پُرواضح است که « نداشتن تلقی پدیده فرهنگی از اسباببازی» تا چه میزان میتواند پیامدهای ویرانگری را در عرصههای آموزشی، تربیتی، روانشناختی و فرهنگی برای نسل آینده کشور در پی داشته باشد. لذا این مساله از مهم ترین مشکلاتی است که والدین و در کل جامعه تربیتی و فرهنگی کشور با آن مواجه است. از همین رو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبه ای در این خصوص با خانم دکتر فروغ نیلچیزاده مدرس حوزه و دانشگاه ترتیب داده تا از نظرات کارشناسی ایشان در این حوزه جویا، و سپس در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.
مهمترین مسئله و معضل را در سطح جامعه، مسئولین و ذی نفعان صنعت اسباب بازی بیان، و راهکار آن را توضیح دهید؟
مسئله اصلی در موضوع اسباببازی این است که تولیدات اساسی و همه جانبه وجود ندارد. تولید وجود دارد ولی گاهی تک بعدی است، گاهی اساسی نیست و گاهی هم خودش تبدیل به دست شکسته و وبال گردن میشود. برای مثال دارا و سارا اسباببازی خوبی بود که روی آن مانور داده شد و حتی در خارج کشور ترسیدند از اینکه این اسباببازی بهعنوان یک کالای فرهنگی رایج شود اما متأسفانه و صد تأسف که خانه از همان پایبست ویران بود. وقتیکه قرار شد چینیها آن را بسازند تبدیل شد به محصولی که هیچ ساختار طبیعی معناداری از جهت وزن، قیمت، حجم و ... نداشته باشد و فقط یکچیز دکوری باشد که ما بتوانیم بگوییم عروسک ایرانی داریم؛ بنابراین تبدیل به یک فرایند فاقد معنا شد.
در فضای دیجیتال و ماجرای بازیهای دیجیتال نیز وضع به همین ترتیب است. شاید بتوان گفت که دوسوم بازیها، بازیهای غیر فیزیکال هستند و بازیهای دیجیتال فضای فیزیکال را به شکلهای مختلف تغییر داده، هم برای دختران و هم برای پسران، هم در سنین کودکی و هم سنین نوجوانی. همه اینها را به این موضوع اضافه کنید که اسباببازی فقط برای بچه نیست که البته این یک نظریه است و روی آن بحث زیادی شده و یک مبنای فکری دارد. اسباببازی وسیلهای است برای بازی و بازی وسیلهای است برای سرگرمی و آموزش غیرمستقیم. وقتی شما بازی های سنتی گل یا پوچ، نون بیار کباب ببر، الکدولک و... را در نظر می گیرید، متوجه می شوید، بازیها لزوماً کودکانه نیستند. افراد بزرگسال هم وقتی این بازیها ر ا انجام میدهند مورد استهزا یا تمسخر قرار نمی گیرند. بلکه بهعنوان یک سرگرمی حرکتی و عاطفی تلقی میشود که میتواند جمع ها را به هم نزدیک کند. این نیاز به اسباببازی هم ندارد و تولید خاصی نمی خواهد. یکی از ویژگیهای شاخص و اصلی اسباببازی های بومی و محلی این است که با حداقل ها حداکثر سازی می کند. فکر میکنم این مسئله را باید بهعنوان یکی از شاخصه های مهم مدنظر قرار دهیم؛ یعنی با امکانات حداقلی موجود بتوان حداکثر پیام، مفهوم و آموزش غیرمستقیم را حاصل کرد. پس ما اولاً به تعریف بازی نیاز داریم و ثانیاً به تعریف اسباب بازی. تلقی من این است که بازی جدی ترین بخش زندگی کودک است و اسباببازی اختصاصاً برای کودکان نیست و در این زمینه کار اساسی و همه جانبه رخ نداده است.
چه راهکارهایی را در نظر دارید تا بتوان نگاه فرهنگی در مورد اسباب بازی در فضای آموزشی و تربیتی کودکان در مهدکودکها یا مدارس ارائه دهیم؟
ما الآن دچار فرهنگ برون زاد هستیم به این معنا که فرهنگ از درون ما نمیجوشد و از بیرون به ما تحمیل میشود. وقتی فلان انیمیشن یا عروسک یا اسباببازی در دهکده جهانی تولید میشود، تبدیل به یک رهآورد بینالمللی شده و بهراحتی اصل آن وارد میشود یا آن را شبیه سازی می کنند. یک بخش عمدهای از این مسئله به خاطر این است که فرهنگ درون زاد قویای وجود ندارد. وقتی این فرهنگ در مورد انواع اسباببازی ها تقویت، بازتولید و مبتنی بر زمان کنونی نمی شود، بهطور طبیعی نظریه بلعیده شدن فرهنگهای غیر آمریکایی توسط فرهنگ آمریکایی را خواهیم داشت و چیزی که ما میبینیم همین است. شما نمیتوانید برای مهدکودک ها بخشنامه کنید که عروسک باربی نیاورند. فوقش این است که اگر یک مهدکودک بخواهد بهاصطلاح اسلامی عمل کند، میگوید عروسک باربی بیاورید ولی برایش چادر می دوزیم! نگاه، نگاه اصیل و عمیقی نیست. اینها مبانی فرهنگی دارد و تلقی من این است که اگر ما با دنیای امروز هماهنگ نشویم و همانندسازی نکنیم، عقب می مانیم. دیدگاه لیبرالی یک دیدگاه فراگیر است. وقتی این دیدگاه خطا باشد اسباببازی تبدیل به اسب تروجان میشود لذا لازم است خانوادههای ما با آن آشنا باشند. باید همه این آسیب ها را بدانند. ما الآن به خاطر هجوم فرهنگ فراگیر لیبرالی دچار این آسیب به شکل عمیق هستیم. از مدیر مهد گرفته تا مربیان تا مادر و پدر و حتی خود نظامهای آموزشی دچار این آسیب هستند.
من معتقدم فضای دیجیتال و فیزیکال در بچهها اتفاقاً خیلی قوی عمل می کند. برای مثال ماجرای این انیمیشن های پهلوانان، انیمیشن های شکرستان یا عروسک جناب خان در خندوانه را در نظر بگیرید. ماجرای کلاه قرمزی و پسرخاله که بیست و خردهای سال است که در کشور ما وجود دارد، چگونه توانسته خودش را زنده نمایی کند؟ چون سعی کرده است متناسب با زمان، مخاطبان خود را گسترش دهد و اعضای نمایش را نیز تکمیل کند. در قصه شکرستان شما میبینید که، بچهها با شخصیت های تا حدودی ارتباط گرفته اند. در این ارتباط گیری وقتی عکس انیمیشن را روی دفترچه اش می بیند، خوشش خواهد آمد. این اسباببازی ای نیست که در دستش بچرخد ولی شخصیتی است که میتوانیم از طریق آن پیام غیرمستقیم تربیتی مان را به او ارائه کنیم. البته این بهعنوان یک شخصیت اصلی نیست. من یادم هست زمانی که کلاهقرمزی و پسرخاله مطرح بودند، انواع کاراکترهایش تولید می شد، از پاک کن گرفته تا سر مداد و عروسک ها. فضای دیجیتال خیلی راحت میتواند درون زاد باشد. شما میبینید که اینها میتوانند شخصیتهای موفقی باشند و در برهه خودشان موفق بودند. مثلاً اسباببازی های مدرسه موشها هیچوقت تبدیل به اسباببازی جدی ای نشد به این دلیل که خود صداوسیما و کانون بهعنوان یک رهآورد فرهنگی به آن نگاه نکرد. بهعنوان یک برنامه تلویزیونی نگاه کردند که اوج موفقیت آن این شد که یک یا دو فیلم سینمایی از آن ساخته بشود. درصورتیکه این میتواند برای خودش پیام بیاورد. شما میبینید که نمایش عروسکی چیزی است که خیلی خودش را نشان می دهد و برای بچهها محبوبیت جدی پیدا می کند مثل عروسک های سخن گو یا عروسک هایی که بچه میداند خود عروسک حرف نمیزند ولی برایش مهم است که حرفها را از طریق این عروسک بشنود و بگوید. ما در مراحل مختلف میبینیم که این موفقیت را از طریق رسانه به نحوی خیلی جدی داریم ولی ایراد این است که تبدیل به اسباب بازی نمی شود. البته این به خاطر یک خطای برنامهریزی است که وجود دارد. این خطای برنامه ریزی گاهی منجر به تولید مباحث ضد ارزشی میشود. یعنی بعد از تولید یک عروسک و به نوعی برند شدن در سطح ملی با اشتباهات و خطای برنامه ریزی و مدیریتی دچار آفت میشود. در همان ماجرای کلاه قرمزی و پسرخاله دقت کنید، در ابتدا به صورت یک عروسک که مطالب تربیتی را بیان می کرد در حال پبشرفت بود اما زمانی که تبدیل میشود به فیلم سینمایی کاملاً ضد ارزش میشود. درصورتیکه نمایش عروسکی مثل مدرسه موشها بهاندازه فیلم سینمایی کلاه قرمزی آسیب های علنی ندارد؛ اما در ماجرای فیلم سینمایی کلاهقرمزی بهوضوح ۵ یا ۶ پیام ضد اخلاقی به بچهها داده می شود. این خطا به این دلیل است که ما مدیریت فرهنگی جامع نگری نداریم. اگر قرار است که شورای نظارت بر اسباببازی برای بچهها کاری انجام دهد، باید یک فرایند برای اسباببازی تعریف کند. در غرب هم همین کار انجام می شود؛ یعنی باید همه اجزا مانند بچه، خانواده و رسانه، همه دست در دست هم، تبدیل بشوند به اعضای مجموعه ای که فرایند تربیت را تسهیل می کنند.
برندهای فرهنگی بومی در این زمینه را چگونه می توان تولید و تقویت کرد؟
برای برند سازی فرهنگی الزاماً باید کارهایی از طرف دولت انجام شود. راهکار اول این است که بهطور مشخص در این زمینه رشتههای مرتبط دانشگاهی را فعال کنیم. راهکار دوم اینکه مجموعه های فرهنگی مرتبط را فعال کنیم. سومین راهکار اینکه مربیان و کسانی که در این زمینه مداخله گر مثبت هستند را، از مربیان مهدکودک گرفته تا معلمان مقاطع ابتدایی، فعال کنیم. راهکار چهارم هم اینکه به کسانی که در این زمینه به روندهای موفقیت آمیز دست یافته اند، امتیازهای ویژهای اعم از علمی و فرهنگی بدهیم و بهجای اینکه آنها دنبال مسئولین بدوند، مسئولین به دنبال آنها باشند.
چطور می توان پیامدهای مخرب اسباب بازی ها را بازنمایی رسانه ای و فرهنگی کرد؟
به اعتقاد من در وهله اول باید دغدغه سازی صورت گیرد. مهمترین مسئله در موضوعات فرهنگی، داشتن دغدغه است. در این مسئله هم همینطور است. نداشتن دغدغه های فرهنگی در این زمینه برای مسئولین ذی-ربط و بیربط موجب پیشامد این بلاها شده است. باید برای جلوگیری از ورود، توزیع، ترویج و تشویق اسباببازی های مخرب تسهیلاتی اختصاص یابد. وقتیکه دغدغه وجود نداشته باشد، عدهای پلی میشوند برای اینکه از این آب گل آلود استفاده کرده و برای خودشان فرصت سازی کنند و گروه دوم زمینههای نفوذ را خیلی جدی فعال میکنند و سوم اینکه یک عده نادان هم آب به آسیاب آنها می ریزند. راه چاره این است که ما از تمام ابزارهای فضای رسانه ای اعم از فیزیکال و دیجیتال و رسانه ملی برای آگاهی بخشی کمک بگیریم. همچنان عرض میکنم که دغدغه فرهنگی مهمترین مسئله است. اینکه در مورد رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی، کلیپ و انیمیشن می سازند، همیار پلیس را از بچهها انتخاب می کنند و ... به خاطر دغدغه داشتن است. اگر در این موضوع دغدغه باشد همه این کارها بلکه بیشتر انجام میشود و اگر دغدغه نباشد، همان دستورالعمل ها روی کاغذ باقی خواهد ماند.
یکی از راهکارهایی که میتواند کمک کند این است که باید فضای فرهنگی مثبتی را که میتواند با فضای مخرب مقابله کند، ترویج دهیم و بهصورت موازی ارائه کنیم. به این صورت که شخصیتهای مخرب اسباببازی های غربی را با آن شخصیتهای ایرانی که از مقبولیت برخوردارند، در تقابل قرار دهیم. بهعلاوه باید مستندسازی ها و کارهای کارشناسی در این زمینه، در سطح وسیع و مستمر صورت گیرد. گاهی ما کاری را انجام میدهیم ولی بهصورت نا به هنگام و دفعی. برای مثال یکبار تلویزیون دو تا کارشناس میآورد و دو تا برنامه ارائه میکند و بعد کلاً مسئله را رها می کند. جریان سازی فرهنگی در این زمینه وجود ندارد فضا به گونه ایست که انگار هرازگاهی یک عده بیدار می شوند و بعد مانند کسانی که مواد مخدر مصرف میکنند دوباره به نشئه گی خود فرو می روند.
چه تسهیلات حقوقی و قانونی برای برندهای فرهنگی ایرانی-اسلامی در صنعت اسباب بازی پیشنهاد می-دهید؟
در بحث تسهیلات حقوقی و قانونی عرض کردم که مسئولین باید بروند سراغ کسانی که در این زمینه صاحب ایده، عمل و کارکردهای مثبت هستند. هر چه مسئولین بهعنوان خدمتگزار در این زمینه حرکت کنند، این تسهیلات به شکل معناداری خودشان را نشان میدهند. نهایت جفای فرهنگی این است که ما فکر کنیم کسی که اسباببازی تولید میکند، باید هفت کفش آهنین برای ثبت و ضبط و تولید و دریافت وام و توزیع و... به پا کند. اگر میخواهیم چنین جفایی رخ ندهد باید کل این سیستم را معکوس کنیم. یعنی باید مسولین به دنبال صاحبان طرح و ایده بوده و برای آنها تسهیل امور کنند، اعم از قانونی یا اعتباری.
چه موانع قانونی برای برندهای داخلی و خارجی مخرب میتوان ایجاد کرد؟
بیشتر از اینکه موانع حقوقی و قانونی مهم باشد تأکید من بر بخش آگاهی و دغدغه مندی است. اگر دغدغهمندی وارد خانوادهها بشود خیلی تأثیر بیشتری دارد. در حقیقت بدون زیرساخت فرهنگی خانواده و محیطهای آموزشی و تربیتی، داشتن یک سری از مخالفت ها با برندهای مخرب، برای آن محصولات مصونیت می آورد چراکه زمینهای فراهم میشود که نهتنها از سبد مصرف خانوار حذف نشوند، بلکه با قیمت بیشتر در بازار سیاه ارائه شوند. من وقتی به وضع قوانین معتقدم که زیرساخت های فرهنگی شکل گرفته باشد.
در مورد مشوق های اقتصادی چه پیشنهادی دارید؟
باید مشوق های اقتصادی برای برندهای فرهنگی انجام شود و تسهیل گری های خاصی صورت گیرد تا بستر اقتصادی مناسب فراهم شود. بهعلاوه می توانند برندهای فرهنگی را به ارگان های خاص معرفی کنند. این چیز عجیب و جدیدی هم نیست. برای مثال در بحث کتاب میبینیم که هیئتامنای نهاد کتابخانههای عمومی کشور وقتیکه میخواهد کتاب خاصی را ترویج کند، خودش آنها را پیش خرید کرده و پولش را به ناشرین میدهد. آن کتابها را برای کتابخانهها می خرد و آنها را زیر بار وام هم نمی برد. در مسئله اسباببازی ها هم میتوان برای مدرسهها و مهدکودک ها و پیش دبستانی ها این کار را صورت داد.
چه موانع اقتصادی را برای برندهای مخرب توصیه می کنید؟
در مورد موانع اقتصادی برای برندهای مخرب، فکر میکنم که حیطه آشکاری است و همان موانعی است که ما میخواهیم در مورد هر کالای مخرب دیگری ایجاد کنیم. اینکه یک کانتینر از کالاهای مخرب وارد نشود و وقتی وارد میشود واقعاً به حرف حضرت آقا عمل شود و آتش زده شود و از بین برود و معدوم شود. نه اینکه آن را صادر کنیم به یک کشور دیگر یا اینکه دوباره چرخش کند و وارد بازار خودمان شود. ما باید برای کسانی که آن کالاها را وارد کردهاند محرومیت واردات بگذاریم. به این صورت که فقط جریمه اش نکنیم بلکه او را از واردات محروم کنیم. یکی از مهمترین جریمه ها این است که امتیازش را لغو کنیم حالا یا موقت یا دائم؛ مانند ماجرای قوانین راهنمایی و رانندگی که به آنها امتیاز می دهیم. یکی از مسائل ما این است که تجار بحث امتیاز تجارت را ندارند. هرکسی هر چیزی بخواهد میآورد و هر چیزی که دلش نخواهد نمی آورد، بسته به این است که بارش را با چه کسی بسته باشد.
چگونه و با چه راهکارهایی می توان مطالعات و پژوهش های علمیِ متقن با موضوع تأثیرات فرهنگی اسباب بازی را سامان داد؟
ما باید در فضای دانشگاهی خودمان و در رشتههای تحصیلی خاص مثل روانشناسی تربیتی یا کودک، وارد این حیطه ها شویم. در این رشتهها، حیطه های تخصصی وجود دارد و باید از این فضا و موقعیت استفاده شود و بهعنوان یک فرصت موجود به آن نگاه شود. فرصت موجود مانند یک زمین بایری است که از آن استفاده نمی شود. این فرصت موجود شامل پایان نامهها، مقالهها و کتابهاست. البته من خیلی به پایان نامه معتقد نیستم چون خریدوفروش پایان نامه، پدیدهای جدی است. معتقدم که تولیدات علمی باید بهصورت تحقیق های کوتاه و ارائه مقالات و بررسی های خاص صورت گیرد. وقتی اینها انجام شد، طبیعتاً میتواند تأثیرات فرهنگی اسباببازی ها را به بالاترین حیطه خودش برساند. برای مثال شما ده تا تحقیق داشته باشید که در سطح کشور تأثیرات منفی اسباببازی مرد عنکبوتی روی پسرها را بررسی کرده باشند. در حال حاضر با اینکه یک رشتهها و دانشجوهایی داریم که در زمینه مرتبط درس میخوانند ولی چنین پژوهشهایی صورت نگرفته چراکه نه کسی دغدغه دارد و نه کسی از مراکز دولتی و دانشگاهی با این موضوع همراهی لازم را میکند.
در مجموع خانم دکتر نیلچی زاده راهکارهای ذیل را برای تحلیل و آسیب شناسی وضعیت اسباب بازی بیان کردند:
1. برای جلوگیری از بلعیده شدن فرهنگی (حتی در حوزه اسباببازی)، باید سعی کرد تا فرهنگ درونزاد تقویت شود.
2. لازم است رسانه ملی به محصولات خود، به عنوان یک راهکار در حوزه تولید اسباببازی با معیارهای ایرانی اسلامی بنگرد.
3. تعریف جامع از اسباببازی و سرگرمی کودک انجام گرفته و جایگاه کودک از خانه و مدرسه تا رسانه و تولیدگر و ... در تولید اسباببازی مورد توجه قرار گیرد.
4. با ایجاد رشته دانشگاهی و حمایت از فعالان عرصه اسباببازی، میتوان برند بومی با معیارهای فرهنگ ایران اسلامی تولید نمود.
5. برای حل این گره فرهنگی لازم است ابتدا در عرصه ملی، برای همه مردم دغدغه ایجاد نمود و فضا را برای نظرات کارشناسان و منتقدین مهیا کرد.
6. برای قاچاقچیان عرصه اسباببازی مجازات و محرومیت از هرگونه بازرگانی درنظر گرفته شود.
7. برای مقابله با شخصیتهای مخرب اسباببازیهای غربی، از تولید شخصیتهای مقبول و محبوب ایرانی استفاده شود. بدین ترتیب فرهنگ مثبت و مقبول ایرانی جایگزین فرهنگ مخرب غربی میشود.
ایجاد دغدغه در عرصه ملی برای فرهنگسازی
سلسله گفتگوهای تحلیل و آسیب شناسی وضعیت اسباب بازی
ایران سومین واردکننده اسباببازی در جهان و بر اساس آمار شورای نظارت بر اسباببازی، حدود 95 درصد اسباببازیهای موجود در بازار، خارجی است . انباشته شدن اسباب بازی فروشی ها از کالاهای وارداتی که متأسفانه اکثر آنها بسیار نامرغوب و بیکیفیت هستند و برپایه فرهنگ بیگانه طراحی و ساخته شدهاند، و با فرهنگ ملی و بومی ما بسیار فاصله دارد؛. مطالعات و تحقیقات موجود نشان میدهد که یکی از مهمترین گرههای حوزه صنعت اسباببازی در ایران، نبود نگاه فرهنگی به اسباببازی است.