وضعیت دینداری ایرانیان در ابعاد مختلف دینداری ازجمله بُعد مناسک، اعتقادات و اخلاق چگونه است؟
من در خیلی از کارها این موضوع را پیگیری کردم. تقریباً بعد از انقلاب اسلامی ایران، برای دین در حوزه فرهنگ عمومی، ابتدا در ایران و بعد در کشورهای اسلامی و سپس در سطح جهانی نقطه عطفی ایجاد شد. ما با تئوریهای مختلفی مواجه شدیم که اولین مورد، تئوری افول سکولاریسم برگر و بعد هم پست سکولاریسم هابرماس است. در سطح منطقه میتوان وهابیت را مثال زد. وهابیت که در دوران فروپاشی عثمانی شکلگرفته بود بهمرور رو به افول نهاده بود که مجدداً با انقلاب اسلامی ایران تحریک و احیا گردید؛ بهگونهای که آن را بهعنوان یک بال جهان اسلام معرفی کردند. آقای دکتر هادی که سفیر ایران در عربستان بود، در مصاحبهای گفته بود که ایران و عربستان دو بال جهان اسلام هستند؛ بنابراین باید گفت با انقلاب اسلامی، در فرهنگ عمومی، دین به جامعه بازگشت. قبل از انقلاب چون دین در فرهنگ عمومی افول کرده بود؛ لذا دینداری نیز در جامعه رو به افول بود. به نظر من امام دین را در 15 خرداد سال 42 وارد فرهنگ عمومی کرد اما بافاصله گرفتن امام، دینداری نیز دوباره سیر نزولی یافت. با وقوع انقلاب، دینداری دوباره بالا آمد. از انقلاب به بعد، دین در فرهنگ عمومی حضور گستردهای یافت و ما چیزی به نام بیدینی در مقابل این جریان نخواهیم داشت و آنچه از تحول و تغییر مشاهده میشود نوع دینداری است که در حال تغییر است؛ یعنی ما با سکولاریسم پنهان و دین سکولار مواجه میشویم؛ درنتیجه، جریان جاری که باید تحلیل شود، بهسوی دین سکولار رفتن است. دین سکولار دارای اشکالات مختلفی است. گاهی بهصورت مناسکی خود را بروز میدهد؛ یعنی سکولاریسم خودش را فقط در حوزه سیاسی که دارای مناسک قوی هست، نشان میدهد. در مورد قم میتوانیم چنین چیزی بگوییم. گاهی نیز دین، دین اعتقادی سکولاریسم میشود؛ یعنی توجهی به مناسک نداشته و حالتی معنوی و اخلاقی به خود میگیرد. درواقع باید گفت ما در جامعه ایران با انواع دینداری مواجه هستیم.
علل و عوامل افزایش یا کاهش میزان دینداری در ابعاد فوق را چه میدانید؟
خیزش انقلاب اسلامی ایران، علت اصلی است. علت دوم رقابتهای سطح جهانی است؛ یعنی اگر در سده اول اسلام، علل رقابت با بنیامیه، قبیله و این موارد بود، الآن این مسائل باید در مورد وهابیت، داعش و ... دیده شود.
یعنی معتقدید فضای جهانی در دینداری تأثیرگذارند؟
بخش قابلتوجهی از ویژگیها و حاملهای اجتماعی دینداری، جهانی است. درواقع بسیاری از نظریهها و مباحث مرتبط با دینداری در جامعه، به لحاظ تئوریک و نظری در خارج از ایران مطرح است. به لحاظ قدرت، جاذبه و سیاست هم این عوامل تأثیرگذار هستند که رقابتهای جهانی نیز ایجاد کرده است.
به نظر شما این عامل مثلاً میتواند دین مناسکی را افزایش داده و دین ایمانی را پایین بیاورد؟
این مسئله در مناطق مختلف، متفاوت عمل میکند و بهنوعی بستگی به محیط دارد. وقتی میخواهد بهرهبرداری سیاسی کند، آخرین حربه این است که در ذیل همین مناسک عمل میکند، مثل طالبآنکه در مقابل روسیه استفاده کرد یا داعش و امثال آنکه امروزه از این شیوه بهرهبرداری میکنند. اینها کاملاً دین مناسکی به شمار میروند.
پس شما جهانیتر میبینید و فقط ایران را مدنظر قرار نمیدهید؟
بله. مدل بهتر در دیدگاه جهانی این است که مناسک و این موارد را کلاً کنار گذاشته و نگاه روشنفکرانه لیبرال لحاظ شود؛ لذا فضای جهانی هر دو مدل وهابیت و ترکیه را موردتوجه قرار میدهد که از میان آنها، اولویت با ترکیه است، ولی وقتی مجبور شود، وهابیت را به میدان میآورد. در ایران هم اینطور است. درواقع اولویت، با آمدن یک دین سکولار است و ادبیات جهانی و مخصوصاً ادبیات پروتستان نیز در این مسیر، یاریرسان خواهند بود و مطمئناً کاتولیکها کمتر در این امور حضور دارند. روشنفکران ما در داخل اینها را پمپاژ میکنند و در کشورهای عرب هم همین اتفاق افتاده و از کشورهای عرب هم سرریز میشود؛ بنابراین مشاهده میشود این دین روشنفکرانه پروتستانی که مناسک هم در آن حذفشده، در شمال آفریقا زیاد است و در ایران هم آلان رو به رشد است. آلان، مسیر یا مدل وهابیت و امثال آن، پایین آمده است. در کشورهای خلیجفارس، در حال حاضر تلاش میشود مؤمنون بلا حدود و اسلام رحمانی ترسیم شود و بهنوعی دقیقاً به دنبال دین روشنفکرانه هستند و حسابی هم هزینه میکنند و خوب هم پول میدهند.
نمیتوانیم بگوییم که در ایران این بال را هم دارند تقویت میکنند؟ در مورد این جوانان افراطی شیعی که هستند میتوانیم بگوییم که مدل شیعی وهابیت هستند؟
گفتم که از هر دو استفاده میکنند، اما ایدهآلِ جهان مدرن به این صورت است که درصورتیکه مجبور است، یعنی وقتی فرهنگ دینی شما پرتوان عمل میکند، کاسه داغتر از آش هم میشود. بهنوعی اینها ظاهرگرایی بهحساب میآید. شما ببینید پیامبر (ص) را هم به نام قرآن به زمین زدند. گفتند «حسبنا کتاب الله»؛ در موقعیتهای اینچنینی، نوع دینداری مناسکی میشود.
شما عامل اصلی را همین جریانات فکری جهانی میدانید که باعث تغییر و تحول دینداری در ایران شده است؟
من معتقدم این جریانات فکری جهانی، هم به لحاظ حمایت و هم منزلت، تعیینکننده هستند. علاوه بر آن، جریان داخلی این دین سکولار که دانشگاه دانسته میشود نیز تأثیرگذار است. نظام علمی مدرن، ادبیات این دین سکولار را تولید کرده است و بهراحتی میتواند این کار را بکند و علوم انسانیِ موجود نیز در پشت این قضیه و حامی آن است.
به نظر شما حوزه علمیه چه جایگاهی در این وضعیت دارد؟
در این ماجرا و وضعیت، اگر حوزه خود را حفظ نموده و دوام آورد، به نظرم هنر کرده است. چون حجم آموزشهای حوزوی به لحاظ کمّی و کیفی اصلاً قابل قیاس نیست. شما صدر تا ذیل حوزه را جمع کنید و در یک کیسه بگذارید انگشت کوچک دانشگاه تهران نمیشود، در این صورت با چه چیزی میخواهید رقابت کنید؛ یعنی همین رقابتی هم که میکنند معجزه است. البته حوزه ظرفیتهایی دارند و تاکنون در رقابت با دانشگاه کم نیاورده است.
با توجه به شرایط فعلی، میزان دینداری ایرانیان را در ابعاد پیشگفته چگونه ارزیابی میکنید؟
بنده معتقدم نمیتوان قائل به کم شدن دینداری شد. درواقع کسانی هم که با دینداری مقابله میکنند، یک پوشش دینی میگیرند؛ بنابراین شما باید نوع دینداری را دنبال کنید؛ چراکه نوع دینداری در حال تغییر است. همانطور که گفتم به لحاظ نظری، پروتستانها بیشتر کمک میکنند، یعنی ادبیات آنها، ادبیات تفکر مدرن است که در حال ورود به این حوزه میباشد. آنها وقتی دیدند که دین در حال افزایش در ایران است، از میان آنان نمایندهای به ایران آمد که هابرماس بود. او گفت ما قائلیم دین به دو شرط میتواند برگردد؛ اینکه مرجعیت، نخست، ساینس و دوم، عقل عرفی را بپذیرد. ساینس عقل ابزاری است و عقل عرفی هم یعنی درواقع دین، تفسیر عرفی شود که بهجای عقل قدسی است. جهان غرب از این هم خوشش میآید و این، طرحی برای دور زدن احیای فرهنگ دینی است.
در پایان قرن بیستم دیدند غربیها تغییر تئوری دادند. برگر معتقد بود هنر، سیاست، فنّاوری و ... همه سکولار هستند و دین فقط در فرهنگ عمومی مانده است و آنهم تا پایان سده از بین میرود. بعد از مدتی برگر تئوری خود را تغییر داده و گفت ممکن نیست که از بین برود؛ زیرا بشر نمیتواند بدون دین بماند. حالا آیا واقعاً فقط بشر بهخودیخود در این تحول دینداری مؤثر است؟ یا عوامل دیگری هم وجود دارد؟ به نظر من خود انقلاب اسلامی ایران یا بحث تمدنها که مطرح کردند هم دلیلی برای این مسئله بود.
پیشبینی شما از آینده دینداری ایرانیان چیست؟
بودنِ دین مدرن و روشنفکرانه، ارتباطی بافرهنگ عمومی ندارد و حضور مرجعیت، ولو اینکه به لحاظ تئوریک و نظری، با یکدیگر مقابله نمیکند، ولی در فرهنگ عمومی و در ارتباط مردمی با یکدیگر تقابل دارند. اگر حوزه علمیه بتواند رابطه نظری خودش را با علم مدرن و مفاهیم مدرنی که میآید مشخص کند و اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی و مخصوص نظام آموزشوپرورش و فرهنگ عمومی بتوانند مفاهیم کلیدی مدرنی که دین سکولار را پوشش میدهد را شناسایی کنند و برنامهریزی داشته باشند که از قلمروی بازتولید آنکه در سازمانهای رسمی علم ما انجام میشود، خارج کنند، موفق شده و وضعیت رو به صعودی در دینداری مشاهده میشود. منتها باید دانست که رقابت جدی است. آنها هم بهخوبی کارکرده و رشتههای خوبی دارند. یکی از مشکلاتی که وجود دارد توزیع ناعادلانه امکانات میان حوزه و دانشگاه است؛ یعنی اصلاً مجاری بودجه بهسوی تأمین این مسائل در این قضایا مسدود است. در حقیقت لازم است به زیرساختها توجه شود. به نظرم مشکل جدی، غفلت برنامهریزان و مدیریت ما است که رها کردهاند، همانطور که مسائل فرهنگی در سطح مملکت بهخودیخود رهاشده و کانون مشخصی برای تصمیمگیری وجود ندارد؛ البته به این معنی نیست که کار نمیشود؛ اما در موارد بسیاری موازی کاری صورت میگیرد. در اینجا هم آموزش عالی اصلاً به این مسئله توجه ندارند. آلان مقام معظم رهبری، نسبت به آموزشوپرورش، برای این مسئله ورود کردند و خودشان به دانشگاه فرهنگیان آمدند؛ اما اینکه چه مقدار آنسوتر متوجه باشند، نمیدانم.
اگر بخواهید دیدگاه خود را ایجابی بیان کنید نظر شما در رابطه با آینده دینداری چیست؟ آیا حوزه به آن وضعیت میرسد و مرجعیت خود را حفظ میکند؟
به نظرم حوزه، این ظرفیت را دارد؛ یعنی اگر یک خودآگاهی در آنها وجود داشته باشد، به نظرم این ظرفیت هم وجود دارد. دین روشنفکری، دین بی مناسک و دین بی شریعت و بیارتباط با مردم است. البته آموزشوپرورش و نظام دانشگاهی ما، با این حجم عظیمی که دارند، ریشه آن را در این مسئله، به لحاظ مفهومی و مخصوص در حوزه علوم انسانی، میزنند و بهنوعی دین روشنفکری را عمومی نمودهاند و در جامعه گستراندند. قبل از انقلاب مخصوص آموزش عالی که بیشتر باعث خودآگاهی و تئوریزه کردن اندیشهها بود، شامل حدود 200 هزار نفر میشد؛ اما آلان 4-5 میلیون نفر هستند.
به نظر شما جامعه ایران در میان انواع دینداری مثل عاطفه گرایی، مناسک گرایی و... بیشتر به کدامیک متمایل میشود؟
دین سنتی همه اینها را باهم دارد؛ بنابراین تفکیک هرکدام از اینها باعث میشود که دین، سکولار شود؛ یعنی وقتی شما دین را فقط در مناسک دیده و بعد نظام اجتماعی را رها میکنید، معنایش این است که قسمتی از جامعه را رها کنید. چنین دینی، همان چیزی است که مثل انجمن حجتیه به دنبال آن هستند. دینی که میخواهد بهنظام سیاسی وارد شود، فقط بهصورت ظاهرگرایانه میآید و عقلانیت مدیریتی ندارد. نتیجه عملی این میشود که بهصورت داعشوار میآید. اگر بهطور مستقیم، ابزاردست قرار نگیرد، حداقل در این ماجرا کارآمدی خودش را از دست میدهد. طبق آنچه بیان شد، من معتقدم سطوح مختلف باید باهم باشند؛ منتها تفکیک شدن اینها از یکدیگر، آفت و آسیب است که در یک سطحی با یک محملهای اجتماعی خاصی میآید. برخی از آنها عادات تاریخی است که با عوامل دیگری دستبهدست هم داده و فعال میشوند.
توصیهها و راهکارهای شما برای بهبود وضعیت دینداری ایرانیان چیست؟
من عرض کردم که خودآگاهی و برنامهریزی در حوزه، یکی از راهکارهای مؤثر است. مدیریت نظام علم نیز یکی دیگر از راهکارهای مؤثر است. اینکه حوزه و دانشگاه و آموزشوپرورش چگونه ساماندهی شوند نیز مؤثر است و باید برای آن فکری نمود.
چه راهکارهایی برای نهاد دینی دارید؟
حوزه را که در قدم اول گفتم. وضعیت طوری است که اگر حوزه بداند چه میخواهد، بسیاری از مشکلات آن رفع میشود و در دینداری جامعه نیز تأثیر مضاعفی خواهد گذاشت.
سیستم طبیعی حوزه در فضای سنتی خودش قرار دارد؛ بنابراین منظور بنده از آسیبهای حوزه معطوف به مدیریت حوزه است. آسیبهای متعددی گریبان گیر اداره حوزه است و لازم است مسئولان حوزوی به آنها حساس شده و بیشتر اینها را ساماندهی کنند. درواقع باید دانست کاری که انقلاب با حوزه کرد، حوزه پا بهپای انقلاب در سطح عمومی نکرد. به نظرم این خودآگاهی کمتر به نظر میرسد. هرچند که معتقدم حوزه علمیه کنونی با حوزه علمیه 20 سال پیش اصلاً قابلمقایسه نبوده و امروزه در خیلی از کارها پیشگام است؛ حتی نسبت به تحولات در نظام آموزش عالی نیز اقداماتی صورت داده است. آلان در سیاستگذاری فرهنگ، دکتری راه انداختهاند و بسیاری از رشتههای حوزوی همچون فلسفه علوم اجتماعی و ... را در دانشکدههایی برای طلاب در قم راه انداختهاند.
درهم تنیدگی سیاست درنهایت به دین ضربه میزند. به نظر شما آسیب این مسئله چیست؟
این هم یک نوع تئوریزه کردن دین سکولار است. وقتی دین در عرصههای دیگر همچون سیاست، حضور فعال نداشته باشد، آسیبها ایجاد میشود.
حضور فعال یعنی چه؟
یعنی مدیریت داشته باشد و بتواند ببیند. فقه باید گسترش پیدا کند، البته فقه هم بهتنهایی نباشد و لایههای دیگر دانش هم گسترش پیدا کند. وقتیکه شما به نام حکومت میآیید، اما تمام مجاری و مسیر تئوریک و نظری همان مدل قبل از انقلاب باشد، خب در اینجا به نام دین تمام میشود.