راهبردهاي اصلاح در حكومت علوي (1)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:54
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4166 بار

مؤلف: عباس مخلصی

بازنگري و ارزيابي ديدگاهها و نگره هاي پيشين و درنگ ورزيدن درباره آنچه كه شكل گرفته و بر اساس ذهنيتها خلق و آفريده شده است ويژه انسانها و شاخصه جامعه انساني است. انسانهاي خردمند و جامعه هاي پويا و زنده همواره در انتظار فرصت و مجال هستند تا كاركردهاي خود را و چگونگي رفتارها و ايستارهاي حاكم بر جامعه را بازنگرند و در باره آنها به انديشه ورزي و درنگ نشينند نقد كنند انديشه بورزند و به اصلاح و بازسازي دست بزنند.

از رهگذر همين درنگ بازنگري و ارزيابي چه بسا به درك و بينش تازه اي از حركتهاي اجتماعي مي رسند. بينشي كه گسستها و كمبودها و يا زياده رويها و كوتاهيهاي صورت گرفته در ساحت جامعه و حكومت را چاره جويي مي كند و حركت خردمندانه تر و مسؤولانه تر را نويد مي دهد.

حركت اصلاح كه براستي دوام و پايايي حيات جمعي و پويايي جامعه را پاينداني و آسان مي كند در حقيقت جست وجوي ژرف تر ريشه هاي زندگي و برخورد انتقادي;امامسؤولانه به جامعه حكومت قدرت و فرهنگ است; نهادهايي كه حيات و پويايي و خيزش اجتماعي را براي آدميان فراهم مي آورد و پيشرفت و تمدن سازي را در خود نهفته دارد.

پديده انقلاب اسلامي كه به حق دريچه اي تمام گشوده و جاده اي فراخ به دنياي اصلاحات و تجربه اي اصلاح طلبانه به شيوه اسلامي بود در درون خود نيز امكان شكل گيري حركتهاي اصلاحي را به گونه مدام و هميشگي پديد آورد و باب نقد واصلاح و ساختار شكني را در ساحت جامعه و نظام به تمام بر روي مردم گشود. در فرايند دگرديسيهاي پس از انقلاب كه با بهره گيري از تجربه ها و دادوستدهاي فكري گامهاي اصلاحي به صورت خودجوش و بدون شتاب زدگي در حوزه هاي گوناگون مديريت نظام برداشته شد مانند قطع بستگي با آمريكا كه امام خميني آن را انقلاب دوم ناميد اصلاحات و بازنگري در قانون اساسي اصلاح ساختار قوه مجريه و حركتهاي اصلاحي ديگر كه براي بالا بردن توان مديريتي نظام در پياده سازي هدفهاي انقلاب به وجود آمد گواه روشن بر بازبودن راه اصلاح در درون نظام است.

با يك نگاه دقيق در مي يابيم كه بسياري از مايه هاي فكري و ايده ها و آرمانهاي اصلاح طلبانه كه امروزه در گفتارها و شكلهاي بياني مطرح است تازه نيستند بلكه از سالهاي نخست انقلاب مورد بحث و گفت وگو بوده اند و در جهت دستيابي به آنها همواره تلاش شده است. هم اكنون كه انقلاب از پلهاي لرزان و گذرگاههاي سخت و مخاطره آميز گذر كرده و همه چيز آرام گرفته است. اين فرصت پيش آمده تا آرمانهاي انقلاب جدي تر و عيني تر واشكافي شود و به گونه ويژه مورد نقد و بررسي قرار گيرند.

به هر روي دريافت ما از اصلاح و اصلاحات آن چيزي است كه پيوسته مي تواند در جامعه و حكومت رخ دهد بي آن كه اسلامي و اصول ارزشي آن زخم بردارد; زيرا بهينه سازي و اصلاح نظام هيچ گاه با شاكله اسلامي آن ناسازگاري ندارد بلكه حركت اصلاح براي تواناسازي و بهروزي و توان مندي نظام اسلامي حركتي پيش رونده و به جدّ يك حقيقت بايسته است. از يك سو رخنه فساد و پيداييكژ راهه روي همواره جامعه و نظام را تهديد مي كند و از ديگر سوي حكومت داراي چهره اي سيّال و رشديابنده است به تلاش پي در پي نياز دارد.روشهاي اداره نيز پايان ناپذيرند و پيوسته تجديد مي شوند. اگر اصلاح نو به نو انجام نگيرد و شيوه هاي دستيابي به ايده هاي اجتماعي به سازواري خواسته ها و نيازهاي زمان باز شناسي و اصلاح نشوند ناكارآمدي در سيستمهاي مديريت رخ مي نمايد و كم كم ركود و ايستايي و واماندگي بر جامعه و نظام سايه مي افكند و آن را به شدت شكننده و آسيب پذير مي كند.

امام خميني در ترسيم استراتژي آينده انقلاب دست اندركاران نظام را بر اين حقيقت آگاه كرده است:

(چه بسا شيوه هاي رايج اداره امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماي بزرگوار اسلام از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند.)1

اصلاح به همان نسبت كه حقيقتي بايسته و لازم است حركتي دقيق حساس نيز هست. حركتهاي عصيان آميز و خالي از هرگونه محتواي درست و خردمندانه با انگيزه هاي مشوّش و غيرمتعالي نمي تواند نياز اصلاحي جامعه را پاسخ گو باشد. حركت اصلاح در صورتي براي نظام و جامعه مفيد مي افتد و راه تكامل پيشرفت و تعالي را مي گشايد كه داراي مباني درست و محكم باشد از روشها و راهكارهاي شناخته شده و خردورزانه پيروي كند با انگيزه مردم خواهي و تعالي جويي همراه باشد و بيرون از مدار حق و حقيقت چيزي را نجويد و نخواهد.

پي گرفتن انديشه اصلاح در جامعه ديني افزون بر شناخت و آگاهي از برنامه ها و ادعاهاي اجتماعي دين در آشنايي با گزاره هاي اثرگذار در انجام بهينه اصلاح نقشي بسزا دارد. براي اين هدف بازنگري سيره سياسي و حكومتي امام علي(ع) از آن جهت كه دستاورد يك دوره پنج ساله تجربه اجرايي و مديريتي معصوم است بويژه آن كه فلسفه حاكميت سياسي آن حضرت پديد آوردن اصلاح حقيقي در همه زواياي اجتماعو مديريت اين دوره در امور خرد و كلان رهيافتي اصلاحي داشته است براي ما كه هم اينك در مسير تجربه حكومت اسلامي همواره براي اصلاح و ناهنجارزدايي حاكميت مديريت و اقتدار نيازمند مدل و الگويي سازگار با دين هستيم مي تواند منبع خوبي براي استنباط و فهم و كشف اصول ارزشها و راهكارهاي اصلاح و اصلاح خواهي در فضاي اسلامي باشد.

شاخصه اصلاح گري در حكومت علوي

شكل گيري حكومت امام علي(ع) در پي نابسامانيهايي بود كه در حاكميت خلفاي پيشين بويژه در دوره خلافت سوّمي آشكار شد. اصرار و پافشاري به پاخاستگان براي سپردن نظام سياسي به علي(ع) آن حضرت را بر آن داشت تا حكومت و رهبري سياسي جامعه را بپذيرد. از سخنان علي(ع) هنگام بيعتِ مردمان اراده جدي آن حضرت براي اصلاحي همه جانبه دانسته مي شود. كاركردهاي حكومتي نيز همين ويژگي را نشان مي دهد.

نظام سياسي كه علي(ع) وارث آن شد اگر چه پي و بنيان آن در دوران حياتِ سياسي پيامبر(ص) در مدينه ريخته شده بود ولي در دوره خلفاي پيشين گسلهايي در پي ها و بنيادهاي آن پديد آمده بود و پاره اي از نابرابريها با آرمانها و مباني وحياني اسلام بر آن بار شده بود. درباره گسلها گسستها و آشفتگيها علي(ع) سخناني دارد از جمله:

(شگفتا! كسي كه در زندگي مي خواست خلافت را واگذارد چون اَجَلش رسيد كوشيد تا آن را به عقد ديگري درآرد.ـ خلافت را چون شتري ماده ديدند ـ و هر يك به پستاني از او چسبيدند و سخت دوشيدند و ـ تا توانستند نوشيدند ـ سپس آن را به راهي در آورد ناهموار پرآسيب و جان آزار كه رونده در آن هر دم به سر در آيد و پي در پي پوزش خواهد و از ورطه به در نيايد. سواري را مانست كه بر بارگير توسن نشيند اگر مهارش بكشد بيني آن آسيب بيند و اگر رها كند سرنگون افتد و بميرد به خدا كه مردم چونان گرفتار شدند كه كسي بر اسب سركش نشيند و آن چارپا به پهناي راه رود و راه راست را نبيند من آن مدت دراز را با شكيبايي به سر بردم رنج ديدم و خون دل خوردم.چون زندگي او به سر آمد گروهي را نامزد كرد و مرا در جمله آنان در آورد. خدا را چه شورايي! من از نخستين چه كم داشتم كه مرا در پايه او نپنداشتند و در صف اينان داشتند. ناچار با آنان انباز و با گفت وگوشان دمساز گشتم.اما يكي از كينه راهي گزيد و ديگري داماد خود را بهتر ديد و اين دوخت و آن بريد تا سومين به مقصود رسيد. و همچون چارپا بتاخت و خود را در كشتزار مسلمانان انداخت و پياپي دو پهلو را آكنده كرد و تهي ساخت.خويشاوندانش با او ايستادند و بيت المال را خوردند و بر باد دادند.)2

در اين سخن امام بر فساد و انحراف سياسي و اقتصادي جامعه انگشت گذاشته است ولي كژ راهه روي به اين دو محدود نمي شد. در فرهنگ دين نيز بدعت پديد آمده بود و سلامت دينداري در آماجگاه تهديد و آسيب قرار داشت:

(مرا بگذاريد و ديگري را به دست آريد كه ما پيشاپيش كاري مي رويم كه آن را رويه هاست و گونه گون رنگهاست.دلها برابر آن بر جاي نمي ماند و خردها بر پاي. همانا كران تا به كران را ابر فتنه پوشيده است و راه راست ناشناسا گرديده.) 3

با گذشت بيست و پنج سال از وفات پيامبر(ص) و گذر از سه دوره خلافت چگونگيها و رويدادهاي اجتماعي و فرهنگي جامعه اسلامي چنان شده بود كه علي(ع) آن را نيازمند غربال مي ديد:

( بدانيد كه روزگار دگر باره در بوته آزمايش ريخت مانند روزي كهخدا پيامبر شما را برانگيخت. به خدايي كه او را به راستي مبعوث فرمود به هم در خواهيد آميخت و چون دانه كه در غربال ريزند يا ديگ افزار كه در ديگ ريزند روي هم خواهيد ريخت تا آن كه در زير است زبر شود و آن كه بر زبَر است به زير در شود و آنان كه واپس مانده اند پيش برانند و آنان كه پيش افتاده اند واپس مانند.)4

علي(ع) نيك مي دانست كه دست زدن به اصلاح كار ساده و آساني نيست; زيرا كساني كه در مدت دوازده سال حكومت خليفه سوم جامعه را به گونه اي طبقاتي درآورده اند و با گونه گون برتري دادنهاي ناروا اسرافها شادكاميها زيسته اند و از سوي ديگر مردمي كه به پيروي از حاكميت خليفگان در حوزه دين و سياست از نابي و بي آلايشي ديني و ارزشهاي اصيل اسلامي و سنّت راستين نبوي دور افتاده اند چه بسا اصلاحات را برون شد از سنّت ديني بينگارند و يا سنگيني اصلاح و بازگشت به گوهرها و ارزشها را بر نتابند.

علي(ع) پس از برعهده گرفتن خلافت با بُرّايي و روشني تمام جهت گيري حكومت خود را به سوي هدفهاي اصلاحي باز شناساند. كژ راهه روان و كساني كه چرخ اصلاح سودها و بهره هاي غيرقانوني و شخصيت دروغين آنان را خرد مي كرد در پوشش دينداري به جبهه سازي و رويارويي برخاستند ولي حضرت با هوشمندي و اقتدار هدفهاي اصلاحي را پي گرفت و به هيچ روي در برابر حركتها و فشارهاي ضداصلاح گري شماري دنياخواه كوتاه نيامد. در اين بين و در اين حركت پرخروش كساني كه داعيه دار اصلاح بودند ولي در زير بيرق اصلاح گري اعتبار اجتماعي خويش را مي جستند نتوانستند حركت پاكبازانه امام(ع) را به سود خويش مصادره كنند; زيرا هدفي كه حضرت از اصلاح جامعه و ناهنجارزدايي داشت به باورهاي استواري برگشت داشت كه از متن وحي برآمده و بر ذهن و فكر و جان آن حضرت نشسته بود. دل مشغولي امام(ع) كسب جاه و اعتبار براي خود و پيرامونيان نبود همه دغدغه خاطر وي بر پا نگهداشتن اركان دين عدالت امنيت آزادي حفظ حقوقآباداني و عزّتي بود كه در سايه حكومت اسلامي و پياده شدن دستورها و ايده هاي اجتماعي دين به دست مي آمد و جامعه را سالم و صالح مي ساخت.

گزاره هاي اساسي در معرفت شناسي اصلاح

راستي و درستي اصلاح گري و ناهنجارزدايي و بِه ساماني در جامعه اسلامي به اين بستگي دارد كه دريافت اصلاح گر از امور بنيادين و شكل دهنده گوناگون اصلاحها چه چيزي باشد; با چه انگيزه و هدفي در عرصه اصلاح حضور يابد براي پيشبرد حركت اصلاحي چه روش يا روشهايي به كار گيرد با دشواريها چگونه برخورد كند و خلاصه آن كه استراتژي كلي خود را چگونه و از كجا الهام بگيرد. پيش فرضها و انگاره هاي معرفت شناسانه كه در ذهن و باور اصلاح گر هست بويژه ديدگاه معرفتي او از انسان و جامعه و حكومت و نسبت هر كدام از آنها با دين در جهت گيري و سازمان يافتگي رفتارهاي اصلاحي تعيين كننده است. در اين جا پيش از آن كه گزاره هاي ياد شده را در حركت اصلاحي امام علي(ع) بررسي كنيم اين نكته را يادآور مي شويم مباني معرفت شناختي اصلاح به طور دقيق مباني معرفت شناسانه و دين شناسانه اي است كه نظريه حكومت اسلامي بر پايه آنها استوار شده و در عمل حاكميت سياسي را در

ايران اسلامي شكل داده است. به طور كلي اين نوشتار در چهار محور ارائه مي شود كه به ترتيب عبارت است از:

1. انگيزه شناسي اصلاح.

2. روش شناسي اصلاح.

3.مدل شناسي اصلاح.

4. مشروعيت و اصلاح.

1 . انگيزه شناسي اصلاح

هويّت عمل به هويّت انگيزه آن بستگي دارد. از اين روي دگرگوني انگيزه سبب دگرگوني عمل مي شود. از نگاه علي(ع) حركتهاي اجتماعي در صورتي در خور ارج و ارزش است كه براستي با انگيزه سالم و صالح و انساني باشد.5 توجه به انگيزه اصلاح اين دريافت را به همراه دارد كه بايد در نخستين گام انگيزه را از زمينه هاي آسيب شناختي كه بر اراده اثر مي گذارند; يعني ميلها و بي ميليها جدا نگاه داشت. لغزش اصلاح گر در انگيزه به طور طبيعي كژ راهه روي در حركت اصلاح را به دنبال مي آورد و سلامت انگيزه بنياد درست و استواري را پي مي نهد كه اصلاح را از لغزشها به دور مي دارد: از همين روي علي(ع) دگرگونيهاي اجتماع را بسته به انگيزه و نيّت رهبران و پيشاهنگان حركتها مي داند:

(اذا تغيَّرت نيّة السلطان تغيّر الزمان.)6

وقتي انگيزه دروني زمامدار تغيير يابد روزگار دگرگون مي شود.

در نگرش كلي دو گونه انگيزه بر حركت اصلاح اثرگذار است: نخست انگيزه هايي كه از درون مي جوشد ديگر انگيزه هايي كه انگيزه بيروني و سرچشمه اجتماعي دارند.

الف. انگيزه هاي والا: انگيزه هاي دروني وقتي والايند و با ارزش كه از آيينها و قانونهاي الهي برآيد مانند حس مسؤوليت ديني در برابر جامعه و گرايش به تلاشهايخيرخواهانه براي سامان دادن و بهبود بخشيدن حيات مادي و معنوي انسانها. اين نوع انگيزه با دركِ تعهد قدسي و انساني و شناخت وظيفه هاي ديني در درون شكل مي گيرد و فرد را به سوي حركتهاي اصلاح طلبانه مي كشاند. هدف خدمت به مردم و جامعه و دستيابي به خواسته هايي است كه سود عمومي و اجتماعي دارد مانند به پا داشتن عدالت پاسداري از آزادي و حقوق مشروع و قانوني مردم و ديگر رهيافتهاي اجتماعي كه براي هر حركت اصلاحي مي توان در نظر گرفت.

در حوزه انگيزه شناسي اصلاح علي(ع) بالاترين كمال و پاك ترين انگيزه را براي كسي مي شناسد كه با انگيزه خدايي و احساس نوع دوستي و دين خواهي و طرفداري از حق وحقيقت در عرصه اصلاح گري حاضر شود. اصلاح گري با اين انگيزه به معناي تلاش خالصانه و صادقانه براي مردم و جامعه است بي آن كه سود و بهره اي براي خود انتظار داشته باشد:

(بيعت شما با من بي انديشه و تدبير نبود و كار من و شما يكسان نيست. من شما را براي خدا مي خواهم و شما مرا براي خود مي خواهيد.

اي مردم! مرا بر كار خود يار باشيد و فرمانم را پذرفتار. به خدا سوگند كه داد ستمديده را از آن كه بر او ستم كرده بستانم و ستمكار را بگيرم و به ناخواه او را به آبشخور حق كشانم.)7

علي(ع) حكومت و اصلاح را براي خدا مي خواهد حتي مردم را براي خدا مي خواهد نه براي خودش.با اين انگيزه از حقوق سياسي و اقتصادي مردم و جامعه دفاع مي كند چون خدا و دين اين كار را از او خواسته است. مسؤوليت انساني و اجتماعي اش اين وظيفه را بر دوش او نهاده است. در سخني ديگر شفاف و روشن انگيزه هاي غيرخدايي قدرت طلبي و فزون خواهي را از حركت اصلاحي اش دور دانسته و اموري كه انگيزه اصلي اصلاح را براي او پديد آورده چهار چيز شمرده است:81. بازگشت به دين و احياي دينداري.

2. سامان مندشدن امور اجتماعي مردم.

3. نهادينه شدن امنيت براي همگان.

4. اجراي قانونهاي الهي.

اين امور و انگيزه هاي چهارگانه كه در اين سخنِ امام(ع) آمده و حضرت در جاي جاي سخنان خود به آنها اشاره كرده است 9 نياز روز امت اسلامي و جامعه ديني بود; زيرا كم كم به سبب سياستها و برنامه هاي نادرست و غيرمسؤولانه وخودخواهانه گردانندگان حكومت اين امور در جامعه رنگ باخته بود و يا به كلي از دست رفته بود. از همين روي هدف گيري اصلاحات علوي به سوي برآوردن اين خواسته ها و زدودن پيامدهاي ناگواري كه از ضعف مديريتي و يا بي قانونيها پيش آمده بود جهت يافت. اين نكته در خور توجه است كه انگيزه متعالي آن گاه جامعه را به هدفهاي اصلاح نزديك مي كند كه روشهاي اصلاحي نيز از روي آگاهي و واقع گرايي همه جانبه انتخاب و به كار گرفته شود. عواملي مانند: جهل و تعصّب و كژانديشي رهزن نشود و اصلاح گر به گمان اصلاح رو به فساد رود. خوارج به سبب همين عوامل اصلاح را از افساد بازنشناختند و ناآگاهانه به اصلاح واقعي آسيب رساندند.

ب. انگيزه هاي غيروالا: در سخنان علي(ع) قدرت طلبي و فزون خواهي دنيوي و مادي به عنوان دو عامل خطرساز براي اصلاح گري معرفي شده است.10 رخنه اين دو عامل به ساحت انگيزه هاي اصلاحي همواره حركتهاي اصلاحي را آسيب رسانده است. در حركت اصلاحي امام(ع) كساني مانند طلحه و زبير داعيه دار اصلاح بودند; امّا انگيزه آنان متعالي و از روي مردم خواهي و بهره مند ساختن آنان از نتيجه و دستاورد حركت اصلاحي خود نبود. بيش از آن كه انگيزه دفاع و احياي حقوق مردم را داشته باشند در پي بدست آوردن اقتدار و جايگاه و اعتباري بودند كه در سايه آن بتوانند بر بهره ها و سودهاي شخصي و قومي خود بيفزايند. به همين سبب هنگامي شيوه دقيق وعادلانه امام را در تقسيم بيت المال ديدند برآشفتند و به مخالفت برخاستند.11 آن گاه كه امام چشمداشت مادي و چنگ انداختن به هرم قدرت آن دو را در روزهاي نخستين ديد 12 به انگيزه نامتعالي ايشان پي برد و پافشاري آنان را براي به چنگ آوردن حكومت بصره و كوفه بي پاسخ گذاشت; 13 زيرا در منطق امام (ع) آن كه در نفس خودكژي و آلودگي دارد نمي تواند راستي و درستي و صلاح را در جامعه به پا دارد و انسانها را به راه درست اصلاح رهنمون شود.

(عجبتُ لِمَن يتصدّي لإِصلاح النّاس ونفسه أشدُّ شيءٍ فساداً.)14

در شگفتم از آن كه براي اصلاح مردم به پا مي خيزد در حالي كه خود سخت دچار فساد است.

آن كه با انگيزه هاي نفساني و دنياخواهي وارد عرصه تلاشها و تكاپوهاي اصلاحي و اجتماعي شود به راحتي سرمايه و بهره هاي عمومي و مردمي را فداي خواسته هاي شخصي مي كند و اين كار با هدفهاي اصلاح ناسازگاري دارد. اگر انگيزه تلاش گران در راه اصلاح به دست آوردن قدرت برنده شدن در رقابتهاي سياسي دست انداختن به جايگاهي اجتماعي و چيزهايي از اين دست باشد در حقيقت تلاش در راه اصلاح گري پلي براي گذر به آرزوهاي گروهي و حزبي و رسيدن به هواي نفساني خواهد بود.انگيزه درستِ مصلحان در حركتهاي اصلاحي آن گاه شناخته مي شود كه در رفتار و كنشهاي فردي و اجتماعي آنان بازتاب داشته باشد. آنان پيش و بيش از ديگران به همه زواياي اصلاح گري خود پاي بند باشند:

(ايّها النّاس إنّي والله ما أحثُّكم علي طاعةٍ إلاّ وأسبِقكُم اليها ولا أنهاكم عن معصيةٍ الاّ وأتناهي قَبْلكم عنها.)15

اي مردم! به خدا من شما را به طاعتي برنمي انگيزم جز آن كه خود پيش از شما به گزاردن آن برمي خيزم. و شما را از معصيتي باز نمي دارم جز آن كه خود پيش از شما آن را فرو مي گذارم. ج. انگيزه هاي اجتماعي: در اصلاح گري انگيزه ها و سببهاي بيروني به سازواري و اندرخوري اوضاع چگونگيها و رويدادهاي اجتماعي و پيوندهاي فرهنگي ميان ملتها و تمدنها اثرگذاري جدّي دارند.

در حركت اصلاحي امام علي(ع) به سبب نبودن زمينه ها اين عامل وجود نداشت. تمام تلاش حضرت آن بود كه تجربه حكومت اسلامي در زمان پيامبر(ص) را به دور از هرگونه كژراهه روي به جامعه اسلامي باز گرداند و فلسفه سياسي اسلام را در چارچوب همان تجربه بي كم و كاست پياده كند. تا زماني كه براي سازمان جامعه و ساختار حكومت رقيبي نبود و مسلمانان در مقايسه با جامعه ها و حكومتهايي كه با آنها در پيوست بودند تجربه و الگوي جديدي را نمي شناختند عامل بيروني در حركتهاي اصلاحي وجود نداشت. امّا از نخستين برخورد و روياروييهاي جهان اسلام با انديشه ها و دگرگونيهاي نوين اروپا در ميان نخبگان اسلامي واكنشهايي پديد آمد و اصلاح خواهي با رهيافتي ناسان با آنچه در گذشته ها بود پديدار شد.

جريان اصلاح و نوسازي اجتماعي و سياسي شماري از انديشه وران اسلامي را بر آن داشت تا از اين زاويه نيز به اسلام بنگرند و زمينه هاي اصلاح گري اجتماعي را از متن آموزه هاي دين نشان دهند. اينان با باور ژرف به اسلام و توانايي آن براي اصلاح گري و ناهنجارزداييهاي جديد به روشنگري درباره آموزه ها و حقيقتهاي ديني و هماهنگ سازي آنها با مفهوم نوسازي و پيشرفت رو آوردند. تلاش سيدجمال الدين اسدآبادي و دانش آموختگان در مكتب او براي پديد آوردن شور و انگيزه اصلاح خواهي و اصلاح گري سياسي و فرهنگي در جهان اسلام با همين باور شكل گرفت. بسياري از مباني نظري نهضت مشروطه كه نخستين جلوه گاه انديشه اصلاح خواهي به گونه گسترده فراگير و همه جانبه در جامعه ايران بود از سوي متفكران و علماي اسلامي با توجه به آموزه هاي اسلام روشن گرديد و به عنوان تفكري اصلاح خواهانه بنيان نهاده شد از آن به بعد نيز اصلاح و نوسازي سياسي و اجتماعي از راه جذب و بهره وري از دستاوردهاي فكري و تجربي جديد نقطه وفاق ميان گروهها و دسته هاي اصلاح طلباسلامي و انگيزه بيروني آنان بوده است.

همچنين هماهنگ سازي دين و نوگرايي براي حفظ دين در رفتارهاي جديد زندگي و دفاع از دينداري اجتماعي و به ديگر سخن گذر از سنّت به نوگرايي با حفظ سنّت و نگهداشت اصول و ارزشهاي استوار آن را مي توان در رديف انگيزه هاي اجتماعي شمرد.

اصلاح طلبي با اين انگيزه در دهه هاي پسين ظهور و بروز گسترده داشته است. اين رويكرد اصلاح طلبانه جريان انقلاب اسلامي را تا كنون همراهي كرده است. تدوين قانون اساسي و برپايي نظام جمهوري اسلامي دو دستاورد بزرگ و بارز از اين رويكرد است كه در دوره بنيانگذاري با انگيزه هاي متعالي پشتيباني شده است.

اما بررسي دقيق انگيزه ها در گفتمان اصلاح خواهي كه اكنون در جامعه به گونه ويژه رواج دارد نشان مي دهد با آن كه انقلاب اسلامي اصلاحات اساسي را در نهادهاي اجتماعي و نظام سياسي به وجود آورد و در عمل گامهاي بزرگ براي دستيابي به تمدن الهي ـ انساني برداشت اكنون نيز به حركت اصلاحي و ناهنجارزدايي در درون نظامي كه بر پايه اركان انقلاب اسلامي به پا داشته شده نياز است اما به دليل قراءتها و ديدگاههاي گوناگون گونه اي ابهام بر فضاي نهضت اصلاح گري حاكم شده است. به طوركلي در اين حركت اصلاح گرايانه جديد دو انگيزه ناسازگار با يكديگر ديده مي شود. نخست انگيزه اي كه جريان اصلاح را به برداشتن و نابودكردن آسيبها و آفتهاي درون نظام مي كشاند و با نقد و انتقاد خيرخواهانه و مؤمنانه مي كوشد تا زمينه اصلاح بايسته و لازم فراهم آيد. اين ديدگاه به تكامل و پيشرفته سياسي و مديريتي نظام در سايه اصلاح هميشگي و پايدار مي انديشد و مي خواهد الگوي اقتدار ديني به درستي و با واقع بيني شكل گيرد.

در حاشيه اين ديدگاه جرياني با ايده ها و انگيزه هايي پيدا شده كه به گونه پيدا و پنهان در تكاپوست تا نهضت اصلاح گري را كه به بركت حركت توفنده مردم پديد آمده از مسير خارج كند و جامعه و نظام را از درون درهم شكند و اين جريان جامعه ونظامهاي غربي را بي هيچ درنگ و دقتي در مباني فلسفي و برآيندهاي فرهنگي آن مدل و الگوي آرماني خود مي بيند و با عنوان اصلاح خواستار شكل گيري چنان جامعه و نظامي است.از همين روي به گسترش ديدگاههاي ليبراليستي غرب مي پردازد و سكولاريسم را به عنوان يكي از مؤلّفه هاي اصلي آن تبليغ و ترويج مي كند.

بي شك دريافت اصيل و راستين از اصلاح جرياني است كه با انگيزه نخست دنبال مي شود; يعني اصلاحي كه بر اساس واقعيتهاي مادي معنوي فكري فرهنگي تاريخي و انساني نظريه سازي شود و با انگيزه بِه سازي و كارآمدي بيش تر نظام و اصلاح شيوه ها و روشهاي مديريت اصلاح در همه اركان و زوايا پديد آيد. در اين دريافت اصلاح خواهي به معناي يك حركت نوگرايانه و پذيرش مطلق نوگرايي نيست بلكه كوششي است در جهت هماهنگي ميان فرهنگ و تمدنِ نو با ارزشها و هدفهاي متعالي و اجتماعي دين كه اينك راههاي به حقيقت پيوستن و پياده كردن آنها در بوته نظام اسلامي آزموده مي شوند.

نكته اساسي كه سخنان علي(ع) الهام مي كند آن است كه در اين جريان آموزه ها و احكام حيات بخش دين به بوته فراموشي سپرده نشود:

(لا تصلح دُنياكَ بمَحقِ دينك.)16

دنياي خود را به نابودي دينت آباد مگردان.

علي(ع) در اين سخن به ما الهام مي كند كه دنيا بدون دين اصلاح نمي شود. اشتباه است اگر كسي بپندارد امور جامعه را مي توان بدون دين اصلاح كرد; زيرا دين قانون درست و واقعي براي اصلاح انسان و جامعه است. هدف گيري حركت انبيا اصلاح و سامان دادن به زندگي انسانها بر اساس وحي و دين بوده است. خداوند قانونهاي دين را براي به پا داشتن نظم و صلح و عدالت فرو فرستاد. جامعه آن گاه به اصلاح مي گرايد كه دين به حيات مادي گرمي و روح ببخشد و هدف درست زندگي را به انسان نشان دهد. اصلاحي كه به تباه شدن قانونها و ارزشهاي ديني و به حاشيه رفتن دين بينجامد به واقع نمي توان آن را اصلاح ناميد; زيرا آموزه ها و قانونهاي آسمانيدين بر اين اساس فرو فرستاده شده است كه انسان هنجارها و ناهنجارها و آنچه به سودش است و آنچه به زيانش است بشناسد و با اجراي آنها از دامهاي تباهي آفرين در زندگي برهد و به صلاح و سعادت دست يابد. اگر در جريان اصلاح گري به دين و قانونهاي ديني بي توجهي شود در واقع به حقيقتي بي توجهي شده است كه در دورانهاي تاريخ بشر پايه و اساس اصلي اصلاح بوده و هم اينك مي تواند باشد. با الهام از سخن امام(ع) هر اندازه ك

ه بشر در زندگي از دين ناب جدا شود به همان نسبت از اصلاح واقعي دور شده است:

(لا يترُك النّاس شيئاً مِن أمر دينهم لأستصلاح دُنياهم إلاّ فتحَ الله عليهم ما هوَ أضرُّ منه.)17

مردم چيزي از كار دين را براي بهبود دنياي خود وانگذارد جز آن كه خدا چيزي را كه زيانش از آن بيش تر است پيشاپيش آنان آرد.

با اين باور كه اگر انسان دين را از ساحت زندگي براند هدف فلسفه زندگي و حيات را گم مي كند و به بي راهه مي رود. در اين صورت درمسير زندگي هر تلاشي را انجام دهد زيان ديده است; زيرا اگر چه ممكن است در نگاه ظاهربينانه و جزئي نگر تلاش خويش را سودمند و مفيد بيابد ولي در نگاه كلي چون كژراهه پيموده از هدف دور گشته و زيانش بيش از سودش شده است.مانند آن كه در دريا راه ساحل را گم كند هرچه بيش تر در آن حال گم گشتگي بپويد از ساحل بيش تر و بيش تر دور مي شود. حال اگر در ضمن اين بيهوده پويي به قايقي تندرو دسترسي پيدا كند نه تنها قايق براي او سودمند نمي افتد كه بيش تر براي او زيان آور خواهد بود; زيرا با شتاب از ساحل دور و به كانون خطر نزديك مي شود.

2. روش شناسي اصلاح

با آن كه دين براي مديريت اجتماعي به شيوه و روش ويژه اي پاي نفشرده ولي اين نكته مورد توجه دين هست كه شيوه هاي مديريت به گونه اي باشد كه انسان را بر

زيست ديني چه به صورت فردي يا اجتماعي ياري كند و ديگر آن كه پياده كردن هدفها و ايده هاي اجتماعي دين را پايندان و آسان كند: زيرا در غير اين صورت جامعه ايده آل دين پديد نمي آيد.اين سخن كه دين در ساخت زندگي اجتماعي بشر تنها ارزشها و هدفها را بيان مي كند و انتخاب روش به علم و عقل واگذار شده است مورد انكار نيست ولي ساده انگاري است اگر انگاشته شود روشها از هر جا و به هر گونه كه باشند مي توانند در جامعه سازي ديني به كار آيند; زيرا چنان نيست كه روشها نسبت به هدفها خنثي و ساكت باشند; هر روش براي دستيابي به هدف خاص سازوگار ويژه دارد. براي نمونه عدالت و آزادي كه در حكومت اسلامي به عنوان هدف اجتماعي دنبال مي شوند. همان مفهوم و معنايي را ندارد كه در مكتبهايي مانند: سوسياليزم و ليبراليزم از آنها سخن مي رود. عدالت و آزادي در حكومت اسلامي به گونه اي مورد نظر است كه با رشد معنوي و ديگر برآيندهاي انسان شناسانه و جامعه شناسانه دين برابر افتد. پس براي رسيدن به چنين هدفي نمي توان روشها و شيوه هاي شكل يافته در آن مكتبها را مفيد دانست و با توجيهِ بهره گيري از روشهاي علمي و عقلي و تجربي بشر براي جامعه اسلامي روا

دانست. به طور كلي جهت گيري اصلاحات به سوي ساماندهي جامعه و پيدايي نظام اجتماعي سالم و خوشايند آن گاه بي انحراف پيش خواهد رفت كه روشها و راهبردهاي اصلاح سازوار با هدفهاي مورد نظر در جامعه ديني گرفته شود.

امام علي(ع) پس از كشته شدن خليفه دوم در شوراي انتخاب خليفه تنها به اين خاطر از حق مسلّم خود چشم پوشيد و خلافت سياسي را نپذيرفت كه آنان از او مي خواستند به روش و شيوه دو خليفه پيشين جامعه را اداره كند ولي آن حضرت روش آنان را با هدفها و خواسته هاي خود كه برآمده از متن دين بود و مي خواست در حكومت دنبال كند ناهماهنگ و ناسازگار مي ديد. از اين روي بود كه در گاهِ به دست گرفتن زمام امور جامعه از آن جا كه مي دانست بايد دست به اصلاح در همه زواياي حكومت و جامعه بزند به روشني از روش اصلاح كه خود انتخاب خواهد كرد سخن گفت و با همين شرط بيعت مردم را پذيرفت.

(واعلموا إنّي إنْ أَجبْتكُم ركبتُ بكم ما أعلمُ ولم أصغ إلي قولِ القائل وعَتْب العاتب.)18

بدانيد اگر من درخواست شما را پذيرفتم با شما چنان كار مي كنم كه خود مي دانم و به گفته گوينده و ملامت سرزنش كننده گوش نمي دارم.

اين پندار كه با گرفتن روشها از ديگر مكتبها مي توان هدفهاي اجتماعي دين را در جامعه پياده كرد و يا به اصلاح درست رسيد از روي واقع نگري نيست. بي گمان اجرا و به كار بستن روشهايي كه در فرهنگ غير ديني براي هدفهاي دنيامدارانه و تهي از هر گونه معنويت ديني و انساني ساخته و پرداخته شده است يكي از اين دو نتيجه را براي ما در پي دارد: يا آن كه جامعه در درون خود از محتواي فرهنگي گوهرها و ارزشهاي اسلامي و انساني خالي مي شود و كژراهه روي در جهت گيريها و هدفها پيش مي آيد يا اين كه آن روشها به گونه ناكارآمد به كار بسته مي شود كه در اين صورت نه تنها به هدفها دست نايافتني خواهد بود بلكه جامعه در عمل با گوناگون بن بستها و ناكاميها رو به روخواهد گرديد. بسياري از تنشها و سردرگميها كه هم اكنون در مديريت سياسي و اجتماعي و اقتصادي ديده مي شود زاييده دوگانگيهايي است كه ميان روشها و هدفهاي مورد نظر وجود دارد.

علي (ع) با پاي بندي به اجراي روشهاي درستِ اصلاح و دقت و دغدغه در به هنجار درآوردن ناهنجاريها در هر برهه و زمان و با هر زمينه و شرطي بدون هيچ گونه سهل انگاري و سستي اين دريافت را الهام مي كند كه روشها و شيوه هاي اصلاح نقش مهمي در رسيدن به هدفهاي اصلاح دارند.

سازواري روش در حوزه هاي اصلاح

در دگرديسي و اصلاح اجتماعي از دو روش: انقلاب و اصلاح سخن رفته است. در شيوه انقلابي نهادهاي اجتماعي و ساختارها و رژيمهاي گوناگونِ رفتار جمعي به صورت آني و بنيادي واژگون و ساختار و رژيمي نوين بر جامعه حاكم مي شود. دو شيوه اصلاح كه با عنوان (رفورم) از آن ياد مي شود به ساخت كلي جامعه و رژيمهاي رفتاري حاكم بر آن كاري نيست بلكه به دگرگونيهاي جزئي برهه اي و تدريجي در درون بنيادهاي اجتماعي سفارش مي شود.

روش نخست با قهر و شدت همراه است و روش دوم با نرمش و كندي پيش مي رود.19

از سخنان علي(ع) استفاده مي شود كه شيوه اصلاح اجتماعي در حوزه ها وعرصه هاي گوناگون جامعه ناساني است. نمي توان در تمام عرصه ها از يك روش استفاده كرد و يك روش را به كار گرفت. در ساحتها و عرصه هاي مربوط به اخلاق و فرهنگ و اصلاح مردمي و عمومي مسائلي وجود دارد كه معماري و مهندسي آن جز از راه نرمش و اصلاح گام به گام امكان پذير نيست. در حالي كه در عرصه سياسي و اقتصادي اين روش كم تر كارآيي دارد. روش اصلاح در حوزه فرهنگ و مردم

براي پديدآوردن دگرگوني در عناصر فرهنگي جامعه و اصلاح بنيادهاي عملي مردم روش پند و اندرز مهربانانه و خيرخواهي و گفت وگوي خيرخواهانه و روشنگرانه و… به كار مي آيد.

علي(ع) به كارگيري اين روش را در حوزه مسؤوليت حكومت و رهبري شمرده است:

(إنّه ليس علي الامام إلاّ ما حُمّل مِن امر ربّه الإبلاغ في الموعظة والإجتهاد في النصيحة.)20

همانا بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده: كوتاهي نكردن در موعظت و كوشيدن در نصيحت.

در اين حوزه بخشش سماحت مدارا و آسان گيري شرط پيروزي در حركت اصلاح است چرا كه بدون نگهداشت اين امور پند و ارشاد فضاي اثرگذاري را نخواهد داشت. در حوزه اصلاحِ ناهنجاريها و كژ فكريها و نارساييهاي اخلاقي و تربيتي بايد وجود خارجي و بود و هست انسان را كه آميخته به لغزش و خطاست در نظر گرفت. آفريده اي كه از ذات خود لغزندگي و لغزشكاري نهفته دارد تنها با برخورد تند و خشونت آميز و حبس و تعزير نمي توان به صراط مستقيم راهش نمود.

علي(ع) براي بازداشتن بَزَهكاران از بَزَه و اصلاح آنان شيوه هاي جذب و سازوكارهاي انسان شناختيِ واقع گرا را اثرگذار مي داند:

(وانّما ينبغي لأهل العِصْمة والمصنوع إليهم في السّلامة أن يَرحمُوا أهل الذنوب والمَعصية ويكون الشُّكرُ هو الغالبُ عليهم والحاجزَ لهم عنهم.)21

بر كساني كه گناه ندارند و از سلامت دين برخوردارند سزاست كه بر گناهكاران و نافرمانان رحمت آرند و شكر اين نعمت بگزارند چندان كه اين شكرگزاري آنان را مشغول دارد و به گفتن عيب مردمان وانگذارد.

علي(ع) در نامه به مالك اشتر به او سفارش مي كند: دستگاه حكومت روشپرده پوشي را نسبت به زشتيها و كاستيهاي كسان در پيش گيرد و در اين امور كنكاش نكند تا در درون جامعه ريشه دشمنيها و اتهامها بخشكد:

(و از رعيت آن را از خود دورتردار و با او دشمن باش كه عيب مردم را بيش تر جويد كه همه مردم را عيبهاست و والي از هر كس سزاوارتر به پوشيدن آنهاست. پس مبادا آنچه بر تو نهان است آشكار گرداني و بايد آن را كه برايت پيداست بپوشاني و داوري در آنچه از تو پنهان است با خداي جهان است.)22

در سخنان امام(ع) يكي از حقوقي كه مردم بر حكومت دارند آن است كه حكومت با مردم خيرخواهانه رفتار كند. به كار بستن اين روش از سوي حكومت فضاي سالم و پايداري را پديد مي آورد.

زيرا در چنين فضايي مردمان گروهها و حزبها برانگيخته مي شوند تا بيش تر به ارشاد و راهنمايي و برخوردهاي دلسوزانه و خيرخواهانه بينديشند و كم تر در صدد افشاگري و پرده دري از يكديگر برآيند. در جامعه اسلامي و حكومت علوي اصل و اساس در شكل گيري و اصلاح پيوندها ميان مردم و حكومت و ميان مردم با يكديگر خيرخواهي و اندرز همراه با چشم پوشي از لغزشها و سماحت نسبت به اشتباهات. حال اگر كسي گروهي و يا حكومت بخواهد در حوزه اجتماع و رفتارهاي عمومي بيرون از اين روش عمل كند نياز به دليل دارد.

روش اصلاح در حوزه حقوق سياسي و اقتصادي

هنگامي كه گروهي از خواص و نخبگان جامعه حقوق عمومي و مصالح ملّي را ناديده مي انگارند بي نظمي در هنجارهاي سياسي را پديد مي آورند و يا شماري امتياز خواه و زياده خواه به پخش عادلانه فرصتهاي اجتماعي و بهره بهره كردن اموال عمومي اخلال مي رسانند ديگر جاي نصيحت نرمش و حركت گام به گام نيست بلكه جاي ايستادگي و قهر و برخورد انقلابي است. علي(ع) براي اصلاح فسادهاي سياسي جلوگيري از برتري گروهي بر گروه ديگر و مبارزه با فسادهاي اقتصادي كه در دوره سومي به اوج رسيده بود روش انقلابي پيش گرفت; زيرا وقتي پاي حقوق عمومي و مصالح ملّي در ميان است با نرمش و حركت گام به گام نتيجه اي به دست نمي آيد.

براي نمونه امام(ع) درباره كساني كه به سبب كژفكري و يا پيوند با دشمن و خيانت سياسي امنيت و مصالح اجتماعي را به خطر مي اندازند دستور به برخورد سخت و شديد مي دهد:

(و خود را از كاركنانت واپاي! اگر يكي از آنان دست به خيانتي گشود و گزارش جاسوسان تو بر آن خيانت همداستان بود بدين گواه بسنده كن و كيفر او را با تنبيه بدني بدو برسان و آنچه به دست آورده بستان. سپس او را خوار بدار و خيانتكار شمار و طوق بدنامي را در گردنش درآر.)

روش قهرآميز حضرت در برابر فسادپيشگان سياسي كه به جنگ با ناكثين قاسطين و مارقين انجاميد از همين زاويه درخور درنگ و بررسي است.

امام در گاه پياده كردن برنامه هاي اصلاحي خود در بخش اقتصادي جامعه اي كه حاكم بر آن بود به شدت عمل گراييد و بي گذشت با فسادگران اقتصادي برخورد كرد. اكنون به چند نمونه از برخوردهاي امام اشاره مي كنيم:

1. حكم امام(ع) درباره بازگرداندن ثروتها و زمينها و تيولي كه سوّمي به ناروا به اين و آن بخشيده بود بي هيچ گونه نرمشي آگهي شد:

(به خدا اگر ببينم كه مَهر زنان يا بهاي كنيزكان رفته باشد آن را باز مي گردانم.)23

2. در نامه اي به ابن عباس كه پس از دستبرد به بيت المال از بصره به حجاز فرار كرده بود مي نويسد:

(پس از خدا بيم دار و مالهاي اين مردم را باز سپار و اگر نكني و خدامرا ياري دهد تا بر تو دست يابم كيفرت دهم كه نزد خدا عذرخواه من گردد و به شمشيريت بزنم كه كس را بدان نزدم جز كه به آتش در آمد. به خدا اگر حسن و حسين چنان كردند كه تو كردي از من روي خوش نديدندي و به آرزويي نرسيدندي تا آن كه حق را از آنان بستانم و باطلي كه به ستمشان پديد شده نابود گردانم.)24

3. امام(ع) به زياد بن ابيه نامه مي نويسد و عقيده روشن و برّاي خود را در برخورد با فسادهاي مالي وي بيان مي كند:

(وإنّي اُقسم باللّه قسماً صادقاً لئن بلغني أنّك خُنتَ مِن فيء المسلمين شيئاً صغيراً أو كبيراً لأشدَّنّ عليك شدَّة تدَعُك قليلَ الوَفْر ثقيلَ الظَّهر ضئيل الأمر.)25

همانا من به خدا سوگند مي خورم سوگندي راست. اگر مرا خبر رسد كه تو در فيء مسلمانان اندك يا بسيار خيانت كرده اي چنان بر تو سخت گيرم كه اندك مال ماني و درمانده به هزينه عيال و خوار پريشان حال.

نمونه هاي بسيار نشان مي دهد كه علي(ع) در برابر كژ راهه رويها و فسادآلودگيهاي سياسي و اقتصادي روش اندرز سماحت و آسان گيري را پيشه نكرده است.

در اين امور روش اصلاحي و شيوه فسادزدايي حضرت شديد و قهرآميز بوده است. او بر اين باور بود كه بايد سخت گرفت تا اين گونه رفتارهاي ناهنجار در جامعه دامن نگسترند و تباهي آفرينند. اكنون نيز بايد تلاش ورزيد با گوناگون روشهاي كارآمد كه مباد اين گونه رفتار ناهنجار اقتصادي و سياسي به گونه رفتار رايج درآيند.

بي گمان شناخت و انتخاب درست جاهايي كه بايد مهر ورزيد و جاهايي كه بايد چهره دژم كرد و خشم گرفت و فرق گذاشتن ميان عرصه هاي اصلاح از جهت به كارگيري روش در حوزه هاي گوناگون اصلاحات يكي از رمزهاي پيروزي و كاميابي و به بارنشستن حركت اصلاح است. 3. مدل شناسي اصلاح

در نگاه علي(ع) اصلاح جامعه فرايندي است كه از دادوستد و همكاري و همراهي مردم و حكومت به دست مي آيد. حكومت به تنهايي و بدون همكاري و پشتيباني مردم نمي تواند بروزاندن نسيم اصلاح به تمام زواياي اجتماع توفيقي به دست آورد. همان گونه كه مردم نيز براي رسيدن به خواسته هاي اصلاحي خود نمي توانند اهرم اقتدار و تواناييهاي حكومت را ناديده انگارند:

(فليست تصلح الرّعية الا بصلاح الولاة ولاتصلح الولاة الاّ بإستقامة الرّعية.)26

از اين نگاه آن گاه جامعه ساماني درست پيدا مي كند كه دولت مردان و نخبگان سياسي از شايستگي فكري و معنوي و مديريتي برخوردار باشند. پس از اين مرحله اين مردم هستند كه با حضور در عرصه هاي اجتماعي همه گاه شايستگي مديران نظام را مورد ارزيابي قرار مي دهند و از اين رهگذر از فساد قدرت در مديريت جامعه جلوگيري مي كنند.

حكومت علوي براي اصلاح ساختار جامعه و ساختار اداري از اين دو مرحله گذر كرد. امام(ع) هم ساختار مديريت سياسي و كارگزاران حكومت را با هدفهاي اصلاحي خود هم سو و تراز كرد و هم عرصه سياسي را براي مشاركت مردم و ابراز نظر باز كرد و توسعه سياسي را تحقق بخشيد. اين فرايند اصلاح با بررسي عنوانهاي زير ترسيم و روشن مي شود:

الف. بيعت و خواست سياسي مردم: نقطه آغاز اصلاح در حكومت علوي برگزاري مراسم بيعت به مفهوم واقعي و درستِ آن بود. پيش از علي(ع) انتخاب خليفه به گونه آزاد مستقيم و با تكيه بر شعور عزم آهنگ و خواست سياسي مردم نبود. نخستين خليفه در (سقيفه) با شركت بخشي از مردم و كارگرداني چند مهره اصلي انتخاب شد. حتي نشانه هايي حكايت از زد و بند و نوعي سازش بين شماري ازسران گروهها و حزبها پيش از بعثت دارد.

شركت مردم در اين بيعت محدودِ به شركت كنندگان در سقيفه بود و ديگر مردمان در برابر عمل انجام شده قرار گرفتند. انتخاب خليفه دوم تنها با رأي و نظر و ميل خليفه اول پايه ريزي شد و جانشين گزيني بود نه انتخاب.27

خليفه سوم هم از سوي شورايي سفارشي برگزيده شد كه با تركيب خاص و جانبدارانه اي كه داشت نتيجه از پيش روشن بود.28

در مقايسه با اين نمونه ها تنها علي(ع) بود كه در يك بيعت آزاد و مستقل و انتخاب عمومي و مردمي به خواست سياسي مردم مدينه مهاجرين و انصار و نيز نمايندگان مردم عراق و مصر و يمن29 نظام سياسي خلافت را عهده دار شد و در حقيقت پس از پيامبر(ص) اين نخستين بيعت واقعي و حقيقي بود كه مردم از روي شعور و شناختي كه نسبت به شايستگيهاي علي(ع) براي احراز خلافت داشتند او را بر مي گزيدند. اين انتخاب و بيعت مردمي چنان با شور و شعور انجام شد كه اين بار برخلاف بيعتهاي نمايشي و ظاهري پيشين سازشكاران سياسي نه تنها نتوانستند با زد وبند و سازشكاري ميان خود انتخاب حزب و قومي صورت دهند و خليفه را بر مردم تحميل كنند بلكه خود را در برابر ابتكار عمل مردم يافتند و با آن كه سلوك سياسي علي(ع) را به خاطر ناهماهنگي با مقاصد دنيوي نمي پسنديدند ولي راهي جز تسليم در برابر رأي مردم نداشتند; زيرا مردم با انتخاب خود سرنوشت سياسي جامعه و امت را رقم زده بودند.

علي(ع) پس از روي آوردن مردم به وي حاضر نشد دست كسي را در منزل و به دور از چشم مردم به عنوان بيعت كننده بفشرد و در چگونگي برگزاري بيعت نيز اصلاح پديد آورد. بيعت را از حالت فرمايشي و با شركت گروهي اندك كه انحرافي بزرگ در جامعه اسلامي بود به درآورد. زيرا اين گونه بيعت سبب مي شد هر كسي بدون شركت توده هاي مردم بلكه با شركت گروهي كوچك از اهل قبيله و هم پيمانان به عنوان خليفه گمارده شود و نام آن هم بيعت نهاده شود. فرمود:

(بيعت نبايد در خفا و بدون رضايت مسلمانان صورت بگيرد.)30

به دستور امام(ع) اعلام شد تا مردم در مسجد النبي گردآيند و مراسم بيعت با حضور ايشان انجام شود. شمار اندكي كه به هيچ روي حاضر نبودند با مردم همراه باشند حضرت آنان را در بيعت آزاد گذارد.31

علي(ع) در سخنان خود بارها به بيعت آزادانه و مردمي اشاره كرده و چنين بيعتي را شايسته استناد و نمود مشروعيت سياسي حكومت خود شمرده است از جمله:

چنين گزارشي مي دهد:

(وبايعنيِ الناسُ غير مُستكرِهين ولامُجبرين بل طائِعين مخيّرين.)32

مردم با من بيعت كردند نه نا دلخواه و نه از روي اجبار بلكه فرمانبردار و به اختيار.

2. در سخنراني در جمع اصحاب ويژه و سران بني هاشم مي فرمايد:

(ناگهان ديدم مردم از هر سو روي به من نهادند و چون يال كفتار پس و پُشت هم ايستادند چندان كه حَسَنان [دو انگشت شست پا و يااستخوان بازو] فشرده گشت و دو پهلويم آزرده.)33

3. حضرت در سخني ديگر صحنه بيعت را چنين ترسيم كرده است:

(مردم براي بيعت با من چنان يورش آوردند كه شتران تشنه به آبشخور روي آرند و چراننده پاي بند آنها را بردارد و يكديگر را بفشارند چندان كه پنداشتم خيالِ كشتن مرا در سر مي پرورانند يا در محضر من بعضي خيال كشتن بعض ديگر را دارند.)

4. در سخني ديگر بيعت از روي شوق شور هيجان و مهرباني مردم را چنين به زيور سخن مي آرايد:

(همچون ماده شتر كه به طفل خود روي آرد به من رو آورديد و فرياد بيعت! بيعت! برآورديد.

دست خود را پس بردم آن را كشيديد از دستتان كشيدم به خود برگردانيديد.)35

اين سخنان نشان مي دهد علي(ع) تا وقتي كه به دليل توطئه هاي سياسي از رأي و بيعت مردم محروم ماند كوشيد تا وحدت سياسي و مصلحت اجتماعي امت اسلامي را پاس دارد و آن گاه كه با اقبال و بيعت آزاد و آگاهانه مردم روبه رو شد خواست و رأي آنان را محترم شمرد و در عرصه سياسي حضور يافت.

اين حركت اصلاحي خواستگاه مردمي نظام را استوار ساخت و راه را براي سازگار كردن خواست سياسي مردم با دستگاه حكومت همواركرد.

ب. ارزيابي درست از حكومت و مردم: چگونگي ارزيابي از حكومت و تعريف و دريافت مفهوم آن پيوندي نزديك با چگونگي حكومت كردن دارد. اگر ارزيابي ذهني حاكم از حكومت و فهم و برداشتي كه از مفهوم آن دارد چيرگي بر مردم آمرانه سخن گفتن زورفرمايي مردمان فرمانبردار و بي چون و چرا و حاكمان فرمانروا و… باشد رفتار حاكم و كارگزاران وي با مردم هماهنگ با اين ارزيابي برداشت و فهم ازحكومت است.

ييعني رفتار حاكم و طبقه حاكم سلطه گرانه آمرانه و قدرت مدارانه و خودكامانه خواهد بود. اما اگر حكومت به معناي مديريت اجتماعي آسان سازي زندگي گروهي با نظم و اجراي قانون و برخورد با تباهكاران باشد حكومت گران نهادهاي حكومتي و… خود را اجرا كننده قانون و خدمتگزار مردم مي دانند.

در چنين رژيمي حكومت و مردم پشت يار و همراه هم خواهند بود. در اين صورت نگاه حاكم و دريافت و برداشت وي از مردم انساني و الهي خواهد بود و مردم را برده و خود را مالك و صاحب اختيار نخواهد ديد; بلكه مردم را صاحبان حق و خود را وكيل و امين و پاسدار و نگهبان حقوق آنان خواهد دانست.

از آن جا كه بشر پيوسته شاهد فرمانها و دستورهاي خشك و بي روح و به دور از منطق و از روي هواي نفس حاكمان بوده از حكومت همين معني در ذهن او نشسته است. البته بايد به انسانها حق داد. حكومتهاي در درازاي تاريخ چنين بوده اند. بسيار بسيار كم هستند حكومتهايي كه روش و منش درستي داشته اند. از اين روي حكومت حق بايد تلاش ورزد با رفتار تك تك كارگزاران خود اين گونه نگرش مردم را به حكومت اصلاح كند و گرنه در همه گاه اين مشكل بين مردم و حكومت وجود خواهد داشت.

در برهه هايي كه پيامبران و مردان حق توفيق يافتند فرهنگ سياسي مردمان را اصلاح كنند و چهره درست حكومت را بنمايانند اين برهه ها به عنوان برشهايي استثنايي در تاريخ حكومتها شناخته مي شوند و در اين دوره ها بشر بامفهوم صحيح حكومت آشنا شده و چهره هدايت گر و خدمت گزار اين نهاد را در سايه وحي و دين تجربه كرده است. خداوند براي آن كه برجستگي و جداشدگي ماهوي و مفهومي حكومت در فرهنگ بعثتها را با حكومتهاي بشري بنماياند وقتي از بعثت و رسالت ديني و اجتماعي پيامبران سخن مي گويد شرح مي دهد كه چگونه تمام پيامبران و قيام گران الهي با جامعه پيوند انساني و مردمي داشته و مهرورزانه با مردم رفتار كرده اند.36شالوده و اساس حركت و حكومتِ آنان كتاب قانون و ميزان بوده است.37

روشن ترين چهره حاكميت در تاريخ حكومت پيامبران الهي يك دهه حكومت پيامبر اسلام در مدينه است. در قرآن زواياي بسياري از حكومت پيامبر(ص) و پيوندي كه وي با مردم داشته بيان شده است.38 اگر از زاويه روشن شدن مفهوم حكومت به اين گزاره نگاه كنيم مي بينيم در قرآن عنوان اجتماعي و حكومتي آن حضرت با واژه (وليّ) آمده است. اين واژه بار معنايي خاصي دارد. افزون بر آن كه حاكميت سياسي و اجتماعي را مي فهماند چگونگي نگرش و گونه نگاه به پديده حكومت را نيز روشن مي كند. (تولّي) و (ولايت) گونه اي عهده داري و سرپرستي و حاكميتي است كه با دوستي و مهرورزي و خيرخواهي و اعتقاد به مردم همراه باشد. حكومتي كه براي مردم باشد نه براي حاكم. براساس قانون وحي و خواست خدا كه خواست مردم است سياست گذاري كند. آسايش و مصلحت سنجي مردم و جامعه ملاك باشد نه آسايش و مصلحت سنجي حاكم.

پيامبر(ص) با آن كه در رأس هرم جامعه بود و بيش ترين محبوبيت و حمايت مردم را با خود داشت با اين حال خداوند به او مي فرمايد:

(لَستَ عليهم بمصيطر.)39

در حكومت الهي و ديني هرگونه سيطره و سلطه يك سويه ناروا و ناپذيرفته است. زيرا ريشه دارترين پيوند يعني پيوند ولايي و اعتقادي ميان حكومت و مردم وجود دارد. مردم حكومت را تبلور و نمود باورهاي خود مي دانند و حكومت از اين جايگاه مديريتِ اجتماعي و انساني را انجام مي دهد. همين نكته است كه حكومت ديني را از حكومت سلطه و سلطنت قهر و غلبه جدا مي سازد.

از سخنان علي(ع) به دست مي آيد كه در دوره خلافت پس از پيامبر(ص) در مفهوم حكومت انحراف پديد آمده بود و حكومت به معناي نادرست آن كه عليه مردم و خواسته هاي آنان باشد نمود يافته بود. در اين دوره خلافت و امارت از محتواي ديني خالي شد و چهره فرمانروايي و فرمانبري و حالت چيرگي بر مردم به خود گرفت. بويژه اين كژي و فساد در دوران خلافت سوّمي بيش تر نمايان شد. علي(ع) درباره بازشناخت مفهوم حكومت در سنّت راستين نبوي و اصلاح آن در ذهن و فكر جامعه سخنان بسياري دارد

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید