تعریف شما از تربیت دینی چیست؟ و شاخصهای تربیت دینی فرزندان در خانواده از منظر شما چه میباشد؟
اگر منظور از تربیت دینی، تربیت به نام دین باشد یعنی تربیت، نام و دینی، فامیلی باشد معمولاً محصول سالمی از آب درنمی آید. نیچه میگوید محصول این جنس از تربیت دینی مثل سیاست دینی، سیاستی است که یک پسوند دینی در کنار آن میگذارند برای بستن دهان افراد! یا اقتصاد دینی، اقتصادی است که برای اینکه چون و چرا نداشته باشد، نام دینی به آن میبندند که به قول معروف آن را قدسی کنند. میگویند نیچه محصول تربیتِ دینی بوده است؛ آدمی که مشهور به انکار خدا و پوچ گرایی شد، محصول یک تربیت سختی بود که به نام تربیت دینی توسط والدین او در کودکی بر او اعمال شد و خروجی این فرد چیزی شد که گفت خدا مرده است و رسماً اعلام کرد که بشر، خدا را کشته است! اگر کسی ادبیات نیچه را مطالعه کند، می داند که نمی توان گفت که این فرد معاند یا محارب است، او میگوید آن خدایی که در تصور ما بوده است را با رفتار خود کشتیم و کلیسا خدا را کشته است. شاید اگر کسی بود که آن خدایی را که در آموزههای دین اسلام بود به نیچه معرفی میکرد، میفهمید که آن خدا کشته شدنی نیست.
تربیت بر اساس فهم دینی هم یک جنس تربیت است یعنی تربیتی که بر اساس اسلوب و الگویی انجام میشود که ریشه آن فهم افراد از دین است نه خود دین. مشکل اینجاست که گوهر دین با فهم دینی متفاوت است و غالب مردم فهم دینی را دین تلقی میکنند لذا یک رفتار کاملاً سلیقه ای با یک لعاب دینی و با تمسک و استنباط غلط از مبانی دینی شکل می گیرد. اختلالی به نام اسکیزوتایپال معمولاً در بین افرادی که در ابعاد دینی قوی تر هستند، به شدت توسعه پیدا میکند. اینگونه افراد معمولاً برای خود یک نظام فهمی، شناختی و ارزشی را تولید میکنند و دیگر از آن بیرون نمیآیند. افرادی که معمولاً در زمینههای دینی مطالعات زیادی دارند و بدون زمینه و ظرفیت لازم هستند، به این بیماری گرفتار میشوند. یعنی یک چارچوبهای خشک و غیرقابل تغییری به عنوان فرمولهای دینی در ذهن آنها نقش میبندد و بر اساس آن فکر میکنند، حرف میزنند و رفتار میکنند و متأسفانه می خواهند بر اساس همان هم بقیه را تربیت کنند. لذا امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «لا تقسروا اولادکم علی آدابکم» یعنی بچه های خود را با تربیت قسری پیش نبرید! تربیت قسری به معنای تربیت با فشار است و درا دامه هم می فرمایند که این آداب شماست و الزاماً آداب دین نیست. همانطور که عرض شد افراد بر اساس فرمول ذهنی خود تصور میکنند که چارچوب دین همین است که آنها فهمیده اند! متأسفانه بر اساس همان، یک نظام تربیتی طراحی میکنند و کودک را در نوجوانی که سن به چالش کشیدن ارزشهای والدین است، تا مرز انکار تمام ارزشها میرسانند.
آنچه که میتوان از آن به عنوان تربیت دینی یاد کرد، این است که تربیت دینی در واقع تسهیل گر است و در جهت تسهیل و کمک به شکوفاسازی هدفمند و نظام مند استعدادهای فطری انسان حرکت می کند. در دین به شدت روی ظرفیتهای فطری در تربیت دینی تأکید می شود و این اعتقاد وجود ندارد که که انسان را میتوان ساخت بلکه در هر انسانی ظرفیت توسعه وجود دارد. اگر اینها شناخته شود با یک تربیت درست، ظرفیت اولیه وجودی فرد میتواند شکوفا شود. در واقع تربیت اصلاً تأسیسی نیست. این را هم باید در نظر گرفت که در بین روانشناسان افرادی وجود دارد که به صراحت میگویند که شما کودک را تحویل دهید و بعد از چند سال آنچه را که میخواهید، دریافت کنید. این ادعا مربوط به کسی است که ما فی الشرائط را بر ما فی الانسان ترجیح میدهد. یعنی میگوید انسان محصول شرایطی مانند والدین، رسانه، محیط و ... است. ولی سؤال این است که عوامل ما فی الانسان چه میشود؟ چیزی که گاهی اوقات میتواند تمام معادلات را به هم ریزد. لذا دین مبنای تربیت را ما فی الانسان قرار میدهد نه ما فی الشرائط. دین میگوید اگر شما میخواهید تربیت دینی داشته باشید، باید تسهیلگر شکوفا شدن فطریات باشید که در نتیجه آن، خود فرد آرام آرام شکوفا میشود. البته این کار نیازمند روش است. اینکه با چه روشی باشد و بر اساس اهداف، مبانی و الگوهای اسلامی باشد و نه الگوهای دینی، مهم است. مبانی تعریف و شناخت انسان و روشهای مواجهه او و تعیین سقف و کف ارزشها و ظرفیتهای انسان در ادیان، تابع شرایط و در واقع شرایع است، این اسلام است که یک مقداری دامنه را توسعه میدهد. لذا به نظر میرسد تربیت دینی با تربیت اسلامی متفاوت است. تربیت دینی نهایتاً منتهی به این میشود که مأخذ روش تربیتی را یک امر ماورایی به نام خداوند قرار میدهند اما نمیگویند که ممکن است این روشها و اسلوبها در شرایع مختلف، متفاوت باشد. برخورد تربیتی و تأثیر تربیت دینی در مکاتب و شرایع مختلف متفاوت است. شریعت حضرت موسی(ع) با شریعت حضرت عیسی(ع) متفاوت است در حالی که شناخت و محتویات ارزشی آنها مشترکاً توحید و معاد است. تربیت دینی اینها متفاوت است چون تربیت در بستر شرایط تعریف میشود اما آن چیزی که اسلام ارائه میکند، جامع تمام اینهاست لذا اگر نام آن تربیت اسلامی گذاشته شود، بهتر است.
اگر پذیرفته شود که تربیت اسلامی در واقع تسهیلگر رشد ظرفیتهای انسان است، خودبخود برای آن یکسری شاخصه باید قائل شد. اول اینکه تربیت اسلامی، تربیت تأسیسی نیست بلکه توسعه ای است. در واقع تربیت یعنی توسعه فطرت انسان ها. دوم؛ تربیت اسلامی، تربیت قسری نیست. اساساً تفاوت تعلیم و تربیت همین است که تعلیم را می توان با زور و به صورت سیستماتیک تحمیل کرد اما در مورد تربیت نمی توان این کار را کرد. ممکن است انسانی را با سیستم رام کنید ولی رام شدن طبیعت فرد با تربیت شدن او خیلی متفاوت است. رام شدن به معنی شکوفا شدن فطرت نیست بلکه نهایتاً فقط یک انسان مکانیکی خیلی معقول و مؤدب را درست کرده اید! این امر به آن معنی نیست که این انسان شکوفا هم شده است و دائماً زایش می کند. هدف تربیت اسلامی تولید انسان طبیعی است یعنی فرد با داشتههای خودش تربیت شود. همان که با «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» شناخته شده است. اگر «احسن تقویم» در مبنای تربیتی به خوبی شناخته شود و همان را آبیاری کنند، کار خودش را میکند. میتوان بر اساس تغییر شرایط یک انسان را معلول یا سالم متولد کرد، حتی میتوان ضریب هوشی او را دستکاری کرد و به لحاظ روانی شرایط را تغییر داد اما ما فی الانسان را نمیتوان مدیریت کرد.
مورد بعد این است که وقتی گفته می شود که تعریف حکمت همان «صیروره الانسان عالماً عقلیاً مضاهیاً للعالم العینی» است یعنی تربیتی مد نظر، تربیت عالم عینی انسان است نه تربیت عالم ذهنی او. آن عالم عینی اگر پرورش پیدا کند، بر این عالم ذهنی حاکم میشود لذا فطرت میتواند بر طبیعت حاکم شود. تربیت اسلامی با ادبیات متفاوتی با فطرت و طبیعت افراد برخورد میکند. متأسفانه در کشور با ادبیات و زبان فطرت میخواهند، طبیعت را رام کنند و با زبان طبیعت میخواهند با فطرت برخورد کنند و در نتیجه کار خراب میشود. فطرت و طبیعت هر کدام زبان خودش را دارد. در فرآیند تربیت اسلامی به شدت نسبت به تفکیک ادبیات و گفتمان بین این دو بُعد وجودی باید تفاوت قائل شد.
سوم اینکه در تعلیم و تربیت، مبادی، اهداف و روشها متفاوت است در حالی که در ایران میخواهند تربیت را با اسلوب تعلیم ایجاد کنند که سیاستی ناموفق بوده است. همین که گفته می شود وزارت آموزش و پرورش یعنی اول آموزش و بعد پرورش گفته می شود یعنی اینکه می خواهند با ادبیات آموزشی، فرآیند تربیت را مدیریت کنند. سؤال این است که پیامبر(ص) چطور جامعه را مدیریت کرد؟ با آموزش یا پرورش؟ چرا قرآن میگوید «وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهَ»؟ البته در جایی هم می گوید «وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهَ وَيزَكِّيهِمْ» که اینها مربوط به دو سطح از وجود انسانها است. یک گروه از انسانها هستند که اینها مرحله هدایت بعد از هدایت را طی میکنند، لذا اینها میشوند «وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهَ وَيزَكِّيهِمْ»، تزکیه آخر این آیه با تزکیه ابتدای آیه قبل خیلی متفاوت است کما اینکه تعلیم اینها هم در دو مقطع خیلی متفاوت است. یک تعلیمی بعد از تعلیم دارید و یک تزکیه ای بعد از تزکیه. در کدام روش تربیت اسلامی میتوانید اثری از این نکته ظریف پیدا کنید؟ لذا همیشه تصور میشود که با افزایش دانش افراد، الزاماً خصوصیات درونی و تربیتی آنها هم تغییر می کند ولی این اتفاق نمیافتد.
خصوصیت دیگر تربیت اسلامی این است که به شدت متناسب با نردبان رشد اتفاق میافتد. اسلوب تربیتی برخی از افراد این است که به زور میخواهند سطح تربیتی مربوط به نوجوانی را به دوران کودکی برده و به افراد تحمیل کنند. روش تربیت اسلامی مبتنی بر فرآیند رشد است. در حال حاضر معتبرترین نظریه رشد مربوط به پیاژه است. او میگوید مسئله شکل گیری اخلاق در انسانها به تبع فرآیند شناختی و متناسب با نردبان رشد است. کودک در یک سنی اصلاً نظامات ارزشی به مفهوم بزرگان را نمیفهمد و درکی از راست و دروغ به آن معنا ندارد. متأسفانه به او میگویند که دروغگو دشمن خداست در حالی که اصلاً او معنای دشمنی را هم نمیفهمد! موضوع نردبان رشد در منطق دینی کاملاً رعایت شده است.
مورد بعد این است که در بستر تربیت اسلامی استمرار و پویایی، شرط لازم است و فرآیند آن یکدست و پیوسته است. امروزه یکی از بحرانهای تربیتی موجود در نسل جدید که زیرساخت روانشناختی دارد مسئله تجربه اسلوبهای تربیتی متضاد است. مثلاً بچههایی که غیر از خانه پدری در خانه مادربزرگ رشد یافته است و بعداً در مدرسه، جامعه و رسانه جنس های دیگری از روشهای تربیتی را تجربه میکند! خروجی این جهت گیریها و روشهای مختلف تربیتی، انسان را به مرز جنون میکشاند. تجربه محیطهای مختلف تربیتی یکی از عوامل اختلال، پرخاشگری و ناهنجاریهای رفتاری، روانی و اجتماعی عصر فعلی است. ولی تربیت اسلامی یک تربیت مستمر و پیوسته است. به طور مثال امام حسین(ع) بین مسئله تعلیم و تربیت تفاوت میگذاشتند. معلمی به یکی از فرزندان حضرت یک سوره قرآن را در کلاس آموزش داد. این بچه که نزد امام آمد و سوره را خواند، امام(ع) یک پاداش کلانی بابت این تعلیم به معلم پرداخت کرد. اصحاب پرسیدند چرا این همه پاداش دادید؟ حضرت فرمود که اینها در برابر کاری که او انجام داده است، خیلی کم است. ولی ایشان برای تربیت، بچه خودش را به دیگری نمیسپارد. همین امام که برای تعلیم 1000 دینار پاداش میدهد بچه خودش را برای تربیت به مدرسه نمیسپارد لذا روز عاشورا بچههای خودش را هم همراه خود میبرد. چون آن مطاع، آموزشی نیست و با آموزش منتقل نمی شود. در آن مطاع چشم و گوش کار میکند نه زبان. امام بچهها را عمداً با خود برد چون دیدن این صحنه ها بچهها را تربیت میکند.
دیگر آنکه تربیت اسلامی عینی و عملی است و به شدت پراگماتیست است وانتزاعی عمل نمیکند مگر زمانی که افراد به آن رشد مورد نظر رسیده باشند. لذا به صورت رفتاری است و در فرآیند تربیت اسلامی، درونی شدن مفاهیم اتفاق میافتد یعنی انسان فرصت کافی برای هضم دریافتهای خود را دارد. این روش آموزشی و تربیتی در حال حاضر در دنیا با روشهای خاصی که البته برخی از معیارهای آن غلط است در حال انجام است مثل روش مونته سوری که در مهدکودکها در حال توسعه است و متأسفانه هم جذاب و هم کاربردی و عینی است. در این روش ها کاملاً خروجی کیفیت عملکرد تربیتی، قابل پیش بینی است یعنی میتوانید پیش بینی کنید که بچه در سن 6 سالگی توانایی انجام چه کاری را دارد؟ امام باقر(ع) در زمانی که حدود 5 سال داشت، در مجلس یزید، وقتی یزید از ایشان خیلی خوشش آمد، به بچه خود رو کرد که با او در اینجا کشتی گیر تا سر همه گرم شود و بعد رو به امام باقر(ع) کرد و گفت با بچه من کشتی میگیری؟ امام باقر(ع) به او گفت به هر کدام یک کارد دهید! این نتیجه روش تربیتی امام حسین(ع) است. این کار امام باقر(ع) به خاطر امامتش نیست. ایشان در اینجا در نقش یک کودک طبیعی خودش را نشان میدهد. کدام فرآیند تربیتی در کشور میتواند یک فردی را به حدی درونی سازی کند که در موقعیت مقتضی یک عکس العمل زیبا، درست و متناسب داشته باشد؟ این بچه یک فرآیند تربیتی را در کربلا گذرانده است که در اینجا میگوید خنجری به من و خنجری به او دهید! یعنی می گوید در اینجا بچه بازی نیست و بچه جنگ است.
سه عرصه شناخت، هیجان و رفتار در فرآیند تربیت اسلامی مورد توجه است در حالی که در بسیاری از موارد، متأسفانه بیشتر تربیتِ هیجان محور صورت می گیرد. در حال حاضر یکی از بحرانهای جامعه این است که به شدت هیجان محور است و مردم با تولید یک هیجان برانگیخته میشوند. در حالی که در این بین غیر از هیجان، شناخت و مدیریت رفتار را هم باید در نظر گرفت. لذا وقتی خدا پیامبر(ص) را برای تربیت مردم میفرستد، به او میگوید که «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ» یعنی سطح حکمت، سطح جدال و سطح هیجان در سه مقوله قابل دسته بندی هستند و هر کدام جای خود را دارد.
تربیت اسلامی متناسب با زیرساختها و ظرفیتهای روانی افراد است. یعنی در تربیت اسلامی دقیقاً توجه می شود که انسانی که مخاطب این سطح از تربیت است واجد سلامت روانی هست یا نیست؟ در حالی که در روشهای تربیتی در کشور اساساً ارزیابی ظرفیتهای روانی افراد مورد توجه نیست.
نکته بعد در رابطه با موضوع هوش است. در حال حاضر در دنیا فرآیند هوش را در یک پیوستار هفتگانه از هوش منطقی و ریاضی گرفته تا هوش حرکتی، هوش موسیقایی، هوش معنوی، هوش هیجانی، هوش اخلاقی و هوش کلامی تقسیم کرده اند. میگویند هرکدام از اینها یک توانایی درونی انسان است و هر انسانی حداقل سه مورد از اینها را باید داشته باشد. به ظرفیت هوشی افراد در تربیت دینی توجه میشود یعنی کسی که ظرفیت هوش هیجانی او پایین است، سطح انتظارات از او را در تربیت پایین قرار میدهند و او را با معیار یک فردی که ظرفیت هوش هیجانی او نرمال است، هماهنگ نمیکنند و یک جا قرار نمیدهند. معمولاً این کار در تربیتهای جامعه، حتی بین بچههای خود خانواده ها اتفاق نمیافتد.
هوش هیجانی در واقع به نوعی تجلی همان عنصری است که نام آن را ظرفیت طبیعی و فطری افراد میگذارند. در حالی که الآن مقیاس گذاشته اند و میتوانند اندازه هوش هیجانی افراد را محاسبه کنند، ولی در نهادهای تربتیتی ایران هیچگاه توجه نمی شود که تربیت صورت گرفته، اساساً با ضرایب هوشی افراد تطبیق دارد یا خیر؟
دانش امروز روی آنچه که به عنوان فطرت شناخته می شود، حساب باز کرده و در حال رسیدن به آن است. فروید شاید توانسته باشد فقط روی اولین درجه تأثیرگذار از هیجانات انسانی که شهوت است، کار کند. در سنت اسلامی گفته می شود انسان بین غضب، شهوت و وهم قرار دارد و اگر اینها متعادل باشد ملکه عدالت ایجاد میشود. تعادل قوه غضب، شجاعت، تعادل قوه شهوت، عفت و تعادل قوه وهم، حکمت است. علوم جدید به مرور به سمت این مبانی پیش میرود هر چند خودش نخواهد.
وظیفه مسئولان، سمنها، نهادهای آموزشی و پژوهشی در تقویت تربیت دینی فرزندان در خانواده چیست؟ و راهکار پیشنهادی شما در این خصوص چه میباشد؟
اساساً عرصه تربیت، عرصه آزمون و خطا نیست. شاید برای شیوههای آموزشی بتوان روش آزمون و خطا را پیاده کرد ولی عرصه تربیت، عرصه مناسبی برای آزمون و خطای انسانها نیست چون قابل تکرار نیست. در فرآیند تعلیم ممکن است اگر اختلالی ایجاد شود، با تعلیم چیزی به جای آن آورند ولی در فرآیند تربیت چون تکرارناپذیر و یک امر بسیط مستمر است، در هرجایی از آن خللی ایجاد شود، همان خالی میماند و دیگر نمیتوان جای آن را پر کرد. لذا اولین توصیه این است که در مقوله تربیت در محیط خانه، مدرسه و جامعه بازی و آزمون و خطا صورت نگیرد.
دومین مورد این است که حوزه تربیت باید از حوزه تعلیم تفکیک شود. اینکه مبانی دینی میگوید که نصیحت را کنار گذاشته یا حتی الامکان نصیحت نکنید، به این دلیل است که نصیحت، ادبیات تعلیم و تذکر است و منتهی به تربیت نمیشود. ممکن است نصیحت یک فردی را رام کند اما آرام نمیکند. لذا اگر افراد در زندگی اینها را جدا کنند و بچه درک کند که پدر و مادر را در لباس مربی با پدر و مادر در لباس معلم، جدا کنند، بسیار مفید خواهد بود. بچه باید درک کند که زمانی که پدر و مادر با زبان تربیت با او رفتار میکنند چه شکلی هستند و زمانی که در حال تعلیم هستند، چه شکلی هستند. چون اگر اینها مخلوط شود و بچه پدر و مادر را در نقشهای مختلف ترسیم کند، یک هیولا از آنها درست میشود. چون پدر و مادری که با آموزش ها و گفته های خود عمل نکند، روی بچه تأثیر بدی خواهد گذاشت ولی اگر بچه این دو بخش را هم از تفکیک کند و متوجه باشد که پدر و مادر هم انسان هستند و ممکن است خطا کنند، مشکلات کمتر خواهد شد.
همچنین دامنه تعلیم و تربیت باید به سمت تربیت یا بازتربیت والدین پیش رود. یعنی باید برای اصلاح فرآیند تربیت، یک قدم عقب نشینی کرد و روی والدین هم کار کرد. باید یک بسیج همگانی در کشور برای تربیت والدین تشکیل شود. خیلی از والدین مخصوصاً والدین جوان، وقتی متوجه شوند که مشکل خودشان کجاست، به این روش تربیتی تن میدهند. به جای اینکه دائماً از والدین خواسته شود که بچه هایشان را تربیت کنند، باید گفته شود که چطور خود والدین تربیت شوند؟
بحث مدیریت هیجان هم یکی از محورهای تربیت است که اگر این مهارت به افراد آموزش داده شود، شاید بتوان گفت که یک گام بزرگ در تربیت برداشته شده است.
رسانهها در تربیت دینی فرزندان چه اثرات مثبت و منفی دارند؟
رسانه یک ابزار است. در بی تربیت کردن یا آسیب زدن به مبانی تربیتی در انسان هم خیلی میتواند نقش داشته باشد ولی به نظر میرسد روی رسانه به اندازه رسانه حساب باز نشده است. وظیفه رسانه برقرار کردن سطحی ترین لایه آگاهی رسانی و خبررسانی به انسانهاست. از خبر نباید انتظار فرآیند عمیقی مثل تربیت را داشت. لذا از رسانه نباید خیلی ترسید و نباید هم خیلی به آن امیدوار بود. رسانه نمیتواند جایگزین تربیت شود و یا فرآیند تربیت را در دست گیرد. البته ممکن است به خاطر کثرت و انباشت اطلاعات توسط رسانه، فردی مغز انباشته ای پیدا کند ولی معلوم نیست که قلب انباشته ای هم پیدا کند! مخاطب تربیت قلب افراد است و مخاطب تعلیم مغز افراد است. لذا حافظ میگوید :
خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز / پیش از آنی که شود کاسه سر خاک انداز
یعنی آنچه که در کاسه سر ریخته میشود که همان محصول تعلیم است، خاک انداز میشود اما اگر در کاسه ای زر ریخته شود و در بستر تربیت درونی سازی شود، میماند. رسانه بیشتر با کاسه سر کار دارد. در رسانه از طریق ارتقاء آگاهی و یک مقدار تولید هیجان برای فرد، انگیزه ایجاد می شود تا رفتاری را انجام دهد ولی اگر با همان انرژی توسط رسانه جهت گیری معکوس برای انجام همان فعل هم اتفاق افتد، تأثیرش برابر است! یعنی با رسانه میتوانید یک کسی را وادار به کاری یا وادار به ترک آن کنید. این دو مقوله، تربیت محسوب نمی شود.
برای برطرف کردن آسیب های فضای مجازی که در اثر علاقه بیش از حد کودکان به وجود آمده است، چه باید کرد؟
باید به جای اینکه دائماً دغدغه خانواده کنترل ما فی الشرایط باشد، باید نظام کنترلی درونی ما فی الانسانی را تقویت کرد. ممکن است باور کردنی نباشد ولی امروز بر اساس همین کار میکنند و نام آن را «قدرت تعویق خواستههای تکانش ها» گذاشته اند و خیلی هم آزمایش میکنند. مثلاً به تعدادی کودک شیرینی میدهند و بعد به آنها میگویند که می توانید این بشقاب شیرینی که در آن سه عدد نان خامه ای هست را الآن میل کنید ولی اگر یک ساعت صبر کنید و نخورید، شش عدد شیرینی به شما داده می شود و بر اساس همین موارد، تاب آوری کودکان را اندازه گیری میکنند. کودک اصلاً مفاهیم اخلاقی را نمیفهمد. اندازه میگیرند که آیا کودکان قدرت تعویق خواستهها و محرک های خود را دارند یا خیر؟ تجربه کردند که یک گروهی از بچهها شروع به خوردن میکنند و تعداد اندکی نمیخورند و صبر میکنند و میگویند یک ساعت دیگر شش عدد میشود. گفته می شود که بچههایی که در تعویق انگیزهها و خواسته های خود قدرت بیشتری دارند، مدیران موفق آینده هستند. از نظر علمی هم ثابت شده است. دین، نام تعویق خواسته را تقوا میگذارد و به کودک میگوید که این فطرت طبیعی یک انسان است و آموزشی هم نیست. شما میتوانید به نحوی خودتان را کنترل و تقویت کنید که در برابر تکانه توان مقاومت داشته باشید. فضای مجازی که در اختیار بچههاست حتماً محرک است و مطالب بد هم دارد؛ در مقابل اول باید تلاش کرد که حتی الامکان عوامل محرک و دامنه تحریک بچهها کم شود و فضا و شرایط، محرک نباشد برای اینکه نمیتوان مسئله را فقط به میزان تاب آوری افراد واگذار کرد. پس قاعدتاً عقل میگوید که در هر حدی که امکانپذیر هست، دامنه محرک ها را باید کاهش داد. اما نباید به آن اکتفا کرد و باید فرض بر این گذاشته شود که افراد قادر به کنترل محرکهای بیرونی نیستند و باید برای آن برنامه ریزی کرد. راهی غیر از این نیست که همزمان با فرآیند رشد به بچه آموزش دهید که میتواند در پرداختن به محرکهای بیرونی با یک مقدار تعویق مقاومت کند. در واقع نکته این است که یک مقدار تعویق لازم است نه اینکه کلاً تعویق باشد! متأسفانه در روش های تربیتی در جامعه معمولاً صفر یا صد عمل می کنند. اگر کمی هم بین فرد و آن محرک، تأخیر و تعویق ایجاد شود، باز هم به معنای برنده شدن است. نظام تربیتی یعنی نظام استفاده از انرژی خدادادی فطری به نفع رسیدن به یک هدف درست. همین اندازه که فرد یاد گیرد و با خود تمرین کند که چه مقدار میتواند میلی که در او ایجاد شده است را به تعویق اندازد نه آنکه لزوماً حذف کند، به مرور قدرت پیدا میکند. مثل بلند کردن وزنه است؛ افراد برای بلند کردن وزنه یک مقداری انرژی مصرف می کنند تا انرژی ذخیره شود، در واقع ظاهراً فرد انرژی مصرف میکند ولی در حال ذخیره انرژی در عضلات خود است. متأسفانه نمی گذارند که ذخیره سازی شود و مدام فرد را روی سکو میبرند و میگویند وزنه را بلند کن! اگر هم بلند کند، روی خود میاندازد!
برای انجام این تعویق شما چه راهکاری در ذهن دارید؟
تمرین، تمرین، تمرین! در ابتدا باید ارزیابی اولیه صورت گیرد. همانطور که نیاز است که فرد برای تنبلی چشم، آزمایش دهد، یک آزمایش هم برای مهارت کنترل و تعویق تکانه نیاز است. اگر مهارت کنترل تکانه بچه ضعیف باشد یعنی باید بیشتر روی کنترل محرکهای بیرونی کار کنید. البته هر بچه ای هم باید نسخه خود را داشته باشد. متأسفانه نظام تربیتی در کشور بسیط است و برای همه یک بسته تربیتی استفاده می شود. سردرگمی موجود هم نتیجه همین رویکرد است.
فقدان توجه والدین به فضای مجازی چقدر میتواند خطرساز باشد؟ والدین با چه راهکارهایی میتوانند فضای مجازی را برای فرزندان کنترل کنند؟
باید مشخص شود که روی چه والدینی حساب باز شود؟ والدینی که کودکانی بوده اند که با همین مشکلات مواجه بوده اند نباید فرض شود که واجد صلاحیت، کفایت، قدرت و انگیزه برای تربیت فرزندان هستند! بخشی از والدین امروز، محصول فقدان توجه به نکات تربیتی توسط والدین خود هستند یعنی یک چرخه معیوبی دائماً تکرار میشود و چون بر اساس محصول مرحله قبل برنامه ریزی میکنند، این چرخه را نمی توانید در جایی قطع کنید و از والدینی که خودشان فاقد مؤلفههای درست تربیتی هستند، برای کمک به والدین فردا کمک گیرید. لذا به نظر میرسد که باید فرآیند تربیتی را یک قدم عقب تر برده و سوزن کار را روی والدین قرار دهید نه روی کودکان! مثلاً در رابطه با بحث ازدواج دائماً اصرار میکنند که فرآیند ازدواج محصول تصمیم دو جوان است اما هیچکس نمیگوید که والدینی که در این بین آگاه نیستند، چه بلایی بر سر بچههای خود می آورند؟ باید یک نظام تربیتی و پرورشی برای والدین گذاشته شود و وقتی اینها به توانایی و توانمندی رسیدند، خودبخود محصول آنها هم محصول درستی میشود! ولی وقتی آنها را در حالی که فاقد توان، انرژی، انگیزه و معلومات هستند، در یک چرخه تخصصی شریک کنید در واقع معضل را پیچیده تر کرده اید! پیامبر(ص) از جایی عبور میکردند و دیدند که بچهها بازی میکنند، به فکر رفتند و گفتند وای از بچههای آخرالزمان به خاطر پدران و مادرانشان! اصحاب سؤال کردند که به خاطر کفر و شرک پدران و مادران؟ فرمودند: خیر، پدران و مادران مسلمان هستند اما کفایت و صلاحیت تربیت این بچهها را ندارند. حضرت سه شاخصه مطرح فرمودند؛ اولین شاخصه این است که به فرزندان خودشان تعلیم درستی نمیدهند و اگر بچهها خودشان به دنبال آگاهی میروند، جلوی آنها را میگیرند و به سطح پست از فرزندانشان قانع هستند یعنی به حداقل و کف ظرفیت قانع هستند. پدر و مادری که توانایی و کفایت تربیت را نداشته باشد اگر توجه هم کند، به کف شرایط تربیتی توجه میکند نه سطح آن. شما با ادبیات سطح تربیت با آنها صحبت میکنید و فکر آنها حداکثر روی کف تربیت و روی سلسله نیازهای فیزیولوژیک است. لذا وقتی پدری با بچه مشکل پیدا میکند و از او پرسیده می شود که چرا ارتباط شما اختلال دارد؟ پاسخ می دهد که چه میخواست که برای او تهیه نکرده است؟
اگر از خود والدین هم سؤال شود که قدرت مهار تحریک آنها چقدر است و چقدر میتوانند به تعویق اندازند، معلوم می شود که تاکنون به آن فکر نکرده اند که دامنه تحریک آنها چقدر است؟ به مردم گفته می شود که در زمان تحریک، توقف کنید ولی نمیگویند که در چه درجه ای باید ترمز را کشید؟ لذا وقتی به درجه 100 میرسد، میفهمند که باید ترمز کنند. مثل فردی که مشکل دوربینی دارد و تا زمانی که به دیوار برخورد نکند، ترمز نمیکند! در حالی که اگر کنترل شود و آلارم زده شود و هرکسی زنگ آلارم خود را داشته باشد، در خیلی از موارد، موضوع در مراحل اولیه قابل کنترل است. لذا مسئله استغفار و توبه در فرآیند تربیتی و نه تعلیمی تعریف شده است. فرآیند توبه یک فرآیند کاملاً تربیتی است. در مجامع دینی توبه را دائماً در ادبیات اخلاقی استفاده میکنند در حالی که توبه یعنی فرد در مقاطع مختلف از یک فرآیند، قدرت ترمز خود را چک کند.
در حال حاضر در فضای مجازی حتی در خیلی از سایتهای علمی یا خبری خارجی، وجود محتوای مستهجن امری عادیست و گاهی کودکان مجبور به نظاره آن می شوند. این را چه باید کرد؟
همین که حس کند مجبور است، مهم است. اپیکور میگوید تلقی انسان از رویدادها از خود رویدادها مهمتر است. همین که انسان در مواجهه با چیزی احساس کند که مجبور است که این را مشاهده کند، خوب است. گاهی اوقات افراد با هیجانات درست خود هم بیگانه هستند و خودآگاهی ندارند. در حال حاضر در دنیا خودآگاهی را جزء مهارتهای زندگی گذاشته اند. بدترین بلاها بر سر افراد میآید به خاطر اینکه در آن مقطع خودآگاهی ندارند. روایت میگوید وقتی انسان یک کار زشتی انجام میدهد، روح ایمان از او فاصله میگیرد و وقتی کارش تمام میشود، دوباره برمی گردد. اگر بچه به این درک نائل شود که در موقعیت تحریک یک چیزی می رود و وقتی او کنترل میکند، برمی گردد، بزرگترین عامل برای کنترل اوست.
همچنین اگر انسان به همین اندازه متوجه شود که آنچه را مشاهده میکند، مجاز است و واقعیت نیست، یک کمک مضاعف است. امروزه فرآیند ذهنی شدن به شدت جامعه را تهدید میکند و بزرگترین خطر فضای مجازی برای انسان در مقوله تربیت، ذهنی کردن افراد است. ذهنی شدن یعنی اینکه فرآیند واقعی و حتی فیزیولوژیک فرد تابع تخیلات او میشود. یعنی افراد به مرحله ای میرسند که حتی تحریکات جنسی آنها هم ذهنی میشود و بدون اینکه هیچ اتفاق خارجی صورت گیرد، فرد به لحاظ ذهنی ارضاء میشود. این را در کنار این روایت قرار دهید که میگوید نگاه به نامحرم، زنای چشم است. لذا انسان در طول یک روز میتواند هزار بار زنا کند، بدون اینکه هیچ تحریک خارجی اتفاق افتاده باشد. این مسئله را پیامبر(ص) در 1400 سال پیش گفته است که من بر 3 چیز از امت خود نگران هستم؛ کسب حرام، ریا و شهوت خفیه. شهوت خفیه آن بلایی است که فضای مجازی بر سر مردم میآورد. یعنی در زمانی مردم وقتی به لحاظ جنسی تحریک میشدند، با یک ارتباط بیرونی یا حتی یک متلک، ارضاء می شدند ولی الآن باید در ذهن خود 100 بار تجربه یک ارتباط کثیف را ایجاد کنند و سیر هم نمیشوند. وقتی کودک در برابر چنین رقیب خطرناک برای عالم واقع قرار دارد، راهش این است که به شدت به سمت واقعیت گرایی روید. پراگماتیسم در غرب اشکالات زیادی ایجاد کرده است ولی منافعی هم داشته است. پراگماتیسم یعنی اینکه انسانها یاد گیرند که از عالم واقع خارج نشوند و نتیجه و خروجی را کنترل کنند. مثلاً در آمریکا هر چقدر مقدمه چینی کنید، در انتها فرد می پرسد که آخرش چیست؟ باید بچه ها مهارت تفکر نقاد و واقعیت نگری را کسب کنند. یعنی به شدت نیاز است که مردم توانایی تفکیک تصورات مجازی و واقعیتهای خارجی را کسب کنند. اگر فردی به اینجا رسد که فضای مجازی، مجازی است، به اندازه مجاز از آن لذت میبرد و به اندازه مجاز هم گناه میکند ولی اگر ذهن انسان عالم مجاز شد، رفتار انسان هم بر اساس آن اسلوب مجازی شکل پیدا می کند.
وظیفه مسئولان، سمنها، نهادهای آموزشی و پژوهشی در تقویت تربیت دینی فرزندان در خانواده چیست؟ و راهکار پیشنهادی شما در این خصوص چه میباشد؟
مسئولین علیرغم اینکه در مواجهه با بحث فضای مجازی تلاشهای زیادی میکنند و فعالیتهای زیادی دارد اتفاق میافتد ولی تقریباً میتوان گفت دغدغه آنها خیلی سطحی است و اصلاً در این موضوع نگرش تربیتی ندارند و بیشتر دغدغه کاربرد و در حد رفتارهای بیرونی و مظاهر را دارند. در حال حاضر کسی دغدغه تربیتی ندارد و باید راجع به مسئله ارتباط تربیت با فضای مجازی خیلی جدی تر بحث شود. در حال حاضر حتی خروجی مقابله با فضای مجازی هم تأثیرات تربیتی پایدار تولید میکند.
در موضوع فیلترینگ تلگرام هم چون دغدغه تربیتی نیست مثل یک شخم سطحی است. از آن طرف می خواهند مردم را کوچ دهند و از آن طرف ملت میخواهند لجبازی کنند. وقتی نمیتوانید شرایط را کنترل کنید، یا باید تسلیم شوید و یا باید مسیر را عوض کرد. در مجموع همیشه خروجیهای سیاسی و اقتصادی و ... بررسی میشود ولی به نظر میرسد که دغدغه تأثیرات تربیتی در انتهای لیست قرار میگیرد.
در این مقوله نیاز به پژوهشهای عمیق است. البته همیشه نباید انتظار داشت که دستگاههای پژوهشی چیز جدیدی را تولید کنند بلکه اگر استقصاء و استقراء هم کنند، نکات خوبی را به دست میآورند. چون حتی اگر در ایران هم این کار نشود، در دنیا به خیلی چیزها در این زمینه رسیده اند و باید آنها را تبدیل به تکنیک کرد. مشکل بزرگ برخی از پژوهشها در کشور این است که در عالم ذهن میماند و در عالم عین تأثیر و خروجی ملموس ندارد. باید گروهی شروع کنند و اینها را به تکنیکهای عملیاتی و کاربردی در خانه و جامعه تبدیل کنند.
سؤال مهم این است که چه کسی را باید مسئول دانست؟ اولین لایه مسئولیت متوجه شخص است. حتی خداوند میفرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» باید سلسله مسئولین را مرتب چید. اول گوش، بعد چشم، بعد دل و خود فرد هستند. بعد از آنها والدین فرد، همسر، هم محلی، جامعه و مسئولین هستند. اگر دغدغه مشترک بین این سطوح ایجاد شود، بزرگترین اقدام است. اگر مسئله عمق تربیتی تبدیل به گفتمان شود، خیلی از مسائل حل می شود. متأسفانه اساساً دغدغه تربیت که اینقدر مهم است، تبدیل به گفتمان نشده است و حتی خیلی از اوقات خود پدران و مادران هم دغدغه تربیت ندارند و تلقی خیلی از والدین از فرآیند تربیت، یک اتفاقی مثل بلوغ است و میگویند وقتی که بچه 17-16 ساله و بالغ شد، تربیت شده است.
عامل جامعه و والدین عوامل انحصاری بر تربیت نیستند بلکه عامل سومی به عنوان عامل قابلی در این بین وجود دارد که به ظرفیتهای روانی، معنوی، زیستی، فرهنگی و اجتماعی مخاطب برمی گردد. لذا اگر قرار باشد بحث والدین به عنوان یک عامل در کنترل تأثیرگذاری رسانه در نظر گرفته شود، بدون توجه به آن بُعد قابلی، نتیجه ای حاصل نمی شود. مثلاً در کشور در رابطه با اعتیاد نهادها و دستگاه های مسئول زیادی هستند و همه هم باید پاسخگو باشند و درگیر هستند ولی ظاهراً در این فرآیند تنها عاملی که نه پاسخگو است و نه مشارکتی دارد، خود معتاد است. در حالی که مخاطب همه این نهادها اوست ولی کسی توجه نمیکند که نقش او در این بین چیست؟ لذا وقتی مشکلی ایجاد میشود میبینید که همه به جان هم میافتند و او هم کار خودش را انجام میدهد! در واقع درگیری اینها این طرف است و آن آقایی که خودش عامل ایجاد این مسئله هست، کار خودش را میکند و ادامه هم خواهد داد. لذا حتماً باید عامل سوم یعنی ظرفیت کسی که قرار است این اقدامات در مورد او صورت گیرد، لحاظ شود.
اگر روند تربیت دینی در کشور همینطور ادامه پیدا کند، آینده را چطور پیش بینی می کنید؟ گاهی اوقات صحنه هایی در فضای مجازی از جوانان دیده می شود که خبر از یک آینده نگران کننده می دهد. مثلاً افرادی زیادی کلیپ های عجیب یا مستهجن از خود درست کرده و در اینستاگرام می گذارند و عجیب است که فالوئرهای در سطح میلیونی درکشور دارند و از این طریق درآمد تبلیغاتی دارند!
با این روند، شاید آینده خیلی خوشایند نباشد. یکی از آسیبهای فضای مجازی این است که زمینه ای فراهم شده است تا بعضی از افراد بیمار خود را عرضه کنند. در واقع بسیاری اوقات در فضای مجازی با مجرم مواجه نیستید بلکه با بیمار مواجه هستید. جامعه ظرفیت و مهارت روانی کافی برای مواجهه با اینگونه موارد را ندارد. آن فرد بیچاره مریض است که این کار را میکند و مریض تر از او، آن 50 هزار نفر هستند که او را دنبال میکنند.
نکته ای که به تجربه ثابت شده است این است که باید دامنه اختلالات شخصیتی را از چارچوبهای قضاوت اخلاقی دور کرد. اینها دو مقوله متفاوت است؛ غالب این افراد اگر مورد تحلیل روانشناسی قرار گیرند، اختلالات شخصیتی یا اختلال سلوک دارند. در دنیا اینگونه افراد را بستری میکنند و مدتی آموزش میدهند. یعنی اصلاً قضاوت اخلاقی یا حتی قضاوتهای قانونی درباره آنها هم نمیکنند و میگویند این بدبخت باید درمان شود. مثلاً در آمریکا یک فرد ناهنجار را به بیمارستان یا زندان میبرند و در آنجا رفتارهای بد او را با رفتارهای درست جایگزین میکنند. مثلاً مانند یک میمون به او آموزش میدهند که برای ارضای خواسته هایی که دارد، میتواند کار دیگری را انجام دهد و نیازی نیست که در خیابان لخت شود.
متأسفانه در جامعه ایران در خیلی از موارد می خواهند یک اختلال شخصیتی که نیاز به درمان دارد را با قضاوت اخلاقی و موعظه یا با چوب مجازات قانونی درست کنند. اگر این ترتیب و تشخیص درست اتفاق نیفتد، بحران ایجاد میکند. پشت رفتارهای افراد همیشه یک انگیزه و افکاری وجود دارد و رفتار محصول افکار و هیجانات است. اگر موضوع به دست یک کارشناس داده شود، میتواند مشخص کند که فردی که برهنه میشود و در خیابان راه میافتد، ممکن است با یک کوه از احساس حقارت و ذلت و دیده نشدن و یا با کوهی از خواستههای سرکوب شده مواجه است و یا اختلال نارسیسیسم یا خودشیفتگی دارد و کارهایش عمدی نیست. این فرد نه نیاز به مجازات قانونی و نه نیاز به توصیه اخلاقی دارد بلکه نیاز به روان درمانی دارد. متأسفانه در سطح جامعه به لحاظ زیرساختها و کفایت روانی، بحران وجود دارد.
با این وضعیت شما آینده را چطور میبینید؟ راهکار شما چیست؟
با این روند افسارگسیخته می توان گفت که نسل بعدی قربانی بزرگ این اتفاق خواهد بود. البته در کنار این اختلال و این وضعیت نامطلوب خروجیهای سالم هم کم نیستند. در همان فضای مجازی اتفاقات خیلی خوبی هم میافتد. کم است ولی وجود آن حکایت از این دارد که میتوان روی کم، سرمایه گذاری بیشتری کرد. شاید گاهی اوقات به جای درگیر شدن با زیاد، اگر آن انرژی برای پرورش کم ذخیره شود، آن هم زیاد میشود. یعنی گاهی اوقات به خاطر بی توجهی، برّههای جامعه را به دست گرگ داده و برای خرید تفنگ هزینه می کنند. اگر انرژی و منابع به جای خرید تفنگ برای کشتن گرگ، برای کشیدن یک دیوار درستی به دور گوسفندان خرج شود، شاید این گرگ به گله حمله نکند.
خلاصه راهکارها:
1- در حوزه تربیت دینی باید افرادی به کار گرفته شوند که توان تمایز بین فهم دین و دین را داشته باشند و فهم خود را عین دین تلقی نکنند که سبب به بیراهه رفتن امر تربیت دینی نشوند.
2- در روش های تربیتی باید عوامل و شرایط انسانی نسبت به عوامل غیرانساتی در اولویت قرار گیرد.
3- تربیت فرزندان باید پیوسته باشد و توسط خانواده مدیریت واحد شود تا جلوی بحران روانشناختی موجود در نسل جدید که ناشی از تجربه اسلوب های تربیتی متضاد در جامعه، رسانه، مدرسه و خانواده است، گرفته شود.
4- شیوه تربیت در کشور باید براساس روانشناسی رشد کودکان، طراحی و اجرا شود.
5- باید رویکرد عینی و عملی و درونی سازی مفاهیم در فرایندهای تربیتی کشور تقویت شود.
6- سه عرصه شناخت، هیجان و رفتار باید در تربیت دینی مورد توجه باشد.
7- در حال حاضر تربیت هیجانی بیشتر استفاده می شود؛ از اینرو آموزش مدیریت هیجان در کشور باید توسط مسئولین برنامه ریزی شود.
8- دامنه تعلیم و تربیت باید به سمت تربیت یا بازتربیت والدین پیش رود و فقط فرزندان مخاطب تربیت نباشند.
9- باید از روشهای جدید بینالمللی و تجربههای موفق جهانی برای استفاده در زمینه تربیت دینی استفاده شود.
10- در انتخاب مسئولانِ حوزههای تربیتی باید از عنصر آزمون و خطا شدیداً پرهیز شود و مناصب به دست افراد صددرصد مطمئن و خبره سپرده شود.
11- والدین برای جلوگیری از آسیب های فضای مجازی باید در کنار کاهش شرایط تحریک در محیط و بدون اکتفا به نگاه سلبی، روی افزایش «قدرت تعویق خواستههای تکانش ها» در فرزندان کار کنند.
12- فرزندان باید درک کنند که در موقعیت تحریک در فضای مجازی، حالت بدی در آنها ایجاد می شود و بعد از آن، این حالت در آنها از بین می رود. لذا آموزش و یادآوری این موضوع، عامل کنترل خوبی برای آنها خواهد بود.
13- مرز بین واقعیت و مجاز باید برای کاربران فضای مجازی آموزش داده شود تا جلوی فرآیند ذهنی شدن جامعه به این معنا که به تدریج زندگی واقعی و حتی فیزیولوژیک فرد تابع تخیلات او میشود، گرفته شود.
14 -دغدغه مسئولین در مورد فضای مجازی باید به ابعاد تربیتی هم تسری یابد و به ابعاد سیاسی و کاربردی محدود نشود.
15- مسئولان باید در مورد بسیاری از معضلاتی که در فضای مجازی وجود دارد، نگاه روانشناسانه را جایگزین نظارت اخلاق گرایانه و قانونی کنند چرا که بسیاری از افراد در این فضا دچار بیماری-های شخصیتی هستند.
پرهیز از عنصر آزمون و خطا در تعیین مدیران حوزه تربیتی
سلسله گفتگو های کارشناسی با موضوع چالش های تربیت دینی در خانواده
خانواده را نخستین هسته هویتی آدمی میدانند؛ مجموعهای که انسان اولین تجربههای دادوستد مادی و معنوی را در آن میچشد و میآموزد. یافتههای دانش بشری و آموزههای دینی تقریباً بر نکته متفقاند که شخصیت کودک مانند زمینِ آماده کشت، متناسب با ویژگیهای محیطی و همین دادوستدهای فکری و عاطفی رشد میکند و شکل میگیرد. فراوانی توصیههای دینی درباره جایگاه خانواده و لزوم توجه والدین به تربیت دینی فرزندان روشن و بینیاز از تکرار است، آنچه محتاج تبیین است، روشها و راهکارهای ارتقا و بهبود تربیت دینی در خانواده، بهویژه متناسب با ویژگیهای جهان معاصر است.
با توجه به چالشهای تربیتی دینی در دنیای معاصر، اعم از شکاف نسلی، ناآگاهی والدین، هجمههای بیرونی و ... این موضوع نیازمند بازاندیشی و تحلیلی دوباره دارد تا بتوان خانوادهها را برای تربیت نسلی آگاه و دیندار آماده کرد. ازاینرو «پژوهشنامه راهبردی امنیت فرهنگی افق مکث» تربیت دینی در خانواده را موضوع شماره بیستویکم خود قرار داده است تا با استفاده از پژوهشها و نظرات نخبگان و کارشناسان، گامی در مسیر رفع چالشهای تربیت دینی در خانواده و ارائه راهکار و راهبرد عملیاتی برای بهبود و ارتقای آن بردارد. از همینرو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبهای را با حجتالاسلام محمدحسن کاویانیراد معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران کشورانجام داده است تا نظرات کارشناسی ایشان را جویا شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.