شاخصهای تحقق تربیت دینی در مدارس چیست و مبانی آن کدام است؟
تربیت دینی در وضع فعلی دو مشکل اصلی دارد؛ اول اینکه نمیدانند که تربیت دینی چیست؟ یعنی تعریف روشن یا حداقل مورد توافقی از تربیت دینی در دست نیست. دوم اینکه نمیدانند که تربیت دینی با هر تعریفی که هست، چه وضعی در مدارس کشور دارد و چگونه است؟ برای پاسخ به سؤال دوم قاعدتاً باید برداشت همه در این مسئله، یک برداشت روشن و یکسانی باشد یعنی همه راجع به این موضوع توافق معنایی و مصداقی داشته باشند. مثلاً ممکن است گفته شود یک مصداق تربیت دینی این است که بچهها به نماز اول وقت مقید باشند. حال می توان بررسی کرد که وضع تربیت دینی در مدارس چطور است؟ یعنی پرسشنامه پر کرده و تحقیق میدانی کنند که آیا بچهها نماز اول وقت میخوانند یا خیر؟ اما اگر اصلاً تعریف تربیت دینی مشخص نباشد، در قضاوت درباره وضع تربیت دینی در مدارس اختلاف پیش خواهد آمد. در فرمایشات بزرگان هست که نسل فعلی حتی از نسلهای اول انقلاب هم به مراتب بهتر و آماده تر هستند در حالی که یک عدهای از آن طرف می گویند که اوضاع خیلی خراب است. در اینجا یا تعاریف متفاوت است و یا مستندات و مدارک پشتیبان این قضاوت ها مشکل دارد. به نظر می رسد که در حال حاضر هر دو مشکل وجود دارد. یعنی تعریف روشن و مورد وفاق همگانی وجود ندارد و ثانیاً بر اساس آن تعریف، آمار و ارقام و مستندات لازم وجود ندارد. تربیت دینی دو معنا دارد؛ یک معنا این است که هر کاری که با ارزشهای اسلامی سازگار باشد و در این مسیر از طرف کسانی که در نقش مربی هستند انجام شود، تربیت دینی است.
با دو رویکرد میتوان به بحث شما نگاه کرد؛ اینکه هدف، تطبیق نوع تربیت با آموزههای دینی است یا اینکه آموزههای دینی محور تربیت هستند.
باید دید خود تربیت جدا از اینکه دینی یا غیردینی باشد، به چه معناست؟ تربیت یعنی کاری که مربی برای متربی انجام میدهد. به طور خلاصه باید گفت که متربی یک استعدادها و آمادگیهایی دارد و مربی زمینهای فراهم میکند که آن استعدادها و آمادگیها شکوفا شود. حال این تربیت میتواند در مسیر الف باشد یا در مسیر ب باشد و یا در مسیر ج باشد. وقتی متربی را در مسیر ارزشهای اسلامی به معنای مطلق کلمه تربیت کنند یعنی برای تربیت دینی اقدام کرده اند. یعنی عملیاتی انجام شده است تا استعدادها و آمادگیهای متربی در چارچوب ارزشهای اسلامی رشد کند. حالا این میتواند یک ارزش اعتقادی، اجتماعی، علمی یا شناختی باشد. مثلاً اگر اسلام میگوید که باید فکر بچه ها رشد کند و آنگاه مربی قوت شناختی متربی را رشد دهد، تربیت اسلامی شکل گرفته است.
یک معنای دیگر تربیت دینی این است که فرزند یا متربی در چارچوب مسائل خاص اعتقادی مناسکی تربیت شود یعنی بچه به خداباوری و تقید به اعمال مذهبی رسانده شود.
در اینجا تربیت به معنای اول مورد نظر است یعنی تربیت دینی به معنای مطلق کلمه. برای فهم این معنای مطلق، باید به تعریف دین بازگشت. دین یعنی باورها، علایق، گرایشات و رفتارها و یا به معنای دیگر همان عقاید، اخلاقیات و شریعت و مناسک. تربیت دینی در معنای عام اول، شامل تربیت اقتصادی، تربیت اجتماعی، تربیت سیاسی و تربیت دینی به معنای خاص دوم هم میشود.
در همین تعریف عام، شاخص های تحقق تربیت دینی چیست؟
در این صورت هر نوع فعالیتی که از طرف مربیان به معنای مطلق کلمه صورت گیرد که در همین مسیر باشد، تربیت دینی است و هر بُعدی از ابعاد زندگی فرد در نظر گرفته شود، در تربیت دینی لحاظ میشود. یعنی در کشور نه تنها پدر و مادر و نه تنها معلم و نه تنها وزیر آموزش و پرورش بلکه همه کسانی که به نوعی با موضوع تربیت در فضای زندگی متربی به عنوان یک شهروند ارتباط دارند، مربی هستند.
اگر تطابق تعلیم و تربیت درست انجام شود، تربیت مقولهای است که همه میتوانند در آن درگیر باشند.
تربیت، غیر از آموزش و انتقال اطلاعات، شامل موارد غیرآموزشی مانند علاقمندسازی، ایجاد جذابیت و تنفر از چیزهای مختلف هم هست. برای بیان شاخصها باید دید خود را بازتر کرد. شاخص تربیت دینی به مدارس محدود نمیشود.
قصد ما در اینجا این است که به صورت جزئی به موضوع پرداخته شود و مدارس مد نظر هستند.
اتفاقاً به همین ترتیب است که پژوهشگران موضوع را از دست می دهند. وقتی مدرسه را به عنوان یک واحد که باید تربیت در آن اتفاق افتد، جدا کرده و بعد میپرسند که شاخصها چه چیزهایی هستند، خیلی از مسائل کنار گذاشته می شود. یعنی باید مدرسه به عنوان یکی از حلقه های تربیت دینی در نظر گرفته شود.
اگر در مدرسهای که مذهبی هست و تقید به نماز و شرعیات دارد و پدر و مادر بچهها هم مذهبی هستند، معلم ریاضی به هیچکدام از اینها معتقد نباشد و بچه در تمام مجموعه مدرسه، فقط به آن معلم ریاضی علاقمند باشد، حرف آن معلم ریاضی در عمق جان او فرو میرود و کافی است که در کلاس درباره مسجد اصطلاح نامناسبی به کار گیرد یا حالت تردید و برخورد ضعیف با اهمیت این موضوعات داشته باشد، در این شرایط است که خیال می شود که تربیت دینی در حال انجام است ولی داستان به صورت عکس پیش می رود. فعالیت دینی به معنای خاص کلمه در مدرسه، یکی از حلقه هاست. کافی است که راننده سرویس مدرسه که بچه را از مدرسه تا خانه میبرد، دو جمله در بین راه بیان کند که کل کارها خراب شود. پدر و ماری می گفتند که بچه شان در مدرسه زیارت عاشورا را حفظ کرده است ولی با پرس و جو مشخص شد که در مدرسه آنقدر تقید روی زیارت عاشورا نبوده است که اینطور شود و خود آنها هم در خانه کاری انجام نمیدهند. بعداً فهمیدند که راننده سرویس مدرسه مقید بوده است که هر روز در مسیر یک بار زیارت عاشورا را قرائت کند. بچهها هم فقط به خاطر ارتباطی که با این راننده داشته اند، زیارت عاشورا را حفظ کرده بودند. پس جدا کردن مدرسه و خاص کردن تربیت دینی در مدرسه، انحراف از بحث است.
شاخص تربیت دینی برمیگردد به تعریفی که از تربیت دینی وجود دارد. اگر در تربیت دینی 50 کار را تعریف کنید که باید انجام شود، شاخص ها به این بازخواهد گشت که آیا این کارها انجام شده است یا خیر؟ درتربیت دینی باید بُعد شناختی، بُعد گرایشی و علایق، بُعد رفتاری و ... تقویت شود. در بخش شناختی باید شناخت عمومی محیط فرد، خود فرد، ارتباطات فرد با دیگر انسانها، طبیعت به معنای خاص کلمه، رابطه طبیعت با خداوند و احیاناً ماهیت این طبیعت برای متربی حاصل شود و به او نمره داده شود. بنابراین پاسخ این سؤال که شاخصهای تحقق تربیت دینی در مدارس چیست، این است که شاخصهای تحقق تربیت دینی برمیگردد به شاخصهایی که از تعریف تربیت به دست می آید. اگر در تعریف تربیت چنین اطلاقی در نظر گرفته شود که شامل همه ابعاد وجودی فرد در زندگی شود، شاخص گذاریها بر اساس آن تعریف باید صورت گیرد. یعنی باید جدولی با چندین ستون تهیه کرد و در ابعاد مشخص شناختی، گرایشی، رفتاری و ... به فرد نمره داد.
در بحثهای تربیتی ساحتهای وجودی انسان را به 10 یا 12 ساحت تقسیم می کنند. ساحت شناختی یا عقلانی، ساحت هیجانی، ساحت عاطفی، ساحت شغلی، ساحت بدنی، ساحت جنسی، ساحت حرفه ای و ... البته ملاک چندان روشنی برای مبنای این تقسیم بندی وجود ندارد. ساحت بندیهای ما از ساحت بندیهای رایج امروزی باید متفاوت باشد. باید بر اساس آن ساحتها نمره گذاری و بررسی شود که آیا تربیت بر اساس این شاخصها صورت میگیرد یا خیر؟
قبل از ورود به شاخصهای تحقق تربیت دینی، باید ابتدا خود تربیت دینی را تعریف کرده و بر اساس آن تعریفی که به معنای مطلق کلمه و جامع و فراگیر از تربیت دینی به دست داده می شود، به آن شاخصها نائل شد. مشکل حادی که در اینجا وجود دارد، این است که دیگر به آسانی قدرت قضاوت و مقایسه نمیتوان داشت و به راحتی نمیتوان گفت که آیا واقعاً وضع فعلی کشور در تربیت دینی خوب است یا بد؟ این نیاز وجود دارد که میدانهای عملیاتی خود را پیدا کرده و راجع به تک تک اینها، پرسشنامههایی تکمیل و تحقیقات میدانی انجام شود. نباید تصور شود که بالا رفتن آمار اعتیاد حتماً نشانه ای از اِشکال در تربیت دینی است و یا افزایش آمار تعداد جلسات قرائت قرآن، نشانه خوب بودن وضعیت تربیت دینی است. این موضوع باید به صورت جزئی و علمی مشخص شود و کار حدس و گمان نیست.
در مورد موانع تربیت دینی نکات زیادی وجود دارد. خانوادههای متدین زیادی هستند که ظاهراً متدین و به قول معروف ظاهر الصلاح هستند ولی در خیلی از اینها ممکن است یک گرایشی باشد که اگر بنا باشد که کشور ما رشد پیدا کند باید نگاهی به غرب و وابستگی به غرب داشت. اگر خجالت نکشند میگویند وابستگی و اگر روی گفتن آن را نداشته باشند، می گویند باید نگاهی به غرب داشت. یعنی در واقع آن استقلال فرهنگی خود را از دست داده اند ولی فکر میکنند که افراد متدینی هستند. تربیت دینی شامل این موارد هم میشود. یعنی اگر شما یک فرد ضعیف النفسی را بار آورید که نوعی تعلق و وابستگی به تفکرات دیگران داشته باشد، تربیت دینی اتفاق نیفتاده است چون یکی از ملاکهای اصلی دینی بودن و مسلمان بودن و قرآنی بودن این است که فرد تقلید نکند. قرآن در زمان جاهلیت فریاد میزند که آنچه پدران و مادران شما گفتهاند نمیتواند ملاک باشد و باید به فکر بوده و تفکر و ارزش گذاری جدید داشته و خود، راه حل را بیابید. در این کشور، امروزه اگر احیاناً مدارس نمونه، نخبه پرور و امثال اینها باشند، درصد بالایی از خروجی آنها یا مایل به رفتن به خارج از کشور هستند و یا رفته اند. خروجیهای بهترین دانشگاههای کشور یا اکثریت به خارج از کشور میروند و یا حداقل تمایل یا باور دارند که اگر بنا باشد، کسی شوند باید در خارج تحصیل کنند. البته به دنبال علم رفتن، مشکل ندارد و خود علم جویی یک ارزش دینی است و در جای خود مستقلاً قابل بررسی است اما نتیجه آن باورها این میشود که برای مسئول کشور که فرد منتخب ملت است و باید ارزشهای اسلامی را دنبال کند باید تبیین شود که نگاهش باید به توانایی های داخل کشور باشد. یعنی اگر در مسائل سیاسی هم مشکل وجود دارد، مشکل در تربیتی دینی است.
در بحث موانع در دو بخش باید بحث شود؛ یکی بحث خود موانع به طور خاص است و دیگری بحث بسترهایی است که به طور ناپیدا موانع را ایجاد میکنند. بسترها هم به چند قسمت مثبت و منفی قابل تقسیم است؛ یکی نقش مسائل سیاسی اجتماعی است یعنی به طور طبیعی و ناخودآگاه و غیرارادی برای آحاد یک ملت، مسائل و جهت گیریهای سیاسی و اجتماعی میتواند در عمل مدارس و عمق فرهنگ و تربیت در آنها، تأثیرگذار باشد. اگر جهت دهی مسؤولان و سیاستگذاران کشور طوری باشد که تربیت دینی به معنای گفته شده و به معنای عام کلمه، تحقق پیدا کند، میتواند یک بستر مثبت باشد. اگر جهت گیریها علیه این قضیه باشد و یا نسبت به این قضایا اهتمام لازم را نداشته باشد، طبعاً میتواند اثرات نامطلوب و منفی خود را داشته باشد.
فرهنگ سازی یکی دیگر از بسترهای تأثیرگذار است یعنی اگر فرهنگ یک کشور در طول 10 تا 30 سال به سمتی باشد که آن شاخصهایی که در تمام ابعاد تربیت دینی مد نظر هست، مورد توجه قرار گیرد، کمک شایانی به موضوع تربیت دینی خواهد کرد. مثلاً یکی از چیزهایی که کشور را دائم با لرزه روبرو میکند شایعه است. یک انسان ضعیف النفس به خاطر یک انگیزه ضعیف دست به یک شایعه میزند و انسان ضعیف دیگری به دلیل اینکه یاد نگرفته است که فقط باید مطالب مستدل و مستند را پذیرفت، آن را قبول میکند. متأسفانه اگر افراد در تلگرام خبری را ملاحظه کنند، ابتدا دلهره آن خبر را پیدا میکنند و سپس به دنبال سند آن میگردند. این مسئله به این خاطر است که یاد نگرفته اند که «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَينُوا». حال اگر فرد آورنده خبر، فاسق هم نباشد باز باید سند خبر را پیگیری کرد. همین اعتراضات اخیر که در کشور اتفاق افتاد در اثر فضای مجازی و شایعات و دروغهایی بود که در آن منتشر شد. این مسئله به این معناست که مخاطبین یاد نگرفتهاند که به شایعات توجه نکنند. در مدرسه هیچگاه به صورت یک کار تمرینی با دانش آموز کار نمیشود که اگر کسی حرفی زد، او باید ابتدا تحقیق کند که درست گفته است یا خیر؟متأسفانه در مراکز فرهنگی و آکادمیک و در بین اساتید و کارمندان و طلاب هم یکی از معضلات این است که میگویند فلان مسئله در بین بچهها پخش شده است ولی مستندی ندارد.
یکی از مشکلات دیگر که در کشور ایجاد شده است، مسابقه در مصرف گرایی است. یعنی اینکه شما خرید کنید و پول دهید تا فلان ماشین سوپرلوکس به شما داده شود و مسابقه گذاشته می شود که در صورت خرید، مبلغ 1 میلیارد تومان جایزه خواهید داشت. درست است که مردم با مشکلات اقتصادی روبرو هستند اما در ضمن به مردم آموزش داده می شود که نیازی نیست که برای کسب درآمد زحمت کشیده شود. یکباره شما از یک پل چند کیلومتری میگذرید و دیگر نیاز نیست که غصه داشته باشید و وقتی به آنجا رسیدید، دیگر به پشت سر خودتان نگاه نمی کنید که بقیه چه کار میکنند؟ در واقع همه را به جان یکدیگر و در یک رقابت کاذب میاندازند تا یک زندگی راحت تری داشته باشند. یعنی همه را به سمت این کار ترغیب و تحریص میکنند و هر شب از تلویزیون مسابقه پخش می کنند! معلوم است که در این فضا، هر چقدر هم که در مدرسه و کتاب درسی به بچه گفته شود که قناعت بسیار چیز خوبی است، تأثیر نخواهد داشت.
بستر بعدی که خیلی مهم است، مسئله عصر ارتباطات و تکنولوژی است. این موضوع هم در مسئله تربیت دینی به معنای مطلق کلمه به عنوان یک بستر مثبت یا منفی، باید به طور کاملاً جدی مورد توجه قرار گیرد. در عصری هستیم که نمیتوان از این موضوع منفک شد. استفاده از این بستر و ارائه راهکار برای آن، یکی از اصول جدی است.
بزرگترین مانع تربیت دینی در کشور، ناباوری اولیای امر نسبت به بسیاری از فاکتورهای تربیت دینی است. بسیاری از شاخصهایی که ذیل تربیت دینی ردیف میشوند یا در ذهن ما اصلاً وجود ندارند و به آنها توجه نمی شود و یا نسبت به آنها باورمندی لازم وجود ندارد. منظور از اولیای امر، پدر و مادر، معلم، سیاستگذاران، برنامه ریزان و مجریان امر در تمام سطوح هست. اگر اینها باور داشته باشند که توکل بر خدا و وابستگی به او، مشکل گشای زندگی است و اگر فرد به معنای دقیق کلمه متدین باشد، خداوند هم به او کمک میکند، خیلی از قسمتهای کار تربیتی حل می شود.
40 سال است که از انقلاب میگذرد و در بحث اینکه دانشآموز باید یاد گیرد که مستقل فکر کند و قدرت شناختی خود را تقویت کند، تقریباً تمام اولیای امر صحبت کردهاند و صدها نوع مصاحبه از این نوع مصاحبهای که امروز انجام میگیرد، در کشور انجام شده است و دهها و صدها مقاله و کتاب در این زمینهها نوشته شده است. ولی همین امروز در بهترین مدرسه شهر هم بچهها بالای هر پاراگراف از کتاب درسی با مداد سؤالی را نوشته اند و سؤالی هم که در امتحان میآید مربوط به آن قسمت از پاراگراف میشود و اگر اندکی این جمله پاراگراف در برگه امتحان عوض شود، نمره دانش آموز کم میشود. یعنی معلم هنگام تصحیح برگه، کاری به صحت و سقم چیزی که دانش آموز از خود می نویسد، ندارد و محفوظات را بررسی می کند. اگر دانشآموز با اضطراب پاسخها را حفظ کند و استرسها را تحمل کند، در امتحان 20 میگیرد اما اگر با حالت آرامش سعی کند مطلب و شیرینی آن را درک کند، نمره نخواهد داشت.
هجمه فرهنگی نیز به عنوان یک مانع جدی بیرونی است. یعنی در واقع دیگران به بچه های ایران یاد میدهند که شما باید مثل ما فکر کنید و به ما وابسته باشید. در نگاه آنها باید منتظر باشید که آنها به چیزهایی رسند و از نتایج آنها استفاده کنید و ترجمه کنید. در واقع باید هویت خود را عوض کنید و قدیمی و سنتی نباشید چون فرهنگ ایران و اسلام قدیمی شده است. خیلی از افراد تصور می کنند که مبارزه با هجمه فرهنگی یعنی مبارزه با آمریکا و این هم یک مسئله سیاسی است و ربطی به آنها ندارد. جالب اینجا است که کشورهای اروپایی مانند فرانسه، امروزه فریاد میزنند که مورد تهاجم فرهنگی آمریکاییها قرار دارند و به نوعی زبان و فرهنگ آنها در حال از بین رفتن است.
مانع سوم هم محیط است. فرزند، وقتی از مدرسه بیرون میآید به دلایل مختلفی در اجتماع قرار میگیرد و بسیاری از مطالب از این طریق یاد گرفته میشوند. بنابراین، محیط هم میتواند یکی از کمک کنندهها باشد و هم میتواند یکی از موانع تربیت دینی باشد. مرحوم علامه طباطبایی میگویند که اگر محیط، سالم نگه داشته شود، در واقع آزادی برای رشد سالم افراد ایجاد می شود. چون وقتی انسانها به دنیا میآیند افراد سالمی هستند و هنوز منحرف نشدهاند، لذا در محیط سالم، آزاد و خوب بار میآیند. اگر شما محیط را ناسالم کردید در واقع بد بودن را به او القا و تحمیل میکنید. فرد اگر به شکل خودکار تربیت مییافت، مشکلی پیدا نمیکرد ولی محیط غربی و ناسالم یک انحرافاتی را به او تحمیل کرده است. بنابراین محیط ناسالم هم میتواند یکی از مواردی باشد که در این قضیه تاثیرگذار است.
شیوههای فعلی تربیت دینی در مدارس به نظر شما چه اشکالات دیگری دارد؟
یکی از اشکالات این است که مدرسه فقط آموزش میدهد و حجم آموزشی خود را زیاد کرده و تدریس و امتحان و نمره را ملاک ارزیابی قرار داده است. در تربیت الگوپذیری معیار است. تربیت از درون کتاب اتفاق نمیافتد و بچه به معلم و پدر و مادر و الگوی خود نگاه میکند. او به آن ستاره سینما و هنرپیشه که در برنامه دورهمی یا خندوانه از او تمجید میشود، نگاه می کند. متأسفانه نسبت به مسئله الگو دادن دقت لازم نمیشود و اصلاً از آن غافل هستند.
سوم اینکه تربیت امری مستمر و دائمی است و مربوط به ساعت و زمان و مکان خاص نیست. نباید تصور شود که می توان بچهها را از ساعت 8 صبح تا 2 بعدازظهر بسته بندی و تربیت کرد و دومرتبه درب بسته را باز کرده و او را در مدرسه تربیت کرد. باید دید در طول ساعات غیر از مدرسه چه اتفاقاتی میافتد؟ در سایر ساعات، مدارس غیررسمی اعم از صداوسیما، همسایه، محله و ... مراکز تربیتی هستند. به راحتی دیده می شود که دختربچهها در مدارس همه محجبه هستند ولی بعدازظهر که همین بچهها در یک مرکز دیگر مثل مراکز کنکور، آموزش زبان یا مراکز تفریحی هستند، پوشش مناسبی ندارند. پس معلوم میشود که این کار اشکال دارد یا آنچه در مدرسه هست، تحمیل است و یا وضعیت در مؤسسات دیگر، تحمیل از طرف خانواده یت مؤسسه است. مثل این است که شما دائماً آبی را تصفیه کنید و دومرتبه چند قطره زهر در آن ریخته و دومرتبه تصفیه کنید و همینطور ادامه پیدا کند. وقتی پس از پایان سال این آب را مشاهده کنید، معلوم نیست که این آب سالم است یا خیر؟ در طول سال در مدارس همین کار انجام می شود یعنی بچه را تربیت سالم و از آن طرف تربیت ناسالم میکنند.
نکته دیگر اینکه تربیت، محصول ترکیبی از عوامل است یعنی فقط معلم و فرزند نیست و عوامل مختلفی در اینجا دخالت دارد که میتواند غیرانسانی هم باشد. محیط مدرسه، ساختمان مدرسه، کلاس، چینش و دکوراسیون مدرسه و منزل هم مهم است. بچه ای که در منزلی که مصرف گرا و تجمل گرا است و در آن مدام به او گفته می شود که مراقب وسایل خانه باشد و آنها را نشکند، هر چقدر به او گفته شود که در دنیا زندگی سادهای داشته باشد و این چیزها ارزشی ندارد، به سختی خواهد پذیرفت.
یکی از نکات دیگری که به نوعی در بحث الگوپذیری مطرح هست، این است که بخشی از عوامل تربیت ناپیدا هستند. بحثی در علوم تربیتی تحت عنوان برنامه پنهان هست و تحقیقات زیادی شده است که چه تعاملات و ترابطاتی در مدرسه و غیرمدرسه میتواند به صورت ناپیدا روی تربیت فرزندان تأثیرگذار باشد.
نکته دیگر اینکه گاهی اوقات تناقض در الگوها، خنثی کننده تربیت است. یعنی یک معلم چیزی میگوید و معلم دیگر چیز دیگری میگوید و یا به نحو دیگری رفتار میکند. مخصوصاً در بخش الگو، بیشتر روی رفتار یا صحبتهای غیرمستقیم تأکید می شود.
تربیت تحمیلی و القایی نیست یعنی اینطور نیست که ما یک گل را از زمین بیرون آورده و بعد گفته شود که گل تربیت شده است. تربیت باید با حوصله و به تدریج صورت گیرد و در درون خود فرد این اتفاق صورت گیرد مثل اینکه در درون آن گل یا گیاه، حالت شکوفایی رفته رفته پیدا میشود.
تربیت نباید خسته کننده و مشمئزکننده باشد. اگر وقتی بچه از مدرسه برمیگردد علاوه بر خستگی فیزیکی، احساس خستگی روحی از مدرسه داشته باشد، این معلوم میکند که در مدرسه فضای نامناسبی هست و حالت جذب کنندگی وجود ندارد و بیشتر دفع کننده است.
تربیت حالت محصور کنندگی و زندانی بودن نباید داشته باشد. معمولاً بچهها در فضای خانه از خانه خود خسته نمیشوند و هیچگاه حالت تحمیل ندارد. مدرسه هم باید به این حالت تبدیل شود.
در خیلی از مدارس پیشرفته وقتی که بچه از مدرسه برمیگردد، مخصوصاً در سنین پایین تر، دیگر تکلیف خانه ندارد. هر کاری که بوده است در مدرسه انجام داده است. ضمن اینکه همانجا هم یک تفنن و تفریح هم داشته است. حجم بالای مطالبی که در مدارس ما آموزش داده می شود، یکی از اشکالات جدی است. اینکه به مدرسه بسنده شود و تصور شود که در مدرسه همه چیز تمام است، یکی دیگر از اشکالات است. اجازه ندادن به بچه ها برای بحث و استدلال، پاسخ ندادن به سؤالات و آماده نبودن برخی از معلمین برای پاسخگویی به این سؤالات و ساختار فیزیکی نامناسب مدارس هم از دیگر اشکالات است. نباید فرد توسری خور تربیت شود؛ تا معلم بر سر او داد میزند، به حرف او گوش میکند ولی وقتی حواس معلم نباشد، پنهانی کار دیگری را انجام دهد.
شیوه مطلوب تربیت دینی در مدارس چه ویژگیهایی در ساختار و محتوا باید داشته باشد؟
بحث تحول ساختاری و محتوایی به معنای اساسی و بنیانی، جای تأمل و تعمق دارد. مثلاً اینکه آیا واقعاً باید مدارس به همین شکل موجود باشند؟ یعنی باید به همین شکل باشند که ساختمانی با 10 کلاس و یک تعداد معلم باشد که بچه ها را به آن فرستاده و مقدار خاصی ساعت درس خوانده و به خانه برگردند؟ یا اینکه باید تحولی در این روند اتفاق افتد؟ غرب بعد از سالها تجربه این سیستم را به ما آموزش داده است، در حالی که سیستم آموزشی ایران، طور دیگری بوده است. همان غرب، در حال حاضر به این رسیده است که یکی از راههای موفق کار مدرسهای، این است که بچهها برای درس خواندن در منزل باشند و homeschooling در حا حاضر در کانادا و آمریکا و کشورهای غربی یک شیوه شده است که بچهها در خانه درس خوانده و به مدرسه نمیروند. مادر یا پدر به آنها درس میدهد و مقداری از ساعات زندگی خود را در اتاق دیگری درس میخوانند و مابقی آن هم در خانه هستند. این مسئله به این دلیل است که این خانواده ها بعضاً برخی از ارزشهایی را که مدارس دارند، قبول ندارند یا اینکه غرب معتقد است که برخی از شیوههایی که پدر و مادرها دوست دارند، تطابق بیشتری با آزادی دارد. غرض این است که این مسئله یک موضوع تحت تحول است. غرب به این نتیجه رسیده است که بچهها، درس را در خانهها خوانده و اصلاً به مدرسه نروند منتهی به صورت منظم برنامه داشته باشند، چرا کشور ما به این فکر نیفتد که ممکن است اشکال دیگری برای ساختار مدارس باشد. مثلاً مدارس کوچکتر درست شود و هر 10 نفر بچه، نزد یک معلم آموزش بینند. نیازی نیست که حتماً 200 بچه را در حیاط مدرسه ریخته و با هم درگیر باشند. برای مدیریت 300-200 بچه، مسئولان و معلمان باید مدام فریاد زده و تلاش کنند و یا مشکلات متعدد دیگری ممکن است، پیش آید. شیوههای تحولی یکی از چیزهایی است که نسبت به آن کمتر اهتمام شده و مدام به دنبال این هستند که کسی الگویی آورد و آن را ترجمه کنید.
با همین وضع و ساختار فعلی 4-3 نکته باید مورد توجه قرار گیرد. یکی مسئله معلم است. نکته دوم هماهنگی جدی خانه و مدرسه است. یعنی پدران و مادران نباید مدرسه را مرکز نگهداری اطفال و رها شدن خودشان از دست آنها محسوب کنند. از قدیم انجمن اولیاء و مربیان تشکیل شده است و پدر و مادرها باید مرتباً به مدرسه آمده و در مورد مسائل مختلف تربیتی تبادل نظر کنند. جزء وظایف مدرسه باید این باشد که بخشی از کار بر عهده پدر و مادر باشد. همچنین مسائلی از قبیل اینکه معلمان نمی توانند پاسخگوی تمام اولیاء باشند، از ناهماهنگی های بین خانه و مدرسه است که باید مورد توجه قرار گیرد.
مسئله سوم هماهنگی مدرسه و خانه با سایر مراکز تربیتی رسمی و غیررسمی است. یعنی تمام مجموعههایی که به نوعی فعالیت تربیتی دارند، به صورت مستقیم و غیرمستقیم باید با یکدیگر همخوان باشند.
مساجد، حوزه علمیه، سازمان تبلیغات اسلامی و مراکز تربیتی دیگر چه نقشی در حوزه تربیت دینی دارند؟
اگر بهترین مدارس را با بهترین شیوهها و معلمها آماده کنید و بچه چند ساعت در مدرسه باشد و بعد در خانه پای تلویزیون نشسته و تا انتهای وقت پای سریالها باشد، بعد از 12 سال نمی توان مدرسه یا صداوسیما را متهم کرد. در واقع به نوعی دوگانگی و تعارض وجود دارد در حالی که باید هدف گذاریها، جهت گیریها و فعالیتهایی که در مدرسه انجام میگیرد و در صداوسیما یا مراکز دیگر وجود دارد، یکدست شوند. حداقل این است که آن مراکزی که در اختیار سیاستگذاران و مراکز دولتی هست، باید یکسان و هم جهت باشند. اگر قرار باشد که در همینها هم ناهمخوانی باشد، مشکلات زیادی به وجود خواهد آمد.
نکته چهارم ضرورت یک برنامه ریزی فراگیر 24 ساعته برای تربیت است. اگر شما در 24 ساعت برنامه نداشته باشید و این برنامهها طبق همان هدفمندیهای تربیت دینی نباشد و یک جایی از کار ناقص باشد، آثار منفی خود را میگذارد.
معلمان دینی باید چه ویژگیهای علمی، مهارتی، اخلاقی و روانی داشته باشند و با چه راهکارهایی میتوان این شاخصها را در میان معلمان دینی ایجاد و تقویت کرد؟
تربیت یک عنصر مربی، یک متربی، یک محتوای تربیت و یک فرآیند تربیت دارد. آن نکته کلیدی و عنصر اصلی در واقع این است که کودک قبل از اینکه به محتوا رسد از معلم چیزهایی را یاد میگیرد که چه بسا اصلاً بنا نبوده است که معلم آن را آموزش دهد. به عنوان یک مثال ساده فرض کنید معلم بنا بوده است که در کلاس، درس ریاضی تدریس کند ولی بعد از مدتی می بینید که بچه خیلی اهل نماز شده است. بعداً میفهمید که وقتی اذان گفته می شود، معلم ریاضی برای نماز می رود. یعنی گاهی اوقات معلم حتی خودش هم نمیداند که در حال آموزش چه چیزی به بچه است؟
مهمترین سرمایه گذاری در مورد تربیت دینی، پرورش معلمانی است که ویژگیهای لازم را داشته باشند.
اولین ویژگی که معلم باید داشته باشد، این است که باید معرفت، شناخت و باور به موضوع تدریس خود را داشته باشد. اگر حاق وجود معلم دینی، عشق به دین و اهل بیت(ع) نباشد، هر چقدر هم تلاش کند که بچه ها را به امام حسین(ع) علاقمند کند، نمی شود. بچه به امام حسین(ع) در هیئت علاقمند میشود چون همه کسانی که به آنجا آمدهاند، اجمالاً بر اساس یک شناخت، علاقه و عشقی آمدهاند که همینطور خودبخود این عشق را منتقل میکنند. پس تربیت مبتنی بر ناباوری، تربیت مبتنی بر ضدیت با موضوع، تربیت مبتنی بر تردید در آن موضوع، تربیت مبتنی بر جهالت نسبت به آن موضوع، هیچکدام نتیجه بخش نخواهند بود.
نکته دوم، علاقه و دلدادگی است. یعنی معلم علاوه بر معرفتی که باید نسبت به آن موضوع داشته باشد، باید دلداده به آن موضوع باشد و عشق به آن موضوع را داشته باشد تا بتواند اثر خود را ایجاد کند. طبعاً رفتار هم باید بر اساس همان باشد.
جذب کنندگی و انس با بچهها که بچهها، معلم را به عنوان پدر یا مادر خود به حساب آورند و از این کانال به دین و مسائل دینی علاقمند شوند، بسیار مهم است.
یکی از دانش آموزان می گفت در مدرسه، معلم امتحان درس را به عهده یکی از بچهها گذاشت. بعد از امتحان، آن دانش آموز به معلم گفته بود که دو نفر از بچهها تقلب کرده اند. وقتی معلم به کلاس می آید، از آن دو بچه می پرسد که چرا تقلب کرده اند و و به نوعی آنها را سرزنش کرده و آبروی آنها را پیش بقیه می برد. این دانش آموز میگفت که می داند که آن دو نفر بچههای سالمی بودند و اهل تقلب نبودند. آن دو خیلی ناراحت شدند و گریه کردند و به این خاطر او هم گریه کرده بود. از این مثال مشخص می شود که بچهها به چه چیزهایی حساس هستند و تعامل معلم با دو دانشآموز دیگر در مسئلهای که به نظر این بچه، حق نبود، اینفدر روی او تأثیر گذاشته بود که به گریه افتاده بود. حالا این معلم اگر صدها بار هم راجع به مسائل دینی و اخلاقی صحبت کند، این حرفها در ذهن بچه جای نمیگیرد. چون این بچه همیشه در ذهن خود یک بایگانی دارد که تو خودت این کار را کردی! معلمی خیلی پست حساسی است و واقعاً ثانیه به ثانیه آن تأثیرگذاری و تربیت است. شخصیت خود معلم مثل حسود و متکبر نبودن، دنیاطلب نبودن، انتظار و توقع از دیگران نداشتن و خیلی از جزئیاتی که یک شخصیت سالم را بار میآورد، مهم است.
از نظر روانی هم اهل تشویش و اضطراب نبودن، اهل وسواس در تفکرات و در رفتارها نبودن و ... مسائل مهمی هستند.
با چه راهکارهایی میتوان این شاخصها را در میان معلمان دینی ایجاد و تقویت کرد؟
به نظر من دو مسئله در این قضیه مهم است؛ یکی مسئله پذیرش معلمین است. یعنی معلمی شغلی نیست که هر فردی از هر سابقه و خانواده قابلیت معلمی را داشته باشند. معلمی هیچکدام از شغلهایی نیست که معمولاً وجود دارد. یعنی حتی حساس ترین پستهای اطلاعاتی، مالی، قضایی، ضدجاسوسی و ... به اندازه معلمی اهمیت ندارد. معلم میخواهد یک فرد را تربیت کند.
مسئله دوم، تربیت خود معلم است یعنی وقتی شما یک انسان سالم باسابقه و از خانواده خوب و با شخصیت برای معلم شدن انتخاب کردید، حال باید او را در بُعد معرفتی، گرایشی و رفتاری تربیت کنید. مراکز تربیت معلم گرفتار همان مشکلی شدهاند که مدارس به آن مبتلا هستند. در مدارس به بچهها آموزش داده می شود، در مراکز تربیت معلم هم دومرتبه به معلمها آموزش داده می شود و دوباره اطلاعات آنها را اضافه میکنند.. مراکز تربیت معلم باید یا کلاً یا حداقل در بخشی از فعالیت ها، با مراکز دینی و حوزوی ارتباط برقرار کنند. یک معلم باید در دامان یک عارف یا حداقل کسانی که در مسیر فضای عرفانی و معنوی و دینی قرار میگیرند، تربیت شود. به تعبیر دیگر لازم است که مراکز تربیت معلم به نوعی علقه و ارتباط عملیاتی بیشتری را با فضاهای دینی، حوزوی و معنوی پیدا کنند و در این بستر رشد کنند.
اگر مسئله تربیت دینی در مدارس با همین روند فعلی ادامه یابد، چشمانداز 5 تا 10 سال آینده آن چگونه میبینید؟ در صورت عملی شدن راهکارهای شما، برای این مسئله چه آیندهای را پیشبینی میکنید؟
باید بررسی شود که 20 سال پیش آیا همین مطالب گفته شده، برای کشور معلوم بوده است یا خیر؟ اگر معلوم نبوده است، خیلی جای خوشحالی دارد و می توان گفت که پس امیدی هست که اتفاقی بیفتد. اما به نظر می رسد که 20 یا 30 سال پیش هم همین مطالب بیان می شده است ولی به دلیل مسائلی مانند جنگ و ... اجرا نشده و در حال حاضر هم که در مورد بودجه مشکل وجود دارد و فردا هم مشکل دیگری خواهیم داشت. الآن هم علم به اینکه باید مراکز تربیت معلم با ویژگیها گفته شده و کتابهای درسی با سیستم خاص وجود داشته باشد، موجود است اما اینکه این مطالب تبدیل به یک سیاست شود و بعد آن سیاست تبدیل به یک برنامه شود و بعد آن برنامه تبدیل به یک اجرای قوی شود، وجود ندارد. اگر این مسئله اتفاق افتد، میتوان گفت که مثلاً 5 یا 10 سال دیگر ، نظام آموزشی به جایی خواهد رسید. اما اگر به همین سبک پیش رفته شود، 10 سال دیگر که سهل است، 100 سال دیگر هم همین داستان برقرار است.
یکی از مسائل خیلی مهم که در فرمایشات رهبر معظم انقلاب هم تأکید میشود، این است که تصور می شود که یک چهار دیواری دور کشور هست و ایران مصون است. در حالی که دشمن برای کل دنیا و به خصوص برای ایران و نسل آینده در حال برنامه ریزی است. آقای تیلرسون اخیراً در مصاحبه ای گفته بود که یکی از خوشحالیهای آنها این است که با حکام سعودی توافق کرده اند که کتابهای درسی آنها را از افراطی گریها پالایش کرده و معلمین آنها را هم تربیت کنند. یعنی آنها راجع به کتاب درسی و معلمان برنامه ریزی دارند، آن وقت چرا کشور ایران نباید برای کتاب درسی و معلم خود برنامه ریزی کند؟ اگر این روند ادامه پیدا کند، هیچ تحول خاصی اتفاق نمیافتد و اگر هم مدارس به انحطاط کشیده نشوند، حتماً پیشرفت خاصی هم نخواهند کرد.
خلاصه راهکارها:
1- تربیت دینی در کشور تعریف جامعی ندارد لذا شاخصهای سنجش وضعیت آن دقیق نیست باید در اولین گام تعریف دقیق و جامعی از سوی اندیشمندان در این خصوص ارائه شود.
2- از موانع مهم درعدم تحقق تربیت دینی در عصر اطلاعات، عدم تربیت و تمرین بچهها در مدارس برای طلب کردن مستندات هر خبر است؛ از اینرو باید مدارس در مورد نیازمندی-های تربیتی دانش آموزان، مطابق با اقتضائات روز حرکت کنند.
3- قرعهکشیهایی که از طریق رسانهملی پخشمیشود دانشآموزان را تشویق به تنبلی و گذراندن یک شبه مسیر صدساله میکند و فرهنگ کار و تلاش را ازبین برده است. باید این روش رسانه اصلاح گردد.
4- برای افزایش انگیزه و بهرهوری دانشآموزان، معلمان باید پاسخهای دانش آموزان که حاصل درک خود آنهاست را ملاک ارزشیابی قرار دهند تا قوه تفکر دانش آموزان رشد یابد.
5- بچهها از هرکسی که در اطراف آنها میباشد الگوپذیری دارند اولیاء و معلمان دانشآموزان باید شبانهروز مراقب آنها باشند تا از افراد غیرموجه الگو نگیرند.
6- تربیت دینی دانشآموز نباید محدود به ساعات مدارس باشد؛ بلکه باید این تربیت و نظارت آن مستمر و در ساعات غیر از مدرسه با هماهنگی والدین و اولیاء مدرسه براساس یک برنامه 24ساعته و دقیق استمرار داشته باشد.
7- ارائه الگوهای متنافض سبب خنثی سازی تربیت دینی میگردد مدیران باید تلاش کنند که از ارائه گفتار و رفتارهای متناقض در مدارس توسط معلمان و کادر مدرسه پرهیز شود.
8- مدارس باید فضایی برای دانشآموزان ایجاد کند که خسته کننده و مشمئزکننده نباشد و حجم مطالب درسی درسی متناسب با سن آنها باشد و از تکلیف در منزل برای سنین پایین به شدت اجتناب شود.
9- مهمترین موضوع برای نظام آموزشی باید سرمایه گذاری در حوزه تربیت معلم، باشد و نحوه پذیرش و استخدام معلمین و بررسی صلاحیتهای لازم و نیز تربیت آنها، دو امر مهم در حوزه معلمان است که باید رعایت گردد.
10- حاکمیت باید مسئله تربیت دینی در مدارس را به عنوان یک باور عمومی در میان جامعه نهادینه کند.
لزوم سرمایهگذاری ویژه نظام آموزشی کشور در تربیت معلمان
سلسله گفتگو های کارشناسی با موضوع ناکارآمدی تربیت دینی در مدارس
موضوع تربیت کودکان، موضوعی جهانی است که که هر نظام فکری، به فراخور مبانیاش برنامههایی برای آن درنظر میگیرد. روشن است که در جامعه اسلامی، تربیت دینی فرزندان از اولویتهای تربیتی است. از آنجا که بخش عمدهای از زمان مفید کودکان روزانه در مدارس میگذرد و از سویی دیگر نظام آموزشی و تربیتی، از اثرگذارترین حوزه های تربیتی است، ساماندهی به این حوزه ارزش مضاعف مییابد.
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، آموزش و تربیت دینی، سرلوحه برنامههای نظام آموزشی کشور قرار گرفت. پس از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، بازشناسی و اصلاح وضعیت تربیت دینی در مدارس امری ضروری است. پژوهشها و همچنین وضعیت اجتماعی ایران نشان میدهد که تربیت دینی در مدارس ایران، بازدهی چندان بالایی ندارد و از نقطه آرمانی خود فاصله بسیار دارد.
نتایج نظرسنجی از استادان و کارشناسان نشان داد بیشترین مشکل در این حوزه، روش تدریس و ضعف در تربیت معلمان برای ارائه تربیت دینی صحیح است. چرا که مهمترین ضلع ضعف غیرعلمی بیان شدن مبانی دینی و الگوارگی برای دانشآموزان معلمان هستند که لازم است در این باره چارهای اندیشیده شود. از همینرو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبهای را با حجتالاسلام دکتر محمدجواد زارعان، رئیس مجتمع آموزش عالی امام خمینی و مدیر گروه اخلاق و تربیت اسلامی جامعهالمصطفی العالمیه انجام داده است تا نظرات کارشناسی ایشان را جویا شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.