اسلام سياسي(1)

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 17:53
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4101 بار

مؤلف: حسن حنفى،محمد حسن معصومي

 

نويسنده مقاله يكی از دانشمندان و روشن فكران اهل سنت است. نشر اين گونه مقاله ها بدين معنا نيست كه مجله با همه ديدگاه های نويسندگان موافق باشد، بلكه هدف آن است كه خوانندگان در جريان طرز تفكر دانش مندانی باشند كه تلاش می كنند انديشه های دينی را با سكولاريزم سازش دهند، تا در فرصت های مناسب به وسيله متفكران اسلامی مورد نقد و بررسی قرار گيرد. 

فصلنامه حكومت اسلامی

 

 

اهميت اسلام سياسی پس از انقلاب بزرگ اسلامی ايران بيش تر نمايان شد و اين در حالی بودكه جهان اسلام، ايدئولوژی های معاصر هم چون ملی گرايی، ليبراليسم غرب و سوسياليسم نظامی و يا ماركسيسم سنتی را تجربه كرده بود. 

اما اين بار انقلاب اسلامی ايران((اسلام انقلابی)) را عرضه كرد، يعنی چيزی كه مسلمانان را توان می داد تا در پرتو آن،آزادی خويش را به دست آورند و در مقابل استعمار، صهيونيسم، سرمايه داری و نژاد پرستی ايستادگی كنند. 

رهبری امام خمينی عنصری ارزشمند در موفقيت انقلاب اسلامی ايران بود، چرا كه امام اراده ای آهنين داشت و عجز و سازش را نمی شناخت، موضع وی قاطع بود وسازش و يا ره حل ميانه را نمی پذيرفت. ايشان از همان آغاز صاحب انديشه بود و در سياست ـ كه دانش فقه است ـ و نيز اصول سياست ـ كه آن هم در ميران كهن ما علم اصول فقه است ـ تاليفاتی داشت و اين دانش(اصول فقه) بر تدريس ايشان در حوزه علميه قم و نيز بر تاليفات وی ـ كه بيش تر خطی است و هنوز منتشر نشده است ـ به صور عنصری غالب در آمده بود.

با اين كه استاد فلسفه و كلام بود ولی هيچ گاه تفكر نظری از كلام و فلسفه يا گرايش های صوفيانه بر انديشه وی چيرگی نيافت. امام مرد عمل بود تا يك نظريه پرداز صرف، وی فقيهی مبارز بود و از اوضاع جاری مسلمانان كاملا آگاهی داشت.

شيوه انقلابی امام هم چون شيوه ابو الاعلی مودودی و شهيد سيد قطب يك شيوه كاملا بنيادی و انقلابی است. وی اعتقاد داشت اوضاع جوامع اسلامی فقط در صورتی تغيير می يابد كه نظام های كنونی حاكم بر دولت های اسلامی تغيير يابند،و سلطه سياسی حاكم بر آن ها متحول گردد، و ما ديديم كه اين امر با سقوط شاه در ايران تحقق يافت.امام در زمان شاه ادامه هر حكومت هر چند بر پايه قانون اساسی يا مجلس و يا حكومت ملی در سايه سلطه را نپذيرفت. 

اين درست همان شيوه ای است كه سيد جمال الدين اسد آبادی معتقد بود طبق آن می بايد، نظام های پادشاهان و سلاطين در جهان اسلام دگرگون شود و دست عاملان استعمار و چپاولگران ثروت های مردم قطع گردد. 

امام خمينی (ره) هم كتاب خود را با اين آيه انتشار دادند كه: 

((ان الملوك اذا دخلوا قريه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله،1 پادشاهان چون به قريه ای درآيند تباهش می كنند و عزيزانش را ذليل می سازند.)) فقيه كسی است كه در مقابل زمامدار ستمگر می ايستد، و در برابر سلطه و سركشی ايستادگی می كند و در بيداری مردم می كوشد و نيز انقلاب را رهبری می نمايد، پس نهايتا علماء دژ مردم و خود ،وارثان پيامبرانند و بزرگ ترين گواه نزد خداوند نيز سخن حقی است كه در مقابل حاكی ستمگر گفته شود و اين فقها هستند كه با ولايتی كه دارند، قيام می كنند و بعد از تحمل زندان و شكنجه تا مرز شهادت پيش می روند تاخدای خود را ملاقات می كنند. آنان هم چون علمای درباری در پی جاه و مقام نيستند و دل به دنيا نمی بندند. 

كتاب حكومت اسلامی يا ((ولايت فقيه))امام نيز در چهار چوب همين ميراث سياسی اسلامی معاصر قرار دارد. اين كتاب،سرلوحه جنبش اسلامی در ايران قرار گرفت و حاوی سلسله درس های فقهی است كه مرجع بزرگ شيعه حضرت امام خمينی آن را برای طلاب حوزه نجف ايراد فرمودند.اين كتاب هم چون كتاب ابن قيم،((اصلاح الراعی و الرعيه))و ديگر كتاب های فقهی اسلامی است كه از تشكيلات دولتی دراسلام سخن می گويد.هم چنين كتاب(الاحكام السلطانيه) از ماوردی و نيز ابن يعلی يا ((ادب الدين و الدنيا))از ماوردی. اما كتاب امام خمينی تمايز خاصی نسبت به اين ها دارد،چون بر نقش فقيه در انقلاب اسلامی و ضرورت برپايی حكومت اسلامی و تاسيس دولت اسلامی در رويارويی با استعمار و صهيونيست تاكيد می ورزد. بنابراين امام خمينی يك فقيه احياگر و در پی اصلاح جامعه از رهگذر انقلاب اسلامی بود. او يك فقيه معمولی نبود كه سعی در اصلاح جامعه از رهگذر نظام حاكم داشته باشد. 

 

 

استعمار و صهيونيست

هميـت ديـگـر ايـن كـتاب بـه نـورآوری در فـقه اسـلام در خـصـوص مـسائـل سرنوشت ساز كـنـونـی و به ويژه تجاوزهای استعمار و صهيونيسم و نيز توطئه چينی بر ضد اسلام و مسلمانان است. 

در مورد يهوديان بايد گفت كه آنان هيچ گاه خير و صلاح مسلمانان را نمی خواسته اند، آن ها فعاليت های عادی خود را برای زشت نشـان دادن چـهره اســلام و افـتــرا بستن به آن و ايجاد اختلاف ميان مسلمانان آغاز نمودند. 

 

 

آن ها برای اين كار افراد و جمعيت هايی را آموزش می دهند، دراين راستا همه قدرت های استعمار گر و سرسپردگانشان مانند حكام خائن و صهيونيسم و ماديگری الحادی نيز در تحريف اسلام و زشت نشان دادن چهره آن همكاری می كنند. 

امام خمينی می گويد: 

((امروز می بينيم كه يهودی ها ـ خذلهم الله ـ در قرآن، تصرف كرده اند،و در قرآن هايی كه در مناطق اشغالی چاپ كرده اند تغييراتی داده اند،ما موظف ايم از اين تصرفات خائنانه جلوگيری كنيم. بايد فرياد زد و مردم را متوجه كرد تا معلوم شود كه يهودی ها و پشتيبانان خارجی آن ها كسانی هستند كه با اساس اسلام مخالف اند و می خواهند حكومت يهود در دنيا تشكيل دهند و چون جماعت موذی و فعالی هستند می ترسم ـ نعوذ بالله ـ روزی به مقصود برسند وسستی بعضی از ما باعث شود كه يك وقت حاكم يهودی بر ما حكومت كند. خدا آن روز را نياورد.))2 

مسيحيان نيز همين كاررا كردند،و آخرين ره آوردشان،استعمار بود كه به مدت سه قرن سايه شوم خود را بر جهان گسترانيده بود، هدف آن ها در اين كار، گسترش آيين نصرانی نبود چرا كه آنان به هيچ آيينی ايمان نداشتند ،در واقع آرمانشان سلطه و نفوذ بر ثروت های مسلمانان و پوك نمودن اسلام بود، زيرا اسلام دژ نفوذ نا پذيری محسوب می شد كه مسلمانان را در ايام جنگ های صليبی حفظ كرده بود. 

به هر حال استعمار در راستای اهداف خود مبلغان و خاورشناسان و نيز دستگاه های تبليغاتی و جمعيت های مذهبی بين المللی را به منظور تحريف اسلام به خدمت گرفت،و منظور او از زشت نشان دادن چهره اسلام از طريق موسسات و هيئت های علمی همانا از بين بردن پويايی اسلام بود تا مسلمانان به آن توجهی نكنند و هم چنان در ظلم پذيری و عقب ماندگی خويش بمانند و هيچ گاه به فكر برپا نمودن حكومت اسلامی و يا در انديشه استقلال مسلمانان و حفظ هويتشان نباشند. 

هدف از دور كردن مسلمانان از اسلام،عقب مانده نگه داشتن و ناتوان و بيچاره نمودن آن ها و بالا كشيدن ذخاير و نيز بهره كشی از زمين ها و ثروت های انسانی ايشان بود تا مسلمانان هم چنان در فقر و تهيدستی به سر برند و استعمارگران از دارايی های آن ها بهره ببرند و تا اين كه مسلمانان نسبت به دستورهای اسلام در مسئله فقر و غناو جهاد و ستيز در مقابل دشمن آگاهی پيدا نكنند، لذا هيچ مسلمانی نمی توانست از حكومت اسلامی سخن بگويد، مگر ا ين كه اگر چنين می كرد، مزدوران استعمار او را از بين می بردند و يا وی را متهم به واژگونی رژيم و نافرمانی از دين و حاكميت و تجاوز به مقدسات و يا ديوانگی و بی خردی و قتل و آدم كشی می نمودند،هم چنان كه مزدوران شاه در عراق پس از نشر اولين چاپ كتاب (( حكومت اسلامی)) امام خمينی چنين كردند. 

در اين ميان تعدادی از مسلمانان نيز فريب خوردند به طوری كه از سنت و هويت خود دست كشيدند و اين تا جايی بود كه برخی پوشيدن لباس رزم را منافی با دوستی و محبت می دانستند در صورتی كه امامان لباس جنگ بر تن می كردند و برای جنگيدن شمشير حمايل می نمودند.از سويی از نيز كار برخی ديگر به جايی رسيد كه خويشتن را در مقابل پيشرفت تمدن مادی غرب تحقير می كردند و در برابر آن احساس خردی می نمودند و عقب ماندگی خود را به ناتوانی نسبت داده ادعا می كردند كه پيشرفت و رسيدن به قافله تمدن غرب جز از رهگذر كنار نهادن دين و رها كردن آموزش های آن ميسر نيست،فی المثل از ديدگاه اينان اين دين بوده است كه ما را از رسيدن به كره ماه باز داشته است! استعمار برای زشت نشان دادن اسلام بر چهارركن تاكيد می ورزيد: 

1 ـ نخست اين كه گفتند اسلام هيچ ارتباطی با تشكيلات زندگی اجتماعی و يا برپايی حكومت و ايجاد دولت ندارد،و صرفا به مسائلی از قبيل حيض و نفاس می پردازد نهايت اين كه يك سری مسائل اخلاقی برای تهذيب نفس دارد، هم چنان كه صوفيان و سرسپردگان استعمار به عنوان زمامداران جهان اسلام هم چون اربابان استعمارگرشان مبلغ جدايی دين از سياست بودند،برخی مسلمان نماهای مزدور استعمار نيز به هدف از بين بردن اسلام اين مقوله را رواج می دادند تا استعمار بتواند به آسانی ثروت های مسلمانان را ببلعد. هنوز نيز زمامداران كشورهای اسلامی بنا به تعبير رشيد رضا، انديشه شيطانی جدايی دين از سياست را سر می دهند. 

آنان می خواهند اسلام، صرف عبادات ،معاملات و اخلاق فردی باشد نه يك نظام اجتماعی تا دستشان برای چپاول ثروت و مقدرات مسلمانان باز باشد. آنان به خوبی نسبت به ديدگاه اسلام از عملكرد خود واقف اند و از آن بيم دارند، لذا برآنند كه توان آن را از بين ببرند تا مسلمانان قدرت دين خود را به طور مستقيم از قرآن و سنت درك زندگی آنان جهت می بخشند. نكنند، زيرا اين دو، از منابع اصلی قانون گذاری اسلام و دو محوری هستند كه به حقيقت اين است كه آيات اجتماعی،اقتصادی و سياسی قرآن، كم تر از آيات عبادی و اخلاقی آن نيست، بنابراين نه اسلام مسيحيت است و نه مسجد، كليسا و نه فقيه، كشيش. اسلام در مقابل دو امپراتوری قدرتمند آن روزگار يعنی ايران و روم، ظاهر شد. هر دوی آن ها نيز از نظام اجتماعی مطلع بودند ،اما در اين ميان اسلام، نظام اجتماعی متناسب با روز را ارائه داد،زيرا از ضرورت ها و نيازهای عصر در زمينه قانون گذاری بی اطلاع نبود. 

2 ـ گاهی نيز ادعا می كردند: اسلام ناقص است و می بايست آن را با قوانينی كه غربی ها ابداع كرده اند تكميل نمود. با اين وسوسه بود كه به تدريج قوانين مسلمانان از نظام های غربی به عاريت گرفته شد و رژيم شاهنشاهی موروثی تثبيت گرديد،در حالی كه اين نوع رژيم ها هيچ مبنايی در اسلام ندارند،در واقع اسلام همه نظام های پادشاهی و ولايتعهدی و به طور كلی همه رژيم های موروثی را باطل اعلام كرد،چرا كه فقط خداوند است كه مالك و وارث و صاحب امر است،و همين بود كه سيد الشهدا امام حسين(ع) عليه نظام پادشاهی و موروثی بنی اميه قيام كرد تا از سنت حسنه پيامبر(ص) اطاعت كرده باشد. 

گاهی گفته می شود كه از نشانه های نقص قوانين مسلمانان، عدم ارائه قوانين مناسب برای ربا، مشروب و فحشا است. 

حقيقت اين است كه اسلام، امور فوق را تحريم كرده و مجازات هايی برای مرتكبان آن ها در نظر گرفته است. چنين قوانين و حدودی ناشی از نگرش همه جانبه به انسان و متناسب با فطرت او است و به هيچ رو، عيب دين شمرده نمی شود. اما هدف استعمار از طرح اين مسائل ناتوان جلوه دادن دين در زمينه اداره اجتماع و نيز قانون گذاری است تا بتواند از اين طريق قوانين غربی را جايگزين آن سازد.

در واقع قوانين غربی مشكلات زيادی برای مسلمانان پديد آورد كه در راس آن ها طولانی كردن قضاوت در يك شكايت يا مسئله عادی بود، به طوری كه گاهی تمام عمر يك نفر يا فرزندانش صرف می شود تا حكمی در مسئله خاصی برايشان صادر شود،از اين رو پس از پيروزی انقلاب اسلامی در ايران دستگاه های تبليغاتی غربی از سرعت احكام صادر در باره برخی از مزدوران آدم كش شاه و نيروهای امنيتی او (ساواك) شگفت زده شدند، در حالی كه حكم قتل و يا مجازات مجرمان در اسلام مشخص است. و جرم فساد در زمين ـ در صورت وجود قرائن و حضور شاهدان ـ دارای حد مشخص خويش است. صدور حكم نيز به وقت زيادی نياز ندارد. 

هدف ديگر استعمارگران بازی با قوانين و سوءاستفاده متنفذين و ثروتمندان از آن قوانين بود ،تا جايی كه قانون فقط برای افراد ضعيف اجرا می شد و توانمندان از آن شانه خالی می كردند و خلاصه،مردم ديگر در برابر قانون يكسان و برابر نبودند. 3 ـ می گويند احكام اسلام با نظر به حالت بدويتی كه مسلمانان صدر اسلام داشتند خشن و سخت است از اين رو نمی توان آن را در عصر حاضر اجرا نمود. 

آری آن هااين عمل خود راتوجيه می كنند كه دفع فساد است اما همان را برای ديگران جايز نمی دانند. اين گونه احكام آنان در مقايسه با مجازات شراب خوار، كه در اسلام هشتاد تازيانه تعيين شده ،حكم اسلام به نظر بسيار ملايم می نمايد. چون شراب بنيان بسياری از مفاسد اجتماعی است در حالی كه هم زمان غرب آن را جايز می داند.

در مورد زنا نيز اسلام مجازات هايی برای زنای محصنه و غير محصنه و به منظور جلوگيری از فساد و فحشا وضع نموده است در حالی كه غرب آن را واگذشته، چون آن را بخشی از آزادی های فردی می داند .يا اگر اسلام مجازات های خود را در حضور تعدادی از مومنين اجرا كند می گويند اين قساوت است اما هيچ كس جنايت ها و كشتارهای دسته جمعی آمريكا را در ويتنام به عنوان اعمال خشونت بار در نظر نياورده است. اگر اسلام از خود دفاع كند می گويند تجاوز و وحشی گری است، اما كشتارهای آمريكا و غرب و تجاوزهای آن ها بر ملت ها به حساب دفاع از آزادی و تمدن گذاشته می شود، لذا آن چه را برای ما تحريم می كنند برای خود جايز و روا می دانند. 

4 ـ هم چنين گفته شده، دين اسلام از نظام حكومتی و يا قانون اساسی برخوردار نيست،و به فرض وجود برخی تشكيلات و يا سيستم های قانون گذاری، باز هم نيازمند چيزی است كه ضامن اجرای آن باشد، نهايتا در بهترين شرايط اگر دارای قانون هم باشد فاقد قوه اجرايی است. 

هدف از اين اشكال دور نمودن مسلمانان از سياست و حكومت و برپايی حكومت اسلامی برای اجرای قوانين است. در پاسخ آن ها بايد گفت كه: ولايت فقيه صرفا به معنای وضع احكام نيست ،زيرا امكان اين بود كه اين احكام را در اين كتاب قانون گرد آورد و خداوند نيز به نيابت از مسلمانان عهده دار جنگ با دشمنان باشد، در حالی كه نياز به حاكم (خليفه خدا در زمين) مربوط به جنبه اجرايی است نه قانون گذاری. زيرا قانون گذاری از آن خداوند است ،اما اجرای قانون بدون يك حاكميت سياسی امكان پذير نيست. از اين رو ولی امر ،عهده دار اجرای قانون می شود، همان طور كه پيامبر اكرم(ص) و خلفای پس از او و كارگزارانشان در سرزمين های دور اين چنين می كردند. 

در واقع رسول اكرم(ص)، به بيان و ابلاغ احكام بسنده نكرد،بلكه آن را پياده كرد و حدود را عملا اجرا نمود، پس پيامبر و خلفای پس از او صرفا پيام آوران دين نيستند بلكه پيروان قانون الهی و هم زمان،مجريان احكام و حدود حضرت حق اند. بدين خاطر است كه می گوييم برپايی حكومت اسلمی و تشكيلات اجرايی بخشی از اسلام است. اما استعمار بر آن شد تا ميان دين و سياست جدايی بيفكند و علمای اسلام را در وضعی قرار دهد كه صرفا به بررسی مسائلی از قبيل حيض و نفاس بپردازند آن گاه اين توهم را در مردم پديد آوردند كه روحانيان توان انجام امور سيايس را ندارند. آنان اين شايعه را در برنامه های آموزشی رواج دادند، در حالی كه پيامبر اكرم(ص) و نيز خلفا و امامان هيچ كدام ميان دين و سياست جدايی قائل نشدند. 

 

 

ضرورت تشكيل حكومت اسلامی 

ظــهــور اســلام به عــنوان يــك جنــبش ســيــاسی در رويــارويــی بــا استعمار و صهيونيسم، ضرورت برپايی حكومت اسلامی و ايجاد تشكيلات اجرايی برای پياده كردن احكام اسلام را ايجاب می كند، درست همان گونه كه پيامبر اكرم(ص) و بعد خلفا و امامان عمل كردند، چرا كه احكام اسلام در هر عصری قابل اجرا است. در واقع اجرای احكام خود در بردارنده تداوم اين اجرا در هر دوره حتی در زمان غيبت امام و تا ظهور آن حضرت(عج) است. 

اساسا اجرای برخی از اين احكام مانند احكام مربوط به امور مالی جز از طريق حكومت امكان پذير نيست، مثلا خمس يكی از منابع عمومی مالی برای حكومت است و فقط برای برآوردن نياز مستمندان نيست. جزيه و خراج نيز دو مورد از منابع مالی عمده هستند و صرفا ماليات بر زمين های مسلمانان و جز آن ها نيست و احكام دفاع از سرزمين های مسلمانان و حفظ منطقه اقامت آن ها،برپايی حكومت برای سازمان دادن به امور نظامی و مرزداری را می طلبد، لذا تداوم و بقای اسلام جز با حكومت و شخصيت و اعتبار مسلمانان جز با برپايی دولت اسلامی ممكن نيست. 

صرف نظر از ضرورت فلسفی عامی كه بر پايی حكومت و زمامداری را ايجاب می كند و به ويژه در فلسفه فارابی در طرح مدينه فاضله و نيز در نظريه ابن سنا در نبوت و لزوم آن برای جامعه هويدا است،و همان طور كه در فلسفه سياسی عمومی و نظريات مربوط به قراردادهای اجتماعی و زمامداری و حاكميت و جز آن ثابت است، معلوم می شود كه تشكيل حكومت اسلامی مبتنی بر نيازهای ضروری ذيل است: 

1 ـ ضرورت انقلاب سياسی: از زمان رويارويی علی(ع) با بنی اميه، و قيام ائمه، عليه بنی عباس و پس از آن كه خلافت به حاكميت های اقليت و موروثی مانند ساسانيان در ايران و قيصرهای روم و فراعنه مصر تبديل شد اين امر روشن گرديد كه ديگر نمی توان حكومت ها را به حال خود رها نمود، زيرا اين به معنای تعطيل نمودن احكام اسلام و نظام اسلامی است، و می دانيم هر نظام غير اسلامی، شرك و حاكم و زمامدار آن طاغوت است، در اين ميان ما مسئول زدودن زنگار شرك از دامان جامعه و سرنگون نمودن طاغوت ها و پرورش دادن نونهالان بر اساس اين انديشه و از بين بردن فساد در روی زمين هستيم از اين رو يكی از سه راه ذيل فراسوی مسلمانان قرار می گيرد: 

يا اين كه همگام با طاغوت حركت كند ،چنان چه اغلب مسلمانان از توده مردم گرفته تا علما چنين می كنند، يا اين كه عليه آن بشورند و با آن بستيزند همان طور كه اقليت از توده ها و علما عمل می كنند و د راين راه انواع شكنجه ها و تحقيرها را متحمل می شوند و يا اين كه حكومت های طاغوتی را ناچيزو پست شمارد، كه اين فقط در نيت حسنه تجلی می يابد و به قلمرو عمل نمی رسد و نهايتا نيز به گوشه گيری و انزوا و سكوت و انتظار حسن عاقبت می انجامد. 

در واقع جز راه دوم، راه ديگری برای مسلمانان وجود ندارد، بنابراين بايد برای متلاشی كردن نظام های فاسد و مفسد تلاش كنند تا بتوانند يك انقلاب سياسی اسلامی را به ثمر بنشانند. 

2 ـ ضرورت اتحاد اسلامی: استعمار، كشورها را تجزيه كرد و مسلمانان را به ملت های گوناگون تقيسم ،و خلافت را دفن نمود و سپس دو دولت روس و انگليس برای تقسم غنايم هم داستان شدند ،درست است كه دولت عثمانی ،فاسد و بی كفايت بود اما با وجود اين، استعمار از سامان آمدن و خيزش او برای دفاع از مسلمانان و مقدسات آن ها بيم ناك بود، بنابراين اتحاد آن را گسستند و ذخايرش را چپاول كردند و آن گاه هيبت آن دولت را پايمال نمودند و در پايان جنگ جهانی اول نيز آن را تقسيم كردند و سپس برای هر كدام از آن بخش ها يكی از سرسپردگان خو درا گماشتند. بنابراين جز برگرداندن اتحاد اسلامی و از بين بردن استعمار و دست نشاندگانش در كشورهای اسلامی راهی وجود ندارد. 

آری، انقلاب اسلام يكی بيش نيست،از ايران آغاز می شود و بی آن كه توقف داشته باشد هم چنان نظام های سرسپرده در كشورهای اسلامی را از بين می برد و اتحاد و توان و ابهت اسلام را به او بر می گرداند، كه در نتيجه استعمار از آن واهمه خواه داشت و بلند پروازی های صهيونيسم نيز متوقف خواهد شد. 

3 ـ ضرورت رهايی مظلومان و محرومان: پس از آن كه استعمار از سرسپردگانش در كشوهار اسلامی كمك های كافی گرفت و كاملا ثروت های آن كشورها را غارت نمود، نتيجه آن شد كه صدها ميليون گرسنه و بيمار و بی سواد ،در مقابل اقليت بسيار ثروتمند و غوطه ور در فساد ،به وجود آمد. بنابراين كشورهای اسلامی آبستن يك انقلاب اجتماعی اند،زيرا محرومان بر ضد اقليت مرفه خواهند شوريد، از آن جايی كه اين اقليت حاكم قدرت را در اختيار دارد، لذا زشت ترين شيوه ها را در سركوب و شكنجه به كار می گيرد، در اين ميان، ما موظف به كمك رسانی به ستم ديدگان و ستيز با ستمگرانيم، درست همان گونه كه امامان و علمای پس از پيامبر اكرم(ص) چنين كردند. آيا رواست كه ما امروزه سكوت پيشه كنيم و حال آن كه ستم گران و سود جويان صدها ميليون نفر را از كم ترين خوشی ها و نعمت های دنيا محروم كرده اند؟ شك نيست كه وظيفه علما و همه مسلمانان اين است كه از اين ستمگری ها پيش گيری كنند و برای خوشبختی ميليون ها انسان سعی كنند، حكومت های ستمگر را در هم بشكنند و با برپايی حكومت اسلامی، پايه های حكومت خيانت كاران و مفسدين را متلاشی و دولتی اسلامی بنا كنند تا سرزمين های اسلامی را حفظ و از بيضه اسلام دفاع كند و از ارزش های او پاسداری نمايد. 

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید