وظايف و مسؤوليت هاي حاكم در نگاه علي (ع) 1

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 17:09
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4470 بار

مؤلف: محمد علی رستمیان

مقدمه

موضوع بحث در اين مقاله، وظايف و مسؤوليتهاي حاكم از ديدگاه حضرت علي عليه السلام مي باشد. در اين موضوع دو عنوان «وظيفه» و «مسؤوليت» به كار رفته است كه هرچند ارتباط وثيقي دارند، ولي از جهت معنا و مصداق متفاوتند. از لحاظ معنا «وظيفه» كاري است كه شخص متعهد به انجام يا ترك آن است. حضرت علي عليه السلام احكام شرعي را از وظايف بندگان مي شمارد:

«و اَخرجوا اِلي الله بما افْترض عليكم من حقّه و بيّن لكم من وظائفه؛

و با انجام واجبات الهي و وظايفي كه در حق خويش براي شما بيان كرد، به سوي خداوند حركت كنيد.»

اما مسؤوليت برخاسته از تعهدي است كه در وظيفه نهفته است و به معناي پاسخگويي در برابر كار يا عملي است كه انجام يا ترك شده است.

از لحاظ مصداق مسؤوليت، حوزه عام تري نسبت به وظيفه دارد. وظيفه تنها در محدوده عمل شخص مي گنجد و هر كس وظيفه دارد عملي را كه بر عهده اوست، به خوبي انجام دهد، اما گاه افرادي در قبال عمل شخص ديگر مسؤول هستند، بدون اينكه از آن آگاه باشند. مثلاً سرپرست خانواده در مقابل كار افرادي كه تحت سرپرستي او هستند، مسؤول است و بايد پاسخگو باشد. بدين ترتيب هر جا وظيفه اي در كار است، مسؤوليت نيز وجود دارد، ولي ممكن است گاه در برابر كاري كه هيچ وظيفه اي نداشته ايم، مسؤول باشيم. مسؤوليتها اغلب به خاطر مقام و رتبه اي است كه افراد در جامعه دارا هستند و با توجه به مقام و رتبه خويش در مقابل كارهاي ديگران مسؤول هستند.

در مورد رابطه وظيفه و مسؤوليت، سؤال ديگري نيز مطرح است: آيا شخص تنها در برابر فرد يا نهادي مسؤول است كه وظيفه او را معيّن مي كند يا ممكن است اين دو از هم تفكيك شوند؟

اين سؤال در مورد حاكم، نيازمند اين است كه بررسي نماييم چه كسي وظايف او را معيّن مي كند و وي در برابر چه كسي مسؤول است. با بررسي اين دو مسأله و مقايسه آنها مشخص مي شود حاكم در برابر كسي مسؤول است كه وظيفه او را معيّن مي نمايد يا اينكه در برابر ديگران نيز مسؤوليت دارد.

مباحث اين مقاله به طور كلي در دو محور عرضه مي گردد: محور اول در باره وظيفه حاكم است و در آن ابتدا به اين سؤال پاسخ مي گوييم كه از نظر حضرت علي عليه السلام چه نهاد يا شخصي براي حاكم وظيفه مشخص مي كند و بايدها و نبايدهايي را كه او بايد انجام دهد، تعيين مي نمايد. آنگاه با تقسيم وظايف حاكم به فردي و اجتماعي، محدوده عمل او را در مورد هر يك از آنها بررسي مي كنيم.

در محور دوم از مسؤوليتهاي حاكم بحث خواهيم كرد؛ يعني از مواردي كه حاكم بدون اينكه وظيفه داشته باشد عملي انجام دهد، در برابر كارهاي ديگران مسؤول است. در اين بحث نيز ابتدا به اين سؤال پاسخ مي گوييم كه حاكم در برابر چه شخص يا نهادي مسؤول است و به چه كسي بايد پاسخگو باشد و بعد از آن در باره مواردي كه حاكم بايد پاسخگو باشد، بدون اينكه وظيفه اي بر عهده داشته باشد، بحث خواهيم كرد.

حاكم، وظيفه، وظيفه ساز

رابطه متقابل حاكم و مردم، يكي از روابط متعدد اجتماعي و مهمترين آنهاست و همچون تمام آنها نيازمند حدود و ثغورِ مشخص است، تا با مراعات آنها ـ كه در قالب قوانين و ضوابط مشخص مي شود ـ عدالت فراگير در جامعه تحقق يابد. حضرت علي عليه السلام اصلاح اين رابطه را سبب نيرومندي حق در جامعه و استحكام دين و گسترش عدالت در جامعه مي داند:

«فاِذا اَدّت الرعية اِلي الوالي حقَّه و اَدّي الوالي اليها حقَّها عزّ الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل؛[1]

هنگامي كه رعيت، حق والي را ادا كند و والي حق رعيت را ايفا نمايد، ميانشان حق والا مي گردد و شيوه هاي دينداري پديدار مي شود و نشانه هاي عدالت پابرجا مي گردد.»

يكي از دو طرف اين رابطه، يعني حقوق مردم بر حاكم يا وظايف حاكم در مقابل جامعه و مردم، موضوع اين بحث است و همان طور كه قبلاً گفتيم، دو سؤال در باره وظايف حاكم مطرح است: چه كسي وظايف حاكم را معين مي كند؟ حاكم در مقابل مردم چه وظيفه اي دارد؟ اين دو سؤال را با استفاده از سخنان گهربار اميرالمؤمنين علي عليه السلام پاسخ مي دهيم.

دين وظيفه ساز براي حاكم

در حديث پيشين، حضرت علي عليه السلام ابتدا به طور اجمال به روابط متعدد اجتماعي بين مردم اشاره كرده است و قوانين و ضوابطي را كه حدود و ثغور اين روابط را مشخص مي كند، حق خداوند مي داند كه در قالب احكام و تكليفهاي شرعي براي اصلاح روابط اجتماعي مطرح گرديده است:

«ثم جعل ـ سبحانه ـ مِن حقوقه حقوقاً افْترضها لبعض الناس علي بعض فجعلها تتكافأ في وجوهها و يوجب بعضها بعضاً و لا يستوجب بعضها اِلاّ ببعض؛

خداوند ـ پاك و منزه ـ از حقوق خويش، حقي براي بعضي مردم بر بعضي ديگر واجب كرد كه از هر نظر همپايه هستند و با اداي حقي توسط ادا كننده، وظيفه اي ثابت مي شود و بدون آن حقي ندارد».

حضرت حقوق اجتماعي مردم بر يكديگر را برخاسته از حق خداوند مي داند؛ يعني اين حقوق حق الهي هستند كه همچون ساير حقوق خداوند، مثل عبادت ـ كه حق مستقيم هستند ـ به او بازگشت مي كنند و اين حقوق، تكاليف و واجب شرعي اند كه همچون ساير تكاليف به واسطه فرمان خداوند الزام آوراند.

آنگاه به رابطه حاكم و مردم مي پردازد و آن را از مهمترين واجبات در مورد حقوق مردم برمي شمارد:

«و اَعظم ما افْترض ـ سبحانه ـ من تلك الحقوق حق الوالي علي الرعية و حق الرعية علي الوالي فريضة فرضها الله ـ سبحانه ـ لكل علي كل، فجعلها نظاماً لِاُلفتهم و عزاً لدينهم؛

در ميان حقوقي كه خداوند براي بعضي بر برخي ديگر واجب گرداند، حق حاكم بر مردم و حق مردم بر حاكم از مهمترين حقوق و واجبي است كه خداوند براي هر يك بر ديگري واجب كرد و آن را موجب نظم، پيوستگي و عزت و نيرومندي دينشان قرار داد».

حضرت ابتدا در دو موضع بر اين امر تأكيد مي كند كه حق ميان حاكم و مردم، از واجبات الهي است؛ يعني اگر حاكم در مقابل مردم وظيفه اي بر عهده دارد، وظيفه را خداوند بر دوش او نهاده است. امام در مرتبه اول رابطه حق و حقوق هر يك از حاكم و مردم را بر يكديگر از مهمترين حقوق اجتماعي برمي شمرد كه خداوند واجب كرده است، آنگاه بر اينكه اين حقوق، واجب الهي است، تأكيد كرده است. اين كلام دلالت دارد اگر مردم بر حاكم حقي دارند و اگر حاكم در مقابل مردم موظف به كارهايي مي باشد، از طرف خداوند است؛ يعني خداوند از حاكم خواسته است در مقابل اطاعت مردم از او، به امور آنها رسيدگي كند و حقوق آنان را به ايشان برساند، نه اينكه وظايف حاكم، امري قراردادي بين مردم و اوست و مردم زمامداري را به حاكم داده و با او شرط نموده اند چگونه عمل نمايد.

حضرت در قسمت ديگري از سخن، مسأله را به گونه ديگري مطرح كرده است. اگر بپذيريم مردم حكومت را به حاكم تحويل مي دهند و براي او وظيفه مشخص مي كنند، غلبه با آنان است و مردم بر حاكم تسلط دارند و هرچه را بخواهند، با او شرط مي كنند و وي موظف است بر مبناي خواست مردم، به اداره امور جامعه بپردازد. اين مطلبي است كه به صراحت از طرف حضرت علي عليه السلام نفي گرديده و آثار و فساد حاصل از آن توضيح داده شده است:

«و اذا غلبت الرعية واليها اَو اَجحف الوالي برعيته اخْتلف هنا لك الكلمة و ظهرت معالم الجور و كثر الادغال في الدين و تركت محاج السنن فعمل بالهوي؛

آنگاه كه مردم بر حاكم چيره گردند يا حاكم به مردم ظلم كند، نظام جامعه به هم مي خورد و نشانه هاي ستم آشكار مي شود و بدعتها در دين وارد مي شود و سنتهاي خوب و پسنديده ترك و به هواي نفس عمل مي شود».

غلبه مردم بر حاكم يا ظلم حاكم در حق مردم، موجب نابودي نظام صالح جامعه و ظهور ظلم و ستم است. غلبه مردم بر حاكم و تسلط آنها بر او، به صورتي كه تحت فرمان آنان باشد و آنها وظيفه و تكليف او را مشخص كنند، آثار رفتار ظالمانه حاكم در جامعه را، در پي دارد، و اين مطلب در راستاي جوابي است كه حضرت به «ابن عباس» هنگامي كه مطلبي را پيشنهاد كرد، داد:

«لك ان تشير عليّ و اَري فاِنْ عصيتُك فاَطِعْني؛[2]

تو به من پيشنهاد مي دهي و من مي نگرم. پس اگر مخالفت كردم، بايد از من اطاعت كني.»

حضرت مغلوب بودن حاكم در برابر نظريات مردم را نمي پسندد، هر چند از پيشنهادهاي مشورتي آنها استقبال مي كند.

اين نگرش در مورد وظيفه حاكم، در سخنان امام تجلي يافته است. وقتي مردم را از عمل به رأي خويش برحذر مي دارد و از آنها مي خواهد تابع هواهاي نفساني نباشند، وظيفه خويش و رهبر جامعه را عمل به دستورهاي خداوند برمي شمرد و مي گويد:

«اِنّه ليس علي الاِمام اِلاّ ما حمّل من اَمْر ربّه؛[3]

امام و پيشوا غير از آنچه از طرف خداوند مأمور است، وظيفه ديگري ندارد».

و آنگاه كه مالك اشتر را براي به عهده گرفتن وظيفه خطير حكومت، توجيه مي كند و وظايف او را برمي شمرد، از او مي خواهد قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله را رهنمود خويش قرار دهد و در اين محدوده به انجام وظايف خويش مشغول باشد و هر مشكلي پيش مي آيد، به اين دو مراجعه كند:

«و ارْدُدْ اِلي الله و رسوله ما يضلعك من الخطوب و يشتبه عليك مِن الاُمور فقد قال الله تعالي لقومٍ اَحبَّ اِرشادهم: يا ايّها الذين آمنوا اَطيعوا الله و اَطيعوا الرسول و اُولي الاَمر منكم فاِنْ تنازعتم في شي ء فردّوه اِلي الله و الرسول. فالردّ اِلي الله، الاَخذ بمحكم كتابه و الردّ اِلي الرسول، الاَخذ بسنته الجامعة غير المفرّقة؛[4]

در امور سخت و مشتبه به خدا و پيامبرش صلي الله عليه و آله رجوع كن. خداوند متعال به گروهي كه دوست داشت آنها را راهنمايي كند، فرمود: «اي كساني كه ايمان آورده ايد! از خداوند و رسول و اولي الامر اطاعت كنيد و اگر در چيزي نزاع كرديد، آن را به خدا و رسولش بازگردانيد». بازگشت و رجوع به خداوند، تمسك به آيات محكم كتاب و رجوع به پيامبر، صلي الله عليه و آله تمسك به سنت جامع و قطعي اوست».

حضرت مرجع بودن قرآن در امور و حكومت و شؤون حاكم را مورد توجه قرار داده است. بعد از جريان حكميت، عده اي به ايشان اعتراض كردند چرا افراد را مرجع تشخيص حاكم قرار دادي و امام گفت كه فقط قرآن را مرجع قرار داده است:

«اِنّا لم نحكّم الرجال و اِنّما حكّمنا القرآن ... فاِذا حكم بالصدق في كتاب الله فنحن اَحقّ الناس به و اِنْ حُكم بسنّة رسول الله صلي الله عليه و آله فنحن اَحق الناس و اولاهُم به؛[5]

ما افراد را حاكم قرار نداديم، بلكه قرآن را حاكم قرار داديم ... آنگاه كه صادقانه قرآن مورد داوري قرار گيرد، ما سزاوارترين مردم به خلافت هستيم و اگر از طريق سنت پيامبر صلي الله عليه و آله حكم شود، باز سزاوارترين و برترين مردم به آن هستيم».

سيره عملي امام حاكي از همين نگرش به امر حكومت است، كه حاكم تنها موظف است به احكام الهي و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله عمل نمايد. هنگامي كه حضرت با اقبال مردم خلافت را در دست گرفت، با اعتراض طلحه و زبير روبه رو شد كه چرا با ما مشورت نمي كني! امام به ترسيم شيوه عمل خويش در مورد حكومت پرداخت و دو ركن دين اسلام، يعني كتاب الهي و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله را مرجع خويش در همه امور معرفي نمود:

«فلمّا اَفضتْ اِليّ نظرتُ اِلي كتاب الله و ما وضع لنا و اَمرنا بالحكم به فاتَّبعتُه و ما استسنَّ النبي صلي الله عليه و آله فاقْتديتُه فلم اَحْتج في ذلك اِلي رأيكما و لا رأي غيركما؛[6]

چون حكومت و زمامداري جامعه به من رسيد، به كتاب خداوند و احكام آن نگريستم و از فرامين آن تبعيت كردم و نيز راه و روش پيامبر صلي الله عليه و آله را ملاحظه كرده و آن را مقتداي خود قرار دادم و در اين مورد به نظر شما و غير شما احتياجي پيدا نكردم».

ايشان نه تنها اجراي احكام الهي را محور فعاليت حاكم مي داند، بلكه معتقد است حاكم بايد مواردي را كه خداوند حكم نكرده، ولي مي توانسته است حكم كند، مد نظر خويش قرار دهد و مطابق آن عمل نمايد. گروهي به عمر پيشنهاد كردند از زينتهاي خانه خدا براي مخارج جنگ استفاده كند، با اين استدلال كه زينتها بسيار است و كعبه نيازي به آنها ندارد و مصرف آن در امور جنگي ثواب دارد. عمر به اين كار راضي شد، ولي حضرت علي عليه السلام با استناد به قرآن كريم و تقسيم اموال به شخصي كه به او ارث مي رسد و بودجه دولتي كه عبارت از في ء و خمس و صدقات است و هر يك مصرف خاصي دارد، حكم كرد: در آن هنگام زينتهاي خانه خدا وجود داشت و خداوند در باره آن حكمي بيان نكرد و اين كار را به سبب فراموشي يا جهل ترك نكرد، پس بايد زينتهاي آن را در جاي خويش قرار داد.[7]

محور قرار دادن قرآن كريم و سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيازمند تحقيق و تفحص بيشتر است، تا حدود و ثغور آن مشخص و معلوم شود.

بدين ترتيب مشخص گرديد وظايف حاكم در دايره احكام الهي و تبعيت از احكام ديني است و حقوق مردم كه حاكم موظف به رعايت آنهاست، در همين محدوده قرار دارد و نيز مهمترين حق حاكم بر مردم، در همين محدوده رعايت مي شود؛ يعني اگر حاكم طبق اصول و احكام الهي با مردم رفتار كرد و در پي اجراي احكام ديني بود، حق الهيِ اطاعتِ مردم از او، پابرجاست و اگر از اين مسير خارج گرديد، ديگر نبايد از او اطاعت كرد. حضرت علي عليه السلام در نامه اي كه به مردم مصر نوشت و از آنها خواست از مالك اشتر اطاعت كنند، اطاعت را به مواردي مقيد كرد كه عمل او طبق حق باشد.[8] وظيفه حاكم برپايي احكام الهي است كه اجراي آنها سعادت جامعه اسلامي و اصلاح روابط ميان مسلمانان و عزت دين و دنياي آنها را در پي دارد. وظايف حاكم، به تفصيل در كلام حضرت علي عليه السلام مطرح گرديده است كه در بحث بعد به بررسي آنها مي پردازيم.

وظايف حاكم

وظايف حاكم را مي توان به دو دسته فردي و اجتماعي تقسيم كرد. وظايف فردي، كارهايي است كه او بايد در مورد خويش انجام دهد و وظايف اجتماعي، در مورد جامعه و مردم است. ما در اين مباحث وظايف حاكم را تحت اين دو عنوان بررسي مي كنيم.

وظايف فردي حاكم

مقام خطير حكومت ايجاب مي كند حاكم از خصوصيات و ويژگيهايي برخوردار باشد كه براي افراد ديگر در رده هاي پايين تر اجتماعي، اين ويژگيها از ضرورت كمتري برخوردار است. در بحث حاضر نمي خواهيم در مورد ويژگيها و صفات حاكم بحث كنيم، بلكه مي خواهيم اموري را بررسي نماييم كه بر حاكم لازم است در تمام دوران حكومت خويش لحاظ كند. در اين باره از سه وظيفه خودسازي، اخلاق و علم آموزي بحث مي كنيم.

1. خودسازي

سعادت انسان به خودسازي و تهذيب نفس بستگي دارد و قرآن كريم و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام انسانها را به آن دعوت كرده اند و اين مسأله در مورد حاكم ضرورتي دوچندان مي يابد. حضرت علي عليه السلام به كارگزاران و اميران همواره سفارش به رعايت تقواي الهي و تهذيب نفس مي كرد و پيوسته به آنها متذكر مي شد مالك نفس خويش باشند تا هواي نفساني بر آنها غلبه نكند. چند امري را كه حضرت در زمينه خودسازي، به كارگزاران خويش سفارش مي كرد، بلكه فرمان مي داد، بررسي مي كنيم:

الف) مقاومت در برابر وسوسه هاي نفساني و ياد مرگ براي خودسازي

اميرالمؤمنين علي عليه السلام در ابتداي عهدنامه مالك اشتر چندين بار به او فرمان مي دهد مواظب هواي نفساني خود باشد و آن را در هم شكند و مالك خواسته هاي خويش باشد:

«هذا ما اَمر به عبدالله عليّ اميرالمؤمنين مالك بن الحارث الاَشتر ... اَمره بتقوي الله ... و امَره ان يكسر نفسه من الشهوات و يزعها عند الجمحات فاِنَّ النفس اَمارة بالسوء اِلاّ ما رَحِم الله ... فامْلك هواك و شحَّ بنفسك عمّا لا يحلّ لك فاِنّ الشحّ بالنفس الاِنصاف منها فيما احبّتْ او كرهت؛[9]

اين فرماني است كه بنده خدا، علي اميرالمؤمنين به مالك اشتر مي دهد ... او را به تقوا فرمان مي دهد ... از او مي خواهد خواسته هاي نفساني خويش را در هم شكند و به هنگام وسوسه ها خويشتندار باشد، زيرا نفس همواره انسان را به بدي وا مي دارد، مگر آنكه رحمت الهي شامل حال او شود ... زمام هواي نفساني خود را در دست گير و از آنچه برايت حلال نيست، بخل بورز، زيرا اين بخل، در آنچه نفس دوست يا ناخوش مي دارد، راه انصاف است».

سفارش حضرت در مورد مواظبت و مقاومت در برابر وسوسه هاي نفساني، به سركردگان لشگري نيز به طور اكيد بيان شده است. امام به «شريح بن هاني» فرمانده مقدمه لشگر در جنگ با معاويه مي گويد:

«اتق الله في كل صباح و مساء و خَفْ علي نفسك الدنيا الغرور و لاتأمَنْها علي حال ... فكن لنفسك مانعاً رادعاً و لنزوتك عند الحفيظة واقماً قامعاً؛[10]

هر صبح و شام خداترس باش و از دنياي فريبنده بر نفس خويش بترس و در هيچ حال از آن ايمن مباش ... محافظ و مانع نفس خويش از هواي نفساني باش و به هنگام خشم و غضب، شكننده نفس خويش و غالب باش».

و در نامه ديگر پيروي از هواي نفساني را سبب عدول حاكم از وظيفه خويش، يعني بسط عدالت برمي شمرد:

«اما بعد فاِنّ الوالي اذا اخْتلف هواه، منعه ذلك كثيراً من العدل؛[11]

اگر والي در پي هواي نفساني خويش باشد، از عمل به عدل در بسياري موارد باز مي ماند».

حضرت علي عليه السلام ياد مرگ را بهترين طريق براي خودسازي و به دست گرفتن زمام نفس مي داند و به مالك اشتر سفارش مي كند بسيار به ياد مرگ باشد، تا بتواند كف نفس كند:

«و لن تحكم ذلك من نفسك حتّي تكثر همومك بذكر المعاد الي ربك؛[12]

هرگز نخواهي توانست زمامدار نفس خويش باشي، مگر اينكه بسيار به ياد قيامت و بازگشت به سوي پروردگارت باشي».

ب) پرهيز از رياست طلبي

رياست طلبي از هواهاي نفساني است و چون حاكم از اين جهت، بسيار در معرض خطر است، مورد سفارش حضرت علي عليه السلام مي باشد. از اين رو مالك اشتر را از اينكه با رسيدن به حكومت و به دست آوردن حق فرماندهي، رياست طلبي كند و خيال نمايد كار و شأن او فرمان دادن است، برحذر مي دارد و به او از اينكه طبق اين روحيه، فرمانهايي، با عجله و بدون فكر صادر كند و روحيه عفو و گذشت را فراموش نمايد، هشدار مي دهد:

«فاعْطهم مِن عفوك و صفحك مثل الذي تحبّ و ترضي ان يعطيك الله من عفوه و صفحه ... و لا تسرعنّ اِلي بادرة وجدت منها مندوحة و لا تقولنّ اِنّي مؤمّرٌ آمر فاطاع فاِنّ ذلك ادغال في القلب و منهكة للدين و تقرب من الغير؛[13]

[در موارد خطا و لغزش] آن قدر عفو و گذشت پيشه گير كه دوست داري به همان مقدار از عفو و گذشت خداوند برخوردار شوي و به سرعت به كاري كه راه چاره دارد، مشغول نشو و به آن فرمان مده و مگو: من حاكم هستم و فرمان مي دهم و بايد اطاعت شوم، زيرا اين روحيه، باعث فساد قلب و نابودي دين و زوال حكومت مي شود».

حضرت متذكر مي شود عظمت و جبروت تنها مختص ذات الهي است و هر كس خويشتن را اين گونه تصور كند، جبار و متكبر است و خداوند او را ذليل و خوار خواهد كرد:

«اياك و مساماة الله في عظمته و التشبّه به في جبروته فاِنّ الله يذل كلّ جبار و يهين كل مختال؛[14]

از مساوات انگاري با خداوند، در بزرگي فروختن و شبيه انگاري با او، در جبروتش، دوري كن، زيرا خداوند، سركشان را خوار و خودبينان را ذليل مي كند».

حضرت علي عليه السلام دو راه را براي معالجه رياست طلبي كه هر حاكمي در معرض خطر آن است، ارائه مي دهد: راه اول يادآوري مقام و عظمت خداوند است كه هر قدرتي در برابر عظمت او ناچيز و بي مقدار است:

«و اذا اَحْدث لك ما انت فيه من سلطانك اُبّهة اَو مخيلة فانظر اِلي عظم مُلك الله فوقك و قدرته منك علي ما لا تقدر عليه من نفسك فاِنّ ذلك يُطامِنُ اليك من طماحك و يكف عنك مِن غربك و يفي ء اليك بما عزب عنك من عقلك؛[15]

هرگاه حاكم بودن، موجب بزرگي و خودپسندي تو گردد، به بزرگي حكومت خداوند بر خويش و قدرت او بر خود توجه كن. تو حتي به خويش تسلط نداري. اين توجه، تو را از سركشي وا مي دارد و شدت و تندي را از تو باز مي دارد و عقل و انديشه از دست رفته در اثر خودپسندي را به تو باز مي گرداند».

راه دوم، نگرش صحيح به مقام و حكومت است. حضرت بارها به كارگزاران تذكر مي دهد مقام و حكومت، لقمه چربي نيست، بلكه امانتي است كه بايد جوابگوي آن بود:

«و انّ عملك ليس لك بطعمة ولكنّه في عنقك امانه.»[16]

مقام، آزمايشي براي حاكم است و خداوند به واسطه تسلط او بر مردم، وي را در معرض آزمايش قرار داده است:

«و قد اسْتكفاك اَمرهم و ابتلاك بهم؛[17]

خدا، راه انداختن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيله آزمايش تو ساخت».

ج) ارتباط عبادي دايم با خداوند

يكي از وظايف فردي حاكم، ارتباط عبادي دايم با خداوند است. هر چند حاكم بايد به امور مردم رسيدگي كند و اگر در اين راه نيت خويش را براي خداوند خالص گرداند، تمام كارهايش عبادت محسوب مي شود، ولي بهترين اوقات حاكم بايد در ارتباط عبادي با خداوند باشد:

«ثم اُمور من امورك لابد لك من مباشرتها ... و اجعل لنفسك فيما بينك و بين الله اَفضل تلك المواقيت و اجزل تلك الاَقسام و ان كانت كلّها لله اِذا صلحتْ فيها النيه و سلمت منها الرعية؛[18]

نيز بر عهده تو كارهاست كه خود بايد انجام دهيد ... براي آنچه ميان تو و خداست، نيكوترين اوقات و بهترين ساعات را بگذار، هر چند همه كارها در همه وقت براي خداست، اگر نيت درست باشد و رعيت را از آن آسايش بود».

آنچه بر هر كس، مخصوصاً حاكم، در انجام اعمال عبادي واجب است، اخلاص مي باشد. حال حاكم در مورد عبادات نبايد در ظاهر و باطن تفاوت كند، تا اخلاص را به دست آورد. حضرت علي عليه السلام به كارگزاران خويش در امور صدقات چنين فرمان مي دهد:

«آمره اَنْ لا يعمل بشي ء من طاعة الله فيما ظهر فيخالف اِلي غيره فيما اَسرّ و من لم يختلف سرّه و علانيته و فعله و مقالته فقد اَدّي الاَمانة و اَخلص العبادة؛[19]

موظف است در موارد اطاعت خداوند، عملي را در ظاهر انجام ندهد كه در پنهاني با آن مخالفت كند و هر كس ظاهر و باطن و عمل و سخنش يكسان باشد، امانت الهي را ادا كرده و عبادت را خالصانه انجام داده است».

از سخن حضرت مشخص مي شود عبوديت امانتي الهي بر عهده انسان است و انجام عبادت مخلصانه، به اداي اين امانت مي انجامد و حاكم بايد با ارتباط دايم عبادي خويش با خداوند و انجام خالصانه آن امانت الهي را ادا كند تا صالح و لايق گردد و بتواند امانت ديگري را ادا كند كه رهبري اجتماع و هدايت بندگان خداوند است. اگر او در اداي امانت اول نكوشد، نمي تواند در مورد دوم موفق باشد.

د) اكتفا به حداقل بهره هاي دنيا

حضرت علي عليه السلام در اين مورد آنچنان حساس است كه كوچكترين لغزشي را نمي پسندد. عثمان بن حنيف، والي بصره در مهماني مجللي شركت كرده بود. حضرت طي نامه اي عتاب آميز، او را به تقواي الهي ترغيب كرد و از آتش جهنم برحذر داشت و دنيا را آن گونه كه هست، براي او تصوير نمود و از او خواست به حداقل ضروري بهره هاي دنيا اكتفا كند:

«فاتق الله يابْن حنيف و لتكفف اقراصك ليكون من النار خلاصك؛[20]

اي پسر حنيف! از خدا بترس و به قرص ناني اكتفا كن، تا از آتش جهنم بِرَهي».

اين مطلب در مورد ساير حاكمان نيز گفته شده است. به حضرت خبر دادند شريح قاضي، خانه اي به هشتاد دينار خريده و براي آن قولنامه نوشته است. حضرت براي او نامه اي نوشت و در آن تصوير حقيقي عمل او را ارائه داد و فناي دنيا و بقاي آخرت را بازگو نمود.[21]

اين برخورد با حاكمان جامعه اسلامي نشانگر آن است كه حاكم بايد حال ضعفاي جامعه را رعايت كند و زندگي او ـ هر چند از راه حلال تهيه شود ـ تجملي و پر زرق و برق نباشد، همان طور كه نبايد با ثروتمندان نشست و برخاست كند كه موجب دوري از مردم شود. حضرت در باره خويش همين مطلب را مي فرمايد:

«اَاَقنع من نفسي باَنْ يقال هذا اَميرالمؤمنين و لا اُشاركهم في مكاره الدهر او اَكون اُسوةً لهم في جشوبة العيش؛[22]

آيا به اين قناعت كنم كه گفته شود من امير مؤمنانم، اما در سختيهاي روزگارِ آنان شركت نكنم و در تلخيهاي زندگي براي آنها اسوه و نمونه نباشم؟!».

و در جاي ديگر مي فرمايد:

«اِنّ الله فرض علي اَئمة العدل اَن يقدّروا اَنفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيّع بالفقير فقره؛[23]

خداوند بر پيشوايان عدل واجب گرداند بر خود سخت گيرند و همچون طبقه ضعيف مردم باشند، تا ناملايمات فقر، به فقير فشار نياورد و او را هلاك نكند».

2ـ اخلاق اسلامي

يكي ديگر از وظايف فردي حاكم، از منظر امام علي عليه السلام مراعات اخلاق اسلامي، هنگام ارتباط با مردم است. اين مطلب در نامه ها و عهدنامه هاي مختلف به حاكمان و كارگزاران توصيه شده و مراعات آن خواسته شده است. اينك آنچه را حضرت از كارگزاران خويش خواسته است، در محورهاي ذيل بررسي مي كنيم:

الف) رحمت و شفقت

يكي از جلوه هاي اخلاق اسلامي كه حاكم بايد در حد اعلي آن را مراعات كند، رحمت و شفقت به مردم است. او بايد مردم را دوست داشته باشد و با لطف و مهرباني با آنها رفتار كند و قلبش مملو از محبت آنها باشد. اين فرماني است كه امير موحدان به حاكم مصر مي كند و از او مي خواهد:

«و اشعر قلبك الرحمة للرعية و المحبّة لهم و اللطف بهم؛[24]

قلب خويش را نسبت به مردم از رحمت و محبت و لطف سرشار ساز».

و به محمد بن ابي بكر مي گويد:

«فاخْفض لهم جناحك و اَلِنْ لهم جانبك؛[25]

بالهاي محبتت را براي آنها بگستر و پهلوي نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار».

در همين راستا از كارگزاران مي خواهد عفو و گذشت را سرلوحه كار خود قرار دهند، زيرا به طور عمد يا خطا از مردم لغزشهايي سر خواهد زد. ميزان عفوي كه حضرت از كارگزاران مي خواهد، به حدي است كه جاي هيچ عقوبتي باقي نمي ماند:

«يفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و يؤتي علي ايديهم في العمد و الخطاء فأعْطهم من عفوك و صفحك مثل الذي تحب ان يعطيك الله من عفوه و صفحه؛[26]

گاه از آنها خطا و لغزشي سر مي زند و دچار ناراحتيهايي مي شوند و عمداً يا سهواً كارهايي انجام مي دهند. به اندازه اي در باره آنها عفو و گذشت كن كه دوست داري خداوند در باره تو عفو و گذشت كند».

البته چون در امور حكومتي، مجازات جاي خود را دارد و نمي توان آن را به طور كلي نفي كرد، حضرت براي آن جايي قرار مي دهد، ليكن هشدار مي دهد حاكم نبايد از كيفري كه به مردم داده، خوشحال باشد و از عفوي كه كرده است، پشيمان شود:

«و لا تندمنّ علي عفو و لا تبجحنّ بعقوبة[27]؛

از عفو پشيمان مشو و از كيفر و مجازاتي كه كرده اي، بر خود مبال».

ب) گشاده رويي و نزديكي با مردم

حاكم در برخورد با مردم بايد با گشاده رويي روبه رو شود و اين يكي ديگر از ابعاد اخلاق اسلامي است كه حضرت مراعات آن را وظيفه حاكم مي داند و انجام آن را از محمد بن ابي بكر خواسته است[28] و به كارگزاران خويش در امور صدقه فرمان مي دهد با چهره عبوس با مردم روبه رو نشوند.[29]

گشاده رويي يكي از عواملي است كه مي تواند از دگرگوني حال حاكم بعد از به قدرت رسيدن جلوگيري كند و او را از حالت قبلي كه با مردم نشست و برخاست مي كرد و با آنها نزديك بود، خارج نكند. حاكم بايد مراقب باشد برخورد او با مردم، با قبل از رسيدن به حكومت تفاوت نكند، بلكه به گونه اي رفتار كند كه به مردم نزديكتر شود:

«فاِنّ حقاً علي الوالي اَلا يغيّر علي رعيته فضلٌ ناله و لا طول خُصّ به و اَنْ يزيده ما قَسمَ الله له من نعمه دُنوّاً مِن عباده و عطفاً علي اخوانه[30]؛

يكي از وظايف والي اين است كه مقام و نعمتي كه به او رسيده، حال وي را نسبت به مردم تغيير ندهد، بلكه نعمت الهي، او را به بندگان خداوند نزديكتر و مهربانتر كند».

ج) عيب پوشي از مردم

موقعيت اجتماعي حاكم او را در موقعيتي قرار مي دهد كه از اوضاع و احوال مردم آگاه است و قدرت دارد بر كارهاي مخفي آنها مطلع شود و بر اعمال خوب و بد آنها آگاهي يابد. در اين ميان وظيفه اي سنگين بر دوش حاكم وجود دارد، نبايد در پي يافتن اسرار مخفي مردم باشد و در اين مورد وظيفه اي ندارد و اگر عيوبي از مردم برايش آشكار شد، بايد تا حد امكان پرده پوشي كند و از پخش آن جلوگيري كند. حضرت علي عليه السلام وظيفه حاكم را تنها اصلاح اموري مي داند كه بر او آشكار مي شود و بايد حكم امور مخفي را به خداوند واگذار كند:

«فاِنَّ في الناس عيوباً، الوالي اَحق مَن سَتَرَها فلا تكشفنّ عمّا غاب عنك منها فاِنما عليك تطهير ما ظهر لك و الله يحكم علي ما غاب عنك فاسْتُر العورة مااستطعتَ يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك[31]؛

در مردم عيوبي وجود دارد كه حاكم سزاوارترين فردي است كه بايد در پوشاندن آنها بكوشد. در صدد مباش كارهاي پنهاني آنها را بفهمي، زيرا تنها وظيفه داري در اصلاح آنچه برايت آشكار مي شود، بكوشي و در موارد مخفي خداوند حكم مي كند. تا مي تواني عيوب را بپوشان، تا خداوند عيوبي را كه دوست داري از مردم مخفي بماند، بپوشاند».

بدين ترتيب وظيفه حاكم در برابر سخن چينان و عيب جويان كه به دنبال عيوب مردم هستند، آشكار مي شود. او نبايد با زودباوري، به تصديق آنان مبادرت ورزد و بر اساس گفته هاي آنها به مجازات مردم اقدام كند، بلكه بايد آنها را از اطراف خويش دور سازد.

اداره جامعه نيازمند آگاهي از امور بسياري است كه حاكم با دانستن آنها مي تواند جامعه را به طور مطلوب اداره كند. از اين رو حضرت يكي از وظايف حاكم را استمرار علم آموزي، جهت اصلاح امور مملكت مي داند و از كارگزاران خويش پيگيري اين امر را مي طلبد:

«و اَكثر مدارسة العلماء و منافثة الحكماء في تثبيت ما صلح عليه امر بلادك و اقامة ما استقام به الناس قبلك[32]؛

با علما زياد به گفتگو بنشين و با حكما و دانشمندان بسيار بحث و از آنها استفاده كن، تا آنچه امور مملكتت را اصلاح مي كند، تثبيت كني و آنچه را مردم، قبل از تو بر پا داشته اند، بر پا داري».

بدين خاطر، حضرت سفارش مي كند حاكم شيوه حكومت حاكمان صالح پيشين را مطالعه و از آن استفاده كند:

«و الواجب عليك ان تتذكر ما مضي لمن تقدمك من حكومة عادلة او سنة فاضلة[33]؛

بر تو لازم است همواره به ياد حكومتهاي عادلانه پيش از خود يا روشهاي پسنديده باشي».

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید