نقش و جايگاه مردم در انديشه سياسي اسلام و امام خميني(2)

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 16:56
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4045 بار

مؤلف: سيد ابوالفضل موسويان

 

 

غالب مفسران معتقدند گرچه پيامبر صلي الله عليه و آله نيازي به مشورت نداشتند70 اما اين تكليف ممكن است به دلايلي صورت گرفته باشد از جمله:

1-2-1- تعيين وظيفه براي ديگران ـ غالب مفسران اين وظيفه را براي تبعيت آيندگان و حاكمان پس از پيامبر مي دانند، نظام سياسي اسلام بايد به گونه اي پي ريزي شود كه در صورت غيبت معصوم نيز قابل اجرا باشد، زيرا به تعبير امام علي عليه السلام : «لابد للناس من امير» مردم نمي توانند امر حكومت را معطل بگذارند. بنابراين حاكمان پس از پيامبر صلي الله عليه و آله در اقتداء به آنحضرت حكومتشان را براساس اصل مشورت پي ريزي كنند.

2-2-1- رشد سياسي و شكوفايي عقلاني پيروان خود ـ در مباحث تربيتي اين نكته قابل تأمل است كه اگر حكومت رشد جامعه را بخواهد بايد جامعه را آزاد بگذارد، در انتخاب خودش آزاد باشد. و اگر بخواهد اين را بر مردم تحميل كند كه شما نمي فهميد و بايد حتماً فلان شخص را انتخاب بكنيد. اينها تا دامنه قيامت مردمي نخواهند شد كه اين رشد اجتماعي را پيدا كنند. اگر به بهانه اين كه اين ملت رشد ندارد بايد به او تحميل كرد. آزادي را براي هميشه از او بگيرند اين ملت تا ابد غير رشيد باقي مي ماند. رشدش به اينست كه آزادش بگذارند ولو در آن آزادي ابتدا اشتباه هم بكند. صد بار هم اگر اشتباه بكند باز بايد آزاد باشد، مثلش مثل آدمي است كه مي خواهد به بچه اش شناوري ياد بدهد. بچه اي كه مي خواهد شناوري ياد بگيرد آيا با درس دادن و گفتن به او ممكن است، شناوري را ياد بگيرد؟!71

اساساً يكي از دلايل بعثت انبياء رشد و آگاهي دادن به مردم است. علي عليه السلام مي فرمايد: «ليثيروا لهم دفائن العقول»72 بايد استعداد امت اسلامي رشد يابد و هر صاحب رايي خود را شريك در سرنوشت جامعه بداند و مسلمانان براي هميشه و آينده تربيت شوند و بتوانند در هر زمان و در هر جا بعد از غروب نبوت، جامعه خود را رهبري كنند.

3-2-1- شخصيت دادن به مردم ـ در بينش الهي، انسان خليفه خدا و داراي كرامت و انتخابگر است. شهيد صدر در اين رابطه مي فرمايد: خداوند بر پيامبرش واجب كرده است با اين كه رهبر معصوم است. با جامعه امتش به مشورت بپردازند تا مسئوليت آنها را در انجام «خلافت الهي» به آنها بفهماند.73

4-2-1- تبادل افكار و استفاده از ديگران ـ گاهي مشورت در امور فردي و اجتماعي با ديگران براي بهره برداري از افكار و انديشه هاي آنان است. نقل شده است كه پيامبر نظر حباب بن منذر را در جنگ بدر كه پيشنهاد تغيير محل فرود سپاه را داده بود بر نظر خود ترجيح داد و در كلمات معصومين به مشورت با ديگران توصيه شده است.

«من شاور الرجال شاركها في عقولها»

هر كس با ديگران مشورت كند با ايشان در عقل شان شريك شده است.74

ائمه عليهم السلام حتي در امور روزمره با ديگران مشورت مي كرده اند. به عنوان مثال چند روايت در اين باره كه صاحب وسايل، زير عنوان «باب جواز مشاورة الانسان من دونه» يعني مشورت با پائين تر از خود جائز است. نقل نموده، ذكر مي كنيم:

«قال: هلك مولا لابي الحسن الرضا عليه السلام يقال له: سعد فقال له: اشر عليّ برجل له فضل و امانة فقلت: انا اشر عليك؟ فقال- شبه المغضب- ان رسول الله صلي الله عليه و آله كان يستشير اصحابه ثم يعزم علي مايريد».75

يكي از كارگران امام رضا عليه السلام به نام سعد از دنيا رفت. امام عليه السلام درباره انتخاب يك كارگر امين براي خود با يكي از اصحاب مشورت كرد. او با تعجب به امام گفت: اين بنده نالايق نظر مشورتي به شما بدهم؟ امام با حالتي شبيه غضب فرمود: پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله با اصحاب خود مشورت مي كرد و سپس درباره آنچه مي خواست انجام دهد، تصميم مي گرفت.

«عن الفضيل بن يسار قال: استشارني ابو عبدالله عليه السلام مرة في امر فقلت: اصلحك الله مثلي يشير علي مثلك؟ قال: نعم اذا استشرتك».76

امام صادق عليه السلام با فضيل بن يسار در يك كاري مشورت كرد، فضيل با تعجب پرسيد. فردي مثل من در كار شما نظر مشورتي بدهم؟! امام فرمود: آري هر وقت از تو نظر مشورتي خواستم، نظر بده.

«عن الحسن بن جهم قال: كنّا عند ابي الحسن الرضا عليه السلام فذكر اباه عليه السلام فقال: كان عقله لا توازن به العقول و ربما شاور الاسود من سودانه فقيل له: تشاور مثل هذا؟ فقال: ان الله تبارك و تعالي ربما فتح علي لسانه قال: فكانوا ربما اشاروا عليه بالشي فيعمل به من الضيعة و البستان».77

«حسن بن جهم مي گويد در خدمت امام رضا عليه السلام بوديم. از پدرشان ياد كردند سپس فرمود: با اين كه تمام عقول با عقل او برابري نمي كرد اما گاهي با غلامان سياه خود مشورت مي نمود. ديگران از روي تعجب به امام گفتند: شما با اشخاص مثل اين سياهان مشورت مي كنيد؟! امام فرمود: آري گاهي خداوند به زبان آنان در كار ما گشايشي بوجود مي آورد و بدينگونه گاهي همين سياهان درباره مسايل كشاورزي و باغ و مزرعه نظر مي دادند و امام به رأي آنان عمل مي كرد.

5-2-1- پرهيز از شائبه استبداد ـ استبداد وصف حكومت افسار گسيخته اي است كه در شؤن رعيت به هرگونه كه دلخواهش باشد و بدون ترس و باز خواست، تصرف كند، بدين جهت واژه هاي مترادفش در زبان عربي، استعباد (به بندگي درآوردن) و اعتساف (ستمگري) و تسلط است و متضادش حكومت عادل و مسؤل و مقيد و دستوري (قانوني) است78 با اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله بي نياز از مشورت است و احتمال خطا و اشتباه در ايشان راه ندارد. در عين حال انجام مشورت و ترتيب اثر دادن به نظرات مردم، اين نظر را كه حكومت آنان فاقد پايگاه مردمي است و مردم با ميل و رغبت آن را نپذيرفته اند، ردّ مي كند.

مرحوم نائيني با اشاره به مطلب فوق مي نويسد:

«اگر از براي تنزيه سلطنت حقه و لايتيه از مجرد تشبه صوري به سلطنتهاي استبداديه فراعنه و طواغيت امم و حفظ اساس مسؤليت و شورويت آن و تحفظ بر آن دو اصل طيب و طاهر - حريت و مساواتِ آحاد ملت با نظام والاي خلافت - بوده باشد كماهو الظاهر بل المتعين».79

اساساً حكومتهاي استبدادي فاقد پايگاه اجتماعي و وجاهت مردمي مي باشند و افراد جامعه اين نوع حكومتها را يا دشمن بالفعل و يا دشمن بالقوه خود مي دانند؛ و به تعبير افلاطون: «حاكم مستبد براي حفظ حكومت خود ناچار است با صاحبان شجاعت و شهامت و حكمت و ثروت بجنگد»80 و «طبعاً مردمان درستكار از او بيزار و گريزانند»81 و از طرفي «مجبور است با افراد فرومايه زيست كند»82

و به تعبيري بارزتر آثار شوم استبداد اين سه چيز است. 1) اموال و سرمايه هاي عمومي را براي تأمين قدرت و پيشرفت شهوات فردي و جمعي مصرف مي نمايد و دست به دست ميان كسان خود مي گردانند و به مردم بخور و نميري مي دهند، آنهم در برابر هزاران ستايش و كرنش. 2) و دين را با اميال و هوسهاي خود تطبيق مي نمايند و چيزهائي به نام دين در دين داخل مي سازند و مردم را از اصول دين كه معارض با قدرت هاي بي حد است منصرف مي سازند... و 3) عقول و افكار را تحت فشار مي گذارند و از بروز استعدادها و بيداري مردم جلوگيري مي كنند و راههاي شهوات و سرگرمي ها را براي مردم باز مي كنند در نتيجه با مردم معامله بنده و گوسفند مي نمايند83

و ماكياولي آثار حكومت استبدادي را اينگونه بيان كرده است:

«در جامعه اي كه حكومت استبدادي جاي آزادي را مي گيرد كوچكترين شري كه از اين جا به جايي پديد مي آيد اين است كه آن جامعه ديگر پيشرفت نمي كند، نه ثروتش افزايش مي يابد و نه قدرتش و در بيشتر موارد جامعه در سراشيب زوال مي افتد»84 و در اين نوع حكومتها، «فضيلت انسانها در پاي خواسته هاي حاكم جبار قرباني مي شود و آزادي و اقتدار و عظمت ايشان پايمال خوي برتري طلبي سلطان مستبد مي گردد».85

حضرت امام قدس سره حكومت ديكتاتوري شاه را به اين دليل مردود مي دانستند كه:

«هرگونه فرياد آزادي خواهي و اعتراض به ديكتاتوري را با سرنيزه خاموش كرده اند... آزادي به تمام معني از مردم سلب شده است. هيچگاه مردم حق انتخاب نداشته اند... گويندگان و نويسندگان يا كشته شده اند و يا زنداني هستند و يا ممنوع از گفتن و نوشتن. مطبوعات را از نوشتن حقايق محروم كرده اند. و در يك كلمه تمامي مباني بنيادي و دموكراسي را نابود كرده اند... ما كه خواستار حكومت اسلامي هستيم در سايه آن به همه اين جنايتها و خيانتها پايان داده مي شود».86

اساساً دستور مشورت تصوير واضحي از رهبري سياسي پيامبر نشان مي دهد كه هيچگاه از محبت جدا شدني نيست و رأفت اسلامي همواره از لابلاي قدرت سياسي، چون روحي شاداب و پر نشاط در كالبد هرچند بيمار گونه تجلي مي كند و هرگز استبداد در حكومت اسلامي رخ نمي نمايد. زيرا عامل عمده اين استبداد روح تمكين و تسليم بود كه نظام اسلامي تحمل ظلم و ستمكشي را نوعي جرم و ظلم مي داند و اصل مسؤليت همگاني چون اهرمي نيرومند از تبديل قدرت به استبداد و خودكامگي، جلوگيري مي كند.87 چگونه مي شود حكومت ديني متوسل به استبداد شود با اينهمه تأكيداتي كه در متون ديني بر حفظ ارزشها شده است.

قرآن مي فرمايد: «لا تظلمون و لا تظلمون»88 نبايد ظلم كنيد و نبايد به ظلم تن در دهيد «و تلك القري اهلكناهم لما ظلموا»89 اين آباديها را نابود كرديم چون ظلم كردند و متجاوز از دويست و پنجاه آيه در زمينه ظلم زدايي و محكوم نمودن ظلم و بيان آثار و پيامدهاي آن آمده است.90 در جايي از زبان حضرت موسي عليه السلام ، فرعون را مورد نكوهش قرار مي دهد كه «تلك نعمة تمنها علي ان عبدت بني اسرائيل»91 و منت اين نعمت را بر من مي نهي كه بني اسرائيل را برده ساخته اي و امير المؤمنين عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام مي فرمايد:

«لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرّا»92 بنده ديگري مباش زيرا خدا ترا آزاد آفريده است.

آزادي كه به تعبير شهيد مطهري ارزش مافوق ارزشهاي مادي دارد. انسانهايي كه بويي از انسانيت برده اند حاضرند با شكم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترين شرايط زندگي كنند و در اسارت يك انسان ديگر نباشند؛ محكوم انسان ديگر نباشند؛ آزاد زندگي كنند.93 و در روايتي از امام علي عليه السلام دستور جهاد بر عليه كساني داده مي شود كه مقصود آنان تحميل حكومت ديكتاتوري است و مي خواهند مردم آنانرا خداي خود بدانند و اموال ملت را مايه عشرت خويش سازند

«سيروا الي قوم يقاتلونكم كيما يكونوا جبارين، يتخذهم الناس ارباباً و يتخذون عباد الله خولا و مالهم دولا».94

حتي از اين كه به ديده جبابره و مستكبران به آنان نگريسته شود، ابا دارند.

«فلاتكلموني بما تكلم به الجبابره»95 با من آن چنان كه از زورمندان پروا مي كنيد، سخن مگوئيد.

مرحوم نائيني پس از ذكر كامل اين حديث شريف مي فرمايد:

«چقدر سزاوار است ما مدعيان مقام والاي تشيع اندكي در سراپاي اين كلام مبارك تأمل كنيم و از روي واقع و حقيقت رسي و الغاء اغراض نفسيه اين مطلب را بفهميم كه اين درجه اهتمام حضرتش در رفع ابهت و هيبت مقام خلافت از قلوب امت و تكميل اصلي درجات آزادي آنان و ترغيب و تحريصشان بر عرض هرگونه اعتراض و مشورت و در عداد حقوق والي بر رعيت و يا حقوق رعيت بر والي شمردن آن».96

آنحضرت به واليان خود توصيه مي فرمايد:

«ولا تقولن اني مؤمر آمر فاطاع»97 يعني مگو اكنون كه من مسلطم از من فرمان راندن و از آنان اطاعت كردن.

و حتي به ديگران جرأت ابراز نظر مي دهند و لذا مي فرمايد

«فلا تكفوا عن مقاله بحق او مشورة بعدل فاني لست في نفسي بفوق ان اخطي»98

يعني پس، از سخن حق و پيشنهاد عدل دريغ مورزيد كه من در نزد خود برتر از آن نيستم كه خطا نكنم.

حضرت امام قدس سره اساساً منكر ديكتاتوري در اسلام هستند:

«در اسلام ديكتاتوري اصلاً در كار نيست، هيچ، ابداً، هيچ وقت نبوده و هيچ وقت نيست، هيچ وقت نخواهد بود».99

«حكومت اسلامي... حكومت ملي است، حكومت مستند به قانون الهي و به آراء ملت است. اين طور نيست كه با قلدري آمده باشد كه بخواهد حفظ كند خودش را، با آراء ملت مي آيد و ملت او را حفظ مي كند و هر روز هم كه خلاف آراء ملت عمل بكند قهراً ساقط است و ملت ايران هم او را كنار مي زند».100

2 ـ پاسخگويي به مردم:

حاكم در تفكر اسلامي نبايد چيزي را از مردم مخفي كند مگر بعضي از مسايل نظامي را، زيرا اسرار نظامي بايد مخفي بماند تا دشمن نتواند به جامعه اسلامي ضربه اي وارد كند. لذا اميرالمؤمنين عليه السلام به مالك مي فرمايد:

«و ان ظنت الرعيه بك حيفاً فاصحر لهم بعذرك و اعدل عنك ظنونهم باصحارك فان في ذلك رياضة منك لنفسك و رفقاً برعيتك و اعذاراً تبلغ به حاجتك من تقويمهم علي الحق»101

يعني هرگاه مردم نسبت به تو گمان بد برند، افشاگري كن و عذر خويش را در مورد آنچه موجب بدبيني شده، آشكارا با آنان در ميان گذار و با صراحت بدبيني ايشان را از خود بر طرف كن، زيرا اين گونه صراحت، سبب تربيت اخلاقي تو و مدارا و ملاطفت با مردم است و توجيه كردن ايشان و اين بيان عذر، تو را به مقصودت در سير دادن آنان، به حق مي رساند.

در اين كلام اميرالمؤمنين نكاتي قابل تأمل و دقت است

1- مسؤولين موظفند بطور علني و آشكارا دلايل قانع كننده اي بر اعمال و رفتار خود براي مردم بيان كنند.

2- اخلاق و روحيه مستكبران و مستبدان تاريخ ـ كه خود را پاسخگوي مردم نمي دانند و شأن خود را «لا يسئل عنهم» كه فقط ويژه خداوند است، مي دانند ـ از حاكم اسلامي بايد دور باشد.

3- اين پاسخگويي موجب نزديكي مردم به حاكم مي شود.

4- و در نتيجه حاكم را در انجام رسالت خويش كه سير دادن مردم به سوي حق است، كمك مي كند.

ناپلئون بناپارت اين نتيجه را اين گونه مورد توجه قرارداده:

«عدالت و اقدامات خير كافي نيست. بلكه مردم نيز بايد قانع شوند. قدرت بر افكار عمومي استوار است. حكومت چيست؟ اگر افكار عمومي را در اختيار ندارد، هيچ».102

فصل سوم: وظايف مردم در امور سياسي

از آنچه بر عهده مردم است، گاه تعبير به حق شده است و گاه به وظيفه. علي عليه السلام در بعضي از كلمات خودشان، سخن از حق متقابل مردم و حكومت نموده و مي فرمايند:

«ايها الناس ان لي عليكم حقا ولكم علي حق»103

و يا مي فرمايد:

«قد جعل الله عليكم حقاً بولاية امركم ولكم علي من الحق مثل الذي لي عليكم»،104

اما از آنجا كه ممكن است اين شائبه پيدا شود كه حق قابل اسقاط است و افراد مي توانند از حق خود چشم پوشي كنند در تعابير ديگر سخن از وظيفه به ميان آمده است. در آيات و روايات به نكاتي توجه داده شده كه نشانگر اهميتي است كه دين به اين امور داده است. در اين رابطه وظايفي را براي امت اسلامي معين نموده از قبيل: تبيين شرايط حاكم و انتخاب حاكم واجد شرايط، امر به معروف و نهي از منكر، نصيحت ائمه مسلمين و...

به هر حال اين امور از وظايف مردم شمرده شده است و بايد از اين حقوقي كه برايشان تعيين شده دفاع كنند و آنها را به انجام برسانند ولي از طرفي هم مي توان گفت بر حاكم اسلامي نيز لازم است تمام شرايط ايفاي نقش مردم را فراهم نمايد تا آنان بتواند به تكليف شرعي خود عمل كنند.

حال با توجه به مجال اندكي كه در اين مقال داريم به اين وظايف و به بعضي از آيات و روايات در اين باره اشاره مي كنيم:

1 ـ توجه به شرايط حاكم ـ در كتب فقهي و كلامي درباره شرايط حاكم مباحثي مطرح شده است ما در اين مختصر به ذكر چند آيه و روايت در اين زمينه اكتفا مي كنيم و توضيح مفصلتر آن را به كتب مربوطه ارجاع مي دهيم. در اين آيات و روايات به عدالت، اعلميت، قدرت، صلاحيت، افضليت، ظالم نبودن و... توجه داده شده است ملاحظه فرماييد:

«ان الله يأمركم ان تؤدوا الامانات الي اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل»105 خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانتها[از جمله رهبري] را به اهلش بسپاريد و چون ميان مردم داوري كنيد به داد داوري نمائيد.

«ان الله اصطفاه عليكم وزاده بسطة في العلم و الجسم»106خداوند او [طالوت] را بر شما برگزيد و علم و قدرت او را وسعت بخشيده است.

«و اذا ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماماً قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين»107 هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او بخوبي از عهده آزمايش برآمد. خداوند به او فرمود من تورا پيشوا و رهبر مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از دودمان من [نيز پيشواياني قرارده [فرمود: پيمان من به ستمكاران نمي رسد.

علي عليه السلام درباره شرايط حاكم مي فرمايد:

«ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه»108

شايسته ترين كس براي زمامداري كسي است كه براي اداره امر امت تواناتر و از دستورات خدا درباره زمامداري آگاه تر باشد.

و از رسول اكرم صلي الله عليه و آله چنين نقل شده است:

«ما ولت امة قط امرها رجلاً و فيهم اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتي يرجعوا الي ماتركوا»

هر امتي كه فردي را به زمامداري برگزيند كه داناتر از او در ميان آنان وجود داشته باشد، كار آن امت به سوي سقوط مي رود تا وقتي كه برگردند به چيزي كه ترك كرده اند [يعني داناتر را انتخاب كنند].109

و نيز از پيامبر نقل شده است:

«من تقدم علي قوم من المسلمين و هو يري ان فيهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمين» كسي كه بر گروهي مسلمانان تقدم جويد [زمامدار شود] در حالي كه مي داند در بين آنان افضل از او وجود دارد، به خدا و رسول و مسلمانان خيانت كرده است.110

و از اميرمؤمنان روايت شده:

«يستدل علي ادبار الدول باربع: تضييع الاصول والتمسك بالفروع و تقديم الاراذل و تأخيرالافاضل»

چهار چيز نشانه تيره بختي و ادبار دولتهاست: واگذاري كارهاي اصلي و اساسي و پرداختن به امور فرعي، جلو انداختن فرومايگان و پس راندن صاحبان فضل.111

2 ـ وظيفه مردم در تعيين حاكم ـ دخالت در انتخاب عالي ترين مقام سياسي، در نگاه دين وظيفه و تكليف براي مردم شمرده شده، پس از كشته شدن عثمان و هجوم مردم به درب خانه علي عليه السلام آنحضرت فرمود: «كار خلافت با شماست»112 و در روايت ابن اعثم آمده است كه فرمود:

«در كار خلافت نيك انديشه كنيد و هر كس را كه دوست مي داريد و لايق اين كار مي دانيد و مصلحت مي بينيد، اختيار كنيد. من كه علي بن ابيطالبم با شما موافقت مي نمايم و در اين باب هيچ مناقشت ندارم و با هر كس كه شما بيعت كنيد، موافقم».113

و با صراحت انتخاب حاكم را وظيفه اي الهي بر دوش مردم مي دانند و مي فرمايند:

«و الواجب في حكم الله و حكم الاسلام علي المسلمين بعد ما يموت امامهم او يقتل... ان لا يعملوا عملا و لا يحدثوا حدثاً و لا يقدموا يداً و لارجلا و لايبدووا بشي قبل ان يختاروا لانفسهم اماماً، عفيفا، عالما ورعاً، عارفاً بالقضاء و السنة يجمع امرهم».114

و در شرايط آنروز كه امكان بيعت همه مسلمين وجود نداشت، رأي و نظر مهاجرين و انصار را پذيرفته است وگرنه طبق اين نص در صورت تحقق، بدون شك بايد همگان حضور داشته باشند ملاحظه فرمائيد:

«ولعمري لوكانت الامامة لاتنعقد حتي تحضرها عامة الناس فما الي ذلك سبيل».115

به هر حال چون اين امكان وجود نداشت رأي مهاجرين و انصار را ملاك قرار داد:

«انما الشوري للمهاجرين و الانصار، فان اجتمعوا علي رجل وسموه اماماً كان ذلك علي الله رضا فان خرج عن امرهم خارج بطعن او بدعة ردوها الي ماخرج منه فان ابي قاتلوه علي اتباعه غير سبيل المؤمنين».116

از نظر مباني شيعه حتي امام معصوم كه صلاحيت امامت و زعامت را با نص و از جانب خدا داراست، از طريق قهر و غلبه و زور و زير پا گذاشتن رضايت و رأي عمومي مردم، قدرت سياسي و اختيارات را در دولت اسلامي به دست نمي گيرد. عمل امير المؤمنين عليه السلام در دوره بيست و پنج سال خانه نشيني، و واگذاشتن خلافت از سوي امام حسن عليه السلام آنگاه كه مردم همراهي نكردند ـ بدون هيچ گونه توسل به زور ـ گواه صادق اين حقيقت است. حضرت امام قدس سره نيز مقبوليت رهبري را شرط نفوذ حكمش مي دانند. و مي فرمايند:

«اگر مردم به خبرگان رأي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آن ها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهري او مورد قبول مردم است در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است».117

3 ـ امر به معروف و نهي از منكر ـ امر به معروف و نهي از منكر در فرهنگ اسلامي از جايگاهي رفيع برخوردار است. بطوري كه در قرآن كريم، برتري امت اسلامي را بر ملل ديگر، به دليل انجام امر به معروف و نهي از منكر دانسته است118 و در روايات،

«بقاي مكتب، تأمين سعادت جامعه و پشتوانه اقامه فرايض الهي را به احياء آن منوط ساخته است».119

امام حسين عليه السلام در ابتداي خطبه معروف خودشان به عالمان، وظيفه آنان را در قبال اين موقعيت خدادادي، امر به معروف و نهي از منكر مي داند و جايگاه اجراي آن در دين را چنين توصيف مي كند:

«فبدأ الله بالامر بالمعروف و النهي عن المنكر فريضة منه لعلمه بانها اذا اديت و اقيمت استقامت الفرائض كلها، هينها و صعبها» خداوند با امر به معروف و نهي از منكر آغاز كرد زيرامي دانست كه اگر اين فريضه ادا و برپا گردد ديگر فرائض اعم از هموار و دشوار برپا خواهد شد. امر به معروف و نهي از منكر ستون خيمه اسلام و اسلاميت است كه جلو هر گونه انحراف و لغزشي را خواهد گرفت».

سپس در جملاتي كوتاه و جامع گستره اين دو وظيفه را چنين بيان نموده اند:

«و ذلك ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر دعاء الي الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفي ء و الغنائم و اخذ الصدقات من مواضعها، و وضعها في حقها» امر به معروف و نهي از منكر دعوت به اسلام است، با بازگردانيدن اموال به ستم رفته، مخالفت با ستمگر در تقسيم كردن عادلانه بيت المال و غنيمت ها، گرفتن ماليات از جاي خود و صرفش در مورد خود»120

جالب توجه است بر خلاف آنچه در اذهان عمومي جامعه جا گرفته است، امر به معروف و نهي از منكر ربطي به خورده گيريهاي فردي و كاستيهاي معدودي آحاد اجتماع ندارد، اين فريضه الهي بيشتر در ارتباط با حاكمان و فرادستان سياسي معني و مفهوم مي يابد و ارزش و كارايي خويش را مي نماياند.

امام باقر عليه السلام در گفتاري بلند مي فرمايد:

«امر به معروف و نهي از منكر راه انبياء و روش صالحان است فريضه اي بزرگ كه ديگر فرائض را نيز استوار سازد و با اجراي آن راه ها امن «يا فرقه ها و نحله ها امنيت يافته»، كسب ها حلال، حقوق مردم مسترد و زمين آباد گردد. با دشمن به انصاف رفتار گردد و همه امور راست گردد»121

توجه به آثار برشمرده شده براي اين فريضه در كلام امام حسين عليه السلام و امام باقر عليه السلام نشان مي دهد كه جهت اصلي اين فريضه، متوجه حاكمان و واليان است. زيرا اين وظايف، جملگي در حوزه مسؤوليت آنان مي باشد.

و از سويي توجه به رواياتي كه آثار ترك اين فريضه را گوشزد نموده، سخت نكته آموز و عبرت آميز است. كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

«روي عن النبي صلي الله عليه و آله انه قال: لايزال الناس بخير ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و تعاونوا علي البر و التقوي و اذا لم يفعلوا ذلك نزعت منهم البركات و سلط بعضهم علي بعض و لم يكن لهم ناصر في الارض و لا في السماء».122

«قال رسول الله صلي الله عليه و آله لتأمرون بالمعروف و لتنهون عن المنكر او ليسلطن الله عليكم شراركم ثم يدعوا خياركم فلايستجاب لهم»123

و امير المؤمنين در بستر شهادت ضمن مكتوبي به حسنين عليهما السلام مي نويسند:

«لاتتركوا الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فيولي عليكم شراركم ثم تدعون فلايستجاب لكم»124

از اين روايات به روشني به دست مي آيد انجام اين فريضه در چه سطحي و براي چه اهداف بلندي قرار داده شده است. با توجه به اين روايات است كه امام راحل قدس سره مي فرمايند:

«ما اذهان خود را متوجه منكرات كوچك نموده ايم، در حالي كه آمر به معروف و ناهي از منكر، دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظالم مي كند. عمده وجوب امر به معروف و نهي از منكر براي اين امور است،... ما به منكرات بزرگ توجه نداريم، آن كساني كه دارند حيثيت اسلام را از بين مي برند، حقوق ضعفا را پايمال مي كنند... بايد نهي از منكر كرد».125

4 ـ نصيحت به ائمه مسلمين ـ زمامداران موظفند كه مردم را نصيحت كنند و مردم نيز همين وظيفه را در باره آنان دارند. تحقق اين امر در صورتي است كه ميان والي و رعيت رابطه اي قلبي برقرار باشد و هر يك با تمام توان از سر دوستي و مودت ناصح و منتقد ديگري باشد تا حق و عدل در ميانشان بر پا گردد و استوار بماند. رعايت اين حقوق متقابل سبب الفت زمامداران و مردم و موجب پيوستگي ايشان و عزت و نيرومندي دين و دولتشان مي گردد126 از همين رو نصيحت و خيرخواهي و ياري يكديگر در بر پايي حق و عدل و رفع باطل و ستم از مهمترين حقوق واجب الهي بر بندگانش است. از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:

«ثلاث لا يغل عليه من قلب امري مسلم: اخلاص العمل لله و النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم؛ يعني سه خصلت است كه دل هيچ فرد مسلماني با آن خيانت نكند: خالص كردن عمل براي خدا، خيرخواهي و نصيحت پيشوايان مسلمانان و همراه بودن با جماعت».127

امير مؤمنان عليه السلام مردم را دعوت مي كرد كه با او چنين رفتار كنند و از نصيحت و انتقاد دست نكشند و مي فرمود آنان كه پذيراي نصيحت و انتقاد خيرخواهانه نيستند چگونه مي خواهند حق را برپا دارند و عدالت را جاري سازند؟:

«ولا تظنوا بي استثقالاً في حق قيل لي و لا التماس اعظام لنفسي فانه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه»128

حجربن عدي پس از ماجراي صلح امام حسن عليه السلام با معاويه به گونه اي با حضرت سخن گفت كه هرگز از يك يار باوفا و مخلص انتظار نمي رفت «لو انك مت قبل هذا اليوم و لم يكن ما كان، انا رجعنا راغمين بما كرهنا و رجعوا مسرورين بما احبوا» اين جسارت در برخورد و سخن حضرت اثري نگذاشت، امام عليه السلام با آرامي فرمودند: «يا حجر ليس كل الناس يحب ما تحب و لا رأيه رايك و ما فعلت الا ابقاء عليك».129

البته حاكمان ستمگر و جائر از انتقاد و خير خواهي استقبال نخواهند كرد و حتي از شنيدن كلمه «اتق الله» هم عصباني مي شوند «و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد»130 و چون به او گفته شود «از خدا پروا كن» نخوت، وي را به گناه كشاند پس جهنم براي او بس است.

مصلح و مفسر عاليقدر شيخ جواد بلاغي در تفسير اين آيه مي نويسد:

«اين آيه نشانه اي از حاكم غير الهي را بيان مي كند. چون آيه قبل چنين است «و اذا تولي سعي في الارض ليفسد فيها» «تولي» به دست گرفتن ولايت و رهبري است. وقتي چنين افرادي به حكومت و قدرت مي رسند اولاً فساد آفريني مي كنند و ثانيا به نصيحت و خيرخواهي نيكان نه تنها اعتنايي ندارند بلكه حتي از «اتق الله» ناراحت مي شوند».131

مرحوم نائيني، عاملي بازدارنده از استبداد را در محاسبه و مراقبه ملت و مسؤوليت كامله مي داند و مي نويسد:

«در صدر اسلام، استحكام اين اصل به جايي منتهي بود كه حتي خليفه ثاني با آن ابهت و هيبت به واسطه يك پيراهن كه از حله يمانيه بر تن پوشيده بود، چون قسمت آحاد مسلمين از آن حله ها بدان اندازه نبود، در فراز منبر از آن مسؤول (استيضاح) شد و در جواب امر به جهاد «لا سمعا و لا طاعة» شنيد و با اثبات آن كه پسرش عبدالله، قسمت خود را به پدرش بخشيده و پيراهن از آن دو حصه ترتيب يافته است، اعتراض ملت را مندفع ساخت».132

رهبر فقيد انقلاب اسلامي حضرت امام خميني قدس سره نيز بارها بر ضرورت انتقاد و نقش مهم آن تأكيد داشتند و مي فرمودند: «انتقاد براي ساختن، براي اصلاح امور لازم است».133

و در جايي مي فرمايند:

«همه ما مسؤوليم نه مسؤول براي كار خودمان، مسؤول كارهاي ديگران هم هستيم مسؤوليت من هم گردن شماست، مسؤوليت شما هم گردن من است. اگر من پايم را كج گذاشتم، شما مسؤوليد اگر نگوييد چرا پايت را كج گذاشتي، بايد هجوم كنيد، نهي كنيد كه چرا؟»134

و در جائي دوستان واقعي را كساني مي دانند كه عيوب را متذكر مي شوند:

«انسان بايد از كساني كه به او خرده مي گيرند ـ از آن ها ياد بگيرد ـ كساني كه از او تعريف مي كنند بداند كه اين زبان تعريف خصوصا در يك اموري كه جاي انتقاد است. اين همان زبان شيطاني است و آن هم تأييدش شيطاني است».135

«هر فردي حق دارد كه مستقيما در برابر سايرين، زمامداران مسلمين را استيضاح و به او انتقاد كند»136

حتي دستگاه هاي تبليغاتي بايد بگونه اي باشند كه افكار و انديشه هاي مردم را منعكس كنند.

«راديو و تلويزيون بايد مستقل و آزاد باشند و همه گونه انتقاد را با كمال بي طرفي منتشر سازند تا بار ديگر شاهد راديو و تلويزيون زمان شاه مخلوع نگرديم».137

 

 

پاورقيها:

10 ـ امام خميني، در جستجوي راه از كلام امام، انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1363 ش، دفتر هفدهم و بيستم، صص328-327.

125 ـ امام خميني، ولايت فقيه، بي نا، بي تا، ص 163.

132 ـ مرحوم نائيني، همان، ص 16.

133 ـ صحيفه نور، ج 14، ص 236.

112 ـ تاريخ طبري. ج 6، ص3333.

114 ـ الشيخ ابوصادق سليم بن قيس الهلالي، همان، ص 752.

120 ـ علامه مجلسي، همان، ج 100، ص 79.

122 ـ همان، ج 11، ص 398.

105 ـ سوره نساء، آيه 58.

107 ـ سوره بقره، آيه 124.

1 ـ ر.ك: ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، مترجمين: دكتر عباس منوچهري و ديگران، انتشارات مولي، چاپ اول، 1374، ص 272.

124 ـ نهج البلاغه، نامه 47.

118 ـ سوره آل عمران، آيه 110.

108 ـ نهج البلاغه، خطبه 172.

109 ـ الشيخ ابوصادق سليم بن قيس الهلالي، كتاب سليم بن قيس، نشر الهادي ، قم، الطبعة الاولي، 1373 ش، ج 2، ص 699.

110 ـ اميني ، عبدالحسين، الغدير، دارالكتب العربي، بيروت، الطبعة الثالثه، 1387 ق، ج 8، ص 291.

111 ـ خوانساري، همان، ج 6، ص 449.

115 ـ نهج البلاغه. نامه 6.

134 ـ همان، ج 8، ص 47.

123 ـ همان، ص 394.

127 ـ اصول كافي، ج 1، ص 403.

129 ـ علامه مجلسي، همان، ج 44، ص 57.

130 ـ سوره بقره، آيه 206.

113 ـ ابن اعثم. الفتوح، محمد بن احمد مستوفي هروي. ج 2، ص 392.

126 ـ ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 206.

128 ـ نهج البلاغه، خطبه 206.

131 ـ تفسير آلاء الرحمن، ج 1، ص 184.

121 ـ الحر العاملي، همان، ج 11، ص 395.

103 ـ نهج البلاغه. خطبه 34، و ر.ك: همان. نامه 50.

104 ـ نهج البلاغه. خطبه 206.

106 ـ سوره بقره، آيه 247.

116 ـ نهج البلاغه، نامه 6.

117 ـ صحيفه نور، ج 21، ص 129.

119 ـ الحر العاملي، همان، ج 16، ص 119.

101 ـ نهج البلاغه، نامه 53.

102 ـ عاملي، حشمت اله، مباني علم سياست، انتشارات ابن سينا، تهران، 1351، ص 157.

137 ـ امام خميني، در جستجوي راه، دفتر هفدهم و بيستم، ص 289.

135 ـ همان، ج 14، ص 97.

136 ـ همان، ج 3، ص 86.

11 ـ امام خميني، صحيفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول 9-1361 ش، ج 2، ص 517.

12 ـ همان. ص 36.

100 ـ همان. ج 4، ص 58.

17 ـ كديور، محسن، نظريه دولت در فقه شيعه، نشر ني، تهران، چاپ اول، 1376، ص 92، به نقل از آية الله مهدوي كني.

18 ـ سوره غافر / 26.

14 ـ همان. ج 4، ص 6.

15 ـ همان. ج2، ص 506.

16 ـ همان، ج 18، ص 245.

19 ـ شهيد مطهري علل گرايش به ماديگري، انتشارات صدرا، تهران، ص 109.

13 ـ همان. ج 3، ص 28.

22 ـ حميد عنايت، سيري در انديشه سياسي عرب، شركت سهامي كتابهاي جيبي، تهران، 1356، ص 167.

23 ـ نهج البلاغه، خطبه 33.

20 ـ امام خميني، در جستجوي ...، همان، ج 9، ص 65.

21 ـ مرحوم نائيني، شيخ محمد حسين، تنبيه الامة و تنزيه الملة يا حكومت از نظر اسلام، بضميمه مقدمه و يا صفحه و توضيحات آية الله طالقاني، شركت سهامي انتشار، تهران، 1334، ص 127.

2 ـ اليگارشي مأخوذ از ريشه يوناني اليگوس (Oligos) به معناي معدود و اندك. اليگارشي از لحاظ لغوي به معناي سيادت گروه معدود بوده و در علم سياست به مفهوم سيادت سياسي - اقتصادي گروههاي معدودي از ثروتمندان، استثمارگران و صاحبان نفوذ مي باشد و يكي از اشكال حكومتي در نظام هاي استثماري بشمار مي رود. (علي بابائي، غلامرضا و آقايي، بهمن، فرهنگ علوم سياسي، شركت نشر ويس، تهران، چاپ اول، 1365، ج 1، ص 73).

29 ـ نهج البلاغه، نامه 53.

24 ـ نهج البلاغه، خطبه 4.

25 ـ ابي الفرج عبدالرحمن بن علي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، دارالكتب العلميه، بيروت، الطبعه الاولي. 1414 ق، ج 5، ص 63.

27 ـ نهج البلاغه، خطبه 3.

28 ـ نهج البلاغه، نامه1.

26 ـ سيدبن طاووس، رضي الدين ابي القاسم علي بن موسي، كشف المحجة لثمرة المهجة، تحقيق الشيخ محمد حسّون، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، قم، الطبعة الاولي، 1412 ق، ص 248.

30 ـ همان.

31 ـ همان.

33 ـ نشريه عصر ما، ش 131. (1378) ص 12. متن استفتاء و جواب امام قدس سره كه مدرك آنرا به سند شماره 657 اسناد منتشر نشده موجود در موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس سره ارجاع داده اند، چنين است: بسمه تعالي. حضرت آية الله العظمي امام خميني رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي پس از اهداء سلام و تحيت، در چه صورت فقيه جامع الشرايط بر جامعه اسلامي ولايت دارد. نمايندگان حضرت عالي در دبيرخانه ائمه جمعه سراسر كشور (خاتم يزدي، توسلي، عبائي، كشميري، قاضي عسگر).

39 ـ همان. ص 414.

32 ـ صدوق، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين بن بابويه القمي، الخصال، مكتبة الصدوق، طهران، 1389 ق، ج 2، ص 354؛ وسايل الشيعه، ج 11، ص 430.

34 ـ آية الله منتظري، مباني فقهي حكومت اسلامي، مترجم: محمود صلواتي، نشر تفكر، قم، چاپ اول 1369، ج 2، ص 191.

35 ـ بيهقي، المحاسن و المساوي. دارصادر، بيروت، 1390 ق، ص 481؛ لم افعل ذلك جبنا و لا ضعفا ولكنه بايعني مثلك و هو يطلبني ببره و يداجيني الموده و لم اثق بنصرته.

36 ـ علامه مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403 ق، ج 44، ص 22.

38 ـ خوانساري، جمال الدين محمد، شرح غرر الحكم، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1360 ش، ج 6، ص 393.

3 ـ آنارشيسم مأخوذ از ريشه يوناني (Anarch (os) به معناي بدون رهبر مي باشد، اما در اصطلاح سياسي، آنارشيسم عنوان دكترين ويژه اي است كه خواستار الغاي هر گونه قدرت سازمان يافته است و تشكل و تمركز قدرت سياسي را عامل فساد و در نهايت به ضرر انسانها مي داند. (همان، ج 1، ص 16-15).

37 ـ آل ياسين، شيخ راضي، صلح الحسن، منشورات ناصر خسرو، بيروت، الطبعة الرابعة 1399 ق، ص 187 به نقل از بحارالانوار. ج 10، ص 113. «انه سأله: ماالذي دعاك الي تسليم الامر؟ فقال: الذي دعا اباك فيما تقدم».

48 ـ نهج البلاغه، نامه 1.

46 ـ سوره فتح، آيه 18.

47 ـ احتجاج طبرسي، ص 56-64.

49 ـ نهج البلاغه، خطبه 136.

44 ـ سوره ممتحنه، آيه 12.

4 ـ نيكولو ماكياولي، گفتارها، ترجمه محمد حسن لطفي، انتشارات خوارزمي، تهران، چاپ اول، 1377، ص 42.

41 ـ علامه مجلسي، همان، ج 73، ص 335.

40 ـ نهج البلاغه. خطبه 33.

42 ـ قواعد فقه، ترجمه دكتر سيد مهدي صانعي، انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد، 1372، ج2، ص 502.

43 ـ مقدادبن عبدالله السيوري الحلي. نضد القواعد الفقهيه علي مذهب الاماميه، مكتبة آية الله العظمي مرعشي، مطبعه الخيام، قم. 1403 ق، ص 492.

45 ـ سوره فتح، آيه 10.

51 ـ جمشيدي، محمد حسين، انديشه سياسي شهيد رابع، وزارت امور خارجه، تهران، چاپ اول، 1377، ص 298.

59 ـ صحيفه نور. ج 8، ص 247.

57 ـ خوانساري، همان، ج 6، ص 389.

58 ـ مؤمن، شيخ محمد، كلمات سديده في مسايل جديده، قم 1415 ه••.ق. ص18.

5 ـ قاسم زاده، حقوق اساسي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، 1331، صص 112-111.

50 ـ نهج البلاغه، خطبه 22؛ همچنين ر.ك: همان، خطبه 171 و 137 نامه 54.

52 ـ بوشهري، جعفر، حقوق اساسي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم، 1353، ج 1، ص 99.

53 ـ خوانساري، همان، ج 6، ص 64.

54 ـ صحيفه نور، ج 4، صص 281-282.

55 ـ همان. ج 20، ص 194.

56 ـ همان. ج 3، ص 52.

63 ـ صحيفه نور. ج 4، ص 121.

64 ـ سوره آل عمران، آيه 158.

65 ـ علامه طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، دارالكتاب اسلامي، قم، 1393 ق، ج 4، صص57-56.

66 ـ نهج البلاغه، خطبه 3.

62 ـ خوانساري، همان، ج 1، ص 319.

61 ـ همان، ج 6، ص50.

67 ـ ر.ك: نهج البلاغه. نامه 53.

60 ـ روزنامه جمهوري اسلامي، اسفند 59.

68 ـ صدوق، همان، ج 2، ص 567.

69 ـ مرحوم نائيني، همان، صص 54-53.

6 ـ علي بابايي، همان، ج 1، ص 295.

7 ـ ر.ك: قاسم زاده، همان، صص 131-128.

72 ـ نهج البلاغه، خطبه 1.

73 ـ جمشيدي، محمد حسين، همان، ص 298.

70 ـ ر.ك: در المنثور. ج 2، ص 90؛ روح المعاني، ج 4، ص 106؛ تفسير طبري، ج 4، ص 101؛ تفسير الكبير. ج 1، ص 66؛ تبيان، ج 3، ص 32؛ مجمع البيان. ج 1، ص 527؛ سفينة البحار. ج1، ص 718؛ تفسير صافي. ج 1، ص 310؛ تفسير روح الجنان و روح الجنان. ج 1، ص 67 و....

71 ـ شهيد مطهري. پيرامون جمهوري اسلامي، انتشارات صدرا، تهران، چاپ دهم، 1357، ص 122. ر.ك: محمود صناعي، آزادي فرد و قدرت دولت، چاپ دوم، تهران، ص 7.

75 ـ الحر العاملي، محمدبن الحسن، وسايل الشيعه، مكتبة الاسلاميه، طهران، الطبعة الثانيه، 1383 ق، ج 8، ص 428.

76 ـ همان.

77 ـ همان.

78 ـ حميد عنايت، همان، ص 165.

79 ـ مرحوم نائيني. همان، ص 55.

74 ـ نهج البلاغه، حكمت 161.

87 ـ عميد زنجاني، فقه سياسي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، چاپ دوم، 1367، ج 2، ص 184.

86 ـ صحيفه نور. ج 2، صص 550-549.

85 ـ همان.

81 ـ همان، ص 499.

83 ـ آية الله طالقاني. پاروقي تنبيه الامه، صص 23-20.

84 ـ نيكولو ماكياولي. همان، ص 199.

80 ـ افلاطون، جمهور، مترجم فؤاد روحاني، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، چاپ ششم، 1374، ص 498.

82 ـ همان، ص 498.

89 ـ سوره كهف. آيه 59.

88 ـ سوره بقره، آيه 279.

8 ـ همان. ص 113.

93 ـ شهيد مطهري، مرتضي، انسان كامل، دفتر انتشارات اسلامي، قم، بي تا، ص 48.

97 ـ نهج البلاغه. نامه 53.

94 ـ مسعودي، مروج الذهب، دارلفكر، بيروت، الطبعة الخامسة، 1393 ق، ج 2، ص 415.

9 ـ آستين رني - حكومت: آشنايي با علم سياست، ترجمه ليلا سازگار، مركز نشر دانشگاهي، تهران، چاپ اول 1374، ص 138.

98 ـ نهج البلاغه. خطبه 206.

99 ـ صحيفه نور. ج 9، ص 128

90 ـ عميد زنجاني، همان، ص 127.

91 ـ سوره شعرا. آيه 22.

92 ـ نهج البلاغه. نامه 31.

95 ـ نهج البلاغه. خطبه 206.

96 ـ مرحوم نائيني، همان، ص 155.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید