امام خمينى و مبانى فكرى حكومت اسلامى(2)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:23
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3949 بار

مؤلف: مصطفى جعفر پيشه

 

پس از اين مرحله به تبيين توحيد افعال در انديشه امام مي رسيم. حضرت امام در ارائه نگرش خود از مسأله بسيار دقيق و غامض توحيد افعالي، با الهام از كتاب و سنّت، ربط هستي با حضرت حقّ را، ربطي خاصّ و ويژه مي داند كه از آن تعبير به تجلّي و ظهور مي شود كه با ديگر انواع ربطي كه براي انسان شناخته شده است، تفاوت ماهوي و چشمگير دارد.13

ربط وجودي فرزند با پدر، ربط پرتوهاي خورشيد با قرص آن، ربط حواسّ و قواي نفساني مثل حسّ بينايي و شنوايي با نفس، از مهمترين نمونه هاي ربطي است كه براي انسان آشناست. از اين سه مثال، در اوّلي جدايي و بينونت، كاملاً مشهود است و در آن رابطه شديد تكويني را نمي يابيم. در مثال دوم اگرچه، اندكي رابطه، عميق تر مي شود، ولي تمايز نيز مشهود است.

امّا در سومين مثال كه ارتباط و پيوستگي كاملاً قوي و روشن است، به طوري كه انسان با علم حضوري آن را درك مي كند و با آگاهي شهودي، اين حقيقت را مي بيند كه نفس، نسبت به قوا و حواسّ خود، احاطه اي قيوّمي و همه جانبه دارد و قواي وابستگي همه جانبه به نفس دارند. با اين وجود حضرت امام، ربط پديده هاي عالم با خداي سبحان را، رقيقتر از آن مي داند هر چند معتقد است با اين ربط قابل بيان نيست و وصف ناشدني است، چرا كه الفاظ، نمي توانند، بار آن معاني را تحمّل كنند. اگر بخواهيم از اين ربط، خبر دهيم و آن را در قالب الفاظ بريزيم، بهترين تعبير، جلوه و ظهور است كه در تعبيرات عارفان موجود است و ريشه آن را در آيات قرآن و برخي از ادعيّه مي توان مشاهده كرد.

از جمله اين آيه شريفه: (فلمّا تجلّي ربّه للجبل جعله دكّا و خرّ موسي صعقاً.) (اعراف/143) (پس چون پروردگار او بر كوه تجلّي نمود، آن را از هم فرو پاشيد و موسي مدهوش بر زمين افتاد.) در اين آيه سخن از تجلّي و جلوه گري خداي سبحان بر حضرت موسي است. نظير اين بيان را در دعاي سمات و مناجات شعبانيه نيز شاهديم. در دعاي سمات، خدا را چنين سوگند مي دهيم: (وبنور وجهك الذي تجلّيت به للجبل فجعله دكّا وخرّ موسي صعقاً) كه اشاره به همان جريان حضرت موسي دارد كه قرآن نقل كرده است. در مناجات شعبانيه نيز، مي خوانيم: (الهي و اجعلني ممّن ناديته فاجابك ولاحظته فصعق لجلالك فناجيته سراً.) (خدايا !مرا از آنان قرار ده كه چون او را ندا دهي، پاسخ گويد و چون به او توجّه نمايي، از تجلّي و عظمت جلالت، مدهوش گردد.)

بنابراين اگر چه فيلسوفان و فقيهان، براي بيان رابطه جهان هستي با خداوند، از علّت و معلول، خالق و مخلوق و يا اثر و مؤثر سخن مي گويند، ولي تعبير كتاب و سنّت، تجلّي و ظهور است زيرا كه اين تعبير، بهتر مي تواند، ما را عبور دهد، تا حقيقت مطلب را بيابيم. از اين رو مي بينيم كه قرآن كريم، خداي سبحان را (نور) آسمان ها و زمين معرّفي مي كند: (اللّه نور السماوات و الارض.)(نور/35) نه اينكه فرموده باشد: (باللّه يتنّور السماوات والارض) كه به گفته امام، حاكي از نوعي جدايي و تغاير باشد. با تعبير نور آسمانها و زمين، مي فهماند كه: آسمان و زمين، ظهور نور خداست، جلوه خداست و همه موجودات، علاوه بر آنكه نورند، نور اللّه اند و خودشان هيچ نيستند و استقلال از خود ندارند.

استقلال، معنايش آن است كه موجودي از امكان و ممكن بودن بيرون رود و در رتبه و حدّ واجب قرار گيرد. در حالي كه اگر آن شعاع وجود كه موجودات را با آن شعاع و تجلّي، ايجاد نموده، از ميان رود تمام موجودات (نيست) خواهند بود، از حالت وجود بيرون مي روند و به حالت نخستشان باز مي گردند. براي آنكه، تداوم هستي، به همان تجلّي اوست، با تجلّي حق تعالي، همه عالم وجود پيدا كرده است و آن تجلّي و نور، اصل حقيقت وجود است.14

طبق آنچه، به صورت فشرده گذشت، مي بينيم كه نگاه امام به هستي چگونه است؟ او همه عالم را جلوه حقّ مي داند كه عين ربط و تعلّق به خداوندند. اين نگاهي است كه براساس نظريّه امكان فقري، در حكمت متعاليه صدرايي، به خوبي مبرهن شده است و بيان مي شود كه رابطه علّت با معلول، چگونه رابطه اي است؟15 در انديشه فلسفي امام عليّت و مبدئيّت واجب الوجود ـ تعالي شأنه ـ مثل علّيت فاعلهاي طبيعي نيست كه فاعل در موادّ موجود تغييراتي دهد. خداوند مانند نجّار يا بنّاء نيست. بلكه حق تعالي اشياء را به نفس اراده، بدون سابقه موجود مي كند و علم و اراده اش، علّت ظهور و وجود اشياست. مثال ظلّ و سايه ناقص است.

دو مثال، تاحدودي مي تواند، اين رابطه را براي ذهن آشكار كند، يكي مثال موج دريا است. موج نسبت به دريا، از دريا خارج نيست. درياست كه متموّج مي شود وقتي نگاه مي كنيم دو چيز است: درياست و موج دريا، موج يك مفهوم عارضي براي درياست ولي واقع مطلب اين است كه غير از دريا چيزي نيست. موج دريا همان درياست. عالم هم يك موجي است. مثال ديگر نسبت ذهن به نفس انساني است كه به مجرّد اراده نفس و تصميم بر خلق صور ذهني، ايجاد مي كند و آنچه را در غيب هويّت خويش است، اظهار مي نمايد.16

حضرت امام تصريح مي كند كه اين مطالب، مسايل توحيد مطلق است و اگرچه با برهان ثابت شود ولي نياز به مشاهده دارد، چون برهان، محجوبيّت است و مانع رؤيت است، كوري است. قلب بايد اين مطالب را بيابد. قلب همانند طفل است كه بايد كلمه به كلمه به او آموخت و بايد آن كسي كه به برهان مسايل را اداراك عقل كرده، به طور هجّي كردن به قلبش برساند، وقتي با تكرار با مجاهده و امثال ذلك، به قلب رسيد، قلب ايمان مي آورد كه (ليس في الدار غيره ديّار.) (و اگر هم نتوانست بيابد، لااقل انكار نكند، اينطور نباشد كه آدم هرچه ندانست، انكار كند. بايد احتمال صحت داد. (كلّ ما قرع سمعك، ذره في بقعة الامكان.) هر چه را انسان شنيد، بگويد: ممكن است، درست باشد و آن را ردّ ننمايد.17

كسي كه صحيفه حيات حضرت امام را با تأمّل ورق زند، به خوبي مي يابد كه خود او، علاوه بر برهان، قدمهايي بلند را در مسير شهود حقايق و اسرار بالا برداشته بود. و آنچه را از راه انديشه با برهان فلسفي و تأمّل عقلاني به اثبات رسانيده بود، به قلب خود وارد كرده و به آن ايمان داشت. و همين ايمان به توحيد و ايقان شهودي كمال مطلق، نه تنها خمير مايه و اساس مباني براي تمامي افكار و انديشه هاي ايشان در عرصه هاي مختلف سياسي، فلسفي، اجتماعي و ديني و غيره مي باشد بلكه با توجه به اين مبناي اصيل است كه تمام موضع گيري ها و اعمال سياسي و غير سياسي ايشان بايد تفسير گردد و از اين نگاه به آن نگريسته شود.

در واقع آنچه امام را، امام مي نمود و او را از ديگران ممتاز كرده و در او ژرف نگري، صلابت، شجاعت، زهد، همّت بلند، اعتماد به نفس، عبادت، خضوع، مردم خواهي، آزاد انديشي، ساده زيستي و ده ها خصلت و برجستگي ويژه مي بخشيد و مي توانست در برابر دشمنان همچون كوه استوار باشد و لحظه اي ترديد ننمايد، ترس را بترساند و دشمن و مكايد آن را به خوبي بشناسد، همگي ناشي از انديشه توحيدي او بود. او خود، پيش از همه و بيش از همه يگانه موعظه حق تعالي را به گوش جان شنيده بود: (قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني و فرادا.)(سبأ/ 46) و از درون، انقلابي در خود پديد آورده بود و شيطان جان خويش، عنان نفس امّاره را در دست داشت.

و چون اين قيام للّه را به انجام رسانيده بود، به خوبي مي يافت و شهود مي نمود كه تنها راه اصلاح درون و برون، جان و جهان، دنيا و آخرت، در همين قيام للّه نهفته است. نخست قيام دروني كرد و خود را نجات داد و آنگاه براي نجات امّت خود به حركت افتاد و در انديشه آزادي مردم خود، از يوغ تمامي اسارت هاي دروني و بروني، راه قيام للّه را به آنها نماياند. و آنچنان نهيب بر دشمنان مملكت، همچون رژيم شاهنشاهي، امريكا و اسرائيل كشيد كه انديشه آن به تنهايي ديگران را آشفته مي نمود.

تصميمي چون سرنگوني رژيم سلطنت و رويارويي با بتهاي جهاني، تنها در عهده موحّدان عالم است كه هرگز هيچ سياستمداري، به تنهايي نمي تواند آن را به ذهن خود خطور دهد. البته بحث از تأثير انديشه و ديد توحيدي بر سيره عملي حضرت امام، و رابطه اي كه با سيره سياسي و حكومتي ايشان داشته است، موضوع بحث مفصّل ديگري است كه مجال خاصّ خود را مي طلبد.

 

 

3ـ مبناي جهت گيري دعوت انبياء از ديدگاه امام خميني

 

 

از مسايل برجسته و بنيادين انديشه امام، تكيه بر توحيد به عنوان هدف بعثت انبياء است. در اين باره او مي گويد: (آنچه كه انبياء براي آن مبعوث شده بودند و تمام كارهاي ديگر مقدّمه آن است، بسط توحيد وشناخت مردم از عالم است.18) و در موردي ديگر تأكيد مي كند: (تمام مقاصد انبياء برگشتش به يك كلمه است و آن معرفت اللّه [است].)19 البته (خداوند، هدف بعثت انبياء) نظريّه اي است كه برخي از نويسندگان معاصر نيز آن را دنبال كرده اند، ولي شرح و تفسيري كه آنها از آن ارائه مي دهند، در افقي متضادّ با انديشه امام نسبت به اين نظريه است.20 آنها در تفسير و شرح نظريّه (خداوند، هدف بعثت انبياء) معتقدند: ابراهيم به عنوان باني مكتب توحيد، با نمرود، سخني جز پرستش خدا نمي گويد و كاري با پادشاهي او ندارد. در فرهنگ بشري كاخ شرك را ويران و به سرزمين غير ذي زرع مكّه هجرت مي كند تا فرزندانش خانه دار خدا و بر گزار كننده نماز باشند موسي نيز مانند ابراهيم كاري با امپراتوري و قصد سرنگوني فرعون را نداشته و با قول ليّن مطالبه رهايي بني اسرائيل را مي نمايد.21 در اين تفسير، انگيزش پيامبران براي انقلاب عظيم عليه خود محوري انسان ها و سوق دادن آنان به سوي آفريدگار جهان مورد تأييد قرار مي گيرد، ولي گفته مي شود: براي رسيدن به جامعه توحيدي و خدامحور، آنان كاري با تاج و تخت ستمگران ندارند.

مشكل اساسي اين نظريّه (خدا، هدف بعثت انبياء) اين است كه توحيد ناب را در نيمه راه رها نموده و آن را ابتر مي گذارد. چرا كه حداكثر در حدّ توحيد ذات و يا صفات متوقف مي شود و به مراحل متكامل و رشد آخرين توحيد، كه توحيد در ربوبيّت تشريعي است و حدّ نصاب آن به حساب مي آيد و مرحله اساسي تعارض اميال و خواهشهاي نفساني انسان در برابر توحيد است، ارتقا نمي يابد. اين است كه اين تفسير در قطب مخالف انديشه امام قرار مي گيرد. امام معتقد است: مسلك هاي توحيدي و اديان آسماني به همه ابعاد بشر كار دارند. از پيش از تولّد نوزاد انساني، نسبت به نظام تشكيل خانواده و چگونگي تربيت او تا ديگر ابعاد زيست او در جهان برنامه دارد.22 امام در شرح و تفسير مقصد انبيا، ضمن تكيه بر اينكه انبيا براي اصلاح انسان و آدم درست كردن آمدند. مي فرمايد: (اقامه عدل، همين درست كردن انسان هاست) چرا كه عدل و ظلم رفتاري انساني است و از انسان پديد مي آيد و (اقامه عدل، متحول كردن ظالم به عادل است.23) در انديشه امام، تشكيل حكومت و دخالت در سياست جزء اهداف انبياست، ولي هدف غايي و نهايي نيست، حكومت براي انبيا هدف ميان مدّت و در واقع ابزاري است براي رسيدن به اهداف عالي و برترين، اين جمله امام را ببينيد: (انبيا نيامده اند، حكومت درست كنند، حكومت را مي خواهند چه كنند؟ اين هم هست، امّا نه اين است كه انبيا آمده اند كه دنيا را اداره كنند، حيوانات هم دنيا دارند، كار خودشان را اداره مي كنند. البته بسط عدالت، همان بسط صفت حق تعالي است براي اشخاصي كه چشم دارند. بسط عدالت هم مي دهند، عدالت اجتماعي هم به دست آنهاست. حكومت هم تأسيس مي كنند، حكومت كه حكومت عادله باشد، لكن مقصد اين نيست. اينها همه وسيله است كه انسان برسد به يك مرتبه ديگري كه براي آن انبيا آمده اند.24)

بنابراين در انديشه حضرت امام، براي انبيا دو دسته اهداف ترسيم مي شود و اين اهداف در عرض يكديگر نيستند، بلكه در طول هم قرار مي گيرند كه عبور از يك مرحله، لازمه رسيدن به مراحل بالاتر مي باشد. بالاترين و والاترين هدف همان بود كه امام به عنوان يك كلمه از آن ياد مي كند: (معرفت اللّه). اصلاح انسان و تربيت بشر نيز كه جزء اهداف انبياست، براي رسيدن به همان توحيد ناب است. (أفرأيت من اتّخذ الهه هواه.) (جاثيه/23). خود محوري انسان، با توحيد قابل جمع نيست، بنابراين رسيدن به توحيد، از اين مسير مي گذرد. اقامه عدل، تشكيل حكومت و دخالت در ابعادي اجتماعي حيات بشري، نيز كه جزء اهداف انبيا قرار مي گيرد، براي تربيت انسان است و اين انسان تربيت يافته است، كه موحّد واقعي است و هدف برترين نهضت انبيااست. مراحل سه گانه بالا، چنين قابل ترسيم است:

اقامه عدل و تشكيل حكومت ،تربيت انسان ، معرفة اللّه و بسط توحيد

در انديشه حضرت امام، بسط توحيد و معرفت اللّه، مقصد عالي حركت پيامبران است و آنان براي رسيدن به اين هدف بلند، دو شغل اساسي دارند: يكي آزادي بشر از اسارت نفس (شيطان درون) و ديگري آزادي بشر از اسارت ستمگران (شيطان برون). اين دو شغل انبياست كه در سيره پيامبران الهي همچون حضرت موسي و حضرت عيسي و پيامبر اكرم متبلور است. شيوه حضرت عيسي هم، همين بوده است و اگر در تعليمات آن حضرت مبارزه با متكبران كم رنگ تر است، سرّش عمر كوتاه مدّت آن حضرت و كمتر تماس داشتن با مردم بوده است.25 و بدين ترتيب مقوله آزادي در محتواي واقعي توحيد مطرح مي شود. اين انديشه حضرت امام، برگرفته از مباني توحيدي است كه در آيات قرآني متبلور است.

در بيان هدف بعثت، قرآن مي فرمايد: (ولقد بعثنا في كلّ امّة رسولاً ان اعبدوا اللّه واجتنبوا الطاغوت.) (نحل/36). در كنار پرستش خداي سبحان، گريز از طاغوت جزء اهداف بعثت است. اين است كه در كنار دعوت توحيدي انبيا شاهد مبارزه اي بي امان از سوي آنان با طاغوت و ستمگران مي باشيم. اگر ابراهيم خليل با نمرود سخني جز پرستش خدا نمي گويد و كاري با پادشاهي او ندارد و اگر موسي مانند ابراهيم، كاري با امپراتوري فرعون ندارد و اگر پيامبر اسلام را كه مردم را به توحيد مي خواند، كاري با قدرتمندان و زورمداران جزيرة العرب نيست، پس جنگ ميان موحّدان و مشركان در طول تاريخ چگونه تفسير مي شود؟

وقتي پيامبر اكرم(ص) مي فرمود: (لكم دينكم و لي دين) (كافرون/6) آيين شما براي خودتان و آيين من براي خودم، چرا در برابر اين پيام خردمندانه مقاوت كردند و از شكنجه او و يارانش از پاي ننشستند وقتي پيام او (لا اكراه في الدين) (بقره/256) بود و با بيان رسا اعلام مي فرمود: در اعتقاد و ايمان به آيين، اجبار و اكراهي وجود ندارد، چگونه با اين انديشه به مبارزه برخاستند؟ اگر تفكّر و انديشه اي در بُن دندان، با منافع اربابان زر و زور و تزويركار نداشته باشد و آن را تهديد ننمايد، صرف يك عقيده و انديشه، نبايد مخالفان را به عكس العمل وادار نمايد و به صف آرايي كشاند؟ حتي در عرصه يك نظريّه علمي مربوط به علوم تجربي مثل چرخش زمين بر گرد خورشيد، مبارزه و خشونت وقتي به جريان مي افتد كه تهديدي متوجه منافع قدرتمندان شود. اين است كه اگر انديشه توحيد ناب، در فكر بسط در جامعه باشد، گوهري را در دل خويش پرورش مي دهد و آثار و لوازمي درپي دارد كه خدايان زور و زر نمي پسندند و اربابان تزوير وجودش را بر نمي تابند.

لوازم و آثار توحيد ناب است كه انسان موحّد را به عرصه اجتماع مي كشاند و در صحنه كارزار با منافع طاغوتيان، براي اقامه عدل و بسط قسط و رهايي بشر از ستمگران، قرار مي گيرد. بي گمان توحيدي كه تنها در محدوده ذكر زباني باشد و با تمام پتانسيل خود، و در تمامي مراحل تكويني و تشريعي، حضور به هم نرساند، با منافع بُتان و مشركان تعارضنخواهد داشت و عليه او نيز هيچ اقدامي صورت نخواهد گرفت، چرا كه كسي را به مبارزه نطلبيده و با مقوله سياست و قدرت بيگانه بوده است. سرّ آنكه قرآن كريم، يهود و نصاري را مشرك مي خواند، همين بود كه آنان فرمان اربابان كليسا و كنيسه را بي چون و چرا مي پذيرفتند و فرمان الهي را گردن نمي نهادند. (اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون اللّه) (توبه/ 31).

در انديشه حضرت امام انبيا نمي خواستند كه جنگي باشد، دعوت به گرفتن كشور در دعوت انبياء نبوده است.26 ولي از آنجا كه براي ساختن انسان در مسير كلمة اللّه آمده اند، براي تمامي ابعاد بشر برنامه دارند. در ديگر مسلك هاي غير توحيدي كه سخن از سياست و قدرت مطرح مي شود، هدف حفظ دنيا و برقراري نظم مي باشد و كاري با باطن و معنويات انسان ندارند. برخلاف مسلك هاي توحيدي و اديان آسماني كه به همه ابعاد بشر كار دارند. از شرايط ازدواج و احكام و آداب دوران حمل، تا تولّد و شير دادن و تربيت. اينها براي آن است كه اديان الهي، به تمام ابعاد انسان توجّه دارند و براي تربيت بشر آمده اند.27 و در همين چهارچوب توجّه به سياست در درون دعوت پيامبران تعريف و تبيين مي شود.

 

 

4ـ تعامل توحيد وسياست در انديشه امام

 

 

همانطور كه در تبيين مراحل مختلف توحيد در نظام معرفتي اسلام گذشت، يكي از ابعاد ربوبيت الهي، ربوبيّت تشريعي است و براساس آن انسان موحّد معتقد مي شود كه ربوبيّت الهي همانطور كه مقتضي در اختيار قرار دادن اراده آزاد و ابزار آن به انسان است، دستورالعمل و نسخه رفتار صحيح را نيز در اختيار او مي گذارد كه با متابعت از آن به سعادت و فلاح ابدي نايل مي گردد. بنابراين، انسان بايد تنها از قانون و فرمان الهي پيروي كند، تا سعادتمند باشد. بنابراين توحيد در قانون گذاري و توحيد در حاكميّت، از ابعاد ربوبيّت تشريعي تلقّي مي شود.

حضرت امام، بر اساس همين مبناي بازگو شده وقتي از مشروعيّت حكومت و حق حاكميّت سخن مي گويد، معتقد است: تأسيس حكومت و نظام سياسي، يكي از نيازهاي ضروري بشر است و از احكام روشن عقل به حساب مي آيد. ولي به حكم عقل، تأسيس حكومت به طوري كه فرمانبرداري بر مردم لازم باشد، از كسي رواست كه مالك همه چيز باشد و هر تصرفي در آنها كند، تصرف در مال خود باشد و چنين شخصي خداي عالم است كه مالك تمام موجودات و خالق ارض و سماوات است. پس هر حكمي كه جاري كند و هر تصرفي بكند، در مملكت خود انجام داده است. و اگر خدا به كسي حكومت داد و حكم او را توسط پيامبران لازم الاطاعة دانست، بر بشر نيز پيروي لازم مي شود. و غير از حكم خدا و كسي كه خدا تعيين كرده، هيچ حكمي را بشر نبايد بپذيرد زيرا كه ديگران هم بشرهايي هستند كه مثل خود او شهوت و غضب دارند، شيطنت و خدعه دارند، منافع شخصي خود را مي خواهند و منافع ديگران را فداي منافع خود مي نمايند.28

حضرت امام علاوه بر آنكه توحيد در حاكميت سياسي را با برهان عقلاني بالا به اثبات مي رساند، آيات سياسي از قرآن را هم گواه آن مي داند، از جمله: (و من لم يحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الكافرون ) (مائده/44)، (ومن لم يحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الظالمون) (مائده/45)، (و انزلنا اليك الكتاب بالحقّ مصدّقا بما بين يديه من الكتاب و مهيمناً عليه فاحكم بينهم بما انزل اللّه ولاتتبّع اهوائهم عمّا جائك من الحقّ) (مائده/48).29

بدين ترتيب حضرت امام با بهره گيري از برهان فلسفي و تأكيد بر وجود غريزه نفع طلبي و خودخواهي بشر و با استفاده از آيات قرآني حاكميت سياسي را نيز زير پوشش توحيد قرار مي دهد و جزء مراتب آن تلّقي مي كند تلخيص مبناي انديشه سياسي امام آن است كه كسي جز خدا حق حكومت بر كسي ندارد و حق قانونگذاري نيز ندارد و خدا به حكم عقل بايد خود براي مردم حكومت تشكيل دهد و قانون وضع كند. امّا قانون همان قوانين اسلام است كه وضع كرده و اين قانون براي همه و براي هميشه است و امّا حكومت در زمان پيغمبر و امام با خود آنهاست كه خدا با نصّ قرآن اطاعت آنها را بر همه بشر واجب كرده و در اين زمان حكومت و ولايت با فقهاست.30

اين مبنا كه در هسته مركزي انديشه حضرت امام قرار دارد و از محكمات مباني انديشه سياسي او و از اصول جهت گيري ايشان در طول تاريخ حيات سياسي خود، محسوب مي شود. و بر اساس آن رمز حركت يك انسان موحّد و راز ورود او به عرصه جامعه و مقولاتي چون سياست گشوده خواهد شد. يك موحّد راستين براي عشق به اللّه و اينكه همه جهان را تجلّي و جلوه حق تعالي مي داند و تمامي هستي را كلمات و نشانه هاي ذات ربوبي مي بيند و در همه چيز و همه جا، خداوند را شاهد و ناظر مي يابد، براي تقرّب الي اللّه و براي انجام تكليف و ايفاي فرماني كه خداوند متعال از طريق وحي بر دوش او نهاده به ميدان مي آيد و در عرصه حيات جمعي به نقش آفريني مي پردازد. به تعبير حضرت امام: (كار مي كند، امّا براي خدا، شمشير مي زند براي خدا، مقاتله مي كند براي خدا، قيامش براي خداست. همه اين جنگهايي كه در مقابل كفار و در مقابل ستمگرها شده از اصحاب توحيد و از اين دعا خوانها بوده است.)31 امام راحل براي تبيين همين نقش توحيد و به عنوان گواه گفتار خويش به روايتي تاريخي مربوط به جنگ جمل كه در توحيد صدوق آمده است اشاره مي كند.32 در جنگ جمل، عربي بيابان نشين در برابر اميرمؤمنان(ع) ايستاد و گفت: آيا مي گويي خداوند يكي است؟! در اين حال مردم به او هجوم آوردند و گفتند: اي مرد، مگر نمي بيني اميرمؤمنان پريشان خاطر است؟ در اين لحظه حضرت فرمود: (دَعُوهُ فانّ الذي يريده الاعرابي هو الذي نُريده من القوم.) آنچه اين عرب صحرانشين از آن مي پرسد، همان است كه ما از اين مردم مي خواهيم.33

طبق اين روايت، امام علي(ع) جنگ جمل را، جنگي توحيدي و براي دعوت به توحيد مي داند، با آنكه، گروهي كه در برابر او صف آرايي كرده بودند، همگي رو به قبله نماز مي گزاردند و به شهادتين زبانشان گويا بود، ولي با اين وجود، اميرمؤمنان(ع)، ايمان اين گروه را ايمان توحيدي نمي داند و در برابرشان مي ايستد. حكمت مطلب چيست؟ سرّش آن است كه اصحاب جمل با وجود اقرار به توحيد ذاتي و توحيد صفاتي، وقتي به مرحله توحيد در تشريع و حاكميّت سياسي مي رسيد، قدمهايشان مي لرزيد و حاضر به پيروي از آن نظام سياسي كه خداوند متعال، فرمان به اطاعت از آن داده بود، نبودند. وقتي دست به فتنه گري زدند و به تهديد نظام سياسي توحيدي پرداختند، اميرمؤمنان نيز مجبور به مقابله گرديد تا چشم فتنه را از حدقه بيرون آورد و امنيت را به پيكره جامعه اسلامي بازگرداند.

و از همين جا مي توان به راز اين نكته پي برد كه چرا (امامت) در انديشه پيروان عترت طاهره(ع) در قلمرو اصول قرار مي گيرد و در كنار توحيد از آن ياد مي شود. امامت به عنوان رهبري سياسي و رياست ديني و دنيا از لوازم اساسي توحيد است و توحيد، بدون امامت، به حدّ نصاب لازم نرسيده است. حضرت ثامن الائمه(ع) در حديث مشهور سلسلة الذهب كه در جمع دوازده هزار نفري انديشمندان نيشابوري و در آن شرايط حسّاس سياسي بازگو شد، فرمودند: شنيدم از پدرم موسي بن جعفر(ع)، كه او از پدرش و پدرانش، از اميرمؤمنان(ع) و او از پيامبر اكرم(ص)، از قول جبرئيل، اين حديث قدسي را: (كلمة لا اله الاّ اللّه حصني، فمن دخل حصني امن من عذابي)،34 (كلمه لا اله الاّ اللّه دژ مستحكم من است و كسي كه در اين دژ مستحكم من وارد شود، از عذاب الهي در امان خواهد بود). آنگاه پس از آنكه مركب گامهايي را پيش گذاشت، حضرت جمعيّت حاضر را مورد خطاب قرار داد و در ادامه حديث فرمودند: (با شرايطش و من يكي از آن شرايط هستم.) اين تكمله در روايت، بازگوگر پيوند عميق توحيد با امامت و ارتباط ميان كلمه لا اله الاّ اللّه و پيروي از نظام و نهاد سياسي برآمده از متن فرمان الهي است.

طبق اين روايت شريف، آنگاه كلمه توحيد، مي تواند مفيد باشد و انسان را سعادتمند گرداند و او را در قلعه اي تسخيرناپذير و امنيت يافته از شعله برافروخته آتش الهي قرار دهد، كه ناب و خالص باشد و مرتبه خلوص توحيد با پيروي تمام عيار از فرمان خداوند در اطاعت از امامت و نهادي كه رهبري جامعه را به دستور خداوند متعال در دست دارد، قابل تحصيل است.

و البته از آنجا كه اين مرحله، از عالي ترين مراتب و درجه توحيد است و طبق آنچه در روايات مطرح شده، جايگاهي بس رفيع و ويژه دارد پيمودنش بس گران و دشوار است. به طوري كه چهره هايي شاخص، با سابقه هايي درخشان، همچون طلحه و زبير كه با شرك آشكار به مبارزه برخاسته و در راه اعلاي كلمه توحيد شمشير از نيام كشيده بودند، در اين مرحله همچون شيطان، پايشان لغزيد و امكان ادامه راه برايشان ميّسر نگرديد. كساني چون معاويه هرچند در بانگ اذان، شهادت به يگانگي حق سر مي دهد ولي در واقع مشركي است كه در برابر وليّ اللّه مقاومت مي كند و مانع اقامه عدل و بسط قسط و توحيد مي گردد و به عنوان (قيام للّه) بايد در برابر تجاوز و ستمگري او ايستاد.

 

 

5ـ توحيد، مبناي فكري حكومت اسلامي:

 

 

طبق آنچه گذشت; مقوله سياست، در نهضت انبيا، براساس توحيد و با محوريّت آن شكل مي گيرد و همين مبنا را در انقلاب اسلامي ايران و رهبري امام خميني(ره) شاهديم. ريشه اصلي انقلاب را نداي توحيدي امام و غايت قصواي آن را از زماني كه امام در قم فرياد برآورد تا زماني كه وصيت نامه ايشان براي ملّت ايران قرائت شد، تشكيل جامعه اي براساس معيار و موازين توحيدي تشكيل مي دهد. بر اين اساس (توحيد) به عنوان اصلي ترين مبناي انديشه سياسي امام مطرح است كه بايد در سيره نظري و عملي و حكومتي ايشان مورد ارزيابي و توجّه قرار گيرد. توجّه و انديشه در اين مبنا بهترين چراغ فرا روي آيندگان در تحكيم و حفظ مباني انقلاب و حكومت اسلامي تا رسيدن به سر منزل مقصود است.

نگاهي به اولين سند تاريخي به يادگار مانده از حضرت امام، براي كسي كه مي خواهد به تحليل انقلاب اسلامي پردازد و مباني و اهداف و آرمانهاي آن را جويا شود، الهام بخشي پر بها است.36 امام در اين سند، با بيان آيه كريمه (قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني و فرادا)، قيام للّه را يگانه راه اصلاح جهان مي بيند و بر اين انديشه است كه در اين آيه، خداي تعالي از سرمنزل تاريك طبيعت تا منتهاي سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظه هايي است كه خداي عالم از ميان تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده است.

اين كلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قيام براي خداست كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوه هاي گوناگون عالم طبيعت رهانده. قيام للّه است كه موسي كليم را با يك عصا بر فرعونيان چيره كرد و تمام تاج و تخت آنها را به باد فنا داد و نيز او را به ميقات محبوب رسانيد. قيام براي خداست كه خاتم النبيين(ص) را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جاي آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسين او ادني رسانيد.

حضرت امام در اين پيام كه در تاريخ 1323.2.15، و در حدود سنين چهل و سه سالگي نشر يافته، در پي ذكر (قيام للّه) به عنوان يگانه راه كار اصلاح درون و برون، به برشماري سياهي ها و تيره روزي هاي، جامعه ايراني بلكه همه ملل مسلمان در آن زمان مي پردازد و ريشه تمامي آنها را در اين بيان مي آورد كه: خود خواهي و ترك قيام براي خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران درآورده ، قيام براي منافع شخصي است كه روح وحدت و برادري را در ملّت اسلامي خفه كرده و مشتي شهوت پرست را بر سرنوشت شيعيان مسلط نموده كه به نابودي حرث و نسل و اجراء قوانين خلاف ديني و قانون و فساد اخلاق و توسعه فحشاء مشغولند.

آنگاه امام، همه خير خواهان جامعه از عالمان ديني تا فرهيختگان متدين و وطن خواه را به گوش دادن موعظه الهي فرا مي خواند و مي فرمايد: (امروز روزي است كه نسيم روحاني الهي وزيدن گرفته و براي قيام اصلاحي بهترين روز است.)37

بنابراين طبق سند بالا، آنچه محور هر حكومت اصلاحي قرار مي گيرد، در انديشه امام توحيد و قيام للّه است.

(قيام للّه) را عارفان نخستين منزل براي سلوك مي دانند و آن را با نام (يقظه) مي خوانند38 و حضرت امام در انديشه اي جامع نگر نسبت به دين، همين يقظه و بيداري را در سند ياد شده، رمز موفقيت براي رشد دروني و كمال بيروني مي شمرد و با اين هدف و با اين بانگ، مسير نهضت خود را در دوران طولاني مبارزات و پس از پيروزي انقلاب به ترسيم مي كشد. چنانكه در پاريس با خبرنگار تايمز نيز همان مطلبي را كه سي و چهار سال پيش از آن در قم فرموده بود، مجدّداً بازگو كرد كه ريشه تمام عقايد توحيد است و آنگاه براساس توحيد، مقوله هاي بسيار سنگين و گرانمايه اي چون آزادي، نفي سلطه و نفي تبعيض نژادي، مبارزه با استبداد و استعمار و برابري را از آن استنتاج مي نمايد.39

حضرت امام، پس از انقلاب هم، وقتي براي امّت خود، تفسير سوره حمد تدريس مي كند، بازهم بر روي يقظه (قيام للّه) به عنوان نخستين موعظه الهي تكيه مي كند و به جامعه خود راه خودسازي و پيمودن راه سعادت اخروي را مي آموزد.40 همچنين در نامه حضرت امام به گورباچف، جلوه اي ديگر از آواي توحيدي او را مي توان يافت.41

در نهايت هم، حضرت امام، همان مضموني را كه متواتر در بيانيه ها و خطابه هاي خويش بر پيروان و دلدادگان خود القا نموده بود،در وصيتنامه سياسي ـ الهي خويش، براي ثبت در سينه تاريخ متذكّر مي شود و به همگان نشان مي دهد كه اگر بخواهند به تحليل انقلاب بنشينند و اهداف ملّت ايران را در فداكاريهاي نهضت نمايان سازند و مباني اساسي انديشه رهبري كبير انقلاب و اصول جهت گيري هاي او را در طول ده ها سال قيادت و زمامداري كشف و بازگو نمايند، از كجا بايد آغاز كنند.

سخن امام، در خاتمه وصيتنامه اين است: (آنچه كه شما ملّت شريف و مجاهد براي آن بپا خاستيد و دنبال مي كنيد و براي آن جان و مال نثار كرده و مي كنيد والاترين و ارزشمندترين مقصدي است و مقصودي است كه از صدر عالم در ازل و از پس اين جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مكتب الوهيت به معناي وسيع آن دايره توحيد با ابعاد رفيع آن است كه اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غيب و شهود است و آن در مكتب محمّدي ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ به تمام معني و درجات و ابعاد متجلّي شده و كوشش تمام انبياء عظام ـ عليهم سلام اللّه ـ و اولياء معظّم ـ سلام اللّه عليهم ـ براي تحقق آن بوده و راه يابي به كمال مطلق و جلال و جمال بي نهايت جز با آن ميسر نگردد، آن است كه خاكيان را بر ملكوتيان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه براي خاكيان از سير در آن حاصل مي شود براي هيچ موجودي در سراسر خلقت، در سرّ و علن حاصل نشود.42)

درسي را كه ملّت ايران در آينه گفتار و رفتار امام خويش فرا مي گرفت، در شعارهاي روزهاي قبل و بعد از بيست و دوّم بهمن ماه پنجاه و هفت، به خوبي جلوه گري مي نمود. و تجلّي آرمان هاي توحيدي را با مروري دوباره بر شعارهاي محوري آن دوران مي توان يافت. بانگ اللّه اكبر، بت شكني خميني ـ روح مني خميني، و نهضت ما حسينيه ـ رهبر ما خمينيه، تبلور اهداف مبارزاتي انقلاب بود. پيامهاي امام در آينه شعارهاي ملّت منعكس مي شد و آرمانهاي ملّت در آينه كلام امام بازتاب مي يافت و از توازي اين دو آينه، بي نهايت تصوير جمال و جلال تشكيل مي شد. ملّت در امام خويش، ابراهيمي جستجو مي كرد كه با تبر خود به مبارزه با نمروديان پردازد و امام در امّت خود، تحقّق اهداف انبياء و اولياء الهي را مشاهده مي نمود.

بسيار ناصواب است اگر رهبري امام رهبري كاريزماتيك تفسير شود و مشروعيت اقتدار او از نوع مشروعيت فرّه مندانه تحليل گردد. اين تفسير ناشي از نشناختن امام و درك نكردن امّت اوست. بي ترديد، اگر امام به عنوان پرچمدار توحيد و مردي از تبار ابراهيم و عالمي فرزانه كه در روايات از پيامبران بني اسرائيل برتر شناخته شده، علمدار نبود و اگر ميليون ها عاشق اهل بيت(ع)، او را به عنوان نايب ولي عصر ـ عجل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ و مرجع تقليد نمي شناخت، هرگز قادر نبود، دست به كاري كارستان زند و رژيم سلطنتي دو هزار و پانصد ساله را كه به مخيّله هيچ متفكّر سياستمداري خطور نمي كرد، سرنگون نمايد و دست چپاولگر بيگانه را از كشور ايران قطع نمايد. چه بسيار اصلاح طلبان فرّه مند و با ويژگيهاي شخصيتي برجسته را ملّت ايران به خود ديده، كه يا روحاني نبوده اند و يا اگر هم عالم ديني بودند، چون لواي زعامت و مرجعيت را در دست نداشتند، حركاتشان ابتر ماند و هرگز ملّت ايران به طور يكپارچه پشت سر آنها به حركت نيفتاد ملّت ايران در طول تاريخ حيات سياسي خويش، در نهضت تنباكو و مشروطيّت و انقلاب اسلامي و غيره، اين حقيقت را نشان داده كه در صورتي اعتماد مي كند و پيروي و بيعت خود را تا جانفشاني و ايثار به ظهور و بروز مي گذارد كه علمداري در دست مرجعي خدا ترس و الهي و نايبي راستين از نايبان امام زمان ـ عليه السلام ـ باشد. اين مشروعيّت و اقبال يكپارچه عمومي، همان است كه در زبان ديني از آن به رهبري ولايي ياد مي شود و تفاوتي ژرف و عميق با رهبري كاريزما دارد.

آنچه به عنوان ماحصل و چكيده بحث مي توان گفت آن است كه در مسأله انتظار از دين و معرفت ديني هر چند امام در انديشه عزّت براي مسلمانان و توسري خور نبودن آنان است، ولي محدود كردن نظريّه ايشان، به اين نكته محدود، جفاي بزرگي است كه بر او رفته است.43 انديشه امام در معرفت ديني، انديشه اي جامع نگر است. او در انتظار از دين، نه دين را تنها معطوف به دنيا مي كند و نه تنها به آخرت نظر مي افكند; توجّه او به قيام للّه است و او از توحيد همه نيكي ها و خوبي ها را براي تمامي انسانيت مي آموزد. در انديشه توحيدي او هم انقلاب دروني وجود دارد و هم انقلاب بيروني. هم دنياي دموكراتيك ترسيم مي شود و هم دنياي انقلابي، بدون آنكه لوازم و آثار منفرد يكي از اين دو را دارا باشد و يا تنها محدود به آنها گردد. انديشه توحيد، رسيدن به كمال مطلق است و در كمال مطلق، همه خوبي ها و زيبايي ها يك جا حضور دارد. انديشه توحيد، به عنوان انديشه اي فراي همه انديشه ها، هديه و ارمغاني است كه امام خميني از جهان شرق و جايي كه خورشيد وحي طلوع كرده، به جهان غرب، جايي كه در آن فروغ وحي و توحيد به افول گراييده، اعطا مي كند. امام در دهكده نوفل لوشاتو، نداي توحيدي پيامبران الهي را يك بار ديگر سرمي دهد،44 باشد كه قلوب سرد و يخ زده جهان تكنولوژي، در زمستان پنجاه و هفت، اين آهنگ زيبا و دلنشين را بشنود و حرارت اميد و تعالي در او دوباره به گرما افتد و جان هاي سرد و يخ زده را به حركتي نو در مسير رشد، به سوي فضايل اخلاقي و كسب مكارم انساني و تجلّي اسما و صفات حسناي الهي در درون جهان خسته آنان وادارد

.پي نوشت ها:

1ـ نگاه كنيد به: امام خميني، صحيفه نور، ج4، ص166ـ167 (وزارت ارشاد اسلامي ـ بهمن 61).

2ـ به نقل از: محمدتقي مصباح يزدي، توحيد در نظام عقيدتي و نظام ارزشي اسلام (چاپ دوم، ـ1370).

3ـ ر.ك: شيخ صدوق، التوحيد، باب11، ح9، ص144.

4ـ نهج البلاغه، خطبه اول، تصحيح دكتر صبحي صالح، ص39.

5ـ نگاه كنيد به: جعفر سبحاني، محاضرات في الالهيات، تلخيص علي رباني گلپايگاني، ص57ـ59 و محمدتقي مصباح يزدي، توحيد در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام، ص21ـ23.

6ـ نگاه كنيد به: سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج10، ص48 و ج14، ص303.

7. نگاه كنيد به: سيد محسن خرازي، بداية المعارف الالهيه في شرح عقائد الاماميه، ج1، ص56.

8. نهج البلاغه، به نقل از: محمدتقي مصباح يزدي، توحيد در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام، ص24.

9. نگاه كنيد به: صحيفه نور، ج4، ص166ـ167.

10. نگاه كنيد به: چهل حديث، حديث دوازدهم، ص195ـ 198 (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ سوم،1372) و تفسير سوره حمد، ص98ـ101 (مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1375).

11. نگاه كنيد به: چهل حديث، حديث يازدهم، ص181ـ185.

12. همان، ص518.

13. نگاه كنيد به: تفسير سوره حمد، ص175ـ 188.

14. همان، ص102ـ103 و ص132ـ133.

15. نگاه كنيد به: صدرالمتألهين، الاسفار الاربعه، ج2، ص216.

16. نگاه كنيد به: تفسير سوره حمد، ص159ـ161.

17. همان، ص163ـ164.

18. صحيفه نور، ج2، ص227.

19. همان، ج19، ص283.

20. ر.ك: مهدي بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبياء، (خدمات فرهنگي رسا،1377).

21. نگاه كنيد به: همان، ص26ـ39.

22. صحيفه نور، ج6، ص163ـ164.

23. تفسير سوره حمد، ص129.

24. همان، ص174.

25. صحيفه نور، ج18، ص32ـ33.

26. همان، ج19، ص283.

27. همان، ج6، ص163ـ164.

28. كشف الاسرار، ص181ـ182.

29. همان، ص183ـ184.

30. همان، ص184ـ185.

31. تفسير سوره حمد، ص150ـ151.

32. همان، ص151.

33. شيخ صدوق، التوحيد، ص83، ح3.

34. همان، ص24، ح21.

35. ر.ك: شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج1، ابواب مقدّمات العبادات، باب1. و شيخ كليني، الاصول من الكافي، ج1، كتاب الحجّه.

36. صحيفه نور، ج1، ص3ـ4.

37. همان، ج1، ص4.

38. عبدالرزاق كاشاني، شرح منازل السائرين، ص17.

39. صحيفه نور، ج4، ص166ـ167.

40. تفسير سوره حمد، ص128 و 145.

41. ر.ك: آواي توحيد، نامه امام خميني به گورباچف در تاريخ 67.10.11 (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني).

42. صحيفه انقلاب، وصيتنامه سياسي ـ الهي امام خميني (وزارت ارشاد،1368).

43. رجوع كنيد به سخنراني عبدالكريم سروش در همايش تبيين انقلاب اسلامي، روزنامه صبح امروز، تاريخ 78.7.14.

44. اشاره به مصاحبه با روزنامه تايمز لندن در تاريخ 57.10.18، نگاه كنيد به صحيفه نور، ج4، ص166ـ167.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید