راهبردهاي اصلاح در حكومت علوي (2)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:54
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4012 بار

مؤلف: عباس مخلصی

به چند نمونه اشاره مي كنيم:

1. حكومت دهش عنوان نيست و حكومت گري رياست نيست بلكه زيستي مسؤولانه با مردم است:

(أأقنعُ مِن نفسي بأن يقال أميرالمؤمنين ولا أُشاركُهُم في مكاره الدّهر؟ أو أكونَ أسوةً لهم في جُشُوبة العَيْش؟)40

آيا به همين بسنده كنم كه مرا اميرمؤمنان گويند و در ناخوشايندهاي روزگار شريك آنان نباشم يا در سختي زندگي نمونه اي برايشان نشوم؟

2. پيوند و بستگي گفتاري مردم با حكومت در شكل گفت وگوي ساده و بيان واقعيتها و حق گويي باشد تا حكومت از اداي حقوق و انجام مسؤوليتها به دور نيفتد و راه را فراموش نكند و از پرتگاه خطرناك فساد قدرت درامان بماند:

(فلاتُكلّمُوني بما تكلَّمُ به الجبابرةُ ولاتَتحفَّظُوا منّي بما يُتحَفَّظُ به عند اهل البادرة ولاتُخالِطُوني بالمُصانعة و لاتَظُنُّوا بي اِستثقالاً في حقٍ قيل لي.)41

با من چنانكه با سركشان گويند سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان كنند از من كناره مجوييد و با ظاهرآرايي آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد و مخواهم مرد بزرگ انگاريد.

در منشور حكومتي به مالك اشتر مي نويسد:

(و آنان [ياران و همكاران] را چنان بپرور كه تو را فراوان نستايند و با ستودن كار بيهوده اي كه نكرده اي خاطرت را شاد ننمايند كه ستودن فراوان خودپسندي آرد و به سركشي وادارد.)42

3. زمامدار نبايد حكومت را فرمانروايي بر مردم بداند و تنها فرمانبري را از آنان انتظار داشته باشد: (ولاتقولنَّ إنّي مُؤَمّرٌ آمرُ فأُطاعُ فانّ ذلك إدغالٌ في القلب ومَنهكةٌ للدّين وتقرّب من الغِير.)43

مگو مرا فرموده اند و من مي فرمايم و اطاعت امر را مي پايم [انتظار دارم] چه اين كار دل را سياه كند و دين را پژمرده و تباه و موجب زوال نعمت است و نزديكي بلا و آفت.

4. زمامدار امانتدار است نه مالك: امام در نامه اي به اشعث بن قيس كارگزار آذربايجان مي نويسد:

(وانّ عَملك ليس لك بطُعمةٍ ولكنَّهُ في عُنقك امانة وأنت مُسترعيً لِمن فوقك.)44

كاري كه به عهده توست نانخورش تو نيست بلكه بر گردنت امانتي است. آن كه تو را بدان كار گمارده نگهباني امانت را به عهده ات گذارده.

همان گونه كه در اين نمونه ها از گفتار و رفتار امام مي بينيد آن بزرگوار در سخنرانيها و يا رهنمودهاي حكومتي به كارگزاران خويش بر اين نكته اصرار مي ورزد. زيرا مي خواهد انگاره و پندار نادرستي كه حاكمان از حكومت گري در ذهن و فكر دارند از فكر و ذهن آنان پاك كند تا حكومت را مالكيت و اختيارداري مردم و رياستِ نام و نان دار نينگارند. امام(ع) از رهگذر بازشناسي مفهوم و معناي درست حكومت و بازگشت به فرهنگ و ادبيات سياسي اسلام اصلاح حكومت را مي جست. بر آن بود ساختار فكر سياسي مديران بر مبناي اصالتهاي فرهنگي و اجتماعي دين استوار شود تا در رفتارهاي سياسي و حكومتي راه كژ و ناهموار را برنگزينند و در نتيجه بين حكومت و مردم به اصلاح گرايد.

ج. حقوق متقابل مردم و حكومت: توجه به حقوق متقابل مردم و حكومت يكي از اساسي ترين راهبرد اصلاحي در حكومت علوي است در نگاه علي(ع) اساساً حق مقوله ايدو سويه است هرجا حقّي باشد تكليفي نيز هست و هر تكليفي حقي با خود دارد:

(لايجري لأحدٍ الاّ جري عليه ولايجري عليه الاّ جري له.)45

كسي را حقي نيست جز كه بر او نيز حقي است و بر او حقي نيست جز آن كه او را حقي بر ديگري است.

از اين نگاه حتي در ساحت كبريايي خداوند كه داراي (قدرت مطلق) و (عدل مطلق) است حق يك سويه نيست:

(اگر كسي را حقي بود كه حقي بر او نبود خداي سبحان است نه ديگري از آفريدگان چه او را توانايي بر بندگان است و عدالت او نمايان است در هر چيز كه قضا بر آن روان است و دگرگونيها در آن نمايان.

ليكن خدا حقّ خود را بر بندگان اطاعت خويش قرار داده و پاداش آنان را در طاعت دو چندان يا بيش تر نهاده. ـ از در بخشندگي كه او راست و ـ افزون دهي كه وي را سزاست.)46

در نظر علي(ع) پيوندها و بستگيهاي اجتماعي انسانها بر حقوق متقابلي استوار شده كه خداوند ميان آنان قرار داده است. امام(ع) سرآمد مهم ترين آنها را حقوق متقابل ميان مردم و حكومت مي داند:

(وأعظم مَا افترضَ سبحانه مِن تلك الحقوق حقُّ الوالي علي الرّعيّة وحقّ الرعيّة علي الوالي فريضةٌ فَرضها الله سبحانه لكلٍّ علي كلّ فَجعَلَها نظاماً لأُلفَتِهم وعزّاً لدينهم.)47

بزرگ ترين حقّها كه خدايش واجب كرده است حق والي بر رعيت است و حق رعيت بر والي كه خداي سبحان آن را واجب نمود و حقّ هر يك را بر عهده ديگري واگذار فرمود و آن را موجب برقراري پيوند آنان كرد و ارجمندي دين ايشان.

با توجه به اين سخن و سخنان ديگري كه در اين باره از امام(ع) در دسترس داريم مي توان حقوق مردم بر حكومت و زمامدار را چنين برشمرد:
1. هماهنگ با قانونهاي دين حكومت كند.48

2. نگهبان و امانتدار مردم و قانون باشد.49

3. ادب و فرهنگ و دانش را در جامعه بگسترد.50

4. درباره مردم خيرانديش خيرخواه و دلسوز باشد.51

5. براي مردمان امكان بهره گيري كامل از ثروت را فراهم آورد.52

در منطق سياسي علي(ع) مردم مي توانند اين خواسته ها و حقوق پنجگانه را به عنوان حقوق اجتماعي خويش از حكومتها بخواهند. دقت در اين حقوق نشان مي دهد كه حضرت سه وظيفه و مسؤوليت مهم و اساسي بر دوش حكومت نهاده است:

1. توسعه سياسي. (محور 1و2)

2. توسعه علمي و فرهنگي (محور 3 و 4)

3. توسعه اقتصادي. (محور 5)

در برابر اين حقوق حكومت و زمامدار نيز بر مردم حقوقي دارد كه عبارت است از:

1. قانونها و فرمانهاي حكومت را بپذيرند و از آنها پيروي كنند.53

2. به رأي و انتخاب سياسي خود پاي بندي داشته باشند.54

3. انتقاد خيرخواهانه را در پنهان و آشكار از حكومت دريغ ندارند.55

از ديد علي(ع) حقوق مردم در مقايسه با حقوق حكومت دايره بيش تري دارد. افزون بر آن حقوق سه گانه حكومت اموري است كه بهره هاي آن به طور مستقيم به خود مردم باز مي گردد; چرا كه حكومت با استفاده از آنها نيازمنديهاي اجتماعي آنان را سامان مي دهد.

بيان اين حقوق توجه شايان و آهنگ و تلاش حكومت علي(ع) را به پياده كردن قانون در همه زواياي اجتماع نشان مي دهد. اين توجه آن حضرت را بر آن داشت از حقوق متقابل زمامدار و مديرانِ حكومت نيز سخن بگويد:

(حق شماست بر من كه چيزي را از شما نپوشانم جز راز جنگ ـ كه از پوشاندن آن ناگذرانم ـ و كاري را جز ـ در حكم ـ شرع بي رأي زدنبا شما انجام ندهم و حق شما را از موقع آن به تأخير نيفكنم و تا آن را نرسانم وقفه اي در آن روا ندانم و همه شما را در حق برابر دانم و چون چنين كردم نعمت دادن شما بر خداست و طاعت من بر عهده شماست و چون شما را خوانم درنگ نداريد و در آنچه صلاح است پاي پس مگذاريد و در سختيها در شويد. و آن را آسان شماريد.)56

از نگاه علي(ع) برپاداري صلاح و سعادت و هماهنگي و هم آوايي عمومي برآيند دادوستد حقوقي در گستره جامعه و حكومت است و به جز اين امور مهم ديگري مانند: بزرگ مقدار شدن (حق) در جامعه آشكار شدن راههاي دين پايدار شدن عدالت و به جريان درآمدن سنّتها در روند فراخور خود برآيندهاي ديگر از همين دادوستد است57 كه اينها را نيز مؤلّفه هاي اصلاح اجتماعي مي توان شمرد.

همان گونه كه امام(ع) راهبر اصلي و راهكار اساسي اصلاح جامعه را اجراي حقوق متقابل و احترام و پاي بندي به آنها در يك پيوند و بستگي دو سويه ميان مردم و حكومت دانسته فساد جامعه را نيز پيامد و نتيجه محترم شمرده نشدن و به جريان درنيامدن همين حقوق دانسته است. علي(ع) فسادها و نابسامانيهاي درون جامعه را تمام به دشمنان و عوامل بيروني نمي بندد بلكه به كاركرد دو جانبه مردم و حكومت در اين مسأله نقش برجسته اي مي دهد. به باور امام(ع) اگر اين كاركرد بر پايه نگهداشت حقوق برابر و روبه رو باشد آن گاه هيچ جا و مكاني براي رخنه دشمنان باقي نمي ماند. ولي همين كه پيوند برابر و روبه روي حكومت و مردم از ميان برود. حكومت مسؤوليت و عهد خويش را درباره حقوق قانوني مردم ناديده بگيرد و مردم نيز حق و حقوق حكومت را در ميان خود پاس ندارند فساد و تباهي و نابساماني از هرسو به درون جامعه و حكومت رخنه مي كند:

(اگر رعيت بر والي چيره شود يا والي بررعيت ستم كند اختلاف كلمه پديدار گردد و نشانه هاي جور آشكار و تبهكاري در دين بسيار. راه گشاده سنت را رها كنند و كار از روي هوا كنند و احكام فروگذار شود و بيماريجانها بسيار و بيمي نكنند كه حقي بزرگ فرو نهاده شود و يا باطلي سترگ انجام داده. آن گاه نيكان خوار شوند و بدكاران بزرگ مقدار.)58

د. شايسته سالاري درنظام سياسي: علي(ع) با آن كه نمودي تمام از تمامت ارزشها و آرمانهاي دين است امّا نيك مي داند كه به تنهايي نمي تواند ارزشها و آرمانهاي متعالي و زندگي ساز دين را در جامعه پياده كند و از اين رهگذر اصلاح واقعي را در قلمرو حكومت خويش پديد آورد.

او براي به حقيقت پيوستن اين هدف ناگزير از سازمان و نظام هماهنگ مديريت در قلمرو حكومت خود بود با مديران صالح صادق متعهد كاردان و دين باور كه او را ياري كنند و بازوي اجرايي سياستهاي او باشند. از همين روي به مديراني بها مي داد و كساني را به پستها مي گمارد كه از هر جهت شايستگي انجام آن را داشته باشند. در حكومت وي هم قبيلگي و خويشاوندي هيچ نقشي در گماردن و بر كنار كردن كسان نداشت بلكه امين بودن و تعهد ديني و ايماني دو عنصر تعيين كننده بود.59

حضرت به خاطر گماردن فرزندان عباس بر حجاز و يمن و عراق با خرده گيري مالك اشتر روبه روشد. در پاسخ فرمود: آيا من به فرزندان خودم يا فرزندان برادرانم امارتي دادم؟ و اين كه مي بيني فرزندان عباس را به امارت گماردم نه به خاطر خويشاوندي است بلكه فردي شايسته تر از آنان نمي شناسم و تو اگر مي شناسي به من بشناسان.60

پستهاي سازماني در حكومت علي(ع) و به ديگر سخن توزيع قدرت در ساختار سياسي اين گونه بود كه امام(ع) در رأس حكومت قرار داشت و حكومت مركزي (خليفه) براي بخشهاي چندگانه قلمرو حكومت والي مي گمارد و انتخاب حاكم براي شهرهاي هر قلمرو و ناحيه برعهده واليان بود.

امام(ع) با توجه به دو نكته قدرت دولت را ميان واليان و حاكمان تقسيم مي كرد:

1. دقت در انتخاب والي.

2. كنترل و نظارت. امام از ابتدا تلاش مي ورزيد شايستگان را براي مديريت و اداره هر بخش و ناحيه برگزيند. آن گاه با دادن اختيارهاي لازم هر يك را به منطقه مورد نظر گسيل مي داشت و به هر يك دستور نامه اي مي داد كه چسان حاكمان و قاضيان قلمرو حكومتي خويش را برگزينند.

به مالك اشتر در عهدنامه اي كه به نام او نگاشت فرمود:

(در كار عاملان خود بينديش و پس از آزمودن به كارشان بگمار و به ميل خود و بي مشورت ديگران به كاري مخصوصشان مدار كه به هواي خود رفتن و براي ديگران ننگريستن ستمگري بود و خيانت و عاملان اين چنين را در ميان كساني جو كه تجربت دارند و حيا از خاندانهاي پارسا كه در مسلماني قدمي پيش تر دارند و دلبستگي بيش تر. اخلاق آنان گرامي تر است و آبروشان محفوظ تر و طمعشان كم تر و عاقبت نگري شان فزون تر.)61

علي(ع) افزون بر گزيدن شايستگان و معيار قراردادن شايستگيها نظارت و بازرسي را عامل مهمي براي شايسته سالاري مي دانست.62 زيرا اين كار بسان عامل بيروني آنان را ناگزير مي كند تا شايستگي خود را در عرصه قدرت حفظ كنند و از فساد و كژي دور بمانند.

پايداري و پافشاري امام(ع) بر شايسته سالاري سبب شد با كساني كه شايستگي براي عهده داري مديريت اجتماعي را ندارند از دَرِ سازش درنيايد. كساني مانند: طلحه و زبير با آن كه از شهرت بالايي برخوردار بودند و چه بسا شرايط سياسي و موازنه قدرت اقتضاي سازش با آنان را داشت با اين حال امام(ع) چنين نكرد. چون نمي خواست با گماردن سازشكارانه آنان بر شايسته سالاري نظام خدشه وارد سازد و اين معيار و اصل اسلامي را بشكند. گريختن شماري از كارگزاران وي به سوي حكومت اموي از آن رو كه مي دانستند در حكومت شايسته سالار علوي بايد در برابر رفتار نادرست و خلاف خود پاسخ گو باشند و جايي براي سازشكاري و زد وبند حزبي و قومي وجود ندارد. هـ. ايجاد فضاي باز سياسي: در فلسفه سياسي و فرهنگي اجتماعي اسلام اصل نظارت عمومي و انتقاد از حكومت به عنوان نصيحت و خيرخواهي واحياي سنّت امر به معروف و نهي از منكر نه تنها (حق) مردم است بلكه (تكليف) ديني است. درصدر اسلام و حتي تا اندازه اي در دوران خلافت ابوبكر و عمر به اين اصل به ديد احترام نگريسته مي شده است.63

در دوره خلافت عثمان راه يافتن انحرافها و فسادهاي سياسي و فاصله گرفتن نظام مديريت از فرهنگ و سنت اسلامي سبب شد حق نظارت و انتقاد در امور سياسي و اجتماعي از مردم گرفته شود. با ابوذر عبدالله بن مسعود و عمار ياسر كه از روي احساس مسؤوليت ديني لب به انتقاد گشودند با آن كه از صحابه بزرگ پيامبر(ص) بودند و خيرخواه بودن ايشان بر همگان روشن بود به شدت برخورد شد.64

بيرون رفتن از مدار اين اصل در دوره هاي بعد حيات و شادابي سياسي امت اسلامي را پژمرد و مردم به بندگان حكومت دگر شدند كه در برابر اراده حاكمان و رفتار و برنامه هاي حكومتي آنان حق هيچ پرسش و انتقادي نداشتند.

ييكي از راهبردهاي اصلاحي در حكومت علي(ع) با توجه به زمينه هاي پيشين باز شدن فضاي سياسي و احياي فرهنگ انتقاد اصل نظارت و گفت وگوي خيرخواهانه درباره امور اجتماعي و حكومتي بود. جنگ جمل پيامد بد استفاده كردن از آزادي بود. امام طلحه و زبير را آزاد گذاشت. به آنان مجال داد تا از مدينه بيرون روند و به مخالفان سياسي امام در مكه بپيوندند. اين در حالي بود كه امام به خوبي از سودايي كه آنان در سر مي پروردند آگاه بود.65 گروه خوارج در فضاي آزاد حكومت علوي به وجود آمد. اين گروه به ادامه جنگ در صفين انتقاد داشت و نيز به پذيرش حكميت از سوي امام.

امام نمي خواست و بر آن نبود كه اين اصل اجتماعي دين را به خاطر اين گونه استفاده هاي نادرست تعطيل كند و با سركوب و پديدآوردن فضاي بسته سياسي جامعه را از حركت بازايستاند. امام باز بودن فضاي سياسي را براي رشد و پيشرفت جامعه آن اندازه اثرگذار مي داند كه حاضر مي شود اين سختيهاي شكننده را تحمّل كند; اما حق انتقاد و اعتراض از مردم گرفته نشود و حيات حقوق سياسي درجامعه حفظ شود. امام(ع) از همان آغاز با برگذاردن بيعت آزاد حق مشاركت مردم را در عرصه سياسي آشكار ساخت و حقوق سياسي از دست رفته آنان را احيا كرد.

هنگام بيعت مردي مصري: سودان بن حمران مرادي به علي(ع) گفت:

اي ابوالحسن! ما بدين شرط با تو بيعت مي كنيم كه اگر چونان عثمان در ميان ما عمل كردي تو را بكشيم.

علي(ع) پاسخ داد: آري.66

اين پاسخ نشان مي دهد امام(ع) حق هرگونه اعتراض و انتقاد درباره مسائل سياسي جامعه را براي مردم مي پذيرد و حاضر است در برابر حكومت خود پاسخ گو باشد. از همين روي در دوران حكومت همواره مردم را بر مي انگيخت تا اگر انتقاد و سخن و نظر حقّي دارند بگويند بدين گمان نباشند كه شنيدن آن بر وي سنگين است:

(از من كناره مجوييد و با ظاهر آرايي آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد و نخواهم مرا بزرگ انگاريد چه آن كس كه شنيدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وي دشوار بود كار به حق و عدالت كردن بر او دشوار تر است. پس از گفتن حق يا رأي زدن درعدالت باز مايستيد كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم. مگر كه خدا مرا در نفس كفايت كند.)67

علي(ع) به فرموده خود68 و همه خردمندان زمان خود و همه كساني كه در سيره آن حضرت به مطالعه و درنگ و ژرف كاوي پرداخته اند در ميان اصحاب پيامبر(ص) سزاوارترين و شايسته ترين شخص براي حكومت بوده است. با اين حال از مردم مي خواهد از حكومت او فاصله نگيرند و سخنان و پيشنهادهاي خود را درباره مديريتها و سياستهاي جاري جامعه بيان كنند تا در اين امور لغزش و اشتباهي صورت نگيرد و جامعه زيان نبيند. در سخني ديگر پس از سپاسگزاري از مردم و يارانش خطاب به آنان مي فرمايد: (فأعينوني بمُناصحةٍ خَليّةٍ مِن الغشّ سليمةٍ مِن الرَّيْب.)69

پس مرا ياري كنيد به خيرخواهي نمودن نصيحتي تهي از دغلي و دورويي بودن.

اين سخنان و خواسته هاي حضرت ريشه در آموزه هاي وحي دارد. قرآن به روشني مسلمانان را به (شور و مشورت)70 (شنيدن سخنها و نظرها و پيروي از بهترين آنها)71 (تواصي به ارزشها و حقّها)72 و (امر به هنجارها و معروفها و نهي از ناهنجاريها و منكرها)73 فرا خوانده است و هيچ كس را استثنا نكرده و فوق اين امور قرار نداده است. اين مقوله هاي ديني با خواستگاه سياسي ـ اجتماعي كه در نهج البلاغه و سخنان علي(ع) درباره آنها بسيار سفارش و تأكيد شده است با مسأله آزاديهاي اجتماعي و بازشدن فضاي سياسي پيوند نزديك دارد; زيرا اين امور وقتي ممكن مي شود كه در بدنه جامعه و نظام مجاري و زمينه هاي لازم براي اجراي آنها پيش بيني شده باشد.

مجاري نقد و انتقاد سياسي:

امر به معروف و نهي از منكر و خيرخواهي و نقد و انتقادهاي درست و برابر با واقع در ساحت سياسي و اجتماعي زمينه هايي مي طلبد تا مردم با استفاده از آنها بتوانند اين آموزه ها را به كار بندند. حكومت اسلامي تنها مرجعي است كه وظيفه دارد مجاري و راههاي درخور براي پياده شدن و اجراي اين دستورها و آموزه هاي ديني را فراهم كند. از سخنان علي(ع) سه راه به عنوان مجاري نقد و انتقاد سياسي به دست مي آيد.

1. گفت وگو و رايزني با حكيمان و فرزانگان جامعه: از نگاه علي(ع) اصلاح جامعه با مشاوره و نظرخواهي و توجه به ديدگاهها و طرحهاي صاحبان رأي و نظر به نتيجه مي رسد. از اين روي به مالك اشتر سفارش مي كند:

(وأكثر مُدارسَةً العُلماء ومُنافَثةَ الحكماء في تثبيت ما صلحَ عليه أمرُ بلادك وإقامةِ ما اسْتقام به النّاسُ قبلك.)74

با دانشمندان فراوان گفت وگو كن و با حكيمان فراوان سخن در ميان نه در آنچه كار شهرهايت را استوار دارد و نظمي را كه مردم پيش از تو بر آن بوده اند برقرار.

همدمي با حكيمان و گفت وشنود با دانايان اين زمينه را به وجود مي آورد كه آنان با نگاه بيرون ضعفها و خطاهايي كه در نظام و سياستگذاريهاي آن مي بينند بازگويند و با حاكم در ميان نهند و از اين راه ضريب احتمال خطا در مديريت اجرايي نظام پايين مي آيد و زاويه انحراف كم مي شود:

(مَن استقبَل وجوهَ الآراء عرَف مَواقعَ الخطاء.)75

آن كه پيشاپيش رأيها تاخت درست از خطأ بازشناخت.

روشن است كه مشاركت اهل فكر و انديشه نياز به فضاي باز سياسي دارد. تا ايشان آرا و نقطه نظرهاي خود را بي دغدغه بيان كنند و حكومت تحمّل و سعه صدر براي شنيدن آنها را داشته باشد. البته علي(ع) اين هشدار را نيز به آگاهان صاحب نظران جامعه مي دهد كه بيان رأي و نظر و نشر آن در ميان مردمان را ساده و آسان نپندارند بلكه درباره درستي و يا نادرستي ديدگاهها و نظريه هاي خود به درستي بينديشند زيرا در هر دو صورت بر جامعه اثرگذار است:

(انّ كلامَ الحكماء اذا كان صواباً كانَ دواءً واذا كانَ خطأً كان داءً.)76

گفتار حكيمان اگر درست باشد درمان است و اگر نادرست بود درد ـ تن وجان ـ.

در نظر علي(ع) لازم است حكومت براي گفت و شنود با مردم فضا و جايي در نظر بگيرد تا آنان بتوانند بي پرده و بي هيچ تشويش خاطر سخنان و ديدگاههاي خود را با متوليان نظام در ميان بگذارند ايجاد چنين تريبون مستقيم براي عموم و در كنار آن فراهم كردن فرصت و مجالي سازمان يافته و قانون مند كه نقد و انتقاد و شكايتهاي مردم شنيده شود براي اصلاح نظام و جامعه نقشي استراتژيك و راهبردي دارد: (بخشي از وقت خود را خاص كساني كن كه به تو نياز دارند. خود را براي كار آنان فارغ دار و در مجلسي عمومي بنشين و در آن مجلس برابر خدايي كه تو را آفريده فروتن باش و سپاهيان و يارانت را كه نگهبانانند يا تو را پاسبانان از آنان باز دار تا سخن گوي آن مردم با تو گفت وگو كند بي درماندگي در گفتار كه من از رسول خدا(ص) بارها شنيدم كه مي فرمود: (هر گز امتي را پاك ـ از گناه ـ نخوانند كه در آن امت بي آن كه بترسند و در گفتار درمانند حق را از توانا بازنستانند.) و درشتي كردن و درست سخن نگفتن آنان را بر خود هموار كن و تنگ خويي بر آنان و خودبزرگ بيني را از خود بران تا خدا بدين كار درهاي رحمت خود را بر روي تو بگشايد.)77

در حكومت علوي فضا براي شنيدن سخنها و نقدها باز بود. حضرت از انتقادهاي بجا و واقع بينانه استقبال مي كرد و براساس آنها تصميم مي گرفت. در اين باره به يك نمونه اشاره مي كنيم.

(پس از شهادت علي(ع) سوده دختر عماره همداني با معاويه ملاقات كرد. معاويه سوده را شناخت و به خاطر آن كه او در جنگ صفين مردم را عليه وي مي شورانيده است به سرزنش او پرداخت. پس از حاجتش پرسيد. سوده از ستم كارگزاران معاويه بويژه (بُسر بن أرطات) كه در منطقه حكومتش ستم را به نهايت رسانده بود شكايت كرد و گفت: اگر او را از حكومتِ بر ما برنداري عليه تو قيام خواهيم كرد.

معاويه از سخنان اعتراض آميز سوده به خشم آمد و به او گفت: با قوم و عشيره ات مرا تهديد مي كني؟ تو را باز مي گردانم تا (بُسر) تو را به مجازات برساند. سوده پس از كمي سكوت اشعاري خواند كه در آنها روح بلند و عدل و ايمان علي(ع) به وصف آمده بود. سپس براي معاويه حكايت ملاقاتش را با علي(ع) باز گفت: روزي نزد علي (ع) رفتم و زبان به شكوه گشودم و از كارهاي خلاف كارگزار وي گزارشي دادم حضرت گريه كرد و از كارهاي او براءت جست.

سپس بر قطعه پوستي دستور بركناري او را نوشت و به من داد.

معاويه كه سخنان سوده را درباره رفتار و برخورد مردم خواهانه علي(ع) شنيد دستور داد آن گونه كه وي مي خواهد نامه براي او بنويسند.78

سپس گفت:

آري علي بن ابي طالب شما را اين گونه بار آورده است كه در برابر شخصيتها و زمامداران جسور و بي پروا سخن بگوييد.)79

2. تعاطي با بيرون از سراپرده حكومت:

فرو رفتن واليان در لاك خود سبب مي شود فكر و انديشه آنان در مدار بسته جريان يابد و بسياري از واقعيتهاي جامعه و مردم بر آنان پوشيده ماند و يا دست كاري شده و با رنگ و لعاب در اختيار آنان قرار داده شود. كم ترين پيامد چنين سياستي محروم شدن حكومت از (عقل جمعي) است كه جزء جزء آن در فرد فرد جامعه وجود دارد و براي مديريت سخت بدانها نياز است.

علي(ع) حاكمان را از سر فرو بردن در گريبان خود و دوري گزيدن از مردم و جامعه پرهيز داده و آنان را به دادوستد با بيرون از سراپرده حكومت سفارش كرده است:

(پس از اين همه فراوان خود را از رعيت خويش پنهان مكن كه پنهان شدن واليان از رعيت نمونه اي است از تنگ خويي و كم اطلاعي در كارها و نهان شدن از رعيت واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است بازدارد پَس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد و كار خرد بزرگ نمايد زيبا زشت شود و زشت زيبا. و باطل به لباس حق درآيد. و همانا والي انساني است كه آنچه را مردم از او پوشيده دارند نداند و حق را نشانه اي نبود تا بدان راست از دروغ شناخته شود.)80

با پديد آمدن اين راهها و مجاري براي رساندن نقدها و انتقادها به درون نظامزمينه براي نظارت همگاني و مراقبت مردمي آماده مي شود و تنها در اين صورت است كه باز بودن فضاي سياسي و شرايط گفت وگوي دوجانبه ميان مردم وحكومت معناي درست مي يابد.

نقد و انتقاد مسؤولانه به گونه اي كه بتوان آن را مصداق امر به معروف و نهي از منكر و تواصي به حق و نصيحت و خيرخواهي شمرد افزون بر آن كه زمينه ساز اصلاحات واقعي و راستين است شرط بقاي موجوديت و حيات جامعه و راهبردي و كارآ براي سالم ماندن نظام اسلامي است. پديدآوردن چنين فضا و زمينه هايي وفاق عمومي را پديد مي آورد و راه بر خشونت مي بندد.

4 . مشروعيت و اصلاح

فلسفه اصلاحات علوي احياي سنّت وتجربه حكومت نبوي است كه در سايه آن مردم به حقوق اجتماعي سياسي اقتصادي و فرهنگي خود دست يابند. در اين فلسفه جامعه و سياست و حكومت و همه عرصه هاي رفتار جمعي صحنه تعاون و تعامل در بقاست نه صحنه تنازع در بقا. حكومت پاسدار حقوقي است كه خداوند در تكوين و تشريع براي انسانها رقم زده است. همه چيز بر مدار حق و درستي و راستي مي چرخد و پيش مي رود. كوشش حكومت به پا داشتن ارزشهايي است كه جامعه را از هرگونه نادرستي و فريب و انحراف و شيطان صفتي به دور سازد تا انسانها دراين بستر زندگي كنند و تعالي و رشد يابند. هر چيز كه به اين فرايند اخلال برساند باطل است و نامشروع.

اصلاح با اين هدفهاي متعالي نمي تواند براساس سياستهاي ضدارزشي و ضدديني و ضدانساني باشد. چنين اصلاحي نمي تواند از رهگذر باطل و نامشروع گذر كند. اصلاحات علوي بيرون آوردن حقها از درون باطلهاست چگونه مي تواند در عين فروافتادن در سياستها و راههاي باطل و نامشروع اصلاح و مشروعيت بيافريند:

(وانّي لعالمٌ بما يُصلحُكم ويقيم أوَدَكُم ولكنّي والله لا أري إصلاحَكم بإفسادِ نفسي.)81من مي دانم چگونه مي توان شما را درست كرد و از كجي به راستي آورد ـ امّا نه به بهاي ارتكاب گناه ـ كه شما اصلاح شويد و من تباه.

در حركت اصلاحي امام(ع) قدسي بودنِ هدف سبب نمي شود كه هر راه و وسيله اي مشروعيت پيدا كند بلكه براي پيشبرد هدفهاي اصلاح بايد از راه و وسيله مشروع استفاده كرد:

(فلا تَقوينَّ سُلطانك بَسفك دم حرام.)82

پس حكومت خود را با ريختن خوني به حرام نيرومند مكن.

در منطق و ادبيات سياسي علي(ع) باطل هميشه و هر جا كه كار رود باطل است. دروغ بهتان دورويي و بهتان هميشه و همه گاه انحراف و نامشروع است. به كارگيري ابزارهايي از اين دست بار كجي است كه هرگز به منزل نمي رسد. هدف عالي و انساني راه و ابزاري عالي و انساني مي خواهد. سياست روشن امام(ع) براي اصلاح جامعه آن بود كه راه راست و درستِ حق را گام به گام بپيمايد و براي هر كاري حجّت و دليل شرعي و قانوني و حتّي اخلاقي داشته باشد. فرق سياست علوي با سياست اموي در به كارگيري شيوه ها بود. وقتي براي علي(ع) خبر آوردند كه مردم شام در موسم حج راهي مكه شده اند حضرت درباره آنان فرمود:

(الذين يلتسمون الحق بالباطل.)83

كساني كه حق را از راه باطل مي جويند.

در نظر علي(ع) هدف حق را بايد از راه حق جست وجو كرد نه از راه باطل; از اين روي حاضر نبود پيروزي خودش را كه بي شك پيروزي حق بود از راه ستم به دست آورد.

كساني به حضرت سفارش مي كردند: براي جدا نشدن كساني از جبهه حق كفّه عدالت را سبك كند و حق بيش تري بر آنان از بيت المال درنظر بگيرد.

امام در پاسخ فرمود:

(أَتأْمروُني أن أطلب النَّصر بالجور فيمَن ولّيتُ عليه.)84مرا فرمان مي دهيد تا پيروزي را بجويم به ستم كردن درباره آن كه والي اويم؟

در آغاز حكومت كساني به امام(ع) سفارش كردند: معاويه را براي مدتي به حكومت شام بگمارد و پس از آن كه به كمك او از مردم بيعت گرفت و حكومت استوار شد او را بركنار كند.85 ولي امام(ع) هيچ گاه حاضر نشد از رهگذر باطل اصلاحات را دنبال كند و چنين شيوه اي را بر هيچ كس روا ندانست:

(ناپاك گوهران را پيروي مكنيد و افسونشان را مخريد ـ آنان كه كوشيدند تا آب تيره طينت شان را جاي صافي طبيعت خود نوشيدند و فطرت بي آك خويش را بامزاج بيمارشان درآميختند و باطل ايشان را به حق خود ريختند حالي كه آنان از راه حق بيرون شدن را بنيانند و شكستن عهد و بريدن با خويشاوند را همپيمان. شيطان آنان را بارگي [آنچه بر آن بار نهند] گمراهي ساخت و سپاهي كرد كه بديشان بر مردمان تواند تاخت و ترجماني كه به زبانشان سخن گويد.)86

در اصلاحات علوي آن گاه كه بين حق مصلحت ناسازگاري افتد بي درنگ حق و درستي بر مصلحت انديشي و نادرستيهاي سياست بازانه مقدم مي شد. يكي از موارد اختلاف علي(ع) با دشمنان و حتي با شماري از دوستان در همين بود. آنان مي گفتند: تقسيم عادلانه بيت المال هر چند حق است; اما به مصلحت نيست. ولي علي(ع) به طور دقيق طرفدار اجراي حق و عدالت بود. با آن كه خوب مي دانست سياست و روشِ برتري حق بر مصلحت چه مشكلاتي را براي او به بار مي آورد; اما كنار نهادن اين سياست را روا نمي شمرد. براي هموار كردن جاده اصلاحات كه بر مصلحت عموم بود حق را فداي مصلحت نكرد; چه آن كه بخواهد به پاي مصلحت شخصي و خويشاوندي و باندي قرباني كند. زيرا در منطق علي(ع) احياي حق هر چند اندك و آهسته بر پيروزي مصلحت انديشانه از راه باطل پيشي دارد. همين است سرّ آن كه حركت اصلاحي علي(ع) در تاريخ اصلاح و اصلاحات پايدار و جاودانه مانده است.

پاورقيها:

16. همان نامه 43.

17. همان حكمت 106.

19. (انقلاب يا اصلاح) گفت وگو با هربرت ماركوزه و پوير ترجمه هوشنگ وزيري خوارزمي.

14. (غررالحكم) ج340/4.

11. (بحارالانوار) علامه مجلسي ج32/32 مؤسسه الوفاء بيروت.

12. (شرح نهج البلاغه) ابن ابي الحديد ج17/11.

1. (صحيفه نور) رهنمودهاي امام خميني ج100/21 وزارت ارشاد.

18. همان خطبه 92.

10. همان خطبه 131.

15. (نهج البلاغه) خطبه 175.

13. (الامامة والسياسة) ابن قتيبه ج51/1.

25. همان نامه 20.

26. همان خطبه 216.

24. همان نامه 314/41.

28. (شرح نهج البلاغه) ابن ابي الحديد ج192/1.

29. (الفتوح) ابن اعثم ترجمه مستوفي هروي مصحح طباطبايي مجد393/ آموزش انقلاب اسلامي تهران.

2. (نهج البلاغه) صبحي صالح ترجمه شهيدي خطبه 9/3.

21. همان خطبه140.

22. همان نامه 53.

23. همان خطبه 15.

27.(الامامة و السياسة) ج1 ص23.

20. (نهج البلاغه) خطبه 98/105.

30. (تاريخ الامم و الملوك) ج427/4.

3. همان خطبه 92.

32. (نهج البلاغه) نامه 1.

35. همان خطبه 137.

33. همان خطبه11/3.

37. سوره (حديد) آيه 25.

31. همان ج72/5 ـ 73.

34. همان خطبه 54.

36. سوره (بقره) آيه 213.

38. سوره (اعراف) آيه 157; (آل عمران) آيه 159 و 164; (قلم) آيه 4.

41. همان. خطبه 216.

42. همان نامه 328/53.

45. همان خطبه 216. 46. همان.

43. همان.

44. همان نامه 5.

40. (نهج البلاغه) نامه 45.

49. همان.

47. همان.

48. (الميزان في تفسير القرآن) علامه طباطبايي ج385/4.

4. همان خطبه 16.

58. همان.

51. همان خطبه 34.

52. همان خطبه 34 و نامه 53.

5. (غررالحكم) آمدي ج194/4 دانشگاه تهران.

54. (نهج البلاغه) خطبه 34.

56. همان نامه 50.

57. همان خطبه 216.

59. (شرح نهج البلاغه) ابن ابي الحديد ج231/1.

50. (نهج البلاغه) خطبه:34 و 171 و 181 و نامه 67.

53. تفسير (الميزان) ج385/4; (نهج البلاغه) خطبه 34.

55. همان خطبه 34 و 216.

65. (الامامة و السياسة) ج51/1.

69. همان خطبه 118.

61. (نهج البلاغه) نامه332/53.

63. (شرح نهج البلاغه) ابن ابي الحديد ترجمه: مهدوي دامغاني ج74/1 نشر ني تهران.

66. (الفتوح) ج246/2 ـ 247. 67. (نهج البلاغه) خطبه 216.

60. (سيماي كارگزاران علي بن ابي طالب) علي اكبر ذاكري ج87/1 انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم به نقل از: (بحارالانوار) ج176/42; (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد) ج98/15.

62. همان333/.

64. (الفتوح)315/; (مروج الذهب) مسعودي ج347/2 بيروت.

6. همان ج120/3.

72. سوره (عصر) آيه 3.

7. (نهج البلاغه) خطبه 136.

70. سوره (آل عمران) آيه 195; سوره (شوري) آيه 38.

77. همان نامه 336/53.

73. سوره (آل عمران) آيه 104.

75. همان حكمت 173.

78. (سيماي كارگزاران علي بن ابي طالب) ج89/1 ـ 91 به نقل از: (بحارالانوار) ج119/41.

76. همان حكمت 265.

85.تاريخ طبري ج459/3.

81. همان خطبه 69.

84. همان خطبه 126.

86. (نهج البلاغه) خطبه 213/192.

83. همان نامه 33.

80.(نهج البلاغه) نامه 337/53.

82. همان نامه 53.

8. همان خطبه131.

9. همان خطبه 3 و نامه 62.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید