيزي است كه قانون روا داشته است و اگر كسي بتواند آنچه را كه قانون منع كرده است انجام دهد ديگر آزادي وجود نخواهد داشت… آزادي سياسي فرد آرامش خاطري است كه از اعتقادش به ايمني خود [در اجتماع] ناشي مي شود براي دست يافتن به اين آزادي لازم است كه تشكيلات حكومت به نحوي باشد كه هيچ كس در اجتماع از ديگري هراسي نداشته باشد.)87

آرمان آزادي صلح و امنيت منتسكيو جاي خود را به (رضايت) جان لاك و

ژان ژاك روسو مي دهد. اينان هدف تشكيل حكومتها را رضايت عمومي افراد مي دانند كه در قالب قراردادها حاصل مي شود.88

و در نگاه بنتام غايت و هدف يك قانونگذار بايد سعادت مردم باشد و سعادت در سودمندي همگاني نهفته است.

(بنابراين علم قانونگذاري عبارت از تشخيص آن چيزي است كه خير جامعه معيني را كه منافع آن مورد نظر ماست تأمين كند.)89

و اين سودمندي در ميانه و كشاكش جست وجوي لذت و گريز از درد كه تنها غايت آدمي است معني مي يابد.90. (بنابراين حكومت را مي توان به پزشكي تشبيه كرد بدين معني كه كار آن فقط گزينش از ميان چند شرّ است. هر قانوني يك شر است; زيرا هر قانوني نوعي نقض آزادي است. حكومت فقط مي تواند ميان شرها يكي را برگزيند. در اين حال هدف قانونگذار هنگام چنين گزينشي چه بايد باشد او بايد از دو امر يقين حاصل كند:

اول اين كه همواره حوادثي كه او مي كوشد از آنها جلوگيري كند در واقع شر هستند.

دوم اين كه اين شرها بزرگ تر از شرهايي هستند كه او مي خواهد به عنوان وسيله جلوگيري از آنها به كار برد….)91

ژان بُدن غايت برين حكومت و دولت را شادي راستين فرد و كشور به طور يكسان در فضيلت عقلي يا تفكر مي داند.92 و نيز رفاه مادي; چرا كه:

(تفكر و انديشه هر چند غايت برتر است نه انسان مي تواند بدون تأمين غايت فروتر بقاي خود را حفظ كند و نه كشور را مي توان به خوبي اداره كرد مگر آن كه امور عادي از قبيل نگهباني و دفاع از اتباع دادگستري و تهيه خواربار لازم ملحوظ گردد. همانگونه كه اگر انسان چنان روحش در تفكر مستغرق شود كه خوردن و آشاميدن را از ياد برد حياتش دوامي نخواهد داشت.)93

ديدگاههاي ديگري نيز در اين باب وجود دارد كه در جاي خود بايد جست وجو كرد..94

با توجه به چنين ديدگاهها اين بحث به جد در باب حكومت اسلامي قابل طرح است كه به راستي هدف و غايت آن چيست؟ آيا مي توان براي آن از هدفهاي شمرده شده چيزي پذيرفت يا خير؟

امام مي گويد:

(عهده دار شدن حكومت في حد ذاته شأن و مقامي نيست بلكه وسيله انجام وظيفه اجراي احكام و برقراري نظام عادلانه اسلام است.)95

و از قول حضرت امير(ع) نقل مي كند:

(حكومت براي هدفهاي عالي; يعني براي اجراي حق و از بين بردن باطل است نه براي به دست آوردن منصب و مقام.)96

و در جاي ديگر مي گويد:

(آنها [انبيا و اولياء]… مي خواهند ملت را هدايت كنند راه ببرند و همه مصالحي كه براي انسان متصور است براي جامعه متصور است. سياست اين است كه جامعه را هدايت كند در راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان است صلاح ملت است صلاح افراد است و اين مختص به انبياء است و ديگران اين سياست را نمي توانند اداره كنند.)97

امّا روشن است آنچه امام به عنوان هدف حكومت اسلامي بر شمرده خود به بسط و تفسير نيازمند است. بدين معني كه هدف برين هدف اعلاي حكومت اسلامي چيست؟ و نيز روش تربيت در اين حكومت چگونه است؟ كاركردها و ابزار و روشهاي آن در رويكرد امام به سيره حضرت رسول كدام است؟

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید