شاخصهای تحقق تربیت دینی در مدارس چیست؟
سؤال شما یک سؤال آسیب شناختی است و باید مبدأ و مقصد روشن باشد. در مطالعات و پرسشهای آسیبشناختی که ناشی از این است که پرسشگر از وضعیت موجود ناراحت است و آن را ناقص و مشکلدار میداند و میخواهد وضعیت مطلوب و راه رسیدن به آن را پیدا کند، تمام کارشناسان میگویند که باید دو قدم برداشت؛ قدم اول مطالعه وضعیت موجود است. قدم دوم هم این است که جایگزین آن وضعیت قبلی چیست؟ یا الگوی پیشنهادی برای وضعیت مطلوب چیست؟ و چه شاخصهایی باید داشته باشد و چطور میتوان از وضعیت موجود ناقص و آسیب زده به وضعیت مطلوب رسید؟
اگر قصد بر هم زدن وضعیت موجود در نظام مشکلدار را داشته باشند، نباید این دو قدم و این دو خط فراموش شود. اگر میبینید که در جایی مشکل هست و قدمی برداشته نشده است، به خاطر این است که یا به وضعیت موجود چسبیده اند و میخواهند هرطور شده آن را حفظ کنند و یا بدون مطالعه وضعیت موجود، طرح جایگزینی میدهند که ارتباطی با وضعیت موجود ندارد. هیچکس نمیتواند وضعیت مطلوب را بدون نگاه به مشکلات موجود، عرضه کند و تحقق بخشد. در مشکلات موجود هم انسان نباید افراطی یا تفریطی باشد. متأسفانه برخی اصلاً بدون سنجش وضعیت موجود یک وضعیت مطلوبی را ارائه میکنند که وصله ناهمرنگ میشود. چیزی می شود که بالذات خوب است ولی به درد وضعیت موجود نمیخورد. دیگر اینکه کسانی هم که وضعیت موجود را برای آسیبشناسی میسنجند، متأسفانه تعادل و انصاف ندارند یا افراطی و یا تفریطی هستند. یعنی یا خیلی از مشکلات را بیش از حد برجسته میکنند و یا برخی از مشکلات را اصلاً نمیبینند چون خیلی دلبسته و معتقد به وضعیت موجود هستند. بهترین روش برای سنجش وضعیت موجود، داشتن یک رویکرد اعتدالی منصفانه است. در این رویکرد هم باید نقاط قوت برجسته شود و هم نقاط ضعف. بدین ترتیب نقاط قوت تثبیت شده و نقاط ضعف رفع شود و با نقاط قوت وضعیت مطلوب جایگزین شود. این نکته اول.
متخصصان تعلیم و تربیت معمولاً سه مدل تربیت را مطرح میکنند، تربیت رسمی، نیمهرسمی و غیررسمی. تربیت رسمی همان است که در مدارس طبق برنامه و نقشه خاص پیش می رود.یعنی planning ، program و scheduler (زمان بند) دارد که همه چیز دست شما نیست. یک قطاری است که دارد میرود که سرعت و ظرفیت این قطار و همه چیز آن مشخص است. شما اگر روی این قطار مسافر یا باری اضافه کنید، برای شما مشکل ایجاد میکند. بنابراین در پاسخ به سؤال شما باید متوجه بود، که بحث فقط در مورد formal education یا آموزش و پرورش رسمی است.
در این حالت باید دید که چه برنامه تربیتی تدوین شدهای میتواند، صفر تا صد را در خصوص تربیت دینی بیان کند. چون تربیت اجتماعی، تربیت سیاسی، تربیت علمی، تربیت عقلی و تربیت جنسی هم وجود دارد. در اینجا تمرکز فقط روی تربیت دینی است که هم رسمی و هم دینی است.
در این چارچوب برای بررسی شاخصهای تحقق تربیت دینی در مدارس، اولین گام این است که باید بین تعلیم و تربیت تفکیک کنید. آن چیزی که بیشتر دغدغه وزارت آموزش و پرورش است، تعلیم دینی است نه تربیت دینی. مورد دوم تقریباً در حاشیه است و یا غیرمهم، غیرجدی و غیراصلی گرفته میشود. بیشتر به تدوین کتابهای درسی قرآن و دینی میپردازند که به اینها تربیت نمیگویند. البته پیش نیاز اجتنابناپذیر تربیت، تعلیم است ولی تربیت مساوی با تعلیم نیست. تربیت یک اقدامات و نگرش دیگری میخواهد که آن چیزی است که امروزه در تعلیم و تربیت، متکفل آن معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش است. در آموزش و پرورش دو بخش دارند؛ یکی آموزشی و دیگری پرورش. بخش پرورشی معمولاً در حاشیه و غیرجدی است و برنامههایش حاشیهای، فرعی و غیراصلی است و جواب نمیدهد. هر چقدر هم که زحمت کشیده شود، اصل و اساس مدرسه با چیز دیگری است و تربیت دغدغه وزارتخانه نیست.
هر کسی میداند که برای تعلیم باید معلم و متن درسی و برنامه خاص آموزشی داشته باشید. ولی سؤال این است که تربیت چه تفاوتی با تعلیم دارد؟ این یکی از چالشهای بزرگ نظری در عرصه تعلیم و تربیت است که متأسفانه خیلی با آن جدی برخورد نشده است. کمتر دیده شده است که یک صاحبنظر یا یک نظریهپردازی به روشنی بین تعلیم و تربیت تفکیک قائل شود. یعنی بیان کند که مربی یعنی چه و چه کار، هدف و دغدغه ای دارد و معلم هم به چه معناست؟ البته یک تفاوتهای اسمی، ظاهری و سطحی هست. تعلیم یعنی انتقال آموزش و محتوا و اطلاعات، تربیت یعنی بارورسازی استعدادهای درونی. سؤال پیش می آید که بارورسازی استعدادهای درونی به چه صورت است؟ آبا با همان آموزش دادن است؟ یا با همان کتاب خواندن و برنامه درسی داشتن است؟ در بین نظریهپردازان عرصه تعلیم و تربیت کسی مرزگذاری و تفکیک روشنی بین این دو مورد نداشته باشد و این از گرانیگاههای مشکل تربیتی کشور است. علت آن این است که همه چیز در جامعه علمی ما تلقی به قبول شده است. یعنی همه کارشناسان و کارگزاران گفتهاند که فرق این دو مشخص است و هر فردی میداند که تعلیم و تربیت چه هستند؟ در حالی که یکی از سخت ترین و دشوارترین جاهایی که بحثهای تربیتی و پرورشی را حل میکند، مرزگذاری بین عرصه تعلیم و تربیت است. تا زمانی که این دو مورد از یکدیگر تفکیک نشود، مشخص نیست که در تربیت باید چه کاری انجام شود که در تعلیم نباید انجام داد! نه در بین غیرمسلمانان و نه در بین مسلمانان، تفکیک شاخصی بین این دو نشده است. چیزهایی گفتهاند که همپوشانی دارد. همان تعریفی که برای تعلیم گفتهاند برای تربیت هم میشود و همان تعریفی که برای تربیت گفتهاند برای تعلیم هم میشود. این خیلی دقیق نیست. نشستی را کارشناسان وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران حدود 12 سال پیش در زمانی که سند تحول ملی آموزش و پرورش را مینوشتند، با استاد عزیز حضرت علامه مصباح یزدی داشتند. طی این نشست ها معاون وزیر و چند نفر از کارشناسان خدمت آقایان علامه مصباح یزدی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله حائری شیرازی و چند نفر دیگر از آقایان آمدند. چند سؤال را دادند که روز قبل از نشست خدمت هر یک از این بزرگواران داده شد. آیت الله مکارم و حائری همان مشهورات و عموماتی که در همه جا دیده میشود را گفتند. ولی آقای مصباح یک تفاوت جدی و علمی قشنگی بین تعلیم و تربیت گذاشت که اگر این تفاوت مقداری در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای پرورشی و تربیتی دقیقتر و جدیتر گرفته شود، شاید از حرف ایشان یک پردازش بهتری بتوان داشت.
از ایشان چند سؤال شد و سؤال اول این بود که شما بین تعلیم و تربیت چطور تفکیک میکنید؟ ایشان فرمودند که به نظر من تعلیم، مدیریت و مهندسی ذهن افراد است و تربیت، مدیریت و مهندسی اراده افراد است گرچه خود تعلیم یک نوع تربیت است. خود تعلیم یک نوع تربیت است. چون وقتی شما یک نفر را تعلیم میدهید، یعنی ذهن و عقل و فکرش را تربیت میکنید، پس تعلیم در حقیقت تربیت عقل و ذهن است و تربیت فکری است، پس با این نگاه، خود تعلیم نوعی از تربیت است. از آن طرف وقتی به سراغ تربیت میروید، هیچ تربیتی برای انسان بدون تعلیم ممکن نیست و محال است چون تربیت یک فرایند هوشمندانه و آگاهانه است. اگر میخواهید یک تحولی در شخصیت فرد، در منش فرد و در رفتار فرد ایجاد کنید، گام اول این است که باید به او اطلاعات و آگاهی دهید. پس تربیت در مورد انسان بدون تعلیم ممکن نیست اما تربیت غیر از تعلیم است. چون هدف در تعلیم، انتقال یک اطلاعات یا یک دانش است. حال ممکن است از طریق گفتاری، نوشتاری، دیداری، خواندن کتاب، دیدن فیلم یا نمایشنامه و ... باشد.
در تربیت شما نمیخواهید فقط اطلاعات منتقل کنید بلکه فقط میخواهید اطلاعات و دانشی را به فرد منتقل کنید که بر اثر پذیرش و التزام به آن دانش، تغییری در شخصیت، در رفتار و در منش او ایجاد شود. یکی از پیش نیازهای این تغییر، دانش است ولی سؤال اصلی در مورد بقیه مکانیزمهای دیگر است. مثلاً وقتی شما میخواهید فرزندتان را نسبت به یک کار خاص مثل اینکه سر سفره درست نشسته یا آب را ایستاده نخورد، تربیت کنید، غیر از اینکه به او میگویید پسر خوب یا دختر گل! اینطور رفتار کن! چیزهای دیگری هم باید انجام دهید که او به حرف شما گوش دهد و متأثر شود. مانند پاداش، تنبیه، انذار، تبشیر و ... از همه مهمتر الگوی رفتاری خود شما است. یعنی وقتی یک چیزی را از فرزندتان انتظار دارید، دیگر خودتان نمیتوانید در جلوی او به نحو دیگری عمل کنید. میگویند مهمترین مسئله در تربیت، الگو است.
پس طبق نظریه و فرمایش علامه مصباح تعلیم انتقال علم یا اطلاعات است و به زبان عرفی، مهندسی و مدیریت ذهن انسانها است. تربیت هم مهندسی دل انسانها یا اراده انسانها یا خواستههای انسان-هاست. همچنین تعلیم، پیش نیاز تربیت است.
در تعلیم میخواهید دانستنیهای فرد را به صورت کمّی و کیفی بالا برید و در تربیت میخواهید خواستنیهای فرد را مهندسی کنید که برخی چیزها را طلب کند و برخی چیزها را نخواهد. در واقع باید به نحوی فرد را تربیت کنید که غیر از اینکه میگوید چراغ قرمز ، سبز و زرد این است، وقتی به چهارراه رسید و چراغ قرمز بود، نخواهد که عبور کند! نه اینکه این طرف و آن طرف را نگاه کند و اگر کسی نبود، عبور کند. این یعنی اینکه شما نتوانستید روی خواستنیهای این فرد تأثیر گذارید!
مدرسه برای تربیت دینی دانش آموزان نیازمند اقداماتی است. اول بهره گیری از روش پاداش و تنبیه، دوم بهره گیری از انذار و تبشیر، سوم ضرورت دادن الگو و مدل. باید چیزی که شما میخواهید در فرد ایجاد شود، یک نفر در کنار او این کار را انجام دهد و چیزی که شما نمیخواهید، آن مدل این کار را نکند. وقتی بچه در کنار پدرش نشسته و پدر از چراغ قرمز به هیچ وجه عبور نکند، این تأثیرگذار خواهد بود. وقتی در حضور بچه، پدر یک مقدار این طرف و آن طرف نگاه میکند و از چراغ قرمز عبور میکند، 500 دوره کلاس و کارگاه ترافیک هم برای این بچه گذاشته شود، این بچه دیگر پشت چراغ قرمز نمیایستد و عبور میکند. چون در عمل به او گفته شده است که همه اینها بیخود است و جدی نیست و اگر افسر نبود، باید کار خود را انجام دهید. یعنی اینکه شما میایستید، نه به خاطر حفظ جان و امنیت و مصونیت و تربیت شدگی شما است، به خاطر این است که پلیس نیست. پس این عمل از روی ترس است. تربیت، عملی از روی ترس نیست بلکه عملی از روی شناخت قانون و التزام به قانون است. شناخت قانون و التزام به قانون برای تثیبت نیاز به پاداش و تنبیه و انذار و تبشیر دارد. دیگر اینکه به الگو نیاز دارد.
موانع تحقق تربیت دینی در مدارس چیست؟
اولین مانع عدم تطبیق گفتار و رفتار است. وقتی پدر و مادر، معلم، معاون، مدیر، وزیر یا رئیس جمهور در عمل یک چیزی و در گفتار چیز دیگری گفتند، به متربی یا دانشآموز یاد میدهند که در این عالم، حقیقت، و صداقت نیست. در بین روانشناسان پیرو فروید یک روانشناس معروفی به نام کارل گوستاو یونگ میگوید برای تربیت افراد در هر سنی به جای گفتار و آموزش از رفتار و الگو استفاده کنید. چون سروکار گفتار و آموزش با ذهن خودآگاه متربی است. مثلاً وقتی با فردی صحبت میکنید، ارتباط شما با او با ذهن خودآگاه وی است چون برای تمام حرفهای شما، سرش را حرکت می دهد، مینویسد یا به خوبی گوش میکند و یک چیزی را انتخاب میکند. ذهن خودآگاه افراد selective یا اختیارگر است. یعنی به تمام و کمال میشنود و میفهمد ولی همه را نمیپذیرد. در این حالت ممکن است فرد اولاً همه چیزهایی که شما به او میدهید را نگیرد و ارتباط قطع باشد. اگر هم دریافت کند، ممکن است همه چیزهایی که در ذهن شما است را نپذیرد و به آنها التزام عملی نداشته باشد. پیشنهاد وی این است که از رفتار و منش استفاده کنید. وقتی کاراکتر و منش و شخصیت شما یک مدل باشد، بچه شما در کنار شما، در ذهن ناخودآگاه از شما کپی برداری میکند. بچهای که پدرش همیشه راست میگوید، همیشه فرد درستی است. چون با ذهن ناخودآگاهش با او در ارتباط است. شما در آن زمان درصدد آموزش چیزی به او نیستید ولی چه شما بخواهید و چه نخواهید، او از رفتار شما copy-paste میکند چون ذهن خودآگاهش نیست که selective باشد.
این است که مانع اصلی در هر نوع تربیت دینی، اخلاقی یا غیره، این است که «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ»، مردم را به خوبی دعوت میکنید و خودتان 180 درجه خلاف آن را انجام میدهید.
یکی از پرسشهای مهمی که در شاخصهای تحقق تربیت دینی مطرح است، نقش اطرافیان است. اطرافیان ابتدا والدین و بعد خواهر و برادر هستند. بعد دوستان، معلم، معاون، مدیر مدرسه و ... همینطور ادامه دارد تا به حاکمیت میرسد. حاکمیت اگر وعده هایی که به مردم می دهد را عملی نکند و یک چیزی گفته و چیز دیگری عمل کند، بسیار آسیب زا خواهد شد. مثلاً مردم از به دست آوردن نان شب عاجز باشند و بعد حاکم نظام جمهوری اسلامی ایران حقوق نجومی دریافت کند، این مسئله مصداق همان است که می گویند قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را؟! اینجا هم در آموزههای دینی، امیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع) میفرماید که تطابق قول با فعل و گفتار با رفتار از والدین شروع میشود و تا نقطه اوج حاکمیت میرسد. اینها همه در التزام و پایبندی دانشآموز و شهروند به مسائل تربیت دینی، تأثیر دارد. امیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع) میفرمایند «الناس بملوکهم اشبه منهم بآبائهم»، شباهت مردم و شهروندان در یک جامعه به کارگزاران و حاکمیت خیلی بیشتر از شباهتشان به پدرانشان است. چون حاکمیت به مردم الگوی رفتاری و منش و شخصیت میدهد.
تربیت دینی دو مفهوم دارد؛ یک بار مفهوم دین به طور کلی مد نظر است که یعنی تربیت دینی به مفهوم عام، مثل یک چتر تمام اقسام تربیت را شامل میشود. دین یعنی راه و سبک زندگی. سبک زندگی، سیاسی هست، اجتماعی هست، اقتصادی هست، هنری هست، جنسی هست، خانوادگی هست، محیط زیست هست، علمی و عقلی و عرفانی و معنوی و غیره هم هست. پس تربیت دینی به این معنا یعنی همه چیز. ظاهراً در اینجا این نوع تربیت منظور نیست.
در مفهوم خاص، تربیت دینی چیزی است که در کنار تربیت عبادی و اخلاقی قرار میگیرد. به این معنای خاص میگویند که تربیت دینی یعنی کار روی مثلث باورها یا اعتقادات، ارزشها یا اخلاق، احکام یا فقه یا حقوق. تربیت دینی در اینجا یعنی افراد را باید در این سه بعد پرورش و مهندسی کنید. تحقق اینها منوط به این هست که اطلاعات و آگاهیها و پاداشها و تنبیه و انذار و تبشیر و الگوی شما حول این سه محور چرخش کند. اگر حول یک محور شد، کاریکاتوری میشود مثلاً یک جامعهای به وجود می-آید که اعتقادات خوبی دارد ولی ارزشهای اخلاقی آن یا عباداتش خوب نیست.
برای تربیت دینی امروزه یک شاخهای در علوم تربیتی پیدا شده است که قبلاً نبوده است. حدود 3 یا 4 دهه است که در اروپا و آمریکا و در سطح جهانی این شاخه جدید به تعلیم و تربیت اضافه شده است و تربیت دینی خیلی با این شاخه جدید ارتباط دارد و آن تعلیم و تربیت ارزشها یا values education است. قبلاً رشته تربیت اخلاقی یا moral education یعنی تربیتی که فقط روی ساحت اخلاق و ارزشهای اخلاقی کار می کرد، بود. ولی values education یک رشتهای است که تقریباً میخواهد هم ارزشهای فقهی، هم ارزشهای اخلاقی و هم ارزشهای اعتقادی را پوشش دهد. برای تحقق تربیت دینی امروزه باید از دانش جدید values education استفاده بهینه شود. چون در آن، چندین مکتب و رویکرد مطرح است که هر رویکردی تربیت دینی را از یک کانال میداند. این رشته میگوید پایبندی افراد به ارزشها و پایبندی افراد به عدم ارتکاب ضدارزشها، چه مکانیزمها و روشهایی دارد؟ این رشته امروزه یک رشته جدیدی است که بحمدالله سه متخصص هم در حوزه دارد؛ آقای دکتر زارعان و آقای دکتر رهنما و بنده. این رشته برای این است که گفته شود برای درونی سازی ارزشها و برونی سازی ضدارزشها باید چه کرد؟ پس یکی از شاخصها، بهره گیری از دانش جدید تعلیم و تربیت ارزشها یا values education است.
در تربیت دینی برخلاف سایر ساحتها، تربیت تودهای و عمومی خیلی جواب نمیدهد. میگویند که تربیت دینی باید به صورت چهره به چهره باشد. یعنی استاد 50 دانشآموز را نگیرد و فقط 5-4 دانشآموز را داشته باشد. او باید به اندازهای که وقت دارد که با تک تک این دانشآموزان ارتباط چهره به چهره داشته باشد و آنها را رصد کند و کارهای تحصیلی، زندگی عادی و کارهای عرفی و بازی و خواب و تلویزیون دیدن آنها را پیگیری کند، متربی داشته باشد. تربیت دینی، ماشین جوجه کشی نیست که 100 تخم گذاشته و بعد از 22 روز نتیجه خاصل شود.
طرح جدیدی که مربیان تعلیم و تربیت مطرح کردهاند، این است که بهترین طرح برای تربیت دینی، تربیت خوشهای است. تربیت تمرکز، سرمایه گذاری، استمرار، رصد و تعقیب، ارتباط چهره به چهره و ... نیاز دارد. اینطور نیست که مزرعه را به طور قطرهای یا سنتی آبیاری کنند بلکه باید به هر درختی هر روز سر زده شود.
مربی باید وقت گذارد نه اینکه صبح شیر را باز کند و بعد به خانه رود و فکر کند که مزرعه را آب داده است! این آب دادن کافی نیست باید مدام سر زند تا که آب سر نرود و مخلوط یا هدر نرود و به اندازه داده شود. درخت نه تشنه شود و نه غرق آب شود که از بین رود.
حال چون تواناییها و انرژی ما در امر تربیت محدود است، ناچار می توان از طرح خوشهای استفاده کرد. طرح خوشهای یکی از بهترین و مؤثرترین طرحهای تأثیر در تربیتهای دینی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی است. در این طرح مثلاً شاملی 5 نفر متربی دارد، آن 5 نفر هرکدام 5 نفر دارند و آن 5 نفر هم هرکدام 5 نفر دارند، سر خوشه شاملی است ولی شاملی میگوید که 300 نفر را تحت نظر دارد و ارتباط و تلاش او متمرکز روی 5 نفر اول است ولی نفرات بعدی به طور غیر مستقیم با او ارتباط دارند. به این طرح، تربیت خوشهای میگویند که سرخوشه یک نفر است و آن یک نفر با همه اینها ارتباط دارد اما ارتباط او غیرمستقیم است. اینجا است که قرآن میگوید «مَنْ أَحْياهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيا النَّاسَ جَمِيعًا»، اگر یک نفر احیا شود مانند این است که تمام مردم احیا شده اند. به خاطر اینکه خوشهای پایین میآید و همه اینها سرپرست دارند و همه هم برمی گردند به طرح فردی که سرخوشه است.
شیوههای فعلی تربیت دینی در مدارس چه اشکالاتی دارد؟
اولاً تربیت از تعلیم جدا نشده و در تربیت دینی فقط به انتقال اطلاعات پرداخته شده است. یعنی جای تعلیم و تربیت عوض شده است. دوم، بین گفتار و رفتار تطابق نیست. سوم اینکه تربیت مستمر، پیگیر و شاخه به شاخه نیست و انبوه است. چهارم اینکه تربیت به طور کلی و تربیت دینی به طور خاص، در حاشیه است. هدف و همّ و غم پدر و مادر و دانشآموزان در مدرسه تربیت دینی نیست بلکه درس ریاضی یا درس علوم است. باید تربیت عین تعلیم باشد و تربیت دینی عین ریاضی، عین زبان، عین شیمی مورد توجه، اهتمام و جدیت باشد.
شیوه مطلوب تربیت دینی در مدارس چه ویژگیهایی در ساختار و محتوا باید داشته باشد؟
یکی از بحثهای دقیق بحث مفهوم شناسی و قلمروسنجی دین است. وقتی میگویید تربیت دینی، دین یعنی چه؟ آیا دین یعنی اینکه به مسجد رفته و دعای ندبه در جمعهها ترک نشود؟ قلمروی دین تا کجاست؟ برای تربیت در کنار تعلیم چه اقداماتی باید انجام شود؟ کارهای قبلی چه مشکلاتی داشته است که نسل جدید ملتزم به ارزشهای دینی نیست؟ مثلاً در حال حاضر role model یا الگو یکی از حساسترین و مهمترین مسائلی است که در تعلیم و تربیت دینی غرب مورد توجه قرار میگیرد. میگوید بچهها از دین آن مقداری را یاد میگیرند که معلم، پدر، مادر و کارگزاران تعلیم و تربیت به آنها پایبند هستند. همین چیزهایی که در رفتار اینها میبینند مانند صداقت، امانت، درستی، پاکی، راستی، یکرو بودن و ...
کار ساختاری و محتوایی مانند تلاشهایی است که وزارت آموزش و پرورش به نام تدوین سند تحول بنیادین آموزش و پرورش انجام داده است که بنده یکی از اعضای آن بودم و چند سال برای تدوین زمان برد ولی هنوز در کشور اجرا و عملیاتی نشده است و هنوز در حد پایلوت است، یعنی هنوز در برخی از مدارس انجام میشود تا بررسی شود که آیا امکان دارد یا خیر؟ یکی از پیش نیازهای تحقق تربیت دینی در مدارس همین عملیاتی سازی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است. متأسفانه هنوز باور به اجرا و عملیاتی شدن این سند نیست. چند سال فرهیختگان و صاحب فکران و اندیشمندان این کشور نشستند و زحمت کشیدند سند را تهیه کردند و به نظر آنها اگر آن سند اجرا شود، کشور از نظر محتوا به جایی میرسد و از نظر ساختار هم تعلیم و تربیت از هم به خوبی تفکیک می شود. با انجام آن، اقداماتی که برای تعلیم هست با تربیت مخلوط نمی شود و بحث تربیت الگویی و role model جدیتر گرفته شود. همچنین بچهها بیش از آنکه از کتاب تعلیمات دینی آموزش و پرورش متأثر شوند از رفتار معلم و مدیران و معاونان متأثر می شوند.
معلمان دینی باید چه ویژگیهای علمی، مهارتی، اخلاقی و روانی داشته باشند و با چه راهکاری میتوان این شاخصها را در معلمان دینی ایجاد و تقویت کرد؟
در دانشگاه فرهنگیان باید در سیلابس درسی و طرح تربیتی معلمان یک بازنگری شود. یک مشکل مربوط به این است که اطلاعات کامل و صحیحی از نظام تربیتی و تعلیمی اسلام به اینها منتقل نمیشود و محتوایی که از جند سال قبل تکرار مکررات بوده است، مدام تکرار می شود.
دوم اینکه بخشی از اشکالات شخصیتی و اخلاقی معلمان به نابسامان بودن وضعیت معیشتی اینها برمی گردد. معلمان چون وضعیت معیشتی درستی ندارند، وقتی به کلاس و مدرسه میروند، دغدغه اصلی آنها تعلیم و تربیت نیست و میخواهند سریع آن کار را انجام دهند تا به سراغ شغل دوم یا سوم روند و نان زن و بچه را تأمین کنند.
موضوع دیگر عدم توافق گفتاری و رفتاری نظام حاکمیت است. وقتی معلم به کلاس میرود و در کلاس از ارزشی صحبت میکند که دم خروس است، خودش خنده اش میگیرد. پس پایبندی و التزام کارگزاران از شخص مقام معظم رهبری، رئیس جمهور، وزرا، نمایندگان مجلس، کارگزاران سه قوه و ... به گفتار خود و اینکه حرفها و رفتار اینها با هم همخوانی داشته باشد، بسیار مهم است. در این شرایط همه اعتماد میکنند. متأسفانه یک فضای بی اعتمادی در کشور وجود دارد که روی ناکارآمدی نظام تعلیم و تربیت اثر جدی گذاشته است. باید یک حالت اعتماد، امنیت و مصونیت روانی در جامعه حاکم باشد که این فقط از توافق و وفاق قول و فعل حاصل میشود.
مورد دیگر هم اینکه واقعاً برای تربیت به اندازه تعلیم سرمایه گذاری نمیشود و ارزشی برای آن قائل نمی شوند. این مسئله باید در تعلیم معلمان دینی در تربیت معلم لحاظ شود.
• استاد بی توجهی به اخلاق کاربردی در متون آموزشی مدارس چه پیامدهای منفی در تربیت دینی به همراه دارد؟
این دوباره برمی گردد به آن بحثی که تمرکز نظام آموزشی روی تعلیم است. شما اگر به اخلاق کاربردی هم توجه کنید، وقتی که در الگو، در رفتار و در تطابق قول و فعل دقت کافی نداشته باشید، اثری ندارد. مشکل این نیست که چرا اخلاق کاربردی را در متون درسی قرار نداده اند؟ اگر آن ناهماهنگی بین قول و فعل و اگر عدم توجه به مسائل تربیتی هنوز در کشور باشد، شما این را هم درست کنید، دردی را دوا نمیکند.
با توجه به اینکه نهادهای گوناگون از جمله مساجد، حوزه علمیه، سازمان تبلیغات و رسانهها محتوای آموزشی تربیت دینی تولید و منتشر میکنند، آیا این تشتت سازنده یا مخرب است؟
این تشتت نیست. تعلیم و تربیت سه گونه دارد؛ رسمی، غیررسمی و نیمه رسمی. رسمی مربوط به آموزش و پرورش و دانشگاه و نهادهای رسمی است. غیررسمی مربوط به خانواده است، نیمه رسمی مربوط به مساجد و نهادهای است. هرکدام یک بُعد و یک جنبه و یک جهتی است، مشکل این نیست که اینها تشتت دارند، مشکل این است که متولی تعلیم و تربیت چند تا است.
وظایف هرکدام از این نهادها چیست؟
هرکدام از اینها باید روشن شود متکفل چه چیزی باشد؟ مثلاً آموزش و پرورش تا کدام قسمت از تربیت دینی پیش رود؟ مساجد تا کجا و خانواده تا کجا پیش روند؟ مشکلات به خاطر این نیست که تشتت دارند، به خاطر این است که حوزه کاری هریک دقیقاً روشن نشده است، اگر روشن شود، هرکدام از اینها لازم است و هرکدام که نباشد، نقص است. آموزش و پرورش به تنهایی نمیتواند، شهروند مسلمان متدین تربیت کند. مسجد، نماز جمعه، رسانه، خانواده، هیئتها و همه اینها دارند تعلیم و تربیت انجام میدهند منتهی هرکدام باید متکفل یک قسمت خاص باشند و برای آن قسمت خاص برنامه، محتوا و ساختار تخصصی و مؤثر تولید شود.
در حال حاضر یکی از مشکلات این است که در کشور برای مقابله با برخی از تهدیدها و آسیبهای بزرگ تربیت دینی، صورت مسئله را پاک میکنند. مثلاً بحث آموزش مجازی و دنیای مجازی یک آش خاله است! برای این آش خاله فقط صورت مسئله را پاک میکنند! مثلا دیشها را برداشته یا ممنوع میکنند یا تلگرام را میبندند! در حالی که باید مدلهای مشابه، مدلهای رقابت آمیز و یا حتی در همان مدل موجود هم حاضر بوده و غایب نبود. با برخوردهای چکشی چیزی حل نمیشود.
اگر در مسئله تربیت دینی با همین روند فعلی پیش رویم، در یک بازه زمانی 10 ساله چه اتفاقی خواهد افتاد و خودش را در کجا نشان میدهد؟
همین الآن ضعف مفرط در نظام تعلیم و تربیتی در تمام ابعاد روشن است.
اگر نکته ای مانده است در خدمت شما هستیم
بحث تربیت دینی، تربیت اخلاقی و تربیت اسلامی یک مؤلفه تک عاملی نیست. تعلیم و تربیت یک مؤلفه چند متغیره است، اقتصاد در آن دخیل است، بانکداری در آن دخیل است، شهرداری، دارایی، نظام حاکم، رسمی و غیررسمی همه دخیل هستند. اشکالی که فعلاً در وضعیت آموزش و پرورش ما وجود دارد این است که این مسئله تک متغیره در نظر گرفته شده است. یعنی تصور می شود که اگر کتابهای درسی درست شوند، خوب میشود. انجام تربیت دینی یک عامل چند متغیره است و باید این چند متغیر با هم دیده شود و اگر با هم دیده شود، نه تنها وزارت آموزش و پرورش، بلکه وزارت اقتصاد و دارایی، وزارت جوان، وزارت نفت و ... همه اینها در آن دخیل هستند. شما وقتی برنامه دارید که سال آینده روی قبضهای تلفن و آب و برق و گاز مبالغی را اضافه کنید ولی فردی به لحاظ مالی در همین وضع موجود خواهد ماند، اگر بهترین نظام تعلیم و تربیت را هم داشته باشید، جواب نمیدهد. نظام تعلیم و تربیت در سیستم جواب میدهد. اگر سر تاسر سیستم با هم دیده شود، جواب میدهد. اگر فقط روی آموزش و پرورش دست گذاشتید و بقیه هر کاری که دوست دارند، انجام دهند، جواب نمیدهد.
باید تربیت را هم به اندازه تعلیم در جامعه جدی گیرند. جدی گرفتن آن به این نیست که مثلاً یک معاونت جدیدی درست کنند. باید اقداماتی باشد که بچهها در مدرسه یک حالت امنیت و آرامش و اعتماد را نسبت به کارگزاران و مسئولان در خود احساس کنند.
یکی از نقاط کور تربیت دینی در کشور این است که تربیت در کشور ما نظریه مند جلو نمی رود. در حال حاضر در حوزه درس اخلاق زیاد است و در حوزه، تربیت دینی و اخلاقی روحانیون به مشارکت در همین دروس اخلاقی است. در حالی که کافی نیست.
آن هم تعلیمی است دیگر.
بله این هم تعلیمی است. دوم اینکه وقتی فرد به کلاس اخلاق میرود، میبیند که از ارزشها و ضدارزشها و فضائل و رذایل و حتی از راههای درونی کردن آنها صحبت میشود اما تربیت و اخلاق نظریه ندارد. در دنیا میگویند اگر میخواهید چیزی استوار و پایا و جاودان باشد، باید مبتنی بر نظریه باشد. سؤال این است که چرا چیزی ارزش و دیگری ضد ارزش است؟ هنوز در بین صاحبنظران، نظریهپردازی که برای نظام تربیتی اسلام نظریهای ارائه کرده باشد، وجود ندارد.
خلاصه راهکارها:
1- در نظام آموزشی کشور در حوزه تربیت دینی باید بین آموزش دینی و تربیت دینی تفکیک صورت پذیرد تا بتوان براساس این تفکیک در هر بخش متناسب با تعریف آن، برنامهریزی و اقدام نمود.
2- برای رسیدن به وضع مطلوب در تربیت دینی در مدارس باید راهبرد بخش پرورش و تربیت نسبت به آموزش در اولویت قرار گیرد و بیشتر به آن پرداخته شود.
3- مدیران و معلمان مدارس برای تربیت دینی دانشآموزان باید از روشهای سهگانه پاداش تنبیه، انذار تبشیر و همچنین ارائه الگوهای رفتاری استفاده کنند.
4- عدم تطبیق گفتار و رفتار اولیاء مدارس در ذهن دانشآموزان بسیار اثر مخربی دارد. باید بین رفتار و گفتار مسئولان مدارس هماهنگی یاشد و هرجایی که این هماهنگی در حال ریزش است باید سریعاً جلوی آن گرفته شود.
5- برای پیشبرد بهتر تربیت دینی در مدارس باید از علوم و دانش جدید روز دنیا مانند بکارگیری رشته تعلیم و تربیت ارزشها، بهره برد.
6- تربیت دینی برخلاف سایر ساحتها که عمومی جواب میدهند به صورت چهرهبه چهره موثرتر میباشد و با روش خوشهای به طور غیرمستقیم اما متمرکز باید بر دانشآموزان نظارت داشت.
7- تدوین سند تحول بنیادین توسط آموزش و پرورش گام بزرگی بوده است که متأسفانه این سند مورد بی توجهی قرار گرفته است. باید این سند در کشور اجرایی شود.
8- دولت باید مشکل معیشتی معلمان را رفع کند تا دغدغه اصلی آنها تربیت بچهها باشد.
9- مسئولان آموزشی کشور باید میان آموزش وپرورش با نهاد خانواده و مسجد در جهت تربیت دینی دانشآموزان ارتباط موثرو هماهنگ ایجاد کنند و از بروز موازیکاری در این بخش به شدت جلوگیری کند.
10- در ایران برای تربیت دینی به روش نظریهمند، فعالیتی صورت نگرفته است. باید در این زمینه از اندیشمندان و نخبگان استفاده شود تا برای این مهم نظریهپردازی دقیق شود و براساس آن اقدامات بعدی صورت گیرد.
اهمیت استفاده از اندیشمندان برای نظریه سازی درباب تربیت دینی در مدارس
سلسله گفتگو های کارشناسی با موضوع ناکارآمدی تربیت دینی در مدارس
موضوع تربیت کودکان، موضوعی جهانی است که که هر نظام فکری، به فراخور مبانیاش برنامههایی برای آن درنظر میگیرد. روشن است که در جامعه اسلامی، تربیت دینی فرزندان از اولویتهای تربیتی است. از آنجا که بخش عمدهای از زمان مفید کودکان روزانه در مدارس میگذرد و از سویی دیگر نظام آموزشی و تربیتی، از اثرگذارترین حوزه های تربیتی است، ساماندهی به این حوزه ارزش مضاعف مییابد.
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، آموزش و تربیت دینی، سرلوحه برنامههای نظام آموزشی کشور قرار گرفت. پس از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، بازشناسی و اصلاح وضعیت تربیت دینی در مدارس امری ضروری است. پژوهشها و همچنین وضعیت اجتماعی ایران نشان میدهد که تربیت دینی در مدارس ایران، بازدهی چندان بالایی ندارد و از نقطه آرمانی خود فاصله بسیار دارد.
نتایج نظرسنجی از استادان و کارشناسان نشان داد بیشترین مشکل در این حوزه، روش تدریس و ضعف در تربیت معلمان برای ارائه تربیت دینی صحیح است. چرا که مهمترین ضلع ضعف غیرعلمی بیان شدن مبانی دینی و الگوارگی برای دانشآموزان معلمان هستند که لازم است در این باره چارهای اندیشیده شود. از همینرو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبهای را با حجت الاسلام دکتر عباسعلی شاملی، عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه و موسسه آموزش عالی علوم انسانی در گروههای روانشناسی و علوم تربیتی انجام داده است تا نظرات کارشناسی ایشان را جویا شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.