ضرورت همکاری میان حوزه علمیه و آموزش و پرورش در نهادینه سازی تربیت دینی

  • چهارشنبه, 21 شهریور 1397 00:35
  • بازدید 2304 بار

سلسله گفتگو های کارشناسی با موضوع ناکارآمدی تربیت دینی در مدارس 

موضوع تربیت کودکان، موضوعی جهانی است که که هر نظام فکری، به فراخور مبانی‌اش برنامه‌هایی برای آن درنظر می‌گیرد. روشن است که در جامعة اسلامی، تربیت دینی فرزندان از اولویت‌های تربیتی است. از آنجا که بخش عمده‌ای از زمان مفید کودکان روزانه در مدارس می‌گذرد و از سویی دیگر نظام آموزشی و تربیتی، از اثرگذارترین حوزه های تربیتی است، ساماندهی به این حوزه ارزش مضاعف می‌یابد.
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، آموزش‌ و تربیت دینی، سرلوحة برنامه‌های نظام آموزشی کشور قرار گرفت. پس از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، بازشناسی و اصلاح وضعیت تربیت دینی در مدارس امری ضروری است. پژوهش‌ها و همچنین وضعیت اجتماعی ایران نشان می‌دهد که تربیت دینی در مدارس ایران، بازدهی چندان بالایی ندارد و از نقطة آرمانی خود فاصله بسیار دارد.
نتایج نظرسنجی از استادان و کارشناسان نشان داد بیشترین مشکل در این حوزه، روش تدریس و ضعف در تربیت معلمان برای ارائه تربیت دینی صحیح است. چرا که مهمترین ضلع ضعف غیرعلمی بیان شدن مبانی دینی و الگوارگی برای دانش‌آموزان معلمان هستند که لازم است در این باره چاره‌ای اندیشیده شود. از همین‌رو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبه‌ای را با جناب آقای مهندس فرشیدی وزیر اسبق وزارت آموزش و پرورش انجام داده است تا نظرات کارشناسی ایشان را جویا شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.

شاخص های تحقق تربیت دینی در مدارس چیست؟
از موضوع تربیت دینی مانند خود آموزش و پرورش یک برداشت حداقلی و یک برداشت جامع و حقیقی وجود دارد. آنچه در حال حاضر در آموزش پرورش هست، مطالب علمی را به صورت حداقلی به دانش آموز انتقال می دهد که البته آن هم علم به معنای حقیقی نیست بلکه به معنای انتقال یکسری محفوظات است. وقتی گفته می شود که آموزش و پرورش کارخانه تربیت انسان است، در مورد تربیت دینی هم، همین مسئله وجود دارد. تربیت دینی یعنی تربیت برای زندگی و دین یعنی دستور زندگی. بنابراین اینگونه نیست که گفته شود بخشی از برنامه های مدرسه، تربیت دینی است و بخشی هم تربیت هایی برای زندگی در آینده، طوری که این دو به هم ارتباط ندارند. این به معنای سکولاریسم است. همه برنامه هایی که در یک نظام اسلامی در حوزه آموزش و پرورش اعمال می شود، باید از دین الهام گرفته باشد. در سند تحول بنیادین هم که شش ساحت و در بعضی از تعاریف هشت ساحت را تعریف کرده اند و یک ساحت را ساحت اعتقادی نامیده اند، این ساحت هم ارز بقیه نیست. آن پایه و مبنا است و بقیه عرصه ها از آن الهام می گیرند. بنابراین اینکه دانش آموزان در مدارس نماز خوانده و مقید به روزه و تلاوت قرآن باشند، همه حقیقت دین نیست. نظام تعلیم و تربیتی ما باید متکی و مبتنی و الهام گرفته از معنویات اسلامی باشد. همچنین فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و همه عوامل تأثیرگذار در عرصه تعلیم و تربیت باید اینگونه باشد.
 مهمترین مسئله نظام جامع تربیتی، یعنی اینکه از فلسفه تربیت اسلامی الهام گرفته باشد، در غالب مدارس کشور حاکم نیست و یک نظام آموزشی حاکم است که همانطور که مقام معظم رهبری هم فرمودند از فرهنگ و آموزش و پرورش غرب الهام گرفته است. بعد سعی شده است که آن را اصلاح و مونتاژ کنند ولی چون با روح اسلامی سنخیتی ندارد، به جامعه ما نمی چسبد. متأسفانه اینکه در مدرسه نماز جماعت بر پا می شود یا نه، به صورت سیستماتیک پیگیری نمی شود و اگر فقط در مدرسه ای مدیر علاقمند باشد، آن را پیگیری می-کند. یعنی اتاق کنترل و نظام ارزشیابی این خلأ را نشان نمی دهد! اما اگر دبیر فیزیک در مدرسه نباشد، تمام سیستم به لرزه می افتد که دبیری برای رفتن به سر کلاس نیست. خصوصیات جامعی در سند تحول بنیادین برای انسان طراز اسلامی در آموزش و پروش آمده است. در این سند باید مبانی اعتقادی فرد قوی شود و بر این اساس، او باید انسانی باشد که نسبت به محیط زیست خود حساسیت داشته باشد، به ورزش شخصی خود اهمیت دهد، نسبت به فرهنگ کشور خود و مبانی فرهنگی خود عشق ورزد، اهل هنر باشد، از نظر اخلاق هم آدمی باشد که اگر کسی به او نگاه کند جلوه ای از پیامبر گرامی اسلام را در وجود او بیند. از نظر علمی آدم پژوهشگر و اهل اخلاق باشد و از نظر سیاسی- اجتماعی فردی نوعدوست باشد و نسبت به محرومان و اجتماع حساسیت داشته باشد. بنابراین نگاه جامع به تربیت دینی که مبتنی بر فلسفه تربیت اسلام باشد، در این سند وجود داد. خوشبختانه در این زمینه کار عظیمی انجام شد که یک انقلاب در عرصه تعلیم و تربیت جهان بود. چون آنچه در چند صد سال گذشته در کشور حاکم بوده است، الگوگرفته از غرب بوده است. آنها برای هر چیزی یک فرمول دارند و آن فرمول هم به مقدار زیادی نتیجه می دهد. سر بر آوردن در برابر این الگو و نه گفتن به آن، واقعاً یک جسارت و جرأتی از مقوله «ما می توانیم» می خواست. این موضوع اگر نگوییم که از فناوری هسته ای مهمتر است، کمتر از آن هم نیست. در این سند یک الگوی جدیدی از اسلام در جنبه نظری طراحی شد و با مهندسی معکوس بررسی شد که این انسانی که می خواهد بعد از دوازده سال از آموزش و پرورش بیرون آید، چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ درحقیقت یک چارچوب نظریه ای به نام سند تحول بنیادین به کمک متخصصین تعلیم و تربیت در حوزه های علمیه طراحی شد و جنبه قانونی هم پیدا کرد. مشکلی که وجود دارد، بحث مجریانی است که به روح این سند آشنا بوده و مطلع باشند که می خواهند دانش آموز را به کجا برند؟
سند تحول بنیادین چقدر تأثیر داشته و اجرایی شده است؟
مقام معظم رهبری فرمودند که اول باید دانست که چه نظامی را می خواهیم داشته باشیم. برای این کار سند تحول بنیادین تهیه شد و مراجع قانونی آن را تصویب کردند و مقام معظم رهبری هم آن را تأیید کردند. منتهی این سند برای کتابخانه نیست بلکه باید در مدارس اجرا شود. یکی از راهها این است که به صورت مبنایی گام به گام از نظر اداری، زیر نظام هایی را که در اینجا پیش بینی شده است، طراحی کنند تا به تدریج اجرایی شود. اما یک راه میانبر هم اینست که به موازات ستاد و ساختار در صف هم کار انجام شود. یعنی برای معلمین کلاس گذاشته و آموزش داده شود که هدف ما در ریل جدید قطار آموزش و پرورش که دارد از پایه شروع می کند این است که الگوی جدید ما فقط تک بعدی نباشد. یعنی اینطور نباشد که اگر کسی فیزیک یا ریاضی نمی داند، وارد کلاس نشود. می خواهیم انسان تربیت شود انسانی که طرازش پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) است و یک جامعیتی دارد و همه ابعاد را می خواهیم رشد دهیم. البته همه یکسان رشد نمی کند یکی استعداد علمی بیشتر دارد دیگری استعداد اجتماعی و فردی هم استعداد هنری دارد ولی بالأخره همه باید یک دستی بر آتش همه این زمینه ها داشته باشند. اینکه فرد هنر نفهمد این یک ضعف است و باید برطرف شود نه اینکه فکر کند افتخار است! آشنایی همکاران فرهنگی با این الگوی نظری و دانشگاه فرهنگیان که کارخانه تربیت معلم است و تربیت دانشجویان دانشگاه براساس این الگو، می تواند به اجرای این سند کمک شایانی نماید.
آنچه که مهم است یک نسخه نظری به دست آمده است. قبلاً کمی سلیقه ای بود و کسی که وزیر می شد یک تصمیمی می گرفت ولی نفر بعدی می گفت که کاملاً غلط است و باید کار دیگری انجام شود. آموزش و پرورش هم یک نهاد دیر بازده است یعنی بعد از دوازده سال جواب می دهد و مشخص می شود که شما چه کرده اید و طرح شما چه اشکالی پیدا کرده است؟ آزمایشگاه نمی تواند باشد و ضرر آزمایشگاهی نسل آلوده، خیلی خطرناک است. اصل قضیه که اختیارات برنامه ریزی در یک وزارتخانه است که می خواهد انسان تولید کند، مشخص شده است. این دستاورد خیلی مهمی بود. در زمینه اجرا هم می شود گفت که در پنج سال گذشته، کاری به آن صورت انجام نشده است. فقط این سند مبنای بحث های نظری بین علاقمندان شده است که از این سند الهام می گیرند. بر این اساس هر کس به تناسب خود و فضای بازی که در مدارس و به خصوص در بین معلمین است، می تواند خودش خیلی کارها را انجام دهد و منتظر وزارتخانه نباشد.
مطالبه ما از آموزش و پرورش باید مطالبه ای باشد که در سند تحول بنیادین آمده است. این سند باید تبدیل به یک مطالبه عمومی از آموزش و پرورش شود. مثلاً خانمی دو دختر دارد و در مدرسه یکی روی حجاب کار می شود و در مدرسه دیگر کار نمی شود. مادر می تواند مدعی شود که چرا در صورتی که هر دو مدرسه دولتی هستند، وضع به این شکل است؟ یا اگر قرار است از نظر پزشکی هشدارهایی به بچه ها داده شود، آن خانم دکتری این کار را انجام دهد که محجبه باشد و به صورت غیر مستقیم کار شود. چیزهایی شبیه این را مردم و اصحاب رسانه می توانند از آموزش و پرورش مطالبه کنند. همچنین باید بعضی قسمت های آن توسط بعضی از مدارس اجرا و تکثیر شود کما اینکه شده است. اصحاب رسانه هم خصوصاً رسانه ملی باید این سند تحول را در جلسات و در میزگردها و مناظره ها بررسی کنند.
 شیوه های فعلی که در مدارس برای تربیت دینی استفاده می شود چه اشکلاتی دارد؟
 اولاً موضوع تربیت در مدارس تقریباً موضوعیتی ندارد. واقعیت این است که حتی بعد از نوشتن سند تحول، بنا بود که وزارت آموزش و پرورش به وزارت تربیت تغییر نام دهد. یعنی حتی در حوزه آموزش هم، تربیت انجام می شود. در دانشگاه واقعاً علم انتقال داده می شود ولی در آموزش وپرورش، آموزش داده می شود که فرد چگونه علم بیاموزد. در واقع دانش آموزان برای علم آموزی تربیت می شوند و برای اینکه چگونه با محیط زیست ارتباط برقرار کنند و چگونه اجتماعی شوند و ... به همین دلیل وقتی واژه معلم را می گویید در ذهن شما مقدار زیادی بار تربیتی دارد یعنی معلم سمبل اخلاق، رفتار، مورد اعتماد بودن، محبت و ... است. ولی واقعیت آنچه در مدارس حاکم است، نشان می دهد که وزارت آموزش برقرار شده است. آنچه در مدارس هست این است که کتاب را در یک حدی آموزش دهند و تمام! اینکه مثلاً دانش آموزان چه اندازه از نظر تربیتی، اخلاقی، انسان دوستی و ... رشد کرده اند، شاخصی ندارد و بازخواست و ارزشیابی نمی شود و اصلاً بستگی به انگیزه های فردی معلم و مدیر دارد. خیلی ها هم ترجیح می دهند که سر بی درد خود را درد نیاورند. چون اگر تذکری دهند ممکن است، به خانواده فرد خوش نیاید. بنابراین تقریباً می شود گفت روز به روز بحث تربیت در مدارس کم رنگتر می شود. به صورت خیلی حداقلی فقط نماز و حجاب وجود دارد. برخی روانشناسان می گویند اگر دانش آموزی مفاسد اخلاقی داشت، کاری به او نداشته باشید. نکته این است که اگر کاری نداشته باشید، این ویروس به کل دانش آموزان سرایت می کند. اختیار معلم در برابر دانش آموزی که ویروس تزریق می کند، حداقل است. اگر فقط به او لبخند زند، ویروس او منتشر می شود و اگر او را از کلاس بیرون کند، داد و بیداد می شود که این بچه از مدرسه جنایتکار و قاتل شد! یعنی اختیارات معلم هم برای اعمال تربیت در حداقل ممکن است به دلیل اینکه در نظام آموزش و پرورش دیده نشده است. تنبیه بدنی محکوم است اما بالأخره همین که می گویند، تشویق و تنبیه یک نظام است، در کجا باید تجلی یابد؟ حضرت علی(ع) فرمودند خوب و بد نباید در نزد انسان یکسان باشند! اگر دانش آموزی خواست که کلاس را شلوغ کند، معلم باید چه کند؟ در عمل آنچه در مدارس ما وجود دارد، سلیقه ای و در حداقل است.
معاونت پرورشی یک وظایفی را توصیه می کند اما اینکه نظام مند باشد که اگر دانش آموز آن را نخواند و باید سال بعد آن را تکرار کند، چنین چیزی نیست. البته تاحدی تلاش می شود که با آن نگاه جامع به آموزش و پرورش نگاه شود ولی هنوز خیلی اندک است. در بعضی کشورهای دیگر به تناسب باورهایی که دارند دانش آموز اگر از نظر فعالیت اجتماعی ضعیف باشد، موضوعیت دارد یا حتی اگر دانش آموزی نمی تواند حرف بزند، موضوعیت دارد. حتی بعضی از مدارس اسلامی ما برای اینها موضوعیت قائل می شوند. برای حل هر یک از این مشکلات فرمولی وجود دارد. مثلاً برای اینکه بچه توانایی سخن گفتن داشته باشد، فرمول تعریف کرده اند که به بچه ها قصه ای را می دهند تا بخوانند. بعد به عنوان تکلیف در خانه بر روی نوار ضبط می کنند و به معلم می دهند که در نظام ارزشیابی نمره دارد. بعد باید این قصه را در کلاس درس برای بچه های دیگر تعریف کند. سپس باید آن را سر صف برای همه تعریف کنند! به این نحو بچه تبدیل به یک سخنران می شود. یعنی برای یک چیز جزئی که خیلی هم اهمیت ندارد، اینگونه برنامه ریزی می کنند. اگر بچه ای در فعالیت اجتماعی، منزوی باشد و نتواند با اجتماع ارتباط برقرار کند یا بچه ای که نوعدوست نیست و نسبت به اطرافیانش و اقشار ضعیف رگ نوعدوستی او تحریک نشده باشد، برای او برنامه ریزی می شود. مثلاً بازارچه خیریه به کمک بچه ها برقرار می شود تا حس نوعدوستی آنها تقویت شود. یا بچه ها در کلاس هنر، کارهای هنری را زیر نظر استاد برجسته ای یاد می گیرند و کیف درست می کنند یا نقاشی می کشند. بعد یک کار خیلی عالی خود را که مثل پاره تن آنهاست، برای بازارچه خیریه می برند تا آن را به فروش رسانند. به این ترتیب به بچه یاد می دهند که باید به دیگران کمک کرد و ایثار نمود. به هرحال برای هر کدام از عرصه ها یا مؤلفه های تربیت دینی در نظام جامع، می شود فرمول یا راهکار گذاشت و اعمال کرد. مدیری در یک مدرسه بود که ایشان به هردلیل در ذهنش رفته بود که بچه ها باید یاد گیرند که با دست چپ هم بنویسند. او می گفت که شما پسربچه هستید و می افتید و دست و پای شما می شکند و به این بهانه مشق نمی نویسید! همین باعث شد بچه ها با دست چپ نوشتن را تمرین کنند. قدرتی در مدرسه هست که گاهی بچه ها حتی آن تیکی که معلم دارد را هم یاد می گیرند و تکه کلام معلمی را که دوست دارند، تکرار می کنند! این قدرت در معلم و نظام مدرسه وجود دارد منتهی به شرطی که واقعاً با آن جامعیت این قدرت اعمال و تبیین شود که ازاین قدرت در همه عرصه ها استفاده شود.
این موارد اثباتی بود و موارد سلبی هم است. مدرسه باید نهاد بالنده و زنده باشد. ما اسم مدرسه آرمانی را مدرسه زندگی گذاشتیم. مدرسه ای که زنده است و افراد را برای آینده تربیت می کند و بچه در آن زندگی کرده و لذت برد و هر بچه ای با شوق به آن می رود. بچه ای که ورزشکار است، مدرسه به او بها می دهد تا رییس بچه های دیگر شود و بچه های دیگر را به ورزش رغبت دهد. بچه دیگر هم که فیزیک یا شیمی ا ش خوب است، به او میدان می دهند. دیگری فعالیت اجتماعی خوب دارد که می تواند شهردار مدرسه شود. در واقع هرکس با یک شوق و ذوقی کیف خود را بر دوش می گیرد و به مدرسه می آید. همچنین یک تعاملی بین بچه ها باید باشد و هر کدام در عرصه ای معلم و یار دیگری باشد. مثلاً بچه ای که فیزیک او خوب است در کلاس فیزیک معلم بچه ای می شود که ورزش و قدرت بدنی خوبی دارد. در زمان ورزش این موضوع به طور برعکس اتفاق می افتد.
در واقع مدرسه باید یک نهاد بالنده و پویا باشد. اگر قرار است که مدرسه، زنده، بالنده و پویا باشد، باید مانند دکتری که بیمار خودش را معاینه می کند بررسی کند که هر دانش آموز به تنهایی چه نیازهایی دارد و یا به طور عام چه ویروسی همه را تهدید می کند؟
در زمینه سلبی هم مدرسه نمی تواند بی تفاوت باشد و بیان کند که به او ربطی ندارد! مثلاً جلوگیری از آسیب های فضای مجازی، یک کار تخصصی است. پدر و مادرها که نمی توانند این کار را انجام دهند چون بچه ها از آنها جلوتر هستند. به قول یکی از دوستان قبلاً می گفتند بچه ها را نگذارید که بیرون روند. اما الآن می گویند باید بیرون روند و در اتاق خود تنها نباشند! خدا می داند چه اتفاقاتی در آنجا می گذرد! بنابراین در زمینه سلبی هم مدرسه باید برای مصونیت بخشی دانش آموزان کارهایی را انجام دهد. آسیب های اجتماعی در جامعه روزبه روز به عنوان مسئله نگران کننده مطرح می شود. مورد اعتمادترین قشر جامعه معلمان هستند. بنابراین از این اهرمی که خانواده ها به مدرسه اعتماد کرده و فرزندان خود را به آن می سپرند باید استفاده کرده و برای خود بچه ها و خانواده ها موضوع توضیح داده شود. البته بعضی از مدارس که هوشمندتر نسبت به مسائل روز هستند، به مدرسه زندگی نزدیکتر هستند. آنها با درک این مسائل احساس خطر می کنند و از افراد صاحبنظر دعوت می کنند تا برای بچه ها صحبت کنند.
سه تا ویژگی خوب برای مدرسه خوب فرمودید. اگر ممکن است کمی آن را باز کنید.
اول اینکه باید مدرسه محلی برای زندگی بچه ها باشد. یعنی دانش آموز باید از حضور در مدرسه صفا کند و خسته نشود. دوم اینکه مدرسه زنده است. یعنی اینطور نیست که یک قالب آموزشی را عیناً تکرار کنند بلکه طرحهای نو و عکس العمل های نو وجود دارد. سوم اینکه پویاست؛ اینکه حضرت علی(ع) فرمودند که بچه را برای آینده تربیت کنید، به همین جا برمی گردد. از شغل گرفته تا آداب معاشرت و مهارت های مختلف را به دانش آموز باید آموزش داده شود. تنها کار خوبی که آموزش و پرورش کرده است، این است که شروع به مهارت آموزی بچه ها کرده است. خیلی وقت ها همان مهارت، شغل او می شود در حالی که لیسانسی که گرفته است، دردی را دوا نمی کند.
معلمان دینی چه ویژگی هایی باید داشته باشند ؟
 معلم دینی می تواند خود یک فرصت خوب باشد اما با توجه به اینکه این موضوع در نظام آموزشی نهادینه نشده است، بطور طبیعی دانش آموزان نسبت به دروس عربی و دینی موضع دارند. یعنی در فضای مساوی نیستیم که درس فیزیک و دینی از اول یک شرایط مساوی داشته باشند. بنابراین از لحاظ محبوبیت درس دینی در منفی پنجاه است و فیزیک در صفر است. بنابراین اگر قرار باشد که کسی در کلاس به معنی واقعی کلمه از دین دفاع کند، باید خیلی فرد قوی باشد. شهید بهشتی در مدرسه دین و دانش قبل از انقلاب در قم، می فرمودند که به دنبال کسی می گردند که به زبان انگلیسی مسلط باشد و دینی درس دهد. یعنی بچه ها نباید فکر کنند که دین برای کسانی است که سواد ندارند و چون راه دیگری غیر از تدریس دینی نداشته، معلم دینی شده است.
اولویت با این است که درس دینی به کسانی که به علم روز مسلط هستند، برای تدریس داده شود. ثانیاً اینکه از سایر همکاران هم کمک خواسته شود تا در زمینه تربیت دینی به بچه ها کمک کنند. مثلاً کلیشه ترین کار این است که همه دبیرها با «بسم الله الرحمن الرحیم» درس را شروع کند. در کلاس دوازده، دبیر برجسته ای به نام آقای پاکدل داشتیم که ایشان در هنگام تدریس مبحث نیرو در فیزیک، گفتند نیوتن یک واحد نیرو است و یک واحد دیگر نیرو هم دین است. یهنی همانطور که در اجتماع دین عامل به حرکت در آوردن انسانهاست، در فیزیک هم نیرو عامل به حرکت در آوردن اجسام است. همان یک کلمه تا الآن مانند یک پتک در ذهن بنده مانده است. تأثیر کسانی که یک رتبه علمی دارند یا مهارت هایی مانند ورزش، کامپیوتر یا ... دارند که در بین بچه ها محبوب است، روی بچه ها بیشتر است. اتفاقاً یک دبیر دینی بود که برای آموزش آداب و دستورات دینی، بر روی تخته مانند یک دبیر زیست شناسی دستگاه گوارش انسان را با گچ رنگی ترسیم می کرد و یک درس زیست شناسی جامع می داد و بعد می گفت به این دلیل خداوند دستور داده است که کار خاصی باید انجام شود و اگر این کار را نکنید، این آسیب ها به سیستم بدن شما وارد می شود.
دبیر دینی باید ضرورت کار را با یک زبان علمی بیان کند و خود به آن خیلی باور داشته باشد و عاشق این کار باشد. خیلی مهم است که زبان بچه ها را در سنین مختلف مطلع باشد. بعضی از مربیان پرورشی که اینگونه هستند، موفق تر هستند. در زمینه درس دینی، سختی که وجود دارد اینست که وقتی به بچه گفته شود که شما بیا تا از بنده ریاضی یاد گیری، چون معلم بیشتر ریاضی را بلد است، او هم قبول خواهد کرد. اما اگر به بچه گفته شود بیا تا به شما دین را یاد دهیم، ممکن است جواب دهد که مگر شما از ما دیندارتری؟ در اسلام هر کس دیگری را از خود کوچکتر می بیند، مذمت شده است! در نتیجه در کارهای پرورشی محوریت با مشارکت است. در کار آموزشی محور معلم است و در کارهای پرورشی محوریت با مشارکت دانش آموزان است و معلم پرورشی کارگردان است اما در بازی درس اخلاق می دهد و در قالب سرود، همه دسته جمعی با شور و نشاط می خوانند. معلم پرورشی اگر نشسته و صحبت کند، ارزشی ندارد. حال اگر در سطوح عالی فلسفی یک بحثی باشد و فقط دانش آموز سؤال کند و او جواب دهد، خوب است وگرنه فقط با مشارکت و واگذار کردن کار به بچه ها و میدان دادن به آنها، خصایل انسانی در آنها نهادینه می شود.
کارهای پرورشی باید مانند دفاع مقدس باشد که بهانه ظاهری آن، این بود که یک دیوانه ای سنگی انداخته و خاکمان را گرفته و می خواهد به ناموس ما تجاوز کند اما در درون آن به فرموده امام فتح الفتوح شد و همه جوانان نماز شب خوان شدند. یعنی باید در قالب های مادی خصایل انسانی مانند نوعدوستی را پرورش دهند. مثلاً یک مدرسه پسرانه ای می خواست، برای دخترهای بی بضاعت جهیزیه جمع کند. هر کلاسی یک صندوق درست کرد و هر هفته اعلام می شد که هر کلاسی چقدر جمع کرده است. یک رقابتی ایجاد شد و مقدار زیادی پول جمع شد و یک موسسه ای هم که باخبر شد و دید که بچه ها این کار را کرده اند، به غیرت آمد و مقداری هم آنها دادند و در مدرسه یخچال، تلوزیون، گاز و ... را به نمایش گذاشتند. با این کار واقعاً در وجود آنها نوعدوستی نهادینه شد. اصلاً احساس شخصیت می کردند! الآن اگر از یک دانش آموز پرسیده شود که کیست؟ می گوید من آن هستم که فیزیک و شیمی را آموخته و اول شده است. اگر این بچه ها به اردوی سازندگی در مناطق محروم که آب لوله کشی ندارند، برده شوند بعد از برگشت، بچه دوم دبیرستان در خانه به برادر یا خواهرش می گوید که آب را اسراف نکنید چون آب پیدا نمی شود و من جایی رفته ام که یک ساعت زمان برد تا یک پارچ آب پر شود!
 پسری بود که سر کلاس شیطونی می کرد اما وقتی به او گفته شد که تو معلم بچه های کوچکتر هستی و باید برای آنها قصه گویی کنی، بیشتر از آنکه روی آنها اثر گذارد بر روی خودش اثر می گذاشت اینها یعنی اینکه در کار پرورشی باید محور دانش آموز باشد.
تشتی که بین نهادهای مختلف تربیتی کشور مانند مسجد، حوزه علمیه، سازمان تبلیغات، آموزش و پرورش و .... هست، آیا سازنده است یا مخرب؟
سازنده است. کارهایی مثل اینکه مثلاً برای دوم دبستان چه داستان های قرآنی را تعریف کنند، توسط این نهادها شده است که حتی می شود گفت پیشرفته تر از کارهایی است که در آموزش و پرورش شده است. این نهادها باید با هم و با آموزش و پرورش تعامل و همکاری داشته باشند. البته آموزش و پرورش باید جنبه های روانشناسی تخصصی و فنی را هم در کار لحاظ کند ولی از این ظرفیت های بیکران هم از نظر الگوهای تجربی آنها استفاده کند. آموزش و پرورش باید در را باز کند تا طلبه های جوان و پرشور در مدارس در ماه محرم و صفر چهار صد تا بچه را همراه و هم صدا با خود کنند. متأسفانه باب این موضوع بسته شده است و آنها برای اینکه وارد مدرسه شوند خیلی سختشان است. البته ستاد همکاری مدارس و حوزه علمیه هست ولی فعالیت آن، خیلی نیست. می شود با ارتباط مدرسه با مساجد و با همکاری و هماهنگی، هفته ای یکبار بچه ها را به مسجد نزدیک مدرسه برده و جایزه آنها را امام جماعت به آنها دهد. اگر واقعاً آموزش و پرورش قصد پیشرفت داشته باشد، یکی از راه های آن این است که از ظرفیت های مردمی و نهادهای دیگری که وجود دارد، استفاده کند مانند راهیان نور یا همیاران پلیس که در زمان ما قرارداد آن بسته شد. یازده میلیون دانش آموز در این طرح تحت پوشش قرار گرفتند. اولاً خود دانش آموز نسبت به قوانین ترافیکی آگاه و مصصم شد و ثانیاً در خانواده مواظب بود که تخلفی صورت نگیرد.
با روند فعلی که در آموزش و پرورش وجود دارد از نظر تربیت دینی در پنج سال یا ده سال آینده وضعیت به چه صورت خواهد بود؟
اینجا یک مملکت نظرکرده است و انشاء الله با همت نیروهای متدین مشکلات رفع خواهد شد.

خلاصه راهکارها:
1- آموزش و پرورش باید یک سیستم ارزشیابی دقیق برای رصد، کنترل و نظارت مسائل فرهنگی در مدارس ایجاد نماید.
2- رسانه‌ها به خصوص صداوسیما باید سند تحول بنیادین آموزش و پرورش را برای مردم تبلیغ کنند تا جامعه در جریان کامل این سند قرار گرفته و مدیران مدرسه هم آن را در مدرسه خود اجرا کنند.
3- در مدارس باید مطابق با روانشناسی رشد سالانه دانش آموز، توانایی ها و خصایل انسانی او ارزیابی دقیق صورت گیرد و در صفاتی که دانش آموزان ضعیف هستند با راهکارهای کارشناسی جبران نمایند.
4- برای اجرایی کردن تعلیمات دینی و تقویت صفات انسانی باید از الگوهای کشورهای صاحب سبک و پیشرفته در جهت ارتقاء رشد و تعالی انسانی دانش آموزان با استفاده از منابع مورد تایید بهره برد.
5- برای تدریس دروس دینی باید از افرادی استفاده شود که به علوم روز مسلط باشند.
6- چون در کارهای پرورشی محور دانش آموز است و معلم کارگردان، از همین رو معلم پرورشی باید با تعریف فعالیتهای مشترک مانند کار خیریه، قصه گویی، اردوهای جهادی و ... آنها را تربیت نماید.
7- سازمان همکاری حوزه و آموزش و پرورش باید راه ورود طلاب فرهیخته و متخصص را به مدارس جهت آشنایی دانش آموزان با تعالیم اسلامی هموار کند.
8- آموزش وپرورش با همکاری سمن‌ها و مساجدی که در اطراف مساجد هست از ظرفیت‌ آنها برای ارتباط دانش آموزان با تعالیم اسلامی استفاده کنند.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید