همراهي ها و رويارويي هاي نراقي با حكومت قاجار (1)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:45
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4172 بار

مؤلف: اسماعیل اسماعیلی

 

در انديشه شيعه حكومت از آن خداست و پياده كردن آن در زمين بر عهده رسول اوست. پس از رسول اين رسالت بزرگ ادامه خواهد داشت و پرچم آن برافراشته مي ماند. اگر امام معصوم زنده و حاضر بود او اين رسالت را بر عهده خواهد گرفت و گرنه فقيهان; يعني دانايان به دين و دنيا عدل پيشگان شجاع و اهل تدبير و سياست مُدن.1

اين اصل بلند و والا در درازاي تاريخ در تمامي فراز و نشيبها عالمان شيعه را واداشته كه براي تشكيل حكومت صالحان تلاش ورزند و هيچ حكومت ناشايسته اي را برنتابند و به هيچ حكومت گري كه به جز از اين راه بر سرير حكومت تكيه زده نزديك نشوند و پشتيباني نكنند مگر در برهه هايي كه اصل و كيان اسلام و تشيّع در خطر بوده و يا جان مال و ناموس مردمان دستخوش طوفانِ هوي و خشم زورمندان اهريمن خوي بوده كه به ناگزير به طبقه حاكم نزديك شده اند تا جلوي آفتها و آسيبهاي بيم ده و تهديد كننده دين و بر باد رفتن هستي مردم را بگيرند و از اين راه بتوانند به ريشه ها نيرو برسانند.

با اين حال هيچ گاه با ستم حاكمان ميانه اي نداشته و هميشه و همه گاه در كشاكش با ستم پيشگان بوده اند:

به گفته امام خميني كه با واقعيتهاي تاريخي هماهنگي كامل دارد:

(از اول تاريخ بشر تا حالا هر جا دولت جائري بوده انبياء و علما در برابرش به مبارزه ايستاده اند.)2

پس از غيبت كبري كه دوران نقش آفريني و نمود و بروز عالمان شيعه است با تلاشهاي سترگ و مبارزه هاي پياپي آنان طوفانهاي شن نتوانستند راه حق را بپوشاند و در كوير گذر زمان از ديدگان نهانش كنند از اين روي شيعه هنوز بر همين مدار حركت مي كند و براي حكومت شايستگان و شايسته سالاري و برانداختن ستم تلاش مي ورزد و همه گاه و هميشه در تكاپوست.شهادت بسياري از عالمان شيعه از آغاز تا كنون3 گواه اين سخن است.

عالم شيعه غير از اين نمي تواند باشد اگر عالم شيعه به حكومت ستم پيشگان نزديك شود تا به پُستي برسد و به سريري تكيه زند از راه حق پا را بيرون گذاشته و به كژراه رفته است و امين پيامبر 4 و مرزدار اسلام5 نيست بايد از او كناره گرفت و پرهيز كرد.

در روايات بسياري نزديك شدن به پادشاهان ستم و ياري رساندن به آنان نكوهش شده و گناهي بزرگ قلمداد گرديده است. گرچه اين ياري رسانيها بسيار ناچيز باشد و به چشم نيايد مانند:

تراشيدن قلم آماده سازي نوشت افزار و…6

در روايات از عالمان درباري به عنوان: دزد دين7 و عالم سوء8 ياد شده و از مردم خواسته شده كه از آنان دانش فرا نگيرند پشت سر آنان نماز نگزارند و به ديدار آنان نروند.9

با اين حال امامان معصوم(ع) گاهي براي پاسداري از كيان اسلام و نگهداشت خير و مصلحت امت اسلامي و كيان تشيّع به كساني اجازه مي دادند در دستگاه حكومتهاي ستم باشند و از اين پايگاه به شيعيان ستمديده ياري رسانند. مانند: وارد شدن علي بن يقطين در دستگاه خلافت هارون و… بر همين اساس در ميان فقيهان مجاهد در پاره اي از برهه هاي تاريخي كساني را مي بينيم كه به پادشاهان روزگار خود نزديك شده و با آنان همكاري نيز كرده اند از جمله علاّمه ملا احمد نراقي چنين بوده است.

او (از بزرگان ايران در آن روزگار و مردي بسيار دانا و محيط بر معارف عصر خود)10 بوده است. امّا اين كه چرا به دستگاه حكومت نزديك شده و شاه قاجار را ستوده و از او به عنوان (باني دين مبين و مروج شريعت سيد المرسلين) ياد كرده11 يا اين كه در گاه جنگهاي ايران و روس به واجب بودن شركت در جهاد آن هم با فرماندهي فتح علي شاه وزير پرچم او فتوا داده اند و خود به همراه شماري از فقيهان در جبهه هاي جنگ حضور يافته و… و از سوي ديگر به ولايت فقيه باور عميق داشته و در احياي آن نقش آفريني كرده است.

اين ناساني ظاهري بين كاركرد وانديشه شماري را در داوري درباره نراقي دچار مشكل كرده است. شماري با چنگ زدن به گواه ها و نمونه هايي از كاركردوي كه بدانها اشارت شده وي را عالمي همراه و همگام با حكومت قاجار دانسته و او را درباري خوانده اند.

و شماري با توجه به ديدگاه هاي روشن و برهاني او در باب ولايت مطلقه فقيه و مشروع ندانستن حكومت قاجار بي چون و چرا به پشتيباني از وي و ردّ هر گونه همكاري با دستگاه حكومت پرداخته اند.

و شماري حيران مانده و با اشاره به انديشه و پاره اي از رفتار وي بر اين پندارند كه بين انديشه و رفتار او ناسازگاري وجود دارد.

به نظر مي رسد كه اين داوريها هيچ يك ره به صواب نمي برند; زيرا در داستان و مقوله نزديكي و پيوند عالمان شيعه با پادشاهان روي دو نكته بايد بيش تر درنگ ورزيد:

1. همكاري همراهي و پشتيباني فقيهان از حكومتها هميشه و همه گاه بد و ناروا

نبوده; زيرا بيش تر در اين همكاريها و همراهيها اهم و مهم در نظر گرفته مي شده است.

2. بايد موردها و نيز گونه همكاريها و پشتيبانيها با توجه به هدفهاي علماي دين در بوته بررسي قرار گيرند.

حال با در نظر گرفتن اين دو نكته بايد به بررسي كارنامه نراقي پرداخت:

برابر ديدگاه نراقي كه بر اساس باور او به ولايت فقيه شكل گرفته هر حكومتي به جز حكومت فقيهان شايسته در عصر غيبت نامشروع است.

برابر رفتار و مشي دقيق و ترازمندي كه او داشته بي گمان هواي پست و جاه مال و منال در سر نداشته است.

حال وقتي كه اين ديدگاه و اين رفتار را كنار هم مي گذاريم به اين نتيجه مي رسيم: اگر پشتيباني از حكومت قاجار كرده بايد به خاطر هدفهاي عالي اسلامي مي بوده باشد همان هدفهايي كه سخت به آنها پاي بند بوده و دغدغه آنها را داشته است.

حكومت قاجار از نگاه نراقي: بي گمان از نگاه نراقي به هيچ روي حكومت فتح علي شاه قاجار مشروع نبوده است.زيرا بر اساس مباني پذيرفته شده تشيّع و نيز برابر ديدگاه ولايت فقيه كه خود وي از پاي بندان به آن بوده و احياءگر آن در روزگار غيبت فقيهان بايد عهده دار حكومت باشند.12 به اين مطلب همه خرده گيران به وي اعتراف دارند.13

ملا احمد در (عوائدالايام) درباره حق حكومت و حد مسؤوليّت آن و نيز ويژگيهاي فرمانرواي شايسته با استناد به دليلهاي عقلي در نامشروع شناختن هر حكومتي جز حكومت فقيهان عادل و شايسته هيچ گمان و شكي به خود راه نداده و درنگ نورزيده است.

سيره عملي نراقي در برخورد با حكومت قاجار: يادآور شديم: ديدگاه نراقي درباره حكومت روشن است بر اساس ديدگاه ولايت فقيه كه وي شالوده ها و مباني آن را از پراكندگي در آورد و به گونه اي راه گشا سامان داد و به دقت استوار ساخت هر

حكومتي در عصر غيبت جز حكومت فقيهان نامشروع است و حكومت فتح علي شاه نيز از اين قاعده بيرون نيست. اكنون بايد ديد نراقي در برابر شاه قاجار چگونه رفتاري داشته است. آيا رفتار او به رفتار درباريان مانند بوده و از همان سنخ رفتار بوده يا خير رفتار او به رفتار عالمان داراي رسالت والا و بزرگ مانند بوده و او در پي هدفي والا و بالا بوده است؟

بي گمان او از شاه قاجار پشتيباني كرده و در جاهايي همراه و همگام با وي بوده حال بايد ديد اين پشتيباني بي قيد و شرط و هميشه و همه گاه بوده كه او را درباري ناميد يا خير پشتيباني و همراهي او با حكومت بي قيد و شرط نبوده بلكه به شرطي همراهي مي كرده كه حكومت در جهتي كه او مي خواسته گام بردارد و حركت كند كه در اين صورت او را بايد از جمله عالمان صاحب رسالت والا دانست.

روشن است اگر پشتيباني او از حكومت قاجار بي قيد و شرط بوده باشد و تاريخ نيز بر آن گواهي دهد با انديشه او در باب ولايت فقيه ناسازگار است و در اين صورت او در زمره عالمان درباري قرار مي گيرد و اگر پشتيباني او از حكومت در اموري باشد كه در پيوند با حفظ كيان اسلام و در راستاي خيرانديشي براي مردم باشد و تاريخ بر آن گواهي دهد وي از جمله كساني به شمار مي آيد كه با بصيرت و نگرشي دقيق و آينده نگري همه سويه به حكومت نزديك شده و در پي رسالت ديني خود بوده است.

اگر از اين زاويه به كارنامه نراقي نگاه كنيم خواهيم ديد كه بين نظر و رفتار او بر خلاف پندار شماري از نويسندگان 14 هيچ ناسازگاري وجود ندارد زيرا پشتيباني از حكومت و همراهي و همگامي با آن آن هم در برهه هاي سخت سرنوشت ساز كه كيان اسلامي و تماميت ارضي كشور در خطر بوده به هيچ روي به معناي مشروع دانستن حكومت نبود و هيچ ناسازگاي با انديشه او نيز ندارد كه اگر پشتيباني نمي كرد و از نفوذ كلمه خود استفاده نمي كرد جاي درنگ داشت و بايد بر او خرده گرفته مي شد.

پشتيباني از حكومت ايران در برابر روس در جنگهاي ايران و روس برانگيختن مردم به شركت در جهاد حضور يافتن در جبهه هاي جنگ و ديدار با شاه قاجار و… هر

كدام به انگيزه ها و دليلهاي ويژه اي صورت مي گرفته است. هيچ خردمندي نمي تواند بر او خرده بگيرد كه چرا در جنگ ايران و روس جانب ايران اسلامي را گرفته وچرا در جبهه نبرد شركت كرده و چرا مردم را به دفاع از سرزمين خود فرا خوانده و… و يا بگويد كه اينها نشانه درباري بودن اوست و يا نشانه مشروع دانستن حكومت قاجار است.

هر عالم وظيفه شناس و اهل دردي جايگاه نراقي را در نزد مردم و طبقه حاكم مي دانست در برهه اي كه كشور دچار هرج و مرج شده و يا مورد يورش دشمن قرار گرفته بود و يا به مردمي ستم مي شد همان روشي را پيشه مي كرد كه نراقي پيشه كرد.

اكنون براي روشن شدن مطلب و بررسي بيش تر چگونگي بستگي و پيوند نراقي با شاه قاجار اين مقوله را در چند بخش پي مي گيريم ولي پيش از آن بايسته مي نمايد نگاهي به روزگار نراقي و پيش از آن بيفكنيم:

نگاهي به روزگار پيش از نراقي

حكومت صفويه در دفاع از استقلال ايران رسميت بخشيدن به مذهب تشيّع و احياي ميراث فرهنگي و بلند و والا نگهداشتن آن و احترام به علماي دين گامهاي بلندي برداشت.

از اين دوره نوشته ها و آثار ارزش مندي در زمينه هاي فقه حديث تفسير و فلسفه به يادگار مانده كه حكايت گر علاقه مندي و ارج نهي حكومت به اين گونه دانشهاست.

در دوره اسلامي براي نخستين بار بود كه با قدرت صفويه ايران به گونه كشوري مستقل اسلامي اداره مي شد.

تا آن زمان ايران هماره بخشي از حوزه و قلمرو فرمانروايي امويان و عباسيان و سپسها مغولان و تيموريان به شمار مي آمد كه از مركز فرمانروايي خود شام بغداد و خوارزم ايران را اداره مي كردند. در آن روزگار نه حكمرانان بر ايران ايراني بودند و نه به مذهب اهل بيت و آيين تشيّع كه بيش تر ايرانيان پيرو آن بودند توجهي مي شد ونه به شيعيان فرهيخته و عالمان شيعي آن گونه كه در خور شأن و جايگاه آنان بود ميدان داده مي شد.

ولي در دوره صفويان ورق به سود شيعه برگشت و اين دو مهم به گونه شايسته به حقيقت پيوست و با هوشياري عالمان شيعه شيعه دامن گسترد و از انزوا به در آمد و فرهنگ ناب آن به ژرفاي اجتماع ريشه دواند و بالندگي آغازيد.

در اين روزگار شماري از علماي جبل عامل لبنان و منطقه شام و حلب به گفته امام خميني ايثار كردند15 و به ايران آمدند و در رواج شيعه كوشيدند.

با فروپاشي صفويان پس از 230 سال حكمروايي در سال 1135 و روي كار آمدن افغانان كشور به گردابي سخت و دهشتناك فرو افتاد. شيرازه زندگي و تمدن آن از هم گسست فرهنگ ايران و اسلام رو به افول گذاشت. اقتصاد اين مرز و بوم از هم فرو پاشيد و خاكريزها و برج و باروهاي امنيتي آن يكي پس از ديگري فرو ريخت.

فرهيختگان و عالمان شيعه به دام بلاهاي گوناگون گرفتار آمدند و يا از دم تيغ بيداد و ستم جاهلان افغان گذشتند و يا سرگردان بيابانها شدند.

آيين ناب تشيّع كه عزت و سربلندي و استقلال ايران را سبب شده بود آماج كينه ها قرار گرفت و تلاش گسترده انجام گرفت كه نام و آثار و جاي گامهاي آن از صفحه تاريخ سترده شود.

مردمان شيعه به جرم شيعه بودن كرور كرور از دم تيغ گذرانده شدند يورش گران افغان به گاه خارج شدن از قندهار و به قصد اصفهان تمام شيعيان آن شهر را سر بريدند و شكم دريدند 16 و در اصفهان وحشي گري و خون ريزي را به اوج خود رساندند و با شمشيرها و خنجرهاي آخته سر و دست بريدند و شكم دريدند و مال و منال آنان را به تاراج بردند . بسياري از فرهيختگان و عالمان شيعه غريبانه در چنگ اين قوم وحشي و سركش اسير شدند و جام شهادت سر كشيدند و شماري از آنان آواره بيابانها شدند و از وطن كوچيدند و به ديار غربت رخت كشيدند. شماري در هندوستان و شماري در حجاز و شماري در عراق شام و قفقاز و… سكني گزيدند. حوزه اصفهان كه حوزه درخشان و نورافشان بود در تاريكي فرو رفت و از رونق افتاد:

(انقراض واقعي صفويه به دست افغانان دوران مخاطره آميزي را براي تشيّع در ايران به همراه آورد كه در طي آن دانش تشيّع رو به افول نهاد.به اماكن متبركه آن بي حرمتي شد علماي ستمديده آن به زاويه خمول افتادند و تشيّع از مقام شامخي كه پيش از آن در دنياي اسلام داشت به مرتبه اي نزول كرد كه فقط برابر يكي از مذاهب چهارگانه تسنن شد… ويران گري مهاجمان افغان حيات فرهنگي و مذهبي ايران را به كلي مضمحل كرد.به خاصه اصفهان پايتخت صفوي كه مركز علوم ديني هم بود به سختي از افغانها زيان ديد و تا زمان حكومت حاجي محمد حسين خان نظام الدوله نخستين حاكم اين شهر در زمان فتح علي شاه دومين حكمران قاجار كوشش جدي براي بازسازي آن صورت نگرفت. بسياري از اهالي شهر با پشت سر گذاشتن هرج و مرج به هندوستان يا اماكن متبرك عراق عرب هجرت كردند. هر چند ساير مردم نيز در پي راه جستن به

مأمن عتبات بودند امّا بيش تر علما به آن جا رفتند و تني چند از علماي بلند آوازه در آن جا رحل اقامت افكندند.)17

دوره چيرگي افغانان بر ايران كوتاه بود. حكومت محمود افغان و عموزاده اش اشرف افغان روي هم كم تر از هفت سال به درازا كشيد. در سال 1142 تومار زندگي شان در هم پيچيده شد و ايران از زير سلطه اين انسانهاي درّنده خوي بي فرهنگ رهايي يافت.

با اين حال نگراني مردم از درّنده خويان آشوب گران هرج و مرج طلبان دزدان رهزنان و يغماگران از بين نرفت و تا زمان حكمروايي فتح علي شاه قاجار در سال 1212 نابسامانيها ادامه يافت. و اين دوره كم وبيش هشتاد ساله را بايد از سياه ترين دوره هاي تاريخ ايران شمرد. البته در برهه هايي از اين هشتاد سال حكومتهاي نيرومند و توانايي روي كار آمدند ولي هيچ يك از آنها به آن پايگاه و جايگاهي كه دولت صفوي از نظر علمي و فرهنگي دست يافته بود نرسيدند و درخور مقايسه با آن حكومت نيز نبودند.

نادر و آغا محمد خان قاجار با سركوب مردم و درهم كوباندن مخالفان توانستند حكومتي يك پارچه پديد آورند و قلمرو خود را از شرق غرب و جنوب ايران بگسترانند و از هندوستان تا قفقاز را به زير نگين قدرت خويش درآورند ولي با اين همه در عرصه فرهنگ و حيات علمي كشور نه تنها پيشرفتي را سبب نشدند و زمينه اي را پديد نياوردند كه واپس گراييدند و سبب واپس گرايي در اين عرصه ها شدند. آنان با سخت گيري بر عالمان و فرهيختگان و روي خوش نشان ندادن به آنان و گاه شكنجه و آزار و اذيت و كشتن آنان جامعه را از وجود شعله افروزان دانش بي بهره ساختند و شماري از آنان كه از اين گرداب رهايي يافتند و جان سالم به دربردند در گمنامي در گوشه و كنار كشور مردند و شماري به كربلا و نجف رخت كشيدند و چراغ عمرشان بدون آن كه مجال يابند محفلي را روشن كنند فرو مرد.

كشور دچار هرج ومرج ناامني و آشوب بود. دَمادَم بخشهاي گوناگون كشوربين بازماندگان صفويه18 نوادگان نادر كه تا روزگار فتح علي شاه بر خراسان حكومت مي كردند (آخرين آنان در سال 1218 به دست فتح علي شاه از ميان برداشته شد)19 و خانهاي قاجار كه هر كدام داعيه اي در سرداشتند دست به دست مي شد.20

كريم خان زند گرچه هيچ گاه بر تمامي قلمرو ايران حكمروايي نكرد ولي در قلمرو حكومتي خود از ناامنيها و هرج و مرجها جلوگيري كرد و امنيت نسبي برقرار ساخت. امّا او نيز براي بالندگي فرهنگي و رواج دين گام درخوري برنداشت21 و يا نمي توانست بردارد كه چنين مايه هايي را نداشت و مردان علم و انديشه در پيرامون او نبودند.

پس از كريم خان جانشينان او مدتها با آغا محمد خان قاجار بر سرحكومت در جنگ وگريز بودند و آخرين آنان لطف علي خان زند به سال 1209 به دست آغامحمد خان كور و سپس كشته شد.22 روشن شد كه بين فروپاشي صفويان و روي كار آمدن فتح علي شاه به سال 1212 يك برهه تاريخي بسيار دهشت انگيز و پرحادثه است.

فتح علي شاه چند سال با رقيبان خود در نبرد بود تا توانست آنان را از ميدان به در كند و كشور را از پراكندگي به درآورد و از چنگ حكمرانان گوناگون برهاند و به آن سامان بخشد. از اين روي دوران آشفتگي ايران تا به سال 121823 به درازا كشيد. در اين دوره سياه و پر ادبار هيچ مجالي براي بالندگي و رشد و گسترش دانشها تواناسازي بنيه هاي ديني و فرهنگي نبود و علما و فرهيختگان از همه گردونه هاي فرهنگي بيرون بودند و بي نقش در عرصه هاي فرهنگي و اجتماعي روزگار مي گذراندند.24

علاّمه نراقي به سال 1185هـ.ق. در واپسين سالهاي دوره زنديّه چشم به هستي گشود و به سال 1245 در كاشان چشم از جهان فرو بست.

با اين حساب بخش مهمي از حيات وي در روزگار فتح علي شاه قاجار سپري شده است. اكنون بايد ديد او در برخورد با حكومت بويژه شخص شاه چگونه مشي

كرده و چه مطالبي بر زبان جاري ساخته كه از آنها شماري پشتيباني بي قيد وشرط برداشت كرده و تا آن جا پيش رفته اند كه او را در باري خوانده اند!

اينان براي به كرسي نشاندنِ ادعاي خود به چند دليل تمسك جسته اند كه اينك بر مي شماريم و به بوته نقد مي گذاريم:

1. فتواي جهاد عليه روس و شركت در جنگ: در دوره پادشاهي فتح علي شاه قاجار دو جنگ ويران گر بين ايران و روس رخ داده است.

جنگ اول بين روس و ايران با يورش روس به گنجه و بخشهايي از گرجستان و قره باغ در ماه رمضان سال 1218 آغاز شد.25

البته پيش از آن نيز روسها بارها به اين شهرها يورش آورده بودند; امّا اين بار بر آن بودند كه اين بخشها و سرزمينها را جزو قلمرو خود گردانند و به خاك خود بيفزايند.

شاه تازه شورشهاي داخلي را كه پس از كشته شدن آغامحمدخان به سال 1211 در جاي جاي كشور بر پا شده بود فروخوابانده نادرميرزا را كشته و خراسان را به زير سلطه خود درآورده بود26 كه شعله هاي جنگ ايران و روس بر افروخته شد. شاه با برگماردن عباس ميرزا به فرماندهي جنگ به رويارويي با روسها برخاست. در سالهاي آغازين به كمكها و پشتيبانيهاي فرانسه و انگليس چشم داشت27 كه ره به جايي نبرد و پس از پنج سال به سال 1223 به اين نكته پي برد كه بدون ياري و پشتيباني مردم و پيشاهنگي عالمان دين كاري به پيش نمي برد و وعده هاي دولتهاي بيگانه مبني بر اين كه (چندان كه با مبارزات روسيه زور و زر به كار آيد خودداري نخواهيم كرد)28 فريبي بيش نيست. از اين روي در سياستهاي جنگي خويش بازنگري كرد و دگرگونيهايي در شيوه سازماندهي جنگ پديد آورد.

(آن گاه شاهنشاه از بهر تشويق مسلمانان در محاربت و مضاربت با روسيان ميرزا بزرگ قائم مقام وزارت كبري را فرمان داد تا از علماي اثني عشريه طلب فتوا كند و او حاجي ملا باقر سلماسي و صدرالدين محمد تبريزي را براي كشف اين مسأله روانه خدمت شيخ

جعفر نجفي و آقا سيد علي اصفهاني و ميرزا ابوالقاسم جيلاني [ميرزاي قمي] نمود تا در عتبات عاليات و دارالأمان قم خدمت ايشان را دريابند و نيز به علماي كاشان و اصفهان مكاتبت كرد. و بالجمله جناب حاجي ملا احمد نراقي كاشاني كه فحل فضلاي ايران بود و شيخ جعفر و آقا سيد علي و ميرزا ابوالقاسم و حاج ميرزا محمد حسين سلطان العلماء امام جمعه اصفهان و ملاعلي اكبر اصفهاني و ديگر فقهاي ممالك محروسه هر يك رساله اي نگاشتند و خاتم گذاشتند كه مجادله و مقابله با روسيه جهاد في سبيل اللّه است و خرد و بزرگ را واجب افتاده است كه براي رواج دين مبين حفظ ثغور مسلمين خويشتن داري نكنند و روسيان را از مداخلت در حدود ايران دفع دهند. و ميرزا بزرگ قائم مقام اين مكاتيب را مأخوذ و مرتب كرده و رساله جهاديه نام نهاد.)29

اين فتواها در بين مردم نشر يافت و در مدت كوتاهي پنجاه هزار نفر روانه جبهه جنگ شدند.30

درباره ملااحمد نراقي در اين مرحله از جنگ بيش از اين در اين اثر چيزي نوشته نشده است. تاريخ نگار ديگر دربار عبدالرزّاق دنبلي منشي عباس ميرزا نيز بيش از اين چيزي نقل نكرده است.31 تاريخ نگاران ديگر كه سپسها اين رخداد را نگاشته اند از همين دو منبع گرفته و چيزهايي بر آن افزوده اند.

اين مرحله از جنگ با اين كه حضور مردم شورانگيز بود امّا به خاطر نبود فرماندهي شايسته و… به سود ايران پايان نپذيرفت و عهدنامه گلستان را پس از ده سال به سال 1228نتيجه داد كه بسيار ذلت بار بود و شهرهايي از ايران جدا شد و در قلمرو روسها قرار گرفت.32

پوشيده نماند كه در بستن قرارداد گلستان با علماي دين رايزني نشد و نشانه هايي وجود دارد كه علماي دين در آن برهه عهدنامه گلستان را خلاف مصالح ملت

و دولت ايران مي دانستند و با آن مخالف بودند.33 جنگ دوم با جنگ افروزيهاي روس آغاز شد. روس به شهرهاي مرزي يورش آورد و بالغ لو گوني گوگچه و… را به چنگ گرفت و در سرزمينهاي زيرسلطه به مسلمانان بي حرمتيها كرد و دارايي آنان را به يغما برد و به ناموس آنان بي حرمتي روا داشت.34

علماي دين و فقيهان بزرگ در اين برهه در اصل بايستگي و لازم بودن جهاد و دفاع از كيان اسلام و حقوق مردم با فتح علي شاه همراهي كردند و خود در جبهه شركت جستند و نه بيش تر.

سپهر در اين باره مي نويسد:

(در روز دوشنبه هيجدهم جناب حاجي ملااحمد نراقي كاشاني كه از تمامت علماي اثني عشريه فضيلتش بر زيادت بود به اتفاق حاجي ملاعبدالوهاب قزويني و جماعتي ديگر از علما و حاجي ملامحمد پسر حاجي ملا احمد كه او نيز قدوه مجتهدين بود از راه برسيد. تمامت شاه زادگان و قاطبه امرا و اعيان نيز به استقبال بيرون شتافتند و جنابش را با تكبير و تهليل و مكانت در محل جليل فرود آوردند و اين جمله مجتهدين كه انجمن بودند به اتفاق فتوا راندند كه هر كس از جهاد با روسيان بازنشيند از طاعت يزدان سربرتافته متابعت شيطان كرده باشد.)35

در اين جنگ ايران به پيروزيهاي درخشاني دست يافت و سرزمينهاي گرفته شده را باز گرفت ولي در ماه هاي بعد نتوانست آنها را نگهدارد و نه تنها گرجستان و ارمنستان و ايالتهاي ديگر كه در جنگ نخست از دست داده بود نتوانست نگهدارد و دشمن از چنگش درآورد كه بخشهاي ديگري از خاك ايران را نيز از دست داد و تبريز حتي به زير سلطه روسها درآمد! امّا چه شد با پيروزيهاي چشمگير در آغازين ماه هاي نبرد چنين سپاه ايران زمين گير شد جاي بحث بسيار دارد; امّا اين كه شماري از بي خبران يا بدخواهان كينه ورز در لباس روشنفكر و غرب زدگان ديكته نويس كوشيده اند علماي دين را عامل شكست بدانند با هيچ منبع و مدرك تاريخي سازگار نيست. آنچه مي شود از تاريخ به روشني فهميد و به عنوان عاملهاي شكست برشمرد عبارتند از:

1. كوتاهي ورزيدن فتح علي شاه در فرستادن سازوبرگ و جيره سربازان.

2. سياسي كاريهاي عباس ميرزا نايب السلطنه فرمانده جنگ.36

3. نگراني خانهاي قاجار از اين كه علماي دين عامل پيروزي شناخته شوند و كارشكنيها و تلاش آنان براي دست نيابيدن علما به پيروزي.

اين جنگ با عهدنامه ننگين تركمان چاي در شعبان 1243 به زيان ايران پايان يافت.37 در بستن اين عهدنامه نيز با علما رايزني نشد و در جريان قرار نگرفتند همانان كه براي بسيج مردم مورد توجه بودند و با احترام فراوان از آنان ياد مي شد و از آنان در جبهه ها با شور و هيجان و عزت و احترام استقبال مي شد امّا درگاه بستن عهدنامه فراموش شدند كه گويا چنين كساني وجود ندارند و رأي و نظر آنان به هيچ انگاشته شد.38

علاّمه نراقي وقتي ديد پشت پرده مسائل ديگري جريان دارد و زمام امور در دست انسانهاي بي تقوا و مرموزي است خود را كنار كشيد و كاري انجام نداد.

علاّمه نراقي با اين كه حكومت قاجار را نامشروع مي دانست39 و بر كارهاي خلاف آن آگاهي داشت; امّا برابر وظيفه شرعي نمي توانست در برابر يورش دشمن و كشتار و بي خانماني مسلمانان سكوت كند; از اين روي در هر دو جنگ همان گونه كه يادآور شديم هم فتوا به شركت در جهاد داد و هم خود در نبرد شركت جست كه اين حركت و تلاش و فتوا را نمي شود حركتي در راستاي مشروع دانستن حكومت قاجار دانست با اين كه شاه سخت خود را پيرو دين مي نماياند و سخت پاي بندي نشان مي داد.40

2. ستودن فتح علي شاه قاجار: شماري با استناد به اين كه نراقي از شاه قاجار با لقبهايي چون: (خسرو معدلت آيين) (ظل اللّه) و… ياد كرده وي را هوادار رژيم

قاجار و دوستدار و پشتيبان فتح علي شاه قلمداد كرده اند.

عبدالهادي حائري مي نويسد:

(از همين روست كه مي بينيم نراقي با واژه هايي سخت مبالغه آميز فتح علي شاه را ستايش مي كند.)41

اين گونه واژگان و جمله ها كه خرده گيران از جمله حائري به عنوان ستايش گري نراقي از شاه قاجار ياد كرده و آنها را دليل بر هواداري و درباري بودن وي شمرده اند به نقل از ديباچه پاره اي از آثار او از جمله معراج السعاده و وسيلة النجاة اوست.

حال بايد به درستي كندوكاو كرد و درنگ ورزيد كه آيا اين ستايشها را كه پاره اي شگفت انگيز مي نماد و ويژه حاكمان حق است مي توان به نراقي نسبت داد و گفت از كلك ايشان تراويده است؟

گيريم درست باشد آيا مي توان او را عالمي درباري و ستايش گر مرد ستم پيشه اي چون فتح علي شاه قاجار دانست؟ و يا مي توان از چنين جمله ها واژگان و تعبيرهايي برداشت كرد كه او حكومت قاجار را مشروع مي دانسته است؟ براي روشن شدن موضوع يادآوري چند نكته بايسته مي نماد:

الف. نراقي در كتابهاي فراواني كه نگاشته جز چند مورد در هيچ يك از آنها از اين واژگان جمله ها و تعبيرهاي ستايش آميز به چشم نمي خورد.

ب. در اين چند اثر كه در آنها واژگان و جمله هاي ستايش آميز ديده مي شود اينها تنها در ديباچه بازتاب يافته و گنجانيده شده و در سرتاسر متن از اين جمله ها و واژگان ستايش آميز خبري نيست.

در كتاب خزائن با اشاره به سخن شيخ بهائي درباره قران نحسين از كشته شدن آغا محمد خان قاجار و روي كارآمدن فتح علي شاه ياد كرده است.42

ج. هر يك از آثاري كه در ديباچه آنها فتح علي شاه ستايش شده ويژگي دارد كه توجه به آن حقيقت امر را روشن مي كند.

در مَثَل معراج السعاده خلاصه و ترجمه كتاب مهم و اخلاقي ملامهدي نراقي پدر ملااحمد نراقي براي استفاده فارسي زبانان نگاشته شده است.

و كتاب وسيلة النجاة رساله عمليه است كه به خواست فتح علي شاه و براي استفاده وي نگاشته شده است. و كتاب سيف الامه به خواست شاه و عباس ميرزا در ردّ پادري43 نصراني سامان يافته است. اگر در ديباچه اين گونه آثار و نگاشته ها از پادشاه و فرمانروايان به نيكي ياد نمي شد پذيرفته نمي شدند و اجازه نشر نمي يافتند.

اين ديباچه ها زمينه را براي نشر آثار فراهم مي آورده و سبب مي گرديده از سوي دربار اجازه عرضه در بازار انديشه بيابند. اينها به مانند نامه هاي اداري بوده كه اگر در عنوان نامه از مسؤول اداره محترمانه ياد نشود چه بسا به آنها توجه نشود و يا نابود گردند.

د. در متن كتابهاي ياد شده نه تنها از شاه قاجار به نيكي ياد نشده و نامي از او به ميان نيامده كه در بخشهايي از آنها بحثهايي به ميان آمده كه به روشني مي نماياند كه نراقي با حكومت قاجار و فتح علي شاه سرناسازگاري دارد و حكومت قاجار را جائرانه نامشروع و فتح علي شاه را ستم پيشه مي داند اين گونه جُستارها و گزاره ها در كتاب معراج السعاده كه در ديباچه آن از شاه ستايش شده فراوان است كه خرده گيران بر نراقي نيز به آنها اعتراف دارند. در مَثَل عبدالهادي حائري كه سخت تلاش مي ورزد نراقي را از پشتيبانان اصلي حكومت قاجار و از كساني كه با فتح علي شاه و عباس ميرزا دوست بوده بشناساند و اين گونه بنماياند در اين باره مي نويسد:

(هنگام بحث نظري پيرامون حق حكومت و حدود مسؤوليت آن و صفات و ويژگيهاي فرمانرواي شايسته هرگز در باور خود در نامشروع شناختنِ حكومتي جز حكومت فقيهان درنگ نكرده است.

وي مي گويد: هيچ كس بر كسي ديگر ولايت ندارد مگر آن كه از سوي خدا پيامبر و يا يكي از اوصياي او در موردي بر ديگري ولايت يابد.

البته از ديدگاه او فقيهانند كه در روزگار غيبت امام دوازدهم شيعيان فرمانروا و نايب امام هستند.

وي نوزده حديث ياد مي كند كه بر طبق آن فقيهان را تنها فرمانروايان شايسته جامعه اسلامي مي داند….)44

نراقي افزون بر عوائدالايام كه حكومتها را جز حكومت فقيهان نامشروع مي داند45 در معراج السعاده نيز در باب بايستگي ويژگي عدالت براي حاكمروايان به گونه اي سخن گفته كه به هيچ روي با حاكمي چون فتح علي شاه برابر نيست. در مَثَل در بازشناسي (عادل) از (ظالم) چنان سخن مي گويد كه نمي تواند بر كساني چون فتح علي شاه برابر باشد.46

ييا وقتي ويژگيهاي پادشاه عادل را به بوته بحث مي گذارد و از اين مقوله سخن مي گويد كه خواننده به روشني در مي يابد كه ديندار و شرع مدار وانمود كردن پادشاه خود را و ساختن و آراستن مسجد و حرم امامان دليل بر مشروع بودن وي نيست.47

و در مي يابد به باور نراقي حكمروايي و سروري تنها سزاوار كساني است كه شايستگي و ويژگيهاي لازم را داشته و خود را به برتريها و كمالهاي اخلاقي آراسته باشند:

(بدان كه كسي كه قوا و صفات خود را اصلاح نكرده باشد و در مملكت بدن خود عدالت را ظاهر ننموده باشد قابليت اصلاح ديگران و اجراي حكم عدالت در ميان ساير مردمان ندارد و نه قابليت تدبير منزل خود را دارد و نه شايستگي سياست مردم را و نه لايق رياست شهر است و نه سزاوار سروري مملكت.

آري كسي كه از اصلاح نفس خود عاجز باشد چگونه ديگري را اصلاح مي نمايد و چراغي كه حوالي خود را روشن نگرداند چگونه روشنايي به دورتر مي بخشد.

طبيبـي كه بـاشد ورا زرد روي

از او داروي سرخ رويي مجوي)48

به باور در حكومت صالحان فساد از روي زمين بر چيده مي شود و اصلاح پرتو مي افكند و آسمان و زمين بركتها و نعمتهاي خود را مي نمايانند:

(جمع مفاسد به اصلاح مي آيد و همه بلاد روشن و نوراني مي شود و عالم آباد و معمور مي گردد و چشمه ها و نهرها پرآب مي گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بني آدم زياد مي شود و بركات آسمان و زمين را فرو مي گيرد و بارانهاي نافعه نازل مي شود….)49

كسي كه چنين ديدگاهي دارد و در آرزوي چنين حكومتي است هيچ گاه نمي تواند با حكومت فاسد قاجار ميانه اي داشته باشد و اين بركتها و نعمتها به هيچ روي با حكومت كساني چون فتح علي شاه سازگاري و همخواني ندارند.

همو در معراج السعاده مي نويسد:

(سلطان حكم آفتاب را دارد بايد پرتو التفات خود را از هيچ ذرّه بي مقدار دريغ ندارد و اين شيوه را منافي بزرگي نداند.)50

اين سخن برگرفته از سخن امام رضا(ع) است كه مي فرمايد:

(الامام كالشمس الطالعه.)51

در واقع نراقي در اين اثر راه هاي اصلاح حكومت و حاكم را بيان كرده و شاه را به نگهداشت آنها فرا خوانده است.

هـ. با توجه به آنچه يادآور شديم در اين كه ديباچه معراج السعاده و كتابهاي ديگر وي به قلم او باشد جاي شك و گمان است.

همان گونه كه شماري از اهل نظر احتمال داده اند دور نيست كه اين ديباچه ها به قلم منشيان درباري كه كار آماده سازي كتابها را بر عهده داشته اند براي تقديم به شاه قاجار و دريافت صله و پاداش نگاشته مي شده است همان گونه كه اين احتمال درباره آثار علمي و نامه هاي ميرزاي قمي علاّمه مجلسي و… داده شده است.

اين احتمال وقتي قوت مي گيرد كه بدانيم در آن روزگار صنعت چاپ در ايران نبوده است و كتابها و نوشته ها را در هر كجا نمي شد فراوان سازي و بسيار

گردانيد(تكثير). در شهرهاي بزرگ بسان بغداد اصفهان تهران تبريز و… نسخه برداران و نويسندگاني بوده اند كه به كمك شماري از انشاء نگاران و دبيران زيردست و اجير خود به كار نسخه برداري از كتابها نامه ها و رساله ها مي پرداخته اند. بدين گونه كه كتابي را چندها بخش مي كرده و به هريك از دبيران بخشي را مي سپرده اند و او وظيفه داشته تا به هنگام عصر در مَثَل ده يا بيست نسخه بنگارد و به سردبير و سرمنشي وا سپرد و پس از واسپردن و بازبيني دقيق تمامي دستنوشته ها از سوي او نسخه ها به شيرازه بند (صحّاف) واسپرده مي شد تا او آنها را در ده يا بيست جلد شيرازه بندي كند.52

خود اين سردبيران و سرمنشيان (ورّاقان) با حكومت در پيوند بودند و گرنه نمي توانستند به اين شغل مهم بپردازند و كاغذ و نوشت افزار تهيه كنند و از همه مهم تر كتابي را كه سامان داده اند در دسترس ديگران بگذارند بفروشند و نشر دهند.

طبيعي بود كه سردبيران و سرمنشيان براي گرمي بازار خود و كمك از دربار پيش از هر كاري نسخه اي از كتاب را با جلد زيبا و آراسته و خط خوش و ديباچه ستايش آميز به شاه تقديم كنند.

از اين ديباچه سردبيران نسخه هايي با انشاء ها و نثرها و سبكهاي گوناگون داشته اند كه در آغاز هر نوشته اي سازوار با آن نوشته مي آورده اند.

كتابهاي: معراج السعاده وسيلة النجاة و سيف الامه نوشته نراقي از اين قاعده جدا نيستند نراقي اين آثار را كه هر يك در موضوع خود مهم و مورد نياز زمان بوده به درخواست شاه نگاشته و فراوان سازي و نسخه برداري آنها را نسخه برداران و دبيران درباري به عهده داشته اند و چه بسا آنان اين ديباچه هاي ستايش آميز را نگاشته و در آغاز كتابها آورده اند كه اگر اين كار را نمي كردند شايد از سوي دربار بازخواست مي شدند.

اگر گيريم كه نسخه برداران و سر نسخه بردار درباري نبوده باشند و دستوري از سوي دربار هم در اين باره دريافت نكرده باشند باز چون مي دانسته اند كه اين كتابها به درخواست شاه نگاشته شده براي اين كه دست كم خود مورد توجه دربار و شاه قرار

گيرند به اين كار دست مي زده اند.

در هر دو صورت از نراقي كاري ساخته نبوده است نه سردبيران و دبيران درباري به خواست و دستور او گردن مي نهاده اند و نه سردبيران و دبيران غيردرباري كه از دربار واهمه داشته و زندگي خويش در صورت گردن نهادن به دستور نراقي در خطر مي ديده اند.

و. نراقي بيش از هر كس ديگر از روحاني نمايان و عالمان ناپرهيزگار و ستايش گر حاكمان و فرمانروايان ستم بيزار بوده و در كتاب معراج السعاده مي نويسد:

(فرقه اي ديگر هستند كه پاي به مسند حكومت شرع نهاده و خود را مفتي يا قاضي يا صدر و يا شيخ الاسلام ناميده و فرمان پادشاه ظالمي را مستمسك حكم الهي نموده و از شرايط حكم و فتوا بي خبر و از اوصاف حكم شرعي در ايشان اثري نيست. مال و عرض مسلمانان از ايشان در فرياد و احكام شريعت سيد المرسلين(ص) از ايشان بر باد است.)53

حال چگونه مي شود كه چنين عالمي با چنين نگرشي و بينشي فرمان بردار و ستايش گر دستگاه ستم و پادشاه ستم پيشه باشد و در صف هواداران او در آيد و اين گونه ديباچه هايي بر آثار بزرگ و گرانقدر خود بنگارد. او درباره ثناگويان و ستايش گران پادشاهان و فرمانروايان ستم مي نويسد:

(چون به مجلس ظلم داخل شود مدح و ثناي ايشان كند و تواضع و فروتني از براي ايشان نمايد و چون ملاحظه اين كند كه مدح و تواضع ظالم حرام است شيطان فريب او دهد كه اين ها در هنگامي حرام است كه به جهت طمع در مال ظالم مرتكب اينها شود.)54

نراقي اين گونه توجيه ها را از وسوسه هاي شيطان مي داند و مدح و ستايش پادشاهان و فرمانروايان ستم پيشه را در هر صورت روا نمي داند.

ز. نراقي پادشاهان و فرمانرواياني كه ستايش گران را دور خود گرد مي آورند و

آنان را دوست مي دارند و از آنان اثر مي پذيرند سخت نكوهش مي كند.

به نظر او مدح و ستايش ستم پيشگان زشت و نفرت انگيز است و از پستي ستايش گر سرچشمه مي گيرد. و زشت تر و نفرت انگيزتر از آن فريفته شدن حاكم به اين ستايشها و چاپلوسيها و در نتيجه غافل گرديدن از حال خود مملكت و رعيت است.

به نظر نراقي شاه بايد:

(اولاً تأمل نمايد كه بسي سلاطين ظالم و ستمكار در صفحه روزگار بوده كه حال و قصه ستمهاي ايشان مشهور و در السنه و افواه مذكور است.)55

و مي نويسد:

(پي برد كه مدح و توصيف ايشان دلالت بر نيكي و عدالت او نمي كند و به آن فريفته نگردد.)56

ح. گيريم كه اين ديباچه هاي ستايش آميز را خود وي نگاشته باشد و در درستي نسبت دادن آنها به وي به گمان نيفتيم باز هم نمي توان نتيجه گرفت كه وي عالمي درباري بوده و مديحه گو; زيرا در برهه هاي حساس براي خير و صلاح امت اسلامي ناگزير بوده از حكومت پشتيباني كند و اين پشتيباني را به گونه اي در قالب ديباچه به همگان بفهماند.

3. مثنويهاي طاقديس: شماري پاره اي از مثنويهاي طاقديس را دليل ارج نهادن نراقي به مقام و جايگاه پادشاه پنداشته اند از جمله عبدالهادي حائري مي نويسد:

(از مثنويهايي كه نراقي سروده و داستانهايي كه وي به شيوه جُنگ يا كشكول گرد آوري كرده بر مي آيد كه وي به مقام پادشاه سخت ارج مي نهاده و مصداق روشن آن را فتح علي شاه مي دانسته است.

در كتاب مثنوي او از شاه به عنوان مظهر خوبي و كمال ياد شده

است. نخست آن كه نام تخت پر آوازه و نفيس خسروپرويز پادشاه ساساني ايران طاقديس را عيناً بر كتاب مثنوي خود مي نهد.)57

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

حاکمیت قانون و ضوابط
قرآن : وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ (سوره نور، آیه 2) ترجمه: اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آنها (مجرمان) دلسوزى نكنيد. حدیث: انما هم اهل الدنیا مقبلون علیها، و مهطعون الیها و قد عرفوا العدل و راوه، و سمعوه و وعده، و علموا ان الناس عندنا فی الحق فهربوا الی الاثره فبعدا لهم و سحقا. (نهج البلاغه، نامه به سهل بن حنیف استاندار مدینه) ترجمه: آنان دنیا پرستانی هستند که به آن روی آوردند و شتابان در پی آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند و دانستند که همه مردم نزد م...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید