مشروطيت اسلامي، انديشه سياسي دوره گذار

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 15:55
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3254 بار

مؤلف: داود مهدوی زادگان

آيت الله شهيد، حاج آقا نورالله اصفهاني، يكي از رهبران مذهبي نهضت مشروطه است كه به اتفاق برادر بزرگش، آيت الله آقانجفي، نهضت ضد استبدادي مردم اصفهان را هدايت كردند. وي تنها عالم مذهبي است كه توانست در عصر مشروطه و در منطقه اصفهان و بختياري، حكومت ديني مشروطه را تأسيس و رهبري نمايد. به طوري كه احمد كسروي، جنبش مشروطه خواهي اصفهان را به «مشروطه ملاّيان» تعبير مي كند.

وي با وجود طرفداري از مشروطيت، توسط دولت مطلقه مدرن رضاخان در دي ماه 1406ش به شهادت مي رسد و از پس آن، جريان تاريخ نگاري وابسته، تلاش گسترده اي را به راه انداخت تا ياد و راه اين شهيد بزرگوار در خاطره ملت ايران حكّ نشود. ليكن نهضت امام خميني به عنوان احياكننده ميراث جاودان روحانيت، انديشه و راه آن شهيد عزيز، حاج آقا نورالله را زنده كرد.

شناخت آرا و نظريات حاج آقا نورالله به دلايل مختلف انديشه اي، جامعه شناختي و تاريخي، حايز اهميت است. وي جزء آن دسته از روحانيون برجسته طرفدار مشروطيت است كه در عصر مشروطه، تأثيرگذار بوده و به طور اجمال، تجربه حكومت ديني را كسب كرده و در عرصه سياست آن روزگار، همت بلند خود را در جهت ترويج ايده «مشروطه اسلامي» به كار بسته است.

او در مدت حيات سياسي خود، مجالي براي بيان انديشه هاي سياسي ـ اسلامي اش پيدا كرد. از اين رو، به منظور آگاهي از رويكرد فكري ـ سياسي علماء مذهبي با مسأله مشروطيت و چگونگي برخورد آنان با آراء و انديشه هاي جديد، تحقيق در باب حيات فكري ـ سياسي حاج آقا نورالله، ارزشمند است. مطالعه متون سياسي بر جاي مانده از ايشان، كمك بسيار سودمندي در اين راه خواهد بود. اما از ميان اين متون، رساله «مقيم و مسافرِ» حاج آقا نورالله، مستندترين متني است كه مي تواند انديشه سياسي ايشان را به تصوير كشد.

نگارش مجلد اول اين كتاب همزمان با تأليف كتاب «تنبيه الامة و تنزيه الملّة» مرحوم علامه نائيني، در ماه رجب 1327، به اتمام مي رسد و در پايان آن، خواننده را به خواندن مجلد دوم نيز وعده مي دهد. ليكن به گفته فاضل محترم، آقاي موسي نجفي، تاكنون اثري از مجلد دوم يافت نشده است.[1] به هر حال، بر آن شديم از طريق مطالعه كتاب «مقيم و مسافر» و بازخواني انديشه سياسي حاج آقا نورالله؛ پاره اي از مسايل مربوط به حيات سياسي روحانيت شيعه در تاريخ معاصر را روشن نماييم.

حاج آقا نورالله در كتاب مقيم و مسافر، كوشيده است انديشه سياسي خود را در قالب يك گفت و گوي فرضي ميان دو ايراني مطرح نمايد. اين مباحثه در خانه شخصي اتفاق مي افتد كه در قريه اي زندگي مي كند و مسافر (آميرزا مهدي) ميهمان اوست و مقيم، يكي از همسايگان صاحب خانه (آميرزا هدايت الله) است كه وقتي از ورود مسافر باخبر مي شود، به ديدن او شتاب كرده است. و در اين ديدار، گفت و گوي درازي ميان آن دو پيش مي آيد.

«مقيم»، نمادي از يك روستايي عصر مشروطه است كه اهل فكر و نظر بوده و به سرنوشت سياسي كشورش توجه دارد و از وضع سياسي آن باخبر است و برخي از نظريات سياسي، نظير مشروطه خواهي را بومي ندانسته و غربگرايان ايراني را حامل آن مي داند.

و از طرفي، بر مقام علمي «مسافر» به عنوان يك عالم مذهبي تراز اول نيز واقف است. از اين رو، به جهت تعميق شناخت انديشه سياسي «مسافر»، اطلاع از اوضاع سياسي كشور، مشتاق چنين گفت و گويي است. لذا اولين سؤال را با پرسش از «وضع حاليه ايران»، مقصر دانستن مشروطه طلبان در خرابيهاي پيش آمده و اينكه مشروطه خواهي، ايدئولوژي سياسي جديدي است كه در كتاب و سنت، نمي توان از آن سراغ گرفت؛ آغاز مي كند.

اينكه چرا حاج آقا نورالله طرح مباحث سياسي خود را به اين صورت (گفت و گو) بيان كرده مهم است، آن هم بين يك عالم شهري و روستايي. ممكن است به اقتضاي نحوه درك مردم آن روزگار باشد كه در فهم مفاهيم به شيوه گفتاري و مكالمه اي بيشتر مأنوس بودند تا شيوه نوشتاري. و يا به دليل سابقه اين شيوه در متون علمي، طلاب حوزه هاي علميه (مانند برخي متنهاي صرف و نحوي و فقهي) باشد و ابتكار ايشان آن است كه از اين شيوه در طرح مباحث سياسي استفاده كرده است. به هر حال، در اين كتاب، رگه هايي از روش سقراطي (بهره گيري از مباني مخاطب در استدلال) و توجه به روشهاي عقلي و نقلي مشاهده مي شود.

در بيان مباحث، به اصل مستندسازي و ذكر شواهد، اهتمام زيادي رفته است. براي مثال، در بيان تأييد مشروطيت از ناحيه مراجع تقليد حوزه نجف اشرف، احكام هر يك از آنان را ذكر مي كند، و يا در بيان وجوه اختلاف بين مشروطه و استبداد، سعي شده در هر مورد، نمونه اي از وضعيت استبدادي حاكم بر جامعه ايراني، ذكر شود. اين مطلب، گواه آن است كه حاج آقا نورالله بر خلاف بسياري از منورالفكران عصر مشروطه كه فقط با نام «استبداد» آشنايند و نه با واقعيتهاي عيني آن؛ مظاهر عيني استبداد را كاملاً درك و احساس كرده است. از اين رو، او قادر است در بيان ابعاد استبداد، به مستندات زيادي اشاره نمايد.

علاوه، وي مايل نيست اين گفت و گو به طرح مباحث روبنايي محدود شود، بلكه دامنه مباحثه را به تحليل مباني و پيش فرضهاي نظري نيز توسعه داده است. وقتي «مسافر» از «مقيم» مي شنود كه مشروطه خواهي، مطلب جديدي است و در اسلام سابقه اي ندارد، بحث را از نقد انديشه سياسي عقب تر برده و از فلسفه سياسي اسلام آغاز مي كند تا نشان دهد كه بر چه مبنايي، مشروطه خواهي، ريشه در اسلام دارد. لذا در اين رساله، پيش فرضهاي تئوريك مباحث نيز مورد نقّادي و پردازش قرار گرفته است.

حاج آقا نورالله، از زبان «مسافر»، در مقام دفاع از ايده مشروطه خواهي برآمده آن را امر حادث و تازه نمي داند. «مشروطه» همان قانون و دستورالعمل حضرت خاتم الانبياء(ص) است:

«مشروطه عين اسلام و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهي، اسلام خواهي است.»[2]

مشروطه در مقابل سلطنت «مطلقه» معنا پيدا مي كند. مطلقه يعني آن نوع سلطنتي كه حاكم هر چه بگويد و بكند، كسي را حق گفت و گو و «لا» و «نعم» و چون و چرا با او نيست. اما در مشروطه، سلطان ملزم به رعايت قانون مملكت است. پس حاكم حقيقي در سلطنت مشروطه، قانون است. و چون در مملكت ايران، قانون همان كتاب و سنت است؛ سلطنت مشروطه هم مي بايست مطابق با قانون اسلام باشد. بنابراين، «مسافر» از مشروطه اسلامي دفاع مي كند.

به زعم «مسافر» تا پيش از بعثت پيامبر اسلام(ص)، فرمانروايان و مردم بر سنت سلطنت مطلقه عمل مي كردند، اما با ظهور پيامبر اسلام(ص)، اين سنت كنار گذاشته شده و مسلمانان مطابق با مشروطه اسلامي با خلفاي راشدين بيعت مي كردند. بنابراين، مشروطه، سنتي است كه پيامبر اسلام(ص) در جامعه اسلامي رواج داده است.

اما اين سنت با روي كار آمدن معاويه و جانشينان بعد از او، به فراموشي گراييد، به طوري كه احياي مشروطه از سوي برخي عقلا و دانشمندان اسلامي، در نظر برخي، بدعت و وارد كردن امر تازه اي در اسلام تلقي گرديد، بلكه اصولاً اگرچه حكومتها، مطابق سلطنت مطلقه عمل مي كردند، ليكن اين طور نيست كه مشروطه يك امر عقلايي نباشد. تمام عقلاي عالم در اموري كه بايد مشورت كنند، مشورت مي كردند.

«مقيم»؛ مسأله مهمي در باب نقش محوري مجلس دارالشوري، به عنوان مجلسي كه كارش وضع قوانين است، مطرح مي كند. او به عنوان يك فرد متشرّع، در همان زمان به اين پرسش بنيادي توجه دارد كه قانون گذاري مجلس با مرجعيت شريعت اسلامي قابل جمع نيست.

اما «مسافر»، منافاتي بين اين دو نمي داند، زيرا قانون گذاري مجلس را در طول قانون شريعت اسلامي مي داند نه در عرض آن. بخشي از قوانين مجلس دارالشوري به چگونگي اجراي شريعت اسلامي مربوط است و بخش ديگر آن مربوط به امور عرفيه است كه به انگيزه حفظ مصالح امت اسلامي و رفع مفاسد، قانون وضع مي شود. ولي وضع قوانين عرفيه مطابق با قانون اسلام است و به همين دليل، مي بايست پنج نفر از علماي اعلام بر مطابقت قوانين موضوعه با قانون اسلام، نظارت داشته باشند.[3]

«مسافر» در مقابل اين پرسش كه مشروطه خواهي اسباب قتل نفوس و نهب اموال شده است، قاطعانه جواب مي دهد:

«اگر قبول كرديد كه حفظ اسلام و بقاي استقلال سلطنت شيعه موقوف به مشروطيت است، هر قدر در اين راه كشته شوند، يعني براي حفظ اسلام كشته شوند، شهيد هستند.»[4]

زيرا همان طور كه علماي نجف اشرف هم حكم كرده اند، استقرار مشروطه واجب عيني است. بنابراين، مسافر از نگاه تكليفي به اين نتيجه مي رسد كه تأسيس حكومت مشروطه، وظيفه ديني است كه بر دوش همه سنگيني مي كند. علاوه، تمام اين مصائب جاني و مالي از ناحيه استبداد است كه بر مردم روا داشته است نه آنكه خواست مشروطه خواهان باشد. از اين رو، حاج آقا نورالله به شرح مفصلي از موارد اختلاف بين طرفداران مشروطه و استبداد مي پردازد:

1ـ مشروطه خواه مي گويد: امور دولتي، طريقه انتظام بلد و ولايات و اسباب ترقي تجارت و صناعت ملت بايد به صلاح ديد وكلاي ملت در مجلس تعيين شود. اما مستبد مي گويد: اختيار بايد به دست يك نفر سلطان و فرمانفرماي مملكت بوده باشد. و فرق نمي كند كه سلطان عادل و عالم و پرهيزگار باشد يا نباشد.

2ـ مشروطه خواه مي گويد: به اسم ماليات و وجوهات نبايد تمام دست رنج مردم را گرفت و آنان را به فقر كشاند و بايد ماليات در جهت اصلاح رعيت مصرف شود. اما مستبد مي گويد: تمام اين وجوهات، حق صدق و ملك طلق سلطان است» و بايد از فقرا بدون جهت گرفت و به اغنيا بدون استحقاق داد.

3ـ مشروطه خواه مي گويد: وجوه مالياتي را بايد از روي عدل و انصاف از رعيت گرفت اما مستبد در گرفتن ماليات از مردم ملاحظه عدل و انصاف را لازم نمي داند.

4ـ مشروطه خواه مي گويد: در اجراي احكام الهي، همه برابرند؛ شاه و گدا، و حاكم و محكوم، و امير و مأمور، وضيع و شريف يكسان هستند. اما در نظر مستبد، اجراي احكام الهي بسته به ميل و خواهش ضابط حاكم و داروغه و كدخداست.

5ـ مشروطه خواه مي گويد: ملاك تسلط افراد در امور يكديگر شريعت است و عمل كردن به غير از شريعت ظلم و استبداد مي آورد و اين استبداد اختصاص به پادشاه ندارد:

«وقتي بناي سلطنت بر استبداد شد، تمام افراد به استبداد رفتار مي نمايند؛ هر قوي و زبردست به ضعيف و زيردست خودش ظلم مي كند. گاه مي شود استبداد كدخداي ده از استبداد سلطان زيادتر مي شود.»[5]

6ـ مشروطه خواه مي گويد: مردم مطابق با قانون كتاب و سنت حق آزادي دارند؛ ولي در نظر مستبد، خلق، بندگان و عباد سلطان مي باشند.

7ـ مشروطه خواه مي گويد: چوپان جهت حفظ گوسفند است، نه گوسفند جهت خوش گذراني چوپان. پادشاه جهت حفظ رعيت است نه رعيت جهت خوش گذراني پادشاه. اما مستبد مي گويد: خلقت خلق جهت آسايش و عيش و كامراني پادشاه است.

8ـ مشروطه خواه مي گويد: پادشاه بايد در انديشه ترقي زراعت، صناعت و تجارت مملكت باشد، ولي مستبد فايده اي در اين كار نمي بيند.

9ـ مشروطه خواه مي گويد: بايد در امر صادرات و واردات توازن برقرار باشد تا پول مملكت از ايران خارج نشود، اما مستبد مي گويد: بايد در امر تجارت و صنعت به بيگانگان امتياز داد و اسباب رواج تجارت خارجه را در ايران رواج داد تا از اين طريق از آنان «وجوه تقديمي» دريافت كرد.

10ـ مشروطه خواه مي گويد: برنامه ريزي اقتصادي پادشاه، بايد به تصويب مجلس شورا برسد، او نمي تواند خودش قرض كند، خودش امتياز بدهد، و دولت و ملت را دچار اشكالات بنمايد. اما مستبد، شاه را صاحب اختيار و مالك الرقاب جان و مال و ناموس رعيت مي داند.

«مسافر» به همين ترتيب موارد ديگري از اختلاف بين ديدگاههاي مشروطه و مستبد ذكر مي كند.

نكته جالب آن است كه حاج آقا نورالله سعي كرده در ذيل هر موردي كه در باره عقيده و عمل مستبد سخن مي گويد به واقعيات استناد نمايد و همان طور كه گفتيم اين نكته نشان مي دهد كه ايشان بر خلاف بسياري از منورالفكران آن روزگار كه فقط ادعاي استبدادستيزي را داشتند، درد و رنج و انحطاط حاصل از استبداد را احساس كرده و براي هر مورد آن، شواهد عيني در دست دارد. در اينجا به ذكر دو نمونه از عقيده و عمل مستبدين اشاره مي كنيم:

در فارس، دزدي را گرفته بودند، به حاكم گفتند: يكي از اجزا آمد و گفت قدري ترس مردم كم شده است، خوب است آن شخص را بكشند كه مردم چشمشان به حساب بيفتد، حاكم ساكت بود، فراشباشي براي دخل خودش فوراً رفت آن مسلمان را كشت. ميرغضب با كارد خون آلود آمد از حاكم انعام بگيرد. حاكم تبسمي كرد و به آن شخصي كه از اجزا نطق كرده بود، گفت: انعام ميرغضب را شما بايد بدهيد.[6]

يكي از وزراي خائن يكي از سلاطين، مرغي زنده آورد، در حضور پادشاه يكي يكي پرهاي آن مرغ را كنده تا آنكه آن مرغ بي جان شده روي زمين انداخته به پادشاه عرض كرده: رعيت را بايد اين طور كرد كه قدرت ممانعت سلطان را نداشته باشد.[7]

اما چگونه خواسته هاي بحق مشروطه خواهان محقق مي گردد؟ آيا از طريق موعظه شاه مستبد ممكن است يا اينكه مي بايست راه ديگري را انتخاب كرد؟ حاج آقا نورالله معتقد است كه بايد مسلمان مشروطه خواه تكليفش را از روي كتاب و سنت معلوم كند. او با استناد به آيات كريمه اي نظير «و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات[8]»، «و لتكن منكم امةٌ يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر[9]»؛ راه حل برپايي يك انقلاب سياسي ـ اجتماعي را نتيجه مي گيرد و مي گويد مسلمانان مكلّف به قيام عليه ظلم و دين زدايي مستبدان هستند:

«پس تكليف مسلمانان اتحاد و اتفاق و مطالبه حقوق از آن فرمانفرماي ظالم است».[10]

بدين ترتيب، سلطنت مقيد به مشروطيت مي گردد و تأسيس دارالشوري، تبلور عيني آرمان مشروطه خواهي است. مجلس شورا، سه وظيفه اصلي دارد: اول كمال مراقبت و نظارت بر اجراي احكام الهيه، دوم فراهم آوردن رفاه اجتماعي در امور تجارت، صناعت، فلاحت و حفظ ثغور و امنيت اجتماعي است، سوم در مواردي كه احكام دولتي به ناچار ظلم و اجحافي را بر مردم تحميل مي كند، مجلس وظيفه دارد دامنه اين اجحاف را به حداقل ممكن برساند.

اين سه وظيفه اساسي مجلسيان مطابق با اسلام است.[11]اما چه اقدامي تضمين كننده مطابقت مجلسيان با شريعت اسلامي خواهد بود؟ در اينجا حاج آقا نورالله هماهنگ با مشروعه خواهان نظر مي دهد كه احكام مجلس در صورتي وجاهت قانوني پيدا مي كند كه چند نفر از فقها و مجتهدان بر مطابقت احكام مجلس با شريعت اسلامي نظارت داشته باشند.[12]

وقتي بحث به اينجا مي رسد، «مقيم» براي «مسافر» پرسشي را مطرح مي كند كه بيانگر اختلاف بين مشروعه خواهان و مشروطه خواهان است. «مقيم» مي پرسد كه اگر مشروطه عبارت از مطابقت احكام مجلس شورا با قانون شرع است؛ پس چگونه است كه از ذكر لفظ مشروعه در كنار مشروطه پرهيز مي كنند؟ «مسافر» جواب مي دهد كه با مشروعه خواندن سلطنت، تغييري در حال پادشاه مستبد پديد نمي آيد. اما مي توان قانون را مشروط به مطابقت با قانون اسلام ساخت. يعني ممكن است در هر موردي از امورات عاديه اتفاقيه، حكم معيني از خدا صادر نشده است، ليكن احكام صادره مجلس در اين گونه موارد، نبايد به خلاف اصول شريعت اسلامي باشد. بدين ترتيب، قوانين، مطابقت با شريعت پيدا مي كند. اما چگونه «ممكن است پادشاهيِ اين پادشاه را مشروع كرد تا چه به ساير چيزها از گمرك و ماليات و چيزهاي ديگر».[13]

اما نبايد تصور كرد كه حاج آقا نورالله با اين بيان، انديشه سياسي خود را به مشروطه خواهاني غربگرا نزديك شده است. ايشان مشروطه را لزوماً مساوي غربگرايي نمي داند. زيرا بنياد مشروطه بر «قانون گرايي» است و اين آيين اسلام است كه چون مبتني بر شريعت است، جامعه اسلامي اوليه را به سمت قانون گرايي و عمل به قانون و برپايي تمدن عظيم اسلامي سوق داده است.

وي در يك تحقيق اجماليِ تاريخي، استدلال مي كند كه چگونه فرنگيان روح قانون گرايي را از مسلمانان گرفته اند. وقتي ملوك نصارا در جنگهاي صليبي عليه مسلمانان با شكستهاي سختي روبه رو شدند؛ به تحقيق در باب علت پيروزي مسلمانان پرداختند. از اين رو، با ارسال محققاني در بلاد اسلامي، كوشيدند راز شكوه تمدن اسلامي را كشف كنند. آنان پي بردند كه «سبب غلبه مسلمين هيچ نيست مگر آيين مشروطيت و قوه قانون شريعت اسلام كه مبني بر اتحاد و اتفاق و برادري و عدل و مساوات است».

بنابراين، بلاد اروپايي با رو آوردن به قانون، عزت و شوكت و قدرتشان را پايه ريزي كردند؛ ولي ما مسلمانان از وقتي كه دست از شريعت اسلامي برداشتيم، زمينه انحطاط تمدن اسلامي را به وجود آورديم. پس زمينه احياي عزت و قدرت مسلمين، برپايي مشروطيت معطوف به شريعت اسلامي است نه دست شستن از آن و عمل به قوانين عرفي فرنگيان.[14] و اين مطلب همان وجه اختلاف بين مشروطه خواهي حاج آقا نورالله و مشروطه خواهي غربگرايان ايران است.

مخالفت حاج آقا نورالله با مشروطه خواهان غربگرا به معناي ممانعت وي از اخذ مؤسسات و مظاهر تمدني جديد هم نيست. همان گونه كه صليبيون در تأسيس تمدن جديد از تمدن اسلامي بهره گرفته اند، مسلمانان نيز مي بايست در جهت احياي تمدن اسلامي از دستاوردهاي تمدن غربي بهره گيرند. امروزه ديگر نمي توان با شمشيرهاي شكسته و آلات حربيه قديمه از بلاد اسلامي دفاع كرد. پس «بر تمام خلق، تحصيل علم جنگ به طور جديد و تحصيل آلات دفاعيه جديده امروزه واجب و لازم است». علما و طلاب علوم دينيه هم بايد تعليم مشق نظامي ببينند و آنان نبايد گمان كنند كه چنين اعمالي تشبه به سربازان فرنگي و دون شأن علماست.[15] بايد صناعت و فلاحت مملكت را به علوم جديد تجهيز كرد.

«فلاحت كه در واقع معدن معتبر ايران است و با اين استعداد آب و خاك اگر از روي قانون علمي استخراج اين معدن مي شد، اسباب هزار گونه ثروت بود.»[16]

بايد تشكيل كمپانيهاي بزرگ تجاري در مملكت كرد و از دولت مشروطه كمك به رعايا نمود. معادن را بيرون آورد، كارخانجات داير كرد. ثروت مملكت را بايد زياد كرد. به اهل زراعت كمك كرد، زراعت را توسعه داد، تجارت را ترويج كرد. هم براي بيكارهاي رعايا كار پيدا شود كه از گرسنگي نميرند و به گدايي نيفتند و هم به دولت فايده برسد خزانه معمور شود.[17]

بنابراين، مخالفت حاج آقا نورالله با مشروعه خواهان اصولي نيست. هر دو بر مطابقت قوانين با شريعت اسلامي تأكيد دارند و اختلاف آن دو در شيوه اجراي احكام اسلامي است. اما اختلاف ايشان با مشروطه خواهان غربگرا، اصولي و بنيادي است. زيرا غربگرايان، مشروطيت را مطابقت قانون با شريعت اسلامي نمي دانند و اساساً مشروطه، ايده جديدي است كه از غرب آمده است. به همين دليل است كه منورالفكران غربگرا حتي حاضر به تحمل انديشه سياسي روحانيت مشروطه خواه هم نبودند. آنان نه با انديشه ديني مشروعه خواهي و نه با مشروطه خواهي آخوند، سر سازگاري دارند از اين رو، يكي از مقاصد اصلي مشاركت آنان در تأسيس دولت مطلقه مدرن! پهلوي، ضديت با روحانيت و نفي نقش آنان در عرصه سياست بود:

روي هم رفته قانون اساسي مشروطه عمدتاً تبلور آرمانها و انديشه هاي روشنفكران در زمينه حاكميت ملي و آزادي و برابري بود. همچنين انديشه هاي اصلاحات ارضي و اقتصادي و سكولاريسم فرهنگي و ناسيوناليسم باستاني و ضديت با روحانيت كه بعدها در دوران سلسله پهلوي اجرا گرديد، ريشه در افكار روشنفكران عصر مشروطه داشت.[18]

ساخت درون ديني برخي از انديشه هاي سياسي، خصلت احياگرانه اي به آن مي دهد. به اين معني كه وقتي انديشه درون ديني با پديده هاي ذهني و عيني دين گريزانه روبه رو مي شود، به احياي درون مايه هاي نظري و ميراث تمدني خود ميل پيدا مي كند. به همين دليل است كه وقتي حاج آقا نورالله با دو رويه علمي و استعماري غرب مواجه مي گردد، در تكاپوي حفظ و احياي انديشه اسلامي برمي آيد. او وقتي تهاجم بيگانگان به مملكت اسلامي و سستي سلاطين در مقابله با تهاجم آنها را مشاهده مي كند، در انديشه حفظ آن چيزي كه در طول قرنها اسباب اقتدار و سربلندي اين مملكت بوده، فرو مي رود.

او وضعيت پيش آمده را صرفاً منفي تلقي نمي كند بلكه آن را فرصتي مناسب براي احياي تفكر و تمدن اسلامي قلمداد مي كند. از اين رو، در مواجه با ايده مشروطه خواهي، مي كوشد مشروطه را به مفاهيم اسلامي تأويل ببرد. بدين ترتيب، حاج آقا نورالله به خلاف رويكرد انفعالي متحجران، با وضعيت جديد، كاملاً فعالانه برخورد مي كند. از سويي آموزه هاي ديني را غبارروبي نموده و از سوي ديگر مفاهيم جديد را با محتواي ديني پاك سازي مي نمايد و در نهايت مي كوشد «تلفيق ديني» از اين دو اقلام احياگرايانه به وجود آورد.[19]

مفهوم «زهد» عبارت از ترك دنياست؛ ولي به آن معنا كه اسباب فقر و پريشاني مسلمانان را فراهم كند، نيست. معناي ترك دنيا ترك محبت به مال و ثروت دنيا است.[20] همچنين مفهوم «توكل»، عبارت از معطل ماندن و بي عاري و بي حميتي نيست، اگر توكل به معناي دعا و توسلِ بدون عمل بود كه رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) و اصحاب خاص آنها كه توكل شان از ما بسيار برتر بود، به همان دعا و توسل اكتفا مي كردند و اين اندازه خود و اصحاب خود را در جنگها و معركه هاي مختلف دچار اين همه بلاها و اذيتها نمي نمودند. لذا همگان را به معناي واقعي توكل توجه مي دهد:

بايد مسلمانان در كمال جد و اجتهاد در صدد جهاد و دفاع برآيند و دعا هم بكنند و بر خدا توكل بنمايند تا خداوند فتح و نصرت را نصيب آنها فرمايد.[21]

به هر حال، كارنامه فكري ـ سياسي آية الله حاج آقا نورالله بخشي از اندوخته هاي گرانمايه روحانيت در تاريخ معاصر ايران است. اگر با نگاه نقّاديِ نيك انديشانه در اين تجربه سياسي روحانيت تأمل كنيم، نتايج سودمندي به دست مي آيد كه روشنگر راه حوزه هاي علميه در عرصه سياست خواهد بود. حاج آقا نورالله به عنوان يك عالم حوزوي كاملاً نشان داد كه توان بالايي در فهم انديشه ها و وضعيت هاي جديد سياسي دارد. او از سويي اساس مفهوم مشروطه را كه همان قانون گرايي است، پي برد و از طرفي ديگر توانست وجه امتياز مشروطه اسلامي و مشروطه سكولاريستي را روشن نمايد.

در مشروطه اسلامي، دين و سياست، تفكيك ناپذير است و سياست و معيشت مملكت اسلامي بر مبناي قوانين الهيه پايه ريزي مي شود. بنابراين، نبايد چنين تصور كرد كه حوزه هاي علميه و روحانيت در فهم مسايل سياسي و اجتماعي روز «ديرياب» بوده است. روحانيتي را كه در متن نهضت مشروطه حضور داشته و در تحقق آن نقش اساسي داشته است، چگونه مي توان به ديريابي و ديرفهمي متهم كرد.

نقد ديدگاه حاج آقا نورالله:

از مطالعه رساله «مقيم و مسافر» معلوم مي گردد كه حاج آقا نورالله، «مشروطيت» را به عنوان نظام سياسي اسلاميِ كارآمد پذيرفته است. ليكن به دلايل مختلف نظري و عملي، نمي توان اين عقيده را پذيرفت. اگرچه ايشان در مقام اثبات مشروطه به كتاب و سنت و سيره عقلاء استناد نموده است، ولي مضامين اين منابع بسي فراتر از آن است كه بخواهيم آنها را در مفهوم مشروطه خلاصه كنيم. بر فرض كه مشروطه عين اسلام است، اما تمام اسلام نيست. در اسلام تعاليمي است كه نمي توان با ايده مشروطه تفسير كرد.

چنانكه خود ايشان اذعان دارد، ما با دو قسم قانون روبه رو هستيم: يك قسم اموري است كه از جانب خداوند تشريع شده و تغييرناپذير است و جاي چون و چرا در آنها نيست. قسم دوم امور اتفاقيه و عاديه اي است كه در كتاب و سنت عنوان نشده است. خداوند امور قسم دوم را به مشورت و مصلحت بيني مسلمانان ارجاع فرموده است.[22]

ايده مشروطه در اين تقسيم بندي قوانين، مقتضي قسم سوم است نه مقتضاي هر دو قسم. و اگر شريعت اسلامي را مجموع اين دو قسم تلقي كنيم، مشروطه جزيي از نظام سياسي بزرگتري است كه مقتضي كليت شريعت اسلامي است. بنابراين، مي توان گفت كه نظام سياسي اسلام عبارت از مجموعه اي از ايده هاي سياسي به هم پيوسته است كه هر يك از اين اجزا به تنهايي توجيه گر آن نظام كلي نيستند. مشروطه يكي از آن ايده هاست نه تمام آن.

لذا ممكن است مشروطه عين نظام سياسي اسلام باشد، ولي تمام آن نيست. نظام سياسي اسلام توجيه گر مشروطه است ولي مشروطه نمي تواند كليت نظام سياسي اسلام را تفسير كند. مشورت خواهي يكي از شؤون حكومتي پيامبر اسلام(ص) است نه تمام آن. مشروطه در دل حكومت اسلامي پيامبر(ص) قرار دارد نه بالعكس. لذا نمي توان گفت كه حكومت اسلامي پيامبر(ص) همان مشروطه خواهي است.

حاج آقا نورالله بر مشروعه خواه خرده مي گيرد كه در واقع با مشروعه خواندن حكومت سلطنتي، پادشاه را مشروع دانسته ايد.[23] حال آنكه همين ايراد بر نظام سياسي ايشان (مشروطيت اسلامي) نيز وارد است. زيرا در اين نظام سياسي، وجود پادشاهي كه مأمور به اجراء احكام مشروطه (مجلس شورا) است، مفروض گرفته شده است. بنابراين، ممكن است به واسطه مجلس شورا، پادشاه مستبد را مشروع ساخته باشيم. حال آنكه به گفته ايشان «آيا ممكن است پادشاهيِ اين پادشاه را مشروع كرد تا چه به ساير چيزها از گمرك و ماليات و غيره.»

بر فرض گفته شود كه مشروطه دامنه اختيارات حاكم مستبد را، حتي المقدور، محدودتر مي سازد؛ ولي مشروطه پادشاه را به طور كلي نفي نمي كند. چنانكه در نهضت مشروطه ايران، تأسيس مجلس شورا با امضاي شاه مستبد رسميت يافت.

حال آنكه شعار اوليه مشروطه خواهان، نفي كلي استبداد بود. مگر آنكه سلطنت مشروطه را نظام سياسي بدانيم كه از دو نيمه سلطنت و مشروطه تشكيل شده است و وقتي گفته مي شود مشروطه عين اسلام است، مقصود نيمه سلطنتي آن نيست. يعني مشروطه، نظامي است كه نيمي از آن مشروع و نيمي ديگر همچنان نامشروع باقي مي ماند.

علاوه در نظام سياسي مشروطه، اجراي شريعت و مطابقت قوانين عرفي با آن، از دو سو مورد تهديد احتمالي است؛ از سويي وجود پادشاهي را مفروض گرفته ايم كه ممكن است ميل به استبداد پيدا كند و از سوي ديگر، تهديدي است كه از درون مجلس شورا پيش بيني مي شود. چنانكه حاج آقا نورالله از زبان «مقيم» به اين تهديد دروني اشاره كرده كه ممكن است در آغاز تأسيس، به دليل حضور فعال علما و اهل تقوا، تهديدي نسبت به مخالفت با احكام اسلام پيش نيايد؛

«ولي شايد بعد هذا اهل مجلس رفته رفته از فرنگي مآبان بشوند و احكام الهيه را تغيير بدهند. بدين ترتيب [در] اين مشروطه خوف ضرر و مخالفت شريعت احتمال مي رود. در اين صورت [آيا] نبايد شك در حقانيت اين مشروطه نمود.»[24]

به زعم حاج آقا نورالله، با وجود نظارت پنج نفر از علماي اعلام بر احكام مجلس، چگونه ممكن است قانوني به خلاف قانون شريعت وضع نمايند.[25] حال آنكه چه التزام و ضمانت اجرايي براي نظارت علماي اعلام است. اگر ضمانت اجرا از ناحيه پادشاه باشد، از شاه مستبد چنين انتظاري نبايد داشت. و اگر ضمانت از ناحيه خود مجلس باشد، تأييدي است بر گفته مشروعه خواهان كه در صورت حاكميت فرنگي مآبان بر مجلس، نبايد از درون مجلس انتظار ضمانت اجرايي نسبت به رأي نظارتي علما را داشت.

اين مسأله در صورتي است كه يكي از دو طرف خود را ملتزم به رعايت نظارت علماي اعلام نداند. اما اگر هر دو طرف (شاه مستبد و مجلسيان فرنگي مآب)، حاضر به چنين التزامي نباشند؛ مشكلِ تهديد شريعت اسلامي مضاعف مي گردد. به ويژه اگر شاه مستبد و مجلسيان فرنگي مآب براي رسيدن به مقصودشان، دست به ائتلاف سياسي بزرگي بزنند. چنانكه سرنوشت نهضت مشروطه ايران به وقوع چنين ائتلافي ختم گرديد.

حاج آقا نورالله اصفهاني با اين ائتلاف دين ستيزانه كاملاً رودررو شده بود. عدم انتشار مجلد دوم كتاب «مقيم و مسافر» و امتناع ايشان از حضور در مجلس شورا به عنوان يكي از پنج نفر علماي اعلام ناظر، نشانه اي از درك ايشان نسبت به وقوع چنين ائتلافي است. بنابراين، ممكن است بگوييم كه حاج آقا نورالله عملاً ناكارآمد بودن نظام سياسي مورد نظر خود را تجربه كرده است. اما نبايد گمان كرد كه اين عدم موفقيت، شكستي براي روحانيت بود، بلكه تجربه ارزشمندي بود كه نسل بعد ايشان كاملاً از آن بهره گرفت. در واقع، نظام سياسي «ولايت فقيه» كه به رهبري امام خميني و حمايت مردم، در دنياي جديد، عينيت يافته متكي به همين تجربه هاي ارزشمند روحانيت است.

مطمئناً امام خميني با عنايت به همين تجربه ها توانست نهضت مقدس خود را به پيش ببرد. بنابراين، مي توان نتيجه مهمي از اين بحث گرفت كه نظام مشروطه اسلامي، مربوط به دوره گذار است؛ گذار از دوره استبدادي و سكولاريستي به حيات طيبه اسلامي. چنانكه «ولايت فقيه» نيز در عصر غيبت، مترقي ترين نظام اسلامي دوره گذار است. از اين رو، به لحاظ انديشه سياسي اختلافي بين مشروعه خواهي و مشروطه خواهي روحانيت ديده نمي شود. «ولايت فقيه» نظريه مترقي است كه در امتداد همين امت اسلامي و روحانيت قرار دارد.

اكنون با توجه به نتيجه مهمي كه گرفته شد، جا دارد پرسش بسيار مهمي را مطرح سازيم، و آن اين است كه اگر سير انديشه سياسي مترقيانه روحانيت در تاريخ معاصر را گذار از مشروطه به ولايت فقيه و سپس ولايت مطلقه فقيه بدانيم، در اين صورت آيا عطف توجه دادن جامعه به انحصار اختيارات ولي فقيه در شأن نظارتي داشتن و يا برجسته كردن ايده مشروطه در نظام اسلامي مبتني بر ولايت مطلقه فقيه، يك اقدام ارتجاعي در نهضت روحانيت نيست؟ آيا نمي توان از چنين رويكردي به «انديشه ارتجاعي» تلقي كرد؟ آيا مدعيان چنين انديشه ارتجاعي، از پيامدهاي سياسي ـ اجتماعي تئوري پردازي خود آگاهند؟ آيا آنان نمي دانند كه پيامد اين حركت ارتجاعي، يا استبداد موروثي است و يا حكومت سكولاريستي وابسته خواهد بود؟

پاورقيها:

10 ـ همان، ص372.

11 ـ همان، ص383.

14 ـ همان، ص386.

15 ـ همان، ص389.

1 ـ موسي نجفي، «انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني»، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، چ دوم، 1378، ص328. متن كامل كتاب «مقيم و مسافر»، در همين كتاب آمده است.

12 ـ همان، ص384.

18 ـ حسين بشيريه، جامعه شناسي سياسي، نشر ني، ص258.

19 ـ مقيم و مسافر، ص356.

13 ـ همان، ص381.

17 ـ همان، ص369.

16 ـ همان، ص391.

24 ـ همان، ص384.

20 ـ همان، ص388.

23 ـ همان، ص381.

21 ـ همان، ص390.

25 ـ همان، ص384.

2 ـ همان، ص358.

22 ـ همان، ص358.

3 ـ همان، ص357.

4 ـ همان، ص359.

5 ـ همان، ص365.

6 ـ همان، ص366.

7 ـ همان، ص368.

8 ـ حج، آيه 40.

9 ـ آل عمران، آيه 104.

منابع:

انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني،موسي نجفي،مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران،tarikh=1378ش،jeld=2،safhe=328

انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني،موسي نجفي،مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران،tarikh=1378ش،jeld=2

جامعه شناسي سياسي،حسين بشيريه،نشر ني،mahal=تهران،safhe=258

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید