اصول و مباني حكومت ديني(2)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:22
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4204 بار

مؤلف: آية اللّه حسين نوري همداني

 

اصل بيست و هفتم: امنيت و صلح.

درباره امنيت مطالب زيادي، از جمله فقرات زير، در نهج البلاغه آمده است:

«خدايا تو مي داني حكومت را كه تأسيس كرديم، نخواستيم با سلطنت طلبان و آنان كه در فكر حكومتند، رقابت كرده و مال و ثروت زيادي به دست آورده باشيم. مي خواستيم دين را زنده كنيم و اصلاح به وجود آوريم.»62

اصلاح طلبي اي كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در اينجا آغازگر آن است، جزء عناصر دين است.

امام صادق عليه السلام فرمود: «من استوي يوماه فهو مغبون»63، يعني هميشه بايد به جلو و به سوي پيشرفت حركت كرد و رو به اصلاح گام برداشت. «هدف حضرت علي عليه السلام از تأسيس حكومت، ايجاد امنيت فكري، مالي و رواني از همه جهت بوده است.»64 نيز مي فرمايد:

«پس لشكريان، به فرمان خداوند، قلعه هاي محكم مردم، زينت فرمانروايان، و باعث عزت دين هستند و راه هاي امنيت به اين وسيله تأمين مي شود.»65

امام علي عليه السلام در نهج البلاغه66 مي فرمايند: «شنيده ام لشكري از سوي معاويه وارد شهر انبار شده و يكي از آنان گوشواره و خلخال يك زن مسلمان و يك زن غيرمسلمان را كه در پناه اسلام بوده، ربوده است.» پس فرمودند: «هرگاه اگر مسلماني بشنود كه به امنيت لطمه اي وارد شده است، چنانچه از غصه بميرد، نه تنها بر او ملامت نيست بلكه از نظر من هم شايسته است كه از غصه بميرد.»67

اصل بيست و هشتم:

وفا به عهد و پيمان. اين اصل نيز بسيار مهم است، زيرا مردم با وجود آرزوهاي گوناگون و انديشه هاي پراكنده بر هيچ يك از واجبات الهي چون بزرگ شمردن وفاي به عهد همداستان نيستند به ويژه كه آدمي در اسلام هماره خود را با تأكيد بر نهي از پيمان شكني مواجه مي بيند. اين تعاليم ارزنده را در اواخر عهدنامه مالك اشتر، با عبارت دلنشين زير، مي توان از نظر گذراند:

«زيرا چيزي از واجبات خدا در اجتماع مردم با اختلاف هَواها و پراكندگي انديشه هاشان از بزرگ دانستن وفاي به پيمان ها نيست، و مشركين هم پيش از مسلمان ها وفاي به عهد را بين خود لازم مي دانستند، به جهت آنكه وَبال و بدعاقبتي پيمان شكني را دريافته بودند (آزموده بودند، و مسلمان ها به انجام آن سزاوارترند).»68

اصل بيست و نهم:

سعي در آباد ساختن كشور. حضرت علي عليه السلام در صدر منشور خود خطاب به مالك اشتر مي فرمايند:

«اين فرماني است از علي اميرالمؤمنين به مالك اشتر فرزند حارث در پيماني كه با او مي بندد، هنگامي كه او را به حكومت مصر مي گمارد تا چهار چيز را در صدر برنامه خود قرار دهد: جمع آوري ماليات، جهاد با دشمنان دين، سامان دادن كار مردم و شهرها را آباد ساختن.»69

مملكتي كه از جهت ماليات، مال، هزينه و بودجه تأمين است، از لحاظ دفع دشمن نيز قدرت جهادي و توانِ مدافعه قوي را دارد و در اين صورت همه كار مردم هم اصلاح شود و شهرها آباد، و اين برنامه حكومت علوي است.

اصل سي ام: فرهنگ جهاد و شهادت طلبي. اين مقوله، فصل مهمي از نهج البلاغه است:

«همانا گرامي ترين مرگ ها كشته شدن در راه خدا است و قسم به پروردگاري كه جان علي بن ابي طالب در قبضه قدرت او است، هزار ضربه شمشير خوردن بر من بهتر و آسان تر است كه در رختخواب بميرم.»70

از اين قبيل عبارات را در آخر همان نامه مالك اشتر نيز مي يابيم:

«مالكا، بعد از اين همه سفارش ها درباره سياست و مملكت داري، از خدا مي خواهم توفيق پيدا كنيم، و پايان عمر من و تو، هر دو، به سعادت و شهادت ختم شود.»71

حضرت علي عليه السلام درباره جهاد عباراتي را مي فرمايد كه به نظر بنده اگر جمع آوري شود، خود كتاب مستقلي درباره فرهنگ جهاد و شهادت طلبي است. مثلاً هنگامي كه لشكريان معاويه در جنگ صفين شريعه فرات را گرفتند و ياران علي عليه السلام را از برداشتن آب منع كردند، آن حضرت فرمود:

«لشكر معاويه ـ با تصرف شريعه فرات و منع شما از برداشتن آب ـ كارزار را با شما طالبند، پس شما بر ذلّت و خواري اقرار كنيد و شجاعت و شرافت را از كف بدهيد، يا آنكه شمشيرهاتان را از خون هاي ايشان سيراب كنيد تا از آب سيراب شود، پس مرگ ـ حقيقي ـ در زندگاني شما است اگر مغلوب شويد و ـ حقيقتِ ـ زندگاني در مرگ شما است آن گاه كه ـ بر دشمن غالب آيد ـ و مرگ با عزّت و شرافت بهتر از زندگاني با ذلّت و خواري است.»72

براي مرگ و زندگي، قاموس علي بن ابي طالب عليه السلام فصل جديدي را مي گشايد: «فالموت في حياتكم مقهورين؛ مرگ آن است كه زنده باشيد و زير سلطه ديگران»، «والحياة في موتكم قاهرين؛ ولي زندگي آن است كه بميريد در حال قدرت.» اينها واقعاً عجيب است، تا آنكه بالاخره فرمود: «العار وراءكم، والجنة امامكم.»73، و موقعي هم كه طارق بن زياد براي فتح اسپانيا همت گماشت همين خطبه را خواند و به لشكرش گفت: «العدو امامكم والبحر وراءكم»74، آن گاه اسپانيا فتح شد.

اصل سي و يكم:

روش اخذ ماليات. سيد رضي در آغاز نامه 25 نهج البلاغه ضمن عبارتِ «كان يكتبها لمن يستعمله علي الصدقات و انما ذكرنا هنا جملاً منها ليعلم بها انَّه عليه السلام كان يقيم عمادالحق و يشرع امثلة العدل، في صغير الامور و كبيرها و دقيقها و جليلها»، گويد: ما اين را نوشتيم تا بدانند كه علي بن ابي طالب عليه السلام چه قدر به جزئيات كار در هر جرياني براي اقامه عماد حق نظر داشته است.

درباره نحوه اخذ ماليات از منظر امام عليه السلام مطلب بسيار است و در اينجا تنها به اشاره هايي بسنده مي كنيم. آن حضرت خطاب به مأمور مالياتي خود فرمود: با پرهيزكاري برو ماليات بگير75 و مسلماني نبايد بترسد؛76 و بايد هر كجا كه گام مي گذاري، با رضا و رغبت مردم مواجه شوي؛ وقتي به قبيله اي رسيدي؛77 در آنجا كه آب است، فرود آي و به خانه هاي مردم در مياي؛ چون آنجا منزل كردي، با سكينه و وقار و متانت به سوي ايشان رو؛78 سلام كن و آنان را تحيّت بفرست؛79 سپس بگو: اي بندگان خدا، مرا ولي خدا فرستاده است كه اگر حقي از خداوند در مال شما هست بگيرم؛80 اگر كسي گفت بدهكار نيستم، ديگر كاري نداشته باش؛81 و اگر گفت كه نه، من بدهكارم، با او برو؛82 ولي او را نترسان بر او سخت نگير و با او به دشواري رفتار مكن؛83 پس آنچه از زر يا سيم به تو دهد، بگير و اگر او را گاو و گوسفند و شتر و اين طور چيزها است، بي اجازه او داخل نشو. حيواني را مَرَمان و مترسان. بعد از آنكه او را گرفتي، وقت برگشتن، مواظب باش بچه شتر را از مادرش جدا نكني، و هيچ حيواني را به تندي نراني. اگر بر آنها سوار شدي، به هر كجا كه رسيدي و آب و علف بود، به آنها بدهي.84 خلاصه اينكه دقت هاي عجيبي در آنجا ذكر شده است.85

اصل سي و دوم: مطلب آخر مربوط به شرايط زعيم و والي است. در كلام 131 مي خوانيم:

«كسي كه بر حيثيت ها، جان ها، غنايم، اموال و احكام مسلمان ها ولايت دارد و امامت آنها را بر عهده مي گيرد، نبايد بخيل باشد.»86

«در اين صورت، چشم طمع به مال مردم مي دوزد.»87

«بايد جاهل نباشد، زيرا مردم را گمراه مي كند.»88

«بايد آدمي با ملايمت و مهربان باشد، زيرا اگر چنين نباشد مردم را پراكنده مي سازد.»89

«بايد شجاع باشد و از كسي نترسد.»90

«وگرنه به اين طرف يا آن طرف تكيه مي كند.»91

«نبايد در صدور حكم رشوه گيرد.»92

«تا حقوق از بين رود.»93

«و اگر رشوه بخورد، كارها را چنان كه بايد به سرانجام نرساند.»94

«بايد سنت پروردگار يا سنت اسلامي را معطل نگذارد كه اگر چنين كند، امت به هلاكت رسد.»95

«پس كسي كه اهل سازش با دشمنان اسلام باشد و از سنت ها و آداب غلط پيروي كند و تابع اميال و مطامع شخصي خود باشد، هرگز نمي تواند امور سياسي و اداره جامعه اسلامي را به انجام برساند.»96

 

 

پاورقيها:

*. مطلب بالا، ويراسته سخنان آيت اللّه نوري همداني است كه در كنگره امام علي(ع) و عدالت، وحدت و امنيت ـ اسفند 79 ـ القا گرديده است.

12. كلمه قصار 154.

1. اللّهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسة في سلطان، و لا التماس شي ء من فضول الحطام، ولكن لنرد المعالم من دينك، و نظهر الاصلاح في بلادك. فيأمن المظلومون من عبادك، و تقام المعطلة من حدودك». در گفتار حاضر، خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار، منقول از نهج البلاغه فيض الاسلام است.

13. كلمه 311.

18. الم يكونوا اربابا في اقطار الارضين، و ملوكا علي رقاب العالمين!.

10. كلمه قصار 3.

14. استعملتموه حتي اذا كبر و عجز منعتموه أنفقوا عليه من بيت المال. وسائل الشيعه، ج 11، چ لبنان، ص 49.

17. فانظروا كيف كانوا حيث كانتِ الاملاء مجتمعة، و الاهواء مؤتلفة، والقلوب معتدلة، و الايدي مترادفة، و السُّيوف متناصرة، و البصائر نافذة، و العزائم واحدة.

16. همان، خطبه 234.

15. نهج البلاغه، كلمه 206.

11. كلمه قصار 53.

19. فانظروا الي ما صاروا اِليه في آخر امورهم، حين وقعت الفرقة، و تشتتت الالفة، واختلفت الكلمة و الافئدة، و تشعبوا مختلفين، و تفرقوا متحاربين، قد خلع اللّه عنهم لباس كرامته، و سلبهم غضارة نعمته، و بقي قصص اخبارهم فيكم عبرة للمعتبرين منكم.

20. و انما انتم اخوان علي دين اللّه، ما فرق بينكم الاّ خبث السرائر، و سوء الضَّمائر.

22. ثم ان للوالي خاصَّة و بطانة، فيهم استئثار و تطاول، و قِلّة انصاف في معاملة، فاحسم مادة اولئك بقطع اسباب تلك الاحوال.

29. همان، خطبه 191، ص 649.

25. فالجنود، باذن اللّه، حصون الرعية، و زين الولاة، و عزُّ الدين، و سبل الامن، و ليس تقوم الرعية الا بهم.

24. و اشعر قلبك الرحمة للرعية، و المحبة لهم، و اللطف بهم، و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم، فانَّهم صنفان: اما اخ لك في الدين، و اما نظير لك في الخلق. همان نامه.

27. أتأمروني ان اطلب النصر بالجور فيمن ولّيت عليه؟ و اللّه لا أطور به ما سمر سمير، و ما ام نجم في السماء نجما.

21. و ان ظنَّت الرعية بك حيفا فاصحر لهم بعذرك، و اعدل عنك ظنونهم باصحارك.

28. و اللّه لو وجدته قد تزوِّج به النساء، و ملك به الاماء لرددته؛ فان في العدل سعة، و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق! (خطبه 15).

26. فاعلم ان افضل عباد اللّه عند اللّه امام عادل، هدي و هَدي، فاقام سنة معلومة، و امات بدعة مجهولة. و ان السنن لنيرة لها اعلام، و ان البدع لظاهرة، لها اعلام. و ان شر الناس عند اللّه امام جائر ضلَّ و ضلَّ به، فامات سنة مأخوذة، و احيا بدعة متروكة. و انّي سمعت رسول اللّه ـ صلَّي اللّه عليه و آله ـ يقول: «يؤتي يوم القيامة بالامام الجائر و ليس معه نصير و لا عاذر، فيلقي في نار جهنم، فيدور فيها كما تدور الرحي، ثم يرتبط في قعرها.

23. نهج البلاغه، نامه 53.

2. «كتب عليه السلام الي عمّاله: ادقّوا اقلامكم، و قاربوا بين سطوركم، و احذفوا عنّي فضولكم، واقصدوا قصد المعاني، و اياكم والاكثار، فانّ اموال المسلمين لاتحتمل الإضرار.» كتاب الخصال، ج 1.

31. ...و اجعل لذوي الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك؛ و تجلس لهم مجلسا عاما؛ فتتواضع فيه لله الذي خلقك، و تقعد عنهم جندك و اعوانك؛ ...حتي يكلمك متكلمهم غير متتعتع؛ فانّي سمعت رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ يقول في غير موطن: لن تقدس امة لا يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع» همان نامه.

36. بلغني انك ابتعت دارا بثمانين دينارا، و كتبت لها كتابا.

30. فلا تطولن احتجابك عن رعيتك. فان احتجاب الولاة عن الرعية شعبة من الضيق، و قلة علم بالامور. همان، نامه 53.

38. فانظر يا شريح لا تكون ابتعت هذه الدّار من غير مالك، او نقدت الثمن من غير حلالك! فاذا انت قد خسرت دار الدنيا و دار الاخرة!.

35. و اذا احدث لك ما انت فيه من سلطانك ابَّهة او مخيلة، فانظر الي عظم ملك اللّه فوقك همان نامه، به ترتيب صفحات 992، 991، 993.

32. فاخفص لهم جناحك؛ و الن لهم جانبك؛ و ابسط لهم وجهك؛ و آس بينهم في اللحظة و النظرة. نهج البلاغه، نامه 27.

3. فاتَّق اللّه واردد الي هؤلاء القوم اموالهم، فانَّك ان لم تفعل ثم امكنني اللّه منك لاعذرن الي اللّه فيك، و لا ضربنَّك بسيفي الذي ما ضربت به احدا الا دخل النّار!

34. و امره ان يكسر نفسه عند الشهوات، و يزعها عند الجمحات، فان النفس امارة بالسُّوء الا ما رحم اللّه.

37. فقال له شريح: قد كان ذلك يا اميرالمؤمنين. قال: فنظر اليه نظر المغضب...

33. فليكن احبُّ الذخائر اليك ذخيرة العمل الصّالح.

39. و بني رجل من عماله بناء فخما فقال عليه السلام: اطلعت الورق رؤوسها! ان البناء يصف لك الغني! همان، كلمه قصار 347.

46. وليكن نظرك في عمارة الارض ابلغ من نظرك في استجلاب الخراج

47. لان ذلك لا يدرك الا بالعمارة؛ و من طلب الخراج بغير عمارة اخرب البلاد، و اهلك العباد همان، ص 1013.

42. ولا يكون المحسن و المسي عندك بمنزلة سواء؛ فان في ذلك تزهيدا لاهل الاحسان في الاحسان، و تدريبا لاهل الاسأة علي الاسأة! همان، نامه 53.

48. من استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء! همان، كلمه قصار 164.

44. و انما يؤتي خراب الارض من اعواز اهلها.

4. و اني اقسم باللّه قسما صادقا، لئن بلغني انَّك خنت من في ء المسلمين شيئا صغيرا او كبيرا، لاشدّن عليك شدَّة تدعك قليل الوفر، ثقيل الظَّهر، ضئيل الامر، والسَّلام.

41. و ما ظننت انك تجيب الي طعام قوم، عائلهم مجفوٌّ، و غنيهم مدعوٌّ. همان، نامه 44، ص 966.

49. من استبد برايه هلك، و من شاور الرجال شاركها في عقولها همان، كلمه قصار 152.

45. و انما يعوز اهلها لاشراف انفس الولاة علي الجمع، و سوء ظنهم بالبقاء همان نامه.

40. فارفع اليَّ حسابكَ و اعلم ان حساب اللّه اعظم من حساب الناس همان، نامه 40.

43. اختر للحكم بين الناس افضل رعيتك في نفسك، ممن لا تضيق به الامور، و لا تمحكه الخصوم، و لا يتمادي في الزلة، و لا يحصر من الفي ء الي الحق اذا عرفه، و لا تشرف نفسه علي طمع، و لا يكتفي بادني فهم دون اقصاه؛ و اوقفهم في الشبهات، و آخذهم بالحجج، و اقلهم تبرما بمراجعة الخصم، و اصبرهم علي تكشف الامور، و اصرمهم عند اتضاح الحكم، ممن لا يزدهيه اطراء، و لا يستميله اغراء، و اولئك قليل. ثم اكثر تعاهد قضائه، و افسح له في البذل ما يزيل علته، و تقل معه حاجته الي الناس... همان نامه.

56. ...، فمن شواهد خلقه خلق السموات موطدات بلا عمد، قائمات بِلا سند. دعاهن فاجبن طائعات مذعنات، غير متلكئات و لا مبطئات

53. ...و قال عليه السلام له متهما، انا دون ما تقول، و فوق ما في نفسك! همان، كلمه قصار 80.

51. فلا تكلموني بما تكلم به الجبابرة.

59. همان، خطبه 212.

50. و ان من اسخف حالات الولاة عند صالح الناس، ان يظن بهم حب الفخر، و يوضع امرهم علي الكبر...

52. و لا تخالطوني بالمصانعة همان، خطبه 207، ص ص 686، 687.

57. نهج البلاغه، خطبه 181، ص 589.

58. همان، خطبه 214.

54. أيها الناس، ان لي عليكم حقا، و لكم علي حق: فاما حقكم علي فالنصيحة لكم. و توفير فيئكم عليكم، و تعليمكم كيلا تجهلوا، و تأديبكم كيما تعلموا.

55. بتشعيره المشاعر عرف ان لا مشعر له، و بمضادته بين الامور عرف ان لا ضد له، و بمقارنته بين الاشياء عرف ان لا قرين له.

5. و ان اعظم الخيانة خيانة الامَّة، و افظع الغشِّ غش الائمَّة، والسلام.

63. بحارالانوار، ج 71.

62. اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسة في سلطان، و لا التماس شي ء من فضول... نهج البلاغه، خطبه 131.

6. قال علٌّي عليه السلام دخلت بلادكم بأشمالي هذه و رحلتي و راحلتي هاهي فإن أنا خرجت من بلادكم بغير ما دخلت فانني من الخائنين. بحارالانوار، ج 40.

68. ليس من فرائض اللّه شي ء الناس اشد عليه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم، و تشتت آرائهم، من تعظيم الوفاء بالعهود...و لا تخيسن بعهدك... همان، نامه 53، ص 1027.

60. همان، ج 7.

67. فلو أن امرأ مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندي جديرا.

64. و نظهر الاصلاح في بلادك، فيأمن المظلومون من عبادك. نهج البلاغه، خطبه 131.

65. فالجنود، باذن اللّه، حصون الرعية، وزين الولاة، و عزُّ الدين، و سبل الامن. همان، نامه 53.

61. همان، ج 7.

66. خطبه 27.

69. هذا ما امر به عبد اللّه عليٌّ امير المؤمنين، مالك بن الحارث الاشتر في عهده اليه، حين ولاه مصر: جباية خراجها، و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عمارة بلادها. همان، نامه 53.

79. حتي تقوم بينهم فتسلم عليهم و لا تخرج بالتحية لهم.

76. و لا تروعن مسلما.

78. فانزل بمائهم من غير ان تخالط ابياتهم؛ ثم امض اليهم بالسكينة و الوقار.

74. ابن خلّكان، وفيات الاعيان، ج 5، 1379 ه•••• ق، ص 321. با اندكي جابه جايي، بدين گونه: «ايهاالناس، اين المفر والبحر من ورائكم والعدو أمامكم؟».

77. و لا تجتازن عليه كارها؛ فاذا قدمت علي الحي.

70. ان اكرم الموت القتل، و الذي نفس ابن ابي طالب بيده، لالف ضربة بالسيف اهون علي من ميتة علي الفراش. همان، خطبه 122.

72. همان، خطبه 51.

71. و انا اسال اللّه بسعة رحمته، و عظيم قدرته، علي إعطاء كل رغبة ان يوفقني و اياك لما فيه رضاه... و ان يختم لي و لك بالسعادة و الشهادة. همان، نامه 53.

75. انطلق علي تقوي اللّه.

73. همان، خطبه 170.

7. ان اللّه تعالي فرض علي ائمَّة العدل ان يقدِّروا انفسهم بضعفة النّاس، كيلا يتبيَّغ بالفقير فقره! نهج البلاغه، خطبه 200، ص 663.

87. فتكون في اموالهم نهمته.

83. فانطلق معه من غير ان تخيفه او توعده او تعسفه او ترهقه.

85. نهج البلاغه، نامه 25.

8. فان اللّه سبحانه لم يلعن القرن الماضي بين ايديكم الا لتركهم الامر بالمعروف والنهي عن المنكر. همان، خطبه 234، ص 808.

88. و لا الجاهل فيضلهم بجهله.

82. و ان انعم لك منعم.

80. ثم تقول: عباد اللّه، ارسلني اليكم ولي اللّه و خليفته، لاخذ منكم حق اللّه في اموالكم.

84. فخذ ما اعطاك من ذهب او فضة. فان كان له ماشية...

81. فان قال قائل: لا، فلا تراجعه.

86. و قد علمتم انَّه لا ينبغي ان يكون الوالي علي الفروج والدماء والمغانم و الاحكام و امامة المسلمين البخيل.

89. و لا الجافي فيقطعهم بجفائه.

93. فيذهب بالحقوق.

94. و يقف بها دون المقاطع.

92. و لا المرتشي في الحكم.

90. و لا الحائف للدول.

91. فيتخذ قوما دون قوم.

96. لا يقيم امر اللّه سبحانه الا من لا يصانع، و لا يضارع، و لا يتبع المطامع. نهج البلاغه، كلمه قصار 107.

9. لا تتركوا الامر بالمعروف و النَّهي عن المنكر فيولّي عليكم اشراركم، ثم تدعون فلا يستجاب لكم. همان، نامه 47، ص 978.

95. و لا المعطل للسنة فيهلك الامة.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید