در خصوص موضوع علل افزايش طلاق دلايل متعددي مطرح ميشود، عدم آگاهي از فنون و مهارتها ميتواند يكي از آن دلايل باشد، بخشي ندانستن است و بخشي نتوانستن. مهارت از جنس توانايي است نه از جنس دانايي. شخصی ممكن است بداند نسبت به یک مساله بايد چطور رفتار نماید ولي آن مهارت لازم را برای درست انجام دادن آن نداشته باشد. بنابراين آن چيزي كه باعث مهارت ميشود يك تركيبي از دانستن و توانستن است و آن موردي را هم كه ما ميتوانيم مداخله كنيم دقيقا همين است يعني ما بايد سعي كنيم كه مهارتها را افزايش بدهيم چراكه آن بهترين راه مداخله ما است.
درست است كه عدم مهارت، مداخله پذيرترين عامل است. يعني شما ميتوانيد مداخله كنيد. ولي ريشه طلاق به خيلي از عوامل اجتماعي و فردي دیگر برميگردد كه عمدتا ناشي از تغيير سبك زندگي و تغيير سبك انتخاب نسل جوان است. اين تغيير شامل تغيير در سبك زندگي مجرديشان، همچنين سبك زندگي بعد از ازدواج و يا سبك انتخابشان ميشود. درسبك زندگي دوران تجردشان، خيلي از انحرافات اخلاقي و انحرافات جنسي يا زمينههاي ارتباطي كه در آن دوران برايشان پيش ميآيد، منشاء مشكلات بعد از ازدواج ميشود. يعني اينها از آن عواملي است كه خيلي ديده نميشود ولي خيلي موثر است.
عامل دیگر كه در اين زمينه بسيار موثر است روش انتخاب است. با توجه به تغييراتي كه در انتخاب همسر پيش آمده بسياري از انتخابها، بيشتر بر اساس عشق رمانتيك است. در دنيا ثابت شده ازدواجهايي كه بر اساس عشق رمانتيك شكل ميگيرند پايدار نيستند.
عامل ديگري كه در سبك زندگي روي جوانها اثر گذاشته اين است كه صبر و استقامت جوانان كم شده است. در بيشتر از70درصد ازدواجها، شرايط زندگي در اول ازدواج دچار تغيير ميشود كه اين تغييرات لازمهاش صبر است.اين شرايط فقط مربوط به الان نيست فقط اينكه مقاومت جوانها در دوره قبلي بيشتر بوده و اين دوره پر تنش و پر خطر را سپري ميكردند و پس از آن زندگي آرامي داشتند. اما الان جوانها نوعاً در اين دوران كارشان به جدايي ميكشد چرا كه تحملشان پايين است. همه چيز را ايدهآل خودشان ميخواهند و صبر و استقامت ندارند، مقاومت ندارند و اين است كه با كوچكترين احساس تفاوت و ناراحتي ، يا برآورده نشدن توقعات در زندگيشان جا ميزنند.
اين عوامل به نظر من، عوامل اصلي هستند كه زندگي را مورد هجمه قرار ميدهند. ولي آن عاملي كه ما ميتوانيم روي آن مداخله كنيم همان مهارتها است. اين مهارتها شامل مهارت حل تعارض، مهارت خودشناسي، مهارت ارتباط با ديگران و ... است. اينها مهارتهاي اصلي است و به مهارتهاي دوازدهگانه معروف است. اين مهارتها بايد در برنامه درسي مدارس به عنوان مهارتهاي زندگي جستوجو بشود، يعني فقط مربوط به تشكيل خانواده و ازدواج هم نيست. حتي اينكه بعضاً جوانها در محيط كار هم پايدار نيستند و دائم شغلشان را از دست ميدهند يكی از عواملش به همين مهارتهاي ارتباطي بر ميگردد. يعني نميتوانند درست با محيط ارتباط برقرار كنند. دلیل آن هم این است که اینگونه مهارت ها به آنها آموزش داده نشده است.
ما اصلاً مهارتهاي ارتباطات و معاشرتهاي اجتماعي را به جوانهايمان ياد نميدهيم.
آمـوزش مهـارتهـاي زنـدگي خـانوادگي و ارتبـاطي بايد در تمام سطوح يعني از دبـستان تـا دانـشگاه حتـي سربازخانهها و ادارات پيگيري شود و در همه مراحل بحث مهارتهاي ارتباطي را جدي بگيريم. آمـوزش شـيوههـاي مديريت خانواده و مسائل جنسي و زناشويي قبـل و بعـد از ازدواج و ارائـه گواهينامـه ازدواج و مهارتهاي زندگي، از جمله فعاليتهاي مؤثر براي رشد آگاهي نـسل جـوان در امر ازدواج خواهد بود. نکته قابل توجه این است که این مهارتها با يك آموزش يك يا دوماهه نتیجه بخش نخواهد بود بلكه توانمندي مستمري نياز دارد.
متن تفصیلی مصاحبه در ویژه نامه موسسه مطالعاتی صراط مبین درج خواهد شد.
بانکی پور: گسترش طلاق ، ناشي از تغيير سبك زندگي و سبك انتخاب در میان جوانان است
متن زیر حاصل گفتگوی صراط مبین با دکتر امیر حسین دکتر بانکی پور ریاست دانشکده اهل البیت علیهم السلام با موضوع بررسی آسیب طلاق می باشد.
ایشان در پاسخ به این سوال که ایجاد آگاهی و مهارت افزایی خانواده ها در جهت کاهش طلاق چه میزان موجب کاهش آمار طلاق خواهد شد بیان کردند:
1 نظر
-
پیوند نظر
دوشنبه, 29 مرداد 1397 00:33
ارسال شده توسط پرستش
سلام.
تا حدودی با متن موافقم و اینکه جوانان برای ارتباط و زندگی مهارت پیدا نمیکنند بطور سیستمی ولی با اینکه جوانان امروز نسبت به قدیم تحملشان کمتر است اعتقاد چندانی ندارم. استرسی ک امروز بر جوانها وجود دارد قبلا اصلا وجود نداشته. دوم اینکه نسل امروز اموزش دیده و علمی تر است، شخصیت اجتماعی خودش را تقریبا قبل ازدواج پیدا کرده، چیزی ک لااقل نود درصد دختران قدیم از آن بهره نداشتند، خب دختر امروز به هیچ وجه نمیتواند پسری را با رفتارهای نسل قبل بپذیرد. من مشکل عمده دیگر را عدم مهارت مردان در قوامیت و ایجاد پایگاه ولایت در زندگی میدانم. بعبارتی مردان برای مسیولیت پذیری تربیت نمیشوند بلکه هنوز با افکار "مردن دیگه" خود را به هر رفتاری محق میدانند حتی اگر این رفتار با پدربزرگشان یکی باشد. دختر امروز با دختر دیروز متفاوت است، او شان اجتماعی دارد، فعال و پرتحرک در زندگیست و در بسیاری از موارد انتخابهای دقیق درست و سرنوشت سازی داشته، چطور این جوان فردی را تحمل کند که او را با مادربزرگش یکی میداند از لحاظ رفتار و بقول آقای بانکی صبر و تحمل؟ هیچ ربطی به صبر و تحمل ندارد، ربط به حفظ شانیت زنان ما دارد و اینکه مردان ما بدانند ک باید احترامی را ک در اسلام برای حضرت فاطمه قائلیم باید برای همه همجنسان او قائل باشیم.