سه اصل بنيادين انقلاب اسلامي

  • یکشنبه, 30 آذر 1393 15:59
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 7096 بار

مؤلف: حميد انصاري

 سه اصل بنيادين انقلاب اسلامي دين و سياست دين و حكومت دين و ولايت

سرمقاله:

بر آگاهان به تاريخچه نهضت امام خميني پوشيده نيست كه بنيادي ترين اصول انديشه و آرأ سياسي امام خميني را سه اصل "تفكيك ناپذيري دين از سياست"، "وجوب تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي" و "اصل ولايت فقيه به عنوان تنها وجه مشروعيتِ حكومت در عصر غيبت "تشكيل مي دهند. نهضت امام در تمامي اجزأ و ادوار خويش بر اين سه اصل استوار بوده است. تلاش امام خميني براي احيأ و تحقق اصول مذكور به قيام سالهاي41 و 42 منحصر نمي شود. نخستين تاليف سياسي امام، كتاب كشف الاسرار كه به سال 1322هـ.ش نگارش يافته، و نخستين بيانيه سياسي آن حضرت (1323 هـ.ش) انعكاسي است آشكار از اعتقاد و توجه به همين اصول.

بيشترين تلاش آگاهيبخش امام خميني در تمام دوران مبارزه سياسي معطوف به احيأ و اثبات حقانيت اصول مذكور و جلب توجه جامعه اسلامي بدانها بوده است بگونه اي كه حضرت امام علاوه بر مباحث كتاب "ولايت فقيه" و فصلي مشبع از "كتاب البيع" و مسائل مطروحه در كتاب "تحرير الوسيله" و "توضيح المسائل"، در كمتر سخنراني و پيام و مصاحبه اي است كه به تبيين اصول ياد شده نپرداخته باشند. بطور كلي امام خميني از طريق آموزش و احيأ مستمر همين اصول در متن اعتقادات و باورهاي ديني مردم موفق به پيشبرد اهداف مبارزه سياسي خويش و اسقاط نظام پادشاهي در ايران و تشكيل نظام اسلامي گرديد.

بعد از پيروزي انقلاب نيز، امام خميني به عنوان "ولي و رهبر جامعه اسلامي" با اتكأ بر همين اصول و تكيه بر نيروي مردمي عظيمي كه با جان و دل به اين اصول ايمان داشته و در ميدان عمل نيز حقانيت و اعجاز تاثير اين باورها را تجربه كرده بودند، به مدت 11 سال نظام نو پا را در توفاني ترين حادثه ها راهبري و هدايت كرد. پايداري و ماندگاري نظام اسلامي در برابر انبوهي از حادثه ها و توطئه ها بيش از هر چيز مرهون پايبندي اكثريت جامعه اسلامي ايران به همين اصول بوده است.

ضمناً ترويج اين اصول و تعميق آنها در باورهاي ديني مردم از سوي امام خميني هرگز به عنوان شيوه اي در جهت نيل به هدفهاي سياسي، مورد توجه نبوده است بلكه امام خميني به عنوان يك اسلامشناسِ صاحبنظر در فلسفه و عرفان و تفسير و ديگر حوزه هاي معارف ديني و به عنوان فقيه و مجتهدي آگاه به كتاب و سنّت، حقانيت اين اصول را اثبات نموده و ترويج آنها را وظيفه ديني خود در راستاي احيأ دين و پالايش آن از تحريفها و پيرايه ها مي دانسته است.

بدين ترتيب "مكتب سياسي امام خميني" كه بطور كلي در اركان و اجزأ، متمايز از مكاتب سياسي معاصر مي باشد بر اصولي مبتني است كه هم در ميدان عمل و تجربه عيني محك خورده اند و هم از جنبه نظري و در مقام اثباتِ حقانيت و مشروعيت، از زبان كسي بازگويي و ـ در حقيقت ـ احيأ شده اند كه به اعتراف دوست و دشمن "محيي شريعت" و "مجدّد بزرگ دين و دين باوري" لقب گرفته است و در مراتب شناخت دقيق و تخصصي او از اسلام و ابعاد و زواياي آن، كسي را ياراي ترديد نيست.

هر چند كه در طول تاريخ اسلام تلاش براي حراست و احيأ اين اصول از سوي مصلحان و بزرگان دين همواره صورت گرفته است و اساساً انگيزه بسياري از جنبشهاي شيعي و قيامهاي علما را آرزوي تحقق همين هدفها و عينيت بخشيدن به همين اصول تشكيل مي داده است امّا بدون اغراق بايد گفت امام خميني نخستين كسي است كه بعد از ادوار صدر اسلام موفق گرديد در سطحي گسترده از جهان اسلام به ترويج اصول و آرمانهاي مذكور بپردازد و بر اساس همين اصول حكومتي مردمي، ديني و مقتدر پايه گذاري كند و خود قريب 11 سال در رهبري نظام اسلامي ايفاي نقش كند.

واكنشهاي مداوم و خصمانه قدرتمندترين دولتهاي جهان و تعقيب طرحهاي براندازي و تحميل جنگ طولاني و انواع فشارهاي بين المللي تاكنون در برابر اصالت مكتب سياسي امام خميني و نظام منبعث از آن ره به جايي نبرده است.

اينك در حالي كه شانزده سال از پيروزي انقلاب اسلامي و پايداري نظامِ برآمده از آن مي گذرد اخيراً شاهد تحركاتي تازه در صحنه ترديد افكني نسبت به اصول بنيادين انقلاب هستيم. هر چند كه از ديرباز و از زماني كه امام خميني ايده ها و آرمانهاي سياسي خويش را مطرح ساخت و از وحدتِ غير قابل تجزيه دين و سياست و از اصالت نظام ولايت فقيه در عصر غيبت سخن گفت و بر اساس آيات قرآن و سنّت انكار ناپذير پيامبر و پيشوايان دين بر لزوم تلاش و جهاد براي تشكيل حكومت ديني استدلال كرد و از همين رهگذر امواج بيداري را در جامعه اسلامي و ايران طنين افكند، از همان زمان جبهه مخالفت با ترويج و تعميم اين اصول نيز فعال گرديد.

طيفهايي ناهمگون و غير متجانس از قشرهاي متحجّر در حوزه هاي علميه گرفته تا چپگرايان و كمونيستها كه اساساً اعتقادي به دين و فرهنگ و ايدئولوژي انقلاب نداشتند و همچنين احزاب سياسي ملي گرا و ناسيوناليست تا ليبرالهاي مذهبي و عناصر و گروههاي قدرت طلبي كه در مقابل سير شتابان انقلاب و كارسازي اصول مذكور قافيه را باخته بودند، پرچم مخالفت برافراشتند و هر يك به تناسب ابزار و امكاناتي كه داشتند با قلمفرسايي در مطبوعات آن ايام و انتشار جزوه و كتاب و برگزاري ميتينگهاي سياسي كوشيدند تا اصالت و مشروعيت اين اصول و بخصوص اصل "ولايت فقيه" كه در حقيقت دو اصل ديگر را عينيت مي بخشد، مورد ترديد و خدشه و مخالفت جلوه دهند. در مرحله تدوين و تصويب قانون اساسي اين تلاشها به اوج رسيد اما نتوانست مانع از حمايت مردم و درج اين اصول در قانون اساسي شود.

در پهنه خصومتهاي جهاني نيز به استناد محور تبليغات رسانه هاي گروهي جهان، بخش اعظم تلاش مستمر تخريبي و تبليغي دشمن به خدشه وارد آوردن به همين اصول اختصاص داشته است. دهها شبكه راديويي و تلويزيوني در اين شانزده سال گذشته كوشيده اند تا تفسير امام خميني از اسلام و حكومت ديني را ناصواب جلوه دهند و افكار عمومي جهان را نسبت به نظام سياسيِ مطلوبِ امام بدبين سازند.

امام خميني اسلام را عين سياست مي دانست و دخالت مسلمانان در سرنوشت سياسي و اجتماعي خويش را يك تكليف الهي مي شمرد و اين عقيده اي بود كه امواج انفجاري آن بنيان رژيمهاي غير ديني حاكم بر كشورهاي اسلامي را همچون رژيم شاه در ايران متزلزل مي ساخت و منافع سرشار غرب در اين بلاد را به شدت به مخاطره مي افكند.

بدين جهت بود كه به تعبير امام خميني، جبهه اي از طرفداران اسلام آمريكايي رو در روي انقلاب اسلامي پديد آمد. دولت سعودي و ديگر رژيمهاي مرتجع عربي ضمن مشاركت در طرحهاي محاصره انقلاب، مسئوليتي ويژه را در جبهه تبليغات بر عهده گرفتند. سياست زدايي همه جانبه از دين و تحريف مفاهيم انقلابي اسلام در دستور كار قرار گرفت.

اگر آمار تعداد برنامه هاي راديويي و تلويزيوني و كتابها و مقالاتي كه در شانزده سال گذشته به قصد جلوگيري از نفوذ افكار انقلابي امام در سطح جهان منتشر شده اند، استخراج و ارائه گردد نشان خواهد داد كه چه سرمايه عظيمي در دنيا صرف پيشگيري از گرايش افكار عمومي به ايده هاي امام و انقلاب اسلامي شده است. جبهه اسلام آمريكايي كار دشمني را تا حد تكفير امام و پيروان انقلاب اسلامي پيش برده و در همين باره كتابها و مقالات فراواني نوشته اند. 

اينكه جبهه جهانيِ مخالفت با آرمانهاي سياسي امام خميني تا چه حد موفق به خاموش كردن شعله هاي نهضت اسلام گرايي شده است مورد بحث اين مقاله نيست. آنچه كه مورد نظر است توجه به تحركات تازه و قلمفرسائيها و اظهار نظرهاي تجديد نظر طلبانه در داخل كشور است كه صَرف نظر از انگيزه ها و گرايشات افراد، در نهايت، جز تهاجمي دوباره به مباني انقلاب و اصولي كه حيات و تداوم انقلاب و نظام اسلامي در گرو آنهاست، معنايي ديگر نمي يابد و اينجاست كه بايد گفت حقيقتاً زنگهاي خطر دوباره به صدا درآمده اند.

بر پيروان آگاه امام خميني و آنانكه حقانيت راه و گفتار او را باور دارند و آنانكه با امام و انقلاب پيمان وفاداري بسته اند و آنانكه سالها در ركابش براي تحقق آرمانهاي مقدس او فداكاري كرده اند و آنانكه به پزهاي روشنفكرنمايان وقعي نمي نهند و به عضويت در حزب خدا افتخار مي كنند و آنانكه ادعاي ميراث و طلب از انقلاب ندارند لازم است كه در اين برهه نيز همچون گذشته به پاسداري از حرمت اصول انقلاب برخيزند.

هيچ تضميني وجود ندارد كه اگر ميدان براي ترديد افكني و تجديد نظر طلبي نسبت به اصول انقلاب باز شود، زمينه انحرافاتي كه به استحاله تدريجي انقلاب منتهي خواهد شد، فراهم نيايد. هميشه انحرافات از زوايا و روزنه هايي كوچك آغاز مي شود و به تدريج دامنه دگرگوني طلبيها تا تحريف و مسخ اصول و ارزشها توسعه مي يابد بويژه آنكه دشمن كاملاً هوشيار و مترصد فرصت است تا نغمه اي ساز شود و زمينه اي فراهم آيد.

وقتي كه امروز قباحت ترديد نسبت به اصول مقدسي كه احيأ آنها به احيأ اسلام و نهضت جهاني اسلام منتهي گرديد ريخته شود و به نام تنوير افكار و تضارب آرأ و شعارهايي فريبنده از اين دست، باب تجديد نظر در اصول بنيادين انقلاب مفتوح گردد فردا اصل انقلاب و دين و موجوديت آن مورد ترديد قرار خواهد گرفت. كدام تنوير و كدام افكار؟ واقعيتهاي تلخ پس از نهضت مشروطيت و نهضت ملي و بازار پر رونق آنگونه شعارها را فراموش نكرده ايم كه چگونه اصحاب روشنفكري و نو انديشي ميداندار جرياني شدند كه مبارزين واقعي و روحانيت پيشتاز را از صحنه خارج كردند و دين را از عرصه حيات اجتماع منزوي ساختند و با قلمفرسايي و فلسفه بافي و تجديد نظرطلبي جادّه هجوم همه جانبه غرب را صاف و هموار نمودند و اغلب همانها كه به بهانه تعميق مباحث نهضت و تنوير افكار، مباني نهضت و مشروعيت آنرا مورد سوال قرار داده بودند، در فرداي حاكميت استبداد به خدمت در اركان رژيم استبدادي پرداختند و يا آنكه ـحداكثرـ بار خويش را بسته و در ديار فرنگ رحل اقامت گزيدند.

هر چند كه انقلاب اسلامي در ماهيت و روشها و نوع رهبري و در ميزان آگاهي و پايبندي مردم، قابل قياس با نهضتهاي تاريخ معاصر نيست اما هشدارهاي قرآن كريم به ما آموخته است كه در صورت غفلت مومنانِ آگاه، امكان انحراف و رجعت به گذشته هاي سياه، حتي در مورد اصيل ترين نهضتها نيز وجود دارد.

چندي است كه متاسفانه نغمه هايي از هماندست كه اشاره كرديم آغاز شده است. اينكه انگيزه گويندگان و نويسندگاني كه ترديد هايشان اصول انقلاب را نشانه رفته است چه مي باشد و اينكه آيا اينان از سر آگاهي چنين مي كنند يا به عواقب سوء گفتارشان ناآگاهند، و اينكه اينها در گذشته چه رابطه اي با انقلاب داشته اند آيا در زمره بريدگان و سرخوردگانند يا آنكه اساساً از آغاز با مباني انقلاب سازگاري نداشته اند، اينها مهم نيست آنچه كه مهم است پيامدهاي منفي و اثر تخريبي اينگونه افاضات روشنفكرم آبانه است كه نخست حرمت اصول را مي شكند و مباني انقلاب را خدشه پذير جلوه مي دهد و آنگاه كه دامنه شك و ترديد در اصالت ارزشها و مباني عموميت يافت و به عنوان تحول و گرايشي نو در جامعه پديدار گرديد، دشمن راه هجوم همه جانبه را هموار خواهد ديد.

البته در اين ميان نارسائيها و مشكلات طبيعي و تصنعي كه مانع از آن شده اند تا انقلاب اسلامي به تمامي اهدافش نايل گردد به همراه عامل مرور زمان كه تدريجاً به بي تفاوتي عناصر كم ظرفيت مي انجامد نيز زمينه را براي توسعه دايره ترديدها و بهره برداري بيش از پيش دشمن فراهم مي سازد.

ترويج جدايي دين از سياست و تبليغ منفك بودن دين از عرصه حكومت به بهانه حفظ قداست دين، تشكيك در اصالت و مشروعيت نظام سياسي منبعث از دين، ترديد در محدوده اختياراتي كه امام خميني بر اساس آيات قرآن و سنت پيامبر و احكام فقهي براي ولي فقيه حاكم در جامعه اسلامي قائل شده اند و در متن قانون اساسي و ميثاق مردم با انقلاب اسلامي آمده است، و تبليغ ضرورت كنار كشيدن روحانيت از عرصه دخالت در امور سياسي و اجرايي به بهانه حفظ تقدس آنان، زمزمه هايي است كه نشانه هايي بارز از آن را در لابلاي مقالات و گفتگوهاي برخي نشريات و روزنامه ها و جلسات مشاهده مي كنيم.

از كسانيكه ليبراليسم غرب را كعبه آمال فلسفي و سياسي خويش مي دانند و هيچگاه در درونشان مباني و آرمانهاي امام و انقلاب را هضم و باور نكرده اند و فرصت طلبانه در گذشته مهر سكوت بر لب زده و اكنون مكنونات ذهني خويش را با عناوين مختلف بروز مي دهند، انتظاري بيش از پاشيدن بذر ترديد و نوميدي نسبت به انقلاب نيست اما از آنها كه ادعاي انقلابيگري و همراهي با امام داشته اند و شخصيت و موجوديت اجتماعي خويش را مديون همين ادعا و همراهيها مي باشند تعجب است كه چگونه با سكوت خويش و حتي همنوايي با جريان تجديدنظر در اصول و اركان و دستاوردهاي انقلاب به تقويت آن مدد مي رسانند و به بهانه آزادي بيان و تضارب افكار، ابزار و امكانات خويش را در اختيار آنان مي نهند!!

گويي اينها به پيامدهاي اين جريان و واقعيتهاي تلخي كه مكرّر در تاريخ گذشته خودمان شنيده و خوانده ايم بي اعتنايند. اگر امروز در كارآيي دين وحوزه دخالت آن ترديد شود فردا اصل آن انكار مي شود. اگر امروز دين مقوله اي مربوط به پهنه آخرت و منحصر به امور فردي و عبادي و معنوي معرفي شد فردا وجود آن پهنه و نياز بدان نيز انكار مي شود.

اگر امروز اصالت انسان در عرصه طبيعت، و حق و توانايي او بر تصميم گيري در كليه شئون اجتماعي و سياسي و اقتصادي خويش و بي نيازي از وحي و احكام الهي در اين شئون ترويج شد فردا اثري از دين و دين باوري در هيچ زمينه اي باقي نخواهد ماند. اگر امروز ضرورت حضور دين و انديشه ديني در عرصه حكومت مورد ترديد قرار گرفت فردا حقانيت نظام منبعث از دين مورد انكار واقع مي شود. اگر امروز نصّ آرأ بنيانگذار انقلاب و نظام اسلامي و مواد قانون اساسي درباره اختيارات و حيطه حاكميت ولي فقيه مورد شك و سوال جلوه داده شد فردا اصل و اساس آن انكار خواهد شد. و البته با كمال دردمندي بايد گفت كه زمزمه وقوع اين "اگرها" به گوش مي رسد.

امروز شاهديم كه اصحاب ليبراليسم ـ البته با رنگ و جلاي مذهبي ـ كه خود را در ميدان سياست منزوي مي بينند قلمهاي ترديد را به وادي بحثهاي فلسفي و فكري و فرهنگي سوق داده اند. اگر تا ديروز دستاوردهاي انقلاب دوم و رويارويي نظام اسلامي با آمريكا و حقانيت دفاع مقدس هشت ساله و ضرورت صدور حكم ارتداد سلمان رشدي و مواضع سياسي نظام اسلامي مورد ترديد و مخالفت اينان بود امروز ترديدها را متوجه اصول و مباني ساخته اند.

آنارشيسم فكري و فرهنگي برآيند چنين فضايي است كه فرصتي استثنايي براي فرهنگ مهاجم پديد مي آورد. وقتي كه حرمت ترديد افكني در اصول شكسته شد فرهنگي كه قبلاً در برابر بالندگي و حيات و استحكام ارزشها و اصول انقلاب عقب نشيني كرده و در بسياري زمينه ها شكست را پذيرا شده و در لاك دفاعي فرو رفته بود، دوباره جان مي گيرد و هجوم مي آورد و همان فضاي هرج و مرج فكري و بينشي، و سرشار از ترديد و تمايل به تجديد نظر، و نسبي گرايي در ارزشها و اصول است كه نقطه تجمع عقده گشايان از انقلاب خواهد شد و هر كس كه در اين شانزده سال بعد از پيروزي در برابر صلابت ارزشهاي حاكم بر جامعه انقلابي فرصت بازگويي مافي الضمير خود را نيافته است عقده مي گشايد و اشكال مي تراشد و فلسفه مي بافد تا ثابت كند كه مواضع مخالف او در گذشته بر حق بوده و انقلاب در فلان نقطه و فلان موضع به بيراهه رفته است.

بدين ترتيب و در چنين فضايي از يكسو در يكايك دستاوردها و ارزشهاي انقلاب تشكيك مي شود و از سوي ديگر همه كساني كه از ابتدا مباني اعتقادي و سياسي انقلاب را نپذيرفته و يا آنكه در ميانه راه از آنها رويگردان شده اند فرصت را مغتنم شمرده و به ترويج مكتبها و اصولي مي پردازند كه در تضاد با بنيانهاي فكري انقلاب است و آنچه كه در اين ميان به مسلخ برده و قرباني مي شود حقانيت انقلاب و ارزشهاي برآمده از آنست و سود نهايي را جز دشمن نخواهد برد.

هر چند كه هرگز بر آن نيستيم كه بگوييم اكنون چنين فضايي پديد آمده است اما اگر هوشياري انقلابي را از دست بدهيم و تحت تاثير فشارهاي رواني كساني كه وقوع آن فضا را آرزو مي كنند قرار بگيريم و با برداشتهاي ناصواب از مقوله هايي همچون "آزادي قلم و بيان"، "سعه صدر" و "تضارب افكار و آرأ" راه را بر عقده گشايي دگرانديشان هموار سازيم تضميني وجود ندارد كه آن فضاي مسموم و آن شرايط دلخواهِ دشمنانِ در كمين نشسته پديد نيايد.

روزي كه بعد از رحلت حضرت امام، رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي خبر تشكيل جبهه گسترده فرهنگي دشمنان انقلاب را هشدار دادند اگر آنگونه كه مي بايست هشدار و خطر را جدي و نزديك گرفته بوديم و همانگونه كه وقتي خبر هجوم نظامي دشمن را مي شنيديم خود را براي دفاع مناسب و شناخت نقاط ضعف و قوت خود و دشمن در جبهه فرهنگي نيز آماده و مهيا مي كرديم امروز كساني جرات نمي كردند كه آزادانه ارزشها و دستاوردهاي انقلاب را به ريشخند بگيرند و حتي آزادانه اصول انقلاب را زير سوال ببرند و به تبليغ فلسفه و انديشه هاي دشمنِ مهاجم بپردازند و جالبتر آنكه مظلوم نمايي كرده و از اينكه همه امكانات و رسانه ها در اختيارشان گذارده نمي شود و شرايطِ كاملاً امن و تضمين شده برايشان فراهم نيست تا هر چه مي خواهند بنويسند و بگويند، فريادشان بلند است!!

روشنفكر واقعي و متعهد به فرهنگ و انقلاب و ملتش آن نيست كه هرگاه خلائي ديد و هر دَم فرصتي يافت بي توجه به پيامدها، مخالفت خواني پيشه كند و به مردمش افاضه دگر انديشي بفروشد و اعتبارِ عنوان فيلسوفي و انديشمندي را از پشت پا زدن به افتخارات و فرهنگ ملي خويش و تجليل از عناصر فرهنگِ مهاجم بجويد و مروّج مكتب و انديشه اي شود كه صاحبان آن در غرب به انتظار نشسته اند تا جامعه انقلابي از اصول خود روي بگرداند و به ايده هاي آنان روي خوش نشان دهد؛ بلكه روشنفكر حقيقي كسي است كه از تاريخ گذشته عبرت لازم را بگيرد، دشمن را، و اهداف و روشهاي هجوم او را، و منافذ ورود دوباره او را به درستي تشخيص دهد و حرمت اصول و ارزشهايي كه مردمش را قادر ساخته تا به حيات خويش در برابر هجوم بي وقفه دشمن ادامه دهد، پاس بدارد و در مسدود كردن راه پيشروي دشمن، پيشتاز ملتش باشد نه همنوا با دشمنان و هموار كننده راه نفوذ و ورود دوباره آنان. و اينجا مرز خدمت و خيانت روشنفكران است.

در پايان اين مقاله به نقل چند فراز از رهنمودهاي منادي و بنيانگذار انقلاب اسلامي در بيان اصول تخطي ناپذير انقلاب كه استواري اساسِ نظام اسلامي و ادامه حيات آن در گرو حفظ قداست و حرمت آنهاست، مي پردازيم:

"شعار سياست از دين جداست، از تبليغات استعماري است كه مي خواهند ملت هاي مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش باز دارند. در احكام مقدس اسلام، بيش از امور عبادي در امور سياسي و اجتماعي بحث شده است. روش پيامبر اسلام نسبت به امور داخلي مسلمين و امور خارجي آنها نشان مي دهد كه يكي از مسووليتهاي بزرگ شخص رسول اكرم(ص) مبارزات سياسي آن حضرت است. شهادت اميرالمومنين عليه السلام و نيز حسين عليه السلام و حبس و شكنجه و تبعيد و مسموميت هاي ائمه عليهم السلام همه در جهت مبارزات سياسي شيعيان عليه ستمگري ها بوده است و در يك كلمه: مبارزه و فعاليت هاي سياسي بخش مهمي از مسووليت هاي مذهبي است."(1)

"قرآن كريم كه بين يد مسلمين هست و از صدر اول تا حالا يك كلمه، يك حرف در آن زياد و كم نشده است، اين قرآن را وقتي كه به عين تدبير مشاهده بكنيد مي بينيد مساله اين نيست كه دعوت براي اين بوده است كه مردم توي خانه بنشينند و ذكر بگويند و با خدا خلوت كنند... مساله، مساله دعوت به اجتماع، دعوت به سياست، دعوت به مملكت داري [است]؛ و در عين حال كه همه اينها عبادات است، عبادت جداي از سياست و مصالح اجتماعي نبوده است."(2)

"اگر شما بتوانيد مفهوم مذهب را در فرهنگ اسلامي ما درك و دريافت كنيد، به روشني خواهيد ديد كه هيچ گونه تناقضي بين رهبري مذهبي و سياسي نيست، بلكه همچنان كه مبارزه سياسي بخشي از وظايف و واجبات ديني و مذهبي است، رهبري و هدايت كردن مبارزات سياسي گوشه اي از وظايف و مسووليت هاي يك رهبر ديني است."(3)

"اسلام همزمان با اينكه به انسان مي گويد كه خدا را عبادت كن و چگونه عبادت كن، به او مي گويد چگونه زندگي كن و روابط خود را با ساير انسان ها بايد چگونه تنظيم كني و حتي جامعه اسلامي با ساير جوامع بايد چگونه روابطي را برقرار نمايد. هيچ حركتي و عملي از فرد و يا جامعه نيست مگر اينكه مذهب اسلام براي آن حكمي مقرر داشته است. بنابراين طبيعي است كه مفهوم رهبر ديني و مذهبي بودن، رهبري علمأ مذهبي است در همه شئون جامعه، چون اسلام هدايت جامعه را در همه شئون و ابعاد به عهده گرفته است."(4)

"اسلام يك چيزي نيست كه براي يك طرفِ قضيه فكر كرده باشد، اسلام در همه اطراف قضايا حكم دارد، تمام قضاياي مربوط به دنيا، مربوط به سياست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضاياي مربوط به آن طرف قضيه كه اهل دنيا از آن بي اطلاعند. اديان توحيدي آمده اند براي اينكه هر دو طرف قضيه را نگاه بكنند و طرح بدهند، نسبت به هر دو طرف قضيه آنها حكم دارند، طرح دارند، اينطور نيست كه يا اين طرف را و از آن طرف غافل باشند، يا آن طرف را و از اين طرف غافل باشند، نه، آن طرف هم نظر دارند، اين طرف هم نظر دارند و خصوصاً اسلام كه از همه اديان بيشتر در اين معنا پافشاري دارد."(5)

"خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون ـ يعني احكام شرع ـ يك حكومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است. 

رسول اكرم(ص) در راس تشكيلات اجرائي و اداري جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحي و بيان و تفسير عقايد و احكام و نظامات اسلام به اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجود آورد. در آن زمان مثلاً به بيان قانون جزا اكتفا نمي كرد بلكه در ضمن به اجراي آن مي پرداخت... پس از رسول اكرم(ص) خليفه همين وظيفه و مقام را دارد. رسول اكرم(ص) كه خليفه تعيين كرد فقط براي بيان عقايد و احكام نبود بلكه همچنين براي اجراي احكام و تنفيذ قوانين بود. وظيفه اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام بود كه تعيين خليفه را تا حدي مهم گردانيده بود كه بدون آن پيغمبراكرم(ص) "ما بلّغ رسالته"، رسالت خويش را به اتمام نمي رسانيد."(6)

"لازم است كه فقها اجتماعاً يا انفراداً براي اجراي حدود و حفظ ثغور و نظام، حكومت شرعي تشكيل دهند. اين امر اگر براي كسي امكان داشته باشد واجب عيني است وگرنه واجب كفائي است، در صورتي هم كه ممكن نباشد ولايت ساقط نمي شود"(7)

"اگر فرد لايقي كه داراي اين دو خصلت [علم و عدالت] باشد بپاخاست و تشكيل حكومت داد همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا مي باشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند. اين توهّم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است باطل و غلط است البته فضائل حضرت رسول اكرم(ص) بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضائل حضرت امير(ع) از همه بيشتر است. لكن زيادي فضائل معنوي اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد"(8)

"حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله و سلّم است يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدّم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است".(9)

"برخلاف مسير ملت، برخلاف مسير اسلام راهي را پيش نگيريد، گمان نكنيد كه آن طرحي را كه اسلام داده است موجب نابودي اسلام مي شود. اين منطق، منطق آدم ناآگاه است. نگوئيد ما ولايت فقيه را قبول داريم لكن با ولايت فقيه اسلام تباه مي شود! اين معنايش تكذيب ائمه است، تكذيب اسلام است و شما من حيث لايشعر اين حرف را مي زنيد"(10)

"مي گويد كه بگذاريد روحانيون قداستشان را حفظ بكنند، قداست روحانيون كه اينها مي گويند، معنايش اين است كه بگذاريد روحانيون مشغول مسجد و محراب، همين مقدار در همين حدود باشند و سياست را به امپراتور واگذار كنيد. اين يك تزي است كه مسجد مال پاپ، سياست مال امپراتور... اسلام و پيغمبر اسلام و اوليأ اسلام با تمام قداست اين مسائل را داشتند، تمام قداست و الهيت محفوظ بوده است معذلك مي رفتند و اشخاصي كه برخلاف مسير انسانيت هستند آنها را دفع مي كردند و سياست مملكت را حفظ مي كردند و منافات با قداست هم نداشت... اين منطق اين است كه شما قداستتان را حفظ كنيد و كار نداشته باشيد ديگر به حكومت و به جريان سياست مملكت. خوب اينها مي خواهند بگويند پيغمبر اسلام و حضرت امير سلام اللّه عليه قداست خودشان را حفظ نكرده بودند؟!... اين آدمي كه مي گويد كه بگذاريد روحانيت قداست خودش را حفظ كند، منطقش اين است كه اميرالمومنين هم قداست نداشت براي اينكه اين داخل شد در امور مملكتي... پس معلوم مي شود تو نمي خواهي قداست ما حفظ شود، تو يك شيطنتي مي كني كه اينها را كنار بزني و ارباب ها بيايند سراغ كار. اين امور بايد با دقت ملاحظه بشود. در اين نطق هائي كه اينها مي كنند دقت كنيد كه اينها يك خرده ريزهائي دارند، و با آن خرده ريزها مي خواهند اغفال كنند مملكت و ملت شما را."(11)

"قضيه ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد. ولايت فقيه يك چيزي است كه خداي تبارك و تعالي درست كرده است، همان ولايت رسول اللّه است"(12)

"مساله، مساله حكومت است؛ مساله، مساله سياست است، حكومت عِدل سياست است، تمام معناي سياست است. خداي تبارك و تعالي اين حكومت را و اين سياست را امر كرد كه پيغمبر به حضرت امير واگذار كنند، چنانچه خود رسول خدا سياست داشت و حكومت بدون سياست ممكن نيست، اين سياست و اين حكومتي كه عجين با سياست است، در روز عيد غدير براي حضرت امير ثابت شد."(13)

" پيغمبر اكرم كه از دنيا مي خواست تشريف ببرد، تعيين جانشين و جانشين ها را تا زمان غيبت كرد و همان جانشين ها تعيين امام امت را هم كردند. به طور كلي اين امت را به خود وانگذاشتند كه متحير باشند، براي آنها امام تعيين كردند، رهبر تعيين كردند. تا ائمه هدي سلام اللّه عليهم بودند، آنها بودند و بعد فقها، آنهائي كه متعهدند، آنهائي كه اسلام شناسند، آنهائي كه زهد دارند، زاهدند. آنهائي كه اعراض از دنيا دارند. آنهائي كه توجه به زرق و برق دنيا ندارند، آنهائي كه دلسوز براي ملت، آنهائي كه ملت را مثل فرزندان خودشان مي دانند، آنها را تعيين كردند براي پاسداري از اين امت."(14)

پاورقيها:

12. صحيفه نور ج10 ص27

10. صحيفه نور ج9 ص170

1. "آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آرأ امام خميني" انتشارات موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص121

11. صحيفه نور ج9 ص182

13. صحيفه نور ج20 ص28

14. صحيفه نور ج10 ص174

2. همان، ص119

3. همان جا

4. همان، ص118

5. همان جا

6. همان، ص125

7. همان، ص151

8. همان، ص149

9. همان، ص152

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید