چاپ کردن این صفحه

لزوم فراگیر بودن برنامه های تربیت دینی در مدارس

سلسله گفتگو های کارشناسی با موضوع ناکارآمدی تربیت دینی در مدارس 

موضوع تربیت کودکان، موضوعی جهانی است که که هر نظام فکری، به فراخور مبانی‌اش برنامه‌هایی برای آن درنظر می‌گیرد. روشن است که در جامعه اسلامی، تربیت دینی فرزندان از اولویت‌های تربیتی است. از آنجا که بخش عمده‌ای از زمان مفید کودکان روزانه در مدارس می‌گذرد و از سویی دیگر نظام آموزشی و تربیتی، از اثرگذارترین حوزه های تربیتی است، ساماندهی به این حوزه ارزش مضاعف می‌یابد.
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، آموزش‌ و تربیت دینی، سرلوحه برنامه‌های نظام آموزشی کشور قرار گرفت. پس از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، بازشناسی و اصلاح وضعیت تربیت دینی در مدارس امری ضروری است. پژوهش‌ها و همچنین وضعیت اجتماعی ایران نشان می‌دهد که تربیت دینی در مدارس ایران، بازدهی چندان بالایی ندارد و از نقطه آرمانی خود فاصله بسیار دارد.
نتایج نظرسنجی از استادان و کارشناسان نشان داد بیشترین مشکل در این حوزه، روش تدریس و ضعف در تربیت معلمان برای ارائه تربیت دینی صحیح است. چرا که مهمترین ضلع ضعف غیرعلمی بیان شدن مبانی دینی و الگوارگی برای دانش‌آموزان معلمان هستند که لازم است در این باره چاره‌ای اندیشیده شود. از همین‌رو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبه‌ای را با خانم دکتر پروانه صمدی عضو هیئت علمی دانشکده علوم تربیتی دانشگاه الزهراء انجام داده است تا نظرات کارشناسی ایشان را جویا شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.

به نظر شما تحقق تربیت دینی در مدارس چه شاخصهایی باید داشته باشد؟
اول، برنامه‌های درسی است که تبلور آن در کتاب است و دیگری خود معلم و مسئولین مدرسه هستند. شاخص بعدی آیین نامه‌ها و قوانینی است که در مدرسه می‌آید. در سال 60 در مدارس می گفتند که استفاده از تنبک حرام است و خیلی روی آن درگیری پیش آمده بود. یا اینکه پوشیدن جوراب سفید را حرام اعلام کرده بودند و بچه ها را اذیت می کردند. همچنین کیف دختران دانش آموز را می گشتند که کسی آیینه با خود نیاورد. تربیت دینی دو نوع شاخص دارد؛ آشکار و پنهان. شاخص‌های آشکار کتاب درسی، معلم، مدیر مدرسه، خانواده، جامعه بیرونی و ... هستند. همچنین فضای فیزیکی مدرسه، پوشش و رفتار معلمان، قوانین و مقررات آموزش و پرورش و ... از شاخص‌های پنهان هستند.
شیوه‌های فعلی تربیت دینی در مدارس چه اشکالات و آسیب‌هایی دارد؟
اشکالات در تربیت دینی به عدم فهم درست مفهوم تربیت دینی برمی گردد که با آموزش دینی متفاوت است. آموزش دینی و عقاید در مدارس مشکلی ندارد ولی در تربیت دینی مشکل هست. در مدارس کشور تربیت دینی اتفاق نمی‌افتد. موردی برای مشاوره آمده بود که دکتری ریاضی دانشگاه تهران بود و با همسرش مشکل پیدا کرده بود تا جایی که می‌خواست همسرش را به قتل رساند. وقتی به جلسه مشاوره آمد از یک متخصص ریاضی انتظار می رفت که نه تنها مسئله خود را خیلی راحت حل کند، حتی مسئله سازی هم انجام دهد. اما ایشان ناتوان بود چون برای او آموزش ریاضی به عنوان هدف کار شده بود ولی روی او تربیت ریاضی اتفاق نیفتاده بود. تربیت ریاضی یعنی فهم و درک رشته ریاضی و مفاهیم آن. اشکال در مدارس این است که فهم و درک تربیت دینی اتفاق نمی‌افتد و فقط آموزش دینی داده می شود. تربیت، لوازمات و بستر خاص خود را می‌طلبد و مدیر، معلم، خانواده و جامعه باید در کار باشند و به تربیت دینی در مدراس، به صورت یک فرابرنامه یا meta-curriculum نگاه شود به طوری که در همه جا جاری و ساری باشد نه یک برنامه. اگر اجبار به وجود درس دینی هست، عیبی ندارد اما این درس هم باید یک وسیله باشد. مطمئناً با یک کتاب تعلیمات دینی، تربیت دینی اتفاق نمی‌افتد. این تربیت دینی باید در کتاب علوم اجتماعی، ریاضی و فیزیک و ... هم باشد. متأسفانه آموزش دینی در مدارس تبدیل به یک هدف شده است در حالی که خود باید ابزار رسیدن به هدف یا means-ends باشد.
 در تربیت اصلاً اجبار و عادت یا habituation نیست. اولاً تربیت خیلی تدریجی است و به مرور و آهسته اتفاق می‌افتد. اینطور نیست که هر وقت یک کاری شود، دو دقیقه دیگر نتیجه آن حاصل شود. تربیت خیلی واژه پیچیده‌ای است و اینقدر تعاریف برای آن وجود دارد که هنوز بین خود ما هم یک توافق ضمنی برای مفهوم تربیت وجود ندارد چه رسد به اینکه تربیت دینی چیست؟
برای تربیت باید سازها با هم کوک شوند. اگر شاخص‌های پنهان و آشکار با هم کوک نشود، اتفاقی نمی افتد. اگر در مدرسه صرفه جویی را آموزش دهند ولی در خانه چنین چیزی اتفاق نیفتد، دانش آموز نمی تواند فرد صرفه جویی باشد. مدرسه باید با خانواده، با جامعه، با سیاست و با حکومت هماهنگ باشند تا تربیت اتفاق افتد.
یکی از شاخصهای دیگر این است که کار دستوری و تجویزی در تربیت دینی جواب نمی دهد. حتی خیلی خوب است که برای بچه‌ها امکان گذراندن یک دروس اختیاری مثل آشنایی با یهود، زرتشت و مسیحیت وجود داشته باشد. دانش آموزان تا زمانی که این‌ها را نشناسند اصلاً نمی‌توانند دین اسلام را به درستی درک کنند. سؤالات متنوعی معمولاً برای بچه ها وجود دارد؛ یکسری سؤالات و بدفهمی‌ها می‌تواند حداقل برای شاخص های آشکار مانند برنامه‌های درسی دینی، مصدر کار باشد. در درس دینی و تربیت دینی، شاخص‌های پنهان خیلی تأثیر بیشتری دارد. یعنی چیزهایی هستند که درس داده نمی شوند ولی بچه‌ها یاد می‌گیرند.
معلمان دینی چه ویژگی هایی باید داشته باشند؟ چه راهکاری برای افزایش بهره وری آنها دارید؟
به قول آیزنر معلم در مدارس مثل یک حلقه زنجیر است که حلقه اول و آخر را به هم متصل می‌کند تا این زنجیر ایجاد ‌شود. معلم باید علاقمند و دردمند باشد و اصلاً شب و روز او این باشد که امروز در کلاس چه کار کند؟ در گذشته روزی برای تدریس برهان نظم فکر می کردم که چگونه این کار باید انجام شود؟ وقتی از بیرون کلاس مشاهده شد که بچه‌ها شلوغ می‌کنند، به نظر رسید که می توان از این فرصت استفاده کرده و نظم در عین بی‌نظمی را به بچه‌ها آموزش داد تا برهان نظم را درک کنند. بعد از کمی ایجاد تأخیر برای ورود به کلاس، یکباره وارد کلاس شدم و همه در جای خود نشستند. به بچه ها گفته شد که امروز درس خاصی نیست و فقط بحث نظم را خواهیم گفت. شما در عین حال که همه جا بودید و کلاس بی‌نظم بود، یکباره با حضور معلم در کلاس، همه در جای خود قرار گرفتید. این عالمی هم که نگاه می‌کنید، در عین بی‌نظمی که یکباره ممکن است در زمستان برف نبارد اما در تابستان این اتفاق رخ دهد، یک نظم در درون خود دارد، دقیقاً مانند چیزی که در کلاس شما رخ داد! خیلی از بچه‌ها استقبال کردند و در مورد این مسئله ساعت‌ها در کلاس بحث شد. یک معلم به خصوص معلم دینی، باید هنر داشته باشد تا فرصت‌ها را برای آموزش و درک مطلب توسط دانش آموزان شکار کند. حتی مثلاً بچه‌ها را در زنگ تفریح که باران می‌بارد، زیر باران برده و به آنها بگوید که بچه‌ها باران را مشاهده کنید! یا در دوره ابتدایی از دانش آموزان درخواست کند که کرم‌های خاکی را نگاه کنند. یعنی معلم دینی نباید فقط به کتاب بسنده کند هر چند که کتاب هم به خوبی نگارش شده باشد. خودش اینقدر باید خلاقیت داشته باشد که به شکار فرصت‌ها رفته و بچه‌ها را با بحث تحیّر و پیچیدگی‌ها و رموز نظام خلقت آشنا کند. spiritual intelligence یا هوش معنوی یکی از بحثهای بسیار مهم در این عرصه است که یکی از مؤلفه‌های آن کنجکاوی است. هر چه کنجکاوی یک فرد تحریک شود، یادگیری او و همان تربیتی که شما می‌گویید، بیشتر اتفاق می‌افتد. مؤلفه‌های کنجکاوی مانند خلاقیت، تفکر انتقادی، شک و تردید، پیچیدگی و جذاب بودن و ... است. یک معلم باید این را در کلاس هایش ایجاد کند یعنی همان پیچیدگی که قرآن استفاده می‌کند و بحث غیب که جزء رموز قرآن و جذاب است، را مطرح می کند. معلم در تربیت به طور عام و به طور خاص در تربیت دینی، باید آن جذابیتی را که در این پیچیدگی‌ها هست، برای بچه‌ها در کلاس ایجاد کند و هر کسی نمی‌تواند معلم و مخصوصاً معلم دینی باشد.
 محتوای کتب دینی نباید به صورت تجویزی و دستوری صرف باشد. اینکه از توحید، نبوت، امامت و ... شروع کنند تا به آخر رسند، غلط است و این روش باید به هم ریزد. مصدر کتاب باید آن سؤالات و بدفهمی‌های دانش‌آموزان باشد. باید آموزش و پرورش به طور مرتب تحقیق کند که در دوره سنی سؤالات و بدفهمی بچه‌ها چیست؟ برای درس دینی هم بحث داده‌های تاریخی و هم بحث داده‌های عصری و اجتماعی نیاز هست. دانش‌آموزان الآن با دانش‌آموزان گذشته خیلی متفاوت هستند و سؤالات و بد فهمی‌ها متفاوت شده است.
بعد از کتاب یا برنامه درسی و معلم، نوبت به شیوه‌های تدریس می رسد که دیگر شیوه های گذشته که به دانش آموزان می گوید، این کار را انجام دهید و آن کار را ندهید، باید کنار رود.
معلم دینی باید عاشق و هنرمند باشد. اگر هنرمند نباشد به درد نمی‌خورد چون در دین، همه چیز هنر است. آن چیزی که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند، معلم دینی باید خودش مبادی به آداب و زیبایی ها باشد. اینکه فقط معلم شرح لمعه و احکام را آموخته باشد، کافی نیست. مشکل ما در تربیت نیروی انسانی و معلم خوب است. باید رفتار معلم‌هایی که در این زمینه عاشق هستند واکاوی کرد و دید که این‌ها در کلاس‌های خود چه کار می‌کنند؟ این تجربیات را باید در آموزش‌های تربیت معلم و آموزش ضمن خدمت برای معلم دینی استفاده کرد. البته باز هم تجویزی می‌شود. معلم باید بنا به شرایط و هوش معنوی خود به تربیت بچه ها رسیدگی کند. مثلاً پدر ما هیچگاه به ما نمی گفت که نماز بخوانید! اما چون خیلی به سیب اعتقاد داشت و نماز شب خوان بود، سیب قرمز را برش می‌داد و از زیر بینی بنده و خواهرم رد می‌کرد و ما با عطر سیب بیدار می‌شدیم! چون او به ما یاد داده بود که باید آن سیب را در اول اذان خورده و بعد بخوابید! وقتی بلند می‌شدیم، صدای اذان پدر به گوش ما می‌خورد و جذب خواندن نماز می شدیم! وقتی به بیرون می‌رفت و برگ‌های درخت را پاک می‌کرد، با آن‌ها حرف می‌زد. در آن زمان هیچ چیزی نمی‌گفت و فقط دیده می شد که این کار را می کند. تربیت دینی خیلی وقتها با دیدن اتفاق می‌افتد و ابتدا از چشم و با الگوبرداری است. پدر بعد به ما توضیح می داد که با برگ‌ها حرف می‌زده و «تبارک الله احسن الخالقین» به این برگهای زیبا می گفته است. هنوز که هنوز است ما دلمان نمی‌آید که یک برگ را از ساقه جدا کنیم چون برگ، وجود و حیات دارد. این‌ها تربیت دینی است ولی در کتاب نیست. اینکه اجبار به پوشیدن چادر شود، به تربیت دینی فرد لطمه می زند. البته عادت یا habituation تا یک حدی لازم است. برای بچه ای که تازه به دنیا آمده است، اجبار لازم است. اما کم کم تفکر انتزاعی او رشد می‌کند و دیگر در آنجا نمی‌توان گفت که همین که من گفتم، باید انجام شود! دیگر باید از دل اجبار هم کم کم کاری کرد که این بچه برای تفکر و شک و تردید آماده شود. شهید مطهری می‌گوید که شک سازنده لازم است. شک و تردید از لوازم کنجکاوی است و کنجکاوی یکی از لوازم تربیت دینی است. یعنی باید کم کم از دوره ابتدایی با دانش‌آموز طوری رفتار شود که این شک و تردید در راهنمایی که الآن دوره متوسطه شده است، اتفاق افتد. اگر این شک و تردید به وجود نیاید، تربیت اتفاق نمی‌افتد. البته باید یک فرد توانمند در کنار او باشد تا هدایت کند و نباید بیش از هدایت نباشد. اینکه بچه ها به اجبار برای خواندن نماز به نمازخانه مدرسه هدایت شوند، درست نیست. این کار باعث می شود که گاهی فرد با کفش در نمازخانه حضور پیدا کند یا دختری که در زمان عادت ماهیانه است یا وضو ندارد، به نماز بایستد.
 باید بحث و مناظره های جمعی در مدارس ایجاد شود البته نباید تکلیف شود تا به اداره گزارش شود و فرمالیته‌ باشد. کسی که در این کارها هست باید خودش دوست داشته باشد و حرف و دغدغه او باشد. باید طوری روی بچه ها کار شود که خروجی‌های مدارس، خیرگزین شوند. یعنی خود تشخیص دهند که چه چیزی خیر است و چه چیزی شر است؟ بدون اینکه کسی مراقب و پلیس آنها باشد. تا چه زمانی می‌توان دنبال آن‌ها بود؟ بالأخره روزی ممکن است که این‌ها به کشورهای خارجی ‌روند! تربیت دینی یعنی اینکه شما نخواهید مراقب آن‌ها باشید.
در سند تحول بنیادین از حیات طیبه نام برده شده است. این باید جزئی شود که حیات طیبه در دوره ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و ... به چه معناست؟ همین که در دوره ابتدایی دانش‌آموز عاشقانه مسواک کند، یا اینکه بلد باشد که عاشقانه استحمام کند و در همانجا صرفه جویی کند، این تربیت دینی و حیات طیبه است. تربیت دینی اینطور نیست که فقط در مدرسه باشد و تربیت دینی پنهان در همه جا هست.
نکته مهمی است که فرمودید که تربیت دینی خیلی اوقات از طرف معلمان غیردینی تأثیر بیشتری دارد.
بله! معلم ریاضی، معلم فیزیک، معلم شیمی و ... خیلی می توانند تأثیرگذار باشند اما نه اینکه آن‌ها در ابتدای کلاس یک آیه از قرآن را تلاوت کنند که این کار خیلی ضربه می‌زند. بلکه همین که یک معلم ریاضی مقید و معتقد باشد، خیلی تأثیرگذار است.
نهادهایی مانند مساجد، حوزه علمیه، سازمان تبلیغات و رسانه‌ها هم کار تربیتی دینی و تولید محتوی در این زمینه را انجام می دهند. این تشتت آیا مفید است یا خیر؟
اینها باید در راستای هم باشند. مدرسه باید مطلع باشد که در اعتکاف چه می‌گذرد و مسجد هم مطلع باشد که در مدرسه چه می‌گذرد؟ این‌ها نمی‌توانند هرکدام ساز جداگانه کوک کنند! در نظام خلقت همه چیز با هم پیش می‌رود. در تربیت و بالاخص تربیت دینی، باید همه سازها با هم کوک باشد.
پیشنهاد خاصی راجع به همکاری مدرسه و مسجد و نهادهای مختلفی دارید؟
باید وقتی برای دانش‌آموز مشکلی پیش می‌آید، مدرسه از هیئت محله یا متولی مسجد دعوت کند تا با همفکری مشکل را حل کنند. اصلاً یک جامعه اسلامی به همین معناست که با تعاون کارها پیش رود. اگر قرار بود که همه کارها به صورت فردی حل شود، اساساً چرا اسلام را به حکومت آورده اند؟ چون اگر شخصی بود احترام اسلام هم بیشتر حفظ می‌شد. حال که اسلام در حکومت است، پس همه در تربیت دینی تأثیر دارند و آن اخبار و برنامه ای هم که از رسانه و تلویزیون پخش می شود، مهم است. مثلاً دین اسلام در سبک زندگی می‌گوید که چه بخورید و چقدر بخورید ولی یکباره تبلیغات یک چیز نامناسب را از تلویزیون پخش می کنند. این‌ها با هم ناهماهنگ است. مثلاً این قرعه کشی‌هایی که در تلویزیون گذاشته می شود به دین لطمه می‌زند! قرعه کشی برای سود خود می‌گذارند و می‌گویند که دعا کنید که ان شاءالله نصیب یک مستحق شود. آیا دعا اینطور اثرگذار است؟
در مدارس ما حقیقت جویی وجود ندارد یعنی محوریت روی کار تستی و کنکور و حفظ است. چه راهکاری برای افزایش کنجکاوی وجود دارد؟
در کشور ما تبلور برنامه درسی، کتاب درسی است. برای تدوین کتاب دینی، ابتدا باید سؤالات و بدفهمی‌های هر دوره را استخراج کرده و مبنای طراحی محتوای کتاب قرار داد. تهیه این سؤالات و بدفهمی‌ها همان نیازسنجی است که می‌توان روی آن‌ها کارهای کارشناسی کرد و سفارش تولید محتوا برای آن انجام داد. کتاب دینی نباید آسان باشد، ساده شود اما آسان نباشد. پیچیدگی و جذابیت و کشش در آن باشد.
به نظر می رسد که کتاب‌های دینی این نیاز را دارند که هر سال تغییر کنند چون در طی یک سال شبهات و سؤالات زیادی به وجود می‌آید.
بحث دو نظام برنامه درسی متمرکز و غیرمتمرکز است. نظام ما متمرکز است. البته هنوز آمادگی لازم برای نظام غیرمتمرکز وجود ندارد ولی می‌توان به سمت تمرکززدایی پیش رفت. یعنی کاری کرد که آن تمرکز کمتر شود. برای یک نظام متمرکز خیلی سخت است که هر سال کتاب درسی تغییر کند. در کشورهایی که نظام غیرمتمرکز دارند، اصلا کتاب و برنامه درسی ثابت نیست. معلم محورهای بحث را می‌گوید و ناشرهای مختلف کتاب را تولید می‌کنند و بعد معلم و بچه‌ها از ناشران، کتاب را برای مطالعه انتخاب می‌کنند. در نظام متمرکز ایران، کتابی که برای بشاگرد سیستان و بلوچستان می‌رود، همان کتاب برای شمال تهران هم می‌آید! برای حرکت به سمت تمرکز زدایی، می توان محتواها را یک مقدار سیال تر تدوین کرد و کمتر به صورت دستوری باشد تا دست معلم، منطقه و محله‌ای که کتاب به آنجا می‌رود، باز باشد و بچه‌ها و معلم اجازه تغییراتی را در آن داشته باشند. تغییر کلی به طور سالانه میسر نیست چون نظام کشور ما فعلاً متمرکز است و اصلاً سیستم، آمادگی آن تمرکززدایی را ندارد.
 با این روندی که الآن در تربیت دینی در مدارس هست، در 5 یا 10 سال آینده فکر می‌کنید وضعیت به چه حالتی می‌رسد؟
برخی با معیارهای دهه 60 می سنجند و تصور می کنند که وضعیت تربیتی بد شده است ولی اگر دقیق-تر تأمل شود، چون نیازهای بچه‌ها و نگاه آن‌ها به دنیا متفاوت شده است، آن‌ها هم وضعیت موجود را تربیت دینی می‌بینند. پس باید نسبت به آینده علی رغم همه این حرف‌ها خوشبین بود. اتفاقاً بچه‌ها دارند دست و پا می‌زنند تا در وادی رشد قرار گیرند. چون واقعاً همه انسان‌ها بنا به ویژگی فطری خود می-خواهند به آرامش دست پیدا کنند و آن چیزی که می‌تواند نجاتشان دهد، همین بحث دین و اخلاق است، الان کشورهای اروپایی به سمت اخلاق روی آورده اند و عصر deschooling یا مدرسه‌زدایی است. خیلی از آن‌ها بچه‌های خود را به مدرسه نمی‌فرستند و می‌گویند مدرسه بچه‌ها را بد تربیت می‌کند. این اتفاق در جامعه ما هم در حال رخ دادن است. اینطور نیست که تربیت دینی خیلی در خطر است. بچه ها دارند راه خود را پیدا می‌کنند. حضرت علی(ع) می‌فرمایند که اگر کاری از طرف ما انجام نشود، زمان افراد را تربیت می‌کند و بد تربیت می‌کند. این اتفاق در حال رخ دادن است یعنی بچه‌های ما را زمان تربیت می‌کند و این بد است. بچه‌ها در اینجا خیلی با آزمایش و خطا پیش می‌روند چون درست کار نشده است. در دوره شاه و طاغوت موانعی در جامعه بود ولی الآن بچه‌ها با اینکه همه چیز از مباحث دین و اسلام و تربیت دینی را دارند، گویی خود را بی‌پناه می‌بینند. برای همین مدام دست به آزمون و خطا می‌زنند و این یک مقدار خطرناک است. همان می‌شود که زمانه تربیت می‌کند و بد تربیت می‌کند. در واقع بچه ها راه را پیدا می‌کنند ولی هم دیر پیدا می‌کنند و هم بد پیدا می‌کنند. وگرنه عطش دارند و به دنبال آرامش هستند. اما چون دارند آزمایش و خطا می‌کنند و آن حسگرها و حامیان قوی را نمی‌بینند که به آن تکیه کنند، برخی پیدا می‌کنند و برخی به سراب می‌رسند. این یک مقدار خطرناک است.
یعنی جمعبندی شما این است که بچه‌های الآن نسبت به نسل قبل، به تربیت دینی به معنای عمیق و نه فقط ظاهری نزدیکتر شده اند؟
بله! از یک زاویه نزدیک و از یک زاویه از آن دور شده‌اند. در حال حاضر بچه ها خیلی استدلالی تر هستند و بچه دهه شصتی اینقدر استدلال نمی‌کرد. اما این استدلال ها مقداری باید جهت پیدا کند که در اینجا بچه‌ها ناتوان هستند. وگرنه اینکه با استدلال و سؤال شروع می کنند، خیلی خوب است. این مسئله قبلاً نبود. برخی می‌گویند که بچه‌ها بی‌تفاوت هستند، اتفاقاً باید گفت که بچه‌ها بی‌تفاوت نیستند و خیلی سؤال دارند اما آن جرأت‌ورزی باید دوباره رشد پیدا کند. باید جرأت سؤال و اعتراض به بچه ها داده شود. آموزش دینی به معنای هدف، جرأت‌ورزی را از بچه‌ها گرفته است. در کنار سؤال و نقادی آنها، باید بستر را برای یادگیری آن‌ها فراهم کرد که سؤالات را چطور پیش برند و در شک نمانند. در شک ماندن خطرناک است. شک خوب است اما بچه‌ها نیاز دارند که از این شک بیرون آیند.
سیستم ارزیابی در مدارس اینطور نیست که کسی که کنجکاوتر است، نمره بیشتری دریافت کند! کسی که بیشتر حفظ کرده است، نمره بیشتری می‌گیرد!
بله.
ولی سنجش این کنجکاوی یک مقداری مشکل است. این را چطور باید سنجید؟
بله، یکی از مشکلات ما ارزشیابی بحث تربیت و بالاخص تربیت دینی است. برای همین ارزشیابی توصیفی را آورده اند که چون معلمان و کسانی که آن را اجرا می کنند در مورد آن توجیه نیستند، خوب پیش نرفته است.
این ارزشیابی توصیفی در کشورهای دیگر اجرا می‌شود؟
بله اجرا می‌شود. در کشور ایران هم در دوره ابتدایی انجام شده است که به دلیل عدم توجیه بودن معلمان، در حال شکست خوردن است، در صورتی که کار خوبی است. البته نمره چیز خوبی است و نباید با ارزشیابی توصیفی، نمره کنار رود. باید بین این دو تلفیق شود و از هر دو نظام ارزشیابی کمی و کیفی استفاده شود.
نمره برای خودش عزت و معنا دارد و قشنگ است. نباید با افراط و تفریط یکی را فدای دیگری کرد.
باید در مقطع ابتدایی که در حال حاضر فقط ارزشیابی توصیفی انجام می شود، نمره هم باشد و کاری شود که تلفیق این دو مورد باشد. چون نمره برای افراد معنادار است و اصلاً تربیت یعنی معنا. در گذشته وقتی گفته می شد که اول مهر است خیلی معنا داشت اما در حال حاضر روز اول مدرسه را عقب و جلو می برند. یکی از مبانی تربیت همین بحث معنا است. باید معنا را به زندگی برگردانید.
اگر نکته‌ای باقی مانده است، در خدمت شما هستم.
تعادل را باید وارد تربیت دینی کرد. دانش‌آموز می‌گوید که آخر نفهمیده است که به چه چیز حجاب گفته می شود؟ دلیلش این است که افراط و تفریط در حجاب وجود دارد. این‌ها همان بدفهمی‌هایی است که بچه‌ها دارند که برخی از مسیر تعادل خارج شده‌اند. هر کسی نمی‌تواند معلم شود. کسی که دارای ایده است باید معلم شود. باید به بهترین ها در کنکور تسهیلات داده شود و تشویق شوند که معلم شوند. باید بچه های علوم انسانی را قویتر نمود تا در این عرصه توانمند شوند. باید منطق و ریاضی را در اینها قوی کرد تا معلم خوبی باشند.
 ولی می گویند که علوم انسانی به این چیزها نیازی ندارد.
بله! چند تا کتاب حفظی را می خوانند و قدرت استدلال و محاسبه ندارند. اصلاً تربیت یعنی علوم انسانی و تربیت ریاضی هم علوم انسانی است.

خلاصه راهکارها:
1- باید معلمان و مدیران توجیه شوند که تربیت دینی با آموزش دینی فرق دارد لذا آنها باید این دو را در آموزش و تربیت دانش‌آموزان تفکیک کنند.
2- تربیت دینی در مدراس، باید به صورت یک فرابرنامه دیده شود به طوری که در همه جا، جاری و ساری باشد نه اینکه در یک برنامه خاص گنجانده شود.
3- تربیت دینی در مدارس دو شاخص پیدا(کتاب درسی، معلم و...) و پنهان( رفتار معلمان، قوانین و...) دارد. این دو شاخص باید توسط معلمان و مدیران برای آموزش دانش آموزان به صورت هماهنگ و دقیق رعایت شده و اجرا شود.
4- مربیان از کارهای دستوری و تجویزی برای تربیت بچه‌ها در رفتارهای دینی و اخلاقی پرهیز کنند و برای آنها دروس اختیاری برای آشنایی با عقاید و مبانی دینی برگزار کنند و تربیت تدریجی را در دستور کار قرار دهند.
5- آموزش و پرورش باید محتوای کتب دینی را از حالت تجویزی و دستوری خارج نموده و براساس ارزیابی از دانش آموزان و پیچیدگی‌های ذهنی آنها در هر دوره سنی و تحصیلی محتوا طراحی نماید و سعی نماید کتب دینی را جذاب ارائه دهد.
6- معلمان دینی باید طوری آموزش ببینند که هنر استفاده از روشهای خلاقانه و متنوع هوش معنوی را برای تعلیم دانش‌آموزان و تحریک حس کنجکاوی آنها درباره رموز خلقت و تربیت دینی به کار برند.
7- برای رشد فکر دینی بچه‌ها باید بحث و مناظره های دینی در مدارس ایجاد شود تا سببِ خودجوش شرکت کردن آنها در مباحث دینی شوند.
8- برای تاثیر گذاری رفتار دینی در دانش‌آموزان، علاوه بر معلم دینی که جلوه دینی و رفتاری آن برجسته است؛ باید از معلمانی در دروس دیگر(ریاضی، فیزیک و...) استفاده شود که جلوه رفتاری آنها رنگ دینی داشته باشد.
9- برای پیشبرد فعالیتهای گوناگون مدارس در رشد تربیت دینی بچه‌ها، باید مدارس با مساجد هماهنگ باشند و فعالیتهای مشترک انجام دهند.
10- بچه‌های امروز نسبت به گذشته استدلالی‌تر سوال میکنند بنابراین باید مربیان و معلمان نسبت به مسائل آنها توجیه و مسلط بوده؛ تا قادر به ارائه جواب منطقی و رفع شک دانش‌آموزان باشند.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)