شاخصهای تحقق تربیت دینی در مدارس چیست و موانع آنها را کدام میدانید؟
تربیت دینی در ادبیات امروزی به دو معنا به کار برده میشود. یک معنای خاص و به اصطلاح جزئی و یک معنای عام یا کلی. معنای کلی برای تربیت دینی در این چارچوب است که دین در زمینه تمام ساحتها و امور زندگی چه میگوید؟ تربیت غیردینی در مقابل این مفهوم، میتواند تربیت سکولار یا X یا Y باشد. یعنی نظام تربیتی که شاخصها، الگوها، رفتارها و محتوایش را از دین نگرفته باشد. اما برخی، معنای خاص را در نظر میگیرند و تربیت دینی را به مفهوم خاص یا بسیار جزئی در نظر میگیرند. این دسته تربیت در زمینه ساحت اعتقادات، اخلاق و عبادات را تربیت دینی در نظر میگیرند که دینی که در اینجا مضاف الیه تربیت است، به مفهوم خاص دین است.
در اینجا یک مغالطه جدی صورت گرفته است و باید سریعاً در آن تجدیدنظر شود تا به هیچ وجه در مقابل آن مفهوم کلی، این مفهوم جزئی به کار برده نشود. دین به مفهوم عام این است که دین در زمینه تربیت جسمی و بدنی چه میگوید؟ در زمینه تربیت اخلاقی، تربیت سیاسی، تربیت اقتصادی، مهارت های زندگی، تربیت مردانه و زنانه، زیبایی، شغل و ... چه میگوید؟ اگر تربیت دینی به این معنا در نظر گرفته شود، در شاخصهای سنجش و علائم تربیت دینی در مدارس، مجموعه رفتارها و کنشهایی که در ساحت قوانین و ساختار، برنامه درسی، الگوهای تربیتی، تربیت شغلی و حرفه ای و ... هست، دخالت دارند. در این حالت از نظر تربیتی در مدرسه فقط معلم دینی اهمیت ندارد بلکه تمام معلمهای ما مربی هستند. به عنوان مثال یک شاخص تربیت دینی در مدارس این است که محتوای آموزشی و برنامههای درسی، برای زندگی فرد مفید باشد. اگر در مدارس، بسیاری از آموزشهایی که داده می شود، برای زندگی فعلی یا آینده شخص مفید نیست، باید گفته شود که یک شاخص تربیت دینی در مدارس تحقق نیافته است.
مثلاً هر انسانی باید در زندگی خود وقتی به سنینی میرسد، توان تأمین نیازهای خود را داشته باشد و حداقل در عرصه مادی یک شغل و مهارتی داشته باشد. اگر مدرسه و نظام آموزشی، مهارتهای لازم برای زندگی را نمیدهند، این نظام، اسلامی نیست. همچنین یکی از نیازهایی که هر انسانی دارد، اینست که توانایی تأمین سلامت جسمی یا روانی خود را داشته باشد. سلامت جسمی این است که چه چیزی و چطور میل کند؟ چطور حمام، مسواک وآرایش کند؟چطور طهارت گرفته و با چه آدابی تخلی داشته باشد؟ در مدرسهای که فارغالتحصیل آن، مهارتهای حداقلی زندگی را ندارد و سیستم تغذیه او هم مثل تغذیه دیگران است و آداب حمام و توالت او مشکل دارد و نمیتواند از سلامتی خود مراقبت کند و روزانه به طور مرتب باید هزینه درمان دهد، نشان میدهد که آموزشها و مهارتهایی که به او داده می-شود، با آن مهارتهایی که شخص نیاز دارد، فاصله دارد. پس میتوان گفت که تربیت دینی در این بخش، در مدارس وجود ندارد چون مهارتهای لازم برای زیستن متعالی در خروجی های آن وجود ندارد.
در کنار نیازهای سلامت جسمی، نیازهای سلامت روانی هم هست. در نظام آموزشی کشور چه در مدرسه و چه در دانشگاه، فارغالتحصیل پزشکی، سیستمهای مراقبت از خود را بلد نیست. مشکلات اجتماعی که در حال حاضر در کشور بیداد می کند به این دلیل است که نظام تربیتی، به مفهوم دقیق کلمه دینی نیست. مشاهده می شود که در خیابانهای ما نظم رعایت نمیشود و در کنار آن در مدارس آموزشهایی داده می شود که هیچ ضرورتی برای فرزندان جامعه ندارد. در حال حاضر دختر و پسرانی هستند که نیازهای خاص زنانگی و مردانگی دارند و راجع به اینها آموزش بسیار کمی به آنها داده شده است. به تازگی مقداری این کار شروع شده است. این است که فرد خودش را نمیشناسد و زن به عنوان یک زن و مرد به عنوان یک مرد، تعریف و هویتی پیدا نمیکند و به تبع آن، رفتارهای متناسب با نوع وجودش، مردانگی و زنانگی اش را ندارد.
شاخصهایی که در مدرسه به عنوان عملکرد و محصول تربیت دینی باید دیده شود، در یک کلام این است که فارغالتحصیل این مدارس ویژگیها و صفات انسان مطلوب اسلامی را به دست آورد. یا به ادبیات امروزی باید تقریباً در تمام حیطهها و ساحتهای وجودی او تغییر مطلوب به وجود آید و انسانی تربیت یافته در تمام ساحتها شود. انسانی که در مدارس کشور بزرگ میشود، انسان تک ساحتی است و در یک ساحت رشد بی اندازه دارد و مثل تصاویر آکرومگالی (acromegaly) که در یک اندازه بزرگتری نسبت به بقیه قسمتها دارد، میشود.
شاخص تربیت دینی در یک کلام، رسیدن به انسان مطلوب اسلام است. امروز در ادبیات دنیا بحث انسان تک ساحتی را خیلی مطرح میکنند. انسانهایی که در یک بُعد وجود یافتند و فقط مثلاً در بُعد علمی و برخی هم فقط در بُعد شغلی رشدیافته هستند. این انسان در روابط خانوادگی، مسائل سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، زیبایی شناختی، هنری و خلاقیت رشدی ندارد.
یک قسمت دیگر اینست که نظام آموزش اسلامی باید شاخص عدالت اجتماعی را داشته باشد. سیستم حاضر، نظام تجلی بیعدالتیهای تعلیمی یا تربیتی است. باید فرصتهای یکسان تربیتی برای همه مهیا شود. این قشربندیها و مدارس مختلفی که امروزه درست شده است، روح بیعدالتی و حاکمیت طبقاتی را در بر دارد و روز به روز با آن انسان مطلوبی که در جامعه او، همه با هم تعامل عادلانه دارند و به هرک سی، حق او را می دهند، خیلی فاصله می گیرد. به حدی فاصله گرفته شده است که امروز دوباره یک نوع روح حاکمیت سرمایه داری و برتری قدرتمندان ایجاد شده است. عملاً توسعه حاشیه نشینی، فاصلههای شدید طبقاتی، فاصلههای حقوقی این موضوع را نشان می دهد. انسانهایی را بزرگ کرده اند که نمیتوانند با عدالت اجتماعی همراهی کنند و اصلاً نمیخواهند عادلانه زندگی کنند و میخواهند ویژه خوار و برتر از دیگران باشند.
امروز نظریه تضاد در تعلیم و تربیت که کاملاً تأیید شده است، می گوید که نسلی که حاکم شد دوباره میخواهد تمام آموزش و پرورش را در اختیار گیرد. به این شاخص در تعلیم و تربیت کشور ما توجهی نمی شود و عملاً پشت صحنه و به صورت پنهان دیده می شود که یک نسلی که به قدرت رسیدند، میخواهند عرصه و نهاد اجتماعی آموزش و پرورش هم برای خود آنها باشد. آنها از طریق این نهاد، مشروعیتِ قدرتی را که دارند و مشروعیت تداوم این قدرت را برای خود مهیا می کنند.
بنیان و پایههای بیعدالتی اجتماعی ما از تعلیم و تربیت است به دو معنا؛ هم در ساختار و هم در حاکمیت. دولت با متنوع کردن مراکز آموزشی که هر اداره ای برای خود به صورت رسمی یا پنهان دارد، باعث شده است که مراکز آموزشی از عموم مردم دور شود. وقتی که بچه یک مسؤل شهر در مدرسهای باشد، مطمئناً به صورت رسمی و غیررسمی، امکانات و منزلتهای اجتماعی به طرف آن مدرسه سرازیر میشود.
شاخص سومی که باید در نظام تربیتی دیده شود، مجریان، برنامه ریزان و یا همان مربیان و معلمان هستند. البته باید کمتر واژه معلم را به کار برد و بیشتر واژه مربی را استفاده کرد چون نظام تربیتی کشور، بیش از اینکه به معلم نیاز داشته باشد به مربی نیاز دارد. در یک کلام مربیان باید الگو باشند. اگر خوبان جامعه که از هر جهت تربیت یافته و نخبههای همه ساحتی است - نه آنکه نام نخبه داشته باشند و فقط در یک بعد رشد کرده باشند - در عرصه تربیت حضور پیدا نکنند، همه برنامههای آموزش و پرورش ابتر است. بحث مهمی که در مباحث دینی هست، این است که خداوند جل جلاله در کنار نزول قوانین و مقررات، حاکمیتها، دستورات و حقایق رسولان را فرستاده است، رسولان یعنی الگوها ! اگر در کنار آن ساختارها و قوانین و مقررات، محتواها و علوم، می خواهید انسان کامل تربیت کنید، باید الگوها را داشته باشید. باید به این فکر بود که مربیان مدارس، الگوهای جامعه باشند. امروز خوبان همه ساحتی جامعه نه فقط نخبگان علمی، شغلی یا قدرت بدنی، بلکه کسانی که عمل صالح، ایمان، قدرت ذهنی، خلاقیت، شغل و ... دارند و اخلاقی و خانواده دار هستند، باید در جامعه الگو قرار گیرند. نظام ایدئال آموزشی کشور، نظامی نیست که محصول فقط از طریق قوانین و مقررات، ساختار، کتاب درسی و برنامه آموزشی بیرون آید بلکه باید در کنار این موارد، الگوها هم باشند. بنابراین یک شاخص مهم نظام آموزش دینی، شاخص الگوها و مربیان است که دچار مضیقه شده است و به هر دلیل طوری شده است که امروز معلمهای ما از لحاظ منزلتی، از ردههای پایین جامعه فاصله زیادی ندارند. البته فقط بحث حقوق ماهیانه، ملاک این سخن نیست و دلایل زیادی دارد.
شیوههای فعلی تربیت دینی در مدارس چه اشکالاتی دارد؟
شیوه یا روش به مفهوم دقیق کلمه به معنی فعالیتها است. باید در این فعالیت ها در سه لایه فعالیت معلمان، فعالیت برنامه ریزان که برنامه درسی، قوانین و مقررات را تهیه می کنند و فعالیت مسئولین ارشد که در لایههای ساختار و مدیریت اجتماعی، ستادی و صف هستند، به آن چیزی که اسلامی است، توجه داشت. اولین شیوهای که برای تربیت انسان مطلوب اسلام باید داشت، این است که باید به همزمانی - به اصطلاح قرآنی- تعلیم و تزکیه توجه داشت. یعنی تعلیمات باید همراه با بسترسازی برای رشد و تکامل باشد. تعلیم نباید به تنهایی هدف باشد بلکه تعلیم باید برای رشد فرد در عرصه عمل باشد. امروز یک گسستی بین دو عرصه تربیت و تعلیم به وجود آمده است. تعلیمی ارزشمند است که منجر به رشد فرد در عرصه عمل شود. امروز یکی از عرصههای جدی و خلاء روشی این است که بین عرصه نظر، فکر، ذهن، شناخت و عرصه عمل در نظامهای آموزشی فاصله افتاده و این یکی از اشتباه ترین اقدامات تربیتی است. حتی در عرصههای بسیار ساده اجتماعی در مدرسه به طلبه، دانشآموز یا دانشجو یاد داده می شود که انسان ارزشمند، انسانی است که نظم داشته باشد ولی این نظم در صحنه زندگی او آورده و عملیاتی نمیشود. مسئولان کشور منظم نیستند و بینظمی اجتماعی کشور از اینجاست. در عرصه محتوای آموزشی، بحثهای اخلاقی کرده و صداقت، راستگویی، صبر و تحمل و ... در مدارس یادآوری می شود ولی در عرصه عمل، امروز جامعه قوی نیست.
کار این همه انسان در آموزش و پرورش این است که دین و شرعیات به مردم یاد دهند ولی متأسفانه فقط اعتقادات و اخلاق نظری آموزش داده می شود که فی نفسه اصلاً مطلوب نیست. اگر به سراغ نظر رفته می شود به خاطر عمل است ولی عجیب است که امروز، آن چیزی که قرار بود مقدمه و واسطه باشد، هدف شده است. هدف گم شده و وسیله، هدف شده است. امروز فارغالتحصیل مدارس کشور، اخلاقاً میداند که نظم، صداقت، تحمل، صبر، مدارا و ... خوب است ولی در عرصه اجتماع و خانواده اینها را نمی توان دید.
این یکی از خطاهای راهبردی نظام آموزش و پرورش است که توجه نمی شود که در شیوهای که فعلاً هست، توجه فقط به آموزش یا تعلیم است که بزرگترین اشتباه است، مدارس امروز ما مدارس تعلیمی شده اند. البته امروزه دیده می شود که در رشته مهندسی به طرف آموزش مهارتهای شغلی حرکت شده است ولی در اخلاق عمومی و آن ساحتهای تربیتی ، اینطور نیست. در بسیاری از ساحتهای تربیتی در عرصه نظری خوب کار میشود ولی در عرصه عمل، اصلاً اینطور نیست.
شیوه مطلوب تربیت دینی در مدارس چه ویژگیهایی در ساختار و محتوا باید داشته باشد؟
فعالیتهای تربیتی در واقع به مجموعه فعالیتهایی اطلاق میشود که بستر یا زمینه لازم برای رشد ساحتی از ساحتهای وجودی انسان را فراهم کند. اگر مفهوم عام تربیت به کار برده شود، وقتی یک مادری در خانه به بچه غذا میدهد، در حال تربیت اوست و همینطور اگر در مدرسه به بچه آموزش داده شود که چه غذایی و چطور میل کند و به آن رفتار عادت کند، او در حال تربیت است. حالا همین نگاه را باید در تربیتهای دینی به مفهوم عبادی، اخلاقی، شغلی، حرفه ای، خانوادگی، مردانگی، زنانگی، زیبایی-شناختی و ... داشت. وقتی گفته می شود که باید تربیت شغلی و حرفهای داشت، ضرورتاً به این معناست که باید بینش لازم و مهارتهای شغلی را به دانش آموز داد تا آینده خود را تأمین کند.
آموزش و پرورش هنوز انسان مطلوب اسلام را در نظر نمی گیرد. البته اسلام به شرایط زمان و مکان توجه دارد و انسان مطلوب با توجه به این ویژگی ها تعیین می شود و اینطور نیست که یک امر مطلق و سنتی باشد.
امروز برای تربیت انسان کامل در همه ساحات وجودی، باید در سه یا چهار عرصه جدی در شیوهها وارد شد؛ عرصه اول این هست که همه ساحتهای تربیتی بی تردید نیاز به تعلیم دارد. یعنی باید به این مسئله توجه داشت که تربیت در یک مرحله یعنی کمک به فرد تا خودش توانایی تربیت خود را در درازمدت داشته باشد. باید برای همه ساحتهایی تربیتی، محتوای آموزشی مناسب تهیه شود. اگر تحلیل محتوایی که الآن موجود هست را انجام دهید، مشخص می شود که برای بسیاری از عرصههای تربیتی، اصلاً محتوا وجود ندارد. دوم اینکه محتواهای دینی که دین یا عقل میگوید، باید متناسب با شرایط وجودی متربی قرار داده شوند یعنی مراحل زندگی و سن و سال، ترتیب و حد آن رعایت شود و آموزش به اندازه داده شود و آموزشهای غیرلازم داده نشود. خلاصه محتواهای اخلاقی، ارتباطی، شغلی، شناخت طبیعت، شناخت انسانهای دیگر، مسائل خانواده، جامعه، اخلاق و اینها بسیار گسترده است و وقتی قرار بر آموزش باشد، باید به سراغ اصلیها رفت و آموزشهای اضافی که فقط برای حفظ کردن خوب است، کنار گذاشته شود.
حال بحث این است که این محتواها را چطور آموزش باید داد؟ امروز عرصه روشهای آموزش، یکی از عرصههای بسیار عقب مانده کشور است. مدل آموزشی در مدارس کشور، هنوز با محوریت کتاب درسی است و باید به فکر روشهای جدیدتر بود! متأسفانه هنوز بیشتر آموزش در کشور، به روش سخنرانی هست. میشود دیالوگ و گفتگو باشد و اصلاً در مدرسه دانش آموزان با هم بحث کنند. این مشکلات به تبع عرصه آموزش در عرصه ارزشیابی هم هست. در حال حاضر جامعه سنگین ترین هزینه ها را برای کنکور میدهد و به حدی رسیده است که در کنار نظام آموزشی فقیر، یک سیستم آموزشی جایگزین به وجود آمده است که همه سرمایههای آن را میبلعد. خیلی وقت است که گفته می شود سیستم ارزشیابیها حافظه محور باید کنار رود ولی در عمل اتفاقی نیفتاده است.
در یک کلام نظام تعلیم و تربیت، امروز نسبت به شرایط زمان همراه و به روز نیست و اینجاست که وقتی یک نظامهای بدیل با یک مقدار نوآوری می آیند، راحت افراد را جذب میکنند و همین مردمی که به راحتی برای ارتقای کیفیت آموزش موجود کمک نمیکنند و پول نمیدهند، سرمایه گذاریهای سنگینی در آن میکنند و چه پولهایی که برای خرید کتابهای کنکور نمیدهند!
عرصه دومی که در آن کمبود احساس می شود، عرصه نیروهای انسانی یا همان مربیان است. نکته عجیبی که وجود دارد این است که در همه شهرستانها و استانها، پزشکان کودک حضور دارند و مرتباً ارتقاء داده می شوند در حالی که آنها فقط مربیان تربیت جسمی هستند ولی برای مربیان روح که همان معلمان هستند، چنین کاری انجام نمی شود. باید به طور مرتب توانمندیهای معلمان و مربیان ارتقاء داده شده و جایگاههای آنها با روشهای نو، افزایش یابد. گاهی یک مربی 30-20 سال کار میکند و یک بار کسی به سراغ او نمیآید تا جایگاه او را تغییر دهد.
عرصه سوم، عرصه ساختار، قوانین و مقررات است. قوانین و مقررات امروز برای مدرسه و تدریس در کشور با دنیای جدید، خیلی فاصله دارد. امروز در دنیا تواناییها و ابزارهای جدید به وجود آمده و آموزشها و توانمندیهای تدریس فرا ارتباطی، فرا مکانی و فرا زمانی است که هزینههای آموزشی را بسیار پایین آورده است. به حدی که گاهی تصور می شود که رؤیاست ولی واقعیت است. و می توان یک معلم را حداقل در عرصه آموزشی برای یک میلیون نفر داشت. در عرصههای رفتاری نیز، امروز نظام آموزشی کشور از معلمها بهرهوری مناسب ندارد و با ظرفیت بسیار پایینی از آنها استفاده میکند و آنها هم به این موضوع عادت کردهاند و خودشان و روشهای آموزشی را رشد ندادهاند. در نتیجه وقتی معلمی با تکنیکهای مناسب تر روز پیدا میشود، مشاهده می شود که چقدر ظرفیتهای جدید در انسانها به وجود میآید.
ساختار آموزش و پرورش که به عنوان یک سازمان تربیتی دانسته می شود، ساختار تربیتی نیست؛ در این ساختار و تشکیلات، خود آن مربیانی که قرار است تربیت کنند و به آنها منزلت بخشی شود، در این فرایند خسته کننده میشوند. همه اینها هم به نوعی متأسفانه امروزه در جامعه به نام دین تمام میشود.
بیتوجهی به اخلاق کاربردی در متون آموزشی مدارس چه پیامدهای منفی در تربیت دینی دارد و راهکار ترویج اخلاق کاربردی اسلامی بین دانشآموزان را در چه میبینید؟
متأسفانه مرزهای جعلی بین حیطههای تربیتی به وجود آورده شده است که برخی از این مرزها، آهنین است. در آن معنای عام دین که به قول حضرت امام(ره) تئوری برای همه زندگی بشر است، بلاتردید یکی از عرصههای تربیت، تربیت اخلاقی است. در هر ساحتی باید رفتارهای متعالی داشت. مثلاً اگر گفته می شود تربیت در ساحت خانوادگی، اخلاق یک ساحت جدایی نیست و باید بچهها در خانواده برای رعایت اخلاق تربیت شوند. اگر کسی میخواهد عالم یا پژوهشگر هم شود، در اینجا هم باید اخلاق داشته باشد. چیزی که باید توجه داشت، این است که در عین اینکه همه اینها به یک معنا اخلاق انسانی هستند، اما اخلاق در حیطه و ساحتهای مختلف هستند. با برخی از این مرزبندیها تصور می شود که مثلاً اخلاق کاربردی یا اخلاق حرفهای، یک چیز خاصی است! در حالی که اصلاً برای بودن، نیاز به اخلاق هست. بودن شخصی، بودن اجتماعی، بودن شغلی، بودن به عنوان پدر، بودن به عنوان کارمند، بودن به عنوان یک شهروند، بودن به عنوان یک انسان، برای همه اینها نیاز به اخلاق هست به طوری که حتی انسانها باید اخلاق را در تعامل با خود رعایت کنند. انسانی که در زندگی با خود خلوت نمیکند و محاسبه گری ندارد و به قول قدمای ما یک مراقبهای از خودش ندارد، به مشکل خواهد رسید. انسان مطلوب این است که همه ساحتهای شانزده گانه را داشته باشد. در کنار اینکه یک نوع دانشهایی را دارد باید یک نوع مهارتهایی را هم بدست آورد و یک نوع اخلاق هم باید در او نهادینه شود. فاصله تئوری و عمل در مدارس زیاد شده است. آنقدر مدارس به آموزشهای اضافی و غیرمرتبط میپردازند که ذهن بچهها، انبار دانش شده است و فارغالتحصیلان کشور اگر نگوییم دانایان بیعمل، بلکه کم عمل هستند. در مسابقات جهانی ایرانیها موفق هستند که این نشان می دهد که حتی انباشت علوم طبیعی در بچهها زیاد است ولی همینها در عرصه عمل در علوم طبیعی، دچار مشکل هستند.
در حوزه اخلاق هم فاصله تئوری و عمل به همین گونه است. باید آموزش و پرورش فقط محل تعلیم دانسته نشود و محل تزکیه هم باشد. باید مدرسه محل عادت سازی و ایجاد عادات رفتاری هم دانسته شود. این عادات به تدریج باعث می شود که برخی رفتارهایی که آموزش داده می شوند، در افراد نهادینه شود. به عنوان مثال در مراکز فنی و حرفهای وقتی میخواهند یک فنی را به بچه آموزش دهند، ابتدا آموزش میدهند و بعد او را دهها بار به کارگاه میبرند که این دانش را در عمل زیر نظر استاد پیاده کند و بر او کنترل و نظارت میکنند. در عرصههای دیگر زندگی هم همینطور است.
فاصله افتادن بین تعلیم و تزکیه دردناک ترین حادثه برای آموزش و پروش است که یک پدیده اجتماعی شده و نظام آموزشی با اینکه با ادعای عملگرایی و ایجاد توانایی در همه عرصههای دینی تشکیل شده است، در عرصه داناییها مانده و به عرصه تواناییها نرسیده است. این نرسیدن به عرصه تواناییها یعنی قدرت عمل، بازدارندگیهایی در حیات اجتماعی کشور هم داشته است. اگر بیکاری وجود دارد به خاطر این است که این آموزشها یا اصلاً در عرصه شغل نبوده و یا اگر بوده، مهارت با آن همراه نشده است. اگر مسئله افزایش دادگاه ها و پرونده های حقوقی، گریبانگیر مردم است و طلاق و دعواها هستند، به خاطر این است که با آموزشهایی که راجع به رفتار انسان اجتماعی و شهروندی داده می شود، فرد دانا می شود ولی اخلاق لازم را بدست نیاورده است. از این لحاظ تربیت دینی فقط به بخش اخلاق کاربردی به مفهوم شغلی که امروز میگویند، محدود نمی شود و اخلاق برای همه حیطههای زندگی فردی و اجتماعی است.
با نگاه آینده پژوهانه به موضوع، اگر همین روند فعلی در تربیت دینی در عرصه مدارس ادامه پیدا کند، تربیت دینی در یک بازه زمانی 10 ساله یا 15 ساله با چه چالشهایی جدی مواجه خواهد شد و اگر پارامترهای مهمی که حضرتعالی برای بهبود روند اشاره کردید، مورد توجه قرار گیرد، چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟
اولین نکته این است که باید یک بازبینی جدی در ساختار آموزشی و قوانین و مقررات و محتوای آن داشت. نظامی که امروز حاکم است، نظام مطلوب اسلامی نیست. خیلی از مشکلاتی که در جامعه هست، زیربنای آن در تعلیم و تربیت است، یعنی برآیند انسانهایی هم که محصول این تعلیم و تربیت هستند، امروزه منشأ مشکل هستند. همین افرادی که امروز به عرصه حاکمیت میروند و نیروی انسانی نظام میشوند و جایگاهها و مناصب شغلی و اجتماعی را میگیرند، اگر از قبل درست تربیت نشده باشند، بازخورد منفی در جامعه دارند. این نظام، گاهی محتوا نداده و اصلاً اینها را در برنامههایش نیاورده و گاهی محتوا داده و به درستی آموزش نداده و گاهی هم درست آموزش داده ولی رفتار را نهادینه نکرده است.
در سیستم کنکور کشوری، هیچ چیزی جز ذهنیات ارزش ندارد. یعنی به صورت غیرمستقیم به دانش-آموز می گوید که چیزی جز همین ذهنیات ارزش ندارد و به صورت پنهان به جامعه آموزش میدهد. میگویند فقط ریاضی و فیزیک را مطالعه کنید و به اخلاق، شرعیات و روابط خانوادگی کاری نداشته باشید. فارغالتحصیل هم دیگر بلد نیست که زندگی کند! یعنی کنترل قدرت هیجانی را بلد نیست و نمی-تواند که با امیال خود مبارزه کند و نیازهای جنسی خود را کنترل کند. طبیعتاً با نگاه خیلی خوش بینانه، باید گفت با وضعی که جلو رفته می شود، هر سالی ضریب شدت بیشتری میگیرد.
متأسفانه به جای اینکه بودجه و امکانات و توانایی ها برای تربیت معلم به کار رود، صرف نیروی انتظامی می شود تا با فساد و جرم ها مقابله کند. روزگاری در یزد دادگاه نبود و افراد وقتی ماشین را جلوی درب خانه میگذاشتند، قفل کردن آن زشت دانسته می شد یا درب خانه را نمیبستند و به روی همه باز بود. چون در این فرهنگ به مردم یاد داده بودند، که دزدی نکنید و مال مردم احترام دارد.
آیندهای که میتوان پیش بینی برای این نظام آموزشی کرد، اشتداد یافتن وضعیت موجود و علاوه بر این به وجود آمدن یک وضعیتهای دیگر است. از جمله اینکه امروز شبکههای اجتماعی یک مدرسههای جدید هستند و این شبکه ها برای انسانهایی پست و شیطان صفت که قبلاً رسانه و مدرسهای نداشتند، مدرسه شده است. روز به روز قدرت و کارآیی مدرسه کمتر میشود و آن مدرسههای بدیلی که به دست نیروهای شیطانی افتاده است، بر مدرسه های قدیم هم حاکم میشود که باید برای حل این مشکل مدارس سنتی را توسعه داد. اصلاً نباید نسبت به وضعیت موجود، خوشبین بود و به طریق اولی با این روند نسبت به آینده باید ترس داشت. دغدغه همه این شده است که فارغالتحصیل مدرسه به جای اینکه نظم اجتماعی او بالا رود، بینظمی او زیاد میشود و نباید گفت که اخلاق او رشد پیدا میکند بلکه باید گفت بیاخلاقی او رشد میکند. باید سعی کرد که نظام آموزشی به جای ایجادگرا بودن، سلب گرا و درمانگرا باشد. در واقع مدرسه به جای ایجادی، مدرسه سلبی شود.
خلاصه راهکارها:
1- مسئولان باید طوری برنامه ریزی کنند که دو مفهوم تربیت دینی به معنای خاص(عبادات- اعتقادات- اخلاق اختصاص) و عام(عرصه های زندگی فردی و اجتماعی) در مقابل هم قرار نگیرند
2- باید سیستم مدارس کشور که نگاه تک ساحتی(توجه به علم و محفوظات) دارد؛ به سایر ساحتهای انسانی، جهت متناسب سازی رشد در همه عرصه ها توجه جدی کند و در این مسیر برنامه ریزی دقیق انجام دهد.
3- کشور باید به سمت مدارس برابر با فرصتهای آموزشی و تربیتی نزدیک به هم حرکت کند تا بی عدالتی و عدم فرصتهای برابر آموزشی و تربیتی که به سبب تنوع مدارس به وجود آمده است از بین رود.
4- دولت با متنوع کردن مراکز آموزشی باعث شده است آنها از عموم مردم دور شده و در اختیار جریان های قدرت قرار گیرند. لذا دولت باید مدیریت مدارس را به عموم مردم نزدیک کند.
5- دولت باید با عمومی کردن مدارس با مدارسی که توسط برخی جریانات قدرت به صورت رسمی یا پنهان مراکز آموزشی را از عموم مردم دور میکنند و در جهت منافع خود استفاده میکنند مقابله نماید.
6- در حوزه تربیتی همانطور که در مسائل مهارتی از طریق تکرار به دانش آموزان مهارت آموزی می کنند؛ برای مفاهیم و ساحتهای انسانی هم باید از طریق ایجاد عادت های رفتاری خوب، آنها را تربیت نمود.
7- باید مانند نظام آموزشی پزشکی، در نظام آموزشی کشور هم سیستمی طراحی شود که توانمندیهای معلمان و مربیان برای تربیت دانشآموزان به طور دائم ارتقاء یابد.
8- نظام ارزشیابی(کنکور) در کشور نباید فقط به دروس ذهنی ( ریاضی، فیزیک و...) توجه کند؛ بلکه باید مسائلی مانند اخلاق، شرعیات و روابط خانوادگی را هم به نحوی در ارزشیابی دانش آموزان دخیل کند.
9- مدل آموزشی در مدارس کشور، هنوز با محوریت کتاب درسی و سخنرانی است باید روشهای جدید مانند گفتگو محوری را وارد فضای آموزشی کرد.
10- امروز شبکههای اجتماعی یک مدرسههای جدید هستند و روز به روز قدرت و کارآیی مدرسه سنتی کمتر میشود و آن مدرسههای بدیل بر مدرسه های قدیم هم حاکم میشود. باید برای حل این مشکل، مدارس سنتی را توسعه داد.
11- چون شبکههای اجتماعی جدید و جذاب هستند؛ روز به روز قدرت و کارآیی مدارس سنتی را کم میکنند؛ باید باید برای حل این مشکل مدارس سنتی را توسعه کمی و کیفی داد.