• از منظر شما چگونه میتوان ابعاد مختلف دینداری را ارزیابی نمود؟
اظهارنظر در خصوص شناخت جامع و نزدیک بهواقع ابعاد دینداری، نیازمند در اختیار داشتن آمارهای واقعی است، درحالیکه این آمارها در اختیار ما قرار ندارد و به دست آوردن آنها نیز با مشکلاتی مواجه است. باوجوداین، اگر از این امر هم صرفنظر کنیم، آنچه شخص بنده در اختیاردارم آمارهای قابلاعتمادی نیستند؛ بنابراین پاسخهای بنده متکی به اطلاعات اجمالی است که از وضعیت مردم جامعه دارم؛ البته به جهت ارتباط نسبتاً زیادی که با مردم جامعه و فعالیتهایی که در حوزه و دانشگاه دارم، شناخت وضعیت دینداری آنان تا حدی برای بنده قابلتشخیص است. آنچه فردی مثل من با آنها سروکار دارد، میتواند نشاندهنده وضعیت کلان میزان پایبندی مردم به دین و دینداری باشد، منتها طبعاً با درصدی از خطا و به نحو اجمال باید آن را در نظر گرفت.
در پاسخ به این پرسش، باید بگویم در زمینه اعتقادات، نسبت به مناسک و اخلاق، بهطورکلی، نمره بهتری میتوان به ایرانیان داد، شاید دلیل آن بالا رفتن میزان اطلاعات دینی مردم، خصوصاً بعدازآن قلاب و همینطور بالا رفتن سطح سواد و آموزشهای دینی که در مدارس و دانشگاهها صورت گرفته، باشد. درواقع اطلاعات دینی که از طرق مختلف مثل منبرها یا از طریق رادیو و تلویزیون و همینطور از طریق فضای مجازی در اختیار مردم قرار میگیرد، باعث ارتقا و افزایش آگاهیهای دینی مردم جامعه نسبت به سالهای اول انقلاب و همینطور نسبت به قبل از انقلاب شده است. هرچند باید گفت این اطلاعات و ارتقای آن نزد مردم، بیشتر در زمینه اعتقادات دینی، یعنی اصول و عقاید است؛ ولی در زمینه احکام - همان احکامی که در رسالههای عملیه مطرح میشود - نمیتوان با قاطعیت ابراز کرد. حداقل در حد اطلاعاتی که من دارم، نمیتوانم با قاطعیت ابراز کنم که آگاهی مردم جامعه در زمینه احکام نسبت به گذشته ارتقا پیداکرده است. البته بر اساس ظن و گمان و به نحو اجمال میتوان گفت در زمینه احکام و اطلاعات مربوط به احکام تکلیفیه افزایش آگاهی در میان مردم ایران بهطورکلی قابلمشاهده است.
در زمینه پایبندی به مناسک، معتقدم باید آن را در برهههای مختلف بعدازانقلاب و به شیوههای مختلف ارزیابی کرد. به یاد میآورم که در اوایل انقلاب، میزان پایبندی به مناسک در میان مردم به نحو محسوسی ارتقا پیداکرده بود. این پایبندی به مناسک در آن دوران را میتوان از طرق مختلفی احراز کرد؛ مثلاً میزان مشارکت در نماز جمعه و جماعت یکی از نشانههای این پایبندی به شمار میرود یا میزان معاشرتهای مردم نیز یکی دیگر از نشانهها است که در آن دوران در دانشگاهها و در مجامع عمومی این پایبندی قابلمشاهده بود؛ اما به نظر میرسد دریکی، دو دهه اخیر، ازیکطرف بهتناسب بالا رفتن مشکلات اقتصادی مردم و از طرف دیگر بهتناسب وعدههای وفا نشدهای که حکومت یعنی قوه مجریه و قضائیه به مردم داده اما نتوانستهاند آنها را محقق سازند، میزان پایبندی مردم به مناسک کم شده است، طوری که علائم و مظاهر آن در روابط میان خانوادهها یا روابط مردم و مسئولان با قشر دانشجو یا نوع روابطی که میان مردم عادی جامعه وجود دارد، قابلتشخیص است. باوجوداین باید گفت با توجه به ارتباطی که با اقشار مختلف داشتهام و اطلاعاتی که از آنان بهواسطه ارتباطشان با سایر گروههای جامعه به دست آوردم تااندازهای میتواند گویای وضعیت پایبندی مردم به مناسک باشد. همچنین شرکت مردم در مساجد و در نمازهای جمعه و امثال اینها هم عاملی است که میتوان در این زمینه مورد استناد قرارداد. من فکر میکنم دریکی، دو دهه اخیر، میزان پایبندی مردم به مناسک کمتر شده و تصور میکنم یکی از عوامل این مسئله مشکلات اقتصادی و معیشتی است که مردم با آن روبرو هستند؛ مشکلاتی که انتظار میرود دولت اسلامی بتواند آنها را حلوفصل نماید.
• یعنی اعتقاددارید در بُعد مناسکی مقداری پایبندیها کمتر شده است اما در بُعد اعتقادی مردم آگاهتر از اوایل انقلاب یا بعدازآنقلاب شدهاند؟
بله همینطور است. درواقع وقتی مشکلات اقتصادی و معیشتی برای مردم ایجاد میشود، این مشکلات با دینداری آنها ارتباط مییابد که نخستین پیامد منفی آن در مناسک دینی قابلمشاهده میشود؛ بهعنوانمثال، اگر شخص متدینی با مشکلاتی روبهرو شود که ازنظر وی، آن مشکلات به مسائل دینی برمیگردد، اینطور نیست که در ابتدا از اعتقادش بهحقانیت دین دست بردارد، بلکه در ابتدا کاهل نماز شده و در مسائلی مثل نماز، روزه، حج و امثال این اعمال که از آنها تعبیر به مناسک میکنیم، دچار نوعی سستی میشود؛ مثلاً به قول برخی، نمازش را یک خط در میان میخواند یا اینکه در ماه مبارک رمضان ممکن است چندان پایبند به روزه گرفتن نباشد. اگر این وضعیت ادامه یابد، کاهلی او در مناسک، بهتدریج، به اعتقادات دینی او هم سرایت خواهد کرد. فکر میکنم انسان میتواند این مطلب را در مصادیق متفاوتی در اطراف خودش ببیند. من افرادی را میشناسم که قبلاً خیلی پایبند به انجام مناسک دینی بودند ولی بعد از گذشت مدتی، این پایبندی آنها کمرنگ شده است و در برخی موارد حتی شاهد این مسئله بودیم که با تداوم وضعیت آنان در کاهش پایبندی به مناسک، در اعتقادات دینیشآنهم خلل وارد شد، بهنحویکه بهصراحت شبهاتی را ابراز میکردند که نشاندهنده آغشته شدن کامل ذهنشان به آن شبهات آغشته بوده است و حتی برخی بالاتر از آنهم میگفتند که حالا چه ضرورتی دارد انسان حتماً یک دین واحدی به نام اسلام داشته باشد؟ همینقدر که انسان خداپرست باشد، کافی است. در پارهای از موارد چهبسا ممکن بود از این هم جلوتر بروند؛ بنابراین من معتقدم میزان تقید به مناسک در اینیکی، دو دهه اخیر نسبت به سالهای قبل از آن کمرنگتر شده است.
• به نظر شما در بعد مناسکی، هرکدام از مناسک فردی و جمعی چه وضعیتی دارند؟ درواقع مناسک جمعی چه میزان برافزایش دینداری تأثیرگذار است؟
به نظرم در مناسک اجتماعی باید به چند نکته توجه نمود. نخست آنکه ما نمیتوانیم با قاطعیت ابراز کنیم که میزان حضور مردم در مناسک اجتماعی نسبت به گذشته بیشتر شده است؛ زیرا باید میزان افزایش جمعیت در نظر گرفته شود. با لحاظ کردن این مطلب، من نمیدانم آیا واقعاً میتوانیم به این نتیجه برسیم که الزاماً تعداد شرکتکنندگان در این مناسک اجتماعی نسبت به گذشته بیشتر شده یا خیر. همچنین نمیتوان فقط با لحاظ نمودن اماکن بزرگ و موردتوجه مثل حرم امام رضا (ع) و حرم حضرت معصومه (س)، حکم به ارتقای مشارکت مردم در مناسک جمعی نماییم؛ یعنی میزان شرکتکنندگان در مراسم شبهای احیاء در این دو حرم یا مکانهای زیارتی مشابه نمیتواند ملاک باشد بلکه باید مساجد کل کشور نیز موردتوجه قرار گیرد و میزان مشارکتکنندگان آنها در نظر گرفته شود. این مطلب اول است.
مطلب دوم اینکه حتی اگر به فرض، تعداد شرکتکنندگان به تعبیری در چنین مناسک اجتماعی بیشتر از گذشته شده است، بازهم این مسئله دلیل برافزایش میزان پایبندی مردم به مناسک نیست؛ زیرا باید بین مناسکی که بهصورت مستمر و مناسکی که در طول سال در چند نوبت معدود انجام میشود، تفاوت قائل گردید. شرکت در آن مناسکی که در طول سال در چند نوبت معدود انجام میشود برای مردم راحتتر است و به همین دلیل انسان بهصورت فراوان با افرادی مواجه میشود که ممکن است در طول سال نماز نخوانند اما در ماه مبارک رمضان نماز میخوانند و روزه هم میگیرند و چهبسا مقید هستند که در شبهای احیاء هم شرکت کنند یا انسان کسانی را میبیند (از این موارد هم اندک نیست و تعداد زیادی هستند) که تقیدی به سایر احکام دینی ندارند، اگر خانم هستند تقیدی به حجاب ندارند و تقیدی به تحفظ از رابطه با نامحرم در میهمانیهای خانوادگی و امثال اینها ندارند، اما درعینحال در مراسم شبهای احیاء هم شرکت میکنند. پس صرف شرکت در چنین مراسمی که از آنها به مناسک اجتماعی تعبیر میکنیم، نمیتواند نشاندهنده تقید مردم باشد.
نکته سومی که دراینباره میتوان گفت آنکه گاهی مردم، بهویژه افرادی که پایبندی کمتری به مناسک دینی دارند، ترجیح میدهند در مناسک جمعی حضور یابند؛ زیرا آن را بهمنزله تطهیری از گناهانی که مرتکب شدهاند، تصور میکنند. بهعبارتدیگر، مردمی که تقیدشان به مناسک کم میشود به دنبال راههای میانبُر و آسان هستند که احساس کنند همچنان در حوزه دینداری قرار دارند و احساس کنند که مقداری از بار گناهانی که بر دوش داشتند، سبک شده است. یکی از نمونههای بارز این مسئله، شرکت در روضهخوانیها است. برگزار کردن مجالسی که در میان آقایان تحت عنوان مجالس توسل شناخته میشود و در میان خانمها تحت عنوان سفره حضرت ابوالفضل (ع) و سفره حضرت رقیه (س) و امثال اینها شناخته میشود، نمونهای از راههای میانبر افراد برای نشان دادن احساس دینداریشان است؛ درحالیکه در میان شرکتکنندگان این مراسم، بهکرات افرادی مشاهده میشوند که واقعاً پایبند به مناسک دینی نیستند؛ بنابراین باید گفت اگر تعداد پایبندان به این مناسک بیش از گذشته شده باشد، این مسئله نمیتواند شاهد و دلیل افزایش تقید و پایبندی بیشتر مردم به دینداری باشد.
مطلب دیگری در زمینه مناسک جمعی آنکه در بسیاری اوقات ملاحظه میشود که پایبندی به این مناسک، در حد قشر و پوسته دین متوقف مانده است. شاهد این مطلب هم این است که اگر شما در همان شبهای قدر به قسمت پارکینگ اتومبیلها بیایید و در زمان خروج ماشینها ببینید که چه اتفاقاتی میافتد، بهوضوح متوجه میشوید که میزان تقید مردم به رعایت حقوق یکدیگر میزان قابل قبولی نیست. این مسائل نشاندهنده آن است که پایبندی به مناسک، در حد یک قشر و پوسته دین باقیمانده است.
• نظر شما درباره وضعیت دینداری مردم در بعد اخلاقی چیست؟ آیا مردم ایران در بعد اخلاقی و رعایت مسائل مناهی شرعی و مسائل اوامر الهی، نسبت به قبل پیشرفت داشتهاند؟
من تصور میکنم که باید اخلاق دینی را در دو قسمت موردتوجه قرارداد که شامل اخلاق فردی و دیگری اخلاق اجتماعی است. یک سلسله اخلاقیات دینی هستند که میتوان از آنها تعبیر به اخلاقیات فردی نمود. مقصود من از اخلاقیات فردی، آن مستحباتی است که جنبه فردی دارد. درواقع چون مقصود از اخلاق آن اموری است که باعث کسب فضایل و مکارم نفسانی میشود؛ پس میتوان به انجام مستحبات و پایبندی به ترک مکروهات نیز نام اخلاق را اطلاق نمود. طبق این تعریف، بنده معتقدم، در آن قسمتی که با مستحبات و مکروهات فردی سروکار داریم، میزان تقید مردم نسبت به گذشته، مثلاً نسبت به قبل از انقلاب قطعاً بالاتر ارزیابی میشود و مطمئناً ارتقا یافته است؛ اما میزان تقید مردم مثلاً نسبت به دو دهه اول پیروزی انقلاب در این مستحبات و مکروهات فردی آیا بیشتر شده یا خیر؟ من نمیتوانم اظهارنظری بکنم. تصور خود من این است که بر اساس احتمال، یعنی بر اساس یک ظن و گمانی که چندان قوی هم نیست، میزان پایبندی مردم به این مستحبات و مکروهات فردی در ظرف یک یا دو دهه اخیر نسبت به سالهای ابتدای انقلاب کمتر شده است. اگر بخواهم استدلالی هم برای این منظور ارائه دهم (البته استدلال در حد احتمال است و نمیتوانم با قاطعیت چیزی بگویم)، میتوان به میزان پایبندی به واجباتی مانند نماز و روزه در میان مردم اشاره کرد که کمرنگتر شده است و از این امور میتوان استنتاج کرد که پایبندی به امور مستحب و مکروه هم بهطریقاولی کمرنگتر شده است. مردم در ابتدا مستحبات و مکروهات را کنار میگذارند و سپس به سراغ کنار گذاشتن واجبات و محرمات میروند. پس میتوان چنین استنتاجی هم داشت.
باوجوداین معتقدم که تأسفبارتر و ناراحتکنندهتر ازآنچه گفته شد، وضعیتی است که در خصوص اخلاق اجتماعی در میان مردم جامعه قابلمشاهده است. منظور من از اخلاق اجتماعی، اموری است که مرتبط با معاشرت مردم با یکدیگر است؛ اموری مثل ایثار و ازخودگذشتگی، مواسات و همدردی، کمک مالی به دیگران، خوشرویی و خوشرفتاری باهمسایهها و مردم عادی در کوچه و بازار، مثل رعایت کردن اخلاص و خودداری از انتشار اسم در میان مردم در هنگام انجام کارهای خیر. به نظر من چنین اموری بهشدت در میان جامعه امروز ما آسیبدیده است و فکر میکنم که یک خطر بسیار بزرگ و جدی برای جامعه ایران محسوب میشود. به نظر میرسد بسیاری از مردم در خصوص امور اجتماعی، دغدغه خاطر جدی ندارند، حتی در میان مردم دیندار این آسیب وجود دارد و مطمئناً در میان مردمی که پایبندی چندانی به مسائل دینی ندارند، این مشکل پررنگتر است. درواقع در میان مردم دیندار، پایبندی به اخلاقیات اجتماعی، کمرنگتر از پایبندی به اخلاقیات فردی است. گویا اموری که بهحقالناس ارتباط پیدا میکند در میان مردم جایگاه شناختهشدهای ندارد؛ یعنی انسان میتواند افراد فراوانی را بهعنوان متدین ببیند اعمال عبادی همچون نماز، روزه، حج و عمره انجام داده و در مناسک دینی شرکت فعال دارند اما در خصوص اموری که با جامعه ارتباط مییابد که از آن تعبیر به اخلاقیات اجتماعی میشود، همچون حسن برخورد با دیگران، خیلی ضعیف هستند؛ حتی مشاهده میشود بسیاری از متدینین در اموری که حقالناس دانسته میشوند نیز ضعیف هستند؛ یعنی گویا پارهای از مسائل همچون رعایت مقررات رانندگی در میان مردم ما بهعنوان حق شناخته نمیشود و تلاشی برای مراعات آن نمیکنند.
• به نظر شما چرا مردم در این امور دغدغه ندارند و اهمیتی برای این مسائل قائل نیستند و حتی برخی آن را در شمار حکم شرعی تلقی نمیکنند؟
فکر میکنم یکی از عوامل مهم در نبودن چنین نگاهی نسبت به امور اجتماعی، نحوه تبلیغ دینی در ایران است. تبلیغات دینی ما نوعاً بر روی مستحبات و مکروهات فردی تأکید دارد. کمتر ممکن است که انسان بر فراز منابر یا در سخنرانیها این مطلب را بشنود که رعایت کردن مقررات بهمنظور جلوگیری از ایذای مردم و بهمنظور نظم بخشیدن به کارهای مردم، جنبه شرعی و دینی پیدا میکند، حتی چهبسا بسیاری از متدینین و بسیاری از طلاب خودش آنهم به این معنا توجه ندارند. درواقع در یک نگاه خوشبینانه، شاید بتوان گفت که متدینان و افراد جامعه، اصلاً به این قضیه التفات نداشته است. شاید یکی از دلایل اصلی این عدم توجه، تبلیغات دینی، یعنی بیان معارف دینی، توسط روحانیون ما در میان مردم باشد که متأسفانه مبتنی بر توجه به مسائل اجتماعی نیستند. عامل دیگر هم میتواند خلقیات ما ایرانیان باشد. در حقیقت در میان ایرانیان یک خلقیاتی وجود دارد که از قدیم وجود داشته است و این خلقیات درعینحال که یک جنبه مثبت دارد، دارای جنبههای منفی نیز هست؛ مثلاً یکی از آن خلقیات این است که سعی میکنند کارشان را کمتر از طریق مشخص کردن حقوق متقابل طرفین انجام دهند و بیشتر ترجیح میدهند کارهای اجتماعی با تساهل و تسامح و بهنوعی بهظاهر دوستانه صورت گیرد. بهعنوانمثال میبینیم که دو همسایه مثلاً بر سر جای پارک در پارکینگ آپارتمانی که در آن زندگی میکنند یا امور دیگر باهم اختلاف دارند یا مثلاً یک زن و شوهر باهم اختلاف دارند یا نمونههای اینچنینی؛ در این میان کسانی پیدا میشوند که طرفین را به مصالحه تشویق میکنند بدون اینکه توجه پیدا کنند که اولاً در این میان چه کسی مقصر بوده است. این مصالحه در صورتی مطلوبیت دارد که زمینه را برای بروز مشکلات و اختلافات بعدی از بین ببرد، نه اینکه بازهم چند وقت بعد همین مشکل بهصورت دیگری بروز پیدا کند. چنین کارهایی نشاندهنده آن است که یک خلقیاتی بین ایرانیان وجود دارد که میخواهند مسائل با تسامح و تساهل حل شوند و در این میان توجه خاصی به احکام شرعی آن ندارند؛ چهبسا افراد متدینی وجود دارند که اقداماتی انجام میدهند که شرعی نیست اما آنان التفات به آن ندارند؛ مثلاً میگویند چه اهمیتی دارد که نیم ساعت سرکار نباشیم یا اگر معلم هستم چه اهمیتی دارد که من نیم ساعت زودتر از کلاس بیرون بیایم یا نیم ساعت دیرتر به کلاس بروم. این، همان روحیه سهلانگاری است.
با مباحثی که ذکر کردم میتوان به یکی از سؤالات پیشین در مورد پایبندی به مناسک برگردیم. بسیاری از امور دینی وجود دارد که در میان مردم توسعهیافته اما موارد الزامآوری نیستند و بهنوعی فرع بر اصل ترجیح دادهشده است. ببینید شرکت کردن در روضهخوانی واجب نیست بلکه مستحب است یا شرکت کردن در مراسم شب احیاء، مطابق فتوای هیچ فقیهی واجب نیست یا شرکت کردن در سفرهای زیارتی مثل رفتن به مشهد بههیچوجه واجب نیست؛ اما ملاحظه میشود که این امور در میان مردم ما توسعه پیداکرده است. مثلاً سفرهای زیارتی زیاد شدهاند و بعد هم در رادیو و تلویزیون آمار میدهند و میگویند مثلاً در فلان بازه زمانی تعداد مردمی که وارد مشهد شدهاند، فلان مقدار افزایش داشته است و بدین ترتیب از آن بهعنوان عاملی مثبت در دیندار نشان دادن مردم بهره میبرند؛ درحالیکه این کار کاملاً تفسیر ناصوابی است. اولاً تمام کسانی که وارد آن شهر شدهاند، معلوم نیست که برای زیارت آمده باشند؛ ثانیاً برای زیارت هم آمده باشند، بازهم امر مطلوبی نیست، چون این مسئله جزء همان فروع است که در میان ما رواج پیداکرده است. هرگاه بهتناسب همین فروع، تمسک به اصول و ارزشهای اصلی در میان مردم ما زیاد شده باشد، میتوانیم یک ارزیابی مثبت از این کار داشته باشیم. ازاینرو با توجه به مطالبی که ذکر شد میتوان گفت روحیه تساهل و تسامح در میان ایرانیان باوجود جنبههای مثبت، در بسیاری از امور مشکلساز شده است.
• در بحث اخلاقیات اجتماعی به فقدان دغدغه در مردم جامعه و همچنین نوع خلقیات ایرانیان اشاره کردید؛ به نظر شما چرا اخلاق اجتماعی مردم ما مثل اخلاق فردیشان نیست و به آن اهمیت نمیدهند؟
همانطور که اشاره کردم، یکی از مهمترین عوامل این مسئله، نبود تبلیغات دینی صحیح و کارآمد است. مبلغان دینی ما برای مردم تبیین نکردهاند که حقالناس در جنبههای مختلفی میتواند جریان یابد. اکثر مردم، حقالناس را در امور مالی تصور میکنند درحالیکه در امور غیرمالی دایره حقالناس خیلی وسیع است و متأسفانه مبلغان دینی نیز به بیان آنها نمیپردازند. شاید بتوان گفت یکی از عوامل مهم ضعف تبلیغات دینی در میان مبلغان، به نگاه اجتماعی آنان نسبت به آیات و روایات برمیگردد. در حقیقت این نگاه اجتماعی در میان عالمان دینی ما خیلی ضعیف است؛ درحالیکه با مراجعه به روایات و آیات میبینیم که این نگاه اجتماعی خیلی قوی است. برای روشن شدن دقیق مسئله، به دو مثال روایی اشاره میکنم: در روایتی آمده است پیامبر اکرم (ص) ملاحظه کردند که شخصی شتر خودش را روی زمین خوابانده است و بدون آنکه باری بر آن باشد، جهازش را برنداشته است. حضرت فرمودند: «أَيْنَ صَاحِبُهَا»، صاحب این شتر کجا است؟ «مُرُوهُ فَلْيَسْتَعِدَّ غَداً لِلْخُصُومَةِ»، به او بگویید که فردای قیامت آماده دادخواهی این شتر در پیشگاه عدل الهی باشد. از این روایت میتوان به دست آورد که به این اندازه رعایت نکردن حق و آنهم حق یک حیوان، در قیامت مورد دادخواهی قرار خواهد گرفت تا چه رسد بهحق یک انسان.
در روایت دیگری آمده که امام صادق (ع) ملاحظه کردند قطاری از شتران حرکت میکنند و یک نوجوانی همپشت سر این قطار شتر بود. به افرادی که پشت یک قطاری از شتر حرکت میکنند میگویند سائق، کسی که جلوی کاروان حرکت میکند، به او قائد میگویند. حضرت ملاحظه کردند که باریکی از این شترها کج شده است. حضرت به آن جوانی که پشت سر این قطار شتر حرکت میکرد، فرمود «یا غلام»، ای جوان، «إعدل علی هذا الجمل»، عدالت را در مورد این شتر رعایت کن «فإن الله یحب العدل»، زیرا خداوند عدالت را دوست دارد. خداوند عدالت را در کوچکترین مصادیقش که رعایت کردن عدالت در حق یک حیوان باشد، دوست دارد. به تعبیر امروزیها حضرت کد در اختیار این جوان و سایر مسلمانان، قرار میدهد؛ یعنی بدانید وقتی عدالت در کمترین مصادیق آن باید رعایت شود، در مصادیق بزرگتر آن بهطریقاولی باید رعایت شود. وقتی عدالت در مورد یک حیوان باید رعایت شود، در مورد انسانها بهطریقاولی باید رعایت شود. متأسفانه ملاحظه میکنیم که چنین نگاه اجتماعی به روایات حتی در میان عالمان دینی خودمآنهم کمتر دیده میشود. طبعاً این مسئله از عالمان دینی به مردم متدین و دیندار سرایت پیدا میکند و نهایتاً یک فرهنگی در میان مردم به این صورت شکل میگیرد که به جوانب مختلف حقالناس که امروزه خیلی موردتوجه است، در میان جمع متدینان کمتوجهی میشود.
• درواقع شما معتقدید که علاج آن برمیگردد به اینکه این نگاه اجتماعی در بین علما ایجاد و به مبلغان منتقل شود تا در زندگی مردم نیز ساری گردد.
به نظرم علاج دومی هم وجود دارد و آن پایبندی عملی اولاً عالمان و ثانیاً حاکمان به این امور است؛ یعنی عالمان و حاکمان با پایبندی خود به این جنبههای مختلف حقوقالناس شوند، باعث سرایت و رواج آن در میان مردم شوند. در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) آمده است که حضرت میفرماید: «الناس بأمرائهم أشبه منهم بآبائهم»؛ «مردم به امیران و حاکمانشان بیشتر شباهت دارند تا به پدرانشان.» این امر، نشاندهنده میزان تأثیری است که عالمان دینی و همینطور حاکمان میتوانند بر مردم بگذارند.
• جنبههای منفی روحیه سهلانگاری را به چه طریقی میتوان علاج کرد؟ یا چگونه میتوان جنبههای مثبت را بیشتر کرد تا جنبههای منفی خودبهخود کاهش یابد؟
بنده در این زمینه در اول انقلاب تجربهای داشتم که موفق نیز بوده است. ابتدای انقلاب ما شاهد این قضیه بودیم که میزان پایبندی مردم به احکام شرعی و تقویت روحیه مدارا کردن مردم با یکدیگر خیلی به نحو چشمگیر و آشکاری در میان مردم رو به افزایش نهاده شد. من دقیقاً یادم هست که اوایل انقلاب مردم بدون اینکه مرتکب سهلانگاری شوند، خیلی راحت به یکدیگر کمک میکردند و باهم کنار میآمدند، به داد یکدیگر رسیده و با یکدیگر مدارا میکردند. در زمان انقلاب و بعدازآن در زمان جنگ، واقعاً بهوفور این وضعیت در میان مردم دیده میشد. چه اتفاقی افتاد که این وضعیت در میان مردم حاکم شد و بعد چه اتفاقی افتاد که این وضعیت از میان مردم برچیده شد؟ ما باید این را لحاظ و موردبررسی قرار دهیم. به نظر میرسد دو عامل اصلی برای پیدایش چنین وضعیتی قابلبیان است. اولین عامل، تأکید عالمان دینی بر این قضیه بوده است که مردم به کمک یکدیگر بشتابند. دستوراتی که مرحوم امام (ره) در بحبوحه انقلاب صادر میکردند و به دنبال آن در ابتدای پیروزی انقلاب توسط ایشان و دیگران عالمان دینی صادر میشد، در حصول این امور بسیار دخیل بود. عامل دومی که تأثیر داشت پایبندی عالمان و مسئولان در آن زمان به این مسئله بود. از زمانی که این دو عامل شروع به تضعیف کرد، یعنی عالمان دینی به این مسائل کمتر پرداختند و مسئولان در عمل، پایبندی کمتری نسبت به این امور نشان دادند، در میان مردم هم این دو عامل، اثرگذار شد و این وضعیت در میان مردم هم تضعیف گردید؛ بنابراین من قویاً فکر میکنم که باید راهحل را در همان دو عامل جستجو کرد.
شاهد دیگر برای اینکه ما راهحل را باید در همان دو عامل جستجو کنیم، تحلیل جامعه صدر اسلام است. حالت پیشین جامعه صدر اسلام، جامعه جاهلی بود همانطور که در ماجرای هجرت مسلمانان به حبشه، جعفر بن ابیطالب، برادر امیرالمؤمنین (ع)، در پاسخ نجاشی میگوید ما مردمی بودیم که در بدترین محیطها زندگی کرده و بدترین دینها را داشتیم ولی اسلام آمد و ما را از آن عقاید خرافی و غلطی که داشتیم و از آن کینههایی که در میان مردم حاکم شده بود، نجات داد. در قرآن نیز آمده است: «وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا»، ای جماعت مسلمانان، شما قبل از آمدن اسلام در پرتگاه هلاکت و نابودی قرار داشتید، خداوند بهوسیله پیامبر اسلام (ص) شمارا نجات داد. باید تحلیل شود چه اتفاقی افتاد که پیامبر (ص) توانست یک جامعه جاهلی را از آن عقاید خرافی بهشدت مذموم، به یک جامعه مترقی تبدیل کند و بین مردم آن جامعه اخلاق اسلامی را حاکم سازد.
آن جامعهای که در میان آنها کینههای چند دهساله به سبب عامل سطحی همچون نزاع بر یک اسب، وجود داشت، با آمدن دین اسلام تبدیل به روحیه الفت در میان مردم شد. قرآن به این مطلب تصریح میکند و میفرماید «لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَينَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَينَهُمْ»، ای پیامبر (ص)، اگر تو تمام امکانات روی زمین را در اختیار میداشتی و با صرفنظر از جنبه الهی، میخواستی تمام این امکانات زمین را خرج کنی تا از آن طریق بین مردم الفت ایجاد کنی، نمیتوانستی؛ یعنی برخی از امور هستند که فقط با هزینه کردن حاصل نمیشوند بلکه نیاز به اصلاح فکر و اندیشه دارد و نیاز است مردم ببینند که حاکمانشان پایبند به آن اخلاقیات هستند. در روایت از امام باقر (ع) آمده است که امیرالمؤمنین (ع) حاکم مردم بود و به خدا قسم در طول مدت حکومتش، آجری بر آجری قرار نداد؛ یعنی برای خود خانهای نساخت و پولی جمع نکرد. وقتی مردم میبینند که حاکمان اینچنین هستند طبعاً آنها هم تشویق میشوند که اینچنین باشند؛ بنابراین من فکر میکنم که با تحلیل جامعه صدر اسلام میتوان به دوعاملی که ذکر شد دستیافت.
• علل و عوامل افزایش یا کاهش دینداری را چگونه ارزیابی میکنید؟ شما تقریباً به عواملی همچون افزایش آگاهی آحاد جامعه اشاره کردید، آیا عامل دیگری وجود دارد یا تنها بالا رفتن سطح آگاهی برای بهتر شدن اعتقادات، کافی است؟
در خصوص اعتقادات اگر بخواهیم اظهارنظر کنیم، واضح است که صرف بالا رفتن اطلاعات کافی نیست بلکه علاوه بر آن نیاز داریم که آنچه بهعنوان اعتقادات دینی مطرح میشود توان پاسخگویی به شبهات و سؤالاتی هم که در برابر این اعتقادات مطرح میشود را داشته باشد. در طول سالهای بعداز انقلاب در این جهت فعالیتهای خوبی صورت گرفته است؛ هم کتابهای خوبی در جهت پاسخگویی به این سؤالات و شبهات نوشته شده است و هم اینکه این درسها در دانشگاه و در دبیرستان تدریس شده است؛ البته باوجود شبهات فراوانی که امروزه نسبت به مسائل اعتقادی در فضای مجازی انتشار یافته است، بنده معتقدم، این شبهات اعتقادی خطر جدی برای کشور به حساب نمیآید بلکه عدم اجرای موازین اسلامی، وجود فقر و تبعیض در جامعه، امری مهم و خطرناک است؛ زیرا با گسترش فقر و تبعیض، اعتقاد مردم و پایبندی عملی مردم تضعیف میشود و این ضعف پایبندی عملی، زمینهساز تضعیف اعتقادات خواهد شد. درواقع اگر بخواهیم از این معضلی بیرون بیاییم، راهکار، تنها این نیست که فقط به سراغ پاسخگویی به شبهات عقیدتی که پراکنده میشود و انتشار مییابد، برویم؛ بلکه باید علاوه بر این کار و بیش از این کار و به نحو قویتر و وسیعتر، به اجرای عدالت در جامعه بپردازیم. امام علی (ع) میفرماید: «لو عُدِلَ فی الناس لاستغنوا»؛ «اگر عدالت در میان مردم برقرار شود، مردم بینیاز میشوند.» این بینیازی فقط بینیازی اقتصادی نیست، بینیازی فکری نیز هست و بهنوعی یک حالت ثبات و آرامشی بر جامعه حاکم شده و دغدغه خاطر در میان مردم کم میشود. درواقع بااحساس عدالت، آرامش وارد زندگی افراد جامعه میشود و به دنبال آن، امنیت نیز بر جامعه حاکم میگردد. عدالت و امنیت دو امر بسیار مهم در موفقیت یک نظام به شمار میشود؛ از همین رو وقتی خداوند میخواهد یک جامعه نمونه یا یک جامعهای که برخوردار از مواهب الهی بودند را نام ببرد، به جامعهای که در آن امنیت حاکم است، اشاره میکند و باید دانست که حاکم شدن امنیت نتیجه حاکم شدن عدالت جامعه خواهد بود؛ بهعنوانمثال، شخصی وارد یک مؤسسه، نهاد، وزارتخانه یا یک اداره دولتی میشود و قصد انجام کاری را دارد، اگر این آقا نسبت به انجام کار خودش دغدغه خاطر نداشته باشد، یعنی بداند که کار او با رعایت موازین عدالت مورد رسیدگی قرار میگیرد، هیچگاه درصدد برنمیآید که احیاناً حق دیگری را ضایع نموده یا خودش را مقدم بر دیگری قرار دهد یا از رانت و پارتی بهره برد. این، همان عدالتی است که به دنبال خودش امنیت میآورد، یعنی دغدغه خاطر را از بین میبرد.
• یعنی شما معتقدید که اخلاق اجتماعی از همین راه تأمین میشود؟
بله. بگذارید با یک مثال، مسئله را برای شما روش نمایم. یکی از دوستان که برای تبلیغ ماه مبارک رمضان برای ایرانیان مقیم ژاپن، به آن کشور سفرکرده بود، میگفت در آنجا کاری پیش آمد که نیازمند مراجعه به بانک شدم. وقتی وارد بانک شده و به یکی از متصدیان مراجعه کردم؛ او کاغذی که داشتم را تحویل گرفت و بعد از عذرخواهی گفت: ببخشید کار شما چنددقیقهای طول میکشد، لطفاً در اینجا بنشینید تا این کار انجام شود. این مبلغ دینی میگفت در آنجا فضای مناسبی برای نشستن وجود داشت و اینترنت هم برای مراجعهکنندگان قرار دادهشده بود؛ لذا درجایی نشسته و منتظر ماندم و دیدم آن فرد متصدی به قسمتهای مختلف برای انجام امور بانکی بنده مراجعه کرد و کار را به انجام رساند و به من تحویل داد و مجدداً از من عذرخواهی کرد که من چنددقیقهای در آنجا معطل شده بودم. شما در نظر بگیرید، چنین وضعیتی باعث میشود که انسان دیگر دغدغه خاطر نداشته باشد و احساس امنیت هم بکند. حالا عکس این مسئله را تصور نمایید. اگر فرد خودش به دنبال کارهای بانکی بدود تا انجام دهد چه ازدحامی شکل خواهد گرفت. این بینظمیها موجب ایجاد بیعدالتی و درنتیجه رانت و پارتیبازی میشود. این مسائل موجبات اختلاف و درگیری در میان مردم را فراهم میسازد و به تعبیری جنگ اعصاب در میان مردم تشدید میشود و درنتیجه ذهنها فرسوده و کینهها برافروخته میشود. این چالشها در زندگی فردی و خانوادگی فرد نیز کشیده شده و بهصورت زنجیرهوار جامعه را با مشکل مواجه میسازد.
• اگر علل و عوامل دیگر یا توصیه و راهکار دیگری در علاج این مشکلات مدنظر دارید، بفرمایید.
هنری که ما باید به خرج دهیم این است که بتوانیم عوامل متعدد را به یک عوامل اصلی و محدود برگردانیم، چون با متعدد کردن عوامل ممکن است زمام اداره امور را ازدستداده و علاج مسئله را برای خودمان دشوار تلقی کنیم. به نظرم همه عوامل به همان دوعاملی که بیان داشتم، برمیگردند. در خیلی از آیات و روایات تأکید شده است که عامل نجات دو چیز است، مثلاً آیه شریفه قرآن در سوره عصر میفرماید «وَالْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»، تمامی انسانها در زیان قرار دارند، یعنی اگر قرار باشد انسان زندگی خودش را بدون توجه به دین بخواهد اداره کند، این زندگی یک حرکت رو به ضعف و زیانکاری پیدا خواهد کرد. ممکن است در پارهای از امور انسانهای بریده از دین یک موفقیتهایی را پیدا کنند ولی در نگاه کلان اینها موفقیت نیست بلکه یک حرکت روبهزوال است. چراکه ما در جوامع غیردینی شاهد هستیم که وقتی مثلاً آمار تخلفات را در جوامع غربی ملاحظه میکنیم، اگر آمار تخلفاتی که 50 سال پیش وجود داشت و آماری که در زمان حاضر وجود دارد را مقایسه کنیم، بهوضوح میبینیم که این آمار تخلفات چقدر بالا رفته است. مثلاً پایبندی به موازین اخلاقی چقدر کم شده است، از بین رفتن خانوادهها چقدر زیاد شده است، به دنیا آمدن انسانهایی که حتی ناشی از یک ازدواج طبیعی هم نیستند، درواقع آمار متولدین و مولودان نامشروع چقدر زیاد شده است. در کشورهای غیردینی ازدواج به دو صورت انجام میشود؛ یکی این است که مثلاً به یک کلیسا یا یک محیط مذهبی میروند و صیغه عقد ازدواج رابین خودشان میخوانند یا اینکه ازدواج را در شهرداری به ثبت میرسانند. ثبت ازدواج در شهرداری دیگر خیلی کار آسانی است؛ بنابراین آمار اطفالی که از طرق نامشروع یعنی حتی بدون ثبت ازدواج در شهرداری متولد میشوند، یک آمار خیلی وحشتناکی است، بهنحویکه ظاهراً غالب متولدین در برخی از کشورها به این سنخ متولد میشوند. ازدواج همجنس باهمجنس و بعد هم قانونی شمردن چنین ازدواجی و حتی قانونی شمردن ازدواج انسان با حیوان در برخی از کشورها، همه اینها نشاندهنده زوال اخلاقیات است.
چندین سال پیش، من یک مقالهای دیدم که نوشته بود بیش از 60 درصد زنان کارمند در آمریکا توسط همکاران مردشان مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، این آمار خیلی آمار تکاندهندهای است. علیالقاعده این سوءاستفاده، سوءاستفادهای همراه با رضایت طرفین نیست. این مسئله نشاندهنده این است که چقدر این روابطی که ما در دین اسلام نامشروع تلقی میکنیم زیاد است که 60 درصد از آنها که ناشی از نارضایتی یکی از طرفین بوده است در قالب این آمار خیلی بالا و وحشتناک شکلگرفته و تحققیافته است؛ پس اینها نشان میدهد که در کشورهای غربی یک مسیری طی شده تا به اینجا رسیده است و ما باید مراقب باشیم که چنین مسیری را طی نکنیم. متأسفانه در دو یا سه دهه اخیر، این آمارهای غیراخلاقی در جامعه ایران نیز وجود دارد و بسیار نگرانکننده است. بالا رفتن میزان طلاق، افزایش ازدواجهای سفید، زیادشدن تولد فرزندان نامشروع، آمار خیلی تکاندهندهای دارد که در ایران اتفاق میافتد. برای جلوگیری از چنین وضعیتی آن دو عامل اصلی که در سوره عصر و دیگر آیات و روایات بیانشده، باید مورد لحاظ و تأکید قرار گیرد. «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»، ایمان و عمل صالح، خیلی اهمیت دارد؛ بنابراین اگر ما بخواهیم در این راستا کاری انجام دهیم، طبعاً باید از این طریق وارد شویم و عمل صالح هم منحصر در امور فردی عبادی نیست. این تلقی، تلقی غلطی است و باید اصلاح شود که ما برخی تصور میکنند که انسان صالح، کسی است که فقط پایبند به نماز، روزه و مناسک دینی باشد؛ درحالیکه اینطور نبوده و تلقی اشتباهی است؛ بلکه چنین انسانی فقط یکقسمتی از دینداری را دارد نه تمام دین. انسان صالح آنکسی است که تمامی دستورات دینی را مراعات کند؛ همانطور که از امام صادق (ع) نقلشده که برای تشخیص میزان دینداری مردم، به نماز و روزه آنها نگاه نکنید؛ چهبسا این پایبندی به نماز و روزه از باب عادت است که در میان برخی از افراد دیده میشود، بلکه به «صدق الحدیث و اداء الأمانه» نگاه کنید، به راستگویی و امانتداری نگاه کنید، راستگویی و امانتداری است که میتواند نشان دهد که یک فرد چقدر متدین است.
تصور من این است که این دو عامل یعنی ایمان و عمل صالح میتواند ما را از بسیاری از مشکلات جامعه نجات دهد.
• همینکه این عمل صالح، منحصر در امور فردی نیست، میتواند هم با آگاهی بخشی و هم با سیره علما و حاکمان نشان داده شود. درست است؟
بله، باز در همین راستا خوب است به این روایت از پیامبر (ص) اشارهکنم که حضرت میفرماید: «إنما اهلک الذین کانوا من قبلکم أنهم إذا سرق فیهم الضعیف اقاموا علیه الحد و إذا سرق فیهم الشریف ترکوه». طبق این روایت، امتها و تمدنهای پیشین به این دلیل نابود شدند که در اجرای قانون، روی به تبعیض میآوردند. وقتی شخص ضعیفی مرتکب جرمی میشد، او را مجازات میکردند، اما وقتی شخص دارای موقعیت اجتماعی و از یک خانواده سرشناس مرتکب جرمی میشد او را رها میکردند. این خیلی نکته مهمی است، حضرت میفرماید امتها اینطور از بین رفتند و نهفقط کسانی که چنین کاری میکردند.
• به نظر شما دینداری فعلی ایرانیان از چه سنخی است و در آینده چگونه خواهد بود؟
به نظر میرسد که الآن سنخ دینداری در میان ایرانیان مطابق با آن روایتی که از امیرالمؤمنین (ع) بیان کردم، بیشتر توجه به قشر و پوسته دین و غفلت یا بیتوجهی نسبت به ارزشهای اصلی دین است. طبعاً توجه به قشر و پوسته میتواند شکل سوپرمارکتی هم به خودش بگیرد؛ درواقع وقتیکه قرار شد علامت دینداری فرد دیندار، پایبندی به برخی از امور ظاهری دینی باشد، طبعاً این امور ظاهری را خودش انتخاب میکند که چه چیزی باشد و اینکه بهصورت فراوان دیده میشود. حقیقت آن است مردم در این مدل از دینداری، به دنبال اموری هستند که هم جلوه بیشتری داشته باشد و هم انجام دادن آنها زحمت کمتری داشته باشد. حتی میبینید که برخی از ثروتمندان در ایام ماه محرم یا در ایام خاص دیگری، مبالغ کلانی را خرج میکنند، فرضاً دیگهای فراوانی را بار میگذارند و غذای نذری یا غیر نذری به مردم میدهند. این کار درعینحال که ممکن است یک کار مثبت تلقی شود، یک جنبه منفی هم دارد و آن خود نشان دادن، ظاهرفریبی کردن و به تعبیر دینی، ریاکاری است.
• یعنی شما این ریاکاری را در بین مردم ایران تأیید میکنید؟
من تصور میکنم که متأسفانه ریاکاریها بهتدریج در حال رواج در جامعه ایران است. در روایتی نقل گردیده که شخصی میگوید: من همراه با قافلهای از مسافران از سفری برمیگشتیم - که شاید سفر حج بود - در بین راه در هر منزلی که توقف میکردیم دستور میدادم که یک گوسفندی خریداری و قربانی کنند و بین تمام همسفران توزیع نموده و سفرهای بیندازند و همه غذا بخورند و فکر میکردم که کار خوبی انجام دادهام. وقتی به مدینه و خدمت حضرت صادق (ع) مشرف شدم، حضرت من را توبیخ کرد و بلکه شاید توبیخ شدیدی هم کردند. ایشان فرمودند چرا این کار را کردی؟ گفتم آقا مگر کار بدی بود؟ من مردم را اطعام میکردم. حضرت فرمودند میدانی که در میان آن جمع افرادی بودند که دوست داشتند این کار را بکنند و توان انجام این کار را نداشتند و با این کار تو احساس حقارت و کوچکی میکردند. این روایت میفهماند که یک کار ممکن است با عنایت به یک جنبه، نهتنها کار مثبتی نباشد بلکه آنقدر منفی باشد که مورد مذمت امام معصوم (ع) قرارگرفته و بفرمایند که این چهکاری بود که انجام دادید؟
• یعنی به نظر شما، این توبیخ امام به نیت آن فرد ارتباط نداشت؟ چراکه در ظاهر، کار نیکویی صورت گرفت.
درواقع دیدگاه امام، هم به نیت و هم به نحوه عملکرد آن شخص ربط داشته است؛ یعنی انسان باید به این مطلب توجه داشته باشد که کار و عمل وی ممکن است چه اثری بر دیگران بگذارد؛ بهعبارتدیگر حضرت دارند افراد متدین را فرامیخوانند که دقت و تأمل کنند و همینطور به کاری که ممکن است بهظاهر کار خوب و پسندیدهای باشد، اقدام نکنند.
بنده معتقدم این اعمالی که ظهور و بروز شدیدی دارد و با یک نگاه بدبینانه، میتوان آنها را اعمال ریاکارانه نامید یا به تعبیر دیگری، تظاهرات دیندارانه در میان مردم گفت، به نظر میرسد در حال افزایش است که مسئله مطلوبی نیست. پس سنخ دینداری مردم مطابق آن روایتی که از امیرالمؤمنین (ع) بیان شد، تمسک به فروع و زیر پا گذاشتن اصول است.
اما اینکه در آینده چطور خواهد شد بستگی به فرهنگسازی، سیاستگذاریهای دینی و فرهنگی در جامعه ایران دارد که به چه سمت و سویی برود. اگر با همین فرمان جلو و به همین وضعیت ادامه پیدا کند، طبعاً باید شاهد تضعیف هر چه بیشتر دینداری و ترویج هر چه بیشتر قشری گری دینی در میان مردم باشیم. ولی اگر اینطور نباشد و فرهنگسازی و سیاستگذاریهای دینی و فرهنگی اصلاح شود، طبعاً شاهد وضعیت دیگری خواهیم بود.
• یعنی شما طبق آن روایتی که فرمودید امتها و تمدنها به خاطر این مسائل از میان رفتند، معتقدید اگر همین وضعیت ادامه یابد، چنین بلایی هم بر سر این تمدن انقلابی ما خواهد آمد؟
در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) در نهجالبلاغه آمده است که حضرت به اصحاب خود میفرماید به خدا قسم، یقیناً یاران معاویه بر شما غلبه خواهند کرد. تعبیری که حضرت به کار میبرند این است «و الذی نفسی بیده لیستظهرن هؤلاء القوم علیکم»، «و الذی نفسی بیده» یک قسم است، «لیستظهرن»، دو تأکید دارد، یکی «لام» و دیگری هم «ن» ثقیلهای است که در انتهای آن آمده است. حضرت در ادامه میفرمایند: نه به این دلیل که آنها سزاوارتر از شما بهحق هستند، بلکه به این دلیل که آنها در دنبال کردن مقاصد باطل رهبرشان، استوارتر وجدیتر از شما در دنبال کردن مقاصد حق رهبرتان هستند. این، دیگر جای تردید باقی نمیگذارد؛ درحالیکه باید دانست حکومت معصوم با حکومت غیر معصوم قابل قیاس نیست؛ زیرا در زمان حضور حکم الهی مشخص است اما در زمان غیبت، اختلاف فتواها وجود دارد. پس بهطور یقین در زمان غیبت، اگر مسیر حق طی نشود، امتها از بین خواهند رفت.
در آیه 117 سوره هود، خداوند میفرماید: «وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ»، خداوند هیچ گروه و قریهها و شهرها را هلاک نمیکند «وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ»، درحالیکه اهل آن شهر و بلد مصلح و اهل اصلاحگری باشند، یعنی عدالت عملی و رفتاری در میان آنها وجود داشته باشد. واقعیت همین است و در طول تاریخ هم همینطور بوده است. بلاد نابودشده زمانی به این بلا دچار شدند که از عدالت دست برداشتند.
در یک روایت معروفی از پیامبر اسلام (ص) که اوایل انقلاب در قالب یک شعر به این مضمون «ایوالا پیامدار تو گفتی که هرگز یک حکومت به ظلم و جور باقی نخواهد ماند» خوانده میشد، حضرت میفرماید: «المُلک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم»، نکته خیلی مهمی در این روایت است. «المُلک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم»، ممکن است حاکمان کافر باشند، اما وقتی ظالم نباشند این حکومت باقی میماند؛ اما اگر خداپرست باشند ولی ظالم باشند، حکومت آنها باقی نخواهد ماند.