پُرواضح است که « نداشتن تلقی پدیده فرهنگی از اسباببازی» تا چه میزان میتواند پیامدهای ویرانگری را در عرصههای آموزشی، تربیتی، روانشناختی و فرهنگی برای نسل آینده کشور در پی داشته باشد. لذا این مساله از مهم ترین مشکلاتی است که والدین و در کل جامعه تربیتی و فرهنگی کشور با آن مواجه است. از همین رو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبه ای در این خصوص آقای مهندس مجید قادری طراح و پدیدآورنده عروسک های دارا و سارا ترتیب داده تا از نظرات کارشناسی ایشان در این حوزه جویا، و سپس در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.
چه راهکارهایی برای آگاه سازی و توجه بازیگران و ذینفعان صنعت اسباببازی کشور، پیرامون تأثیرات فرهنگی اسباببازی از سوی حاکمیت اجرا شده است؟
نظام فرهنگی ما مخصوصاً در حوزه اسباببازی، یک نظام کاملاً منفعلی است، یعنی بهصورت فعال عمل نمیکند. اگر بسیاری از کاستیها، بلاتکلیفیها و عدم حمایتهای واقعی و اجرایی که منجر به ایجاد جریان تولید اسباببازی شود، صورت نگرفته، به این دلیل است که نظام فرهنگی با این معضل به نحوی منفعل برخورد کرده است. این حرف صحیح نیست که نظام فرهنگی، اسباببازی را بهعنوان یک کالای فرهنگی نمیداند، زیرا شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 1377 اساسنامه شورای نظارت بر اسباببازی را تصویب و ابلاغ نموده است.
شورای عالی انقلاب فرهنگی بهعنوان عالیترین مرجع فرهنگی کشور که از سران سه قوه و کارشناسان متعددی تشکیل شده، اهمیت اسباببازی و پدیده اسباببازی بهعنوان یک کالای فرهنگی را درک، و به همین خاطر برای آن اساسنامهای نوشته و آن را تأیید کردند.
واردات اسباببازی از سال 1381 آزاد شد، یعنی از بدو انقلاب تا این سال واردات اسباببازی ممنوع بود و هرکسی در این حوزه فعالیت داشت، اسباببازی را به کشور قاچاق میکرد و قاچاقچیان در این حوزه فعالیت داشتند.
من بخش عمدهای از تبیین و توضیح شورای فرهنگ عمومی و سپس شورای عالی انقلاب فرهنگی را در خصوص موضوع اسباببازی بر عهده داشتم و پیشنهادم به شورای فرهنگ عمومی این بود که اگر میخواهید نسبت به پدیده اسباببازی یک برخورد فعالی داشته باشیم، باید زیربنای ساختار نظام فرهنگی، با نیمنگاهی به اسباببازی شکل بگیرد. در این راستا طرح شورای نظارت بر اسباببازی مطرح شد که شورای فرهنگ عمومی این طرح را به شورای عالی انقلاب فرهنگی فرستاد و از من هم برای دفاع از آن دعوت به عمل آمد و با قدرت و قوت اساسنامهی آن تصویب شد.
تمام این تلاشها برای این بود که در ارتباط با ایجاد صنعت اسباببازی تحولی زیربنایی ایجاد شود که این زیربنا بتواند ساختارهای تشکیلاتی دولتی و مردمی و مشارکتی را فراهم آورد؛ اما این بخشی از کار بود. بعد از گذشت مدتی بحث نظارت بر واردات اسباببازی و توجیه فرهنگی در این حوزه برای واردکنندگان بهخوبی صورت نگرفت چراکه همه به دنبال منافع آنی و سرشار خود بودند و بهمجرد اینکه واردات اسباببازی قانونی شد، خیل عظیمی از کالاهای بیکیفیت وارد کشور شد.
شورای نظارت بر اسباببازی، دبیرخانهی شورا را برای نظارت فعال کرد و از سه فیلتری که در این حوزه قرار داده شده بود، آخرین فیلتر مربوط به دبیرخانه شورای نظارت بود که نظارت فرهنگی داشت.
نظارت کیفیتی و تولیدی بر عهده موسسه استاندارد و نظارت بر رعایت قوانین واردات هم بر عهده خود وزارت بازرگانی بود. این سه فیلتر در واقع اجازه وارد شدن قانونی اسباببازی را میدادند و بسیار مؤثر واقع شدند؛ اما این تأثیر بهاندازهای نبود که مانع قاچاق اسباببازی شود، یعنی تا به امروز بسیاری از اسباببازیهای موجود در بازار بهصورت قاچاق وارد شدهاند. این به آن دلیل است که سیستمهای نظارتی کشور آنقدر، درگیر مسائلی مانند مواد مخدر، اسلحه، پوشاک، ارز، طلا و ... هستند که اسباببازی را در اولویت قرار نمیدهند. اتحادیه و صنف حوزهی اسباببازی هم اتحادیه و صنف فعالی نبوده چراکه تخصصی نیست و زیر نظر صنف خرازیها و پلاستیکفروشی است. در کل اتحادیهها هم نمیتوانند آن چنان کار قهری، جدی و نظارتی داشته باشند. در هر صورت زمانی که قرار بشود امور مربوط به اسباببازی در گوشهای از صنف خرازی، پیگیری شود، خودبهخود این عمل ضعیفتر خواهد شد. اینها از عوامل مؤثر برای رسیدن به وضع کنونی هستند.
چه راهکاری برای آگاهسازی مهدکودکها، مدارس و در کل سیستم آموزشی کشور که درگیر با این پدیده هستند، پیشنهاد میکنید که نگاه فرهنگی به اسباببازی جدی تلقی شود؟
اساساً صنعت اسباببازی ازلحاظ فرهنگی یک هنر-صنعت، است و مانند سینِما می باشد. یعنی هم جنبههای فنی و تکنیکال بر آن حاکم است و هم جنبههای جریانات فکری، ذوقی و خلاقیتهای هنری.
اگر این دو با یکدیگر بهخوبی عجین شوند، خروجی آن تبدیل به یک محصولی میشود که مخاطبین زیادی جذب میکند.
ازآنجاکه صنعت اسباببازی یک هنر-صنعت است، باید این هنر-صنعت در بستر دنیای امروز شناخته شود. به نظرم شناخت کافی در این حوزه وجود ندارد. کارشناسان اسباببازی و افرادی که راجع به اسباببازی و صنعت آن نظر میدهند، حداقل در دو نمایشگاه اسباببازی در سطح جهانی حضور نداشتهاند و با جریان و تنوع اسباببازی آشنا نیستند و نمیدانند چه حجمی از منابع انسانی و صنعتی صرف این موضوع شده و گردش مالی آن چقدر است.
راهکار برای حل این مسئله این است که وزارتخانههایی مانند آموزشوپرورش که بهطور مستقیم با مخاطب کودک و نوجوان، بهصورت سازمانی در رابطه هستند را با اسباببازیهای مفید مواجه و آشنا کنیم.
اینقدر وزارت آموزشوپرورش گرفتار مسائل اجرایی، مکان، تأمین بودجه حقالتدریس و ... است که هنوز فرصت پرداختن به این نیاز را پیدا نکرده است.
من به این دلیل که چندین سال است عضو شورای سیاستگذاری کالاهای فرهنگی در کشور هستم و از طرفی هم داور بخش اسباببازی هستم کاملاً در جریان این قضیه هستم. ما دو سال پیاپی است که این درخواست را داریم و مسئولین آموزشوپرورش هم پاسخ منفی نمیدهند و تأیید میکنند ولی نمیتوانند آن را اجرایی کنند؛ غرضی هم در کار نیست. آنقدر گرفتاری دارند که فرصت پرداختن به این موضوع را پیدا نکردهاند.
این معضل باید حل شود و راهکار بنده هم این است: همانطور که آموزشوپرورش وارد حوزهی انتشارات و ادبیات کودک و نوجوان شد، باید وارد مبحث اسباببازی نیز بشود. باید در حوزه اسباببازی هم همین کار صورت پذیرد.
به نظر شما چرا نهادهای مسئول همچون شورای نظارت و کانون پرورش فکری نتوانسته اند در کنترل وضعیت اسباببازی در کشور موفق باشند؟ شما چه راهکاری پیشنهاد می دهید؟
شورای نظارت بر اسباببازی کار ستادی دارد نه اجرایی؛ یعنی شورا فقط میتواند فعالیت محدودی داشته باشد. این شورا گروههای نظارتی را در حوزههای وارداتی در مناطق گمرکی مستقر کرده است اما نمیتواند حوزهی نظارتی خود را بهصورت اجرایی در سطح کشور تعمیم بدهد، زیرا لازم است سازمان گستردهای از کارشناسان جهت بررسی بازار اسباببازی تشکیل شود که در حد شورای نظارت بر اسباببازی نیست. حداقل در حد دبیرخانه شورای نظارت بر اسباببازی نیست که زیرمجموعه یک شرکت دولتی به نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
کانون پرورش فکری هم یک شرکت دولتی است، یک شرکت دولتی نمیتواند یک کار سازمانی و اجرایی ملی را انجام بدهد، یعنی کانون حتی بنیاد هم نیست. ازنظر سازمانی کوچکتر از آن است که بتواند جنبههای اجرایی و نظارتی داشته باشد. از طرفی هم دائماً در حال محول کردن مسئولیتها به ستاد مبارزه با قاچاق ارز و کالا است و آنها نیز آنقدر درگیر مسائل مهم دیگر هستند که اصلاً سازمان کارشناسی ندارد که بتواند در این حوزه نظارت کند. درنتیجه این کار معوق و معلق میماند و یک حفرهای برای سوءاستفادهی چند گروه ایجاد میشود؛ بنابراین دبیرخانهی شورای نظارت بر اسباببازی در سازمانی شکلگرفته که ازنظر مسئولیتهای اجرایی سازمان کوچکی است. البته این صحیح است که کانون پرورش فکری به لحاظ معنوی، فرهنگی و هنری یک سازمان بسیار ارزشمند و بیبدیل در کشور است، اما ازنظر ساختاری ضعیف است. مثل این میماند که فردی فکر فعالی داشته باشد اما دچار قطع نخاع گردنی شده باشد، بنابراین نمیتواند کار جدی و فعالی را به لحاظ اجرایی انجام دهد. این مشکل جدی است. همواره از اینکه به شورای نظارت بر اسباببازی بودجه داده نمیشود و حتی در خود کانون از این شورا حمایت نمیشود، ابراز نارضایتی شده است. چندین بار هم تلاش کردند که با برگزاری جشنوارههای ملی اسباببازی و مشابه آن، نقایص را جبران کنند ولی جبران نشد چراکه جشنوارهای که برگزار شد، تبدیل به یک فروشگاه برای کالاهای وارداتی میشود. هر بار هم که این کار صورت پذیرفت، این اتفاق رخ داد. در واقع نمایشگاه تبدیل به فروشگاه کالاهای وارداتی شده است. چند مرتبهای که من بهعنوان داور در این جشنوارهها حضور داشتم، مشاهده میکردم حتی آنهایی که بهعنوان طراح و ایدهپرداز شرکت کردهاند، طرح و ایدهشان برگرفته از نمونههای خارجی است که بهینهسازی غیرفنی و غیرقابل تحمل دارد و فقط نوعی کپیبرداری است. البته طرحهای خوبی هم وجود داشت که کم بودند.
درنتیجه ما باید یک سازوکار جدیتری را برای این امر در نظر بگیریم. نظام ما هرچقدر در مورد مسائل فرهنگی انفعال داشته، به همان اندازه در حوزه انرژی اتمی، نانوتکنولوژی، صنعت هوافضا و ... فعال برخورد کرده و امروزه برگ برندهی نظام در مقابل هرگونه تهاجم در همین حوزه است یعنی اگر در حوزه انرژی اتمی نمیتوانستیم به این دانش فنی دست پیدا کنیم یا در صنعت هوافضا چه ماهوارهای و چه موشکهای بالستیک، و در عرصههای مختلف فعال نبودیم نظام را نابود میکردند؛ در این حوزهها فعال برخورد کردیم و علیرغم مشکلات فنی، محدودیتها، دانش فنی و تجهیزات که 100 درصد در محاصره و تحریم بودیم، موفق به پیشرفت و دستیابی شدیم.
قطعاً در حوزهی اسباببازی میتوانیم موفقتر باشیم. این صحیح است که بخشی از صنعت اسباببازیها منحصر به فرد است اما غیرقابلدستیابی نیست، زیرا سختتر از موضوع نانو، انرژی اتمی، ماهواره و... که نیست؛ بنابراین قابلدستیابی است.
پیشنهاد من در این حوزه، این است که باید خبرگانی را که با حمایت و هدایتهای دولتی، حاضر به سرمایهگذاری در این حوزه هستند، با تولیدکنندگان باسابقه و معتبر خارجی مشارکت دهیم تا بتوان کارخانههای تولید اسباببازی را در مناطق آزاد راهاندازی کرد. این راهحل بسیار خوبی است چراکه هم میتوانیم دانش فنی و تجهیزات را منتقل و هم اشتغالزایی کنیم و هم میتوانیم علاوه بر تأمین مصرف داخلی، با استفاده از سابقهی آن شرکت تولیدکننده خارجی، صادرات به شمال آفریقا، آسیای میانه و ... را داشته باشیم.
به نظر میرسد که این اقتصادیترین راه است، وگرنه با یک چک سفید نظام، میتوانیم تجهیزات، دانش فنی و غیره را خریده و وارد کرد.
در راهحل اول سرمایهگذارها با احتیاط بیشتری برخورد میکنند و تعامل عمیقتری برقرار خواهد شد اما در راهحل دوم باید خریداری و راهاندازی صورت گیرد و ممکن است هزینههای آن برای مدتی بالاتر باشد اما نظام برای این موضوع یارانه پرداخت کند و درنهایت بازده بهصرفهای را خواهد داشت زیرا در جامعه ما نزدیک به 20 میلیون مخاطب اسباببازی و سرگرمی وجود دارد و این رقم بسیار ارزشمندی است. یکی از علتهایی که واردات و قاچاق اسباببازی اینقدر رونق دارد به خاطر این است که مخاطب دارد، این مخاطب در کویت وجود ندارد، در امارات وجود ندارد. حتی در پاکستان هم بهرغم اینکه جمعیت بیشتری نسبت به ما دارد چنین بازاری مشاهده نمیشود، چراکه نسبت به ما فقیرترند.
ما به لحاظ فرهنگ عمومی، جامعهای فرزند سالار هستیم، یعنی خانوادهها فرزندان را به خودشان ترجیح میدهند و حاضرند برای آنها هزینه کنند. از طرفی متأسفانه تکفرزندی و دو فرزندی در حال رواج است و هرکس میخواهد نهایت سرمایهگذاری را بر روی اینیک یا دو فرزند انجام دهد، درنتیجه یکی از کالاهای ضروری برای تحقق این امر، اسباببازی است که حتماً برای فرزندشان تهیه میکنند.
با چه راهکارهایی میتوان سواد فرهنگی تولیدکنندگان صنعت اسباببازی و در کل ذینفعان این حوزه را بالا برد؟
من با اصل موضوع مشکلی ندارم. کانون پرورشی و فکری نهادی است که توانایی و بضاعتش برای برگزاری و حمایتها خیلی کم است. بهطور مثال بزرگان این حوزه در یکزمان جمع میشوند (با توجه به این گزارشها و مصاحبههایی که شما جمعآوری کردید) و در شورای عالی انقلاب فرهنگی نهادی را در ارتباط با راهاندازی صنعت اسباببازی در کشور ایجاد میکنند. این نهاد، اختیارات، پشتوانه اقتصادی و مالی و نمایندگان جدی از وزارت علوم، بازرگانی، آموزشوپرورش دارد، درنتیجه میتواند آموزشها را از طریق فنی و حرفهای، رسمی کند و افراد میتوانند این آموزشها را از طریق اساتید حرفهای ببینند و همچنین مدرک معتبری دریافت کنند یا در دانشگاهها رشتههای مرتبط با این موضوع ایجاد شود.
البته از سال 78 و 79 که من با شورای نظارت همکاری داشتم، قرار شد که دانشگاهها رشتهی تخصصی طراحی اسباببازی را راهاندازی کنند. این کار هنوز انجام نشده است، به خاطر موضع ضعیفی که وجود داشته است. برای اینکه خود دانشگاهها بتوانند این رشته را راهاندازی کنند باید اعتبارات از حوزهی بالاتری تخصیص داده شود و همچنین برای آن نگرش تشویقی وجود داشته باشد تا دانشگاهها راغب به راهاندازی این رشته شوند. سرفصلهای آموزشی آن را تهیه کنند که اگر تهیه شود اتفاق مهمی رخ داده است. اگر لازم است چندین کارشناس باسواد و متخصص از خارج کشور دعوت کنند تا روش تولید عروسکهای پلیشی را آموزش دهد و توضیح دهد که از چه تکنیکهایی برای تولید آن استفاده شده است؟ از چه روشی برای طراحی آن استفاده میشود؟ برش آن به چه شکلی صورت میگیرد؟ آستردوزی آن چگونه انجام میشود؟ از چه نوع چرخ خیاطی باید استفاده شود؟ جنس نخهای استفاده شده چیست؟ درنهایت باید همه جوانب تولید این کالا را بهعنوان یک استاد از او بیاموزند.
من کارشناسی ارشد تولید عروسکهای پاپت یا پولیشی را دارم که از قضا امروزه حجم زیادی از اسباببازیها همین عروسکهای پولیشی هستند که در ایران فروخته میشوند و اتفاقاً تک هم نیستند و بهراحتی قابلتولید هستند؛ بنابراین یک مهارت و دانش فنی است که باید منتقل شود.
نقش رسانهها مثلاً صداوسیما، سینما و ... در این حوزه چیست، شما چه راهکارهایی را برای فراگیر کردن نگرش فرهنگی به اسباببازی برای عموم توسط رسانه پیشنهاد میکنید؟
بازیهای جمعی فضاهای بسته و بازیهای فضای باز، خودش یک صنعت عجیب و بسیار درآمدزایی است مانند شهربازیها. موضوع آن است که ما برای اینکه آستانه رشد شخصیتی و فرهنگی کودک و نوجوان را افزایش دهیم باید دانش عمومی مردم، یعنی پدر، مادرها و اولیای فرهنگی را افزایش دهیم. در اینجا است که نقش رسانهها مشهود است. حال رسانه میتواند رسمی، مانند آموزشوپرورش و دانشگاهها باشند و یا بهصورت عمومی و غیررسمی، مانند صداوسیما و انواع ارتباطات مجازی که امروزه رواج یافتهاند و اتفاقاً تأثیر بسزایی هم دارند، باشد.
چون من بسیاری از این برنامهها را اجرا و متوجه بازخورد آن شده ام. درواقع بحث تأثیر شگرف و غیرقابل انکار کودکان دختر از عروسکها، برای خانوادهها پذیرفته شده است. اگر عروسکمان وارداتی باشد تولیدکنندگان هم شخصیت انسانی وجوه پنهان خودشان را به مخاطب کودکان دختر القا میکنند که مغایرت فرهنگی و اعتقادی با نظام ما دارد.
برای مثال شخصیتی کارتونی مانند میکیموس داریم که متولد دهه 1930 است اما تا همین الان زنده است یعنی هنوز عروسکها، پوسترها، لباسها و وسایل دیگر این شخصیت تولید میشود ولی دارا و سارا که در سال 1381 تولید شد و واقعاً چند سال در فضای کودک و نوجوان و در بحث اسباببازی، زنده بود، اکنون از بین رفته است. به این دلیل که یک الحاق رسانهای، سینمایی و تلویزیونی برای دارا و سارا وجود نداشت لذا باعث شکست این طرح در آن فضا شد، زیرا همهی حوزهها با هم همراهی نداشتند. به این معنا که رسانهها باید فضا را برای آن تولیدکنندهای که قرار است بازار را در دست بگیرد، ایجاد و از آن حمایت کنند و آن شخصیت را بهمرور پرورش، و مدیریت صحیح کنند. اگر این اتفاق توسط رسانهها بیفتد، قطعاً هم بازار برای آن تولیدکننده فراهمتر میشود و هم تأثیر فرهنگی خود را بر مصرفکننده (کودک) میگذارد، چراکه این شخصیت را در تلویزیون، لباس و پوستر، بیشتر مشاهده کرده است.
حضرت آقا یک اصطلاح بسیار زیبا، دقیق و کارشناسانه به کار بردند مبنی بر اینکه پیوست فرهنگی، همواره قوامبخش و تداومبخش یک اتفاق فرهنگی است. این عبارت به زیبایی حق مطلب را ادا میکند.
بنابراین برای اینکه یک اتفاق فرهنگی را تبدیل به یک جریان فرهنگی کنیم نیاز به پیوست فرهنگی داریم. از همه مهمتر این است که پیوست فرهنگی باید دائماً مدیریت شود. در مورد دارا و سارا، پیوست فرهنگی وجود داشت و حتی سه سال بسیار پرفروش بود ولی مشکل این بود که این پیوست مدیریت نشد.
به نظر شما پیوست مدیریت در پروژه دارا و سارا با چه مشکلاتی مواجه بود؟ آیا راهی برای حل آن وجود دارد؟
زمانی که ما وارد بحث دارا و سارا شدیم و عنوان دارا و سارا را انتخاب کردیم، یک موج تاریخی و نوستالژیک بر این موضوع سوار شد و به همین خاطر مورد استقبال قرار گرفت. اگر دو اسم دیگر بر روی این عروسکها میگذاشتیم به این میزان مؤثر واقع نمیشد. برای اینکه بتوانیم میکیموس خلق کنیم، باید در نظام فرهنگیمان بسیار عمیق و با بینش باشیم و باید سرمایهگذاریمان نیز در حد والت دیزنی بسیار قوی باشد که البته چنین سرمایهگذاری وجود نداشت. کانون فرهنگی کودک و نوجوان در همین برهه درگیر تأمین اضافهکار و حقوق کارمند و مربی خود بود، چطوری میتوانست به جریان سازی ریشهای دقیق ورود، بهترینها را جمعآوری و اتاق فکر ایجاد کند؟ البته تمام اینها در فردی مانند من و دو سه نفر دیگر خلاصه شده بود.
ما در ایجاد زمینه برای تولید عروسک بومی و فرهنگی، بسیار موفق بودیم. اصلاً همینکه شما از دارا و سارا مثال میآورید به این معناست که این پروژه موفق بوده است.
اتفاقا حضرت آقا چند سال پیش اعلام کردند که این پروژه شکست خورد. ایشان در نشستی که با شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتند، یک بخش عمدهای راجع به دارا و سارا صحبت کردند و در آن جلسه، شکست این دو اعلام شد که من هم میپذیرم. ایشان علت شکست را ضعف و عدم کارایی پیوست فرهنگی معرفی کردند در واقع پیوست فرهنگی وجود داشت اما چون مدیریت صحیح در آن صورت نگرفت انگار پیوست فرهنگی وجود نداشت.
در سال ۸۱ خبری از نوشتافزار اسلامی نبود ولی ما بهواسطه دارا و سارا آن را محقق کردیم. امروزه بحث نوشتافزار ایرانی اسلامی چند سالی است که رواج پیدا کرده اما نزدیک به 12 سال پیش بسیار پرسود و پراستقبال بود.
در سال 82 وقتیکه مدیرعامل کانون خدمت رهبری رسیده بود و گزارشی راجع به دارا و سارا داده بود، ایشان فرمودند: «اینکه من میگویم جریان سازی فرهنگی کنید یعنی دارا و سارا.»
من در جریان و درگیر مشکلات متعدد بودم و اگر بخواهم مشکلات راجع به دارا و سارا را بازگو کنم 10 سال به طول میانجامد. دو ماه بعد از جلسه مقام معظم رهبری این جملهی ایشان (اینکه من میگویم جریان سازی فرهنگی کنید یعنی دارا و سارا) را به من گفتند. زمانی که جمله را شنیدم هم خوشحال شدم و هم ناراحت.
خوشحال شدم که من بهعنوان یک فرزند این انقلاب و بهعنوان یک سرباز فرهنگی دارم درست عمل میکنم، به جبهه خودی حمله نکردهام، به جبهه دشمن حمله کردم و در حال احداث یک عمارت مؤثری در نظام فرهنگی برای کودکان و نوجوانان هستم و فردی تأیید میکند که اشراف به کل نظام فرهنگی جهان اسلام ازجمله خود جمهوری اسلامی دارد.
اما ناراحت شدم که چرا این جمله را دو ماه بعد باید بشنوم؟ زیرا همینکه الان این جمله را به من گفتید امکان مواجهه با چند جریان مخرب را دارم. جریانهایی که دائماً در حال مانعتراشی بودند مبنی بر اینکه چرا نام دارا و سارا را انتخاب کردید، اصلاً وجود عروسک لزومی ندارد، عروسک مکروه است و اینکه چرا اسم علی (ع) و فاطمه (س) را انتخاب نکردید؟
اما زمانی که این جمله را به من گفتند به این افراد گفتم که شما دلسوزتر از خود رهبر که نیستید، ایشان هم اسم را تأیید کردند و هم جریان را. جالب است بدانید که چند ماه بعد وقتی من بهاتفاق یک گروه محدود با مدیرعامل کانون، معاونت کانون و عضو هیئتمدیره کانون و یک نفر که از طرف خود رهبری بود، راجع به دارا و سارا با ایشان جلسه داشتیم و در آنجا سفره دلم را جلوی ایشان باز کردم، ایشان ارشاد بسیار دقیق و کارشناسی را نسبت به این قضیه داشتند اما هیچکدام از حمایتهای ایشان اجرایی نشد. چرا؟ نه به این علت که ما پیوست فرهنگی نداشتیم، به این علت که ما دچار بیماری سوء مدیریت هستیم. هم دانش آن را نداریم و بدتر از آن نظام مدیریتی و نظام فرهنگی ما متأسفانه ناشی از یک سری مسائل سیاسی است به این صورت که یک جریانی را ضعیف نگه میدارند و به جریان دیگر دامن میزنند. تا زمانی که از جریان دارا و سارا حمایت شد، یکهتاز میدان بود. من حاضرم با عدد و رقم و مثال ثابت کنم اما این حمایت برداشته شد و متأسفانه زمانی هم برداشته شد که اتفاقاً حضرت آقا صد درصد تأیید کردند.
چه راهکاری برای بخش مدیریتی و اقتصادی این موضوع دارید؟
همینطور که این مثال را راجع به دارا و سارا زدم میتوانیدبه بقیه سطوح در این حیطه نیز تعمیم دهید.
یکی از معضلات ما این است که ما مدیران اجرایی-فرهنگی نداریم و باید این را حل کنیم.
یک مدیر فرهنگی باید چه شاخصههایی داشته باشد؟ ما پاسخی برای این سؤال نداریم. آقای مهندس یا آقای دکتری که در فلان نهاد و جریان سیاسی بوده و سابقه درخشان در حوزهی جبهه و جنگ داشته است مدیر فرهنگی ماست که من هم جزئی از آنها بودم ولی آیا این فرد الزاماً میتواند یک مدیر فرهنگی باشد؟ تجربه نشان داده است که خیر، نمیتواند. ما مدیر فرهنگی در نظام فرهنگی با شاخصههای علمی نداریم. اگر بتوانیم این را حل کنیم و یک مدیر فرهنگی کارآمد مانند یک مدیر کارآمد در صنعت پتروشیمی داشته باشیم مسائل خودبهخود حل میشوند. برای مثال در صنعت پتروشیمی این مسئله حلشده است بدین شکل که شخصی دکتری صنایع در این حوزه دارد، تجربه کاری دارد، ایمان و اعتقاد دارد، سپس منابع و دستگاه و تجهیزات هم در اختیار او میگذارند و درنتیجه او میداند با بحرانهای فنی و اجرایی چگونه کار کند، درنتیجه صنعت پتروشیمی ما موفق است.
ما در حوزه فرهنگی افراد قوی بهعنوان مدیران اجرایی نداریم، چراکه به این موضوع اهمیت ندادیم. البته صاحبنظران فرهنگی قوی بسیار داریم. هم در حوزههای علمیه قم و هم در دانشگاهها، نقد، تحلیل و بررسی در سطح بسیار خوبی است اما هر منتقد خوبی که نمیتواند مدیر خوبی باشد. پس ما باید این مشکل را حل بکنیم. البته این بحث من فراتر از صنعت اسباببازی است.
برای نمونه، من مجموعهی عروسکهای متعددی را طراحی و ایدهپردازی کردم که یقین دارم اگر اینها در یک جریان درست قرار بگیرند، هم سود فرهنگی دارد و هم سود سرشار اقتصادی، اما ممکن است شما بپرسید که چرا اینها را اجرایی نمیکنید؟ به این دلیل که هنوز با یک سرمایهگذاری که این فهم و درک را داشته باشد، مواجه نشدهام. به این معنا که کسی را پیدا نکردم که وقتی میگویم این کار سود فرهنگی دارد، متوجه شود که سود فرهنگی آن در چیست یا اگر فهمیده، بتواند برای آن سرمایهگذاری کند و برخورد بازاری نکند بهطوریکه فقط بخواهد از عنوان من استفاده کند.
بانکها در سطح جهانی برای حمایت از بنگاههای اقتصادی تعریف شدهاند، حالا اینکه بانک تبدیل به یک بنگاه اقتصادی شده است، بماند. ما در حوزهی صنعت و اسباببازی این گرفتاری را داریم و برای حل آن باید سیستمی طراحی کنیم که جنبههای حمایتی را نیز در نظر داشته باشد.