شاخصهای تحقق تربیت دینی در مدارس چیست و موانع آن کدام است؟
اولین مورد این است که باید از موضوع تربیت دینی، تبیین درستی شود و مرزها و تفاوتهای بین تربیت دینی و آموزش دینی مشخص شود. همچنین باید دید برای تربیت دینی به چه ابزاری نیاز است؟ که البته لزوماً مادی نیست. یکی از ابزارها محتواست که باید ترکیبی از محتوای بینشی و مهارتی باشد. دومین ابزار در کار تربیتی، مربی است چون بالأخره تحقق تربیت دینی در مدارس بر روی متربی است و لذا به مربی نیاز دارد. مربی اعم از معلم، والدین و حتی سایر اشخاص و افرادی است که در جامعه در این موضوع دخیل هستند. سومین ابزار هم محیط تربیت است که بسیار در تربیت تأثیرگذار است.
مورد بعد هم این است که ابزار ارزیابی مقدار تحقق هدف، باید مشخص باشد و معلوم باشد که آن افقی که در تربیت دینی دنبال می شود باید با چه ابزاری اندازه گیری شود؟
درباره موانع تحقق تربیت دینی اولاً باید گفت که در کشور در سطح کلان سند تربیتی وجود ندارد. البته به صورت بخشی در آموزش و پرورش سند تحول بنیادین وجود دارد ولی تربیت دینی نیاز به یک سند جامع از بدو تولد دارد. این کمبودی است که امروز در کشور احساس می شود.
مانع دوم این است که کسانی که متولی تربیت هستند، طراز متولی بودن را ندارند یعنی خانواده ها و سیستمهای تعلیم و تربیتی کشور توانایی، دانش و مهارت لازم برای کار تربیتی را ندارند.
مانع سوم نوع نگاه و نگرش به تربیت دینی است که امروز در جامعه ما یک نگاه جامع به این امر در قوای سه گانه وجود ندارد.
شیوه فعلی تربیت دینی در حال حاضر با چه اشکالاتی مواجه است؟
در مدارس کشور فضای تربیت دینی وجود ندارد و اگر هم وجود دارد، بیشتر آموزش دینی است. بین تربیت و آموزش تفاوت وجود دارد. تربیت در منظر شهید مطهری شکوفاسازی استعدادهای بالقوه است. در واقع فرایندی است که در آن کاری شود که رفتار، کلام و منش فرد بر اساس فطرت الهی شکل گیرد. اما آموزش دینی یک مجموعه محتوایی است که در حافظه ذهن انسان ذخیره میشود. همانطور که کامپیوتر دو بخش اصلی هارد و سیپییو را داراست و هارد محل ذخیره اطلاعات و سیپییو جهت پردازشگر اطلاعات است، در تربیت دینی هم همینطور است. در تربیت دینی باید پردازشگر متربی را تقویت کرد تا از اطلاعات دینی در رفتار، کردار، منش و تفکر خود استفاده کند. ولی در نظام تعلیم و تربیتی که امروز در مدارس حاکم است، چنین چیزی نیست. فقط در ذهن دانش آموزان اطلاعات دینی را انباشته می کنند بدون اینکه سیپییو او یعنی آن قدرت تحلیلگری که میتواند در رفتار و کلام و تفکر تجلی پیدا کند، تقویت شود. دلیل این مشکل اینست که کسی که میخواهد این توانایی را در بچهها ایجاد کند، خود هم باید دارای سطحی از دانش و مهارت باشد. امروز این دانش و مهارت به صورت عمومی در میان مربیان سیستم آموزش و پرورش دیده نمی شود لذا خود این مسئله مانع تحقق تربیت دینی در مدارس میشود.
پس در بحث نگرشی بیش از اینکه به سراغ تربیت دینی روند به سراغ آموزش دینی رفته اند. در بخش میدانی و اجرایی هم نیاز به نیروی انسانی قابل احساس می شود که به نظر میآید سیستم آموزشی و تربیتی مدارس، با این کمبود روبروست.
در نظر شما شیوه مطلوب در تربیت دینی در مدارس، در ساختار و محتوا چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
برای تغییر نظام آموزشی و تربیتی، باید یک نگاه ساختارشکنانه به سیستم فعلی داشت. نه فقط در حوزه تربیت دینی این نقیصه در سیستم آموزش و پرورش کشور وجود دارد، بلکه در سایر موارد هم همین است. مثلاً دانش آموزان وقت زیادی صرف درس شیمی و مطالعه برای طبقه بندی عناصر و جدول مندلیف میکنند ولی باید دید این مطالب چقدر بعدها به درد آنها میخورد؟ متأسفانه اطلاعاتی در حوزههای غیردینی به دانش آموز داده می شود که در زندگی عمومی او خیلی کاربردی ندارد. لذا ابتدا باید این ساختار را بازنگری کرد تا از محتوا محوری به سمت نیاز محوری رود و بررسی شود که واقعاً جامعه چه چیزی نیاز دارد؟ مثلاً امروزه آمار طلاق در جامعه افزایش یافته است در حالی که قشر تحصیلکرده هم افزایش یافته اند! لذا فرد دیپلم میگیرد، ازدواج میکند و وارد زندگی میشود ولی در مدیریت زندگی خود با مشکل مواجه میشود.
باید از ساختار حجیم محتوایی که هر سال حدود 10 کتاب به دانش آموز برای خواندن و نمره گرفتن داده می شود، خارج شده و بیشتر به سمت شکوفاسازی استعدادها یعنی همان تربیت به معنای عام آن رفت. البته محتوای کتب هم محتوای عمیق و قابل توجهی نیست.
یکی از مشکلات دیگر این است که امروزه با اینکه تقریباً بچههای اول ابتدایی هم میدانند که دروغ، غیبت، بیاحترامی به پدر و مادر و ... خوب نیست ولی درصد کمی هستند که واقعاً این موارد را رعایت کنند. مشکل در زیرساختهای تربیت است. یعنی وقتی به بچه گفته می شود که دروغ نگو! مثل این است که روی ساختمان، یک رنگ زیبایی زده شود ولی توجه نشود که در دیوار پشت این رنگ زیبا، لوله فاضلابی رد شده است که نشتی دارد و زیرساخت آن خراب است. معلم اگر قصد داشته باشد که دانش آموزش غیبت نکند و دروغ نگوید، باید زیرساخت تربیت و اراده او را تقویت کند. این اراده منجر میشود که خودش را در معرض آن خطا قرار ندهد. یک زیرساخت دیگر شجاعت است چرا که یکی از علل عمده دروغ ترس است و اگر روحیه شجاعت را در بچه ای تقویت کنند، کمتر دروغ میگوید. متأسفانه در هیچ جای نظام آموزشی دیده نمی شود که روی اراده، شجاعت، اعتماد به نفس، تفکر و نظم بچه ها کار شود. اینطور نیست که وقتی بچه را در کلاس اول ابتدایی تحویل سیستم آموزشی میدهید و پس از پایه ششم او را تحویل میگیرید، بچه اهل تفکر شده باشد یعنی اعمال خود را بعد از فکر انجام دهد. اینها با نصیحت درست نمیشود که به بچه ها گفته شود که کارها را باید با فکر انجام داد و نیاز به سیستم دارد. مثلاً یکی از زیرساختهای تربیتی بچه، تحمل سختیها است، یعنی بچه تا در برابر سختی مقاوم نشود، رونمای تربیت در او جواب نمیدهد.
پس دو خلاء در سیستم و نظام آموزشی در حوزه تربیت دینی وجود دارد؛ نکته اول اینکه ساختار غلط است چون ساختار محتوا محور است و محتواهایی به دانش آموز انتقال داده میشود که ممکن است هیچگاه به درد او نخورد. دوم اینکه باید در حوزه تربیت دینی به سمت فضایی رفت که در عین حال که رونمای تربیت، درست میشود به فکر زیرساخت آن هم بود و تا وقتی زیرساخت شکل نگیرد تربیت به خوبی محقق نمیشود.
معلمان دینی چه ویژگیهای علمی، اخلاقی، مهارتی و روانی باید داشته باشند؟
اولین نکته این است که وقتی کسی معلم شد، خصوصاً در حوزه مسائل دینی باید هوشمند باشد. واژه هوشمند با باهوش متفاوت است، هوشمند یعنی کسی که فضا و محیط را به خوبی شناخته و بر اساس آن فضا و محیط، به مخاطب مطالب را ارائه دهد. انتقال مفاهیم دینی واقعاً زیرکی میخواهد؛ معلم ریاضی اگر فقط دانش و مهارت حل مسئله داشته باشد، کافی است ولی معلم دینی مثل کسی است که میخواهد از یک معدن چیزی را استخراج کند و این توانایی ویژه میخواهد، چون میخواهد فطرت انسانها را شکوفا کند و دین با فطرت انسانها سروکار دارد. از آن طرف در نقطه مخالف، شیطان قوی است و میخواهد سد و وسوسه ایجاد کند. به خاطر همین معلمان دینی باید زیرک و هوشمند باشند.
دومین ویژگی خلاقیت است. چون انتقال محتوا و شکوفاسازی آن، نیاز به خلاقیت ویژهای دارد. هر چیزی که با روح و روان انسان سروکار دارد، نیاز به خلاقیت دارد. توجه به تفاوتهای فردی دانش آموزان و توجه به ویژگیها و خصوصیات اخلاقی طرف مقابل بسیار مهم است. معلم وقتی وارد یک کلاس 20 نفره می شود، این 20 نفر سطوح درک و فهم متفاوتی دارند و او باید خلاقیت و هوشمندی داشته باشد و آگاه باشد که متناسب با هر فرد، چه محتوایی را به او انتقال دهد.
نکته سوم اینکه خود معلم باید بینش درستی را نسبت به مسائل دینی داشته باشد و خود به آن اعتقاد داشته و پای بند باشد. در کنار آن هوش و خلاقیت، ایدئولوژی قوی و باور قوی میتواند کمک کند.
نکته چهارم اینکه معلم دینی باید با شیوههای ارتباطی و ایجاد جذابیت آشنایی خوبی داشته باشد. در مدرسه گروههای سنی مختلف با درک های متفاوت حضور دارند و به هر کدام باید با یک ادبیات خاص، مطالب را انتقال داد.
نکته بعدی بحث قدرت کلامی خوب است. اصلاً معلم است و کلام او! مهمترین ابزار در تربیت و ارتباط، کلام است و اگر معلم قدرت کلامی خوبی نداشته باشد، نمیتواند محتوا را به خوبی منتقل کند. از آن طرف معلمی که می خواهد در این حوزه کار کند، خود باید یک آرامش و طمأنینهای داشته باشد. معلمی که دائماً با خانواده و محیط کار و افراد مختلف مشکل دارد، وقتی وارد یک سیستم شود، قطعاً نمیتواند ارتباط خوبی را با بقیه افراد داشته باشد چون ذهن او در جای دیگری مشغول است.
ویژگی دیگر معلم این است که باید مخاطب شناس خوبی باشد. مخاطب با دو ویژگی شناخته میشود؛ یکی ویژگیهای عام مخاطب است که در دختر، پسر، سن دبستان، دبیرستان و پیش دبستانی است و یک بخشی هم مخاطب شناسی فردی است یعنی معلم باید توانایی داشته باشد که شخصیت دانش آموزان را در کلاس تحلیل کند و با هرکدام با یک بیان و ادبیات متفاوت برخورد کند! مثلاً با یک نفر با بیان محبت آمیز و با دیگری جدی برخورد کند و آگاه باشد که چگونه میخواهد محتوا را به فرد منتقل کند؟ در مجموع این شاخصها که در حوزه های شناختی، رفتاری، روحی و فکری هست، بسیار متنوع می باشند.
چه راهکاری وجود دارد برای اینکه این شاخصهها را در معلمان دینی ایجاد کرد؟
این شاخصهها دو شکل است؛ بخشی از اینها با ویژگیهای فردی معلم ارتباط دارد، یعنی غیراکتسابی است. اینها باید در قالب دقت عملهایی که در پذیرش و ارزیابی معلم انجام میشود، لحاظ شود. در دنیا هم همین است و امروزه در همه کشورها معلم را همینطور به کلاس نمیفرستند و او را از پیچ و خم مصاحبههای عجیب و غریبی عبور می دهند تا متوجه شوند که شاخصههای مورد نیاز سیستم را دارد یا خیر؟
دسته دوم موارد اکتسابی است لذا باید یک سیستم و نظام آموزشی و مهارتی قوی برای معلمین وجود داشته باشد. یعنی بعد از شناسایی و احراز قابلیتهای ذاتی در افراد و ورود به سیستم، محتوا در یک مدل و سیستم خوب آموزشی و مهارتی به آنها انتقال داده شود. مثلاً ممکن است معلمی قدرت کلامی خوبی دارد و در مصاحبهها متوجه این مسئله شوند ولی این قدرت کلامی به خودی خود، به خوبی از آن استفاده نشود و فرد نیاز داشته باشد با آموزش از لحاظ محتوایی، جهت دهی شود.
بیتوجهی به اخلاق کاربردی در متون آموزشی مدارس چه پیامدهای منفی را به همراه دارد؟
بیتوجهی به اخلاق کاربردی به چند چیز باز می گردد؛ علت اول این است ضرورت این مسئله به درستی تبیین نشده است. برای مثال، مادری دانش این را دارد که دروغ بد است ولی به صورت منفعت طلبانه دروغ میگوید و بچه او هم متوجه میشود. در اینجا در مادر این باور ایجاد نشده است که ممکن است، دروغی که میگوید در چند نسل اثر نامطلوب گذارد. پس اول باید این ایجاد باور انجام شود.
نکته دوم ارائه الگوهای قابل دستیابی برای بچهها است. سیره اهل بیت(ع) باید طبقه بندی شود و متناسب با درک و فهم دانش آموزان در قالب داستان، سرگذشت و ماجراها بیان شود. در حال حاضر سیستم ارزیابی اخلاق کاربردی معلم وجود ندارد. در صورتی که معلم باید علاوه بر اینکه از لحاظ دانش مورد ارزیابی قرار گیرد، از لحاظ رفتار هم بررسی شود. ممکن است در برخی مدارس معلمی اهل فریاد زدن یا بیاخلاقی باشد ولی دانش آموزان او نمرات خوبی کسب کنند و سیستم هم این معلم را قبول داشته باشد و او را موفق پندارد. نباید اینطور باشد و باید در کنار ارزشیابیهای کمی، کیفیت رفتاری یک معلم هم ارزیابی شود. مقام معظم رهبری تعبیری دارند که میگویند در سنین پایین تحصیل، گاهی اوقات معلم دانش آموزان برای آنها پیغمبر است! یعنی به مقدار زیادی از او الگو میگیرند و اگر معلم مطلع باشد که اخلاق و رفتار او میتواند چقدر در آینده یک نسل تأثیرگذار باشد، قطعاً توجه بیشتری می تواند داشته باشد.
نکته آخر اینکه در بحث اخلاق کاربردی باید یک سیستم آموزشی مهارتی طراحی شود تا معلم در جامعه به عنوان مرجع و به عنوان کسی که گروهی را تحت نفوذ خود دارد، بیشترین بازدهی را داشته باشد.
در صورت بی توحهی به اخلاق، قطعاً انسانهای متخصص ولی بیتعهد پرورش خواهد یافت. هیچ جای دنیا این را نمیپذیرند که کسی تخصص داشته باشد ولی تعهدی بر اساس آن آداب و رسوم و فرهنگهای قومی و ملیتی بومی نداشته باشد. وقتی از اخلاق کاربردی فاصله گرفته شود، نتیجه این می شود که گاهی مریض روی تخت بیمارستان جان میدهد ولی پزشک میگوید که ابتدا باید پول را پرداخت کنند. یا مأمور ارزیابی موتور ماشین، پولی را دریافت کند ولی برای او مهم نباشد که این ماشین دودزایی میکند و منجر به بیماری دهها نفر انسانی که هیچ نقشی هم در این مسئله ندارند، می شود. وقتی اخلاق کاربردی در کنار تخصص قرار گیرد، نگرش فرد را از خودمداری به سمت جامعه مداری و به اینکه دیگران هم مهم هستند، میبرد و انسان را از خود رضایتی به خدا رضایتی میکشاند.
راهکار دیگری در این زمینه برای به نظر حضرتعالی نمیرسد؟
در یک نگاه جامع، یکی از راهکارهای مهم همسو بودن همه آحادی است که در جامعه نقشهای فرهنگی دارند. مثلاً فقط نباید از یک سیستم تربیتی مثل مدرسه انتظار اخلاق کاربردی داشت و باید این را از رسانه هم خواست. یعنی اگر رسانه به بهانه خنداندن مردم، دروغگویی، لودگی و خنگی گری را ترویج دهد و جایگاه انسانی افراد را پایین آورد، تأثیر منفی خواهد داشت. همچنین اگر مدرسهای تمام تلاش خود را انجام دهد ولی از جانب خانواده همسویی نباشد، قطعاً آن خانواده نمیتواند فرزند را با اخلاق کاربردی تربیت کند.
نهادهای زیادی وجود دارند که میتوانند متولی تربیت دینی باشند، مثل مساجد، حوزه علمیه، سازمان تبلیغات و رسانهها در قسمتی که دارای محتوای آموزشی هستند. آیا تشتت اینها سازنده است یا مخرب؟
گاهی اوقات کثرت میتواند، فرصت خوبی باشد چون نهادها و کسانی که کارهای فرهنگی میکنند هر یک میتوانند بخشهایی از جامعه را پوشش دهند. مثلاً مساجد یک بخشی، رسانه ها یک بخشی و سازمان تبلیغات اسلامی هم یک بخشی را پوشش دهد. آن تشتتی که آسیب رسان است، عدم تبعیت از سندهای بالادستی است. یعنی مراکز فرهنگی میتوانند متعدد باشند ولی باید پای بند به تبعیت از یک سند بالادستی باشند. قطعاً این تشتت فعالیتی نمیتواند مشکل ساز باشد. در جایی مشکل ساز میشود که تشتت آرا باشد که این مسئله در حوزه فرهنگ آسیب رسان است.
با این شرط که تشتتی را ایجاد نکنند، چه وظایفی دارند؟
اینها میتوانند دو وظیفه اصلی را دنبال کنند؛ وظیفه اول این است که حتماً مطالبه آنها از حاکمیت این باشد که در حوزه کارهای فرهنگی نیاز به یک سند بالادستی متقن و قوی احساس می شود. البته در بخشهایی مانند خانواده در چند سال اخیر سند خانواده از جانب مقام معظم رهبری ابلاغ شده است.
گام دوم اینکه باید خود را به عمل به آن اسناد پای بند کنند. خودرأیی یا توجیه در این زمینهها پذیرفته نیست که بر اساس آرای شخصی خود یا مجموعه خود کار را جلو برند. یعنی همگی مثل یک سربازی که موظف به تبعیت از فرمانده هستند، باید از اسناد بالادستی تبعیت داشته باشند. بدین ترتیب قطعاً آسیبهای فرهنگی هم کمتر است. اتفاقاً یکی از دلایلی که امروز این تشتت را نگران کننده کرده است، همین موضوع است. البته کار موازی واقعاً در جاهایی لازم است تا همپوشانی ایجاد شود. ممکن است فردی کلاس قرآنی را برگزار کند و عده ای را پوشش دهد و دیگری هم عده دیگری را درس دهد، این خیلی خوب است ولی مشکل در جایی به وجود میآید که این موازی کاریها مخاطبین را دچار سردرگمی کند چون آرا و نگاهها مختلف میشود. لذا آن اسناد بالادستی میتوانند از این مسائل جلوگیری کنند.
چشم انداز 5 تا 10 ساله شما از آینده در صورت ادامه وضع موجود در تربیت دینی مدارس چیست؟
با همین شیب موجود، چشم انداز خیلی روشنی وجود ندارد و آینده نگران کننده است. در حال حاضر هشدارهای خطر هم به صدا در آمده است. در کشور جوانان خوبی وجود دارند ولی بحث یک سیستم است و اینکه آیا سیستم آموزش و پرورش و تربیت دینی در مدارس کشور، نظام فاخری است یا نه؟ وقتی با افرادی که در دانشگاهها و جاهای دیگر، جوانان خوبی هستند صحبت کنید، میگویند که یک معلم خوبی داشته اند. سیستم فعلی مشکلات زیادی دارد است و اگر افرادی هم در آن خوب تربیت شوند، به سیستم ربطی ندارد و ناشی از عوامل خاصی است که در معلم، خانواده، دانش آموز یا مدرسه وجود داشته است.
تفکر و نوآوری و جدا شدن از افکار کلیشهای خیلی میتواند کمک کند. معمولاً پیش فرضی در ذهن افراد هست و همه چیز را میخواهند بر اساس آن جلو برند. مثل این است که میزی را وسط اتاق گذارند و وسط بودن آن را وحی منزل پندارند و کل چینش اتاق را بر اساس آن بنا کنند. ولی گاهی یک فکر جدید و ساختارشکنانه میگوید این میز را میتوان در گوشهای هم گذاشت و کل اتاق را با این جابجایی متحول کرد. لذا نظر مقام معظم رهبری و خیلی از اندیشمندان در عرصه نظام آموزش و پرورش، تحول است نه تغییر یا ارتقاء. وقتی بحث تحول مطرح میشود یعنی باید ساختار تغییر کند. نه اینکه مثلاً سیستم آموزش پرورش از 4-3-5 یعنی 5 سال ابتدایی، 3 سال راهنمایی و 4 سال دبیرستان به 3-3-3-3 تغییر کند. این یعنی اینکه هنوز میز همان وسط است و تغییرات جزئی داده شده است. تحول لاجرم باید در حوزه آموزش و پرورش شکل گیرد و اگر الآن شکل نگیرد، 20 سال دیگر یا 50 سال بعد شکل می گیرد و قطعاً آیندگان ما را مذمت خواهند کرد. البته نکته خیلی جدی در این مسئله اینست که کسی که در سیستم آموزش و پرورش میخواهد تحول ایجاد کند، باید شجاعت داشته باشد. در حد وزیر و رئیس جمهور نمیتوانند تغییری ایجاد کنند. این کار یک عزم ملی میخواهد که همه دست به دست یکدیگر دهند و در این سیستم تحول ایجاد شود. در واقع دغدغه تربیت دینی در نظام آموزشی باید تبدیل به یک دغدغه عمومی شود و مطالبه عمومی هم در آن ایجاد شود. تا زمانی که این دغدغه نباشد، قطعاً نتیجه خوبی هم نخواهیم گرفت.
اگر راهکارهای شما اجرایی شود، چشم انداز 5 تا 10 سال آینده چیست؟
اگر تحول مثبت باشد، نظام آموزش و پرورش در یک شیب رو به رشد قرار میگیرد. ممکن است بعد از 5 سال به نقطه مطلوب نرسد ولی در مسیر مطلوب حرکت میکند.
خلاصه راهکارها:
1- بین آموزش دینی و تربیت دینی در مدارس خلط صورت میگیرد؛ باید تبیین شود که این دو باهم فرق دارند. تربیت دینی فرایندی است که در آن منش فرد بر اساس فطرت الهی شکل میگیرد اما آموزش دینی محتوایی است که در ذهن ذخیره میشود.
2- ابزار ارزیابیِ مقدارِ تحقق اهداف، در نظام تربیتی مدارس دقیق نیست؛ باید تدابیری از سوی مدیران اتخاذ شود تا این ابزار به طور کامل محقق شود.
3- نظام آموزشوپرورش باید به سمت تربیت نیروی انسانی کارآمد در زمینه تربیت دینی حرکت کند.
4- ساختار آموزش و پرورش باید از محتوا محوری به سمت نیاز محوری رود و مطالبی به دانشآموزان دهد که برای زندگی عمومی آنها مفید باشد متاسفانه در حال حاضر اینطور نیست.
5- نظام آموزشی کشور باید از حجم زیاد و غیرکاربردی کتب درسی بکاهد و تربیت دینی دانشآموزان به صورت کاربردی و روشمند را برای زندگی آینده بچهها در دستور کار خود قرار دهد.
6- نظام آموزشی کشور باید زیرساختهایِ مطالعه، طراحی و اجراسازی صفات مهم تربیتدینی مانند شجاعت، تفکر، نظم، اراده و... که در آموزش فعلی مدارس نمیباشد در خود ایجاد نماید.
7- گزینش معلمان دینی باید در بدو امرشاخصهای ذاتی تربیتدینی را بهطور جدی در مصاحبهها و آزمونها لحاظ نماید و شاخصهای اکتسابی مانند روشهای تربیتدینی در مدارس باید به معلمان آموزش داده شود.
8- عدم تبعیت از اسناد بالادستی توسط نهادهای آموزشی و تربیتی مهمترین آسیب آنهاست؛ باید سیاستی اتخاذ شود تا علیرغم اختلاف در ماموریت و نوع کار خود در حوزه تربیت دینی وآموزش اسناد بالادستی را اجرا کنند.
9- برای تربیت دینی ارائه الگوهای قابل دستیابی برای بچهها بسیار راهگشاست. باید سیره اهل بیت(ع) به صورت طبقهبندی و متناسب با درک و فهم دانش آموزان در قالب داستان، سرگذشت و ماجراها بیان شود.
10- نهادهای آموزشی تربیتی به کمک نهادهای رسانهای باید مسئله تربیتدینی در نظام آموزشی کشور را تبدیل به یک دغدغه عمومی و خواست ملی کنند.
رعایت شاخص های ذاتی و اکتسابی در استخدام معلمان دینی
سلسله گفتگو های کارشناسی با موضوع ناکارآمدی تربیت دینی در مدارس
موضوع تربیت کودکان، موضوعی جهانی است که هر نظام فکری، به فراخور مبانیاش برنامههایی برای آن درنظر میگیرد. روشن است که در جامعه اسلامی، تربیت دینی فرزندان از اولویتهای تربیتی است. از آنجا که بخش عمدهای از زمان مفید کودکان روزانه در مدارس میگذرد و از سویی دیگر نظام آموزشی و تربیتی، از اثرگذارترین حوزه های تربیتی است، ساماندهی به این حوزه ارزش مضاعف مییابد.
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، آموزش و تربیت دینی، سرلوحه برنامههای نظام آموزشی کشور قرار گرفت. پس از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، بازشناسی و اصلاح وضعیت تربیت دینی در مدارس امری ضروری است. پژوهشها و همچنین وضعیت اجتماعی ایران نشان میدهد که تربیت دینی در مدارس ایران، بازدهی چندان بالایی ندارد و از نقطه آرمانی خود فاصله بسیار دارد.
نتایج نظرسنجی از استادان و کارشناسان نشان داد بیشترین مشکل در این حوزه، روش تدریس و ضعف در تربیت معلمان برای ارائه تربیت دینی صحیح است. چرا که مهمترین ضلع ضعف غیرعلمی بیان شدن مبانی دینی و الگوارگی برای دانشآموزان معلمان هستند که لازم است در این باره چارهای اندیشیده شود. از همینرو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبهای را با حجت الاسلام و المسلمین سید علیرضا تراشیون پژوهشگر مباحث تربیت دینی در حوزه کودک و نوجوان انجام داده است تا نظرات کارشناسی ایشان را جویا شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.