تعریف شما از تبلیغ دینی و نظام تبلیغ چیست و چه شاخصها و معیارهایی باید داشته باشد؟
برای تبلیغ دو تعریف می توان داشت؛ فرآیندی و ماهوی. همانطور که از نام تبلیغ برمیآید، تبلیغ به معنای رساندن و ابلاغ پیام دین به مخاطب است که تعریف فرآیندی تبلیغ است و لذا همه محورها، شاخصها و راهکارها هم متناسب باهمین تعریف، فرآیندی میشود. تعریف ماهوی، تعریف به اجزا، عناصر و مؤلفههای تبلیغ است که از جنس حد و تعریف تام است چون همانطور که مرحوم مظفر در کتاب المنطق میگوید: تعریف تام تعریف به جمیع ذاتیات معرَّف است. در اینجا صحبت بر سر این است که تبلیغ چیست که به تعریف ماهوی بر می گردد. لازمه این کار این است که اجزاء و مؤلفههای تشکیلدهنده تبلیغ بیان شود. در عناصر تبلیغ، باید به خود مبلغ، موقعیتی که پیام میخواهد ارسال شود، مخاطب و ... توجه شود نه اینکه صرفاً نگاه به فرآیند باشد. در تعریف فرآیندی تمام تمرکز فرآیند، بر ابلاغ است که فقط پیام به مخاطب رسد لذا مبلّغ تلاش میکند تا فرآیند ارسال پیام دینی فراهم شود و همه توجه او و محور نگاه او به ارسال و ابلاغ پیام الهی است. وقتی تبلیغ بهصورت فرآیندی تعریف شود، در این صورت ارسال و ابلاغ پیام بهصورت کامل و اثربخش محقق نمیشود چون فقط به فرآیند نگاه شده است و به خود مبلّغ، به نیازها، به اقتضائات، به مخاطب و ... توجه نشده است. ولی در تعریف ماهوی، تلاش این است که تکتک مؤلفهها، اجزاء و عناصر تبلیغ یا سازمانهای تبلیغی یا حتی فرد مبلّغ، ارتقاء پیدا کند.
تفاوت دوم در این است که در تبلیغ به معنای فرآیند، همه فرآیند حول محور مهارت ارسال پیام است و مهارت ارسال پیام نقش محوری و کلیدی دارد. اما در تبلیغ با تعریف ماهوی، اندیشهها و پندار مبلّغ، نیاز مخاطب، درک اقتضائات موقعیتی و ... نقش کلیدی دارند چون بهمثابه یک سیستم باهم تعامل و همکاری میکنند.
تفاوت سوم در این است که تبلیغ به معنای فرآیندی، انعطافپذیری کمی دارد چون در آن باید حول ارسال پیام و انتقال پیام به مخاطب تلاش شود اما وقتی تبلیغ را به معنای ماهوی آن تعریف کنند، به دلیل تمرکز بر عوامل متعدد، تبلیغ از انعطافپذیری بالایی برخوردار می شود یعنی هرلحظه متناسب با نیاز مخاطب و اقتضائات و ویژگیهایی مختلف، تصمیم گیری می شود. اصلاً گاهی اوقات نباید پیام ارسال شود و تبلیغ از طریق عملکرد باید انجام شود چون «دو صد گفته چون نیم کردار نیست».
تفاوت چهارم این است که تبلیغ فرآیندی بهمثابه یک سیستم ساده و مکانیکی است اما وقتی تبلیغ را به معنای ماهوی نگاه کرده و مجموعهای از عناصر متعدد و مختلف دانسته شد، آن زمان تبلیغ یک سیستم پیچیده و ارگانیک میشود که همه عناصر باید هرلحظه با یکدیگر سازگار شوند. درواقع با رویکرد ارگانیک، تبلیغ با نگاه اندام وارهای دیده می شود.
درواقع وقتی تبلیغ را بهصورت فرایندی تعریف کنید، آنگاه عملکرد مبلّغ هیچ جایگاهی در تبلیغ ندارد اما با تعریف ماهوی، تبلیغ مجموعهای از اجزاء و مؤلفههای مختلف، مثل مبلّغ، مخاطب، اقتضائات، ابزارها، نیاز مخاطب و ... هست. آنگاه در اینجا باید هر بار به نحو خاصی تبلیغ کرد؛ گاهی تبلیغ باید رفتاری باشد، چنان که قرآن میفرماید «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» یعنی گاهی اوقات اصلاً نباید حرفی بیان شود و فقط باید عمل نمود مثل اینکه مبلغ باید با مخاطبین زندگی کند و تعامل داشته باشد و صرفاً انتقال اطلاعات و پیام صورت ندهد.
شاخصها و معیارهای نظام تبلیغی با توجه به تعریفی که حضرتعالی داشتید، چه هستند؟
در هنگام طراحی شاخصها، شاخصهای فرآیندی و شاخصهای ماهوی به میان میآیند و یقیناً آموزههای اخلاقی که هنجارهای رفتاری را مشخص میکند، میتوانند در بحث شاخصهای ماهوی تبلیغ، خود را نشان دهند.
گاهی اوقات برای انتقال پیام، فقط باید از طریق تعامل وزندگی با افراد، اقدام کرد حتی گاهی اوقات اگر قرار است پیامی در قالب سخنرانی و مجلس وعظ منتقل شود، لازم است که مبلغ مدتها با آن مردم زندگی کند. به همین خاطر مشاهده می شود که گاهی، افرادی که اصلاً به دنبال این فرآیندهای تبلیغی نبوده اند به خاطر اینکه با مردم زندگی کردهاند، تأثیرات خوبی گذاشته اند. نگاه اینها به تبلیغ ماهوی محور بوده است یعنی اینکه کجا و چطور زندگی کنند هم موردتوجه مردم است و شاخصهای اخلاقی در اینجا کاربرد دارد. اما در رویکرد و تعریف فرآیند محور، صحبت از اخلاق خیلی جایی ندارد. چون در این رویکرد صرفاً صحبت بر سر این است که چه باید شود که پیام مبلغ بهطرف مقابل منتقل شود و چهبسا دیگر به دنبال اثربخشی آن پیام نیست اما تبلیغ به معنای ماهوی یا به عبارتی تعریف به اجزاء، مؤلفهها و عناصر تشکیلدهنده تبلیغ، باعث میشود که پیام مبلغ در جان مخاطب اثر کند.
استفاده از ابزارها و حتی نوع بیان سخنان میتواند یک شاخص باشد. مثلاً در تعریف فرآیندی، مبلغ حتماً باید بر منبر رود و چهبسا شاخصی طراحی کنند که یک منبر حداقل باید 20 دقیقه باشد، درحالیکه شخصی مثل استاد رنجبر 3 دقیقه منبر میرود. چون شاخص او این است که برخی افراد حوصله منبر 20 یا 30 دقیقه را ندارند. مرحوم آیتالله مجتهدی و یا آقای قرائتی هم میگفتند که برخی از افراد ساندویچی هستند. آنها در 3 دقیقه منبر، تمثیل معنوی، مباحث عرفانی و پند اخلاقی و مطلب زیادی را بهصورت ساندویچی نقل میکنند. البته درجاهایی که میخواهید شبهات اعتقادی را پاسخ دهید، این سبک جواب نمیدهد. لذا وقتی مبلّغ اینطور باشد دیگر فرآیندی نگاه نمیکند. بنابراین اگر تعریف ماهوی نسبت به تبلیغ داشته باشید، مبلّغ اینطور نگاه میکند که مخاطب او بازاری، نظامی یا ... است و با زبان آنها صحبت میکند. یعنی مبلغ، ویژگیها و نیازهای مخاطب را بررسی میکند و دیگر کلیشهای صحبت نمیکند. در تبلیغ به معنای ماهوی باید محتوای جدید ارائه کنید و مزیت رقابتی داشته باشید. خیلی از افرادی که در عرصه تبلیغ موفق میشوند، این مزیتها را شناسایی میکنند. البته غیر از کسانی که از طریق تلویزیون با مردم ارتباط میگیرند و در یک مؤلفه نمیتوانند کار کنند، برای مبلغینی که با مردم در سطح روستا، شهر و مناطق مختلف زندگی میکنند، مؤلفههای رفتاری هم تأثیرگذار است. اگر اینطور شد مباحث تربیتی هم در تبلیغ مطرح میشود اما در رویکرد فرآیندی این چیزها قابلدیدن نیست. چون در رویکرد فرآیندی نگاه ارتباطی وجود دارد و یک فرستنده و مبلّغ نیاز دارد که پیام را دستهبندی و با زبان قوم صحبت کند. سپس با استفاده از همان ابزارهایی که مرسوم و سنتی است، پیام را منتقل کند و طرف مقابل پیام را ادراک کند. این فقط یک فرآیند است و میتواند بهعنوآنیک مؤلفه در تعریف تبلیغ به معنای ماهوی موردتوجه قرار گیرد.
وضعیت نهادهای دینی در کشور را چطور ارزیابی میکنید؟
بیشتر نهادهای دینی نگاه فرآیند محوری به تبلیغ دارند. سه دسته آسیب کلی در این نهادها وجود دارد؛ یکی از آسیبهای تبلیغ این است که تبلیغ با یک بازار خاکستری مواجه شده است. بازار خاکستری تبلیغ یعنی افراد غیر کارشناس که اصلاً هیچ اطلاعات دینی ندارند و بهخوبی دین را فهم نکردهاند، به منبر میروند. متأسفانه نمونه بارز آن در تهران و برخی از هیئتهای مهم، مراکز و مجالس سخنرانی توسط کسانی که اصلاً هیچ سابقه حوزوی ندارند، وجود دارد. این افراد به خاطر اینکه در مسائل خاصی کارکردهاند، به حوزه تبلیغ ورود میکنند و بعد این بازار تبلیغ به آنها مزه میدهد. مردم قدیمی معمولاً میگویند که وقتی جای روحانی گرم باشد، دهان او گرم میشود و مدام حرف میزند، هرچه جای او بدتر باشد، زودتر تمام و قطع میکند. بازار خاکستری هم اینطور شکل میگیرد که فرد پیرامون موضوعی کارکرده و نیازسنجی نموده است. زرنگی کسی که در بازار خاکستری وارد میشود این است که نیازسنجی میکند و متناسب با نیاز جوانان مثل موضوع شیطانپرستی کار میکند. حوزه علمیه که رسالت تبلیغ را دارد، نیازسنجی نمیکند و درنتیجه کسی که روی موضوع موردتقاضا کارکرده است، بازار را در اختیار میگیرد که باعث می شود بازار در اختیار غیر کارشناس قرار گیرد. البته در ابتدا مباحث خوبی در رابطه با شیطانپرستی و جریانهای اینچنینی بیان میکنند اما در بلندمدت در مباحث اسلامی و تاریخی و مباحثی که صرفاً پایه و سنگ بنای آنها در حوزه هست، ورود میکنند. متأسفانه صرفاً با یکسری اطلاعات روبنایی و غیر عمیق وارد موضوع میشوند و نمیدانند که موضوع مورد صحبت آنها اختلافی است و حرف آنها چه آثار و پیامدهایی دارد؟ اینطور می شود که کمکم فرد غیر کارشناس میآید و متأسفانه پیامدهای ناگوار و ناصوابی را در عرصه تبلیغ به وجود میآورد. بنابراین یکی از مهمترین آسیبهایی که در عرصه تبلیغ وجود دارد، بروز بازارهای خاکستری است.
آسیب دومی که مطرح هست این است که عمده مبلّغان در تبلیغ، استراتژیهای پیرو را دنبال میکنند. در تبلیغ چهار نوع استراتژی میتوان داشت؛ یکسری استراتژیها پیشرو هستند و یکسری پیرو. یکسری استراتژیهای هم کاوشگر یا جستجوگر هستند و یکسری هم چالشگر.
استراتژی پیشرو در فضای تبلیغی به استراتژی مبلّغانی میگویند که صاحب سبک، قوی و مشهور هستند و اعتباری کسب کردهاند. سبک این افراد مربوط به خودشان است و دیگر نمیشود خیلی مثل آنها منبر رفت و اگر آنطور منبر روید، مشخص می شود. افرادی از استراتژی آنها استفاده میکنند و همان حرفها و خطبهها را بیان میکنند. درواقع پیشروها الگو میشوند. این طبیعی است و بد نیست.
اما متأسفانه این بد است که همه پیرو میشوند یعنی اکثریت افراد در عرصه تبلیغ و حتی مراکز و سازمانها به این سمت میروند. یعنی برخی مراکز علناً میگویند که از سبک تبلیغی آقای انصاریان، هاشمی نژاد، پناهیان، رفیعی، ماندگاری یا آقای مؤمنی که جدیداً آمدهاند، استفاده شود. به نظر میرسد که در این مراکز خلاقیت سازمانی کم است. اگر اجازه دهند که افراد و مبلغینی که در این عرصهها آموزش میبینند و تربیت میشوند، دست به خلاقیت زنند، یقیناً اینها یک مرحلهای را با پیروی شروع میکنند ولی بعد پیشرو میشوند. کما اینکه هر مبلّغی وقتی میخواهد شروع کند، از یک الگو و سبکی پیروی میکند اما ماندن در آن خطرناک است. این استراتژی پیرو هست که نوع دوم است و دائماً سبک تقلیدی دارد. لذا این سبک دیگر مجالی برای نیازسنجی ندارد. اگر کسی از یک پیشرو، پیروی کرد این کار تا یک برههای جوابگو است. چون لازمه پیشرو ماندن فردی که بهعنوان پیشرو انتخاب کرده است، این است که در هر زمانهای متناسب با نیازها عمل کند. ممکن است که کسی برای 5 سال پیشرو باشد و بعد از 5 سال کنار رود، کما اینکه برخی چهرههای تبلیغی مبلّغ خوبی هستند اما چون متناسب با اقتضائات روز پیش نمیروند و نگاهشان به تبلیغ، تبلیغ به معنای فرآیندی است، کنار رفتهاند. درمجموع یکی از آسیبها این است که متأسفانه همه در این پیرو بودن ماندهاند و در جا میزنند.
استراتژی سوم استراتژی کاوشگر است؛ کسانی که امروز پیشرو هستند چهبسا یکزمانی کاوشگر بودند یعنی بررسی و نیازسنجی میکردند که چه سخنانی بیان کنند؟ مثلاً آقای رنجبر که در تلویزیون 3 دقیقه منبر میرود، کاوشگر بوده و جستجو می کرده است. ایشان متوجه شده است که برخی حوصله گوش کردن به منبر ندارند و برخی نیز حوصله استدلال و براهین فلسفی، عقلی و کلامی را ندارند. وی برای کسانی که حوصله مباحث تعقلی و اندیشهای را ندارند، بهصورت خلاصه و 3 دقیقهای مجموعهای از مباحث عرفانی با تلفیق و ترکیب شعر، آیه و تعابیر ذوقی را تهیه نموده و یک تلطیف خاطری ایجاد کرده و آن را به مخاطب عرضه میکند. لذا ایشآنیکزمانی کاوشگر است و سپس مطرح و صاحب سبک میشود و بعد برای خود پیشرو میشود. بنابراین یقیناً کسانی که پیشرو میشوند، درزمانی کاوشگر بودهاند. سازمانهای تبلیغی اگر میخواهند به کار تبلیغ، سرعت و سهولت بخشند، باید به سمت استراتژیهای کاوشگر روند. یعنی باید مجال دهند که افراد با خلاقیت خود سبک جدیدی ایجاد کنند. اشتباهی که وجود دارد این است که برخی مبلّغآنیکفصل تبلیغی به شمال، یکفصل به جنوب، یکفصل به شرق و یکفصل دیگر به غرب میروند. دلیل این است که نگاه آنها به تبلیغ با تعریف فرآیندی است و اینکه صرفاً پیام را منتقل کنند. درحالیکه مبلغ باید بهجایی رود که بافرهنگ آنها آشنا باشد، مثل آنها رفتار کند و همچنین اهل گپ و گفت و ارتباط با آنها در فضای تبلیغ باشد.
استراتژی چهارم، استراتژی چالشگر است. چالشگر با روال عادی درمیافتد. مثلاً برخی از مداحان «حسین، حسین» را زمینه مداحی کردهاند؛ گذشته از درست یا غلط بودن آن، درهرصورت یک طیفی از مداحان این کار را کردهاند. عدهای از مبلغین مخصوصاً پیشروها با اینها درمیافتند و میگویند اینها وهن عزاداری است. کسانی که این سبک را مطرح کردند چالشگر هستند، منتهی کسانی که با این چالشگرها درافتادند، نتوانستند سبک و رویکرد اینها را از میدان خارج کنند. خطر اینجاست که چالشها اگر در سبک کاوشگر قرار نگیرند، یعنی اگر سازمانها یک رقابت سالم ایجاد نکنند و اجازه ندهند که افراد بر اساس خلاقیت خود سبکهای جدیدی از تبلیغ را طراحی و ایجاد کنند، در بلندمدت میبینید که از هزار نفر چالشگر فقط 2 نفر کاوشگر و سپس پیشرو میشوند. کما اینکه همه طلاب وقتی در حوزه درس میخوانند، مجتهد نمیشوند و از هر هزار نفر فقط 1 نفر مجتهد میشود.
استراتژی کاوشگری در تبلیغ مثل بازاریابی چریکی یا پارتیزانی است. معمولاً افراد غیر سرشناس در تبلیغ، کاوشگرانه عمل میکنند و اتفاقاً مطرح هم نیستند ولی یک سبک و شیوه جدیدی با فناوریهای جدیدی را شروع میکنند. یک نمونه آن همین تبلیغاتی است که در حال حاضر در خیمههای معرفتی برگزار میشود و در پارکها هست. مثلاً در مزار حافظ یا پارکها و مکانهای تجمع مردم، روحانیون حضور مییابند تا سؤالات مردم را پاسخ دهند. این کار درواقع یک نوع بازاریابی پارتیزانی است.
دومین ویژگی این است که در استراتژیهای کاوشگرانه، بهجای تمرکز بر محتوای تبلیغ روی ابزارها، زمینهها و عوامل اثرگذاری پیام تمرکز میکنند لذا «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». میگویند اگر قرار بر موفقیت در عرصه تبلیغ است، باید با جوانان گپ و گفت داشت. لذا برخی از دوستان که فعالیت تبلیغی دارند اصلاً شاید در نگاه سنتی و رویکرد فرآیندی تبلیغ نگنجند. آنها معمولاً یک چادری میزنند و با راهاندازی خیمه معرفتی، اولاً پرسش و پاسخ دارند و دوم در کنار آنیک بستری را فراهم میکنند تا جوانان یک مسابقه فوتبال یا والیبال باهم بازی کنند. خود این کار، یک تبلیغ است یعنی تمرکز فقط روی محتوا نیست. دوم اینکه بهجای تمرکز بر محتوای تبلیغ روی ابزارها و زمینهها تمرکز میکنند تا پیام بهتر منتقل شود. لذا مخاطبین اینها ارتباط صمیمی و تعامل نزدیک با طلبه میگیرند.
به نظر میرسد که در فرآیند تبلیغ باید بین مؤسسات تولید محتوا و مؤسسات انتقال محتوا تفکیک شود تا آنکه انتقال محتوا میدهد، در تولید محتوا دغدغه نداشته باشد.
خیلی از مبلغین موفق مانند آقای قرائتی دارای تیم تولید محتوا هستند. البته منظور این نیست که یک تیم کار کند و مبلغین فقط اجرا کنند. خود مبلغین هم باید کاوشگر باشند.
کاوشگری و حس خلاقیت به فرد اجازه میدهد علیرغم محدودیتهای مالی، از خود ابتکاراتی به خرج دهد. مثلاً برخی از علما در تلویزیون برای بچهها یک کاغذ برمیدارند و با درست کردن اشکال مختلف، یک جلسه با بچهها برگزار میکنند یعنی هم گوش بچه به سمت حاجآقا هست و همچشمش به شکل و آدمکی که مرتبط با موضوع بحث است، دوخته می شود.
سومین معنای استراتژی کاوشگری این است که تبلیغ مبتنی بر نیاز و روانشناسی افراد و مخاطب صورت گیرد. چون جوان حوصله نشستن پای منبر را ندارد. یکی از ضعفهایی که هست این است که تبلیغات مبتنی بر نیاز و روانشناسی افراد و مخاطب صورت نمیگیرد و هرکسی بر مبنای تجربه خودش کار میکند. لذا فرد را برای محرم به شمال کشور، در انتهای ماه صفر به جنوب کشور، در زمان فاطمیه به شرق و در ماه مبارک رمضان به غرب میفرستند و یک کلاسور هم دارد که مطالب را نوشته و در همهجا همان را میگوید. این مسئله نیاز به هوش فرهنگی دارد که مبلغ با زبان و فرهنگ مخاطبین با آنها صحبت کند. نبود هوش فرهنگی در افراد، یکی دیگر از آسیبهاست.
ویژگی چهارم در استراتژی کاوشگر این است که تمام توجه مبلّغ برای برقراری ارتباط با مخاطب است. تا زمانی که مخاطب تصور کند که مبلّغ سیر است و شکم سیر از گرسنه خبر ندارد، پیام مبلغ در او اثر نمیکند.
ویژگی پنجم در استراتژی کاوشگر این است که مبلغ بهجای افزایش میزان حضور در منبر و سخنرانی، بر استحکام روابط متمرکز میشود و سعی میکند رابطه با مخاطب را حفظ کند. همین کارهایی که سلف حوزه در عرصههای تبلیغ داشتند مثل اینکه وقتی کسی مریض میشد یا مشکلی برای او پیش میآمد، برای عیادت او میرفتند یا او را کمک میکردند. اینجاست که اگر مبلغ یک جمله بیان کند، در جان مردم مینشیند و در وجودشان نهادینه میشود.
ششمین ویژگی استفاده از فنون نرم است. مثلاً برخی از منبریها در سخنرانی خود، شعر، روایت، آیه قرآن، ضربالمثل، شوخی و لطافت را باهم دارند و ترکیبی از همه را استفاده میکند. هفتمین ویژگی این است که در این استراتژی، مبلغ همواره ترکیبی از فناوریهای روز و ابزارهای جدید را برای تبلیغ به کار میبندد. خیلی از طلاب جوان با تهیه یک اسلاید و به کمک لپ تاب مطالب را در مساجد ارائه میدهند و ترکیبی از فنون و روشها را به کار میگیرند. مثلاً طلبه جوانی به نام آقای آقامیری هست که فارغ از قضاوت در مورد برخی سخنانش، باید گفت که برخی جوانان مرید ایشان شدهاند. او هیچکاری نمیکند، فقط در فایل صوتی سخنرانی خود یک ملودی و آهنگ قرار می دهد که کار او را جذاب می کند. چون این ملودی به نحوی با آن جوان ارتباط برقرار کرده است. گویا این ملودی بهمثابه نهر و رود آب است و هر چه روی آن سوار شود، خودبهخود تأثیر می کند. البته این ملودی، اصل نیست ولی ترکیب تبلیغ و سخنرانی با آن ملودی و فناوری، درجه تأثیرگذاری را بالا میبرد. همچنین طلبه دیگری وقتی در مورد شهدا صحبت میکرد، عکس شهید را بهصورت یک برگه در تصویر بزرگ به مخاطب نشان میداد و میگفت بچهها این شهید در اینجا فلان کار بزرگ را انجام است. یعنی در هنگام خاطره گویی از شهدا، عکس آنها را هم میآورد. وقتی عکس را به فرد نشان دهید، او خودبهخود با شهید ارتباط برقرار میکند. متأسفانه اینگونه از مبلغان خیلی مشهور نیستند و بهدرستی از آنها استفاده نمیشود. اگر اینها حمایت نشوند در همین حد میمانند ولی اگر اینها حمایت شوند و مطرح شوند و زمینه حضور اینها در جامعه فراهم شود، پیشرو میشوند.
کاوشگر، مگادایم تولید میکنند. مگادایم میگوید باید خدمت یا محصولی که تولید میکنید، متناسب با ذائقه آینده باشد. یعنی باید بسیار فکر و کار کنید و تازه 5 سال بعد آن را در منبر عرضه کنید. اتاق فکر هم اگر وجود داشته باشد کار را سرعت میدهد. جوانان میدانند که یک چیزی میخواهند ولی خودشان هم نمیدانند که چیست؟ اما بعدازاینکه پای منبر حاجآقا مینشینند، میگویند خیلی باحال بود. آن باحال، همان مگادایم است. چون آن چیزی که جوان میخواست، در آن بود. درواقع استراتژی کاوشگر در تبلیغ از هم اکنون نیازهای آینده تبلیغ را رصد میکند و وقتی بسترش فراهم شد، مطالب و محتوا را عرضه میکند. در این زمان است که گفته می شود مبلغ یک مگادایم به بازار تبلیغی عرضه کرده است. نهادهای تبلیغی هم باید همین کار را انجام دهند.
بعد از آسیب تبدیل تبلیغ به یک بازار خاکستری و آسیب وجود استراتژی پیرو در بسیاری از نهادهای تبلیغی و مبلغین، آسیب سوم این است که تبلیغ بهشدت فرد محور شده است. شاید این مسئله از گذشته اینطور بوده است ولی ظاهراً یک روحیه جمعگرایی هم در گذشتگان بوده است. امروز صحبت در مورد نقش شبکهها، جامعه شبکهای و جمعگرایی است که اتفاقاً با آموزههای دینی و مبانی فرهنگی هم متناسب است. دیگر اینکه همه تلاش کنند که مثلاً شبیه آقای شیخ حسین انصاریان شوند، جوابگو نیست و جامعه به سمت جمعگرایی رفته است. برای نمونه گروههای جهادی که در امر تبلیغ کار میکنند، در سالی که سازمانهای تبلیغی با افت مالی مواجه بودند و نتوانستند حقالزحمه تبلیغ را پرداخت کنند، بخش تبلیغ کشور را چرخاندند. آنها انگیزههای دیگری به وجود میآورند و شبکههای تبلیغی درست میکنند که اگر پول باشد بر اساس همان رویکرد عدالت محور، بین آنها تقسیم میشود و اگر هم نرسید، کار میکنند. یکی از مهمترین آسیبهایی که در عرصه تبلیغ وجود دارد، فردمحوری است. همه دارند تلاش میکنند که آن آقایی شوند که فرد شماره 1 در تبلیغ است. اصلاً جهان آینده دیگر جهان یک نفر نیست و چهبسا فضای آینده، فضای شبکهای باشد. اگر قرار باشد انتقال پیام و معنای اسلام با استفاده از رویکرد تبلیغ ماهوی منتشر شود، مجموعهای از عناصر باید با یکدیگر درگیر شوند و همه بهخوبی کار کنند. رویکرد فرد محور بهمرور تشتت ایجاد می کند و هرکسی به دنبال این میرود که خودش مبلّغ شود. اما اگر رویکرد تبلیغ شبکهای ایجاد شود، خیلی از مسائل حل می شود. برخی از مستندهای صداوسیما که یک عده بهصورت شبکهای و جمعی به یک روستای دورافتاده میروند و در دل کارهای عملی و جهادی کارهای تبلیغی هم انجام می دهند، بسیار زیباست. اینکه صداوسیما نشان میدهد که دائماً به دنبال چهرههای برتر نیست و گاهی اوقات به دنبال گروههای جهادی و کسانی که گروهی کار میکنند، می رود در افراد ایجاد انگیزه میکند. خود صداوسیما باید افراد را به این سمت سوق دهد که وقتی بهتنهایی استعداد رشد ندارند، در قالب یک گروه در تبلیغ موفق باشند.
استاد ویژگیهای نیروهای انسانی کارآمد در نهادهای تبلیغ دین به نظر شما چیست و ناکارآمدی یک نیروی انسانی چه پیامدهایی خواهد داشت؟
مدیران مراکز تبلیغی باید بسته عمل نکنند و ریسکپذیر باشند. این ریسک را قبول کنند که اگر به فردی مجال رشد دادند، اتفاقات جدیدی خواهد افتاد. چون او بر اساس خلاقیتش میخواهد شیوه جدیدی را ایجاد و ابداع کند. اگر فرد در اوج خلاقیت باشد، اما مدیری که در یک مؤسسه یا نهاد تبلیغی کار میکند، ریسکپذیر نباشد، دیگر تبلیغ هیچ تکانی نمیخورد. اینکه همه باید داخل یک فیلتر رفته و در آن عمل کنند و همه یک تیپ شوند، شدنی نیست. باید اجازه دهند که افراد دست به خلاقیت زنند چون او هم یک انسان است و سیگنالهای نیازهای محیطی را دریافت میکند و میگوید باید در آنجا از خود خلاقیت به خرج دهد. البته ریسک اساساً به معنای مخاطره است ولی با سازوکارها و استراتژیهای دیگر میتوانند درصد این خطر را کم کنند. مثلاً در پروژه های پایلوت با جوامع آماری یا نمونههای کوچک، اجازه دهند که افراد خلاق تبلیغ کنند و رشد کنند. حتی نیروهایی که بهعنوان فراگیر به مجموعه یا مؤسسهای میآیند که دانشی را یاد گرفته و مبلّغ شوند، باید خلاق و ریسکپذیر باشد. نمی توان تا ابد از آقای فلانی تقلید کرد. اگر آقای فلانی در منبر برش دارد، این خاص خودش هست و عرصهای است که فقط خودش برای خودش درست کرده است و برای کس دیگری جوابگو نیست. هر کسی سبک خود را دارد. مثلاً آقای پناهیان مسئله محور هستند. شاید 10 سالی بود که محور منبر آقای پناهیان حول مسائل امام زمان(عج) بود که زمانی بود که موضوع امام زمان(عج) در منبرها خیلی کمفروغ بود. ایشان هر بحثی را به امام زمان(عج) ربط داد و بادل بچهها ارتباط گرفت و سعی کرد از طریق امام زمان(عج) بادل مخاطب ارتباط گیرد. تعبیرشان این بود: «ای امام زمان(عج)» این کار اتفاقاً در آن زمان که خلأ بود، خیلی هم خوب بود. بعد از مدتی ایشان وارد عرصه دیگری شدند و اگر دقت کنید آقای پناهیانِ اکنون، با آقای پناهیان 15 سال پیش متفاوت است و بیشتر وارد مباحث معرفت سیاسی و مباحث فرهنگی و روانشناسی شدهاند. البته شاید خود این گستردگی و به هر شاخهای رفتن هم خوب نباشد.
آسیب دیگر در بحث تبلیغ این است که افراد بهصورت تخصصی وارد موضوعات نمیشوند. یعنی ابتدا باید در مورد امام زمان(عج) بهصورت تخصصی کارشده و مبلّغ تربیت شود و بعد فرد وارد این حوزه تبلیغی شود. همانطور که بحث اجتهاد متجزی مطرح میشود، به تبلیغ هم باید همانطور نگریسته شود. باید این کار انجام شود که اگر آقایی در زمینهای منبر رفت و موفق بود، در همه قسمتهای دیگر این کار را نکند. باید در همه عرصههای روانشناسی، علوم اجتماعی، ارتباطی، فرهنگی و ... مبلّغ تربیت کرد.
نکته دیگر اینکه دو مفهوم را باید از هم جدا کرد؛ مدیریت تبلیغ و رهبری تبلیغ. مدیریت تبلیغ همان تبلیغ با تعریف فرآیندی است که اطلاعات را جمعآوری میکند و شاید حتی اطلاعات را از یک اتاق فکر دریافت کند. بعد مخاطبش را شناسایی میکند و سعی میکند فقط پیام را منتقل کند و از منبر پایین آمده و سوار ماشین شود و برگردد.
اما رهبری تبلیغ، پیامش را ارسال میکند، اگر مخاطبان پیام را گرفتند که هدف حاصلشده است و اگر نگرفتند و مثلاً به او ناسزا گفتند، مبلغ به منزل فرد میرود و از او عیادت می کند. یعنی دیگر مدیریت تبلیغ نیست و فراتر از آن، رهبری تبلیغ است. با این نگاه، سازمانهای تبلیغی وقتی میخواهند گزینهای را بهعنوان مبلّغ انتخاب کنند، مبلغی که با مردم ارتباط گرفته و توانسته یک طرحواره خوبی از خود و روحانیت ایجاد کند، انتخاب میکنند.
ناکارآمدی نیروی انسانی به نظر شما چه پیامدهایی میتواند داشته باشد؟
خودبهخود باعث گرمی بازار خاکستری میشود و بهجایی میرسد که حوزه علمیه باید به کنار رود و تبلیغ را واگذار کند.
مشکل دیگر این است که خیلی از طلبهها که در تبلیغ استفاده میشوند، فقط رسائل و مکاسب یا کفایه و فقه و اصول خواندهاند. خیلی از مردم روحانی را مأمن خود میدانند تا درد دل کنند. اگر راهکار خوبی برای آنها نداشته باشید، میروند و دیگر نمیآیند. بنابراین مبلغ باید در حوزه های اجتماعی و تربیتی نیز توانمند باشد
راهکار شما چیست؟
باید زمینههای توانمندسازی مدیران نهادهای تبلیغی و همچنین مبلّغین فراهم شود و دورههای مهارتی برای آنها برگزار شود. حتی گاهی لازم است که اینها به جامعه روند و خودشان مسائل جامعه را شناسایی و وارد کف جامعه شوند. مثلاً درسی برای آنها گذاشته شود که کارورزی کنند به گونه ای که به داخل جامعه روند تا متوجه شوند که مردم چه نیازهایی دارند و با چه ابزارها و شیوهها و روشهایی باید موضوع را حل کنند. باید اجازه داد که مبلغین، سبک تولید کنند. مثلاً حاجآقای محمدی که در برنامه عمو پورنگ فعال بودند، بسیار موفق بودند. باید روحانیونی باشند که در عرصه های مختلف کار را بلد باشند. مثلاً کسی که میخواهد سریالی مانند پردهنشین را درست کند و نقش روحانی در فیلم دارد، نیاز به روحانی واقعی برای بازی دارد. چون بعدها فرد غیر روحانی با شکل و شمایلی دیگری در جامعه ظاهر می شود و افرادی که آنها را میبینند، دچار پارادوکس رفتاری میشوند. حتی باید طلابی را برای صداوسیما تربیت کرد تا با ارتباط با ردههای بالای سازمانهای مسئول، فیلمهای مذهبی ساخته و یا در آن بازی کنند. اصلاً خود تلویزیون بستر خوبی برای کار تبلیغی است و خیلی راحت می توان گفت که طلبه به تلویزیون رفته و از طریق صداوسیما تبلیغ کند. باید طوری سیاستگذاری شود که حداقل 50 طلبه برای نیازهای تلویزیون وجود داشته باشد که صداوسیما کسی را ملبس نکند و به هیچ عنوان اجازه ملبس شدن افراد را ندهد.
اخوان المسلمین اگر توسعه پیدا کرد، یکی از دلایلش این بود که روی باشگاهها تمرکز کرده بود. باشگاهها محل حضور جوانان است و طلاب باید در این باشگاه ها حضور پیدا کنند و حتی عملاً ورزش کنند. البته گاهی اوقات گفتن این حرفها در فضای سنتی حوزه خطرناک است. استراتژی جامعه الازهر مصر این است که تمام دانشجویان علوم اسلامی باید از زمینههای تبلیغی بیمارستانها، مراکز نظامی و باشگاهها استفاده کنند. متأسفانه در کشور ایران از خود مدرسه هم خیلی استفاده نمیشود.
استاد اهداف و ویژگیهای برنامه جامع تبلیغی در حوزه سیاستگذاری، برنامهریزی و اجرا را چه چیزهایی میدانید و اینکه فرآیند تدوین این برنامه جامع باید چطور باشد؟
یکی از اهداف باید این باشد که تبلیغ مبتنی بر تبلیغ ماهوی باشد یعنی هدف پروراندن خود مبلّغ هم باشد. در استراتژیهای کسب و کار میگویند اگر کسی قرار است بازار را رهبری کند، باید رهبری استراتژیک داشته باشد و بعد میگویند برای اینکه کسی رهبری استراتژیک داشته باشد، باید فرصتها را رهبری کند. سپس میگویند برای اینکه کسی فرصتها را رهبری کند، باید خود را بررسی کرده و تربیت کند. پس هدف ابتدایی باید ساختن خود مبلّغ باشد که وقتی برای تبلیغ رفت، با گفتار و رفتارش کار را به خوبی پیش برد.
در این زمینه علمای اخلاق باید ورود کنند. معاونت تبلیغ، معاونت آموزش، معاونت پژوهش و ... همه باید زیر چتر معاونت تهذیب در حوزه باشند. تبلیغ بدون تهذیب و آموزش و پژوهش بدون تهذیب جوابگو نیست. وقتی کار جزیرهای شد و مدیریت ساختار زده شد، معاونت تبلیغ یا مراکز تبلیغی دیگر میگویند حوزه اخلاق وظیفه ما نیست و اصلاً مجبورند تعریف فرآیندی تبلیغ را در پیش گیرند. اما اگر تعریف از تبلیغ، تعریف ماهوی شد در این تعریف، رکن رکین تبلیغ، مبلّغ است و تا زمانی که مبلّغ خوب نباشد، تبلیغ اثرگذار نیست.
• در صورت ادامه روال فعلی، چشمانداز وضعیت نظام تبلیغی را در 15-10 سال آینده چطور ارزیابی میکنید؟
با وجود چنین رهبری و چنین طلبههای دلسوزی باید خوشبین بود. نهایتاً این است که سازمانها ناکارآمد هستند و یک دورهای دارند و از بین میروند. در مطالعات سازمانی میگویند سازمانها 5 مرحله رشد دارند؛ در ابتدا یک خلاقیتی به ذهن آنها میرسد و رشد میکنند و شکل میگیرند بعد با بحرانی مواجه میشوند و آن را حل میکنند. همینطور ادامه دارد تا بحران پنجم که برای سازمانها خطرساز است. قوام سازمانهای تبلیغی و مراکز تبلیغی هم که یک ساختار و بودجه دولتی یا غیردولتی دارند، به مبلّغ است و اصل کار، همین طلبههای دلسوز هستند.
رهبری بر مدیریت جهادی تأکید کردند و طلاب به سمت مدیریت جهادی در تبلیغ رفتند و خودشان کار را راه انداختند. حتی سازمانی برای این کار نبود ولی خودشان گروه راه انداختند و بهجاهای مختلف رفتند و تبلیغ کردند. هم برای مردم مسجد ساختند و هم نزد سازمانها گدایی نکردند و از خیرین تأمین اعتبار کردند یعنی شبکهای و گروهی عمل کردند. دراینبین، سازمان میماند و خودش! علناً سازمانها فقط مصرفکننده بودجه می شوند کسانی هم که بودجه میدهند، دیگر به این سازمانها بودجه نمیدهند و بهمرور با زوال آنها مواجه خواهیم شد. یعنی با این حساب آینده سیستم تبلیغ بد نیست و اتفاقاً روشن است.
یعنی بین یک سیستم تبلیغی و یک سازمان تبلیغی تفکیک قائل میشوید؟
بله! احتمال مرگ و زوال یک سازمان هست اگر به موارد گفتهشده توجه نکنند. چون انسان اتوماتیک است و مکانیکی نیست اما سازمان، مکانیکی است.
در حال حاضر جماعتی به نام جماعت تبلیغ که متعلق به اهلتسنن است، در اکثر کشورها در حال فعالیت است. اگر کسی عضو این جماعت شد، باید در هفته مثلاً 20 دقیقه برای این نهضت تبلیغ کند. یعنی خودبهخود، افراد تبدیل به مبلّغ میشوند. با این حساب مبلّغین آنها در همه جا هستند. نکته این است که تبلیغ از بین نمیرود اما آن سازمانهای تبلیغی هستند که احتمال دارد با زوال و ناپایداری مواجه شوند.
خلاصه راهکارها:
1در تبلیغ باید به تمام عناصر تبلیغ اعم از خود مبلغ، نحوه انتقال پیام، فرهنگ مخاطبین، اقدامات بعد از رساندن پیام توجه می شود.
2- از سخنرانی های کوتاه و جامع مانند سخنرانیهای 3 دقیقهای برای افراد بیحوصله جامعه باید استفاده شود.
3- نهادهای تبلیغی باید با نیازسنجی بهموقع مخاطبین، از ورود افراد غیر کارشناس به حوزه تبلیغ دین جلوگیری کنند.
4-مبلغین و نهادهای تبلیغی باید در روش های خود خلاقیت به خرج دهند و از روشهای نوین بهره ببرند.
5-باید از فناوریهای روز مانند قرار دادن آهنگ در صوت سخنرانیها و یا استفاده از عکس شهدا در هنگام خاطره گویی از شهدا، و سایر سخنرانیها برای بالا بردن تأثیر تبلیغ استفاده کرد.
6- مبلغین برای تبلیغ باید محتوایی که برای ذائقه مخاطب مناسب است، تولید کنند سعی کنند هوش فرهنگی خود را تقویت کنند.
7- در امر تبلیغ مبلغین باید سعی کنند تیم تولید محتوا داشته باشند و اقدام به کار جمعی کنند.
8- الگوهای جمعی تبلیغ مانند اردوهای جهادی باید در تلویزیون تبلیغ و تبیین شود.
9-مبلغین باید در زمینه هایی که تخصص ندارند، صحبت نکنند.
10-درس کارورزی تبلیغ باید برای طلاب گذاشته شود تا توانایی ارتباط و معاشرت آنها با جامعه بالا رود.
11-سازمانهای تبلیغی باید با فرصت شناسی، حضور روحانیون را در مکانهایی که نیاز به آنها احساس می شود، افزایش دهند مانند باشگاهها، بیمارستانها، مراکز تفریحی اردوهای زیارتی و ...