دو نظریه عمده در زمینه ولایت فقیه (1)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:51
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 5210 بار

مؤلف: عبدالله جاسبی

پیروان نظریه اول بر این عقیده اند که در زمان غیبت تشکیل حکومت از سوی علما جایز نیست و تحقق حکومت را موکول به ظهور حضرت بقیه الله الاعظم(عج)می دانند.1

علما طرفدار نظریه دوم بر این اعتقاد هستند که تشکیل حکومت در زمان غیبت از واجبات است.پیروان این نظریه به دو دسته تقسیم می شوند:

دسته اول-که ولایت فقیه و تشکیل حکومت اسلامی را منصوب از سوی ائمه می دانند و رأی مردم را در آن نافذ نمی دانند.

دسته دوم-معتقد هستند که ولایت فقیه با رأی مردم تحقق پیدا می کند و مسئله انتخاب ولی فقیه از سوی مردم را مطرح می نمایند.

(1)-ولایت فقیه نوشته:سید محمود خوئی.

در بخش پایانی مقاله نیز دیدگاه های قانون اساسی در مورد کنترل رهبری و ولی فقیه آورده شده است.

مقدمه:

در هر نظام منسجم فکری و عقیدتی پیش از ارائه هرگونه چارچوب های ایدئولوژیک و دستورالعمل هایی برای زندگی فردی و حیات جمعی انسان ها، ضرورتا درباره دو مقوله مهم جهان بینی و انسان شناسی نظرگاه معینی موجود است، زیرا نحوه نگرش به هستی و انسان مقدمه هرگونه ارائه طریقی درباره عملکرد آدمی است.وقتی تفسیری روحانی از هستی داشته باشیم و آن را قائم به خدا بدانیم قطعا برای عرصه فردی و اجتماعی حیات وی دستورالعمل هائی صادر خواهیم کرد که با دستورالعمل های مبتنی بر نگرش مادی به هستی و انسان متفاوت است.

از نظرگاه اسلام-جهان دارای خالق مدبری است که قوام و دوام آن بدون اتکا به ذات پاک آن وجود مطلق میسر نیست و تنها فیض دائمی خداوند می تواند هستی را هست نماید و هستی همه چیز در گرو اراده الهی است و انسان عبث آفریده نشده است.

در اندیشه الهی انسان آزاد و مختار است به قوه عقل و هدایت الهی قادر است زندگی کند.تمامی حیات انسان به حیات دنیوی خلاصه نمی شود،پس انسان دارای هدف و حیات اخروی است،بر این اساس اصل اول در اسلام "لا ولایه لا حد علی احد"1یعنی هیچکس بر دیگری حاکمیت ندارد.

دراین باره حضرت علی(ع)می فرماید:"بنده دیگران مباش،خداوند ترا آزاد آفریده است ".حضرت در کلام دیگری می فرماید ای مردم همانا حضرت آدم(ع)برده و کنیز به دنیا نیامد،مردم همه آزاد آفریده شده اند و لکن خداوند برخی از شما را در اختیار برخی دیگر قرار داده است.2

البته قرار دادن برخی در اختیار برخی دیگر همان حکومت و ولایت است که اساسا با سلطه و استبداد تفاوت دارد و صرفا برای سر و سامان دادن زندگی است و هیچ منافاتی با آزادی انسان ها ندارد بلکه تکمیل و تأمین بعضی نیازهای انسانی است. برخی از علما اسلام معتقدند در مقابل اصل اول همواره عقل و فطرت انسان را به پذیرش چهار نوع حاکمیت ملزم می کند.

1-حاکمیت مطلق خداوند

2-حاکمیت عقل بر ضرورت پیروی از راهنمای خیرخواه

3-حکم عقل بر ضرورت حکومت بر جامعه

4-ضرورت شکرگزاری از ولی نعمت

ولایت افرادی که از جانب خداوند به حکومت منصوب شده اند مانند انبیا و ائمه معصومین بر اصل اول ارجحیت دارد.

ولایت خداوند به عنوان خالق و مالک هستی بر انسان ها در قرآن مورد تأکید است.که در مورد آن اشاره می نماید"

مالهم من دونه من ولی و لا یشرک فی حکمه احدا

"1هیچکس جز خداوند ولی مردم نیست و هرگز کسی را در حکم به شریکی خویش برنگزیند.

مطابق آیات و روایات و اعتقادات مسلم شیعه ولایت به مفهوم حکومت،برای عده ای از انبیا،از جمله پیامبر اسلام(ص)و ائمه معصومین(ع)ثابت شده و چون در این باب اختلافی نیست آن را اثبات شده تلقی کرده اما در زمینه ولایت در زمان غیبت امام زمان(عج)مباحث گوناگون و اختلاف آرا وجود دارد.

دو نظریه عمده در زمینه ولایت فقیه:

نظر اول:عده ای از فقها و علمای شیعه بر این عقیده اند که شأن و وظیفه تشکیل حکومت در آیات و روایات برای فقیه به اثبات نرسیده و در واقع برای چنین مقامی "عصمت "لازم است و تنها داشتن عدالت کفایت نمی کند.اینان به اتکا به یک سری روایات بر این گمانند که تا ظهور حضرت مهدی(عج)هر پرچمی که برای تشکیل حکومت برپا شود طاغوت است و اگر از سوی شیعیان باشد جز اضافه کردن رنج آنان چیزی به دنبال ندارد،مطابق این نظریه فقها در امر فتوا ولایت دارند و در امر قضا نیز در صورت مراجعه و توافق شیعیان می توانند دخالت کنند و حق تشکیل حکومت از آن امام معصوم(ع)است و تشکیل حکومت نه حق علما و نه وظیفه آنها می باشد. بسیاری از علمای شیعه بر این تفکر بوده اند و از چهره های معاصر آیت ا...العظمی خوئی می باشد.

نظریه دوم:عده ای از فقها و علمای شیعه معتقد بوده و هستند که هدف از وجود دلایل عقلی بسیاری از آیات و روایات دلالت بر تشکیل حکومت برای اداره جامعه می نماید و این مسئولیت در زمان غیبت بر دوش علما و فقهای واجد شرایط واجب است که تمامی تلاش خود را در این امر مهم مصروف نمایند.

علمای شیعه در اصل وجودی ولایت فقیه در زمان غیبت تقریبا متفق القول هستند اما در مورد چگونگی تحقق آن اختلاف نظر دارند به خصوص در زمینه نقش مردم و علما در تشکیل چنین حکومتی دو دسته نظر وجود دارد.

دسته اول که ولی فقیه را منصوب از سوی ائمه می دانند این دسته از فقها اعتقاد دارند که کلیه امتیازاتی که ائمه معصومین(ع)دارا می باشند فقها نیز دارا هستند و فقط بعضی از اختیارات که مربوط به معصوم است را مستثنی کرده اند.

این نظریه را فقهای بزرگی مثل(شیخ مفید،شیخ طوسی،دیلمی،فاضل،شهیدین، صاحب جواهر،علامه کاشف الغطا،علامه نراقی،میرزای بزرگ شیرازی،امام خمینی (ره)و...مطرح کرده اند.1

اکثر علمای شیعه معتقدند که فقهای واجد شرایط از سوی ائمه معصومین(ع) دارای ولایتند و به میزان بسط خود به دخالت امور مسلمین ماذون و مکلفند و در روایات رسیده از ائمه و فقها با عباراتی چون "وراث انبیا"-"خلیفه ائمه "-"امین "- "حجت "-"حاکم از طرف معصوم "و"مرجع امور در حوادث "معرفی شده اند و تأکید شده که "مجاری امور"در دست آنان است.2لذا همانگونه که مردم مکلف به اطاعت،از خداوند،پیامبر و ائمه هستند به واسطه تفویض اختیاری که در زمینه حکومتی به فقها صورت گرفته،باید از آنان نیز تبعیت کرد،و مخالف با احکام حکومتی فقها مخالفت با خود ائمه است.مطابق این نظریه اختیار فقها از سوی ائمه به آنان داده شده و در واقع فقها نایب امام معصومند،و در تشخیص و عینیت بخشیدن به ولایت فقیه،مردم نقشی ندارند.بلکه در تشخیص فقیه واجد شرایط،رای مردم کاشف است،نه ناقل،خلاصه اینکه در این نظرگاه ولی فقیه منصوب ائمه و رای مردم کاشف و مقبولیت فقیه نزد مردم موجب عینیت و فعلیت یافتن ولایت وی می شود و بدون رای مردم نیز ولایت وی دوام دارد.

دسته دوم که از سوی فقهای کمتری مطرح شده است و به بعضی فقهای معاصر منصوب است مطابق نظریه آنچه عقل و دین به آن حکم می کند ضرورت تشکیل حکومت از سوی مردم برای اداره جامعه است و در روایات رسیده از ائمه نیز افراد معینی به ولایت نصب نشده اند،بلکه تنها ویژگی های ولی فقیه به صورت کلی و نوعی بیان شده است و این حق مردم است که از میان افراد مختلف فرد واجد آن خصوصیات را بیابند و به رهبری برگزینند،مدافعان این نظریه معتقدند که ولی فقیه به هیچ وجه نمی تواند منصوب باشد.این دسته از فقها به استناد به این فرمایش مولا حضرت علی(ع)مبنی بر مجبور بودن مردم به داشتن امام و حکومت،خواه نیکوکار و خواه بدکار،اصل را وجوب تشکیل حکومت می دانند ولی از آنجائی که مردم مسلمان هستند،قطعا فردی را انتخاب خواهند کرد که دارای شرایط عرضه شده از سوی ائمه باشند.

براساس این نظریه تنها داشتن صلاحیت های لازم موجب ایجاد ولایت نمی شود بلکه باید بیعت نیز صورت گیرد که همان از طریق رای مردم حاصل می گردد.

آرای موافقین نصب:

همچنان که در قبل گفتیم این گروه از فقها ولایت را منصوب از طرف ائمه معصومین دانسته و اساسا مسئله ای به نام حق مردم در انتخاب ولی فقیه قائل نیستند و عمدتا از متقدمین هستند و تنها در دوره معاصر ما شاهد طرح مقوله انتخاب مردم در تعیین رهبر را در میان علمای شیعه داشته ایم.البته فقهای اهل سنن به دلیل اعتقاد نداشتن به امامت قاعدتا در بحث های نظری و فقهی به نوعی شورا و انتخاب نیز در بحث حکومت اشاره داشته اند.در این بخش از تحقیق،ما ضمن طرح تفصیلی آرای مدافعان منصوب بودن ولی فقیه،تلاش می کنیم تا بدون هیچگونه دخل و تصرف صرفا به بیان نظرات این گروه از علما بپردازیم.

علامه ملا احمد نراقی،در یمان علمای متأخر شیعه،ملا احمد نراقی از فقهای بزرگی است که در زمینه سیاست و فقه سیاسی،دخالت و اظهارنظر در خوری کرده است.وی در عهد فتحعلی شاه قاجار می زیست،ضمن فعالیت در عرصه سیاسی به خصوص جنگ ایران و روس و دادن حکم سیاسی در این باره در زمینه ولایت فقیه نیز مباحث مفصلی را طرح و تجریر کرده است.وی در کتاب عواید الایام فصلی را به بررسی روایات و اثبات ولایت فقها از این طریق اختصاص داده و سپس وظایف فقها را در زمینه هایی چون افتا،قضاوت،اجرای حدود،تصرف در اموال امام و...را بر شمرده است.ملا احمد نراقی در اثبات ولایت فقیه ضمن برشمردن عناوین فقها در روایات از امامان شیعه می گوید...عقل سالم حکم می کند که هرگاه پیامبر هنگام مسافرت و یا وفاتش می فرماید"فلان شخص وارث،هم رتبه و مانند و جانشین و فرد مورد اطمینان من است سخنان او برای شما ارجحیت دارد،او از سوی من بر شما حکومت می کند،در تمام رویدادها باید سراغ او بروید.سررشته همه کارها بدست اوست و او سرپرست افرادی است که تحت سرپرستی من هستند".

منظور از این،اعطای همه اختیارات است که او در دست داشته است،بنابراین در تمام اموری که پیامبر بر مردم حق ولایت و سرپرستی داشته است آن فرد نیز ولایت خواهد داشت.براستی چگونه می توان قبول کرد که این مطلب درست نباشد،با اینکه مشاهده می کنیم بیشتر روایاتی که در مورد اثبات امامت ائمه(ع)وارد شده و به آنها استدلال می شود مفاهیمی بیش از آنچه در روایت مربوط به علما آوردیم دربرندارد در حالی که می دانیم ائمه در تمام مواردی که پیامبر حق ولایت داشت ولایت دارند1

امام خمینی(ره):

فقیهی که بی تردید سهم برجسته ترین نسبت به فقهای دیگر در مطرح کردن نظری و عملی اصل ولایت فقیه دارد امام خمینی(ره)است.حضرت امام از همان دوران جوانی و در نخستین آثار خود بر ضرورت فقها و تشکیل حکومت اسلامی تأکید داشته و به عنوان فقیهی است که توانسته است نظریه اصل ولایت فقیه را از آغاز تا انجام و تشکیل حکومت براساس آن پیش ببرد.

امام خمینی(ره)از بدو شروع تا تشکیل حکومت و بعد از تشکیل و پیروزی انقلاب مواردی را در این زمینه اعلام داشته که گاها اختلاف جزئی در دیدگاه ها وجود دارد که به بحث در این زمینه خواهیم پرداخت.هرچند ایشان در کتاب "کشف الاسرار"درباره حاکمیت فقها و قوانین مجلس شورای ملی مطالبی دارد ولی مطالب کتاب البیع را به عنوان نخستین بحث جدی ایشان در زمینه ولی فقیه تلقی کرد سپس بحث ها و درس های ایشان در نجف،به هنگام تبعید و بالاخره مجموع نظرات ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

الف:کتاب البیع:

امام خمینی عمدتا درباره نحوه و اولیا تصرف در اموال کسانی که تصرف آنان در اموالشان شرعا معتبر نیست را مطرح کرده اند که در جلددوم کتاب البیع ایشان آمده است.1

حضرت امام در این کتاب ولایت فقیه را هم عرض با ولایت معصومین دانسته و می گوید علیرغم اختلاف فاحش میان مقامات معنوی معصومین با فقها،در باب ولایت دارای اختیارات یکسان هستند."علمای عادل دارای همه اختیارات پیامبر هستند،مگر اینکه دلیلی بر نفی بعضی از این اختیارات برای فقیه عادل داشته باشیم "2.

"در تمامی مسائل مربوط به حکومت،همه آنچه از اختیارات و وظایف پیامبر و امامان پس از او محسوب می شود،در مورد فقهای عادل نیز معتبر است.البته لازمه این امر این نیست که رتبه معنوی آنان همپایه رتبه امامان و پیامبران شود".

حق ولایت و حاکمیت قابل انتقال است...مقصود ما از ولایت کلیه الهیه که در زبان عرفا و برخی از فلاسفه متداول می باشد،نیست.بلکه همان ولایت قراردادی و اعتباری است همچون سلطنت و حکومت عرضی و سایر مناصب معمول در بین مردم.اینگونه ولایت و رهبری قابل انتقال و به ارث گذاشتن از جانب یکی به دیگری است "1.

"ولایت که از شئون نبوت است به عنوان ارث به فقها می رسد و...همه مطالب اینجا نهفته است "2همین طور که در محتوای عبارت فوق روشن است امام خمینی(ره)فقها را منصوب و وارث پیامبر(ص)و ائمه دانسته و مرجع این حقوق و تکالیف و اختیارات را نه از جانب مردم بلکه از جانب جعل امام معصوم می داند.در عبارتی دیگر امام خمینی(ره)بر این نظر تأکید بیشتری دارد و از جمله می گوید"از گفته ان حضرت(امام زمان عج)که فرمودند:انا حجه ا...و هم حجتی علیکم می توان دریافت که می فرماید باید آنچه از طرف خداوند به من واگذار شده است و من در مورد آن حق ولایت دارم،فقها نیز از طرف من صاحب همان اختیارات هستند و روشن است که مرجع این حقوق،جعل ولایت از جانب خداوند برای امام(ع)و جعل ولایت امام برای فقیهان است.3

امام خمینی(ره)در امر حکومت وجوب را نه به همه مردم بلکه به فقها برمی گرداند و معتقد است که بر همه فقها واجب کفایی است که حکومت تشکیل دهند و تأکید می کند که اگر امکان عملی تشکیل حکومت برای فرد یا جمع فقها نباشد باز هم منصب ولایت از آنان ساقط نمی شود.

"امر ولایت و سرپرستی است به(فقیه عادل)مراجع است و و اوست که شایستگی رهبری مسلمانان را دارد چه حاکم اسلامی باید منصف به "فقیه "-"عدالت "باشد پس اقامه حکومت و تشکیل حکومت بر فقیهان عادل،واجب کفائی است.بنابراین اگر یکی از فقیهان زمان به تشکیل حکومت توفیق یافت بر سایر فقها لازم است که از او پیروی کنند و چنانچه امر تشکیل دولت اسلامی جز با هماهنگی و اجتماع همه آنان میسر نباشد بر همگی آنان واجب است که مجتمعا بر این امر اهتمام ورزند و درصدد تحقق آن برآیند.و اگر این امر اصلا برای آن میسر نباشد،ولایت از آنان ساقط نمی شود،و همچنانکه بر جایگاه خود باقی هستند اگرچه از تشکیل حکومت معذورند.و آن دسته از امور مسلمانان را که مقدور است حق دارند زیر پوشش ولایت و نظارت خود بگیرند از بیت المال و امور اقتصادی گرفته تا اجرای حدود الهی بلکه از این هم بالاتر و آن اینکه اگر مقتضی بود بر جان های مسلمان نیز حق تصرف دارند"1.

درباره بازگشت وجوب تشکیل دولت اسلامی به فقها و نه به همه مردم،امام خمینی(ره)معتقد است "مقتضای خلافت فقها وراثت آنان این است که ولایت منحصر به آنان بوده،دیگران هیچ ولایتی نداشته باشند و لازمه این انحصار نیز آن است که تمام امور مربوط به حکومت به دست آنان انجام گیرد".2

ب:کتاب ولایت فقیه:

هرچند کتاب ولایت فقیه امام(ره)در تبعید و سال های بعد از تدوین کتاب البیع انتشار یافته ولی در آن مبحث مهم و برجسته ای پیرامون مقوله ای که بدان پرداخته نیامده است.در تمامی کتاب بر ضرورت تشکیل و حکومت بوسیله فقهای جامع الشرایط با تکیه بر آیات و روایات تأکید شده و در ضمن آن یکسری مسائل سیاسی و اجتماعی روز نیز مورد توجه قرار گرفته است.به اقتضای شرایط جامعه و نیازهای فکری نسل جوان،در طول کتاب تلاش هائی مشاهده می شود تا حکومت فقها به معنی استبداد تلقی نشده بلکه مترادف با حکومت قانون گردد.قانونی که از سوی خداوند تشریع شده و تمامی احکام از پیامبر و امام گرفته تا فقیه،موظف به اجرای آن هستند.تأکید اصلی کتاب،اثبات ولایت فقها به همان شیوه ای است که در "عوائد الایام "نراقی و کتاب البیع آمده و قاعدتا در این شیوه با اینکه استدلالها، وجوب تشکیل حکومت به فقها برمی گردد نه به مردم و آنان از سوی ائمه وارث و حجت و امین محسوب شده و به واسطه جعل ائمه،دارای ولایتند.باوجود این یکی دو نکته تازه و شاید نه تازه بلکه با بیانی صریح تر در این کتاب وجود دارد که پیش از این کتاب البیع نیامده است.نکته اول:این که هر فقیهی که زودتر از فقهای دیگر اقدام به تشکیل حکومت کند بر فقها و مردم ولایت می کند و رای وی نافذ است،یعنی همه فقها بالقوه دارای ولایتند،ولی فقیهی که اقدام اولیه برای تشکیل حکومت می کند بالفعل می شود.

"اگر فرد لایقی که دارای این خصلت(فقاهت و عدالت)باشد بپا خاست و تشکیل حکومت داد همان ولایتی که حضرت رسول(ص)در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند1.

نکته دوم این است که نصب فقها به فقیهی معین در هر زمان راجع نیست بلکه یک مفهوم است که به همه فقها به اعتبار فقیه بودن برمی گردد و به اصطلاح نصب عام صورت می گیرد.

"آن علل و ضرورت هایی که آن حضرت را(امیر المومنین ع)امام کرده است الان هم هست با این تفاوت شخص معینی نیست بلکه موضوع را عنوانی قرار داده اند تا همیشه محفوظ باشد2.

با نصبی شدن قاعدتا همه فقها دارای ولایتند و هر فقیه جامع الشرایط که پیش از دیگران موفق به تشکیل حکومت شود قهرا دارای ولایت است و اطاعت مردم از وی واجب.

ج:سخنرانی ها و پیام ها:

در طی سال های قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی امام خمینی(ره)بحث های متفاوتی پیرامون ولایت فقیه داشته اند.در بعضی موارد حضرت امام به منصوب بودن ولی فقیه اشاره دارند و در مواردی نیز پذیرش فقیه از سوی مردم در این اظهارات مطرح شده است که ما به مواردی محدود از فرمایشات حضرت امام(ره)خواهیم پرداخت.

امام خمینی در مورد مرزبندی حکومت الهی با حکومت طاغوت می گوید: "چنانچه فقیه در کار نباشد،ولایت فقیه در کار نباشد طاغوت است،طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود"1.

از دو فراز فوق از سخنان امام خمینی(ره)مشخص می شود که ایشان بر منصوب بودن ولی فقیه از سوی شارع مقدس بواسطه ائمه(ع)تأکید دارد و دلیل تبعیت مردم از وی و منصوبین وی را همین نصب العین می داند و از مردم اطاعت را طلب می کند2.

امام(ره)مکررا در سخنان خود تأکید بر آرای ملت داشت که چنانچه خلاف اسلام باشد فاقد ارزش است 3و اساسا و فراندوم با تصویب ملی در قبال اسلام ارزشی ندارد.و حتی آنچه در مورد اختیارات ولی فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده کامل نیست."این که در قانون اساسی هست این بعضی شئونات ولی فقیه است نه همه شئون ولایت فقیه "4در واقع اگر ولی فقیه منتخب مردم باشد لزوما قانون اساسی به صورت میثاق میان مردم و حکومت درمی آید و حدود اختیارات افراد و نهادها،از جمله رهبر در همان حدی خواهد بود که قانون مقرر داشته است اما این که بیان اختیارات ذکر شده را بعضی شئونات ولی فقیه می داند نه همهء آن به این دلیل است که به نظر او ولی فقیه منصوب است و دارای ولایت مطلقه،لذا آنچه در قانون اساسی هست تمام آنچه خداوند در اختیار فقیه قرار داده نیست،بلکه اقتدار فقیه بر خود قانون اساسی حاکم است.فقیه بنابه مصلحت جامعه می تواند اصولی از آن را اجرا یا تعطیل کند و این کار برای فقیهی که اجازه تعطیل یا تغییر احکام اولیه الهی را دارد قطعا جایز است،در مقابل اینگونه اظهارات مواردی را می توان ذکر کرد که امام بر رای مردم تأکید دارند.این سخن حضرت امام بسیار مشهود است که میزان،رای مردم است.در همین زمینه در روز ورودشان به ایران(12 بهمن 57)درباره تعیین دولت موقت چنین فرموند:"من دولت تعیین می کنم من بواسطه این که ملت مرا قبول دارد دولت تعیین می کنم "5همچنین در هشدار به مخالفان می گویند:"من پشتیبانی این ملت عظیم مسلمان به توطئه گران چپ و راست اخطار می کنم "1.

در مقطع بازنگری قانون اساسی و درباره نحوه انتخاب ولی فقیه امام در نامه ای به رئیس مجمع بازنگری قانون اساسی دقیقا از لفظ انتخاب استفاده کردند و رای مردم را در انتخاب رهبر،با واسطه خبرگان،مؤثر دانسته اند"ما که نمی توانیم نظام اسلامیان را بدون سرپرست رها کنیم،باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامیمان در جهت سیاست و نیرنگ دفاع کند".

من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست،مجتهد عادل مورد تأئید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می کند،اگر مردم به خبرگان رای دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری،حکومتشان تعیین کنند وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد قهرا او مورد تأئید مردم است در این صورت تو ولی منتخب مردم می شود و حکمش نافذ است 2.

همچنانکه ملاحظه می شود امام خمینی در اظهارات فوق بر نقش تعیین کننده رای مردم در ایجاد اقتدار برای ولی فقیه تأکید دارند و حتی از عنوان "ولی منتخب مردم " سخن به میان می آورند.آیا باتوجه به نظرات ایشان در کتاب البیع و ولایت فقیه باید معتقد شد که بعدا امام از نظر خود عدول کرده و نظریه منتخب بودن ولی فقیه را پذیرفته بودند یا اینکه این دو دسته از سخنان دارای هیچگونه تعارضی نبود و قابل جمعند؟

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید