شاخصهای تحقق تربیت دینی در مدارس چه مواردی است و موانعی که در این راه در کشور وجود دارد چیست؟
شاخصهای تحقق تربیت دینی در مدارس یک بحث نظری دارد و یک بحث عملی دارد. در مبانی نظری مشکلی وجود ندارد و مشکل در عمل است. ابتدا در مدارس بایستی تزکیه انجام شود و سپس به آموزش پرداخته شود. در آموزش و پرورش هنوز زیرساختهای تربیت با توجه به روشهای پژوهشی که در غرب ارائه شده و در کشور وجود دارد، ایجاد نشده است. معلمی که میخواهد به کلاس رفته و تعلیمات دینی درس دهد، باید منظمترین، شیکترین، خوش اخلاقترین و جذابترین فرد باشد که با آرامش خود، زبان بدن و نوع رفتار، 80 درصد کار را انجام دهد. 20 درصد باقیمانده هم مربوط به محتوای آموزشی است.
شاخص ها در بعد نظری مشخص است ولی در مورد تحقق، در حال حاضر خبری نیست. موانعی که الآن وجود دارد، یک موانع زیربنایی است. مثلاً متأسفانه در آموزش و پرورش بدترین معلم را برای درس تعلیمات دینی میگذارند. یکی از موضوعات دیگر، محتوای آموزشی یعنی کتابها است. آموزش درس روانشناسی دین از 70 سال پیش در انجمن روانشناسی آمریکا و از 4-3 سال پیش در دانشگاههای ایران شروع شده است. با اینکه کتابی که برای این درس تدریس می شود، یک کتاب خارجی است و دینی که در این کتاب میگوید، دین یهودیت و مسیحیت است، اما چون درسی مربوط به دین هست، دانشجویان جلوی آن میایستند و می گویند چه باید کرد که دروس مربوط به دین، حداقل در دانشگاه دست از سر ما بردارند! دلیل این دین گریزی، این است که اولاً دانشجویان پاسخ سؤالات و مطالبات خود را دریافت نمیکند. دوم اینکه یک معلم باید در مراکز تربیت معلم درس های روانشناسی تربیتی را مطالعه نماید. مثلاً مراحل رشد شناختی پیاژه از چیزهایی است که هر معلمی باید از آن مطلع باشد. متأسفانه در تحقق تربیت دینی در آموزش و پرورش به این موضوع دقت نمیشود. دورههای رشدی، نیازمندیهای دوره رشد کودک و نوجوان و میزان پذیرش، انگیزش و توانمندی شناختی در دورههای سنی متفاوت، اصلاً در آموزش و پرورش مورد توجه نیست. در همین درس روانشناسی دین، منبع اصلی مقطع کارشناسی کتاب «درآمدی بر روانشناسی دین» مسعود آذربایجانی است اما نمیتوان در مقطع کارشناسی آن را درس داد چون فصل اول آن در مورد دین اسلام و پر از آیات و روایات است. دانشجوی کارشناسی دانشگاه کاری با آیات و روایات ندارد و اصلاً پذیرش ندارد. پس اگر قصد استفاده از از آیات و روایات باشد، ابتدا بایستی زمینه ایجاد شود. زمینه آن درس تاریخ اسلام، دینی و قرآن است که از مقطع ابتدایی تا دیپلم در مدارس تعطیل است. با اینکه آقای قرائتی این همه تلاش کردند که در مدارس خیمه نماز برپا شود اما بچه ها از نماز فراری هستند! شکل آن یعنی خم و راست شدن انجام می شود اما روحانی که برای نماز می آید، نمی تواند در بین دو نماز، حرفی در راستای تربیت دینی بیان کند و برنامهریزی درسی(curriculum education) که در مدرسه میشود، بر اساس آن بسته و سیاستهای آموزشی نیست که بستر را برای تربیت دینی آماده کند. در واقع یک بسته آموزشی وجود ندارد که از مهد کودک و پیش-دبستانی، دبستان، متوسطه اول و دوم و سپس دانشگاه را در بر گیرد به طوری که اینها با یکدیگر هماهنگ باشند و برنامه درسی افقی و عمودی متناسب با این کار در کشور وجود ندارد.
مباحث سیاسی هم در کشور به گونهای است که فضا را آنچنان درگیر میکند که سند تحول بنیادین جمهوری اسلامی با اینکه در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شده است، کنار میرود و درست در اوج مسائل سیاسی انتخاباتی در کشور سند 2030 در کشور مطرح میشود. این سند که در حدود 800 صفحه است به صورت ترجمه شده در اختیار ایران قرار گرفته است چون میدانند که انگلیسی ایرانی ها ضعیف است. متأسفانه دولت را برای قراردادهای اقتصادی به جایی دعوت میکنند و برای او شرط میآورند که اگر میخواهید که قرارداد تأیید شود، باید این سند را امضا کنید. در صورتی که آن کشوری که این را به جمهوری اسلامی میدهد، خودش هم آن را امضا نکرده است چون میداند که سند نامناسبی است. مقام معظم رهبری فرمودند که اگر شما به خواب روید، فکر نکنید که دشمن هم با شما میخوابد! اگر در کشور به شاخصهای تحقق تربیت دینی بها داده نشود و به پیش دبستانی تا آموزش عالی، کادر آموزشی، اداره کل آموزش، معاونت آموزشی، معلمهایی که در مقاطع مختلف وجود دارند و ... توجه نشود، کم کم دانشآموز و دانشجو احساس میکنند که یک کاستی در اینجا وجود دارد و با توجه به روحیه مصرفی و فرهنگ پذیری مردم، الگوی آماده کشورهای غربی مورد استفاده قرار می گیرد.
پس شاخصها در دو قالب میگنجد؛ اول، شاخصهای نظری است که هیچ مشکلی در آن نیست و منابع زیادی در این حوزه وجود دارد به طوری که درپایاننامههای دانشجویی رشتههای برنامهریزی درسی، تعلیم و تربیت، روانشناسی تربیتی، تکنولوژی آموزشی و ... محتوای زیادی وجود دارد. اما در بحث تحقق تا زمانی که زیرسازی نشود و تا زمانی که برنامه اجرایی و عملیاتی وجود نداشته باشد، نتیجه ای گرفته نخواهد شد. در کشور در نظام فلسفه تعلیم و تربیت دو بحث مطرح بوده است؛ یک بحث، دیدگاه ایدئالیستی است که میگوید اصل وجود انسان، عقل انسان، معنویت انسان، ذهن انسان و تصورات انسان، در انسان است که آن عالم مُثُل افلاطون است بحث دیگر میگوید که انسان تا وقتی که چیزی را نبیند، قبول نمیکند. پس اصل در انسان، وجود و واقعیت انسان است. در واقع انسان از حس به عقل میرسد. این دیدگاه ارسطو و رئالیستی است. فضای آموزش و پرورش ما از 70-60 سال قبل بر اساس دیدگاه جان دیوئی بوده است که یک رئالیست و پراگماتیست است. او میگوید که ذهن انسان مثل لوح سفید است و هر گاه روی این لوح چیزی نوشته شود، به همان شکل نقش میبندد. انسان تا زمانی که چیزی را ندیده و حس نکند، نمیتواند احساس کند که چه است؟ بر این اساس در بحث تحقق تربیت دینی باید به سراغ افراد متخصص رفت. معلم، فضای آموزشی، محتوا و روش آموزش باید به گونهای باشد که متناسب با دورههای رشدی، پذیرش و انگیزه دانش آموز باشد. کتابهایی که نقش و نگار مشخص برای سنین مختلف دارد و برنامه درسی گویا از لوازم کار است. در شاخصهای عملیاتی، آنچه که اهمیت دارد نهادسازی، ایجاد زمینهها و برنامه درسی مشخص با دیدگاه نه فقط ایدئال، نه فقط رئال، نه فقط پراگماتیستی و نه فقط اگزیستانسیالیستی است. اسلام همه اینها را دربر میگیرد، اسلام هم میتواند ایدئالیسم را در خود داشته باشد، چون مفاهیم عمیق دینی و قدسی دارد که چیزی است که ایدئالیستها میگویند. عبارت «آمنوا و عملوالصالحات» در قرآن به بحث پراگماتیسم که عملگرایی و کنشگرایی است، بازمی گردد. اگزیستانسیالیسم هم که بحث وجود، مسئولیتها و حس انتخابگری انسان را میگوید، در اسلام هست. آنچه که در حال حاضر وجود دارد، نه بر مبنای ایدئالیسم، نه بر مبنای رئالیسم و نه بر مبنای اسلام است. یک آشفتگی و ناکارآمدی در فضای آموزش و پرورش کشور وجود دارد که گویا، یک جزیره گمشدهای است که برای مسئولین محترم و برنامه ریزان خیلی شناخته شده نیست.
شیوههای فعلی تربیت دینی در داخل مدارس چه ایراداتی دارد؟
یک برنامهریزی درسی مشخص ندارد. دوم، متون آموزشی سنگین است. به بچهها گفته می شود که باید از قسمتی تا قسمت دیگر در زمان کمی خوانده شود و وقت زیادی ندارند. این یعنی اجبار و یعنی دعوت به اضطراب و زمینه اضطراب را آماده کردن. همچنین در خود رشته های درسی کمبود نیروی متخصص وجود دارد. محیطهای آموزشی ما، محیطهای متناسب با فضای تربیت دینی نیست. تکنولوژی آموزشی متناسب با تربیت دینی در مدارس وجود ندارد تا نمونه هایی مانند درسهای آقای راستگو که فعالیت هایی مانند بازی با کلمات را انجام می دهد، قابل انجام باشد. متأسفانه وقتی در این خصوص در مدارس صحبت میشود، مسئولین مدرسه از مدیر گرفته تا دیگران، همه از این ناامید هستند که شرایط اقتصادی داخلی مدرسه، کفاف این مسئله را نمیدهد و باید فقط تلاش کرد تا مطالب کتب درسی توسط دانش آموزان گذرانده شود. البته بخشی را بر گردن خانوادهها میاندازند که البته انجمن اولیاء و مربیان هم در این زمینه نقش مهمی دارد که بایستی ایفا کند. اما آنچه که مشخص است، این است که دخالت اولیاء در انجمن، بیشتر دخالت مالی است، یعنی هر جایی که میخواهند از مردم پول دریافت کنند، برای انجمن اولیاء جلسه میگذارند و عملاً اینطور نیست که از فکر اینها استفاده شود.
سنجههای دینداری امروز از منظر برنامهریزی، از کارشناسان باصلاحیت، تهی است. بایستی ابتدا شاخصهای تربیت دینی در مدارس ارزیابی شود. در کتب روانشناسی دین که در غرب نوشته می شود، سنجه های دینداری محاسبه می شود. مثلاً در آمریکا چند سال پیش تحقیقی انجام شده بود که می گفت بیش از 97 درصد مردم آمریکا به خدا اعتقاد دارند و حدود 90 درصد نماز میخوانند و نیایش انجام میدهند. سؤال این است که در چند مدرسه آموزش و پرورش، از پیش دبستانی تا پیش دانشگاهی، از دوره کارشناسی تا دکتری تا مقام استادیاری و استادتمامی، سنجش دینداری انجام شده است که تا مشخص شود که اینها چقدر خدا را قبول دارند و چقدر نماز میخوانند؟ و اصلاً چقدر احساس میکنند که دین در زندگی آنها نقش دارد؟
متأسفانه چون سنجش دین داری وجود ندارد، نمیتوان نیازسنجی کرد و نیازهای دانش آموزان را فهمید. فقط یکسری مفاهیم و محتوا منتشر می شوند و مثل آن هواپیمایی که روی گلزار شهدا گل میریزد، این گلها روی همه قبرها میافتد و روی یک قبر نمیافتد!
البته گاهی اوقات بازرس به مدارس می آید
آنها کمیت را بررسی می کنند نه کیفیت. و فقط میخواهند یک چیزی را جمع کنند و تحویل دهند تا در شب عید، پاداش و عیدی آنها قطع نشود. در بحث سنجه دینداری کتاب «درآمدی بر روانشناسی دین» آقای دکتر آذربایجانی پیشنهاد می شود. در کل جمهوری اسلامی ایران فقط و فقط 3 نمونه کتاب در این زمینه هست. یکی مربوط به آقای دکتر آذربایجانی، دیگری مربوط به آقای دکتر خدایاری فرد که رئیس دانشکده روانشناسی دانشگاه تهران است و آخری هم اختصاص به شخص آقای دکتر گلزاری دارد که سنجش معبد هست که در خصوص دینداری در اماکن مقدسه مثل مساجد بحث می کند. چون در دنیا الآن بحث مشکلات معنوی و مذهبی وجود دارد، روی این موضوع کار می شود. آقای دکتر علی قائمی که آثار بسیاری از ایشان در انتشارات انجمن اولیاء منتشر شده است و60 سال پیش دکتری خود را از دانشگاه سوربن فرانسه گرفته اند، می گفتند که استادی در آن دانشگاه داشته اند که دکتری نماز بوده است.
متأسفانه در حال حاضر یک روحانی یا یک نفر را که در حوزه علمیه درس خوانده است، در مدرسه او را کنار میزنند و او را آدم حساب نمیکنند، چون نام دین روی او است. اگر هم به او کاری دهند، انتظار دارند که تمام مسئولیتهایی که در قبال دین کودک و نوجوان به عهده مدرسه هست، او انجام دهد. در حالی که مدیر، مسئول ابتدایی یا متوسطه، برنامه ریز و سیاستگذار همه و همه بایستی دورههای تخصصی داشته باشند. یکی از دیدگاههای تعلیم و تربیت، نظام پراگماتیستی، کنش گرایی و عملگرایی است که حرف امروز جهان در نظام تعلیم و تربیت هست. به همین دلیل معلم باید متخصص باشد. در تابلوهای دکتری عمومی می نویسد، داخلی، اطفال، پوست، زنان و ... ولی در تابلوی متخصص می نویسد، گوش و حلق و بینی، ارتوپد، قلب و انکولوژی و ... یعنی فقط یک رشته مشخص را نوشته است. همچنین در حوزه معارف دینی و در رشته روانشناسی دینی، کسانی در مدرسه لازم هستند که فقط و فقط ممحض در دین باشد، نه اینکه توانایی آموزش درس دینی را هم داشته باشد! به نظر می رسد که این نقیصهها فقط از طرف آموزش و پرورش حل نمیشود و باید از بالا دستور باشد.
همچنین شناخت نیازهای واسطهای دانش آموز لازم است. بچه به مدرسه میآید و خوب میشود ولی وقتی به خانه میآید، هنگ می کند. چون از مدرسه تا خانه باید مسیری را طی کند و در این مسیر هزار گونه اتفاقات فکری برای او میافتد. مثلاً در تاکسی مینشیند و میبیند که علیه همه چیز صحبت میکنند، میخواهد به مدرسه بیاید پول ندارد، به خانه که میرود ابتدای داستان است و همه بر سر و کله یکدیگر میزنند و دعوا هست. متأسفانه مدرسه اشکال را بر گردن خانواده میاندازد و خانواده هم به مدرسه میگوید شما مسئول کار هستید. معاونت پرورشی در مدارس هم میگوید، 800 بچه به مدرسه سپرده شده اند و سخت است تا روشهای مشاورهای و روانشناسی کودک، روی همه پیاده شود! بعد از آن طرف چند هزار مشاور و روانشناس در خیابان مسافرکشی می کنند!
متأسفانه معلم با کوهی از انتقاد و آسیبهای اجتماعی به کلاس میآید و در آنجا خود را تخلیه هیجانی میکند. بنابراین باید ارزشیابی معلمان صورت گیرد و از ارزشیابیها نیز باید ارزشیابی شود.
یک معلم دینی خوب باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
کسانی که در رشته معارف اسلامی و اخلاق کاربردی یا روانشناسی تربیتی هستند، برای حضور به عنوان معلم دینی نیاز دارند که واحدهای روانشناسی و مشاوره دینی با رویکردهای روانشناسی دین را هم گذرانده باشند. در حوزه روانشناسی دین معمولاً اینطور گفته می شود که مراجعه کننده کسی است که دین او درد می کند! در حال حاضر در مدارس راهنمایی، خیلی از دانشآموزان دختر یا پسر میپرسند که برای تغییر دین خود چه باید کنند؟ این فرد در واقع نمیخواهد که دینش را عوض کند! او یک آیه از آیه الکرسی را که می فرماید «لا اکراه فی الدین»، خوانده است و بعد به فضای جامعه آمده و چون در دوران رشدی گذر از کودکی به نوجوانی است و دوره بلوغ اوست، دوست دارد آزاد فکر کند و به همه چیز آزاد نگاه کند. این موضوع در واقع تفکر صوری نوجوانان است که در دوره عملیات صوری پیاژه مطرح است. فردی که میگوید دینش را می خواهد عوض کند، دچار مشکل است و باید یک کادر متخصص وجود داشته باشد که در پاسخگویی به این شبههها در آموزش و پرورش ماهر باشد. یعنی دوره روانشناسی رشد را به طور عملی گذرانده باشد. یعنی مطلع باشد که از 0 تا 2 سالگی بچه چه چیزی نیاز دارد، 2 تا 7 سال به چه چیزی نیاز دارد و از 7 سالگی تا 11 سالگی چه احتیاجاتی دارد؟ پس همه معلمان باید آگاهی لازم از علم روانشناسی تربیتی را داشته باشند و معلم دینی خصوصاً باید در هر تخصص مربوط به تربیت مانند روانشناسی رشد، روانشناسی شخصیت، روانشناسی اجتماعی و روانشناسی دینی، دروس مربوطه را پاس کرده باشد. همچنین از جنبه مهارتی باید کارورزی را به دقت گذرانده باشد. متأسفانه در حال حاضر کارورزی اینطور شده است که فرد با لابی با مسئول یک مؤسسه یا شرکت، از او فقط خواهش می کند که برگه کارورزی او را امضاء کند. همچنین از نظر اخلاقی، خود معلم باید تست و سنجش اخلاقی شود.
قبل از اینکه استخدام شود؟
نه لزوماً قبل از اینکه استخدام شود بلکه قبل از اینکه او را به عنوان معلم دینی انتخاب کنند. در زمان استخدام با گزینشهای مختلف شرکت میکنند و اننخاب میشوند. ولی هنگام انتساب به عوان معلم دینی هم باید این موضوع بررسی شود چون افراد ممکن است در طول دوران خدمت هم تغییرات اخلاقی داشته باشند. در زمان استخدام برای فرد باید دو پرونده تشکیل شود. یک پرونده در خصوص گزینش و کارگزینی و یک پرونده هم برای مواردی مانند تست روانشناسی تا بررسی شود که بر اساس نوع شخصیت، نوع نگاه و تمایلات و انگیزهها، این فرد چه شغلی باید داشته باشد؟ تستی به نام MBTI هست که تست مایرز-بریگز (Myers-Briggs) است که نام آن سنخشناسی شخصیت حرفهای است. این تست باید پر شود تا مشخص شود که فرد با مجموعه شخصیتی که دارد، در چه حوزهای از تعلیم و تربیت میتواند وارد شود؟ مثلاً معلم دینی مربوط به دوره دبستان، شایستگی و مهارت لازم برای برخورد با دانش آموزان دختر در زمان پیش یا بعد از قاعدگی را دارد و چه تخصص و مهارت کاربردی و اخلاقی را باید احراز کند؟ متأسفانه در بسیاری از مدارس، معلمی که برای دوره دبستان برای پسران گذاشتهاند، خانم است. آموزش و پرورش میگوید که کادر کافی مرد ندارد. بحث gender style یا سبک جنسیتی و همچنین gender education یا آموزش جنسیتی در تعلیم و تربیت جنسیتی نادیده گرفته می شود. پسر در آن سن می خواهد، با جنسیت خود آشنا شود و معلم او زن است.
او هم نمیتواند آموزش جنسیتی به پسران دهد.
بله! چون جنسیت او زن است. کودک پسر، معلمش را با روسری، دامن، چادر و یا مانتو می بیند. این بچه ذاتاً یک بچه وابسته میشود. در بحث آسیب شناسی روانی تستی تحت عنوان MMPI که آزمون تشخیص سلامت روانی است، وجود دارد. یکی از آسیبهای روانی MF یا Male-Female یا همان مردانگی- زنانگی است. پسری که دائماً با خانمها سروکار داشته باشد، نازک نارنجی یا خیلی عاطفی میشود لذا وقتی تست MMPI را از او میگیرند، MF او بالاست. برعکس اگر دختری باشد که مدام معلم مرد در کلاس داشته باشد که در کشور ما در بسیاری از دبیرستانهای دختر متوسطه، معلم ریاضی یک مرد هست، عاطفه او کم می شود.
می گویند معلم ریاضی زن کم است. برای ابتدایی هم بهانه این است که چون خانمها باحوصله تر هستند و آقایان نمیتوانند بچه 8-7 ساله را تحمل و مدیریت کنند.
نمی توانند به خاطر اینکه دوره تخصص آن را نگذرانده اند. اگر در آموزش و پرورش ما سنجشهای دقیق انجام شود و دوران رشدی هر بچه و نیازهایش در دوران روانشناسی رشد او بررسی شود، آنگاه معلمان مورد نیاز مشخص خواهند شد و اقدام لازم برای تربیت نیرو انجام خواهد گرفت.
در حال حاضر با توجه به فضای روز جامعه که انفجار اطلاعات و فضای مجازی هست، نیازهای سنی به سرعت در حال تغییر است. در گذشته در تست هوش وکسلر(Wechsler)، بچهای با IQ بیش از 120، نابغه محسوب میشد اما از کودکی که در حال حاضر در فضای مجازی انواع و اقسام بازیها را انجا می دهد، وقتی این تست گرفته شد، نمره 150 را آورد.
اکثر بچه ها با آن تستهای قبلی نابغه مجسوب میشوند.
بله. در حالی که این دیگر سنجش هوش نیست بلکه سنجش توانمندی و اطلاعات بچه شده است. این تست Wechsler مربوط به 50 یا 80 سال قبل است. در حال حاضر تستهای هوش را به روز کرده اند ولی باز هم جواب نمیدهد به خاطر اینکه هوش را نمیسنجد بلکه مهارتهای بچه را میسنجد. اگر به بچه 3 سالهای تبلت و کامپیوتر دهید، به اندازه آدم بزرگ میتواند کار انجام دهد.
مدرسه یا دانشگاه، حوزه علمیه نیست که این همه آیات و روایات در کتب مربوط به تعلیمات دینی نوشته شود. بچهای که این درسها را میخواند، توان این حجم مطالب را ندارد. این کتب نمیتوانند دین را به دانشجو و دانشآموز انتقال دهند چون تخصصی نیستند. همچنین روانشناس یعنی کسی که فقط روانشناس است یا معلم دینی، هیچکدام به تنهایی نمیتوانند کار آموزشی و پرورشی را انجام دهد. بلکه به کادر متخصص نیاز هست.
در حوزه اداری و استخدامی نیز متأسفانه آموزش و پرورش به مکانی برای ایجاد اشتغال تبدیل شده است. چند روز قبل رئیس جمهور گفت که دستور دولت است که بسیاری از نیروهای حق التدریسی را رسمی کنند. ولی اینکه سیاست تربیتی و پرورشی در این دستور اداری، چه جایی دارد، مشخص نیست.
نهادهای مختلفی در کشور هستند که بحث تربیت جامعه و تولید محتوا در این حوزه را بر عهده دارند، از جمله سازمان تبلیغات، مسجد، حوزههای علمیه و ... برخی میگویند که بین این نهادها تشتتی وجود دارد و اصلاً بین اینها هماهنگی نیست و هرکدام ساز خود را میزنند. برخی هم میگویند که این تفاوتها مفید است. نظر شما چیست؟
ابتدا باید دید که هرکدام از این نهادها یعنی مساجد، حوزههای علمیه، سازمان تبلیغات، رسانه ها و ... آیا برای خود برنامه دارند؟ اگر از رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد سؤال کنید که چه برنامهای برای مساجد کشور دارید؟ بعید است که پاسخ درخوری به شما دهند! متأسفانه سرقفلی خیلی از مساجد بزرگ در دست روحانیونی است که در جاهای مختلف کشور مناصبی دارند ولی خود کمتر سر نمازهای یومیه مسجد حاضر می شوند و نماز هر نوبت را به یک روحانی دیگر سپرده اند! در حال حاضر مشخص نیست که مسئول و رئیس مساجد، اوقاف است یا هیئت امنای مسجد یا امام جماعت یا بسیج یا وزارت ارشاد؟ همچنین برنامه ریز مسجد مشخص نیست که کیست؟ و امام جماعت بر چه اساسی انتخاب می شود؟ خیلی زشت است که در بسیاری از مساجد، کسبه محل برای سرویس بهداشتی به مسجد میروند. در پایتخت جمهوری اسلامی ایران تقریباً مسجدی نیست که معاونت طرح و برنامه یا معاونت فرهنگی داشته باشد! کمتر مسجدی است که مردم اهل محل، کسبه، مغازه دارها، دانشگاهها و ادارات محل را ارزیابی کند و برای تبلیغ دین برای هر یک از گروه های ساکن در محل برنامه داشته باشد. متأسفانه فقط یک نفر هر روز در نوبتهای مختلف در مسجد، یک صفحه قرآن می خواند. باید پرسید مگر ایرانی ها عرب هستند؟ آیا معنی آن را نباید فهم کنند؟ مگر قرآن کتاب زندگی نیست؟ متأسفانه مساجد کاسب شده اند و در برخی مساجد برای گرفتن یک مراسم ختم، باید میلیونی پول پرداخت کنید. چون مدرسه فضایی برای برگزاری نماز جماعت ندارد، آموزش و پرورش برخی از نمازهای جماعت را در مساجد برگزار میکند اما هر چقدر با امام جماعت صحبت میکنند که نمازها را طولانی نکنید چون بچهها 15 دقیقه بیشتر وقت ندارند، امام جماعت گوش نمیدهد.
نکته دیگر اینکه حوزه علمیه متن میدهد و خودش هم نمیتواند از روی آن متن به بچه 18-6 ساله آموزش دهد و سبک آموزشی برای هر دوره سنی را نمی داند. موضوع فقط دادن محتوا نیست. لذا این تشتت اصلاً خوب نیست. این متون را باید افراد متخصص که دورههای رشدی و تحولی بچه و میزان انگیزش هر دوره سنی را می دانند، تهیه کنند. حتی در مدارس باید مشاوران پرورشی دینی حضور داشته باشند. چون همه بچهها نمیتوانند از همه متون استفاده کنند. یک بچه دیر و دیگری زود متوجه میشود، یک بچه قوه حسی و مشاهدهای او قوی است و دیگری توانایی انتزاع قوی دارد. در مدارس بایستی معاونتهای پرورشی به گونهای باشند که کمک حال بچه ها با توانایی ها مختلف باشند. کودکان استثنایی در حال حاضر به بچههای کور و کر و معلول اختصاص پیدا کرده است در صورتی که اینطور نیست و بچه ای که کاملاً سالم است ممکن است درس را اصلاً متوجه نشود و دیگری خیلی خوب متوجه شود. باید کادر علمی- پژوهشی بسیار قوی کتابهای آموزشی برای دانشگاهها و مدارس را تنظیم کنند. متأسفانه برخی از مراکز چون لابی دارند، از طریق شورای عالی انقلاب فرهنگی و برخی جاهای دیگر کتاب خود را به مراکز علمی-آموزشی می رسانند. در نتیجه در این بخش تشتت وجود دارد که بایستی یک سیستم متمرکز برای تعلیمات دینی داشته باشد. بحث در اینجاست که هرکدام از این مراکز میگویند أنا رجل! مراکز تربیت دینی در کشور هنوز که هنوز است نتوانستند مشخص کنند که چه باید کرد و نتوانسته ند با هم یکی شوند.
راهکارهای ترویج اخلاق کاربردی و استفاده از آن در مدارس چیست؟
تربیت اساتید رشته برنامه ریزی درسی و تعلیم و تربیت باید با همت بیشتری در کشور صورت گیرد. متأسفانه 80درصد پایان نامه ها در این رشته ها رونوشت از جاهای دیگر است و 20 درصد بقیه هم یا برای تمنا از استاد برای نمره گرفتن است یا دارای رویکرد غربی به تعلیم و تربیت است.
نکته دیگر اینکه برای تربیت دینی باید یک عزم ملی شکل گیرد. چند روز پیش در خصوص بیاحترامی که سامسونگ به ورزشکاران کشور کرد، همه دستگاهها جلو آمدند و گفتند که سامسونگ را تحریم می کنند! هم دادستان کل کشور، هم وزیر ارتباطات و هم وزیر ورزش این حرف را گفتند! چنین کاری در مورد تربیت دینی لازم است. تربیت دینی این نیست که معلم در مدرسه چه کند تا بچه متدین شود بلکه تربیت دینی این هم هست که فضای دینی جامعه به گونهای درست شود که مردم مشتاق دین شوند. مردم ایران، مردمی خوب و عاشق دین هستند ولی راهنمایان دینی مناسبی ندارند. فضایی که الآن در کشور هست، فضایی است که یکسری از دستگاهها، مردم را به سمتی می برند که محتاج به سند غرب باشند. این در حالیست که سند تحول در آموزش و پرورش نوشته شده و بسیار عالی است. سند تحول باید ضمن آسیب شناسی، اجرایی شود. البته این سند خیلی آرمانی فکر کرده است و با فضای فعلی دانشآموزانی که در مدارس هستند، به سختی قابل اجراست و باید گامهای زیادی برداشته شود تا به تحقق آنچه که در فضای علمی گفته شده است، رهنمون شود.
جناب استاد، با توجه به تحولات جهانی هم که خیلی سریع است، در 5 سال یا 10 سال آینده وضعیت تربیت دینی را در آموزش و پرورش چطور پیش بینی میکنید؟
5 تا 10 سال آینده که سهل است، تا 1000 سال آینده این مردم دین خود را خواهند داشت. چه ما در مدارس نماز جماعت را برپا کنیم و چه نکنیم، یکسری از بچهها تحت آموزش پدر و مادرها و به خاطر فطرت پاک خود، نماز خواهند خواند. دشمنان از سالیان قبل به فکر شبیخون فرهنگی هستند و در حال حاضر با بیهویت کردن جامعه در خصوص فرهنگ دینی، از درون، به غیرت دینی بچه ها آسیب می زنند. کشور در فضای سیاسی کمتر آسیب پذیری دارد چون عِرق ملی و مذهبی نمیگذارد که همان جوان سراسر بیقید، از نظام دور شود. او با همان وضع به خیابانها میآید و عکس رهبر را هم در دست میگیرد. نمونه آن هم در بجنورد بود که وقتی مقام معظم رهبری به آنجا رفت، دختران دانشگاه آزاد بجنورد با سر و وضع خیلی بد در آنجا حضور داشتند. فرماندار جلوی رهبر آمد و از وضع دانشجویان دانشگاه آزاد و دخترانی که رعایت حجاب را نکرده بودند، عذرخواهی کرد. اما مقام معظم رهبری ضمن اینکه فرماندار بیکفایت را تقبیح کرد، از آن دانشجویان تشکر کرد و گفت که از فرزندان عزیزش تشکر میکند که در این هوای سرد آنجا هستند. یعنی از آنها حمایت عاطفی کرد و ارزشهای آنها را پاس داشت. ارزش آنها این بود که آیا رهبر، آنها را با همین سر و وضع می پذیرد یا خیر؟ رهبری نیز با نگاه تیز و عمیق و آن بصیرتی که داشت، این موضوع را تشخیص داد و از آنها تشکر کرد. این، همان دیدگاه پذیرش غیرمشروط راجرز است که در روانشناسی میگوید اولین برخوردی که باید با فردی که به شما مراجعه کرده، انجام دهید این است که او غیرمشروط پذیرفته شود. او به استقبال شما آمده است و میتوانست نیاید! فعلاً نباید کاری با ظاهر او داشته باشید لذا ایشان این شعر را خطاب به جوانانی که از دانشگاههای مختلف با سرووضع غیراسلامی در استقبال مقام معظم رهبری آمده بودند، خواندند: گفتا شیخا تو هر آنچه گویی هستم، آیا خود هر آنچه گویی هستی؟
در امور سیاسی ملی و غیرت سیاسی با مشکلی برنخواهیم خورد و انگیزههای ما برای دینداری، علایق و هیجانات ما برای شنیدن نام دین و آن مفهوم ذاتی و ارزشهای درونی و اصیل، باقی خواهد ماند اما ناکارآمدی نظام در امر تربیت دینی همچنان یک عقده و یک مطالبه دست نیافتنی خواهد بود.
خلاصه راهکارها
1- چون 80درصد تربیت دینی توسط رفتار و ویژگیهای شخصیتی معلم محقق میشود؛ آموزش و پرورش باید راهبردی اتخاذ کند که برجستهترین و متعهدترین افراد برای دروس دینی جذب شوند.
2- معلمان باید در مراکز تربیت معلم، درس های روانشناسی تربیتی را فراگیرند و دورههای آشنایی با روانشناسی رشد در سنین مختلف را آموزش ببینند.
3- سند تحول بنیادین آموزش و پرورش باید به دور از سیاسیکاری جناحی و... توسط نهادهای آموزشی و تربیتی در سطح کشور اجرا گردد.
4- فضای آموزش و پرورش کشور از 70-60 سال پیش براساس دیدگاه جان دیوئی بوده که سبب آشفتگی و ناکارآمدی در فضای آموزش و پرورش شده است؛ باید یک برنامه ریزی جدی شود تا براساس دیدگاه اسلام نظام تربیت دینی طراحی و اجرا شود.
5- متون آموزشی در مدارس سنگین است و سبب اضطراب در دانشآموزان میشود باید تدبیری در این زمینه اندیشیده شود که کتابهای درسی، متناسب با سن و مقدار وقت دانشآموزان در طول سال تهیه و عرضه شود.
6- باید از ظرفیت انجمن اولیاءومربیان اضافه بر شرکت در امور مالی مدرسه در امور تربیتی هم استفاده شود.
7- باید در مدارس کشور مانند کشورهای پیشرفته، سَنجههای دینداری جهت ارزیابی بچهها ایجاد شود تا براساس این سنجشها و ارزیابیها، برای نیاز آنها برنامهریزی و اقدامات اجرایی صورت پذیرد.
8- بازرسان آموزش و پرورش در زمینه تربیت دینی در مدارس، باید هر دونگاه کمّی و کیفی را سرلوحه کار خود قرار دهند و هیچگونه اغماضی نکنند.
9- رشته روان شناسی دین باید از سوی مسئولان جدی گرفته شود تا مشکلات دینی بچه ها یا به اصطلاح تخصصیِ آن، درد دینی آنها، توسط متخصصان این حوزه مورد واکاوی قرار گیرد.
10- تستی به نام MBTI هست که نام آن سنخشناسی شخصیت حرفهای است. هر کس که داوطلب کار در آموزش و پرورش است باید این تست را پر کند، تا مشخص شود که فرد با مجموعه شخصیتی که دارد، در چه حوزهای از تعلیم و تربیت میتواند وارد شود.
11- آموزش و پرورش باید از داوطلبان شغل معلمی، آزمون تشخیص سلامت روانی به عمل آورد تا سلامت روانی آنها احراز شود.
12- پسری که دائماً با خانمها سروکار داشته باشد، خیلی عاطفی میشود و دختری که مدام معلم مرد در کلاس داشته باشد، عاطفه او کم می شود. آموزش و پرورش باید در تربیت معلم مرد برای مقطع ابتدایی و تربیت معلم متخصص زن در درس ریاضی کوشا باشد.
13- در حوزه جذب معلم، آموزش و پرورش باید تمام سیاستهای تربیتی و پرورشی را برای استخدام معلمان به خصوص معلمان دینی رعایت کند.
14- باید بین مدارس و مساجد یک دفتر برنامهریزی و همکاری ایجاد شود تا متناسب با شرایط محیطی دانشآموزان، نوع همکاری این دو نهاد و استفاده از ظرفیت مساجد، برنامهریزی و اجرایی شود.