ولي‎فقيه سرپرست اقامه كلمه توحيد است

  • دوشنبه, 04 شهریور 1392 18:40
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3928 بار

مؤلف: علي‎رضا پيروزمند

حجت‎الاسلام علي رضا پيروزمند متولد سال 1344 است كه از محضر بزرگاني چون آيت‎الله العظمي تبريزي در فقه و آيت‎الله العظمي وحيد خراساني در اصول، بهره برده است. اما آن‎چه كه او را به‎ فرهنگستان علوم اسلامي كشاند، استفاده از محضر آيت‎الله سيد منيرالدين هاشمي است. وي در باب انديشه سياسي داراي تأملاتي است كه برخي از آن‎ها در كتاب «نظام معقول» چاپ و منتشر شده است.

ايشان عضو هيئت علمي فرهنگستان علوم اسلامي بوده و مسئول گروه اصول فقه احكامِِ حكومتي در فرهنگستان است. از سال 1376 تا 1382 به‎عنوان كارشناس مسائل علمي با دبيرخانه مجمع تشخيص مصلحت نظام همكاري داشته و از سال 1382 تاكنون با دبيرخانه شوراي‎عالي انقلاب فرهنگي همكاري مي‎كند. 

در ابتدا اگر امكان دارد تعريف جامع الاطرافي از ولايت فقيه بفرماييد و نسبت آن را با حكومت اسلامي تبيين كنيد. ولايت فقيه بخشي از نظريه نظام سياسي در اسلام محسوب مي شود و نظريه نظام سياسي، ساختار قدرت را تبيين مي كند، به‎همين دليل موضوع ولايت فقيه را بدون در نظر گرفتن حكومت و نقشي كه حكومت اسلامي در جامعه دارد نمي توان بيان كرد. 

حكومت اسلامي، صرفا نه پاسبان نظم و امنيت در جامعه است، نه مسئول رفاه و مراقبت بر هزينه و درآمد كشور و نه متولي اجراي احكام اسلام. آن‎چه كه در باب نظريه حكومت اسلامي مي توان به‎صورت خلاصه بيان كرد اين است كه حكومت اسلامي وظيفه تعالي جامعه را دارد و بايد بستر توسعه الهي را در جامعه فراهم كند. حكومت به‎دليل امكاناتي كه در اختيار دارد، مي تواند در جامعه بسترسازي كند و موجب يك موج و خيزش شود. حال اگر اين موج و خيزش به‎سمت اسلام باشد، حكومت شايسته صفت و پسوند «اسلاميت» مي شود در غير اين صورت خير. بنابراين مي‎توان گفت ولي فقيه كسي است كه در رأس هرم قدرت است و آن كسي كه به‎عنوان ولايت فقيه در راس هرم قدرت قرار مي گيرد، بيشترين وظيفه را درمورد پياده كردن وظايف حكومت برعهده دارد. يعني رسالت و مأموريت ولي فقيه در راستاي رسالت و مأموريت حكومت اسلامي تعريف مي شود. 

به‎همين معنا، ولي فقيه مسئول هدايت جامعه و سرپرست تكامل جامعه است. پس بايد بتواند با توجه به‎شرايط مختلف، بهترين تصميم را در پيشبرد و تعالي فرد و جامعه اتخاذ كند. اگر بخواهيم در يك كلمه اين بحث را خلاصه كنيم، بايد بگوييم كه ولي فقيه سرپرست اقامه كلمه توحيد به‎اقتضاي شرايط غيبت در جامعه است. اقامه كلمه توحيد مهمترين ملاك و شاخص در اسلاميت است و در نقطه مقابلش شرك است. به‎عبارتي مي توان گفت تمامي معارف و احكامي كه در شريعت اسلامي مطرح بوده، همگي در حول محور توحيد بيان شده است. اما نكته ديگري كه در اين‎جا وجود دارد توجه به‎معناي لفظ «اقامه» است كه داراي يك معنا و ماهيت اجتماعي است. 

بر اين اساس، وقتي مي گوييم ولي فقيه مسئول اقامه كلمه توحيد - يا به‎عبارت ساده‎تر مسئول اقامه دين - است به‎اين معناست كه ايشان مسئول سرپرستي و هدايت مردم در امر برپا داشتن دين به‎صورت اجتماعي است. 

اين تعبير «مسئول»، به‎معناي مسئوليت اصلي داشتن است. در جامعه سطوحي از ولايت وجود دارد و ولي فقيه بيشترين مسئوليت را در حفظ جهت‎گيري جامعه دارد و مسئوليت اصلي سطوح كلان و خرد در مديريت جامعه به‎عهده ديگران است. لذا پذيرش ولايت مطلقه فقيه به‎معناي حذف بقيه اراده‎ها در اداره كشور نيست. نظام ولايت بر كل جامعه حاكم است و ولي فقيه در رأس آن قرار دارد. با توجه به‎اين تعريفي كه از ولايت فقيه ارائه داديد، لطفا توضيح بفرماييد كه موضوع ولايت فقيه در ذيل چه علمي قرار مي گيرد؟ يا به‎عبارت ديگر، موضوع ولايت فقيه يك موضوع فقهي است يا كلامي يالله؟ يك نوع نگاه به مسئله ولايت فقيه نگاه عرفاني است كه كمتر طرفدار دارد. در نگاه عرفاني عرفا براي مرشد و قطب ولايت باطني قائل هستند. 

مبناي ديگري هم دارند كه عالم را تجلي اسماء و صفات باري تعالي دانسته و مي گويند افراد با توجه به اين‎كه تجلي كدام صفت يا اسم شوند به‎تناسب آن اسم و صفت داراي مرتبه اي از ولايت مي شوند. بر اين اساس، ولايت در اين نگاه داراي دو خصوصيت مي شود، اولا اين‎كه اعطايي است و شخص با تهذيبي كه مي كند آن را به‎دست مي آورد، نه اين‎كه فردي او را منصوب كند و ثانيا اين‎كه چون خاستگاه بحث ولايت باطني است، موضوع بحث بيشتر بر روي ولايت عارف بر افراد بوده است و اگر ما بخواهيم اين بحث را در اجتماعيات وارد كنيم، بايد اين تصرف اجتماعي را مترتب بر همان بحث اسماء و صفات بدانيم. 

نكته اي كه در باب عرفاني وجود دارد اين است كه اولا مردم در آن نقشي ندارند و ثانيا در وضعيت فعلي علم عرفان چون و چرابردار و تفسيرپذير هم نيست. نظريه مورد نظر ما اگرچه كاملا بيگانه با بحث ولايت در عرفان نيست، اما صرفا امري عرفاني آن هم با اين تفسير نيست. تقريرهايي كه بيشتر مورد توجه بوده، يكي رويكرد و تقرير فقهي است و ديگر رويكرد و تقرير كلامي. در رويكرد فقهي از مسئله اين‎گونه تبيين كرده‎اند كه ولايت فقيه يكي از مسائل ابواب فقه است به اين تفسير كه ولي فقيه را حاكم شرع دانسته‎اند و حاكم شرع در تصرفاتي كه مي خواهد بكند بايد مأذون از جانب شارع باشد. به‎همين دليل، فرض را بر اين گرفته‎اند كه هر فردي اختيار كارهاي خودش را دارد و تحت ولايت هيچ كسي نيست، مگر اين‎كه شارع مقدس در آن حيطه، كسي را ولي قرار دهد. بنابراين فرض را اين‎گونه گرفته‎اند كه انجام وظيفه حاكم شرع مستلزم دخالت در امور ديگري است؛ پس بايد مأذون از طرف شارع باشد، بايد ديد كه شارع براي فقيه در چه مواردي و به چه اندازه ولايت و حق تصرف قائل شده است. اين مطلب را در فقه مشخص مي كنند.

با اين مقدمات، بحث ولايت فقيه يك بحث فقهي است. در نگاه ديگر، موضوع ولايت فقيه را موضوعي كلامي مي داند، اعتقاد بر اين است كه چون ولايت فقيه منصب رهبري بر جامعه است، امتداد بحث امامت محسوب مي شود؛ يعني به‎همان سبك و طريقي كه بحث امامت معصوم را مطرح مي كنيم، به‎همان طريق ضرورت ولايت فقيه را در عصر غيبت امام زمان (عج) نيز اثبات مي كنيم. در اين رويكرد برخي اين‎گونه تقرير مي كنند كه اصل ضرورت بحث ولايت فقيه بحثي كلامي است وليكن حيطه اختيارات آن يك بحث فقهي است. اما نكته اي كه در اين‎جا به‎نظر مي رسد اين است كه ما اگرچه منكر ادله اي كه در باب ولايت فقيه در فقه مطرح شده نيستيم، اما با توضيحي كه خدمتتان عرض مي كنم، خود را نيازمند به‎آن‎ها هم نمي دانيم. چراكه در نگاه كلامي به مسئله، براي اثبات حيطه اختيارات فقيه نيز نيازمند به فقه نيستيم، زيرا همان دلايلي كه دلالت بر ضرورت امام، پس از نبي دارند، دلالت بر ضرورت رهبري فقيه جامع الشرايط بعد از امام و در دوران غيبت كبري نيز دارند. با حفظ تفاوت هاي بين امام معصوم و غير معصوم. از ادله مذكور در روايات نيز اين عموميت فهميده مي شود. در روايات ما دليل حضور امام در جامعه را صرفا تبيين شريعت ندانسته‎اند، اگرچه اين يكي از شئون امام معصوم است، اما غرض اصلي را هدايت و رهبري جامعه بيان كرده‎اند. در كتاب الحجة اصول كافي از امام باقر(ع) روايتي داريم به‎اين مضمون: «كسي كه عبادت خدا را بكند و امام نداشته باشد، عبادتش قبول نيست و او گمراه و متحير است.»

در ادامه روايت در ضمن يك مثالي توضيح مي دهند كه او همانند گوسفندي است كه چوپان نداشته باشد و همين باعث مي شود كه گم و متحير شود و احيانا به گله ديگري برود و دچار چوپان ديگري شود بعد بفهمد جزو گله او نيست؛ از آن‎جا جدا شود و متحير بماند و گرفتار گرگ شود. اگرچه اين يك مثال ساده است، ولي در روايات متعددي اين مضمون بيان شده است كه ضرورت امام ضرورت هدايت جامعه است. نكته مهم پاسخ به اين سئوال است كه مگر پس از امام معصوم ديگر جامعه نيازمند هدايت اجتماعي نيست؟! اگر پاسخ منفي باشد مي توان ادعا كرد اين‎گونه ادله و روايات منحصر به امامت معصوم (ع) است، اما اگر ضرورت هدايت، دائمي است، همان استدلال‎هايي كه اثبات ضرورت حضور امام (ع) پس از نبي را مي كنند، ضرورت حاكميت فقيه جامع الشرايط را در دوران غيبت اثبات مي كنند. از آن‎جا كه جامعه همواره در معرض خطر انحراف و انحطاط است، در تقابل جبهه حق و باطل، جبهه حق نيازمند كسي است كه آن را از گمراهي حفظ كند و به سمت كمال هدايت كند. كساني كه در جامعه ما متأسفانه ادعاي تبعيت از قانون اساسي را دارند (كه اصل ولايت فقيه از اصول مهم آن است)، اما در عمل در رفتار اجتماعي خود از كلام رهبري تبعيت نمي‎كنند، بنا به‎منطق روايات «ضال متحير» هستند و گرفتار گرگ هايي مي شوند كه اسلام ناب را مانع منافع خود مي دانند. در مورد حيطه اختيارات ولي فقيه چطور؟ آيا آن را نبايد در فقه بررسي كرد؟ تا اين‎جا اثبات كرديم كه موضوع ولايت فقيه يك موضوع كلامي است، اما آيا لازم است حيطه اختيارات فقيه را در فقه بحث كنيم و آن را از كلام بيرون بدانيم؟

به‎نظر مي رسد كه چنين ضرورتي وجود ندارد. اگر اين مبنا را پذيرفتيم كه كسي ولايت بر ديگري ندارد، مگر آن‎كه شارع مقدس اذن دهد، طبيعي است كه براي اثبات حيطه اختيارات ولي فقيه به‎سراغ فقه برويم. ولي اگر بنابر همين بحث كلامي يك مقدمه ديگر را نيز ضميمه كرديم و گفتيم كه در حيطه اجتماع، روابط اجتماعي و افعال اجتماعي اصل بر اين است كه انسان تحت ولايت يك والي عمل كند، مگر آن‎كه خلافش ثابت شود، اختيارات ولي فقيه نيز در بررسي كلامي ثابت مي شود. توجه به اين موضوع ضروري است كه اصل عدم ولايت فردي بر فرد ديگر اصل كاملا درستي است، اما حيطه اش اجتماع نيست، بلكه حيطه‎اش در امور شخصي و فردي است.

در آن‎جا حاكم شرع قيم فردي است كه قدرت اداره امور خود را ندارد. اما اصل در حيطه اجتماع، تحت ولايت بودن است و اين به‎خاطر ماهيت جامعه است. يعني تا يك ولايت‎پذيري نباشد، اصلا جامعه اي شكل نمي گيرد، حتي در جوامع ابتدايي نيز شما مي بينيد همگي گوش به‎فرمان يك ريش سفيد يا بزرگتر قبيله بوده‎اند. ماهيت جامعه قائم به ولي و سرپرست داشتن است، لذا در افعال اجتماعي اصل بر اين است كه انسان تحت نظر يك ولايتي اين كارها را انجام دهد. اين تحت ولايت قرار گرفتن در جامعه به‎دليل مجنون و محجور بودن مردم نيست، بلكه برعكس از سر عقل و تدبير است، اين بحث را در روايات مختلف نيز داريم كه مثلا اگر دو نفر با هم در مسيري همراه شدند، يك نفر بايد رييس باشد. يا اين‎كه اميرالمؤمنين در نهج‎البلاغه مي فرمايند: «كه جامعه به‎صورت ضروري يك پيشوا مي خواهد، حال مي خواهد عادل باشد يا ظالم.» يعني اصل وجود يك رييس در اجتماع، ضروري است و ربطي به اسلامي و غير اسلامي بودنش هم ندارد. چنين شخصي قيم مردم نيست بلكه سرپرست مردم است. اگر به اين مقدمه مهم توجه شود كه در روابط اجتماعي اصل بر ولايت پذيري است، به‎ضميمه استدلال قبل كه ولايت ولي فقيه امتداد امامت معصوم در عصر غيبت است، نتيجه اين مي‎شود كه ولي جامعه اسلامي شخصي است كه بيشترين نزديكي را از نظر ويژگي هاي علمي و عملي به معصوم (ع) دارد، اختيارات او نيز همان اختيارات امام در اداره جامعه است. البته در اين‎جا نبايد شائبه اين مسئله به‎وجود بيايد كه مي خواهيم ولي فقيه را در جايگاه معصوم بنشانيم و هرچه كه در مورد معصوم مي گوييم براي او نيز بگوييم. واضح است كه حرف اين‎گونه نيست، يعني ما همه شئون معصوم را براي ولي فقيه ثابت نمي دانيم. ولي فقيه شأن ولايت تكويني و يا ولايت بر تشريع را ندارد. چراكه اين‎ها آن شئوني از معصوم است كه در گرو عصمت است. اما مازاد بر اين، آن چه در حوزه اختيارات ولي فقيه باقي مي‎ماند، شأني است كه ائمه در اداره جامعه داشتند. با اين مقدمه آن جمله حضرت امام كه مي فرمودند: «ولايت فقيه شعبه اي از ولايت مُفَضه رسول‎الله است» خوب فهميده مي شود. به‎عنوان سئوال آخر، با توجه به‎فرمايشاتي كه شما از ابتداي بحث تا اين‎جا داشته ايد، فرموديد كه وظيفه حكومت اسلامي تنها اجراي احكام نيست، بلكه اعتلاي كلمه توحيد است و فقيه از آن حيث كه در رأس هرم قدرت قرار مي گيرد، متولي اعتلاي كلمه توحيد است در اشد مراتب، چون از قدرت بيشتري نسبت به ديگران برخوردار است. با اين احتساب، كلمه توحيد، فقه به‎تنهايي نيست و به تبع آن مي توانيم بگوييم كه حكومت ديني به اين معنا حكومت فقه نيست بلكه حكومت دين است كه فقه نيز بخشي از آن به‎حساب مي آيد. با توجه به اين موارد، به‎نظر مي رسد كه ما بايد يك توسعي در معناي فقيه قائل بشويم. يعني فقيه به‎معناي مصطلح كلمه مد نظر نيست. بلكه فقيه در معناي لغوي مدنظر است، يعني كسي كه دين‎شناس است به‎معناي عام كلمه و بايد در حيطه هستي‎شناسي نيز داراي نظر باشد. آيا اين فهم از فرمايشات شما درست است؟ قطعا همين‎طور است. بنده در تكميل فرمايش شما عرض مي كنم بايد اصطلاح «فقه» را توسعه بدهيم. مي توانيم يك فقه الله اكبر داشته باشيم كه اولا: صرفا ناظر به احكام مكلف نيست، بلكه اخلاقيات و اعتقادات را نيز دربر مي گيرد. با اين احتساب است كه ولي فقيه وقتي كه مي خواهد ارزش‎ها را در جامعه پياده كند، وظيفه‎اش اعتلاي كلمه توحيد است و اگر توجه كنيد مي بينيد كه خود مفهوم توحيد يك مفهوم اعتقادي است. ثانيا: اين‎كه ما بايد در معناي فقه از جهت ديگري نيز توسع قائل شويم. چراكه عرض كردم كه منصب ولي فقيه يك منصب اجتماعي است؛ پس ابزاري هم كه بايد به‎وسيله آن‎ها دين را در جامعه پياده كند، بايد ابزارها و قواعد اجتماعي باشد. فهم اين بحث متوقف است بر درك و شناخت جامعه و رفتار اجتماعي. يعني از آن‎جايي كه جامعه داراي يك‎سري خصوصيات خاص خودش است، به‎اين معنا كه ارتباط اين اراده‎هاي موجود در جامعه با يكديگر موجب به‎وجود آمدن وحدت و برآيندي مي شود كه آن برآيند داراي يك هويت مستقل نسبت به اراده‎هاي منفرد در اجتماع است، پس فقه آن نيز با فقه شخصي و فردي تفاوت دارد و فقه حكومتي است. البته تأكيد مي كنم كه اين مسئله با اين چند جمله اي كه اكنون بيان شد، فهم نمي شود و نيازمند توضيح و تفصيل بيشتري است.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید