از همین رو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبهای را با دکتر رسول داداشی آذر پژوهشگرو استاد دانشگاه ترتیب داده تا از نظرات کارشناسی ایشان استفاده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.
چگونه می توان از برجسته سازی شکاف ها و ایجاد احساس تبعیض توسط رسانه های داخلی و خارجی جلوگیری کرد؟
قطعاً باید این دو را از یکدیگر تفکیک کنیم. رسانه های خارجی، عمدتاً با هدف ایجاد گسل و تحریک جلو می آیند. یعنی ظرفیت های قومی و مذهبی را در ایران بررسی کرده اند، ضمن اینکه مطالعات جهانی نیز تأیید می کند که در صدسال گذشته، از صد جنگ کوچک و بزرگ که اتفاق افتاده، بیش از 50 مورد علت مذهبی و قومی داشته و در 50 درصد باقیمانده نیز شائبه قومی یا مذهبی بودن وجود دارد. پس رسانه های خارجی با برنامه می آیند و ما این بحث را جدا می کنیم.
عمده رسانه های داخلی، یقیناً با هدف تحریک گسل ها این کار را نمی کنند و بیشتر برمدار تعریف خود از دموکراسی و مطالباتی که خودبهخود در بستر دموکراسی شکل می گیرد، می چرخند. در رسانه های داخلی باید به دو مطلب توجه کنیم:
در علم ارتباطات از واژه رسانه های ملتزم و غیر ملتزم استفاده می شود. رسانه های ملتزم رسانه هایی هستند که برای پاسداشت منافع ملی تلاش می کنند و رسانه های غیر ملتزم رسانه هایی هستند که این موضوع در مدار حرکت و کنشگری های آنها نیست و قدمی برای پاسداشت منافع ملی برنمیدارند. به اعتقاد من در ابتدایی ترین مرحله باید بحث رسانه های ملتزم و غیر ملتزم را برای اینها بشکافیم چون بخشی از اینها برداشتی را که حاکمیت، از منافع ملی و امنیت ملی دارد، ندارند. امنیت ملی از مباحثی است که هر کس به فراخور جایگاه و سطح فهم خود، برداشتی از آن دارد. برخی معتقدند حتی اگر در یک کشور شورش و بحران هم اتفاق بیفتد تا زمانی که به فروپاشی سرزمینی منتج نشود، نمی توان گفت که برخلاف امنیت ملی است و این از ویژگی های دموکراسی است و مردم باید این تحرکات را داشته باشند تا دچار بیماری های اجتماعی نشوند. درواقع اگر این بروندادها اتفاق نیفتد در غالب کنشگری ها و بحرانها به مجموعه ای از بیماری های اجتماعی تبدیل می شود. پس باید مقداری شیشه شکستنها و ... وجود داشته باشد و ما تا فروپاشی سرزمینی و شکسته شدن چارچوب امنیت ملی، فرصت داریم.
باید در ابتدا فهم از امنیت ملی و فهم از منافع ملی را در سطح رسانه ها بازتعریف کنیم و اصحاب رسانه به اجماع برسند که در سطح رسانه، امنیت ملی و منافع ملی به چه معناست؟ و خطوط قرمز مشخص شده باشد که در این جدالها و گسستگی ها تا کجا می توانیم جلو برویم و خط قرمز ما چیست؟ بعد از انقلاب اسلامی یک تجربه بد و پرهزینهای داشتیم که در فضای احساسی انقلاب، بحث منافع ملی، امنیت ملی و مؤلفه های آن را بسیار گسترده فرض کردیم و همهچیز ما به امنیت ملی گره خورد! لذا شما اگر دقت کنید بخش قابلتوجهی از پرونده های سیاسی و اجتماعی ما در دوره ای، اتهام امنیت ملی بود ولی الآن به حد خوبی از پختگی رسیده ایم. وقتیکه ما فهم امنیتی و منافع ملی را منتقل کردیم، دیگر رسانه می فهمد که تحریک گسلها و فاصله های اجتماعی، خلاف منافع ملی و بهمنزله سوراخ کردن کشتی است که همگان در آ ن نشسته ایم.
دوم اینکه حکومت و اصحاب رسانه باید فهم خوبی از ارتباطات ملی در کشور داشته باشند. ساختار ارتباطات ملی در کشورها چارچوبی را مشخص می کند که از سه بخش مردم، اجراییات و پژوهشی تشکیل شده است. رسانه ها در بالا و پایین این محور سه تایی قرار می گیرند. این مردم هستند که آسیب ها و مطالبات را به بخش های اجرایی منتقل می کنند و بخش اجرایی به بخش پژوهشی منتقل می کند. سپس پژوهشهای ما به بخش اجرایی یا به رسانه ها بر می گردد و از رسانه به مردم منتقل می شود. یعنی رسانه می گوید: ای مردم! من مسئله شما را به بخش اجرایی دادم و او مسئله را به بخش پژوهش داد و بخش پژوهش، مسئله را حل کرد و من حالا باید پاسخ را به مردم بگویم. این فرآیند باعث تلطیف و تعدیل مسائل اجتماعی توسط رسانه می شود که ارتباطات ملی غیررسمی ماست.
بعضی مواقع می بینیم رسانه ها آنقدر در بخش اجرائیات درگیر می شود بهطوریکه چیزی که بخش اجرایی می خواهد از مطالبات مردم فهم شود، همان را فهمیده و منتقل می کند و بازخورد آن را هم همانطور که بخش اجرایی می خواهد منتقل شود، منتقل می کند و درنتیجه نقش رسانه ها در ارتباطات ملی، به هم می خورد. وقتی می گویم رسانه ها خارج از سیستم اجرایی هستند به این معنا نیست که رسانه ها در برابر حاکمیت کشور قرار بگیرند بلکه منظور این است که رسانه ها واقعیت های اجتماعی را بدون ملاحظات حاکمیتی، برداشت و منتقل کنند. یعنی مسئله را آنگونه که هست، بفهمند و منتقل کنند. به نظر بنده در حال حاضر چنین نیست! چرا؟ شما صد رسانه را در جامعه بهصورت اتفاقی تحلیل کنید. کاملاً می بینید که تعدادی از رسانه ها علیه ساختارهای اجرایی حاکمیتی و تعدادی نیز در تأیید آن مطالب خود را منتشر می کنند. گویا مسئله اصلی ما تأیید و رد بخش اجرایی است! پس دومین راهکار این است که ارتباطات ملی وجود داشته باشد. وقتیکه ارتباطات ملی ما و رسانه با ماهیت ارتباطات ملی شکل نگرفته باشد به قطع و یقین هم نمی تواند برای حل مسائل، نقش آفرینی کند.
وقتی آسیب شناسی کردیم به مسئلهای به نام مسئله قومی رسیدیم (البته اصل وجود مسئله قومی، محل نزاع و بحث است) بعضی معتقدند اصلاً نباید از عبارتی مثل مسئلههای قومی استفاده کرد. اما آنچه در کف خیابان می بینیم و پژوهش های ما در مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی راجع به هویت جمعی ایرانیان و سنجش آن، نشان می دهد، این است که بالأخره مسائلی وجود دارد. درواقع بررسی شاخصهایی مانند کنشگری ها در قالب تئوری ناکامی پرخاشگری، بحث احساس تبعیض و بی عدالتی، فاصله از دولت مرکزی، نوع و بُعد و قرب همبستگی با هویت ملی و تعارضات با هویت مستقر نشان می دهد که مشکلاتی در مناطق قومی ما وجود دارد، چه خوشایند ما باشد و چه خوشایند ما نباشد!
اینجاست که در سومین قدم باید به این سمت برویم که رسانه های ما بهخوبی دریافت کنند که مطالبات واقعی اقوام و مذاهب چیست؟ و همچنین حقوق و امتیاز آنها چیست؟ بخشی از جدالها و نزاع ها که در قالب مطالبات شکل می گیرد به سبب عدم تفکیک بین حقوق و امتیاز است. ما حقوقی در قالب حقوق اقلیت های دینی، قومی، مذهبی، خط، زبان و ... داریم که در قانون اساسی به آن تأکید شده است. حتی اگر اینطور هم نباشد، جزو حقوق مسلم است. بهعنوانمثال شما حق ندارید بگویید مناطق قومی نباید رأی بدهند! یا اگر دفترچه، کوپن یا امکاناتی قرار است داده شود، پرسیده نمی شود که شما متعلق به کدام قوم و مذهب هستید؟ همچنین حق آزادی حقی نیست که بگوییم برای افراد کموزیاد شود! ما این حقوق را در قالب یک قطار اجتماعی تعریف می کنیم که در این قطار اجتماعی، همگان نشسته اند. نمی توانید بگویید واگن شماره یک، حرکت کند ولی واگن شماره دو حرکت نکند! یعنی قطار حقوق اجتماعی در حال حرکت است و کسانی که در آن هستند باید یکسان دیده شوند. هرکدام از واگن های اول یا آخر همزمان حرکت می کنند! ظاهرش این است که واگن اول به حاکمیت یا مرکز نزدیکتر است ولی باهم حرکت می کنند. اما بحث امتیاز، بحث دیگری است. وقتی حکومتی با آرای مردم بالا آمد، حق دارد مدیران اجرایی خود را خودش انتخاب کند. اینجا بحث حقوق عمومی نیست. مثلاً به بنده می گویند شما مدیرکل هستی. این مسئولیت حق من نیست بلکه امتیازی است که به من داده شده است. فردا هم ممکن است مرا صدا کنند و بگویند حکم و مسئولیت را پس بده؛ من حق ندارم جاروجنجال راه بیندازم. چون حاکمیت هدف و چشم اندازی دارد و می گوید برای رسیدن به این چشم انداز این قدم ها را برمی دارم و این تیم را می چینم. ما نمی توانیم بگوییم نباید این کار را بکند! این تصمیمات بستگی به چارچوب ذهنی و کنشگری فرد تصمیم گیرنده دارد مثلاً می خواهد از یک جمعی استفاده کند یا نکند و ... وقتی اینها را وارد مطالبات می کنیم دچار مشکل می شویم. مسئولان باید تفاوت حقوق و امتیاز را به رسانه ها تفهیم کنند و رسانه ها نیز بدانند که مطالبات باید در چارچوب کدامیک سیر کند؟ رسانه حق ندارد هر چیزی را در قالب مطالبات عنوان کرده و برجسته سازی کند. ما حق نداریم بدون اینکه به دارایی ها و برخورداری های حاکمیت توجه کنیم، مطالبات یک قوم را آنچنان افزایش دهیم که حاکمیت نتواند پاسخ دهد و موضوع به بسترهای اجتماعی سر ریز شود. ایجاد فهم درست از مطالبات جزء وظایف رسانه هاست.
به نظرمی رسد در رابطه با معیارهای مطالبات هم باید بحث شود.
به نظر من در مورد حقوق تا حدودی کار شده است و قانون چارچوب ماست. کانون های بین المللی و تجارب کشورها را در این خصوص داریم. البته باید بحث شود که بالأخره حقوق کدام است و امتیازات کدام؟ همچنین مطالبات واقعی کدام است و مطالبات مصنوعی و ساختگی کدام؟ رسانه باید اینها را تشخیص دهد و سپس در چارچوب آن، مطالبه گری کند نه اینکه در جایگاه رسانه یا حتی جایگاه حاکمیت بگوییم اقوام این را از شما می خواهند! با چه شاخصی گفته می شود اقوام؟ مثلاً من بهعنوان دستیار ویژه رئیسجمهور در مسائل قومی، وقتی چهار نفر از بزرگان ترکمن با چهارچوب های ذهنی سیاسی پیش من می آیند و یک بحثی را مطالبه می کنند، نباید بهراحتی بگویم که مطالبه ترکمن ها همین است که این چهار نفر گفته اند. باید دید که آیا این افراد نماینده واقعی ترکمن ها هستند؟ ما باید مطالبات واقعی را بفهمیم. برخی اوقات توسط همین مسائل حاکمیت به انحراف می رود مثلاً می گویند مسئله اصلی در اقوام ما خط و زبان مادری است؛ وقتی ما می رویم و نظرسنجی می کنیم می بینیم مسئله اصلی آنها نیز مثل اکثر مردم، مشکلات اقتصادی و معیشتی است. ما بعضاً فکر می کنیم مشکلات اصلی و تمام مطالبات مردم آذربایجان غربی جریان قلعه بابک است. این اشتباهات، ساختارها را به انحراف می برد و متأسفانه گاهی اوقات رسانه زبان و نماینده یک فرد یا جریان خاص می شود ولی اسم مردم و اقوام را یدک می کشد.
در صورت امکان مثال ملموس تری در این زمینه بفرمایید.
همانطور که عرض کردم بعضی رسانه ها بدون اینکه مطالبات واقعی و کف خیابانی اقوام و مذاهب را بدانند، تحت تأثیر و لابی بعضی از گروهها و افراد قرار می گیرند، یعنی جایگاه پژوهشگری خود را حفظ نمی کنند و زبان گویای آنها می شوند. مثلاً گروه هایی از سیستان و بلوچستان تحت تأثیر نگرش های سیاسی فردی می گویند که چون ما سیستانی ها و بلوچستانی ها، به تهران خیلی رفتوآمد داریم و اهل سنت هم در تهران زیاد است، باید در تهران یک مسجد داشته باشیم. جناب مولوی عبدالحمید هم بارها در نماز جمعه گفته اند که این یک مطالبه است و یا مطالبه اصلی ما از شما این است که یک معاون رئیسجمهور با سه تا وزیر از ما باشد.
ولی سؤال این است که آیا واقعاً این خواسته مردم ما در سیستان و بلوچستان است؟ رسانه دراینبین چه می کند؟ متأسفانه رسانه می آید پژوهش می کند و این گسل را دوچندان می کند! واقعاً خواسته ی توده مردم آنجا، این نیست. وقتی وارد سیستان و بلوچستان می شوید می گویند مسئله ما آب، کشاورزی و اشتغال است و الآن همه روستا ها دارند تعطیل می شوند و به سمت شهر ها گسیل می شوند ولی رسانه بی توجهی می کند و یک خواسته و مطالبه مصنوعی به نام آنها ایجاد می شود. بعد دولت وسط می آید و بهجای اینکه مشکل کف خیابانی و واقعی مردم را حل کند، هموغم خود را برای مسئلهای که رسانه ها ساخته اند، می گذارد. وقتی از مسئله اصلی غافل شدیم بهمرور، اعتراض، مخالفت و دوری مردم از دولت بیشتر می شود. از طرفی رسانه هم به مردم می گوید مردم اشتباه نکنید شما مشکل آب دارید اما مشکل نبود مسجد در تهران و نداشتن وزیر را هم دارید و یک خواسته مصنوعی هم برای مردم درست می کند. حال در اینجا گروه های مذهبی دیگر و مراجع عظام تقلید وسط می آیند و می گویند با چه هدفی و چرا؟ اگر هدف ساختن مسجد است، بر اساس آمارها برای هر پانصد نفر اهل سنت، یک مسجد ولی برای هر هزار و صد نفر شیعه، یک مسجد داریم! پس برای شیعه و سنی باید یکسان باشد! یعنی یک درگیری و اختلاف جدید، به دلیل مطالبه گری مصنوعی اتفاقی می اُفتد ضمن اینکه مطالبه اصلی زمین گذاشته می شود.
در این مواقع و بهطورکلی چگونه می توانیم با هجمه رسانه ها ی خارجی برای از بین بردن وحدت و انسجام کشور مقابله کنیم؟
آنها یک اتفاق کوچک را چنان بزرگ می کنند که یک بحث اجتماعی تبدیل به بحث امنیتی شده و سپس آن را به یک مطالبه تبدیل می کنند. بهعنوانمثال در هتلی یک تجاوز که موضوعی اجتماعی است اتفاق می افتد و می گویند فرد اول حزب اللهی و اطلاعاتی بوده و نفر دوم هم کرد بوده است. بعد می گویند ای کردها! نگاه کنید که چه ظلمی به شما شده است و باقی قضایا. یعنی با یک مسئله عادی و طبیعی، یک قوم را تحریک می کنند.
در مورد نحوه مقابله، نکته ای که وجود دارد این است که عمدتاً جریان ها، سیاه چادر خود را بر شکاف ها باز می کنند و آنجا می نشینند. هرچقدر در داخل شکاف ها را پر کنیم به این معناست که با این رسانه ها مقابله کرده ایم. یعنی اینطور نباید باشد که ما بسترهای داخلی را رها کنیم و فقط با آنها مقابله رسانه ای داشته باشیم.
از بنده بارها در مصاحبه ها پرسیده اند که آیا فضای مجازی فرصت است یا تهدید؟ بنده هم در پاسخ یک جمله گفته ام که برای مهاجم، فرصت است و برای فردی که دفاع می کند، تهدید. فضای مجازی و رسانه عمدتاً در اختیار آنهاست و لوله کشی های رسانه که همان بلندگوهاست، تحت مدیریت دشمن قرار دارد. آنها مهاجم هستند و با آماری که چهار رسانه مهم بین المللی دارند و چند ده میلیون کلمه را هرروز مخابره می کنند و بیش از 90 درصد گردش اخبار را در اختیار خود قرار دارند، رسانه های ما را در خود هضم می کنند. علاج راهبردی و مبنایی کار در این است که شکافهای داخل خود را پرکنیم تا آنها نتوانند از این شکافها و بستر های داخلی بهره برداری کنند. چرا وقتی یک رسانه خارجی یک مطلب را می گوید، بهیکباره تعداد زیادی طرفدار پیدا می کند؟ بهعنوانمثال یک جرائمی پیدا می شود به نام جرائم ری استارت. آقای محمد حسینی که مجری سابق صداوسیما بود، جریان ری استارت را راه اندازی می کند و می گوید در خیابانها بریزید، بمب بگذارید و عملیات ایذایی کنید. چگونه است که یکدفعه 35 هزار عضو و طرفدار پیدا می کند؟ چرا سعید شمیرانی وقتی یک حرفی می زند، کانالش حدود 100 هزار ممبر و فالور پیدا می کند؟ اینها کسانی هستند که نه سعید شمیرانی را دیده اند و نه ارتباط خاصی با او داشته اند!
وقتی بررسی می کنیم می بینیم که اینها همه آسیب دیدگان اجتماعی هستند؛ مشکلاتی مانند فقر اقتصادی دارند و یا در چارچوب مباحث تئوری ناکامی پرخاشگری قابلتحلیل هستند.
بنابراین علاج ریشه ای در پر کردن شکاف ها و بسترهای داخلی است و الا می توانیم اگر آنها یک تهاجمی کردند، در برابرشان عملیات روانی کنیم و با کار تحقیقی بگوییم که حرفشان دروغ بود که آنگاه در حالت دفاعی و انتحاری خواهیم افتاد.
وحدت و انسجام ملی در بعد داخلی با چه آسیبهایی روبرو است و چه راهکارهایی را در این زمینه پیشنهاد میدهید؟
معمولاً آسیب های انسجام را در سه سطح اجتماعی، ملی و سیاسی بحث می کنند. ما در هر سه سطح دچار مشکل هستیم. چون معمولاً ایجابی نگاه می کنیم از واژه انسجام استفاده می کنیم و الا مسئله اصلی ما انشقاق ملی، انشقاق اجتماعی و انشقاق سیاسی است.
بحث اول این است که آیا واقعاً ما دچار گسست و انشقاق هستیم؟ اعتقاد بنده این است که مجموعه ای از مؤلفه ها نشان می دهد ما در هر سه سطح دچار گسست نسبی هستیم. در بحث های اجتماعی، موضوع فقر و غنا یک واقعیت است و ساختگی نیست. فاصله های طبقاتی ما بهشدت افزایش پیدا کرده است. چه در سطح ملت ملت و چه در سطح ملت دولت دچار گسست هستیم. انتخابات ریاست جمهوری در سال 96 نشان داد که در حوزه سیاسی هم بهشدت دچار گسست هستیم. یعنی دوگانه انقلابی و ضدانقلاب، فقیر و غنی، طرفدار نظام و مخالف نظام، دین دار و بی دین درست شد و اینهمه افشاگری نشان می دهد که متأسفانه در حوزه سیاسی هم ما گسست هایی داریم. ترکیب راهبردی این دو جریان که حوزه ملی است و شاخصهایی مانند چالش در موضوع مذهب، ناسیونالیسم، فاصله بین ملت و حاکمیت و .... به همراه نظرسنجی ها، نشان می دهد که در حوزه ملی نیز گسست هایی وجود دارد. پس ناگزیر از پذیرش اصل مسئله هستیم و اختلافات در مقدار عمق این گسست هاست و ممکن است شما یک وزنی بدهید و من یک وزن دیگری بدهم.
در مورد اینکه آسیب های ما کجاست فقط چند نمونه خدمت شما عرض می کنم:
به اعتقاد بنده ریشه همه این ها برمیگردد به موضوعی به نام فقدان فهم امنیت ملی. وقتی فاقد فهم امنیت ملی باشیم بهتبع آن عدم تبعیت از مؤلفه های امنیت ملی رخ می دهد. یعنی بنیان های امنیت ملی در این کشور گنگ است. آیا همگان مؤلفه هایی مثل مردم، سرزمین، سازه ها، ساختارها و ایده ها را که در عرف بینالملل مطرح می کنند بهعنوان بنیان های امنیت ملی پذیرفته اند؟ و آیا همگان مردم، نظام، دال های گفتمانی و ایده را که در حوزه ولایتفقیه بیشتر مطرح می شود، بهعنوان بنیان های امنیت ملی قبول کرده اند؟ وقتی این مؤلفه ها و بنیان های امنیت ملی گنگ باشد، چطور انتظار داریم که نسبت به آن تبعیت باشد یا نباشد؟ یکی از آسیب ها این است که ما در حوزه هستی شناختی موضوع و فهم آن دچار مشکل هستیم.
آسیب بعدی این است که پایه هایی که منجر به تقویت بنیان های امنیت ملی ما باشد، بعضاً می لنگد. یعنی وقتیکه اقتصاد و فرهنگ و دیگر پایه ها که بهتبع این دو استحکام پیدا می کنند، دچار تزلزل می شوند، بنیان های امنیت ملی ما نیز دچار مشکل می شود. ما در اقتصاد به معنای چارچوب هایی که در یک اجتماع مطرح است بهعنوان نیازمندی های واقعی یک مردم چه در سطح خیابانی آن به نام معیشت و چه در سطح کلان آن بهعنوان استقلال و عدم وابستگی های بین المللی، متأسفانه دچار ضعف هستیم. دوم مقوله فرهنگ است که باوجوداینکه انقلاب ما اساساً انقلاب فرهنگی بود، موضوعی گمگشته است و دال های گفتمانی و مؤسس ما همه در حوزه فرهنگ است؛ بااینوجود ما توجه زیادی به این مقوله نکرده ایم. متأسفانه همچنان فرهنگ ما نهتنها پیشرو نیست بلکه فرهنگ تابع هم هست. یعنی الآن باوجوداینکه ما گفتمان و قدرت نرم داریم و واجد عمق استراتژیک هستیم، پایه های فرهنگ ما محکم نشده است. این عمق استراتژیک به حدی است که بدون اینکه دستگاههای نظامی یا کنسولگری داشته باشیم در کشورهای منطقه تا شاخ آفریقا نفوذ پیداکرده و افرادی مانند زکزاکی پیدا می شوند که بچههای خودشان را فدا می کنند و امام و رهبری را الگوی خودشان قرار می دهند. متأسفانه شرایط بهگونهای است که ما همچنان نگران سبک زندگی، تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی هستیم. یعنی ما اکنون هم در حوزه اقتصاد و هم در حوزه فرهنگ در حال دفاع هستیم. وقتی این دوپایه را محکم کنیم بسیاری از محرومیت ها از بین می رود.
فرهنگ ما فرهنگ دینی ملی است که این از استحکام فرهنگ است. وقتی این گفتمان را پذیرفتیم ذیل آنهمه گفتمان ها و خردهفرهنگهای ما می توانند شناگری کنند و هیچ احساس محرومیتی هم نکنند. اما چرا و چگونه تعارض و محرومیت شکل می گیرد؟ هنگامیکه ما می آییم هویت ملی را در برابر هویت دینی قرار می دهیم و فضایی را ایجاد می کنیم که شما با انتخاب هویت ملی نمی توانید هویت دینی را انتخاب کنید و این دو باهم قابلجمع نیست و بین انتخاب امام حسین(ع) و کوروش سرگردان می شویم، تعارض ایجاد می شود. گویا کسی ما را مجبور کرده که بگوییم یا حسینی هستیم یا کوروشی!
البته مشخص است که وقتی شما را مجبور به انتخاب می کنند قطعاً امام حسین(ع) را انتخاب می کنید و در برابر جریانی به نام ملی گرایی می ایستید و کار بهجایی می رسد که علیه کوروش مقاله می نویسید و می گویید اصلاً کوروش واقعی نبوده است.
بعضی هم طرفدار کوروش هستند.
بله! می گویند ما امپراتوری داشتیم و عرب های سوسمار خور امپراتوری ما را از بین بردند، می دانید ما چه تمدنی داشتیم؟
گویا ما واجد یک فرهنگی هستیم که در این بستر فرهنگی ناچار به گزینش یکی از دو هویت ملی یا دینی هستیم. درصورتیکه وقتی شهید مطهری به بحث هویت می پردازد در چند سطح به آن می پردازد که یک بخش آن هویت ملی است یا حضرت آقا مباحثی را در حوزه هویت ملی و اهمیت آن مطرح می کنند.
هویت ملی و دینی از هم قابلتفکیک نیستند. چون ما واجد دینی هستیم که اصطلاحاً می گویند یک دین امضایی است یعنی وارد هر کشور و فرهنگی شود، اگر آن فرهنگ، فرهنگ خوب و ارتقاء بخشی باشد و مردم را رشید کند، زیر آن را سریع امضاء می کند ولی اگر یک فرهنگی باشد که مردم را به پسرفت بکشاند، در مقابل آن می ایستد همچنان که در دنیا اساساً اصالت دین بر رشد و تربیت جامعه رشید است.
بنابراین ایجاد دوگانه مصنوعی به نام هویت دینی هویت ملی و اجبار مردم بر اختیار یکی از آنها، از آسیب های جدی دیگری است که قطعاً به تقویت شکاف ها و گسل ها ختم می شود.
نقش مساجد و حوزههای علمیه در تقویت وحدت و انسجام ملی چیست؟ چه راهکارهایی را در این زمینه پیشنهاد میدهید؟
یکی از آسیب های درونی که به اعتقاد من دست استکبار هم در آن وجود ندارد، این است که بعد از انقلاب، فضایی ایجاد شد که حوزه های دینی و مساجد ما فکر کنند که فقط نماینده آخرت مردم هستند و دانشگاه هم در برابر آن، نماینده دنیای مردم است. در سال 69 همایشی در دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد. مقاله بنده که دانشجوی همان دانشگاه بودم، در همایش رتبه دوم را آورد. روز وحدت حوزه و دانشگاه بود اما مقاله من ربطی به مسائل حوزه نداشت و به تأثیر قرآن در پیرایه ها و آرایه های ادب فارسی پرداخته بودم. رئیس مجلس وقت به من یک اصول کافی 6 جلدی به همراه مبلغی جایزه داد. در آنجا یکی از افراد برجسته گفت وحدت حوزه و دانشگاه یعنی اینکه دانشگاه یکچیزی را اختراع کند و حوزه علمیه بگوید که این شرعی است یا غیرشرعی؟ آن روز بنیان های فکری من متلاشی شد. من دانشجوی ترم سوم یا چهارم دوره لیسانس بودم. حدود سال های 68، 69 بود که قطعاً آن موقع فهم درستوحسابی هم نداشتم ولی چطور یک فرد در آن سطح عالی که شاید کمتر از 70، 80 کتاب ندارد و از سخنوران معروف است، وحدت حوزه و دانشگاه را اینطور تبیین می کند؟
متأسفانه یادمان رفته است که در معماری اسلامی وقتی می خواستیم مسجد بسازیم، آن را در وسط شهر می ساختند و درهای آن را طوری قرار می دادند که مدرسه و فروشگاه نزدیکش باشد و مردم برای رفتن به مدرسه و بازار از داخل حیاط مسجد عبور کنند! یعنی مسجد می شد محور یک شهر و یک تمدن. متأسفانه بعد از انقلاب که مرهون مساجد بود مساجد را فقط بهجایی برای پاسخگویی به مسائل آخرت تبدیل کرده ایم و گفتیم که مسئول دنیا، ازدواج و شغل شما و ... دیگران و دانشگاه ها هستند. ناچار مسجد نمایندگی هویت دینی را پیدا کرد و گفت که مسائل دیگر به من ارتباط ندارد و لاجرم یک دوگانه سازی این جهانی و آن جهانی ایجاد کرد و فراموش نمود که اساساً گفتمان اسلامی به این دلیل در جهان پیش رفته است که دو گفتمان این جهانی و آن جهانی دارد. تمدن غرب مسیحی، همهچیز را در این جهان به عالی ترین سطح رساند ولی در مباحث معنوی به یک خلأ رسید و پاسخگو نیست! اما اسلام پاسخگوست. گفتمان این جهانی و آن جهانی که در اسلام مطرح است، به معنی دوگانگی نیست و ماهیتاً و اصالتاً بهصورت توأمان این جهانی و آن جهانی است.
اگر مسجد دوباره بیاید و جایگاه تمدنی خود را پیدا کند و مرکز یک شهر و تمدن شود تا مدرسه، بازار، ازدواج و ... از آن عبور کند، دوباره محوریت پیدا خواهد کرد. در حال حاضر مسجد، فقط و فقط برای عبادت و نماز خواندن است. خوشبختانه اخیراً یک حرکت هایی اتفاق افتاده است و در قالب بحث های فرهنگی مساجد، مقالات و کتبی نوشته شده است. آقایی به نام ملک محمدی هست که بنده مقالاتش را خوانده ام و خوشبختانه در حال زنده کردن بحث مساجد است که بهگونهای این را برگردانند. وقتیکه مسجد را به مسائل این جهانی گره بزنیم یعنی هویت دینی و هویت ملی را به هم گرهزدهایم و وقتی هویت ملی و هویت دینی گره بخورند، شکافی وجود ندارد. بهطور مثال عرض می کنم؛ عرب ها حاضر نیستند سر به تن عجم ها باشد اما وقتیکه به ماجرای امام حسین(ع) می رسیم همین عرب ها در نجف و کربلا، فارس ها را می نشانند و جوراب آنها را درمیآورند و آنها را پاشویه می کنند. نمی گویند که شما عجم هستید و افتخار می کنند که از ضیوف الحسین پذیرایی کنند. در هیئتها شما نمی پرسید که عرب، عجم، ترک، بلوچ یا حتی سنی یا شیعه هستید؟ وقتی این دو پیوند بخورد، خودبهخود گسل ها هم از بین می روند.
وقتی گفته می شود که در مسجد حرف دنیا را نزنید منظور زرقوبرقهای دنیاست نه حل مسائل دنیوی انسان ها. احادیث زیادی در مورد ارتباط دنیا با آخرت داریم که فقر و کفر را همسایه می داند یا حرکت برای تأمین معیشت خانواده را جهاد می داند و می فرماید هر کس در راه تأمین معیشت خانواده کشته شود، شهید است. بنابراین می شود در مسجد حرف دنیا زد البته منظور این نیست که در مسجد بنشینیم و بگوییم من یک خانه 4 طبقه دارم و می خواهم سنگ مرمر آن را تغییر دهم یا مبل هایم اینطور باشد و ... ؛ این چیزها ربطی به مسائل اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم ندارد.
انقلاب اسلامی ایران با ایجاد نظامی اسلامی توانسته است فضای جدیدی در مناسبات میان دین و دولت به وجود آورد که تأثیر شگرفی بر نمودهای هویتی در ایران داشته است، به نظر شما چگونه میتوان از تعامل میان دین و دولت برای تقویت وحدت و انسجام ملی بهره برد؟
تشکیل حکومت دینی هزینه و ریزش دارد. متأسفانه ما وقتیکه ریزش و هزینه ها را می بینیم سریع و بهغلط نتیجه می گیریم که اصلاً با تشکیل حکومت دینی به دین ضربه می زنیم و این کار اشتباه است. بله! اگر حکومت دینی تشکیل شود و چارچوب های آن را رعایت نکنید، هزینه دارد و ضربه می زند اما به آن معنی نیست که اصلاً به آن سمت نرویم. به عبارتی وظیفه من این است که این قر ص ها را بخورم اما ممکن است عوارض آن این باشد که من خواب آلود هم بشوم. پس وقتیکه حکومت دینی تشکیل دادیم باید هزینه های آن را هم پرداخت کنیم. اینکه وقتی با بعضی از سلفی های عرب و شیعه خوزستان، صحبت می کنیم رسماً می گویند که اگر جمهوری اسلامی سنی بشود ما شیعه خواهیم شد، یعنی یک تعارض وجود دارد. وقتیکه شما حکومت دینی تشکیل دادید یک ریزش ها و آسیب هایی در آن هست اما به این معنا نیست که شما عقب نشینی کنید و بگویید که به این نتیجه رسیدم که نظام سکولار، نظام درستی است و حکومت دینی اصلاً حکومت اشتباه است و به حرف انجمن حجتیه برسید. می دانید که بعضی از آقایان حکومتی را که در عصر غیبت تشکیل شود، بر اساس حدیث رایت یا پرچم که می فرماید: «هر پرچمي پيش از قيام قائم برافراشته شود، صاحب آن طاغوتي است که در برابر خدا پرستش میشود» و متأسفانه بهغلط تفسیر می شود، حکومت جور و طاغوت می دانند. پس دین و دولت در نظام اسلامی در قالب حکومت دینی به هم پیوند خورده اند چون دین در حوزه اجتماعی احکامی دارد که باید اجرا بشود و اجرای آن در حوزه دولت و ضمانت اجرایی آن در گروی تشکیل دولت است.
وقتیکه شما حکومت دینی را تشکیل دادید، دیگر مدیرانتان باید در تراز حکومت دینی باشند. اینکه ما در انتخابات بیاییم و بگوییم که وقتی یک مدیر نتواند برای خودش خانه درست کند و مال جمع کند، بی عرضه است و نمی تواند کشور را اداره کند، این دیگر در تراز یک مدیرِ حکومت دینی نیست. حکومت دینی برای خودش ترازهایی دارد که باید رعایت شود. این موضوع در دوره ائمه اطهار علیهم السلام هم حل نشده و بهعنوان یک آمال و آرزو باقی مانده است. کتاب الغارات متعلق به دوره حضرت علی (ع) و قبل از نهج البلاغه است. یکی از شیعیان خلّص و تنوری علی ابن ابیطالب(ع) این کتاب را در خصوص غارت گری هایی که بخشی از مدیران ایشان انجام داده بودند، نوشته است. به قولی این مشکل همیشه بوده است.
بهطور خلاصه اجرای دین حتماً باید بر اساس آموزه های دینی ما، در قالب حکومت دینی شکل بگیرد که این تضمین کننده جاری شدن احکام الهی است اما این واجد یک سری انحرافات خواهد شد. یکی از جدی ترین آسیب ها در این حوزه ایجاد شکاف مذهبی است. یعنی وقتیکه حکومت دینی، حکومت دینیِ شیعی شد، لاجرم یک تعارض مذهبی را بهخودیخود شکل می دهد. چون شما می دانید که حکومتی بالای سر شما ایستاده است، از یک مذهب دیگر است و اعلام کرده که مذهب رسمی کشور، تشیع است و به هیچ جریانی هم اجازه نمی دهد که یک وزیر یا رئیسجمهور سنی داشته باشد. در این حالت، خودبهخود اگر تبعیض هم نباشد احساس تبعیض شکل می گیرد که به نظر من بخش قابلتوجهی از آنهم طبیعی است. بستگی به مدیریت کلان آن حاکمیت دارد. رهبر معظم انقلاب در عالی ترین سطح به این موضوع اشارهکردهاند که حتی در سطح مراجع هم به این موضوع اعتراض کرده اند که ما با دشمن علی(ع)، برادر نمی شویم و شما اینقدر نگویید ما برادریم! رسماً، هم در دوره امام(ره) و هم در دوره حضرت آقا گفته اند. بنابراین اینکه در قانون اساسی گفته شود که مذهب رسمی کشور شیعه است به معنا و مفهوم نادیده گرفتن حقوق مذاهب دیگر نیست.
رسانه چگونه میتواند با بهرهگیری از برنامههای مذهبی به تقویت انسجام ملی بپردازد؟
چادر امنیت ملی در هر کشوری، تعدادی ستون خیمه دارد. مثلاً در عربستان ستون خیمه امنیت ملی، خاندان آل سعود است، در یک کشوری اقتصاد و در یک کشوری فرهنگ است اما در ایران ستون خیمه امنیت ملی، دین است. اینکه کرد، لر، بلوچ، عرب، عجم، سنی، شیعه و دیگران یکدیگر را تحمل می کنند ذیل سایه دین است. غربی ها جمله ای در خصوص ما دارند که می گویند ایران، کشوری موزاییکی است و اینها موزاییک های رنگارنگ هستند و وقتی کنار هم گذاشته می شوند، چسبی که این قومیت ها و مذاهب متعدد را کنار هم قرار می دهد، چسب دین است. پس ستون خیمه امنیت ملی ایران، دین است. وقتیکه ما دین را پرورش دادیم و حلاوت و زیبایی دین را به نمایش گذاشتیم؛ خیلی از شکاف ها برطرف می شود. دینی که در آن سیاهوسفید، رئیس و مرئوس و ... معنا ندارد و قومیت رنگ می بازد به این معنا که همه قومیت ها به رسمیت شناخته می شوند! می دانید که قرآن، قومیت ها را بهعنوان یک اصالت اجتماعی اما در حد «لتعارفوا» و نه اصالت بماهو اصالت یا برتری بخشی می پذیرد. این ساحت دین است که می تواند این کار را بکند و شکاف ها را برطرف کند. مثال آن ایام محرم و عاشورا است که اصلاً گروه های سیاسی، مذهبی و ... رنگ می بازد و قومیت ها به اشکال مختلف زیر این بیرق می ایستند. بیرقی که پرچمدار آن امام حسین(ع)، ازلحاظ نژادی یک فرد عرب است اما همه و حتی اهل سنت پشت آن می ایستند. البته اخیراً مدتی است که به خاطر رشد تفکرات سلفی یک مقدار کاهش پیدا کرده است. پس دین بماهو دین در درون خودش انسجام بخش است و محور وحدت در جامعه ما شده است.
خلاصه راهکارها:
1 امنیت ملی و منافع ملی را برای رسانههای ملتزم بهنظام تبیین کرده و سعی شود میان رسانه ها و حاکمیت تفاهم ایجاد نمود.
2 حکومت، رسانه ها و مردم باید فهم خوبی از ارتباطات ملی داشته باشند. چون ساختار ارتباطات ملی در کشورها از سه بخش مردم، اجرا و پژوهش تشکیلشده است، رسانه باید نقش خود را در این ساختار بهعنوان منقل کننده اطلاعات بهدرستی ایفا کند.
3 رسانه ها مطالبات واقعی قومیت ها و مذاهب را مطرح کنند و بین مفهوم حقوق و امتیاز، تفاوت قائل باشند و مطالبات را در چارچوب حقوق مطرح کنند.
4 علاج ریشه ای برای مقابله با رسانه های مهاجم، پر کردن شکاف هایی است که دشمنان عمدتاً آن ها را پنهان کرده اند زیرا آنان توانستند با قدرت رسانه ای خود، رسانه های ما را در خود هضم کنند.
5 برای جلوگیری از آسیب های وحدت و انسجام ملی امور ذیل انجام شود:
الف: چون بنیان های امنیت ملی در کشور گنگ است نیاز به پژوهش های هستی شناختی است. لذا فهم درستی از امنیت ملی در کشور باید برای مردم تبیین شود.
ب: نباید در کشور بین هویت دینی و هویت ملی تعارض ایجاد کرد، باید تلاش نمود که این دو کاملاً در یک راستا باشند.
6 مساجد باید به نقش محوری خود بهعنوان محل عبور و رجوع در شهر ها بازگردند. این کار سبب نزدیک شدن هویت ملی و هویت دینی جامعه و درنتیجه از بین رفتن گسست ها در جامعه خواهد شد.
7 برای از بین بردن احساس تبعیض میان همه اقوام و مذاهب، فرصت های مدیریتی کشور در اختیار همه بهطور یکسان و بر اساس معیار شایستهسالاری قرار گیرد.