ازهمینرو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبهای را با حجتالاسلام دکتر مهراب صادقنیا دکترای جامعهشناسی دین و عضو هیئتعلمی دانشگاه ادیان و مذاهب انجام داده تا نظرات کارشناسی ایشان را جویا شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.
الگوی دینی اوقات فراغت با الگوی غیردینی آن چه تفاوتی دارد؟
بخشی از دشواری در جواب دادن به این سؤال به ابهامی که در دو مفهوم اوقات فراغت و دینی نهفته است، بر می گردد. به واقع منظور از فراغت چیست و چه زمانی یا چه بخشی از زندگی را اوقات فراغت میدانیم؟ آيا منظور، فراغت از کار است؟ یا فراغت از عبادت، نماز و اعمال دینی است؟ نوعاً در کشور ما اوقات فراغت به اوقات فراغت از تحصیل و کارهای اداری و روزمره گفته میشود. ولی میتوانیم تعریفهای دیگری هم برای این اوقات فراغت داشته باشیم.
مسئله دیگر این است که قید «دینی» در الگوی اوقات فراغت دینی، به چه چیزی اشاره دارد؟ به بیان دیگر، الگوی اوقات فراغت دینی در مقابل چه چیزی هست؟ الگوی غیر دینی اوقات فراغت چه هست که دینیاش چه باشد؟ ابهام در این مسائل کار را برای ما سخت میکند.
تعریف ما از اوقات فراغت، یعنی اوقاتی که انسان در آن به صورت اختیاری عمل می کند و هیچ اجباری برای اینکه انسان کار خاصی را انجام دهد، وجود ندارد.
این تعریف، خیلی دقیق نیست، چرا که هر زمانی این خصلت را دارد. اوقات فراغت یعنی اوقات فراغت از مسئولیتهای از پیش تعریف شده. به بیان دیگر اوقاتی که شخص حس میکند در آن هیچ کاری که از قبل تعهدی برای انجام آن داده باشد مانند تحصیل یا کار اداری، وجود ندارد. با این تعریف، سؤال اینست که وقتی ما میگوییم الگوی دینی، منظور چیست؟ آیا منظور، الگویی هست که از نصوص دینی آن را استخراج کنیم؟ یعنی اینکه با مراجعه به قرآن کریم و سنت روایی خود بفهمیم که باید در اوقات فراغت چه کارهایی را انجام دهیم؟ یا منظور الگویی است که نظام هنجاری و اخلاقی از آن حمایت کند و اصطلاحاً به آن مشروعیت دهد. کدام یک از این دو مدنظر ماست؟
اگر منظور از الگوی دینی اوقات فراغت این باشد که با مراجعه به روایات و آیات قرآن کریم یک مدلی از آنچه که باید در اوقات فراغت انجام داد، استخراج کنیم، بنده با این برداشت موافق نیستم و اساساً آن را شدنی نمیدانم. عدم موافقت به این دلیل است که سنت دینی ما چیزی برای اواقت فراغت تجویز نکرده و اساساً این تصور که ما از دین انتظار داشته باشیم که برای اوقات فراغتِ ما مجموعهای از کارها را سفارش دهد، انتظارِ نادرست و نابهجایی است چون روایات در مقام بیان این مجموعه از کارها نبوده اند؛ به عنوان مثال اینطور نیست که دین به انسان فرمان دهد که در اوقات فراغت خود اسبسواری، کُشتی گیری یا تیراندازی کند. اینها چیزهایی نیستند که دین برای ما از پیش تعریف کرده باشد. به ویژه اینکه تغییر ساختارهای اجتماعی هم این کار را ناممکن میکند. در واقع تغییر سبک زندگی مردم از زندگی کشاورزی به صنعتی و از روستانشینی به شهرنشینی باعث میشود که هیچ دینی نتواند برنامههای مشخصی را برای اوقات فراغت از پیش تعریف کند و به عنوان مثال امر کند که همه مسلمانها یا مسیحیها یا بوداییها در اوقات فراغت خود این پنج کار خاص را انجام دهند! این انتظار نادرستی است.
اما با تصور دوم از اوقات فراغت دینی کاملاً موافق هستم. یعنی اینکه انتظار داشته باشیم که دین در زمینه کیفیتِ برگزاری اوقات فراغت، مجموعهای از آموزههای اخلاقی را ارائه دهد و تعیین کند که چه نوع کار و تفریحی در اوقات فراغت، مشروع یا غیرمشروع و ارزش یا غیر ارزش است. اگر این را از دین انتظار داشته باشیم، انتظار بهجایی است و به نظر بنده آموزههای دینی ما سرشار از این الگو است. برای مثال نمی توان از دین انتظار داشت که در اوقات فراغت تابستان مشخص کند که افراد اسکی روی چمن انجام دهند یا فوتبال داخل سالن، والیبال یا تنیس، بازی کنند یا نقاشی کنند اما میتوان از دین انتظار داشت که امر کند که فرد در هنگام انجام هر کدام از این بازیها، باید مسائل اخلاقی خاصی را مراعات کند. مثلاً مواظب حقوق دیگران باشد و برای دیگران مزاحمت ایجاد نکند یا از یاد خدا غافل نباشد.
بر این اساس الگوی دینی اوقات فراغت عبارت است از نظامی از هنجارها و ارزشهای دینی و اخلاقی که بر آنچه که در این اوقات انجام میشود، مسلط است. یعنی به بشر نمی گوید که چه کارهایی را انجام دهد یا ندهد بلکه میگوید آنچه را که میخواهد انجام دهد، با چه کیفیتی مجاز به انجام است. اگر به سیره امامان معصوم(ع) و پیامبر(ص) مراجعه کنیم، به مواردی برمیخوریم که میتوان گفت آن بزرگواران در هنگام فراغت چه تفریحهایی را انجام می دادند. مثلاً به مسافرت می رفتند یا مسابقه بلند کردن سنگ با همدیگر یا مسابقه دویدن برگزار میکردند اما اینها هیچکدام الگو نیستند. به این دلیل که جوان امروز ما امکان تبعیت از خیلی از این امور را ندارد یعنی نمیتوان به جوانان گفت که یکی از الگوهای شما این باشد که سنگ بلند کرده یا اسبسواری کنید. چون الگو باید امکان تبعیت داشته باشد. اما میتوان گفت که پیامبر (ص) فرموده است که در اوقات فراغت خود، نباید از یاد خدا غافل باشید.
اگر بخواهیم برای الگوی دینی اوقات فراغت سه قاعده اصلی را ذکر کنیم، به این ترتیب خواهد بود:
قاعده اول این است که دین اسلام به آنچه که اوقات فراغت در آن اتفاق میافتد نگاه ابزاری دارد نه استقلالی. به بیان دیگر تمام آنچه که در اوقات فراغت اتفاق میافتد به این منظور هست که وضعیت روحی، جسمی و توانمندیهای انسان به گونهای افزایش پیدا کند تا بتواند کار دیگری را انجام دهد. مثلاً باید تفریح کنید تا برای خدمت به خلق خدا یا دین خدا توانمند شوید یا برای اینکه بتوانید با بدنی سالم، برای امرار معاش خانواده تلاش کنید.
وقتی به آیات قرآن و روایات رجوع میکنیم، متوجه میشویم که قاعده دوم این است که آنچه در اوقات فراغت رخ میدهد نباید ذهن انسان را از خدا و معنویت منصرف کند. به بیان دیگر اوقات فراغت نباید زمانی برای فراغت از یاد خدا یا تکالیف شرعی و دینی باشد. اگر اینطور به اوقات فراغت نگاه کنیم، از نظر سنت دینی، اوقات فراغت به عبادت تبدیل میشود. به بیان دیگر، اوقات فراغت بخشی از زندگی انسان در کنار عبادت نیست بلکه خود، عبادت است یعنی مثل نماز و مثل روزه است. به همین دلیل اسلام به اوقات فراغت نگاه عبادی دارد.
قاعده سوم اینست که آنچه که در اوقات فراغت رخ میدهد هرگز نباید به یک بیاخلاقی مثل ظلم و زیر پا گذاشتن حق دیگران بینجامد. در غیر این صورت، آن تفریح و یا آن اتفاق که در اوقات فراغت رخ میدهد، کار ناپسندی است و مطابق با الگوی دینی نیست.
با این سه اصل، میتوان الگوی دینی اوقات فراغت را تعریف کرد. اگر اینها در نظر گرفته شود، تفاوت الگوهایی که در نظامهای غیردینی ارائه میشود خیلی روشن می شود. در الگوهای اوقات فراغت غیردینی دو اصل اول به هیچ وجه لحاظ نمیشود و در آنها، خودِ تفریح اصل است و یاد خدا و توجه به معنویات خیلی مورد توجه نیست.
چگونه میشود بین الگوی اوقات فراغت دینی و آموزههای دینی ارتباط برقرار کرد؟
یک وقت ممکن است که تصور کنید که این ارتباط، ارتباط مصدری است به این معنا که نصوص دینی ما مصدر آنچه که باید در اوقات فراغت انجام دهیم، هستند که عرض شد که بنده این تصور را درست نمیدانم و ممکن هم نیست.
همانگونه که در تصور دوم بیان شد باید از دل نصوص دینی هنجارهایی را کشف و استخراج کنیم که براساس آن هنجارها، آنچه که در اوقات فراغت انجام میشود به اصطلاح تأیید یا رد شود. واقعیت امر اینست که باید نصوص دینی با این عینک خوانده شود تا به نتیجه برسیم وگرنه این نصوص فینفسه نمیتوانند با همین کیفیتی که به صورت خام وجود دارد، جوابگوی نیاز و سؤال اصلی ما باشند. نصوص دینی، یعنی روایات و آیات قرآن کریم باید براساس نیازی که وجود دارد خوانده شوند و از دل آنها، الگوی اخلاقی حاکم بر آنچه که در اوقات فراغت باید انجام شود، استخراج شود.
فرمودید که دین نمیتواند به صورت مصداقی فعالیتهای اوقات فراغت را تعیین کند اما میتواند ویژگیها و چارچوبی را مشخص کند که هر کاری که در آن انجام شود، منطبق بر الگوی دینی باشد. در حال حاضر و بنا بر شرایط امروز، چطور میتوان در این چارچوب یک الگوی دینی مشخص ارائه داد؟
این موضوع دو سطح دارد؛ سطح اول، تعیین این چارچوب هست. بنده به عنوان یک کارشناس دینی و کسی که جامعه را میشناسد، طرحی مانند سه قاعده مذکور را می دهم ولی ممکن است کارشناس دیگری از دین یک چارچوب جزئیتری استخراج کند که در نظر وی آنچه که باید در اوقات فراغت انجام داد مشروط به این که در این چارچوب قرار گیرد، پسندیده و دینی باشد.
اما سطح دیگر کار در حوزه کاربرد و چیزی که امروزه اصطلاحاً به اخلاق کاربردی تعبیر میکنند، قرار می گیرد. باید افراد، گروهها یا مسئولینی در جامعه باشند که بر اساس آن چارچوب برای اوقات فراغت، برنامه و طرح اجرایی دهند نه اینکه مجدداً همان قواعد را تعریف کنند. گاهی از مواقع یک خلطی بین این دو سطح دیده می شود. مثلاً مشاهده می شود که یک روحانی که در سطح اول مسئولیت دارد، در حوزه اجرا وارد می شود برای مثال با کاغذ، بازی میکند یا شکلک در میآورد یا بر عکس کسانی دیده می شوند که باید کار اجرایی ارائه دهند اما نقش دیگری را بازی میکنند و در سطح باید و نبایدها وارد می شوند.
به نظر بنده هنوز آن الگوی مورد نظر شما ارائه نشده است. سالها پیش مقام معظم رهبری درباره سبک زندگی اسلامی فرمودند که در اسلام ما یک سبک زندگی متفاوتی داریم. دقیقاً مثل اینست که گفته شود ما در اسلام یک سبک اوقات فراغت متفاوت داریم. از آن سال به بعد، همه صاحبنظران دقیقاً با همین گفتمان حرف زدند اما این همه حرف زدن، تبدیل به یک برنامه نشد. اینکه میگویند ما سبک زندگی متفاوتی داریم، باید نشان دهند که چگونه است؟
مقام معظم رهبری در جایگاهی هستند که باید یک خط و کلیتی را بیان کنند اما دادن برنامه، کار امثال بنده و شوراهای پاییندستی است. اگر این شوراها هم دوباره با همان ادبیات کلان صحبت کنند، کاری از پیش نمیرود. ما ادعا می کنیم که اوقات فراغت دینی داریم! اما این اوقات فراغت دینی کجاست؟ چون وجود ندارد بنابراین سردرگمی در مقام اجرا پدید میآید. بنده فکر میکنم که مشکل همین جاست.
اختلاف نظرهای اجتهادی در مورد غفلت از یاد خدا یا یکی از سه قاعده ای که جنابعالی فرمودید میان بعضی از علما و مراجع ممکن است پیش بیاید به عنوان مثال در اینکه آیا برخی از کارها انسان را از یاد خدا غافل میکند یا خیر، در برخورد با این موارد باید چه کرد؟
کار یک معلم اخلاق دخالت در حکم است نه تعیین موضوع. مجتهدان در تعیین موضوع، خود مقلد هستند. فرض کنید یک مرجع تقلید فتوا میدهد که اگر روزه برای سلامتی بدن مضر است، روزه نگیرید. این یک حکم است اما در اینکه یک عمل خاص برای سلامتی بدن انسان، مضر هست یا نیست، خود آن مرجع تقلید مقلد پزشک است. این پزشک است که باید تشحیص دهد که روزه گرفتن برای سلامتی یک فرد خاص، مضر هست.
بنده در این موضوع با شما موافقم که اختلاف نظر در احکام، ممکن است کار را با دشواری مواجه کند اما میشود طوری با این مشکل کنار آمد. ما بالأخره در چند اصل می توانیم با هم توافق داشته باشیم. آنگاه می توانیم اعلام کنیم که اوقات فراغت مشروط بر این اصول است و هر کاری که در اوقات فراغت انجام شود نباید منافاتی با این اصول داشته باشد. آن وقت در مورد اینکه آیا کاری مانند بازی بیلیارد با یاد خدا منافات دارد یا نه، باید کارشناسان نظر دهند. البته در مواردی که نص صریح دینی داریم که عملی حرمت دارد، استثناء هست. مثل بازی شطرنج در گذشته که نصوص دینی آن را منع می کردند و نظر مراجع هم بر حرمت بازی شطرنج بود. همچنین در ورقبازی هم اخیراً مقام معظم رهبری فتوا به حرمت دادند. اما در مواردی که نص صریحی وجود ندارد، آن را باید بر عهده عرف گذاشت. اگر عرف آن را خروج از یاد خدا یا تعدی به حقوق دیگران یا عملی استقلالی بداند، آنجا بر اساس نظر عرف می توان جایگاه عملی در الگوی اوقات فراغت دینی را تعیین نمود. اگر قواعدی برای اوقات فراغت ارائه دهیم اما این قواعد در مقام عمل قابلیت اجرا نداشته باشند و به عمل تبدیل نشوند، آب در هاون کوبیدهایم. باید قدری فروتنانهتر قواعد اواقات فراغت ناظر به واقعیت و جزئیتر ارائه شود تا بتواند راهگشا باشد.
موانع استقرار الگوی اوقات فراغت دینی چیست و راه برطرف کردن این موانع را در چه می دانید؟
برخی از موانع به نظر من، موانع معرفتشناختی هستند مثل تفسیر و اختلاف در فهم آیات و روایات. برخی از موانع معرفتشناختی نیستند بلکه ناظر به مسائل بینشی هستند یا به فهم کلی از دین برمی گردند. برای مثال بر اساس برخی از بینشها چیزی به نام اوقات فراغت وجود ندارد و به همین دلیل با هر چیزی که نام فراغت همراه آن باشد، مخالفاند. برخی از علما میگویند که کشیدن دست روی ریش ها هم استغفار دارد چرا که کار عبثی است یعنی تا این حد دایره را تنگ میدانند. طبیعی است که در این بینش، نباید دنبال چیزی به نام تفریح یا اوقات فراغت باشید چرا که وجود خارجی ندارد.
برخی دیگر از موانع، جنبه انطباقی دارند یعنی مشکل در جنبه تطبیق قواعد هنجاری و ارزشی بر امور جزئی، واقعی و بیرونی هست. برخی از مواقع هم هست که مشکلات از سنخ دیگری است و به خود ما بر نمیگردد و از موانع بیرونی است. برای مثال در دنیای شبکهای امروز، تفریحات مختلف از طریق رسانهها در حجم بالایی منعکس و منتقل میشود به طوری که توانمندی و خلاقیت افراد در پر کردن اوقات فراغت را بسیار بالا برده است و دیگر افراد جامعه منتظر اینکه برای آنها تعیین تکلیف شود، نمی مانند. به بیان دیگر باید گفت که جامعه از ما جلو زده است و ما خیلی عقب هستیم.
در مورد راهکار هم باید عرض کنم که خیلی کار دشواری است. از نظر معرفتشناختی نباید انتظار داشته باشیم که همه یک چیز بگویند اما میتوانیم انتظار داشته باشیم که خیلی از موضوعات مورد توافق را به عنوان منشور اخلاقی و هنجاری حاکم بر اوقات فراغت در نظر بگیریم. اختلاف نظرهای بینشی را هم با گفتوگو و مواجهه با واقعیت می توان برطرف کرد.
درباره بحث دنیای امروز و جهان شبکهای هم برای تمام نظامهای دینی و فرهنگی تهدیداتی وجود دارد و کشور ما هم از این قاعده مستثنی نیست. باید جذابیتهای آنچه که در اوقات فراغت مورد توصیه واقع می شود را بالا برد به گونهای که برای جوانی که در دنیای امروز زندگی می کند قابل رقابت باشد. به طور مثال به جوانی که مایل است در تفریح وی هیجان باشد نمیتوان گفت که با بازیهای خمود، اوقات فراغت خود را پر کند. مثلاً جوان امروزی به عنوان تفریح بانجی جامپینگ انجام میدهد و پاهای خود را با کش بسته و خودش را از ارتفاع به پایین پرت میکند. این نوع الگوها در نظامهای دینی اصلاً قابل تصور نیست اما جوان امروزی از این بازی لذت میبرد و برای وی هیجان دارد! پس باید در تفریحی که به عنوان اوقات فراغت پیشنهاد می کنیم کمی توسعه و جذابیت ایجاد کرد تا قابل رقابت با بازیهای جهان امروز باشد.
به عنوان آخرین سؤال، حاکمیت، قوای سهگانه، رسانههای عمومی و هر آنچه که در حاکمیت قرار می گیرد، چه نقشی در استقرار این الگو یا تعریف یک الگوی مشخص میتوانند داشته باشند؟
ما باید از حاکمیت دو انتظار داشته باشیم؛ اول اینکه از آن جایی که حاکمیت کشور ما دینی هست، باید مراقب الگوی دینی پر کردن اوقات فراغت در جامعه باشد. یعنی اگر جایی احساس میکند که تفریح، غفلت میآورد یا مزاحم حقوق دیگران است، مداخله کند و اجازه ندهد تا صورت گیرد. برای مثال ممکن است که حاکمیت به این نتیجه برسد که مراسم چهارشنبهسوری در شکل امروزی آن - ممکن است شکلهای سنتی آن خیلی قشنگ و خوب هم بوده باشد- وحشتناک و مزاحم حقوق دیگران است، بنابراین می تواند مانع این کار شود. اما اگر انتظار داشته باشیم که حاکمیت تعیین کند که در اوقات فراغت چه کار باید کرد، نادرست است.
دوم آنکه زمینه اجتماعی برگزاری تفریحات سالم را محترم شمارد یعنی مثلاً اگر مکانی هست که مردم در آن جمع میشوند و تفریح میکنند، حاکمیت آن فضا و مکان را مشروط به آنکه قواعد مذکور در آن رعایت شده باشد، حفظ کند و نباید از وسط آن جاده کشی کرده یا آن را قطعه قطعه کند تا بفروشد. به طور مثال ساحل، جایی برای پر کردن اوقات فراغت مردم است، حاکمیت نباید آن را قطعه قطعه کند تا بین نهادها، سازمانها و ادارات تقسیم کند و آن موقع مردم بیچاره جایی برای تفریح در کنار ساحل نداشته باشند. همچنین حاکمیت باید مجوزهای لازم را اعطا کند مثلاً بخشی از اوقات فراغت مردم در کافه می گذرد که باید مجوز تأسیس کافه صادر شود.
به عنوان حرف آخر اگر نکتهای مدنظر حضرتعالی هست، می شنویم.
حرف آخر اینست که در حوزه اوقات فراغت، بهترین کاری که حاکمیت در مقام اجرا میتواند انجام دهد، داوری است. یک داور فوتبال را در نظر بگیرید؛ او یک مسابقه فوتبال را اصطلاحاً میچرخاند و اگر نباشد این مسابقه از بین میرود. اما داور در تمام طول بازی یک بار هم به توپ ضربه نمیزند و جزء هیچ تیمی نیست. نه پاسی میدهد و نه ضربهای میزند و نه دفاع میکند اما ایستاده است که فوتبال، فوتبال شود و هنجارهای آن مسابقه فوتبال رعایت شود. حاکمیت باید داور و نابازیگر باشد. اگر حاکمیت بخواهد در این عرصه بازیگری کند، اوضاع مشکل میشود.
خلاصه راهکارها:
1. جامعه آگاه شود که ارائة الگوی دینی اوقات فراغت، به معنی ارائة مجموعهای از آموزههای اخلاقی برای گذران اوقات فراغت و تقسیم شیوههای آن به مشروع و غیر مشروع و ارزش و ضد ارزش است.
2. برای برنامهریزی اوقات فراغت دینی باید سه قاعده را در نظر گرفت: الف. نگاه ابزاری به اوقات فراغت برای ارتقای بهرهوری در کارهای اصلی؛ ب. غفلت نکردن از یاد خدا و هنجارهای دینی؛ ج. رعایت موازین اخلاقی.
3. مسئولان نباید در برنامهریزی و هدفگذاری، بین بایدها و نبایدها و امور اجرایی خلط کنند.
4. اصول کلی و موردتوافق همة علما در احکام مرتبط با اوقات فراغت لحاظ شوند و سپس تشخیص در هر موضوع به کارشناسان آن سپرده شود تا به این صورت اختلافنظر علما درباره احکام این حوزه برطرف شود.
5. حاکمیت نباید در امور اوقات فراغت دخالت کند و موجب سلب مسئولیت از مردم شود.
6. حاکمیت دو وظیفة اصلی دارد: الف. پاسداری از الگوی دینی اوقات فراغت مردم باشد در مقام ناظر و داور؛ ب. احترام به زمینههای اجتماعی تفریحات سالم مردم.
7. سواحل کشور که بستر خوبی برای اوقات فراغت مردم است و بین نهادها و سازمان های مختلف تقسیمشده است، باید به مردم بازگردانده شوند.